آپارین، آلیکساندر ایوانویچ
آپارین، کوچکترین فرزند ایوان دمیتریئویچ آپارین و همسرش، آلیکساندرا آلیکساندرِونا، در خانهی اجدادی در روستای اوگلیچ به دنیا آمد. خواهر بزرگش، آلیکساندرا، در جنگ جهانی اول به عنوان پرستار در جبهه خدمت میکرد. برادر
نویسنده: Mark B. Adams
مترجم: فریبرز مجیدی
مترجم: فریبرز مجیدی
[āliksāndr ivānevič āpārin]
Aleksandr Ivanovich Oparin
(ت. اوگلیچ، استان ییراسلاف، روسیه، 12 اسفند 1272 / 2 مارس 1894؛ و. مسکو، روسیه، اول اردیبهشت 1359 / 12 آوریل 1980)، زیستشیمی، خاستگاه زندگانی.
آپارین، کوچکترین فرزند ایوان دمیتریئویچ آپارین و همسرش، آلیکساندرا آلیکساندرِونا، در خانهی اجدادی در روستای اوگلیچ به دنیا آمد. خواهر بزرگش، آلیکساندرا، در جنگ جهانی اول به عنوان پرستار در جبهه خدمت میکرد. برادر بزرگش، دمیتری، در 1294 به عنوان اقتصاددان از «مؤسسهی پولی تکنیک پتروگراد» فارغالتحصیل شد. آپارین، در 1291 از تحصیل در دومین دبیرستان مسکو فراغت یافت و، در حالی که معاشش را با کار کردن در کارخانهی داروسازی تأمین میکرد، وارد دانشگاه مسکو شد.
آپارین، اگرچه در دانشگاه مسکو تحصیل کرد و سالها در آنجا به تدریس دورههای مختلف مشغول بود، ظاهراً هرگز درجهی معمول فوق لیسانس یا دکتری نگرفت. در 1313 هیأت رئیسهی «فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوری سوسیالیستی» یک درجهی دکتری در رشتهی علوم زیستی به او اعطا کرد بیآنکه وی از پایاننامهای دفاع کرده باشد. در مورد موقع و مقام او در دانشگاه، اسناد و مدارک شوروی به نحو شگفتانگیزی با یکدیگر ضدّ و نقیضند. یک مدرک حکایت از آن دارد که وی در 1308 استاد زیستشیمی شد و از 1316 تا 1339 ریاست گروه زیستشیمی را برعهده داشت (Biologi، کییف، 1984). لیکن در مدرکی قدیمیتر و مؤثقتر (A.I. Oparin، مسکو، 1964) ذکر شده است که او از 1321 تا پاییز 1339 رئیس گروه زیستشیمی گیاهی بود. این ناهمخوانی شاید بازتاب وضع نامعلومی باشد که رشتهی زیستشیمی در محافل علمی و دانشگاه داشت، زیرا آن رشته بتدریج در اتحاد شوروی جا افتاد، اما شاید هم نشان دهندهی این واقعیت باشد که زندگی علمی آپارین به طور عمده در خارج از محیط دانشگاه به رشد و شکوفایی رسیده است.
نقش آپارین در زیستشیمی شوروی تا حد زیادی مدیون تأثیر مربی و حامی او، آلیکسئی ن. باخ، بود. باخ در روزگار حکومت تزاری به یک حزب انقلابی وابسته بود و در 1264 روسیه را ترک گفت تا در پاریس به کار پردازد. در 1273 در ژنو مستقر شد و در آنجا به سبب پژوهشهایش در زمینهی شیمی پزشکی و شیمی کشاورزی شهرتی جهانی یافت، و تنها در سال 1296 (1917) به روسیه بازگشت. پس از انقلاب اکتبر، به تأسیس انجمن شیمیِ «شورای برنامه ریزی اقتصادی ملی» (ش ب ا م)، که مسئول سازماندهی صنعت شیمیایی روسیه بود، یاری رسانید؛ در 1297 بنیادگذار و مدیر «آزمایشگاه مرکزی شیمیِ» آن شورا (که در 1301 به «مؤسسهی شیمیایی ل.ی. کارپف» تغییر نام داد) شد، و مسئولیت اجرای روشهای جدید تولید را برعهده گرفت.
آپارین در 1297 تقاضا کرد که به ژنو فرستاده شود تا با باخ در رشتهی شیمی گیاهی کار کند، اما اطلاع یافت که باخ به مسکو بازگشته است. این دو مرد یکدیگر را ملاقات کردند و چندی نگذشت که آپارین سایهنشین خیمهی این شیمیدان شصت ساله شد. آپارین علاقهی پژوهشی به حوزهی تخصص باخ و تجربهی صنعتیِ عملی را با یکدیگر پیوند داد. وی، که در 1297 به عنوان نمایندهی کارخانهی داروسازی در نخستین گردهمآیی «اتحادیهی کارگران صنعت شیمی سراسری روسیه» شرکت جست، به عضویت کمیتهی مرکزی آن انتخاب شد. پس از آن، زیر نظر باخ، در بخش شیمیِ «ش ب ا م» (1298-1301) و در آزمایشگاه مرکزی شیمی» (1300-1304) کار کرد.
باخ، که با مقام برجستهی علمیش حامی حکومت بوْلشویکی بود، در 1306 به «حزب کمونیست» پیوست و از لحاظ قدرت اداری بسرعت راه ترقی پیمود: به عنوان یکی از اعضای «کمیتهی اجرایی مرکزی» حکومت (از 1306)، یکی از سازماندهندگان «مجمع اتحادیهی سراسری دانشمندان و کاردانان فنی» (1307)، و رئیس دایمی «انجمن شیمی اتحادیهی سراسری» (از 1311) خدمت کرد. در اواخر دههی 1300 باخ در ترتیب دادن پژوهشهائی در زمینهی صنعت مواد غذایی نقش فعالی برعهده گرفت، و دست پروردهاش به مجموعهای از مقامهای مناسب منصوب شد. آپارین از 1306 تا 1313 در «مؤسسهی مرکزی صنعت قند و شکر» در مسکو به عنوان معاون سرپرست بخش علوم و رئیس آزمایشگاه زیستشیمی کار کرد. در همان زمان در «مؤسسهی فناوری شیمیایی د. ا. میندیلیئیف» در مسکو (1308-1310) و در «مؤسسهی غلّه و آرد مسکو» (1309-1310) استاد زیستشیمی فنی بود. در همین دوره به اجرای پژوهشهائی زیستشیمیایی در مورد چای، قند، آرد، و غلات اقدام کرد. این کار عملی را به عنوان استاد «مؤسسهی فنی تولید مواد غذایی مسکو» ادامه داد (1316-1328)، و در آنجا به تحقیق در زمینهی تغذیه و ویتامینها نیز پرداخت.
در 1308 باخ یکی از نخستین کمونیستهائی بود که به عضویت «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س.» انتخاب شد. هنگامی که ریاست آزمایشگاه زیستشیمی فرهنگستان را برعهده داشت (1310-1314)، آپارین را به سرپرستی پژوهشهای علمی برگماشت؛ هنگامی که مدیر «مؤسسهی زیستشیمی» فرهنگستان بود (1314-1325)، آپارین معاون او شد. باخ از 1318 تا 1324 دبیر فرهنگستانیِ بخش علوم شیمیایی فرهنگستان بود؛ آپارین در 9 بهمن 1317 به عضویت مکاتبهای بخش علوم ریاضی و طبیعی فرهنگستان، در رشتهی زیستشیمی گیاهی، برگزیده شد. هنگامی که باخ در اردیبهشت 1325 درگذشت، مؤسسهاش به «مؤسسهی زیستشیمیایی آ. ن. باخ» تغییر نام داد و آپارین به مدیریت آن منصوب شد، و این مقام را تا پایان عمر عهدهدار بود. در 9 آذر 1325 آپارین به عضویت کامل فرهنگستان در بخش علوم زیستی ارتقا یافت.
