نویسنده: Claude Debru
مترجم: بهروز بیرشک



 
[nikolā moris ārtus]
Nicolas Maurice Arthus
(ت. آنژه، فرانسه، 19 دی 1240 / 9 ژانویه‌ی 1862؛ و. فریبور، سویس، 5 اسفند 1323 / 214 فوریه‌ی 1945)، زیست‌شناسی.
آرتوس، پسر نیکولا آرتوس، بازرگان چرم، و ماری آدلائید مانوئل، خود را برای امتحان ورود به مدرسه‌ی پولی تکنیک آماده ساخت، سپس به تحصیل فیزیولوژی، فیزیک، و طب در سوربون پرداخت. وی از 1266 تا 1274 شاگرد و دستیار علمی آلبر داسترِ فیزیولوژیدان بود. نخستین مقاله‌های تحقیقی او (1268) در ارتباط با گلیکوژن بود که با همکاری داستر نوشته شده بودند. در آبان 1269 پایاننامه‌ای دکتری در علوم طبیعی در زمینه‌ی لخته شدن خون با عنوان Recherches sur la coagulation du sang («پژوهش درباره‌ی انعقاد خون») تقدیم کرد. آرتوس، با نشان دادن شباهت نزدیک بین خون و شیر، کشف کرد که کلسیوم مؤلفه‌ای ضروری برای لخته شدن شیر است، واقعیتی که نزدیک همان زمان برای لخته شدن خون نشان داده شده بود. هم لخته شدن خون و هم لخته شدن شیر، هر دو، نیاز به مخمر دارند. آرتوس بر سر شیمی پروتئینهای شیر و خون و نیز بر سر فیزیولوژی گوارش شیر و انعقاد شیر و خون کار کرد. در تابستان 1271 از آزمایشگاه شیمی فیزیولوژیک ویلهلم فریدریش کونه در هایدلبرک دیدن کرد.
آرتوس در 1272 پایاننامه‌ای برای دکتری در فیزیک با عنوان Recherches sur quelques substances albuminoides. La classe des Caséines, la famille des fibrines («پژوهشهائی درباره‌ی چند ماده‌ی سفیده‌ی تخمی. رده‌ی کازئینها، خانواده‌ی فیبرینها») عرضه کرد. وی در شیمی تطبیقی کازئین و فیبرین مطالعه کرد و نشان داد که آنها دارای خواص لخته کننده‌ی متفاوتی هستند. در 1273 / 1894 کتابی در این باره به نام Coagulation des liquides organiques («انعقاد مایعات آلی») بچاپ رساند. او کار در زمینه‌ی انعقاد شیر را ادامه داد و در 1282 کشف کرد که ترشح تخمیرمایه‌ی انعقاد شیر بر اثر بودن شیر در معده آغاز می‌شود. اما وی عمدتاً کار خود را بر انعقاد خون متمرکز ساخت، یعنی بر موضوعی که در آن توفیق عرضه کردن خدمات با ارزشی یافت. در 1280 و 1281 در زمینه‌ی خواص انعقادی بازدارنده‌ی سیترات سودیوم مطالعه کرد، و این مطالعه اهمیت درمانی زیادی کسب کرد. او همچنین در تغییرات زمان سرعت انعقاد و ترشح تخمیرمایه‌ی فیبرین مطالعه کرد. مطالعات وی در زمینه‌ی انعقاد خون، که دوره‌ای بین 1269 تا 1287 را دربرگرفت، فایده‌ای یکسان برای زیست‌شناسی و جراحی داشت. آرتوس همچنین فعالیت آنزیمهای حلال مواد پروتئینی مانند تریپسین را مطالعه کرد. در 1275 پایاننامه‌ای در رشته‌ی طب با عنوان Nature des enzymes («ماهیت آنزیمها») عرضه داشت. وی خاطرنشان می‌ساخت که شیمی تحلیلیِ پروتئینها در حالتِ حداکثرِ سردرگمی است. وی از این نگرش تدوین شده‌ی ل. دوژاژه جانبداری کرد که آنزیمها مؤلفه‌های شیمیایی نیستند بلکه «خاصیت»‌هائی یا عاملهائی شبیه فرایندهای طبیعی (مانند نور یا مغناطیس)اند که تأثیرهای شیمیایی را به مواد لایه‌های خود جذب می‌کنند – بعداً مشخص شد که این مفهوم گمراه کننده است.
