نویسنده: كارل گوستاو یونگ
برگردان: دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور



 

پیش‌گویی، روان‌نژندی، جبران، خواب دیدن، اساطیر، مسیح، كتاب مقدس
روان‌شناسی طبی با دیگر نظام‌های علمی از این نظر متفاوت است كه باید به پیچیده‌ترین مسایل بپردازد بی‌آنكه بتواند بر پایه‌ی آزمایشات دقیق و حقایق منطقی و روشن، به قواعد آزمون شده‌ی رَوَند كار متكی باشد. (1) برعكس، با انبوهی از رویدادهای متناوب و ناخردگرا‌ رو به روست، زیرا روان شاید دست نیافتنی‌ترین و بی‌حاصل‌ترین پدیده‌ای است كه اندیشه‌ی علمی تاكنون با آن درگیر است. هرچند باید تصور كنیم كه همه‌ی پدیده‌های روانی در ابعاد گسترده، تا حدودی به علیّت وابسته است. بهتر است در اینجا به یاد داشته باشیم كه علیّت در واپسین تحلیل، چیزی بیش از یك حقیقت آماری نیست. بنابراین، شاید در برخی موارد بتوانیم با وجود ناخردگرایی مظلق، از عهده‌ی كار برآییم و در زمینه‌های استدلالی با كاوش در علیت، بتوانیم با مورد خاصی برخورد كنیم. حتی بهتر است دست كم یكی از تمایزات كهن مثل تمایز بین علت كفایی (2) و علت غایی (3)‌را به یاد داشته باشیم. در مسایل روان‌شناسی، پرسشِ «چرا اتفاق می‌افتد؟» لزوماً از نتایج پرسش «به چه منظوری اتفاق می‌افتد؟» پُربارتر نیست.
در میان معماهای بسیار روان‌شناسی طبی، رؤیا تنها مسئله‌ای كوچك و كودكانه است. تنها بررسی جنبه‌های طبی رؤیا با توجه به تشخیص و پیش آگهی شرایط آسیب‌شناختی، جالب و در عین حال دشوار است. در حقیقت، رؤیا به تندرستی و بیماری وابسته است، و چون ریشه در ناخودآگاه دارد و از دریافت‌های زیر- مرز آگاهی بهره‌مند است، گاهی می‌تواند چیزهایی پدید آورد كه شناخت‌شان بسیار ارزشمند است. در مواردی كه تشخیص افتراقی میان نشانه‌های اندامی و روانزاد مشكلاتی به بار آورده، برای من اغلب مفید بوده است. برای پیش‌آگهی نیز برخی رؤیاها مهم‌اند. (4) به هر حال، در این زمینه، مطالعات اولیه و ضروری مانند ثبت دقیق شرح حال و همانندِ آن انجام نمی‌گیرد. پزشكانی كه آموزش روان‌شناسی داشته‌اند، به طور منظم به كار ثبت رؤیاها دست نمی‌یازند، تا داده‌هایی را حفظ كنند كه با بیماری شدید بعدی یا مسئله‌ی مرگ یا به عبارتی رویدادهایی كه در آغاز ثبت كردن قابل پیش‌بینی نیست، پیوند دارد. به طور كلی، كاوش رؤیاها خود به خود یك كار عمری است و بررسی جزئیات آن نیازمند همكاری بسیاری از همكاران است. بنابراین، در این بررسی كوتاه، ترجیح دادم به جنبه‌های بنیادی روان‌شناسی و تفسیر رؤیا به شیوه‌ای بپردازم كه برای كسانی كه تجربه‌ای در این زمینه ندارند، دست كم بتواند طرحی از مسئله و روش كاوش آن در ذهن داشته باشد. هركسی كه با موضوع آشنا باشد، احتمالاً با من موافق خواهد بود كه دانش بنیادین از گردآوری شرح حال كه هنوز نمی‌تواند فقدان تجربه را جبران كند، مهم‌تر است.
رؤیا بخشی از كنش روانی غیرارادی است و تا اندازه‌ای آگاهانه است كه در حالت بیداری قابل بازسازی باشد. رؤیا در میان همه‌ی پدیده‌های روانی شاید نمایانگر بیشترین عوامل «ناخردگرا» است. به نظر می‌رسد كه رؤیا دارای حداقل تجانس منطقی و سلسله مراتب ارزش‌ها باشد كه توسط دیگر درونه‌های خودآگاهی نشان داده می‌شود و بنابراین، كمتر گذرا و قابل درك است. رؤیاهایی كه از نظر منطقی، اخلاقی یا زیبایی شناختی، كلیّتی خشنودكننده را تشكیل می‌دهند، مستثنی‌اند. معمولاً یك رؤیا فرآورده‌ی شگفت‌انگیز و مشوّشی است كه با بسیاری از «صفات بد» مثل بی‌منطقی، اخلاق مشكوك، شكل ناهنجار، و پوچی آشكار یا بیهودگی شناخته می‌شود. پس، مردم تنها از این خوشحال‌اند كه آن را با عناوینی چون احمقانه، بی‌معنی و پوچ رد كنند.
هر تفسیری از رؤیا اظهاری است درباره‌ی برخی از درونه‌های آن رؤیا. این كار بی‌خطر نیست، چون رؤیابین، مثل اغلب مردم، معمولاً حساسیت شگفت‌آوری به نشانه‌های حاد نشان می‌دهد، چه این نشانه‌ها نادرست باشند یا حتی درست. از آنجایی كه به جز در موارد خاص ممكن نیست كه معنی رؤیا را بدون همكاری با رؤیابین ارزیابی كنیم، مقدار زیادی به زبان ورزی (5) نیاز است تا بی‌دلیل اعتماد به نفس خود را از دست ندهد. برای نمونه، وقتی بیمار شماری از رؤیاهای زشت را تعریف می‌كند و بعد می‌پرسد: «چرا باید چنین خواب‌های ناشایستی ببینم؟» چه باید گفت. بهتر است به این گونه پرسش‌ها، پاسخ ندهیم، چون پاسخ آن به دلایل زیاد دشوار است؛ به ویژه برای مبتدی، كه در این شرایط خیلی مایل است حرف‌های ناآزموده و مهمل بزند، به خصوص وقتی شخص فكر می‌كند كه پاسخ را می‌داند. این هم خیلی دشوار است كه رؤیایی را با توجه به قاعده‌ای كه از مدت‌ها قبل برساختم، معنی كنم، وقتی كسی رؤیایی را برایم تعریف می‌كند و عقیده‌ام را جویا می‌شود، اول به خودم می‌گویم: «نمی دانم معنی این رؤیا چه می‌تواند باشد». در این صورت، می‌توانم به آزمون رؤیا بپردازم.