در اوایل دههی 1300 رسالههای متعددی به عنوان بخشی از مبارزهی حکومت در راه تأیید مادهگرایی (ماتریالیسم) و سست کردن پایههای دین انتشار یافتند، و جزوههای ساده و عامهفهم دربارهی آیین داروین، تکامل آدمی، و زیستشناسی تجربی فراوان شدند. در تعدادی از این جزوهها به بررسی موضوع فوقالعاده چشمگیر منشأ غایی خود زندگانی پرداخته شده بود، اما در اینجا مادهگرایان با مسألهی آزارندهای روبهرو بودند؛ لوئی پاستور، قهرمان پزشکیِ علمی، ظاهراً نادرست بودن «زایش خود به خود» را در سدهی نوزدهم به اثبات رسانده بود. اما، بدون آن موضوع، راهی از نظر فلسفی قابل قبول برای تبیین خاستگاه صورتهای ابتداییای که زندگانی بعدی از آنها برآمده باشد به نظر نمیرسید. پرداخت مبتکرانهی آپارین به این مسأله از همین زمینه برآمد.
در سال 1301، آپارین، در یکی از جلسههای «انجمن گیاه شناسی مسکو»، نخستین مقالهی خود را در مورد خاستگاه زندگانی عرضه کرد، اما این مقاله هرگز انتشار نیافته است و ممکن است حتی دیگر وجود هم نداشته باشد. لیکن در سال 1303 یک متن ساخته و پرداخته شدهی دیگر به صورت جزوهای 71 صفحهای به همت مرکز رادیوی محلی تبلیغاتی «کارگر مسکو» منتشر شد. آپارین در این جزوه، که با تاریخچهای از مسأله زایش خود به خود آغاز میشد، به زیستگرایی (vitalism) حمله کرده بود. او بر شباهت میان پیشمایه (پروتوپلاسم) و ژلهای کولوئیدی انگشت میگذاشت، و با تأکید بیان میکرد که میان جانداران و بیجانها هیچ تفاوتی که با قوانین فیزیکی – شیمیایی به طور کامل قابل تبیین نباشد وجود ندارد. و اما در مورد زایش خود به خود، آپارین گریزگاهی از این مخمصهی ظاهری یافت. وی استدلال میکرد که انباشتگی و انعقاد تدریجی ئیدروکربونها در نخستین دورهی تاریخ زمین ممکن است به ایجاد خودبهخودیِ ژلهای کولوئیدی که خواص ابتدایی حیات در آنها بوده انجامیده باشد، اما پس از به ظهور رسیدن این نوع حیات، زایش خود به خودی دیگری صورت نپذیرفت زیرا آنگونه موادّ آلی را حیاتی که در آن زمان وجود داشت به مصرف میرسانید.
نوشتهی سال 1303 آپارین، اگرچه چند دههی بعد مورد ستایش ج. د. برنال و ج. ب. س. هالدین قرار گرفت، در آن زمان توجه چندانی را جلب نکرد. وی از آن پس گزارشهائی کوتاه در Herald of the Communist Academy «منادی فرهنگستان کمونیستی»، (1927)، Under the Banner of Marxism «زیر لوای مارکسیسم»، (1928)، و جاهای دیگر، انتشار داد اما کار جدّی دربارهی آن موضوع را ظاهراً تا حدود سالهای 1313 یا 1314 از سر نگرفت. لیکن تا آن زمان زمینهی عقیدتی (ایدئولوژیک) شوروی تغییر کرده بود. در دورهی 1308-1312 یک سیاست حزبی بر فلسفهی شوروی تحمیل شد که به نوعی «ماتریالیسم دیالکتیک» انجامید؛ این «ماتریالیسم دیالکتیک» حاوی چند قانون کلی دربارهی تحول طبیعی بود و از «ماتریالیستهای ساز وکارگرا (مکانیستی)»ئی که پدیدههای زنده را به فیزیک و شیمی تحویل میکردند سخت انتقاد میکرد. آپارین در 1315 / 1936 کتابی 159 صفحهای با عنوان Vozniknovenie zhizn na zemle («خاستگاه زندگانی در زمین») انتشار داد که این تغییرات عقیدتی را منعکس میکرد. ترجمهی انگلیسی این اثر در 1317، با عنوان نسبتاً گمراه کنندهی The Origin of Life، بچاپ رسید و تقریباً بلافاصله پس از آن به ژاپونی، اسپانیایی، و چندین زبان دیگر، ترجمه شد.
در کتاب 1315 آپارین، عقاید پیشین وی از چند طریق مهم بسط یافته و اصلاح شده بودند. نخست، او به نوشتههائی که در زمینههای اخترشناسی، زمینشیمی، شیمی آلی، و آنزیمشناسی گیاهی در سطح جهان جریان داشتند سخت توجه کرده و به آثار اخیر ولادیمیر ا. ورنادسکی در مورد تکامل شیمیایی زیستکره (biosphere) استناد نموده بود. دوم، عقایدش را در قالب تحلیل ماتریالیستی دیالکتیکیای بیان کرده بود که در آن صریحاً از گفتههای فریدریش انگلس شاهد میآورد و به «زایش خودبهخود» حمله میکرد. او اینک زندگانی را مرحلهای از تکامل ماده میانگاشت که به طور طبیعی به ظهور رسیده باشد، مرحلهای که درآن قوانین فیزیکی – شیمیایی در نتیجهی قوانین «مطلقاً زیستیِ» انتخاب طبیعی و سوختوساز تکمیل شدهاند. و سرانجام اینکه او از مایهی علمی کاری بهرهمند شده بود که ه.گ. بونگنبرک دِ یونگ در دههی 1310 در مورد همچکانگی کولوئیدی (colloidal coacervation) انجام داده بود؛ وی استدلال میکرد که تشکیل قطرههای همچکان بر اثر جذب ایستابرقیِ محلولهای آلی در نخستین دریاها شرایط مقتضی اساسی را برای ظهور حیات فراهم ساخته است: اندوختههای مواد شیمیایی با غشائی از محیط دور و بر جدا شدند. چنین قطرههائی میتوانستند مواد معدنی را به طور گزینشی جذب کنند و کاتالیزگرها و شتابگرهائی را که موجب تسریع واکنشهای شیمیایی میشوند گردآورند و انباشته سازند. اگرچه اکثر اینگونه همچکانهها عمری کوتاه داشتند، آپارین معتقد بود که همچکانههائی که سریعترین آهنگ واکنش، پایدارترین آرایشهای درونی، و استعداد سریعترین رشد و تقسیم را دارند در معرض انتخاب طبیعیای قرار میگیرند که به تشکیل صورتهای سازمانیافتهتر و در نهایت به دستگاههای زندهی ابتدایی میانجامد.
بر دومین ویرایش روسی کتاب (1320) بیشتر از 100 صفحه مطلب، و بر سومین ویرایش آن تقریباً 200 صفحه مطلب دیگر افزوده شد. این منتهای بعدی، اگرچه به رنگ علم روز درآمده بودند و اصلاح نظریهی آپارین را منعکس میکردند، همگی مبین این عقیده بودند که ویژگی اصلی زندگانی همانا سوختوساز است، که بتدریج در همچکانهها به عنوان مرحلهای طبیعی در تکامل ماده پدیده آمده است. زبان ماتریالیسم دیالکتیکی در گذر زمان بارزتر شد، و آپارین شروع کرد به مسخره کردن آشکار قوانین دیالکتیکی از قبیل برهمکنش و وحدت اضداد (مثلاً، قطره یا سازواره در مقابل محیط دور و بر آن؛ فراساخت [anabolism] در مقابل فروساخت [catabolism]) و گذار از تغییر کمّی به تغییر کیفی (مثل هنگامی که قوانین فیزیکی – شیمیایی در ضمن تکامل همچکانهها بتدریج با قوانین زیستی تکمیل میشوند). آپارین همچنین بیش از پیش دشمن علم وراثت (ژنتیک) شد و، ضمن اینکه آن را حاوی نگرشی سازوکارگرا (مکانیستی) توصیف کرد، به ردّ این دعاویِ روبهرشد پرداخت که ژنها، ویروسها، و اسیدهای نوکلئیک نقشی ممتاز در منشأ حیات و تکامل ایفا میکنند زیرا مستلزم به کار افتادن دستگاههای زندهی پیچیدهاند. وی پس از جنگ جهانی دوم کتاب «زندگی چیست؟»، اثر اروین اشرودینگر، را «از لحاظ عقیدتی خطرناک» اعلام کرد، و بیش از پیش هواخواه عقاید لیسنکو و دیگر پیروان آیین میچورین شد.