آرتوس، پس از خدمت در سوربون به عنوان مربی زیست‌شناس (1269-1274)، در 1274 به استادی فیزیولوژی، شیمی فیزیولوژیک، و میکروب‌شناسی عمومی در دانشگاه فریبور استخدام شد. در 1279 به مدیریت آزمایشگاه «بنگاه انستیتو پاستور» در لیل، که ریاستش با آلبر کالمت بود، منصوب شد. در این زمان او عمدتاً در مسأله‌ی خون و پروتئینهای سمّی پژوهشهائی می‌کرد. در 1282 عنوان مربی در دانشکده پزشکی دانشگاه مارسی به وی داده شد و در 1286 به استادی فیزیولوژی و مدیریت «مؤسسه‌ی فیزیولوژیک» در دانشگاه لوزان منصوب شد، و این مقام را تا وقتی که در 1311 بازنشسته شد حفظ کرد.
در 1281 شارل ریشه و پوْل پورتیه کشف آنافیلاکسی را به «انجمن زیست‌شناسی» اعلام داشتند؛ آنافیلاکسی حساسیت افزایش یافته‌ی سازواره‌ای است بر اثر تماسهای متعدد با موادّ سمّی که به مقدارهای بسیار کم و غیر سمّی تجویز شده بودند. ساختن واژه‌ی «آنافیلاکسی» به توسط آنان به این معنی بود که قدرت دفاعی سازواره در این حالت پایین آمده بود. این پدیده‌ی جدید توجه بسیار و بحثی اندک را همراه آورد. آرتوس، مستقلاً، در مورد واکنش سازواره در برابر پروتئینهای سایر انواع حیوانات مطالعه می‌کرد. برای پی‌بردن به این پروتئینهای «نابجا» (heterologous)، وی نیازمند یک خونابه‌ی (سروْم) رسوب کننده بود، که آن را با استفاده از تزریق مکرّر خونابه‌ی اسب به خرگوشها، و در نتیجه ایجاد واکنشهای رسوب کننده در خونابه‌ی خرگوش، تهیه نمود. به رغم گندزدایی بسیار شدید، او شاهد تورّم و مردگی موضعی شد. به منظور اجتناب از این مشکلات، وی تزریق داخل سیاهرگی را در همان خرگوشها بکار برد، که بعد از چند دقیقه مردند. تزریق داخل سیاهرگی خونابه‌ی اسب به خرگوشهائی که ناحساس نشده بودند هرگز چنین مشکلی را بوجود نیاورد. آنگاه آرتوس کشف اتفاقی خود را با گزارش اخیر ریشه و پورتیه در مورد آنافیلاکسی مقایسه کرد. پدیده‌ی آنافیلاکسی موضعی، یا «پدیده‌ی آرتوس»، در 1282 به «انجمن زیست‌شناسی» گزارش داده شد. استفاده‌ی آرتوس از اصلاح ریشه برای پدیده‌ای اندکی متفاوت، وی را به مفهوم آنافیلاکسی خونابه سوق داد.