در اینجا خواننده بی‌شك خواهد پرسید: «در هر مورد خاص، به فرض اینكه رؤیا اصلاً دارای معنی باشد و معنی‌اش به اثبات برسد، آیا ارزش دارد كه در پی معنی رؤیا باشیم؟»
آسان است ثابت كنیم كه حیوانی كه ستون فقراتش نمایان است، جزو مهره داران است. اما چگونه می‌توان درباره‌ی نمایان كردن ساختار درونی و معنی‌دار یك رؤیا داوری كرد؟ ظاهراً رؤیاها غیر از رؤیاهای «نمونه» و معروف، مثل كابوس یا بختك، از هیچ قانون یا شیوه‌ی رفتاری منظمی پیروی نمی‌كنند. رؤیاهای نگران كننده غیرعادی نیستند، اما به هیچ وجه از قاعده‌ای پیروی نمی‌كنند. همچنین بُن مایه- رؤیاهای نمونه‌ای برای شخص غیرحرفه‌ای شناخته شده‌اند، مثل پرواز. بالا رفتن از پله یا كوه، پرسه زدن با لباس ناكافی، از دست دادن دندان، جمعیت زیاد، مهمان‌سراها، ایستگاه راه آهن، قطار، هواپیما، خودرو، جانوران ترسناكی (چون مارها)، و غیره. این بُن مایه‌ها خیلی رایج‌اند، اما به هیچ وجه نمی‌توان وجود نظامی در سازمان‌دهی یك رؤیا را تأیید كرد.
برخی از مردم رؤیاهای بازگردنده (6) دارند. این به ویژه در جوانی روی می‌دهد، اما بازپیدایی ممكن است چند دهه ادامه یابد. اینها اغلب رؤیاهای مؤثری هستند كه شخص را متقاعد می‌سازند كه «باید حتماً معنی داشته باشند.» این احساس تا موقعی تأیید می‌شود كه شخص حتی اگر محتاط‌ترین دیدگاه را داشته باشد، نتواند از این پنداشت اجتناب ورزد كه یك وضعیت مشخص روانی گاه‌گاهی شكل می‌گیرد و باعث پدید آمدن رؤیا می‌شود. اما یك «وضعیت روانی» چیزی است كه، اگر بتواند قاعده‌مند شود، با معنی مشخصی شناخته می‌شود- البته مشروط بر این كه شخص سرسختانه به این فرضیه (كه مطمئناً ثابت شده نیست) نچسبد كه می‌گوید همه‌ی رؤیاها را می‌توان به مشكل معدی یا به پشت خوابیدن یا چیزهایی مانند این نسبت داد. چنین رؤیاهایی به راستی شخص را وسوسه می‌كند كه به علت خاصی بیاندیشد. این در مورد بُن مایه‌های الگویی كه در گروهی گسترده‌تر از رؤیا تكرار می‌شوند، هم صدق می‌كند. اینجا نیز باز سخت است از این اندیشه دست برداریم كه آنها معنی خاصی دارند.
اما چگونه می‌توان معنی موجهی از آن برداشت كرد و چگونه می‌توان درستی تفسیر را تأیید كرد؟ به هر حال، یك روش غیرعلمی این است كه به كمك یك كتاب تعبیر رؤیا، آینده را پیش‌گویی كنند و تفسیر را با رویدادهای بعدی بررسی نمایند و البته فرض می‌كنند كه معنی رؤیاها را با پیشگویی آینده می‌توان دریافت.
راه دیگر درك مستقیم رؤیا میتواند بازگشت به گذشته و بازسازی تجربیات پیشین از پدیداری بُن مایه‌های خاصی در رؤیاها باشد. با آنكه تا حدودی این امكان‌پذیر است، ارزش مشخصی خواهد داشت مشروط بر اینكه از این طریق بتوانیم چیزی را كشف كنیم كه، هرچند واقعاً اتفاق افتاده، در ناخودآگاه رؤیابین باقی مانده، یا به هیچ قیمتی نمی‌خواهد چیزی را تحت هیچ شرایطی فاش سازد. اگر هیچ یك میسر نشد، پس تنها به یاد- نگاره‌ها (7) پرداخته‌ایم كه ظهورشان در رؤیا بدین‌گونه است: الف) كسی منكر آنها نیست؛ ب) تا آنجا كه به كاركرد معنی‌دار رؤیا مربوط است، كاملاً غیرعادی‌اند، چون رؤیا‌بین می‌تواند اطلاعاتی را آگاهانه به دست آورد. این متأسفانه راه‌های ممكن و مستقیم اثبات معنی رؤیا را میسر می‌كند.

این دستاورد بزرگ فروید است كه تفسیر رؤیا را در مسیر درستی افكنده است. از این گذشته، او تشخیص داد كه هیچ تفسیری بدون در نظر گرفتن رؤیابین پذیرفتنی نیست. واژه‌هایی كه روایت رؤیا را تشكیل می‌دهند، نه تنها یك معنی، كه معانی بسیاری دارند. برای نمونه، اگر كسی میزی را در خواب ببیند، هنوز نمی‌دانیم كه این «میزِ» ویژه‌ی رؤیابین چه معنی خاصی دارد، هرچند واژه‌ی «میز»‌ كاملاً واضح و دور از ابهام است. چیزی كه ما از آن آگاه نیستیم این است كه این «میز»، از نوعی است كه پدر رؤیابین پشتش می‌نشسته، آن هم در هنگامی كه از دادن هرگونه كمك مالی بیشتر به او خودداری ورزیده و او را مثل مفلسی از خانه بیرون انداخته است. سطح براق این میز در چشم او، نمادِ بی‌ارزشی سرزنش بار او در خودآگاهی روزمره، همانند رؤیاهای شبانه‌ی اوست. این چیزی است كه رؤیابین ما از «میز» درك می‌كند. بنابراین، ما به كمك رؤیابین نیاز داریم تا معانی چندگانه‌ی واژه‌های ضروری و متقاعدكننده را محدود كند. این كه «میز» شاخص و راهنمای آزردگی در زندگی رؤیابین است، می‌تواند توسط كسی كه حضور نداشته، مورد تأیید قرار گیرد. اما نه رؤیابین، نه من بدان شك نداریم. آشكار است كه تفسیر رؤیا در وهله‌ی نخست تجربه‌ای است كه فقط برای دو تن ارزش فوق العاده دارد.

بنابراین اگر بگوییم كه «میز» در این رؤیا فقط آن مفهوم سرنوشت ساز را دربردارد، با همه‌‌ی معانی‌ای كه داراست، هرچند رؤیا را توجیه نكرده‌ایم، اما در این صورت، حداقل یك بُن مایه‌ی مهمش را تفسیر كرده‌ایم، یعنی بافت ذهنی‌ای را كه واژه‌ی «میز» در آن گنجانده شده، شناخته‌ایم.
با پرسشگری روش‌مندانه از تداعی‌های خود رؤیابین به چنین نتیجه‌ای دست یافتیم. بقیه‌ی اقداماتی كه فروید برای درونه‌های رؤیا انجام می‌دهد را ناگزیر رد كرده‌ام، زیرا خیلی‌ها تحت تأثیر این عقیده‌ی پیش- پنداشته قرار دارند كه رؤیاها چیزی به جز برآوردن «امیال واپس زده» نیستند. هرچند چنین رؤیاهایی بیشتر از اندیشه‌های زندگی روانی خودآگاه ما وجود دارند، نمی‌توان ثابت كرد كه همه‌ی رؤیاها برآورنده‌ی امیال‌اند. نمی‌توان فرض كرد كه فرآیندهای ناخودآگاه كه در رؤیا قرار دارند، از نظر شكل و محتوا نسبت به فرایندهای خودآگاه محدودتر و یكسویه‌تراند. بهتر است انتظار داشته باشیم كه فرایندهای خودآگاه محدود به مقوله‌های شاخته شده‌اند، چون معمولاً بازتابی از نظم یا حتی یكنواختی شیوه‌ی زندگی خودآگاه‌اند.
بر پایه‌ی این نتایج و به قصد مشخص كردن معنی رؤیا، فرایندی پدید آورده‌ام كه آن را «پی‌جویی بافت» (8) نامیده‌ام. برای این كار، باید مطمئن شد كه هر بهره‌ای از معنی كه یك صفت برجسته‌ی رؤیا داراست، از طریق تداعی‌های خود خواب‌بین برای او مشخص می‌شود. بنابراین، به همان طریقی كه درباره‌ی یك متن دشوار رمزگشایی می‌كنم، در این باره اقدام می‌كنم. این روش همیشه نتیجه‌ای به بار نمی‌آورد كه بی‌درنگ قابل درك باشد؛ در آغاز، آنچه اغلب پدید می‌آید، نشانه‌ای است كه مهم به نظر می‌رسد. برای نمونه، زمانی داشتم با مرد جوانی كار می‌كردم كه در شرح حال خود گفت كه با دختری از خانواده‌ای «خوب»‌نامزده كرده است. در رؤیاهایش، دختر بارها به شكل غیرچاپلوسانه ظاهر شد. بافت نشان داد كه ناخودآگاه رؤیابین، شكل نامزدش را با انواع داستان‌های رسواگونه از منبعی دیگر مربوط دانسته است كه برای او و طبیعتاً برای من قابل درك نبود. اما با تكرار پیوسته‌ی چنین تركیب‌هایی، بایست نتیجه می‌گرفتم كه به رغم مقاومت خودآگاهِ ‌او، گرایشی ناخودآگاه در او وجود داشته كه نامزدش را به این صورت مبهم نشان دهد. او به من گفت كه این درست باشد، فاجعه‌بار خواهد بود. روان‌نژندیِ صامت او اندكی پس از نامزدی شكل گرفت. هرچند این چیزی بود كه او نمی‌توانست بدان بیاندیشد. مظنون بودن به نامزد به نظر من، نكته‌ای مهم و حیاتی است كه از او درخواست كردم پی‌جویی كند. اینها شك او را به خوبی استوار كرد، و تكانه‌ی این كشف ناخوشایند بیمار را نکشت، بلكه برعكس، او را از روان‌نژندی و نیز از نامزدش خلاص كرد. بدین‌گونه، هرچند در نظر گرفتنِ بافت، به معنی «غیرقابل تفكر» و در عین حال، به تفسیر ظاهراً بی‌معنی منجر شد، درستی‌اش در پرتو حقایقی كه متعاقباً فاش گردید، به اثبات رسید. این مورد نمونه‌ای از سادگی است و جالب است متذكر شویم كه رؤیاها به ندرت چنین راه حل ساده‌ای دارند.
آزمون بافت مطمئناً كاری ساده و مكانیكی است كه تنها معنی تداركاتی دارد. اما فرآورده‌ی بعدیِ آزمونِ خواندنی، یعنی تفسیر عملیِ‌ رؤیا، طبق قاعده هدف خوب و مناسبی است و نیاز به همدلی روان‌شناختی، تواناییِ هماهنگی، شهود، آگاهی از جهان و انسان، و بیش از همه نیاز به هوشمندی (9)‌ خاصی دارد كه به درك فراگیر و بصیرت قلبی ویژه‌ای می‌رسد. همه‌ی این خصوصیات پیش پنداشته، واپسین خصوصیت، در فن تشخیص طبی به طور كلی با ارزش‌اند. برای درك رؤیاها به حس ششم نیازی نیست. اما به چیزهایی غیر از نسخه‌های رایج، مثل چیزهایی كه در كتابچه‌های عامیانه‌ی تعبیر خواب دیده می‌شود، یا به نحو ثابت زیر تأثیر عقاید پیش پنداشته تحول می‌یابند، نیاز است. از تفسیر قالبی بُن مایه- رؤیاها باید اجتناب كرد؛ تنها تفسیرهای قابل قبول، آن‌هایی هستند كه از طریق آزمون پردردسرِ بافت كسب می‌گردند. حتی اگر در ا ین موضوعات تجربه‌ی زیادی داشته باشد، بارها و بارها موظف است، پیش از هر رؤیا، ناآگاهی‌اش را بپذیرد و از عقاید پیش پنداشته چشم بپوشد تا كاملاً برای چیزهای غیرقابل پیش‌بینی آماده شود.
اگرچه رؤیاها به نگرش قطعی خودآگاه و وضعیت مشخص روانی مربوط‌اند، ریشه‌هایشان عمیقاً در ركود تیره و غیرقابل تصور ذهن خودآگاه فرو می‌روند. برای آنكه اصطلاح بهتری به كار ببریم، این زمینه‌ی ناشناخته را ناخودآگاه می‌نامیم. ما سرشت ناخودآگاه را فی‌نفسه نمی‌شناسیم. اما آثار خاصی را مشاهده می‌كنیم كه از صفاتش با توجه به سرشت روان ناخودآگاه به نتایجی دست می‌یابیم. رؤیاها چون مناسب‌ترین و عادی‌ترین تجلی روان ناخودآگاه‌اند، حجم اطلاعاتیِ زیادی برای كاوش فراهم می‌آورند.
از آنجایی كه معنی بسیاری از رؤیاها با گرایشات ذهن خودآگاه هماهنگ نیست، اما تحریفات خاصی را می‌نمایاند، باید چنین تصور كنیم كه ناخودآگاه،‌یا زهدان رؤیاها (10) كاركردی مستقل دارد. این را من «خودكاری ناخودآگاه» (11) می‌نامم. رؤیا نه تنها نمی‌تواند مطیع اراده‌ی ما باشد، بلكه اغلب در تقابل آشكار با مقاصد خودآگاه ما قرار دارد. این تقابل همیشه خیلی برجسته نیست؛ گاهی رؤیا كمی از نگرش خودآگاه منحرف می‌شود و فقط تغییرات اندكی به وجود می‌آورد؛ گاهی حتی می‌تواند این رفتار را طبق یك قاعده تشریح كند، مفهوم جبران به نظر من تنها قاعده‌ی كافی است، زیرا به تنهایی قادر است همه‌ی روش‌های گوناگونی را كه رؤیا از آن پیروی می‌كند، برآورد نماید. فرآیند جبران باید كاملاً از تكمیل سازی (12) منفك گردد. مفهوم تكمیل سازی خیلی دقیق و محدود است و برای توجیه كاركرد رؤیاها كافی نیست، زیرا رابطه‌ای را نقش می‌زند كه كمابیش به طور مكانیكی دو چیز مكمل یكدیگر می‌شوند (13). امّا تا آنجا كه از اصطلاح جبران بر می‌آید، به معنی توازن و سنجش داده‌ها یا نقطه نظرهای گوناگونی است كه وظیفه‌ی تنظیم یا تصحیح را برعهده دارند.
در این مورد، سه احتمال وجود دارد. اگر نگرش خودآگاه به وضعیت زندگی تا حد زیادی یكسویه باشد، پس رؤیا سویه‌ی متضاد را بر می‌گزیند. اگر خودآگاه موقعیتی نزدیك به «میانه» دارد، رؤیا از تغییرات خشنود است. اگر نگرش خودآگاه «صحیح» (كافی) است، پس رؤیا با این گرایش هماهنگ است و بر آن تأكید می‌ورزد، هرچند از خودكاریِ ویژه‌اش نمی‌كاهد. همان‌گونه كه كسی هرگز با اطمینان نمی‌داند كه وضعیت خودآگاه یك بیمار را چگونه ارزیابی كند، تفسیر رؤیا نیز طبیعتاً بدون پرسش‌گری از رؤیابین غیرممكن خواهد بود. اما حتی اگر از وضعیت خودآگاه هم آگاه باشیم، از نگرش ناخودآگاه هیچ نمی‌دانیم. همان طوری كه ناخودآگاه نه تنها خاستگاه رؤیاها بلكه از نشانه‌های روان زادی نیز به شمار می‌رود، مسئله‌ی نگرش ناخودآگاه اهمیت كاربردی زیادی دارد. ناخودآگاه، بی‌توجه به این كه من و آنچه درباره‌ی من است، نگرش مرا درست می‌پندارد، شاید از «ذهن دیگری» باشد. این، به ویژه در مورد روان‌نژندی، باعث بی‌اعتنایی نیست، چون كه ناخودآگاه كاملاً قادر است همه‌ی انواع آشفتگی‌های ناخوشایند را «اشتباهاً» پدید آورد و اغلب آنها با نتایج جدی یا با نشانه‌های روان‌نژندی همراه‌اند. این اختلالات به سبب عدم هماهنگی میان خودآگاه و ناخودآگاه است. چنان كه می‌گوییم، «به طور عادی» این هماهنگی باید وجود داشته باشد.به هر حال، حقیقت این است كه همیشه این طور نیست و همین خود دلیل تعداد گسترده‌ی بداقبالی‌های روان‌زادی است كه از رویدادهای حاد، بیماری تا لكنت‌های زبانیِ بی‌ضرر نوسان دارد. ما آگاهی از این روابط را به اثری از فروید مدیونیم. (14)
هرچند در اكثریت موارد، اهداف جبرانی معطوف به برقراری موازنه‌ی به هنجار و روان‌شناختی است و بنابراین نوعی خود تنظیمیِ نظام روانی به شمار می‌رود، نباید فراموش كرد كه تحت شرایط خاص و در موارد ویژه (مثلاً در روان‌نژندی‌های نهفته)، جبران ممكن است به بازده سرنوشت‌سازی منجر گردد كه مدیون برتری گرایش‌های نابودگر است. نتیجه‌اش خودكشی یا كنش ناهنجار دیگر است كه ظاهراً در الگوی زندگی برخی افراد به طور موروثی فاسد، از پیش مقرر شده است.
در درمان روان‌نژندی، وظیفه‌ی ما برقراری هماهنگی تقریبی بین خودآگاه و ناخودآگاه است. چنان كه می‌دانیم، این كار به شیوه‌های گوناگون مثل «زیستن طبیعی» استدلال قانع كننده و تقویت اراده گرفته تا تحلیل ناخودآگاه، میسر می‌گردد.
كاركرد جبرانیِ رؤیاها بسیار مفید واقع می‌شود، چون كه روش‌های ساده‌تر اغلب منجر به شكست می‌شوند و پزشك نمی‌داند چگونه درمان بیمار را ادامه دهد. منظورم این نیست كه رؤیاهای انسان عصر جدید روش درست معالجه را نشان می‌دهند، آنچنان كه از رؤیاهای نهانی پرستشگاه‌های اسكولاپیوس گزارش شده است. (15) به هر حال، آنها وضعیت بیمار را به شیوه‌ای روشن می‌كنند كه برای سلامتی شخص سخت مفید می‌افتد. آنها برای او خاطرات، درون‌نگری یا بصیرت (16) و تجربه می‌آورند؛ صفات خفته‌ی شخصیت را بیدار می‌كنند و عنصر ناخودآگاه را در روابطش آشكار می‌سازند. بنابراین به ندرت پیش می‌آید كه هركسی كه مدتی زیاد با همیاری شایسته‌ای رؤیاهایش را با زحمت تمام مرور می‌كند، چیزی به دست نمی‌آورد و افق ذهنی‌اش نیز محدود می‌ماند. فقط به خاطر رفتار جبرانی آنهاست كه تحلیل روش‌مندانه‌ی رؤیا، دیدگاه‌ها راه‌های نوینی می‌گشاید تا از بن بست ترسناك بگذرد.
اصطلاح «جبران پذیری» طبیعتاً دیدی كلی از كاركرد رؤیاها به دست می‌دهند. اما اگر تحلیل‌گر گروهی از رؤیاها را مشاهده كند كه شمارشان به صدها می‌رسد- چنان كه در درمان‌های دراز مدت و سخت پیش می‌آید - کم‌کم پدیده‌ای را بر خود تحمیل می‌کند که در یک رؤیای منزوی شده، فراسوی روند جبرانی آن لحظه پنهان می‌ماند. این پدیده در خود شخصیت، نوعی فرایند تكاملی است. ابتدا به نظر می‌رسد كه هر جبرانی عبارت از تنظیم لحظه‌ای یك سویگی یا برابری توازن مختل شده است. اما با بینش و تجربه‌ی ژرف‌تر، این اعمال ظاهراًجداگانه‌ی جبرانی طی طرح خاصی خود را منظم می‌كنند. آنها ظاهراً به یكدیگر وابسته‌اند و در بُعد عمیق‌تری پیرو هدفی مشترك‌اند، تا این كه گروه‌های بی‌شماری از رؤیا دیگر به صورت زنجیره‌ای بی‌معنی از رویدادهای ناپیوسته و جدا ظاهر می‌شود، اما شبیه گام‌های پیاپی در روند طراحی شده و منظم تكاملی است. من این را فرایند ناخودآگاه نامیده‌ام كه خود به خود در نمادپردازی گروه- رؤیا، فرایند تفرّد را تشریح می‌كنند.