برای تعدادی از پژوهشگران، هم در اتحاد شوروی و هم در غرب، دشوار بوده است که کاری را که در آزمایشگاه آپارین در مورد قطرههای همچکان صورت گرفته بود عیناً تکرار کنند، و پژوهشهای بینالمللی اخیر در زمینهی خاستگاه زندگانی مستقل از یافتهها و شیوههای کار زیست شیمیایی خاص آپارین، و در مسیرهائی مختلف، شکل گرفتهاند. با این حال، کتابی که او در سال 1315 نوشت در حکم خدمت ماندگاری است به علم جهان. وی، با عنوان کردن ماجرائی فرضی اما بظاهر پذیرفتنی که بر طبق آن موجودات سوختوسازکننده میتوانستهاند بتدریج در زمینی بیجان سرآورند، موجب شد که خاستگاه زندگانی به صورت مسألهی علمی جدیدی درآید.
قراین موجود نشان میدهند که ممکن است عوامل فلسفی، علمی، و سیاسی همگی نقشی در جانبداری آپارین از لیسنکو ایفا کرده باشند. در اواسط دههی 1310 آپارین در تسریع ایدئولوژیکِ بحثی که حمایت لیسنکو بر آن متکی بود شرکت جست: فلسفهی مبتنی بر ماتریالیسم دیالکتیکی در توصیفهای آپارین از علم به طور اعم و در عقایدش راجع به خاستگاه زندگانی به طور اخص نقشی عمده داشت. او در کار عملیش در زمینهی فیزیولوژی گیاهی، آنزیمها، پروتئینها، و خاستگاه زندگانی بر تغییرهای پویای اندوختههای شیمیاییِ سوختوسازی تأکید میکرد، و همین امر ممکن است به دشمنی او با علم وراثت و هواداری او از مفهوم سوختوسازیِ وراثت از نظر لیسنکو انجامیده باشد. و سرانجام اینکه آپارین، مثل مربی و حامیش باخ، یاد گرفت که با سرسپردن به ارباب قدرت سیاسی در حفظ خویش بکوشد و راه ترقی بپیماید. در اواخر دههی 1310 باخ مقالههائی در روزنامهها نوشت که در آنها از لیسنکو حمایت میکرد و وراثتشناسان شوروی را به سبب داشتن پیوند با فاشیسم مینکوهید، و ممکن است آپارین در این امر – همچنان که در بسیاری از امور دیگر – از سرمشق باخ پیروی کرده باشد. در واقع، حتی امکان دارد که جانبداری آپارین از لیسنکو چیزی نبود جز تمجیدی زبانی که از ترس یا از دلبستگی به کار علمی خود ناشی میشد. اما دستهبندی کردن نقشهائی که فلسفه، علم، سیاست، و جاهطلبی در حمایت آپارین از لیسنکو ایفا کردهاند کار دشواری است زیرا او میتوانست، بهتر از هر دانشمند مهم دیگر شوروی، آن حمایت را با ظاهرفریبیِ علمی و سفسطهبازی فلسفی بیان کند.
در جلسهی مخصوص هیأت رئیسهی «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س.» که در دوم شهریور 1327، در پی توفیقی که لیسنکو در اواسط مرداد همان سال در «فرهنگستان علوم کشاورزی اتحادیهی سراسری لنین» بدست آورده بود، تشکیل شد، آپارین یکی از پروپاقرصترین، خوشنامترین، و احتمالاً صادقترین مدافعان لیسنکو بود. او، با خاطرنشان ساختن مخالفت دیرینهاش با عقاید ت. ه. مارگن، ه.ج. مالر، ک.ب. بریجیز، و اروین اشروْدینگر، و حامیان شوروی آنها ن.ک. کولستف، و. ل. ریژکوف، آ. آ. مالینوفسکی، و ن. پ. دوبینین، توانست، با رعایت اندکی انصاف، فخر بفروشد که زیستشناسی میچورینی بیشتر در «مؤسسهی زیستشیمی» او رونق گرفته است تا در هر مرکز دیگری در بخش علوم زیستی فرهنگستان جز «مؤسسهی وراثتشناسی» خود لیسنکو، یکی از نتایج تشکیل این جلسه آن شد که آپارین جای ل. آ. اوْربلی، شاگرد پاولف، را به عنوان دبیر عضو آن بخش از فرهنگستان بگیرد.
آپارین، که از پاییز 1327 تا 1334 رئیس بخش زیستشناسی فرهنگستان بود، بر نحوهی اجرای خط مشیهائی که هدف از آنها انحلال وراثتشناسی شوروی در «فرهنگستان علوم ا.ج.ش.س.» بود نظارت میکرد. در آن دوره مطالب فراوانی در حمایت از لیسنکو و آیین میچورین و برضد علم وراثت نوشت. او همچنین برجستهترین حامی علنی نظریههای یاختهشناختی اولگا باریسِونا لیپیشینسکایا بود، که ادعا کرده بود که یاختهها میتوانند به نحوی خود به خودی از «مادهی زندهی» آلی غیریاختهای تشکیل شوند. پس از آنکه استالین در 1332 درگذشت، اقدامهائی در جهت تضعیف خفقانی که لیسنکو در زیستشناسی شوروی بوجود آورده بود جریان یافت. تا اواخر پاییز 1334 بیش از 300 دانشمند با امضای دادخواستی تقاضا کرده بودند که آپارین از سمت دبیری بخش زیستشناسی فرهنگستان برکنار شود. او در اوایل زمستان 1334 جای خود را به ولادیمیر آ. انگلهارت سپرد، یعنی به کسی که در زیست شیمی ماهیچهها شهرت جهانی داشت و یکی از مدافعان برجستهی زیستشناسی مولکولی شوروی بود.
آپارین از رشد انفجارگونهی زیستشناسی مولکولی، که در دههی 1330 در سطح جهان به ظهور رسیده بود، با دودلی و بیشوروشوق استقبال کرد. با اینکه او در آزمایشگاه کوسل، یکی از پیشگامان در بررسی ساختار اسید نوکلئیک، کار کرده بود، و اگرچه میشد تصور کرد که هر زیست شیمیدانی از ظهور و تکامل سریع پژوهشهای مربوط به DNA با آغوش باز استقبال خواهد کرد، آپارین «حکم جزمی اصلی» و عقیده به «رمز وراثت» را به منزلهی نوعی تحویلگراییِ ماشینوار به باد انتقاد گرفت. حتی هنگامی هم که حمایت از زیستشناسی مولکولی و علم وراثت از نظر عقیدتی قابل قبول و از نظر تاکتیکی سودمند بود، باز او از فکر خود برنگشت. آپارین، در مقام رئیس «پنجمین کنگرهی بینالمللی زیستشناسی»، که در 1340 در مسکو تشکیل شد، اجازه نداد که از اصطلاح «زیستشناسی مولکولی» در عنوان هیچ یک از بخشها یا نشریات کنگره استفاده شود. لیکن وی، در مؤسسهی خودش، از کار آ. ن. بلازرسکی در زمینهی اسیدهای نوکلئیک گیاهی حمایت میکرد (ظاهراً آن را به مثابهی ردیهای بر موضوع رمز وراثتی تعبیر مینمود)، و در دهههای 1330 و 1340 در نوشتن مقالههائی دربارهی رفتار DNA و RNA در قطرههای همچکان همکاری داشت. گفته شده است که آپارین، که شاید تغییری را در سیاست مربوط به علم شوروی احساس میکرد، در مباحثی که سرانجام در 1343-1344 به سقوط لیسنکو از اریکهی قدرت انجامید جانب بیطرفی پیش گرفت.
شهرت بینالمللی آپارین به مناسبت تحقیقی که در مورد خاستگاه زندگانی بعمل آورده بود موجب شد که وجهه و قدرتش در وطن افزایش یابد، و اعتبار سیاسیش سبب گردید که نمایندهی مناسبی برای شوروی در کشورهای خارجی شود. او به ریاست «شورای عالی جمهوری سوسیالیستی شورایی متحد روسیه» منصوب شد (1330-1338) و در هیأت رئیسهی آن خدمت کرد (1334-1338). پس از سال 1327، در زمانی که سفر دانشمندان شوروی به خارج از کشور در حکم امتیازی سیاسی بشمار میرفت که سخت محدود و تحت نظارت بود، وی برای کارهای رسمی نه تنها به کرهی شمالی، رومانی، آلمان شرقی، لهستان، بلغارستان، مجارستان، و چین، بلکه به فنلاند، اتریش، فرانسه، سوئد، بریتانیا، ژاپون، بلژیک، ایتالیا، سویس، و ایالات متحد نیز سفر کرد و به صورت نمایندهای فعال برای شوروی در سازمانهای گوناگون بینالمللی علمی و سیاسی، بویژه در «شورای صلح جهانی» (1329-1338) و در «اتحادیهی جهانی دانشمندان»، که از 1331 تا 1345 معاون آن بود، درآمد.