به نظر سر هنری دیل، پژوهشهای آرتوس، همراه با پژوهشهای دیگری بر روی خوکچه‌های هندی، به تفسیر بهتر آنافیلاکسی، که عبارت از کاهش نیروی دفاعی سازواره نبود بلکه حکایت از افزایش حساسیت می‌نمود، خدمتی شایان کرد. آرتوس تلاش کرد به این سؤال پاسخ گوید که آیا ضایعات بافتها نتیجه‌ی رسوب در درون سازواره است یا سبب دیگری دارد. در 1288 او خواص افزایش حساسیت یا فیلاکتیک پروتئینهای خونابه و دیگر پروتئینها، از جمله سفیده‌ی تخم مرغ، را شرح داد. وی درباره‌ی خاص بودن واکنش حساسیت (آنافیلاکتیک) با ریشه به بحث پرداخت و خاطرنشان ساخت که واکنش موضعی در خرگوش «خاص» نیست، در حالی که در گونه‌هائی مانند سگ، که واکنش موضعی نشان نمی‌دهند، نشانگان افزایش حساسیت «خاص» است. از مطالعه‌ی نمونه‌ی خاص، یعنی افزایش حساسیت در خرگوشها، آرتوس به این نتیجه رسید که آنافیلاکسی و ایمن‌سازی پدیده‌های متفاوتی هستند. برخلاف او، پیئرنولف در 1289 با تأکید اظهار داشت که آنافیلاکسی و ایمنی جلوه‌های یک حالت سازواره‌اند. از نظر آرتوس، واکنش موضعی خرگوش ناشی از رسوب خون نبود. در 1289 وی از زهرمار به عنوان ابزاری اختصاصی‌تر و به منظور تحلیل بهتر روابط بین آنافیلاکسی پدیده‌ای از مسمومیت با پروتئینهای «نابجا» بود نه علامتی از ایمنی.
زهرهای مار، در نظر آرتوس، قادر بودند که هم واکنش ایمنی و هم واکنش آنافیلاکتیک ایجاد کنند. وی انواع زهرها را آزمود، حتی به بررسیهای تمام و کمال فیزیولوژیک – آسیب‌شناختی پرداخت، و خنثی‌سازی زهر توسط خونابه را از جنبه‌ی کمی بررسی کرد. بین خواص زهرها تمایز قایل شد و نشان داد که زهر مار کبرا مانند کورار [سمی صمغ مانند که از بعضی از گیاهان نواحی بسیار گرم گرفته می‌شود؛ برخی از بومیان سرخ‌پوست امریکای جنوبی آن را برای زهرآگین کردن تیر بکار می‌برند؛ در طب برای آرامبخشی از آن استفاده می‌شود] عمل می‌کند. او نشان داد که زهرهای دیگر از خواص منعقدسازی یا خواص پایین آوردن آهنگ تپش قلب یا فشار خون برخوردارند. اما آرتوس، چون به طور کلی به تمایزی که فکر می‌کرد باید بین آنافیلاکسی و مصونیت بوجود‌ آید علاقه داشت، همه‌ی کار خود را بر نشانگان آنافیلاکسی، یا مسمومیت پروتئینی، و بر مصون‌سازی – دو پدیده‌ای که به وسیله‌ی تزریق مکرر مقدار کمی از زهرها ایجاد می‌شود – متمرکز ساخت. آرتوس در خرگوش حساسیت افزایش یافته‌ای به مسمومیت پروتئینی که از ویژگیهای آنافیلاکسی است و نبود نشانگان اختصاصی‌تری مانند فلج حاصل از کورار، که علامتی از ایمنی است، مشاهده کرد. وی، که به بحث درباره‌ی آزمایش نولف می‌پرداخت، در همه‌ی قراین و شواهد امر در کتاب خود به نام De l"anaphylaxie à l"immunité («از آنافیلاکسی تا ایمنی»، 1921) مرور کرد. آرتوس، که نسبت به نظریه‌ها بی‌اعتماد بود، شاید قربانی عجایب و غرایب پدیده‌هائی که از خرگوش کشف کرده بود شده بود. بعداً به کار درباره‌ی زهرها ادامه داد. ثابت کرد که زهرهای ضعیف شده، که دیگر سمیّ نیستند، بازهم می‌توانند واکنشهای آنافیلاکتیک بوجود آورند.