در اینجا، بیش از هر جای دیگر در بحث روان‌شناسی رؤیا، نمونه‌های تصویری مطلوب خواهد بود. متأسفانه، این به دلایل فنی كاملاً غیرممكن است. پس باید خواننده را به كتابم، روان‌شناسی و كیمیاگری (17)، ارجاع دهم كه در بردارنده‌ی جستاری در ساختار گروه-رؤیا، با ارجاعی ویژه به فرایند تفرّد می‌باشد.
این پرسش كه گروه‌های طویلی از رؤیاها بیرون از روند تحلیلی ضبط شده‌اند، احتمالاً هدف متحولانه‌ای را آشكار می‌كند مبنی بر این كه تفرّد چیزی است كه اكنون كسی نمی‌تواند به خاطر عدم اطلاعات لازم، بدان پاسخ دهد. اقدام تحلیلی، به ویژه وقتی كه شامل تحلیل نظام‌مند رؤیاست، «فرایندی از بلوغ زودرس» است، چنان كه استنلی‌هال (18) زمانی هشیارانه اشاره كرده بود. بنابراین، احتمال دارد كه بن‌مایه‌های همراه فرایند تفرّد عمدتاً و در اكثریت قریب به اتفاق، در گروه-رؤیاهای ضبط شده در خلال تحلیل ظاهر می‌شوند. در حالی كه در گروه- رؤیاهای «فوق- تحلیلی» تنها فواصل بزرگ زمانی پدید می‌آیند.
قبلاً یادآور شدم كه تفسیر رؤیا پیش از هرچیز، مستلزم آگاهی تخصصی است، در حالی كه من كاملاً آماده ام بپذیرم كه یك شخص عادی هوشمند با دانش روان‌شناسی و تجربه‌ی عملی در زندگی، از طریق تمرین می‌تواند رؤیا- جبران را به درستی تشخیص دهد، نمی‌توانم بپذیرم كه كسی بدون آگاهی از اساطیر و فرهنگ عامه و بدون درك روان‌شناسی اقوام ابتدایی و دین تطبیقی بتواند جوهر فرایند تفرّد را درك كند و چنان كه می‌دانیم، این آگاهی بر پایه‌ی جبران روان‌شناختی استوار است.
همه‌ی رؤیاها از اهمیت یكسانی برخوردار نیستند. حتی اقوام ابتدایی بین رؤیاهای «كوچك» و «بزرگ» یا می‌توان گفت، بین رؤیاهای «بی‌اهمیت» و «مهم» تفاوت قائلند. با دقت بیشتر می‌بینیم كه رؤیاهای «كوچك»پاره‌های شبانه‌ی خیال‌پروری‌های ما هستند كه از فضای ذهنی و شخصی پدید می‌آیند، و معنی‌شان به كارهای روزانه محدود است. به همین سبب، این رؤیاها به سادگی فراموش می‌شوند، تنها به این دلیل كه ارزش آنها به نوسانات توازن روانی محدود گردیده است. رؤیاهای مهم، از سوی دیگر، اغلب برای مدتی به یاد می‌ماند و بارها ثابت شده كه ارزشمندترین جواهر گنجینه‌ی تجربه‌ی روانی به شمار می‌روند. بارها با افرادی مواجه شده‌ام كه در ملاقات نخست می‌گفتند: «یك وقتی خوابی دیده‌ام!» گاهی اولین خوابی بوده كه به یاد می‌آورند و معمولاً خوابی بود كه در سه تا پنج سالگی دیده بودند. بسیاری از این رؤیاها را آزموده‌ام و اغلب ویژگی خاصی در آنها دیده‌ام كه آنها را از دیگر رؤیاها متمایز می‌كند: آنها شامل تصاویری نمادین است كه ما نیز در تاریخ اندیشه‌ی بشر بدان برخورده‌ایم. بدیهی است كه رؤیابین نباید به وجود چنین برابر نهادهایی اشاره كند. این خصوصیت، خاص رؤیاهای فرایند تفرّد است كه در آن، بُن مایه‌های اساطیری یا واحدهای اسطوره شناختی می‌یابیم كه من آنها را كهن نمونه‌ها (19) نامیده‌ام. اینها را باید به عنوان شكل‌های خاص و گروه‌هایی از تصاویر درك كرد كه نه تنها در همه‌ی اعصار و در همه‌ی مكان‌ها، بلكه در رؤیاها، خیالات، پندارها، و تصورات هذیانی فرد پدید می‌آیند. ظهور مكرر آنها در هر فرد و در مورد خاص، همانند توزیع جهانی آنها، ثابت می‌كند كه روان انسان منحصر به فرد و ذهنی است یا تا اندازه‌ای شخصی است و پس از آن، جمعی و عینی است. (20)

بنابراین، ما از سویی، از یك ناخودآگاه شخصی و از سوی دیگر، از ناخودآگاه جمعی سخن می‌گوییم. ناخودآگاه جمعی در سطح ژرف‌تری قرار دارد و بیشتر از ناخودآگاه شخصی از خودآگاهی جدا شده است. رؤیاهای «بزرگ» یا «معنی‌دار» از این سطح ژرف‌تر به وجود می‌آید. شكل ویژه‌ی آنها- غیر از برداشت ذهنی كه دارند- با شكل انعطاف‌پذیرشان آشكار می‌شوند، شكلی كه اغلب نیرو و زیبایی شاعرانه‌ای دارد. این رؤیاها بیشتر در طول مراحل حاد زندگی، در آغاز جوانی، بلوغ، میان سالی (سی و شش تا چهل سالگی) و با دیدن منظرِ مرگ پدید می‌آیند. تفسیر آنها اغلب تا حد زیادی با هم متفاوت است، چون اطلاعاتی كه رؤیابین می‌تواند در اختیار بگذارد، بسیار كم است. چه این فرآورده‌های كهن نمونه‌ای، دیگر پیوندی با تجربه‌ی شخصی ندارند، بلكه با تصورات كلی ارتباط دارند كه ویژگی عمده‌اش در معنی باطنی و نه در هر نوع تجربه‌ی شخصی تداعی معانی آن نهفته است. برای مثال، مرد جوانی رؤیای ماری بزرگ را دیده كه در طاقی زیرزمینی، از كاسه‌ای طلایی نگاهبانی می‌كرده است. او بی‌تردید زمانی مار بزرگی را در باغ وحش دیده بود، و گرنه درباره‌ی چنین رؤیایی هرگز نمی‌توانسته حرف بزند، به جز آنكه شاید در قصه‌های پریان آن را خوانده باشد. قضاوت بر پایه‌ی این بافت ناخشنودكننده‌ی رؤیا، كه عملاً تأثیر نیرومندی را برجای گذاشت، به سختی می‌تواند مفهومی داشته باشد و نمی‌تواند جنبه‌ی عاطفی مصمّم آن را بازگو كند. در چنین مواردی، ناگزیریم به اساطیر روی آوریم، آنجا كه تركیبی از مار یا اژدها با گنج و غار نمایانگر آزمونی در زندگی قهرمان است. پس آشكار می‌گردد كه ما با عاطفه‌ای جمعی سروكار داریم، با وضعیتی نمونه‌وار و سرشار از انفعال، كه در آغاز، تجربه‌ای شخصی نیست؛ بلكه در مرحله‌ای ثانوی با آن یكی می‌شود. نخست این یك مشكل همگانی انسان است كه به خاطر نگرش ذهنی‌اش، خود را به گونه‌ی عینی در خودآگاه رؤیابین تحمیل می‌كند. (21)

مردی در میانه‌ی زندگی‌اش احساس جوانی می‌كند، و مسئله‌ی سن و مرگ را فراموش می‌نماید. او در حدود سی و شش سالگی به اوج زندگی‌اش دست می‌یابد، و از این حقیقت نیز نیك آگاه است.
اگر او مردی است كه كل تركیب و سرشتش ناخودآگاهی فزاینده را برنمی تابد، پس ورود به این لحظه، شاید به شكل رؤیایی كهن نمونه‌وار به او تحمیل می‌شود. برای او بیهوده است كه سعی كند این رؤیا را به كمك یك بافتِ دقیق بررسی شده بفهمد، زیرا به شكل‌های شگفت‌انگیز اساطیری و ناآشنا برای او، خود را باز می‌نمایاند. رؤیا از شخصیت‌های جمعی بهره می‌جوید چون باید مشكل جاودانی انسان را مطرح كند كه بی‌وقفه خود را تكرار می‌كند و توازن شخص را برهم می‌زند.
همه‌ی این لحظات در زندگی فرد، وقتی قوانین جهان شمول سرنوشت انسان با این مقاصد درهم می‌شكند، انتظارات، و عقاید مربوط به خودآگاهی شخصی، ایستگاه‌هایی در مسیر جاده‌ی فرایند تفرّد به شمار می‌روند. این فرآیند در واقع، تشخیص خود به خودی كل انسان است. شخصیت من خودآگاه تنها بخشی از كل انسان است، و وجود آن هنوز كل حیاتش را نشان نمی‌دهد. او هرچه بیشتر فقط «من» به شمار می‌رود، بیشتر خود را از انسان جمعی جدا می‌كند، در حالی كه با او یگانه است، و حتی ممكن است خود را در تضاد با او ببیند. اما چون هر چیزی برای كلیّتش می‌زید، یك سویگیِ اجتناب‌ناپذیر زندگی خودآگاه ما پیوسته به واسطه‌ی انسان جهانی موجود در ما- كه هدفش تكمیل نهایی خودآگاه و ناخودآگاه، یا بهتر بگوییم، همگونی من با یك شخصیت گسترده‌تر، است- تصحیح می‌شود و جبران‌پذیر می‌گردد.
اگر كسی بخواهد معنی رؤیاهای «بزرگ» را بفهمد، چنین اندیشه‌هایی اجتناب‌ناپذیر است. آنها بُن مایه‌های اساطیری بی‌شماری به كار می‌برند كه ویژگی قهرمان را دارد، بزرگ مردی كه سرشت نیمه ایزدی دارد. در اینجا به ماجراجویی‌ها و آزمون‌های خطرناكی همانند آنچه كه در آیین‌های تشرّف وجود دارد، برمی خوریم. اژدها، حیوانات مفید، و دیوان را می‌بینیم، نیز پیر خرد، انسان- حیوان، درختِ آرزو، گنج پنهان، چاه، باغ محصور، فرآیندهای گشتاری و عناصر كیمیاگری، و از این قبیل چیزها را می‌بینیم. چیزهایی كه به هیچ وجه به امور پیش پا افتاده‌ای روزمره مربوط نیست. دلیلش این است كه آنها باید بخشی از شخصیت را تشخیص دهند كه تاكنون هستی نیافته اما اكنون در فرایند هستی یافتن است.
چگونگی «فشرده شدن» این واحدهای اسطوره شناختی در رؤیاها و چگونگی تبدیل یكی به دیگری را می‌توان در تصویر خواب نبوكد نصر (دانیال 4: 7 به بعد) دید. هرچند به نظر می‌آید كه چیزی بیش از تجلی یك رؤیا نباشد، باید گفت كه این رؤیا بارها و بارها در خواب هنرمندِ تصویرگر ظاهر شده، چنان كه اگر كسی جزئیات را با دقت بیش‌تری بنگرد بی‌درنگ ظاهر می‌شود. درخت (به شیوه‌ای كاملاً غیر از آنچه كه در كتاب مقدس آمده) از ناف پادشاهی می‌روید: پس درخت شجره شناختی نیاكان مسیح (علیه‌السلام) است كه از ناف حضرت آدم یا پدر قبیله‌ای انسان می‌روید. (22) به همین سبب، در شاخه‌هایش، مرغ سقا دیده می‌شود كه جوانی‌اش را با خون خود تغذیه می‌كند، كه تمثیلی معروف از مسیح است. غیر از مرغ سقا، همراه با چهار پرنده‌ای كه جای چهار نماد مبشران انجیل را می‌گیرد، شكل پنج‌گانه‌ای را تشكیل می‌دهد. این شكل پنج گانه دوباره در پایین تصویر، در شاخ گوزن ظاهر می‌شود كه نماد دیگر مسیح است(23)، نیز چهار حیوان به حالت چشم انتظار به بالا می‌نگرند. این دو عنصر چهارگانه با آراء كیمیاگری پیوند بسیار نزدیكی دارند: بالایی نماد آسمانی (24) و پایینی نماد زمینی (25) است؛ اولی به طور سنتی به صورت پرنده و دومی به صورت چهارپا تجلی می‌یابد. بدین گونه، نه تنها در بردارنده‌ی تصور مسیحی درخت شجره شناختی (شجرةالحیات) و مبشران چهارگانه، انجیلی است كه مصور گشته، بلكه عقیده‌ی كیمیاگرانه‌ی تربیع مضاعف (26) است. این آلودگی به شیوه‌ای بسیار آشكار نشان می‌دهد كه چگونه رؤیاهای فردی از كهن- نمونه‌ها بهره می‌جوید. كهن نمونه‌ها فشرده و درهم بافته می‌شوند و نه تنها با یكدیگر (چنان كه در اینجا دیدیم)، بلكه با عناصر یگانه‌ی فرد می‌آمیزند.
اما اگر رؤیاها چنین جبران‌های ضروری را فراهم آورند، پس چرا قابل درك نیستند؟ من اغلب این پرسش را مطرح كرده‌ام. جواب باید این باشد كه رؤیا رویدادی طبیعی است و طبیعت میلی به تعارف كردن میوه‌های رایگان ندارد و نمی‌تواند مطابق انتظارات انسان رفتار كند. اغلب اعتراض می‌كنند كه فرآیند جبران باید بی‌تأثیر باشد مگر آنكه رؤیا فهمیده شود. به هر حال، این چندان اطمینان بخش نیست، زیرا بسیاری چیزها می‌توانند بی‌آنكه درك شوند، مؤثر باشند. اما تردیدی نداریم كه ما می‌توانیم با درك رؤیا، به اندازه‌ی قابل توجهی بر تأثیر آن بیفزاییم. این كار بسیار ضروری است، چون ندای خودآگاه به آسانی ناشنیده برمی خیزد. یك شعار كیمیاگری می‌گوید: «هرچه طبیعت ناقص بر جای نهاده، صنعت و هنر كاملش می‌كند.»
اكنون به شكل رؤیاها می‌رسیم، ما هر چیزی را از برداشت‌های روشن تا روایت -رؤیای درهم پیچیده و بی‌پایان درمی یابیم. با وجود این، شمار زیادی از رؤیاهای «متوسط» وجود دارد كه همچون نمایشنامه، ساختاری مشخص می‌توان در آن یافت. برای نمونه، رؤیایی با بیان صحنه آغاز می‌شود: «توی خیابان بودم، خیابان بزرگی بود» (1)، یا‌ «توی ساختمان بزرگی بودم مثل هتل»(2). بعد نوبت به بیان شخصیت‌ها می‌رسد، مثلاً: «با دوستم الف در گردشگاه شهر قدم می‌زدم. در یك چهار راه ناگهان به خانم ب برخوردیم» (3) یا « با پدر و مادر در اتاقك قطار نشسته بودم» (4) یا «همراه بسیاری از رفقا بودم با لباس متحدالشكل» (5). اظهارات مربوط به زمان كمتر است. این مرحله از رؤیا را تعریف و تشریح (27) می‌نامم، مرحله‌ای كه صحنه‌ی عمل، افراد دخیل، و اغلب وضعیت آغازین رؤیابین را نشان می‌دهد.
مرحله‌ی دوم، مرحله‌ی تحول پِی‌رنگ (28) (هسته‌ی داستانی) است. برای نمونه: «توی خیابان بودم، خیابان بزرگی بود. از دور، اتومبیلی ظاهر شد كه به سرعت به طرفم آمد. اتومبیل خیلی بی‌رویه دور برمی داشت، و من فكر می‌كردم كه راننده باید مست باشد.» (1) یا «خانم ب خیلی هیجان‌زده به نظر می‌آمد و با عجله می‌خواست چیزی در گوشی به من بگوید به طوری كه دوستم الف اصلاً مطلب را نشنود.» (3) وضعیت تا حدودی پیچیده است و تنش ویژه‌ای پدید می‌آمد چون كسی نمی‌داند چه اتفاق خواهد افتاد.
مرحله‌ی سوم اوج (29) یا تغییر ناگهانی (30) است. در اینجا چیزی مشخص رخ می‌دهد یا چیزی كاملاً تغییر می‌كند: «ناگهان توی اتومبیل بودم و به نظر می‌رسید كه این راننده‌ی مست خودم بودم. فقط من مست نبودم، بلكه به نحو عجیبی احساس امنیت نداشتم، گویی اتومبیل اصلاً فرمان نداشت. دیگر نمی‌توانستم ماشین را كه با سرعت سرسام‌آور حركت می‌كرد، كنترل كنم، و بعد ماشین با همان سرعت به دیوار اصابت كرد.» (1) یا «ناگهان خانم ب رنگش مثل میّت سفید شد و بر زمین افتاد.» (3)

چهارمین و واپسین مرحله، مرحله‌ی lysis، راه حل (31) یا نتیجه (32) است كه عمل رؤیا (33) آن را پدید می‌آورد. (برخی رؤیاها هستند كه فاقد مرحله‌ی چهارم‌اند و این می‌تواند مشكل خاصی به وجود آورد كه در اینجا قابل بحث نیست). نمونه ها: «دیدم در جلویی اتومبیل خرد و درهم شكسته شده. اتومبیل عجیبی بود كه نمی‌دانستم از چه نوع است. من خودم صدمه‌ای ندیدم. فكر كردم در مسئولیتم احساس ناامنی می‌كنم.» (1) «ما فكر كردیم خانم ب مرده، اما آشكار بود كه غش كرده. دوستم الف فریاد زد: باید سراغ دكتر بروم.» (3) مرحله‌ی آخر وضعیت نهایی را نشان می‌دهد كه در عین حال راه حلی است كه رؤیابین «جست و جویش می‌كرد.» در رؤیای (1)‌بازتاب تازه‌ای ناگهان پس از نوعی درهم آمیختگی نامشخص پدید آمده، یا اینكه باید اتفاق بیفتد، چون رؤیا روند جبرانی دارد. نتیجه‌ی رؤیای (3) اندیشه‌ای است كه به كمك شخص سوم و رقیب نشان داده می‌شود.

اولین رؤیابین مردی بود كه در شرایط دشوار خانوادگی وجاهتش را تقریباً از دست داده و نمی‌خواست اوضاع را وخیم‌تر كند. رؤیابینِ دیگر در شگفت بود كه آیا باید روان‌پزشك برای درمان روان‌نژندی به یاری‌اش بشتابد. طبیعتاً این اظهارات، تفسیر رؤیا نیست. آنها فقط خلاصه‌ای از وضعیت آغازین است. این بخش بندی چهارگانه را می‌توان بدون دشواری زیاد، برای اكثر رؤیاهایی كه عملاً بدان برمی خوریم، به كار برد- كه خود نشانه‌ای است از این كه رؤیاها عموماً ساختاری «نمایشی» دارند.
درونه‌ی ضروری كنش- رؤیا، چنان كه پیش‌تر نشان داده‌ام، نوعی جبران خوب هماهنگ شده‌ی یك‌سویگی، خطاها، انحرافات، یا دیگر كمبودهای نگرش خودآگاه است. یكی از بیماران من كه قبلاً مبتلا به هیستری بود، بانویی اشرافی بود كه خودش را شخص متمایز و بی‌همتا می‌پنداشت. در رؤیاهایش همیشه با گروه انبوهی از زنان سلیطه و روسپیان مست روبه رو می‌شد. جبران در موارد بسیار چندان تهدیدآمیز می‌شود كه ترس از آن منجر به بی‌خوابی می‌شود.
بنابراین، رؤیا ممكن است رؤیابین را به شیوه‌ای بسیار دردناك انكار كند، یا این‌كه از نظر اخلاقی او را تحمل كند. كار نخست احتمالاً برای مردمی اتفاق می‌افتد كه، مانند بیمار اخیرالذكر، خود را خیلی برجسته می‌پندارند؛ كار دوم برای كسانی است كه خود را در حد پایین ارزیابی می‌كنند. به هر حال، گاهی شخص خودبین در رؤیا به سادگی نمی‌تواند فروتن شود، بلكه رویهم رفته خود را به گونه‌ای پوچ و غیرمحتمل، شخصیتی برجسته می‌نمایاند، در حالی كه فرد كاملاً فروتن به طور غیرمحتمل تنزل درجه می‌یابد تا به قول انگلیسی‌ها «به خوردش برود.»
بسیاری از مردم كه درباره‌ی رؤیا و معنی‌اش چیزهایی می‌دانند، اما اطلاعاتشان كافی نیست. و تحت تأثیر جبران هشیارانه و آشكارا عمدی‌اند، در معرض تسلیم شدن به این تعصب ورزی‌اند كه رؤیا عملاً هدفی اخلاقی دارد، كه هشدار می‌دهد، سرزنش می‌كند، آینده را پیش‌گویی می‌كند، و غیره. اگر كسی باور داشته باشد كه ناخودآگاه همیشه بهتر از همه می‌داند، در تصمیم‌گیری‌های لازم به آسانی تسلیم رؤیاهای خود می‌شود، و آنگاه وقتی رؤیاها مبتذل‌تر و بی‌معنی‌تر می‌شوند، نومید می‌گردد. تجربه به من آموخته كه دانش اندك درباره‌ی روان‌شناسی رؤیا منجر به ارزیابی زیاده از حد ناخودآگاه می‌شود كه به نیروی تصمیم‌گیری خودآگاه آسیب می‌رساند. ناخودآگاه فقط وقتی كه ذهن خودآگاه تا حدودی به اهدافش می‌رسد، به گونه‌ای خشنودكننده عمل می‌كند. یك رؤیا شاید آنچه را كه بعد از دست می‌رود، فراهم می‌كند، یا ممكن است از پیش به ما كمك كند كه بهترین تلاش‌هایمان در كجاها شكست خورده است. اگر ناخودآگاه واقعاً نسبت به خودآگاهی برتر بود، به سختی می‌شد دید كه خودآگاهی چه مزیتی دارد، یا چرا اصلاً به عنوان عنصری ضروری در طرح تكامل پدید آمده است. اگر چیزی به جز «بازی طبیعت» (34) نبود. حقیقتِ معرفت خودآگاه ما از جهان و هستی بی‌معنی می‌شد. این عقیده كه خودآگاهی وسواس طبیعت است، تا حدودی پذیرفتنی نیست، و به دلایل روان‌شناختی، باید از تأكید بر آن اجتناب ورزیم، حتی اگر درست باشد- كه به هر حال خوشبختانه، هرگز در موقعیت اثبات آن قرار نخواهیم گرفت (بیشتر از آنكه بتوانیم عكس آن را ثابت كنیم). این مسئله متعلق به قلمرو ماوراءالطبیعه است، كه هیچ معیاری برای حقیقت وجود ندارد. به هر حال، این به هیچ طریق ارزیابی این حقیقت نیست كه دیدگاه‌های ماوراء طبیعی بیشترین اهمیت را برای بهبودی روان انسان‌داراست.
در بررسی روان‌شناسی رؤیا با مسایل دست نیافتنی فلسفی و حتی دینی مواجه می‌شویم تا بفهمیم كه پدیده‌ی رؤیا قبلاً با آن اشتراكات مشخصی داشته‌اند. اما نمی‌توانیم لاف زنیم كه اكنون نظریه‌ای كاملاً خشنودكننده یا توجیهی از این پدیده‌ی پیچیده در دست داریم. ما هنوز چیزهای بسیار كمی درباره‌ی سرشت روان ناخودآگاه می‌دانیم. در این زمینه، هنوز كارهای بسیاری باید انجام گیرد كه صبر و شكیبایی بسیاری می‌طلبد و باید دور از تعصب باشد، به طوری كه دیگر كسی غبطه نخورد. زیرا هدف از تحقیق، این تصور نیست كه كسی صاحب نظریه‌ای است و تنها حق با اوست، بلكه باید به همه‌ی نظریه‌ها شك برد تا كم‌كم به حقیقت نزدیك‌تر شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. نخست این عنوان چاپ شد:Vom Wesen der "Träume" Ciba-Zeitshrift (Basel),IX:99.(July,1945) بازبینی شده و گسترش یافته در كتاب Über psychische Energetik und das Wesen der Träume(Psychologische Abhandlungen,II;Zurich 1948)،(‌ویراستاران).
2. causa efficiens
3. causa finalis
4. رك: كاربرد عملی تحلیل رویا، بندهای 343 به بعد
5. tact
6. recurrent dreams
7. memory-images
8. taking up the context
9. canniness
10. autonomy of unconciousness
11. matrix of dreams
12. complementation
13. این برای انكار اصل تكمیل‌سازی نیست، «جبران» تنها عبارت است از تصفیه‌ی روان‌شناختی این مفهوم.
14. رك: روان آسیب‌شناسی زندگی روزمره The psychopathology of Everyday life
15. [رك: مایر، رشد نهفته‌ی باستانی و روان درمانی نوین. ویراستاران. Aesculapius، ایزد رومی پزشكی و درمان. م.
16. insight
17. Psychology and Alchemy: این اثر به قلم خانم پروین فرامرزی (انتشارات آستان قدس، 1373) ترجمه شده است.م.
18. Stanley Hall
19. archetype
20. رك. دو مقاله درباره‌ی روان‌شناسی تحلیلی، ج1، فصل‌های 5-7
21. رك. مقالاتی درباره‌ی (دیباچه‌ای بر) دانش اساطیر نوشته‌ی من و كِ كِرنی. [نیز، نمادهای گشتار، بندهای 572 به بعد، 577 به بعد].
22. این درخت همچنین نمادی كیمیاگرانه است. رك: روان‌شناسی و كیمیاگری، ضمیمه‌ی «درخت» و «درخت فلسفی».
23. گوزن تمثیلی از مسیح است، چون افسانه‌ای مربوط به آن، ظرفیتی برای خودنوشدگی (self-renewal) یا احیا به دست می‌دهد. بدین سبب، هونوریوس اوتونی (Honorius of Autun) در كتابش (Speculum de Mysterüs (Mign, P. L. vd. 172, col. 847) Ecclesiae می‌نویسد: «آنها می‌گویند كه گوزن پس از آنكه ماری را بلعید، در آب می‌شتابد، تا شاید با یك جرعه آب بتواند زهر را برون افكند، و آنگاه شاخ‌هایش را می‌كند و مویش می‌ریزد و بدین‌گونه نو می‌شود.» در كتاب Sanit-Graal (فصل 3، صص 216 و 224) آمده كه مسیح گاهی به صورت گوزنی سپید با چهار شیر (=چهار مبشر انجیل) بر مریدانش ظاهر می‌شده است. در كیمیاگری، مركوریوس (عطارد، جیوه)‌به گونه‌ی تمثیلی به صورت گوزن جلوه می‌یابد. (رك. Manget,Bibl,chen.,Tab IX,fig.XIII) چون گوزن می‌تواند خود به خود نونوار شود. "Les os du cure du serf vault humain"(Delat,Textes latins et vieux fransais relatifs. monlt pour conforter le cure aux Cyranides,p.346)
24. volatilia
25. terrena
26. (superius est sicut qoud interius برتر همان است كه كهتر است).
27. exposition
28. plot: طرح داستان، هسته‌ی اصلی داستان.
29. culmination
30. peripetia
31. solution
32. Result
33. dream-work
34. lusus naturae

منبع مقاله :
یونگ، کارل‌گوستاو، (1393)، رؤیاها، برگردان: ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: نشر قطره، چاپ نهم