آپارین، به پاس کارهایش، از جوایز و پاداشهای گوناگون شوروی بهرهمند شد، از جمله «نشان پرچم سرخکار» (1323)، «جایزهی باخ» (1329)، «مدال میئچنیکف» (1339)، «نشان لنین» (1334)، لقب «قهرمان کار سوسیالیستی» (1348)، «جایزهی لنین» (1353)، و «مدال طلای لمانوسف» (1358). در 1338 رئیس «انجمن بینالمللی زیست شیمی» شد، در 1340 ریاست کنگرهی آن را در مسکو برعهده داشت، و پس از 1341 به عنوان معاون به کار در آن ادامه داد. در 1349 نخستین رئیس «انجمن بینالمللی پژوهش دربارهی خاستگاه زندگانی» شد. آپارین درجههائی افتخاری از یِنا (1337)، رم (1340)، و پواتیه (1342) دریافت کرد، و به عنوان یکی از اعضای خارجی «انجمن شیمی فنلاند» و فرهنگستانهای ملّی علوم بلغارستان (1331)، چکوسلوواکی (1331)، آلمان شرقی (1335)، و، پس از 1343، کوبا، اسپانیا، و ایتالیا انتخاب شد.
از 1344 تا 1359، که اتحاد شوروی در تلاش بود که علم وراثت را از نو بنیاد نهد و زیستشناسی مولکولی را بوجود آورد، «مؤسسهی باخ» دژ نفوذناپذیری برای زیست شیمی سبک کهن باقی ماند و چندی بعد در محاق دیگر مراکز پژوهشی جدیدتر قرار گرفت. آپارین همچنان مدیریت آن مؤسسه را برعهده داشت، اگرچه بسیاری از دانشمندان شوروی به سبب التزام وی به آیین لیسنکو سخت از او بیزار بودند. آپارین، که در واپسین سالهای عمر گرفتار ضعف مزاج، چاقی، و ناشنوایی روبه افزایش شده بود، کوتاه زمانی پس از آن که از شرکت جستن در جلسهای در اسرائیل محروم گردید، احتمالاً در اثر حملهای قلبی، درگذشت.
کتاب برجستهی آپارین عبارت است از: Vozniknovenie zhizni na zemle («خاستگاه زندگانی در زمین»، مسکو و لنینگراد، 1936 [159 صفحه]؛ چاپ دوم، 1941 [268 صفحه]؛ چاپ سوم، 1957 [459 صفحه]). اولین چاپ این کتاب به زبان انگلیسی، با عنوان The Origin of Life on the Earth، ترجمهی سرجیئس مارگولیس (نیویورک، 1938؛ چاپ دوم، 1953)، انتشار یافت؛ به زبان ژاپونی هم منتشر شد (توکیو، 1939)، و همچنین به زبان اسپانیایی با عنوان El origen de la vida (بوئنوس آیرس، 1940). سومین چاپ بازبینی شده و بسط یافتهی روسی این کتاب، به زبان انگلیسی با عنوان The Origin of Life on the Earth، ترجمهی آن سینگ (ادینبرا، 1957)، بچاپ رسید. نیز ــــــ Vozniknovenie zhizni na zemle: Trudy mezhdu- narodnogo simpoziuma, 19-24 avgusta 1957 goda, Moskva (مسکو، 1959)، و چاپ غربی آن، با عنوان Proceedings of the First International Symposium on the Origin of Life on the Earth, Held at Moscow 19-24 August 1957، اتحادیهی بینالمللی زیستشیمی، مجموعهی همایشها، یکم (نیویورک، 1959).
آپارین متعاقباً سه کتاب عامه فهمتری در همین زمینه نوشت، که بدین قرارند: zhizn", ee priroda, proiskhozhdenie I razvitie (مسکو، 1960؛ چاپ دوم، 1968)، ترجمه به انگلیسی با عنوان Life: Its Nature, Origin, and Development، از آن سینگ (ادینبرا، 1962؛ نیویورک، 1964)؛ The Chemical Origin of Life، ترجمهی آن سینگ (اسپرینگفیلد، ایلینویز، 1964)؛ و Vozniknovenie I nachal"noe razvitie zhizni (مسکو، 1966)، ترجمه به انگلیسی با عنوان Genesis and Evolutionary Development of Life، ترجمهی الینور ماس (نیویورک، 1968). برای آگاهی از محکمترین اظهاراتش در حمایت از لیسنکو، ــ اظهارنظرش در VAN (1948)، شمارهی 9، 38-44.
دوم. خواندنیهای فرعی. برای دستیابی به فهرست آثار منتشر شده و زندگینامهی علمی مختصر آپارین، ــ Aleksandr Ivanovich Oparin، گردآوری ا.و. ایساکووا، در مجموعهی مطالب مربوط به کتابشناسی - زندگینامهی فرهنگستان علوم ا.ج.ش.س.، مجموعهی زیستشیمی، شمارهی 6 (چاپ دوم، مسکو، 1964؛ چاپ سوم، 1979). برای زندگینامهای عامه فهمتر، ـــــ Put" k istine («راه حقیقت»، مسکو، 1984)، از و. م. میخایلف. نیز ــ به بحثهای آثارین در «Genetics and Molecular Biology in Khrushchev"s Russia»، از مارک ب. آدَمز (دانشگاه هاروارد، 1973)؛ The Origin of Life، از ج.د.برنال (لندن، 1967)؛ The Spontaneous Generation Controversy from Descartes to Oparin، از جان فارلی (بالتیمور، 1977)، 163-187؛ Science and Philosophy in the Soviet Union، از لورن ر. گرَیَم (نیویورک، 1972)، 257-296، و چاپ دوم آن به عنوان Science, Philosophy, and Human Behavior in the Soviet Union (نیویورک، 1987)، 68-101؛ Vlast" I nauka، از والری سویلر (تنافلای، 1989)؛ و Dialectical Materialism از گوستاو ا.وِتِر، ترجمهی پیتر هیث (نیویورک، 1958)، 442-451.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Aleksandr Ivanovich Oparin
(ت. اوگلیچ، استان ییراسلاف، روسیه، 12 اسفند 1272 / 2 مارس 1894؛ و. مسکو، روسیه، اول اردیبهشت 1359 / 12 آوریل 1980)، زیستشیمی، خاستگاه زندگانی.
آپارین، کوچکترین فرزند ایوان دمیتریئویچ آپارین و همسرش، آلیکساندرا آلیکساندرِونا، در خانهی اجدادی در روستای اوگلیچ به دنیا آمد. خواهر بزرگش، آلیکساندرا، در جنگ جهانی اول به عنوان پرستار در جبهه خدمت میکرد. برادر بزرگش، دمیتری، در 1294 به عنوان اقتصاددان از «مؤسسهی پولی تکنیک پتروگراد» فارغالتحصیل شد. آپارین، در 1291 از تحصیل در دومین دبیرستان مسکو فراغت یافت و، در حالی که معاشش را با کار کردن در کارخانهی داروسازی تأمین میکرد، وارد دانشگاه مسکو شد.
زندگی حرفهای:
پس از آنکه در سال 1296 از بخش علوم طبیعیِ دانشکدهی فیزیک – ریاضی دانشگاه مسکو فارغ التحصیل گردید، در گروه فیزیولوژی گیاهی آن دانشگاه به عنوان دانشجوی دورهی تحصیلات تکمیلی پذیرفته شد، و سپس در آنجا در مقام دستیار آموزشی به کار پرداخت (1300-1304). دانشگاه در سال 1301 او را به خارج فرستاد تا در آزمایشگاه آلبرشت کوسل در هایدلبرک تحصیل کند، و وی سپس از اتریش و ایتالیا (1303) و فرانسه (1304) دیدن کرد. پس از بازگشت در سال 1304، به او اجازه داده شد که دورهی درس خود را با عنوان «مبانی شیمیایی فرایندهای زنده» در دانشگاه مسکو تدریس کند. در 1310 تدریس دورهای در زمینهی زیستشیمی فنی را در آنجا آغاز کرد.آپارین، اگرچه در دانشگاه مسکو تحصیل کرد و سالها در آنجا به تدریس دورههای مختلف مشغول بود، ظاهراً هرگز درجهی معمول فوق لیسانس یا دکتری نگرفت. در 1313 هیأت رئیسهی «فرهنگستان علوم اتحاد جماهیر شوری سوسیالیستی» یک درجهی دکتری در رشتهی علوم زیستی به او اعطا کرد بیآنکه وی از پایاننامهای دفاع کرده باشد. در مورد موقع و مقام او در دانشگاه، اسناد و مدارک شوروی به نحو شگفتانگیزی با یکدیگر ضدّ و نقیضند. یک مدرک حکایت از آن دارد که وی در 1308 استاد زیستشیمی شد و از 1316 تا 1339 ریاست گروه زیستشیمی را برعهده داشت (Biologi، کییف، 1984). لیکن در مدرکی قدیمیتر و مؤثقتر (A.I. Oparin، مسکو، 1964) ذکر شده است که او از 1321 تا پاییز 1339 رئیس گروه زیستشیمی گیاهی بود. این ناهمخوانی شاید بازتاب وضع نامعلومی باشد که رشتهی زیستشیمی در محافل علمی و دانشگاه داشت، زیرا آن رشته بتدریج در اتحاد شوروی جا افتاد، اما شاید هم نشان دهندهی این واقعیت باشد که زندگی علمی آپارین به طور عمده در خارج از محیط دانشگاه به رشد و شکوفایی رسیده است.
نقش آپارین در زیستشیمی شوروی تا حد زیادی مدیون تأثیر مربی و حامی او، آلیکسئی ن. باخ، بود. باخ در روزگار حکومت تزاری به یک حزب انقلابی وابسته بود و در 1264 روسیه را ترک گفت تا در پاریس به کار پردازد. در 1273 در ژنو مستقر شد و در آنجا به سبب پژوهشهایش در زمینهی شیمی پزشکی و شیمی کشاورزی شهرتی جهانی یافت، و تنها در سال 1296 (1917) به روسیه بازگشت. پس از انقلاب اکتبر، به تأسیس انجمن شیمیِ «شورای برنامه ریزی اقتصادی ملی» (ش ب ا م)، که مسئول سازماندهی صنعت شیمیایی روسیه بود، یاری رسانید؛ در 1297 بنیادگذار و مدیر «آزمایشگاه مرکزی شیمیِ» آن شورا (که در 1301 به «مؤسسهی شیمیایی ل.ی. کارپف» تغییر نام داد) شد، و مسئولیت اجرای روشهای جدید تولید را برعهده گرفت.
آپارین در 1297 تقاضا کرد که به ژنو فرستاده شود تا با باخ در رشتهی شیمی گیاهی کار کند، اما اطلاع یافت که باخ به مسکو بازگشته است. این دو مرد یکدیگر را ملاقات کردند و چندی نگذشت که آپارین سایهنشین خیمهی این شیمیدان شصت ساله شد. آپارین علاقهی پژوهشی به حوزهی تخصص باخ و تجربهی صنعتیِ عملی را با یکدیگر پیوند داد. وی، که در 1297 به عنوان نمایندهی کارخانهی داروسازی در نخستین گردهمآیی «اتحادیهی کارگران صنعت شیمی سراسری روسیه» شرکت جست، به عضویت کمیتهی مرکزی آن انتخاب شد. پس از آن، زیر نظر باخ، در بخش شیمیِ «ش ب ا م» (1298-1301) و در آزمایشگاه مرکزی شیمی» (1300-1304) کار کرد.
باخ، که با مقام برجستهی علمیش حامی حکومت بوْلشویکی بود، در 1306 به «حزب کمونیست» پیوست و از لحاظ قدرت اداری بسرعت راه ترقی پیمود: به عنوان یکی از اعضای «کمیتهی اجرایی مرکزی» حکومت (از 1306)، یکی از سازماندهندگان «مجمع اتحادیهی سراسری دانشمندان و کاردانان فنی» (1307)، و رئیس دایمی «انجمن شیمی اتحادیهی سراسری» (از 1311) خدمت کرد. در اواخر دههی 1300 باخ در ترتیب دادن پژوهشهائی در زمینهی صنعت مواد غذایی نقش فعالی برعهده گرفت، و دست پروردهاش به مجموعهای از مقامهای مناسب منصوب شد. آپارین از 1306 تا 1313 در «مؤسسهی مرکزی صنعت قند و شکر» در مسکو به عنوان معاون سرپرست بخش علوم و رئیس آزمایشگاه زیستشیمی کار کرد. در همان زمان در «مؤسسهی فناوری شیمیایی د. ا. میندیلیئیف» در مسکو (1308-1310) و در «مؤسسهی غلّه و آرد مسکو» (1309-1310) استاد زیستشیمی فنی بود. در همین دوره به اجرای پژوهشهائی زیستشیمیایی در مورد چای، قند، آرد، و غلات اقدام کرد. این کار عملی را به عنوان استاد «مؤسسهی فنی تولید مواد غذایی مسکو» ادامه داد (1316-1328)، و در آنجا به تحقیق در زمینهی تغذیه و ویتامینها نیز پرداخت.
در 1308 باخ یکی از نخستین کمونیستهائی بود که به عضویت «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س.» انتخاب شد. هنگامی که ریاست آزمایشگاه زیستشیمی فرهنگستان را برعهده داشت (1310-1314)، آپارین را به سرپرستی پژوهشهای علمی برگماشت؛ هنگامی که مدیر «مؤسسهی زیستشیمی» فرهنگستان بود (1314-1325)، آپارین معاون او شد. باخ از 1318 تا 1324 دبیر فرهنگستانیِ بخش علوم شیمیایی فرهنگستان بود؛ آپارین در 9 بهمن 1317 به عضویت مکاتبهای بخش علوم ریاضی و طبیعی فرهنگستان، در رشتهی زیستشیمی گیاهی، برگزیده شد. هنگامی که باخ در اردیبهشت 1325 درگذشت، مؤسسهاش به «مؤسسهی زیستشیمیایی آ. ن. باخ» تغییر نام داد و آپارین به مدیریت آن منصوب شد، و این مقام را تا پایان عمر عهدهدار بود. در 9 آذر 1325 آپارین به عضویت کامل فرهنگستان در بخش علوم زیستی ارتقا یافت.
خاستگاه زندگانی:
نخستین اثر انتشاریافتهی آپارین (1296) مربوط بود به گروههای آمینوی آزاد در گیاهان، و در طی دو دههی بعد وی تعدادی مقالهی علمی و عامهفهم در زمینهی مخمرهای گیاهی (آنزیمها) و نقش آنها در سوختوساز انتشار داد. اما، علاوه بر چنین پژوهشی، تبلیغ و تدریس و کار اداری بخش اعظم وقت او را میگرفتند، و بسیاری از نوشتههای وی مقالههائی عامهفهم برای روزنامهها یا مجلههای صنعتی بودند. در موضوع اصلی مورد علاقهی او که ذهنش را در زندگی علمی به خود مشغول کرده بود – یعنی مسألهی خاستگاه زندگانی – آن هر دو زمینهی کار بههم آمیختند.در اوایل دههی 1300 رسالههای متعددی به عنوان بخشی از مبارزهی حکومت در راه تأیید مادهگرایی (ماتریالیسم) و سست کردن پایههای دین انتشار یافتند، و جزوههای ساده و عامهفهم دربارهی آیین داروین، تکامل آدمی، و زیستشناسی تجربی فراوان شدند. در تعدادی از این جزوهها به بررسی موضوع فوقالعاده چشمگیر منشأ غایی خود زندگانی پرداخته شده بود، اما در اینجا مادهگرایان با مسألهی آزارندهای روبهرو بودند؛ لوئی پاستور، قهرمان پزشکیِ علمی، ظاهراً نادرست بودن «زایش خود به خود» را در سدهی نوزدهم به اثبات رسانده بود. اما، بدون آن موضوع، راهی از نظر فلسفی قابل قبول برای تبیین خاستگاه صورتهای ابتداییای که زندگانی بعدی از آنها برآمده باشد به نظر نمیرسید. پرداخت مبتکرانهی آپارین به این مسأله از همین زمینه برآمد.
در سال 1301، آپارین، در یکی از جلسههای «انجمن گیاه شناسی مسکو»، نخستین مقالهی خود را در مورد خاستگاه زندگانی عرضه کرد، اما این مقاله هرگز انتشار نیافته است و ممکن است حتی دیگر وجود هم نداشته باشد. لیکن در سال 1303 یک متن ساخته و پرداخته شدهی دیگر به صورت جزوهای 71 صفحهای به همت مرکز رادیوی محلی تبلیغاتی «کارگر مسکو» منتشر شد. آپارین در این جزوه، که با تاریخچهای از مسأله زایش خود به خود آغاز میشد، به زیستگرایی (vitalism) حمله کرده بود. او بر شباهت میان پیشمایه (پروتوپلاسم) و ژلهای کولوئیدی انگشت میگذاشت، و با تأکید بیان میکرد که میان جانداران و بیجانها هیچ تفاوتی که با قوانین فیزیکی – شیمیایی به طور کامل قابل تبیین نباشد وجود ندارد. و اما در مورد زایش خود به خود، آپارین گریزگاهی از این مخمصهی ظاهری یافت. وی استدلال میکرد که انباشتگی و انعقاد تدریجی ئیدروکربونها در نخستین دورهی تاریخ زمین ممکن است به ایجاد خودبهخودیِ ژلهای کولوئیدی که خواص ابتدایی حیات در آنها بوده انجامیده باشد، اما پس از به ظهور رسیدن این نوع حیات، زایش خود به خودی دیگری صورت نپذیرفت زیرا آنگونه موادّ آلی را حیاتی که در آن زمان وجود داشت به مصرف میرسانید.
نوشتهی سال 1303 آپارین، اگرچه چند دههی بعد مورد ستایش ج. د. برنال و ج. ب. س. هالدین قرار گرفت، در آن زمان توجه چندانی را جلب نکرد. وی از آن پس گزارشهائی کوتاه در Herald of the Communist Academy «منادی فرهنگستان کمونیستی»، (1927)، Under the Banner of Marxism «زیر لوای مارکسیسم»، (1928)، و جاهای دیگر، انتشار داد اما کار جدّی دربارهی آن موضوع را ظاهراً تا حدود سالهای 1313 یا 1314 از سر نگرفت. لیکن تا آن زمان زمینهی عقیدتی (ایدئولوژیک) شوروی تغییر کرده بود. در دورهی 1308-1312 یک سیاست حزبی بر فلسفهی شوروی تحمیل شد که به نوعی «ماتریالیسم دیالکتیک» انجامید؛ این «ماتریالیسم دیالکتیک» حاوی چند قانون کلی دربارهی تحول طبیعی بود و از «ماتریالیستهای ساز وکارگرا (مکانیستی)»ئی که پدیدههای زنده را به فیزیک و شیمی تحویل میکردند سخت انتقاد میکرد. آپارین در 1315 / 1936 کتابی 159 صفحهای با عنوان Vozniknovenie zhizn na zemle («خاستگاه زندگانی در زمین») انتشار داد که این تغییرات عقیدتی را منعکس میکرد. ترجمهی انگلیسی این اثر در 1317، با عنوان نسبتاً گمراه کنندهی The Origin of Life، بچاپ رسید و تقریباً بلافاصله پس از آن به ژاپونی، اسپانیایی، و چندین زبان دیگر، ترجمه شد.
در کتاب 1315 آپارین، عقاید پیشین وی از چند طریق مهم بسط یافته و اصلاح شده بودند. نخست، او به نوشتههائی که در زمینههای اخترشناسی، زمینشیمی، شیمی آلی، و آنزیمشناسی گیاهی در سطح جهان جریان داشتند سخت توجه کرده و به آثار اخیر ولادیمیر ا. ورنادسکی در مورد تکامل شیمیایی زیستکره (biosphere) استناد نموده بود. دوم، عقایدش را در قالب تحلیل ماتریالیستی دیالکتیکیای بیان کرده بود که در آن صریحاً از گفتههای فریدریش انگلس شاهد میآورد و به «زایش خودبهخود» حمله میکرد. او اینک زندگانی را مرحلهای از تکامل ماده میانگاشت که به طور طبیعی به ظهور رسیده باشد، مرحلهای که درآن قوانین فیزیکی – شیمیایی در نتیجهی قوانین «مطلقاً زیستیِ» انتخاب طبیعی و سوختوساز تکمیل شدهاند. و سرانجام اینکه او از مایهی علمی کاری بهرهمند شده بود که ه.گ. بونگنبرک دِ یونگ در دههی 1310 در مورد همچکانگی کولوئیدی (colloidal coacervation) انجام داده بود؛ وی استدلال میکرد که تشکیل قطرههای همچکان بر اثر جذب ایستابرقیِ محلولهای آلی در نخستین دریاها شرایط مقتضی اساسی را برای ظهور حیات فراهم ساخته است: اندوختههای مواد شیمیایی با غشائی از محیط دور و بر جدا شدند. چنین قطرههائی میتوانستند مواد معدنی را به طور گزینشی جذب کنند و کاتالیزگرها و شتابگرهائی را که موجب تسریع واکنشهای شیمیایی میشوند گردآورند و انباشته سازند. اگرچه اکثر اینگونه همچکانهها عمری کوتاه داشتند، آپارین معتقد بود که همچکانههائی که سریعترین آهنگ واکنش، پایدارترین آرایشهای درونی، و استعداد سریعترین رشد و تقسیم را دارند در معرض انتخاب طبیعیای قرار میگیرند که به تشکیل صورتهای سازمانیافتهتر و در نهایت به دستگاههای زندهی ابتدایی میانجامد.
بر دومین ویرایش روسی کتاب (1320) بیشتر از 100 صفحه مطلب، و بر سومین ویرایش آن تقریباً 200 صفحه مطلب دیگر افزوده شد. این منتهای بعدی، اگرچه به رنگ علم روز درآمده بودند و اصلاح نظریهی آپارین را منعکس میکردند، همگی مبین این عقیده بودند که ویژگی اصلی زندگانی همانا سوختوساز است، که بتدریج در همچکانهها به عنوان مرحلهای طبیعی در تکامل ماده پدیده آمده است. زبان ماتریالیسم دیالکتیکی در گذر زمان بارزتر شد، و آپارین شروع کرد به مسخره کردن آشکار قوانین دیالکتیکی از قبیل برهمکنش و وحدت اضداد (مثلاً، قطره یا سازواره در مقابل محیط دور و بر آن؛ فراساخت [anabolism] در مقابل فروساخت [catabolism]) و گذار از تغییر کمّی به تغییر کیفی (مثل هنگامی که قوانین فیزیکی – شیمیایی در ضمن تکامل همچکانهها بتدریج با قوانین زیستی تکمیل میشوند). آپارین همچنین بیش از پیش دشمن علم وراثت (ژنتیک) شد و، ضمن اینکه آن را حاوی نگرشی سازوکارگرا (مکانیستی) توصیف کرد، به ردّ این دعاویِ روبهرشد پرداخت که ژنها، ویروسها، و اسیدهای نوکلئیک نقشی ممتاز در منشأ حیات و تکامل ایفا میکنند زیرا مستلزم به کار افتادن دستگاههای زندهی پیچیدهاند. وی پس از جنگ جهانی دوم کتاب «زندگی چیست؟»، اثر اروین اشرودینگر، را «از لحاظ عقیدتی خطرناک» اعلام کرد، و بیش از پیش هواخواه عقاید لیسنکو و دیگر پیروان آیین میچورین شد.
برای تعدادی از پژوهشگران، هم در اتحاد شوروی و هم در غرب، دشوار بوده است که کاری را که در آزمایشگاه آپارین در مورد قطرههای همچکان صورت گرفته بود عیناً تکرار کنند، و پژوهشهای بینالمللی اخیر در زمینهی خاستگاه زندگانی مستقل از یافتهها و شیوههای کار زیست شیمیایی خاص آپارین، و در مسیرهائی مختلف، شکل گرفتهاند. با این حال، کتابی که او در سال 1315 نوشت در حکم خدمت ماندگاری است به علم جهان. وی، با عنوان کردن ماجرائی فرضی اما بظاهر پذیرفتنی که بر طبق آن موجودات سوختوسازکننده میتوانستهاند بتدریج در زمینی بیجان سرآورند، موجب شد که خاستگاه زندگانی به صورت مسألهی علمی جدیدی درآید.
علم، سیاست، و آیین لیسنکو:
معلوم نیست که آپارین کِی و چرا هوادار لیسنکو و زیستشناسیِ باصطلاح میچورینی او شد. این دو دانشمند از جهات بسیار زندگی حرفهای فوقالعاده مشابهی داشتند: هر دو پس از 1308 از طریق کار عملی خویش به مقامهای اداری مهم ارتقا یافتند؛ هر دو در دههی 1300 نظریههائی پروردند که در اواسط دههی 1310 تا حد زیادی بسط یافتند و تودهگیر شدند؛ هر دو نوشتههای خویش را به زبان ایدئولوژیک آغشتند و در همهی مطالب از خط مشی حزب کمونیست پیروی کردند، اگرچه هیچ یک از آن دو هرگز عضو حزب نبودند؛ هر دو برای نخستین بار در سال 1318 (همان سالی که استالین برگزیده شد) به عضویت «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س.» انتخاب شدند؛ هر دو در 1327 نفوذ چشمگیری کسب کردند و تا 1334 در سلطه بر زیستشناسی شوروی شرکت داشتند؛ مقامهای مهم سیاسی به هر دو اعطا شد؛ هر دو با علم وراثت و زیستشناسی مولکولی دشمن بودند و آنها را به عنوان علوم سازوکارگرا (مکانیستی) به باد انتقاد گرفتند؛ هر دو در اوایل دههی 1340 نفوذشان را در علم شوروی از دست دادند.قراین موجود نشان میدهند که ممکن است عوامل فلسفی، علمی، و سیاسی همگی نقشی در جانبداری آپارین از لیسنکو ایفا کرده باشند. در اواسط دههی 1310 آپارین در تسریع ایدئولوژیکِ بحثی که حمایت لیسنکو بر آن متکی بود شرکت جست: فلسفهی مبتنی بر ماتریالیسم دیالکتیکی در توصیفهای آپارین از علم به طور اعم و در عقایدش راجع به خاستگاه زندگانی به طور اخص نقشی عمده داشت. او در کار عملیش در زمینهی فیزیولوژی گیاهی، آنزیمها، پروتئینها، و خاستگاه زندگانی بر تغییرهای پویای اندوختههای شیمیاییِ سوختوسازی تأکید میکرد، و همین امر ممکن است به دشمنی او با علم وراثت و هواداری او از مفهوم سوختوسازیِ وراثت از نظر لیسنکو انجامیده باشد. و سرانجام اینکه آپارین، مثل مربی و حامیش باخ، یاد گرفت که با سرسپردن به ارباب قدرت سیاسی در حفظ خویش بکوشد و راه ترقی بپیماید. در اواخر دههی 1310 باخ مقالههائی در روزنامهها نوشت که در آنها از لیسنکو حمایت میکرد و وراثتشناسان شوروی را به سبب داشتن پیوند با فاشیسم مینکوهید، و ممکن است آپارین در این امر – همچنان که در بسیاری از امور دیگر – از سرمشق باخ پیروی کرده باشد. در واقع، حتی امکان دارد که جانبداری آپارین از لیسنکو چیزی نبود جز تمجیدی زبانی که از ترس یا از دلبستگی به کار علمی خود ناشی میشد. اما دستهبندی کردن نقشهائی که فلسفه، علم، سیاست، و جاهطلبی در حمایت آپارین از لیسنکو ایفا کردهاند کار دشواری است زیرا او میتوانست، بهتر از هر دانشمند مهم دیگر شوروی، آن حمایت را با ظاهرفریبیِ علمی و سفسطهبازی فلسفی بیان کند.
در جلسهی مخصوص هیأت رئیسهی «فرهنگستان علوم ا. ج. ش. س.» که در دوم شهریور 1327، در پی توفیقی که لیسنکو در اواسط مرداد همان سال در «فرهنگستان علوم کشاورزی اتحادیهی سراسری لنین» بدست آورده بود، تشکیل شد، آپارین یکی از پروپاقرصترین، خوشنامترین، و احتمالاً صادقترین مدافعان لیسنکو بود. او، با خاطرنشان ساختن مخالفت دیرینهاش با عقاید ت. ه. مارگن، ه.ج. مالر، ک.ب. بریجیز، و اروین اشروْدینگر، و حامیان شوروی آنها ن.ک. کولستف، و. ل. ریژکوف، آ. آ. مالینوفسکی، و ن. پ. دوبینین، توانست، با رعایت اندکی انصاف، فخر بفروشد که زیستشناسی میچورینی بیشتر در «مؤسسهی زیستشیمی» او رونق گرفته است تا در هر مرکز دیگری در بخش علوم زیستی فرهنگستان جز «مؤسسهی وراثتشناسی» خود لیسنکو، یکی از نتایج تشکیل این جلسه آن شد که آپارین جای ل. آ. اوْربلی، شاگرد پاولف، را به عنوان دبیر عضو آن بخش از فرهنگستان بگیرد.
آپارین، که از پاییز 1327 تا 1334 رئیس بخش زیستشناسی فرهنگستان بود، بر نحوهی اجرای خط مشیهائی که هدف از آنها انحلال وراثتشناسی شوروی در «فرهنگستان علوم ا.ج.ش.س.» بود نظارت میکرد. در آن دوره مطالب فراوانی در حمایت از لیسنکو و آیین میچورین و برضد علم وراثت نوشت. او همچنین برجستهترین حامی علنی نظریههای یاختهشناختی اولگا باریسِونا لیپیشینسکایا بود، که ادعا کرده بود که یاختهها میتوانند به نحوی خود به خودی از «مادهی زندهی» آلی غیریاختهای تشکیل شوند. پس از آنکه استالین در 1332 درگذشت، اقدامهائی در جهت تضعیف خفقانی که لیسنکو در زیستشناسی شوروی بوجود آورده بود جریان یافت. تا اواخر پاییز 1334 بیش از 300 دانشمند با امضای دادخواستی تقاضا کرده بودند که آپارین از سمت دبیری بخش زیستشناسی فرهنگستان برکنار شود. او در اوایل زمستان 1334 جای خود را به ولادیمیر آ. انگلهارت سپرد، یعنی به کسی که در زیست شیمی ماهیچهها شهرت جهانی داشت و یکی از مدافعان برجستهی زیستشناسی مولکولی شوروی بود.
آپارین از رشد انفجارگونهی زیستشناسی مولکولی، که در دههی 1330 در سطح جهان به ظهور رسیده بود، با دودلی و بیشوروشوق استقبال کرد. با اینکه او در آزمایشگاه کوسل، یکی از پیشگامان در بررسی ساختار اسید نوکلئیک، کار کرده بود، و اگرچه میشد تصور کرد که هر زیست شیمیدانی از ظهور و تکامل سریع پژوهشهای مربوط به DNA با آغوش باز استقبال خواهد کرد، آپارین «حکم جزمی اصلی» و عقیده به «رمز وراثت» را به منزلهی نوعی تحویلگراییِ ماشینوار به باد انتقاد گرفت. حتی هنگامی هم که حمایت از زیستشناسی مولکولی و علم وراثت از نظر عقیدتی قابل قبول و از نظر تاکتیکی سودمند بود، باز او از فکر خود برنگشت. آپارین، در مقام رئیس «پنجمین کنگرهی بینالمللی زیستشناسی»، که در 1340 در مسکو تشکیل شد، اجازه نداد که از اصطلاح «زیستشناسی مولکولی» در عنوان هیچ یک از بخشها یا نشریات کنگره استفاده شود. لیکن وی، در مؤسسهی خودش، از کار آ. ن. بلازرسکی در زمینهی اسیدهای نوکلئیک گیاهی حمایت میکرد (ظاهراً آن را به مثابهی ردیهای بر موضوع رمز وراثتی تعبیر مینمود)، و در دهههای 1330 و 1340 در نوشتن مقالههائی دربارهی رفتار DNA و RNA در قطرههای همچکان همکاری داشت. گفته شده است که آپارین، که شاید تغییری را در سیاست مربوط به علم شوروی احساس میکرد، در مباحثی که سرانجام در 1343-1344 به سقوط لیسنکو از اریکهی قدرت انجامید جانب بیطرفی پیش گرفت.
شهرت بینالمللی آپارین به مناسبت تحقیقی که در مورد خاستگاه زندگانی بعمل آورده بود موجب شد که وجهه و قدرتش در وطن افزایش یابد، و اعتبار سیاسیش سبب گردید که نمایندهی مناسبی برای شوروی در کشورهای خارجی شود. او به ریاست «شورای عالی جمهوری سوسیالیستی شورایی متحد روسیه» منصوب شد (1330-1338) و در هیأت رئیسهی آن خدمت کرد (1334-1338). پس از سال 1327، در زمانی که سفر دانشمندان شوروی به خارج از کشور در حکم امتیازی سیاسی بشمار میرفت که سخت محدود و تحت نظارت بود، وی برای کارهای رسمی نه تنها به کرهی شمالی، رومانی، آلمان شرقی، لهستان، بلغارستان، مجارستان، و چین، بلکه به فنلاند، اتریش، فرانسه، سوئد، بریتانیا، ژاپون، بلژیک، ایتالیا، سویس، و ایالات متحد نیز سفر کرد و به صورت نمایندهای فعال برای شوروی در سازمانهای گوناگون بینالمللی علمی و سیاسی، بویژه در «شورای صلح جهانی» (1329-1338) و در «اتحادیهی جهانی دانشمندان»، که از 1331 تا 1345 معاون آن بود، درآمد.
آپارین، به پاس کارهایش، از جوایز و پاداشهای گوناگون شوروی بهرهمند شد، از جمله «نشان پرچم سرخکار» (1323)، «جایزهی باخ» (1329)، «مدال میئچنیکف» (1339)، «نشان لنین» (1334)، لقب «قهرمان کار سوسیالیستی» (1348)، «جایزهی لنین» (1353)، و «مدال طلای لمانوسف» (1358). در 1338 رئیس «انجمن بینالمللی زیست شیمی» شد، در 1340 ریاست کنگرهی آن را در مسکو برعهده داشت، و پس از 1341 به عنوان معاون به کار در آن ادامه داد. در 1349 نخستین رئیس «انجمن بینالمللی پژوهش دربارهی خاستگاه زندگانی» شد. آپارین درجههائی افتخاری از یِنا (1337)، رم (1340)، و پواتیه (1342) دریافت کرد، و به عنوان یکی از اعضای خارجی «انجمن شیمی فنلاند» و فرهنگستانهای ملّی علوم بلغارستان (1331)، چکوسلوواکی (1331)، آلمان شرقی (1335)، و، پس از 1343، کوبا، اسپانیا، و ایتالیا انتخاب شد.
از 1344 تا 1359، که اتحاد شوروی در تلاش بود که علم وراثت را از نو بنیاد نهد و زیستشناسی مولکولی را بوجود آورد، «مؤسسهی باخ» دژ نفوذناپذیری برای زیست شیمی سبک کهن باقی ماند و چندی بعد در محاق دیگر مراکز پژوهشی جدیدتر قرار گرفت. آپارین همچنان مدیریت آن مؤسسه را برعهده داشت، اگرچه بسیاری از دانشمندان شوروی به سبب التزام وی به آیین لیسنکو سخت از او بیزار بودند. آپارین، که در واپسین سالهای عمر گرفتار ضعف مزاج، چاقی، و ناشنوایی روبه افزایش شده بود، کوتاه زمانی پس از آن که از شرکت جستن در جلسهای در اسرائیل محروم گردید، احتمالاً در اثر حملهای قلبی، درگذشت.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی. نخستین اظهارات آپارین دربارهی خاستگاه زندگانی در کتابی مندرج است با عنوان Proiskhozhdenie zhizni (مسکو، 1924)، که با نام «The Origin of Life» به توسط آن سینگ در The Origin of Life، از ج.د. برنال (لندن، 1967)، 199-234، ترجمه شده است. مقالههای بعدیش در این زمینه عبارتند از: «Khimicheskaia teoriia proiskhozhdeniia zhizni» («نظریهی شیمیایی دربارهی خاستگاه زندگانی»)، در VKA (1927)، شمارهی 1، 229-243؛ و «Die Entstehung des Lebens vom chemischen Standpunkt»، در UBM (1928)، شمارهی 3، 331-345.کتاب برجستهی آپارین عبارت است از: Vozniknovenie zhizni na zemle («خاستگاه زندگانی در زمین»، مسکو و لنینگراد، 1936 [159 صفحه]؛ چاپ دوم، 1941 [268 صفحه]؛ چاپ سوم، 1957 [459 صفحه]). اولین چاپ این کتاب به زبان انگلیسی، با عنوان The Origin of Life on the Earth، ترجمهی سرجیئس مارگولیس (نیویورک، 1938؛ چاپ دوم، 1953)، انتشار یافت؛ به زبان ژاپونی هم منتشر شد (توکیو، 1939)، و همچنین به زبان اسپانیایی با عنوان El origen de la vida (بوئنوس آیرس، 1940). سومین چاپ بازبینی شده و بسط یافتهی روسی این کتاب، به زبان انگلیسی با عنوان The Origin of Life on the Earth، ترجمهی آن سینگ (ادینبرا، 1957)، بچاپ رسید. نیز ــــــ Vozniknovenie zhizni na zemle: Trudy mezhdu- narodnogo simpoziuma, 19-24 avgusta 1957 goda, Moskva (مسکو، 1959)، و چاپ غربی آن، با عنوان Proceedings of the First International Symposium on the Origin of Life on the Earth, Held at Moscow 19-24 August 1957، اتحادیهی بینالمللی زیستشیمی، مجموعهی همایشها، یکم (نیویورک، 1959).
آپارین متعاقباً سه کتاب عامه فهمتری در همین زمینه نوشت، که بدین قرارند: zhizn", ee priroda, proiskhozhdenie I razvitie (مسکو، 1960؛ چاپ دوم، 1968)، ترجمه به انگلیسی با عنوان Life: Its Nature, Origin, and Development، از آن سینگ (ادینبرا، 1962؛ نیویورک، 1964)؛ The Chemical Origin of Life، ترجمهی آن سینگ (اسپرینگفیلد، ایلینویز، 1964)؛ و Vozniknovenie I nachal"noe razvitie zhizni (مسکو، 1966)، ترجمه به انگلیسی با عنوان Genesis and Evolutionary Development of Life، ترجمهی الینور ماس (نیویورک، 1968). برای آگاهی از محکمترین اظهاراتش در حمایت از لیسنکو، ــ اظهارنظرش در VAN (1948)، شمارهی 9، 38-44.
دوم. خواندنیهای فرعی. برای دستیابی به فهرست آثار منتشر شده و زندگینامهی علمی مختصر آپارین، ــ Aleksandr Ivanovich Oparin، گردآوری ا.و. ایساکووا، در مجموعهی مطالب مربوط به کتابشناسی - زندگینامهی فرهنگستان علوم ا.ج.ش.س.، مجموعهی زیستشیمی، شمارهی 6 (چاپ دوم، مسکو، 1964؛ چاپ سوم، 1979). برای زندگینامهای عامه فهمتر، ـــــ Put" k istine («راه حقیقت»، مسکو، 1984)، از و. م. میخایلف. نیز ــ به بحثهای آثارین در «Genetics and Molecular Biology in Khrushchev"s Russia»، از مارک ب. آدَمز (دانشگاه هاروارد، 1973)؛ The Origin of Life، از ج.د.برنال (لندن، 1967)؛ The Spontaneous Generation Controversy from Descartes to Oparin، از جان فارلی (بالتیمور، 1977)، 163-187؛ Science and Philosophy in the Soviet Union، از لورن ر. گرَیَم (نیویورک، 1972)، 257-296، و چاپ دوم آن به عنوان Science, Philosophy, and Human Behavior in the Soviet Union (نیویورک، 1987)، 68-101؛ Vlast" I nauka، از والری سویلر (تنافلای، 1989)؛ و Dialectical Materialism از گوستاو ا.وِتِر، ترجمهی پیتر هیث (نیویورک، 1958)، 442-451.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}