آرتوس، پابه‌پای پژوهشهای مهم در فیزیولوژی تجربی، به امر تعلیم، که در نظرش نوشتن کتابهای درسی جزء آن بود، اعتقادی عمیق داشت. وی، که پژوهشگری نستوه و فیلسوفی در روشهای تجربی بود، از نوشتن نیز خسته نمی‌شد. کتاب درسی وی، Éléments de chimie physiologique («اصول شیمی فیزیولوژیک»)، که بعداً Précis de chimie physiologique («ملخص شیمی فیزیولوژیک») نامیده شد، بین سالهای 1274 و 1321 یازده بار چاپ و تجدید چاپ شد. کتاب به زبانهای آلمانی و اسپانیایی ترجمه شد. کتاب درسی دیگر وی، با عنوان Éléments de physiology («اصول فیزیولوژی»)، که بعداً به Précis de physiology تغییر نام یافت، بین سالهای 1281 و 1307 هفت بار بچاپ رسید. وی همچنین در 1299 / 1920 کتاب La physiologie و در 1300 / 1921 کتاب Précis de physiologie microbienne («ملخص فیزیولوژی میکروبی») را بچاپ رساند.
آرتوس در 1311 از کرسی خود در لوزان بازنشسته شد. چون ابزار کار مثل گذشته در دسترس نبود، وی به فریبور بازگشت و در آنجا مدیریت «مؤسسه‌ی باکتری‌شناسی و بهداشت» به او واگذار شد، که تا 1321 آن را حفظ کرد. در هشتاد و چهارسالگی درگذشت.

کتابشناسی

یکم. کارهای اصلی. Recherches sur la coagulation du sang (پاریس، 1890)؛ Recherches sur quelques substances albominoïdes La classe des caséins, la famille des fibrines (پاریس، 1893)؛ Coagulation des liquides organiques. Sang, lymph, transsudats, lait (پاریس، 1894)؛ Éléments de chimie physiologique (پاریس، 1895)، که ادامه یافت با عنوان Précis de chimie physiologique (چاپ یازدهم، پاریس، 1932)؛ Nature des enzmes (پاریس، 1896)؛ La coagulation du sang (پاریس، 1899)؛ Éléments de physiologie (پاریس، 1902)، که ادامه یافت با عنوان Précis de physiologie (چاپ هفتم، 1927)؛ «Injections répétées de sérum de cheval chez le lapin»، در CrSB، 55 (1903)، 817-820؛ «Lésions cutanées produites par les injections de sérum de, cheval chez le lapin anaphylactisé par et pour ce sérum"en collaboration avec Maurice Breton»، همان، 55 (1903)، 1478-1480.
«Sur la séroanaphylaxie du lapin»، همان، 60 (1906)، 1143-1145؛ «La séroanaphylaxie du lapin»، در AIPhy، 7 (1909)، 471-526؛ «Sur la séro-anaphylaxie»، در PMed، 5 (1909)، 305-306؛ «Le venin de cobra est un curare»، در AIPhy، 10 (1910)، 161-191؛ «De la spécificité des sérums antivenimeux»، همان، 11 (1912)، 265-338؛ «Études sur les venins de serpents»، همان، 12 (1912)، 162-177، 271-288، 369-394؛ «Anaphylaxie- immunité»، در CrSB، 82 (1919)، 1200-1202؛ La physiologie (پاریس، 1920)، De l"anaphylaxie à l"immunité (پاریس، 1921)؛ Précis de physiologie microbienne (پاریس، 1921)؛ و «Pour mieux connaitre les anatonines«، در Bruxelles medical (1930)، 1-13.
دوم. خواندنیهای فرعی. سوکنامه به قلم لئون بینه، در BAM، 129 (1945)، 374-376، و به قلم آنری روژه، در PMed، 53 (1945)، 261-262. نیز ـــUne chimie qui guérit. Histoire de la découverte des sulfamides، از دانیئل بووه (پاریس، 1988)؛ «Mécanisme de l"anaphylaxie»، از هنری دیل، در PMed، 60 (1952)، 680-682؛ و «La physiologie à la haute école de Lausanne: Le Premiere demi-siѐcle (1881-1932)»، از گی سودان، در Gesnerus، 45 (1988)، 263-270.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه‌ی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول