« عبقات الأنوار » و علامه میرحامد حسین
در عرصهی کلام شیعی به ویژه امامت، که بن مایه و وجه تمایز این فرقه با دیگر فرقههای اسلامی به شمار میرود، ردیههای بسیاری از سوی مخالفان شیعه نگاشته شده که سعی در تخریب این مذهب داشتهاند. از جملهی این افراد که با بن
نویسنده: مصطفی سلیمی زارع (1)
چکیده
در عرصهی کلام شیعی به ویژه امامت، که بن مایه و وجه تمایز این فرقه با دیگر فرقههای اسلامی به شمار میرود، ردیههای بسیاری از سوی مخالفان شیعه نگاشته شده که سعی در تخریب این مذهب داشتهاند. از جملهی این افراد که با بن مایهی عصبیت و با تحریک استعمارگران زمانه، به اصول مذهب شیعه، خصوصاً، امامت هجوم آورد، مولوی عبدالعزیز دهلوی با اصالتی هندی بود که در ردّ شیعه کتابی به نام تحفة اثنی عشریه نوشت. باب هفتم این کتاب، دربردارندهی اشکالاتی بر آیات و احادیث است که شیعه برای امامت امیرالمؤمنین اقامه میکند. بر ضد این اثر، عالمی وارسته و متکلّمی متبحّر از سادات موسوی، از همان دیار هند، با نگارش پاسخی مفصّل و کوبنده، از مذهب تشیّع دفاع نمود. او کسی نبود جز علامه میرحسین کنتوری. در این مقاله، سعی میکنیم روش میرحامد حسین را در پاسخ به کتاب پیش گفته بررسی کنیم.دربارهی مؤلّف
میرحامد حسین، در سال 1246 هجری در شهر « میرتهه »، یکی از شهرهای هند، پا به عرصهی گیتی گذاشت. از خاندان موسوی بود که از جانب پدرش، سیّدمحمّد قلی ( م 1260 هـ ) با 27 واسطه به امام موسی بن جعفر میرسید. خاندانش همگی از اهل علم و زهد و تقوا بودند. اصالت این خاندان، از نیشابور بود که یکی از اجدادش در قرن هفتم به سبب حملهی مغول، به هندوستان هجرت کرد و در شهر « کنتور » رحل اقامت افکند.میرحامد حسین، دروس علوم اسلامی را نزد بزرگان خود، سیّدمرتضی، خلاصة العلاماء، سیّدمحمّد سلطان العلماء، سیّدعباس شوشتری و ... فراگرفت و سرانجام در سال 1306 هجری رحلت کرد.
جامعهای که میرحامد حسین در آن میزیست، در چنگال استعمارگران انگلیس بود که از هر فرصتی برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان دریغ نمیورزیدند. در چنین شرایطی، سیّدمحمّد قلی خان ( پدر میرحامد حسین ) و خود میرحامد حسین، پیوسته در بی پاسخ گویی به شبهات دانش مندانی بودند که از سوی استعمارگران تحریک شده بودند ( گلشن ابرار، ج1، ص 376 ).
از جمله آثار میرحامدحسین میتوان کتب زیر را برشمرد:
1. استقصاء الفحام؛ پاسخی به کتاب منتهی الکلام، از حیدرعلی فیض آبادی حنفی؛
2. شوارق النصوص ( 5 جلد در علم کلام )؛
3. أفحام أهل الیمن؛ ردی بر کتاب أزالة الغین، از حیدرعلی فیض آبادی حنفی؛
4. أسفار الأنوار؛
5. کشف المعضلات فی حلّ المشکلات؛
6. النجم الثاقب فی مسئلظ الإرث؛
7. الدرر السنیه فی المکاتیب و المنشأت العربیة؛
8. الذرایع فی شرح الشرایع، از محقّق حلّی؛
9. زین المسائل الی التحقیق المسائل ( دربارهی مسائل فقهی و گوناگون )؛
10. الغضب البتار فی مبحث آیة الغار؛
11. عبقات الأنوار فی امامة أئمّة الأطهار.
دربارهی کتاب « عبقات الانوار »
همان گونه که پیشتر گفته شد، اثری که در پاسخ به شبهات یکی از کتب مخالفان، بر خامهی قلم علامه میرحامدحسین است، کتاب عبقات الأنوار فی إمامة أئمّة الأطهار است. این کتاب در رد کتاب تحفة إثنی عشریه به گونهای تفصیلی و درخور، پاسخ گوی خدشههای مولوی عبدالعزیز دهلوی نگاشته شده است.پیش از پرداختن به کتاب عبقات الأنوار بایسته است اندکی از ساختار و شیوهی تألیف کتاب تحفة إثنی عشریه سخن به میان آید تا ارزش کار علامه میرحامدحسین بیشتر نمایانده شود.
تحفة اثنی عشریه،
یا حمایت استعمارگران انگلیس، در آغاز بدون نام مؤلّف، چاپ شد ولی در چاپ بعدی، نام مؤلّف نیز به صراحت درج شد. این کتاب، تماماً به انگیزهی ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی تألیف شد ( خلاصة عبقات الأنوار، ج1، ص 158 ).کتاب تحفة اثنی عشریه در اوایل سدهی سیزدهم هجری به نام مستعار « غلام حلیم » در ابتدا به زبان فارسی و بعدها چندین بار به عربی چاپ شد.
موضوع این کتاب، نقد مبانی شیعهی اثناعشری و به روش کلام نقلی نگارش یافته است. مؤلّف، در دیباچهی کتاب تصریح میکند که ملتزم است آن چه را نقل میکند که مسلم و قطعی است و بر آن اتّفاق نظر وجود باشد. امّا این که تا چه حد بر این گفته ثابت قدم بوده، باید در مقام عمل جویا شد.
صاحب عبقات به ردّ این کتاب پرداخته و احادیثی که توسّط دهلوی نقد شده را از نظر سندی و متنی پاسخ میدهد. افزون بر این، ظهور آیات مورد مناقشهی او را نیز اثبات میکند و این همه را بر پایهی کتابهای عامّه و کلمات و سخنان عالمان آنها به سرانجام میرساند.
البته این نکته یادکردنی است که آیة الله میلانی بر این باور است کتاب تحفة إثنی عشریه، ترجمهی فارسی کتاب الصواقع نصرالله کابلی است که توسّط او به سرقت رفته و منتشر کرده است ( همان جا ).
دربارهی ساختار کتاب تحفة إثنی عشریه باید گفت که این کتاب، در دوازده باب، به زبان فارسی، به قرار زیر سامان یافته است:
باب اوّل: تاریخ حدیث شیعه؛
باب دوم: مکائد شیعه؛
باب سوم: گذشتگان و کتب شیعیان؛
باب چهارم: راویان شیعه و روایات آنها؛
باب پنجم: الهیات؛
باب ششم: نبوت؛
باب هفتم: امامت؛
باب هشتم: معاد؛
باب نهم: مسائل فقهی؛
باب دهم: مطاعن شیعه؛
باب یازدهم: اوهام، تعصّبات و هفوات؛
باب دوازدهم: ولاء و براء.
با انتشار این کتاب، ردیههای گوناگونی از سوی عالمان شیعه به سوی آن گسیل شد. گروهی بر یک یا چند باب آن و گروهی دیگر بر تمام کتاب، ردیه نوشتند:
1. علامه میرحامدحسین، از عالمانی بود که تنها بر باب هفتم این کتاب که دربارهی امامت بود، ردیه نوشت. عالمانی دیگر نیز بر این باب پاسخی نوشتند. از جملهی این افراد:
2. سیّد دل دار علی نقوی نصیرآبادی، صاحب خاتمة الصوارم.
3. سیّدمحمّدبن سیّد دل دار علی، ملقّب به سلطان العلماء ( م 1284 هـ ) که صاحب دو اثر، یکی به عربی و دیگری به فارسی، به نام البوارق الموبقه.
4. سیّدجعفر ابوعلی خان بن غلام علی موی بنارسی، صاحب برهان الصادقین.
5. والد صاحب عبقات، سیّدمحمّدقلی، صاحب برهان السّعادة.
6. سیّدمفتی محمّدعباس موسوی تستری جزائری ( م 1306 هـ )، استاد صاحب عبقات، صاحب الجواهر العبرقیة ( ر. ک: تراثنا، ش 1، ص 124 ).
جایگاه کتاب نزد بزرگان
عالمان بسیاری، این کتاب و روش آن را ستودهاند. علامهی بزرگ شیعه، صاحب الغدیر، علامهی امینی، دربارهی جایگاه عبقات الأنوار میگوید:« بوی دل پذیرش در تمامی جهان پیچیده و آوازهاش از باختر تا خاور را گرفته است. هر کس آن را دیده دانسته که کتاب اعجازآمیز روشن گری است که هیچ باطلی در آن راه ندارد و من در نوشتن الغدیر از دانشهای با ارزش نهفته در آن بهرهی فراوان بردم ( موسوعة الغدیر، ج1، ص 322؛ پژوهشهای حوزه، ش 3، ص 124 ). »
دربارهی عظمت کار صاحب عبقات و جایگاه کتاب وی، همین بس که بدانیم بعد از چاپ کتاب تحفة إثنی عشریه، هر کتابی در ردّ آن نوشته شد، از سوی پیروان مولوی عبدالعزیز دهلوی، هم چون حیدرعلی فیض آبادی، محمد رشیدالدین دهلوی و ... پاسخ داده میشد، ولی با ظهور ردیهی علامه میرحامدحسین، کسی قدرت پاسخ گویی به آن را نداشت و تاکنون نشده است که کتابی در رد عقبات الأنوار از ناحیهی مخالفان نوشته شده باشد و این نشان از قوّت کار میرحامدحسین و عجز مخالفان در پاسخ به آن دارد ( خلاصة عبقات الأنوار، ج1، ص 128 ).
کارهای صورت گرفته بر « عبقات الأنوار »
1. نخستین تحقیق در مورد کتاب عبقات الأنوار، از سوی مولانا بروجردی در سال 1404 هجری صورت گرفت. طبق گفته محقّق، آن چه سبب شد تا او دست به چنین کاری زند، چاپ بر غلطی بود که حدود یک صد سال پیش از آن شده بود که نیاز مبرم به تصحیح و تحقیق داشت ( عبقات الأنوار فی إمامة ائمّة الأطهار، ج1، ص 16 ). همین کتاب، در سال 1416 هجری توسّط سیّدمحسن امین عاملی، تعریف شد و با چاپی منقّح از سوی دفتر انتشارات اسلامی به زیور طبع آراسته گردید.2. دومین کار، از سوی آیة الله میلانی انجام شد. از آن جا که اصل کتاب به زبان فارسیِ رایج قرن سیزدهم در هندوستان نوشته شده، استفادهی از آن برای فارسی زبانان امروزی و عرب زبانان آسان نبود. از این رو، آیة الله سیدعلی میلانی در جهت عمومیتر کردنِ آن، دست به تعریب آن زد و نام آن را خلاصة عبقات الأنوار نهاد ( خلاصة عبقات الأنوار، ج1، ص 175. ایشان برای تعریف این اثر در سال 1385 هـ، یعنی حدود پنجاه سال پیش، علی رغم مشکلات فراوان، برای یافتن مصادر و منابع آن، سفرهایی را آغاز کرد ). کارهای منسجم تری از سوی ایشان روی کتاب عبقات الأنوار صورت گرفته است که نیازمند توضیح بیشتری است.
در این اثر جدید، ترتیب احادیث مورد بررسی، با اصل کتاب متفاوت است. به این شرح که در مجلّد اوّل، به حدیث ثقلین پرداخته، در حالی که این حدیث در اصل کتاب در مجلّد دوازدهم قرار داشت. و سپس مجلّدات مربوط به احادیث دیگر، تعریب و خلاصه شده است.
گفتنی است که آیة الله میلانی افزون بر تعریب، به تحقیق، تعلیق و تنظیم آن نیز همّت گماشت. ایشان در تعریف این اثر، سعی بر حفظ لطائف و دقایق عبارات دارد. در تحقیق، یافتن نشانی دقیق عبارت در مصادر، در صورت چاپی بودن آن، مورد توجّه بوده است. در صورت خطّی بودن مصادر نیز بدان اشاره شده است. البته چاپی یا خطّی بودن برخی از مصادر، نامعلوم بوده است که به خاطر هندی بودن این مصادر، تکمیل آنها به تحقیقات بعدی موکول شده است. ( از آن جا که صاحب عبقات الأنوار در مقام نقل و گزارش مطلبی، نام قائل آن را مستند به مصدر و کتاب آن شخص میکند، تا حدودی کاملتر شدن این تحقیق، سادهتر میشود ).
ضمن تعریف این کتاب، رعایت نکاتی چند سبب تلخیص این اثر شده است:
1. از آن جا که صاحب عبقات کتاب خود را به فارسی نوشته بود و در گزارش عبارات عربی، آن را نیز به فارسی ترجمه میکرد، لذا در تعریف آن حجم بسیاری از کتاب به دلیل حذف عبارتهایی فارسی کاهش مییافت.
2. از طرف دیگر، روش صاحب عبقات این بود که نام اشخاص و تألیفات آنها را به صورت کامل بیان میکرد. مثلاً میگفت: « قال مجدالدین مبارک بن محمّد، المعروف بابن اثیر الجزری الشافعی، فی جامع الأصول ». در حالی که در این کتاب، نام این شخص به صورت زیر خلاصه شده است: « قال ابن اثیر فی جامع الأصول ».
3. در برخی از مجلّدات، ذکر وصف راویان و دانش مندان، با اوصافی هم راه بود که چندین سطر را دربر میگرفت. در بخش دلالتها نیز صاحب عبقات الأنوار بسیاری از وجوهی را که در مقام ردّ دعوا یا استدلال صاحب تحفه ذکر میکرد، با هم مشابه بود و ادغام برخی از آنها در یک دیگر به گونهای که خلل و اشکالی در جوانب بحث وارد نیاید، ممکن بود و سبب تلخیص آن میشد ( خلاصة عبقات الأنوار، ج1، ص 173 ).
در تعلیق این اثر، علاوه بر افزودن فوائدی در حاشیه و متن کتاب، ملحقاتی نیز در هر مجلّد دربارهی سند اضافه شده است. این ملحقات، دربارهی اسامی راویان حدیث است که با مراجعه به کتب و مصادر دیگر به دست آمده است. گفتنی است که ملحقات مجلّد حدیث ثقلین، به قلم سیّدعبدالعزیز طباطبایی نوشته شده است ( همان، ص 174 ).
دربارهی تنظیم این اثر نیز باید گفت که ارزش تنظیم خلاصة عبقات الأنوار وقتی درک میشود که آشنایی اجمالی از عبقات الأنوار وجود داشته باشد. در این کتاب، برای هر موضوعی، فصلی و برای هر فصلی، عنوانی مختص به آن و برای هر بحث از بحثهای موضوع نیز عنوانی اضافه شده است. و این علاوه بر ارقام و علائم فنّی مختلفی است که معمولاً امروزه به کتاب اضافه میشود.
علاوه بر این فهرستهای سه گانه که در پایان هر حدیث در مجلّد این کتاب اضافه شده، سه فهرست دیگر در پایان هر حدیث دربارهی موضوعات، اعلام مترجمان و مصادر آن اضافه شده است. در آخرین مجلّد کتاب، در جزء جداگانهای، مصادر تحقیق، چاپ شده است ( همان جا ).
4. آیة الله میلانی، تألیف دیگری نیز به نام نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار دارد. این کتاب، در حقیقت همان کتاب خلاصة عبقات الأنوار است. پیشتر گذشت که ایشان در کتاب خلاصة عبقات الأنوار، تحقیق بخشی از مصادر هندی را به زمانی دیگر موکول کرده بود. ایشان در کتاب نفحات الأزهار، این مصادر را تحقیق کرده و با چاپی منقّح تر از کتاب پیشین، در بیست جلد، در سال 1404 هجری به چاپ رساند. با چاپ این اثر، کتاب عبقات الأنوارِ علامه میرحامدحسین، به گستردگی در محافل علمی راه یافت و عمق کار میرحامدحسین بیشتر شناخته شد.
آن چه نگارنده، از کار علامه میرحامدحسین برای آشنایی بیشتر با این اثر بررسی میکند، تنها مربوط به حدیث ثقلین میشود؛ چرا که بررسی تمام احادیث و مجلّدات این کتاب، از حدّ و فراخور این مقاله خارج است.
ساختار کتاب
کتاب خلاصة عبقات الأنوار، همانند کتاب تحفة اثنی عشریه، در دو منهج، منهجی دربارهی آیات قرآن و منهجی دربارهی احادیث، سامان یافته است. در هر کدام از این دو منهج، ردیههای صاحب تحفه بر آیات و احادیث مورد استناد شیعه در امامت، پاسخ داده شده است.منهج نخست که دربارهی آیات قرآن است، در مجلّدی بزرگ نوشته شده که تاکنون چاپ نشده و در کتاب خانهی بزرگ مؤلّف در شهر لکهنو در هندوستان، نگهداری میشود ( الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج15، ص 214 ).
مؤلّف، منهج نخست را به آیات زیر که از ناحیهی عبدالعزیز دهلوی مورد مناقشه قرار گرفتند اختصاص داده است:
1. آیهی ولایت: { إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ } ( سورهی مائده، آیهی 55 ).
2. آیهی تطهیر: { إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا } ( سورهی احزاب، آیهی 33 ).
3. آیهی اجر: { قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى } ( سورهی شوری، آیهی 23 ).
4. آیهی مباهله: { فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ } ( سورهی آل عمران، آیهی 61 ).
5. آیهی هاد: { إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ } ( سورهی رعد، آیهی 7 ).
6. آیهی سابقون: { وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ } ( سورهی واقعه، آیهی 10 و 11 ).
امّا منهج دوم که دربارهی احادیث است، بنابر گزارشهای موجود، سی جلد است که دوازده جلد آن در ایران و هندوستان چاپ شده است ( گلشن ابرار، ص 376 ). مجلّدات کتاب عبقات الأنوار، هر کدام به حدیث خاصی اختصاص یافتهاند و گاهی چندین جلد مربوط به یک حدیث است که آن مجلّدات نیز به نام خود احادیث ثبت شدهاند.
مجلّد اوّل: حدیث غدیر: « یا معشرالمسلمین! ألست اولی بکم من أنفسکم ؟ قالوا. بلی. قال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه ».
مجلّد دوم: حدیث منزلت: « أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدی ».
مجلّد سوم: حدیث ولایت: « إنّ علیاً منّی و أنا من علیّ، و هو ولیّ کلّ مؤمن من بعدی ».
مجلّد چهارم: حدیث نبوی طیر: « کان عندالنبیّ طائر قد طبخ لوه أو أهدی الیه. فقال: اللهمّ أئتنی بأحبّ النّاس إلیک یأکل معنی هذالطیر. فجائه علیّ. اللهم ائتنی بأحبّ خلقک إلیک و إلی یأکل معی فجاء علی ».
مجلّد پنجم: حدیث باب علم: « أنا مدینة العلم و علیّ بابها ».
مجلّد ششم: حدیث تشبیه: « من أراد ان ینظر إلی آدم فی علمه و إلی نوح فی تقواه و إلی ابراهیم فی حلمه و إلی موسی فی بطشه و إلی عیسی فی عبادته، فلینظر إلی علیّ بن ابی طالب ».
مجلّد هفتم: حدیث « من ناصب علیاً فهو کافر ».
مجلّد هشتم: حدیث « کنت أنا و علیّ بن أبی طالب نوراً بین یدی الله قبل أن یخلق آدم بأربعة عشر- ألف عام، فلما خلق الله آدم، قسم ذلک النور جزئین، فجزء انا و جزء علیّ بن أبی طالب ».
مجلّد نهم: حدیث رایت ( حدیث نبوی در روز جنگ خیبر ): « لأعطین الرایة غداً رجلاً یحب الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله یفتح الله علی یدیه ».
مجلّد دهم: حدیث نبوی خطاب به علی: « إنّک نُقاتل علی تأویل القرآن کما قاتلت علی تنزیله ».
مجلّد یازدهم: حدیث « رحم الله علیاً، اللهم أدرِ الحق معه حیث دار ».
مجلّد دوازدهم: حدیث ثقلین: « إنّی تارکٌ فیکم الثقلین، ما إن تمسّکتم بهما، لن تضلّوا بعدی أحدهما ».
روش کتاب
الف. روش کلی کتاب
وی در منهج نخست کتاب که دربارهی بحث از آیات قرآن بود، با ردّ دلالت آیاتی از قرآن که امامت شیعه به آنها مستند است، سعی در تأویل آنها و خدشه دار ساختن دلالت آنها دارد. وی در این بخش، تنها به شش آیه بسنده میکند. در بخش دوم نیز به سند یا به دلالت دوازده حدیث مورد استناد شیعه در امامت، خدشه وارد ساخته و تلاش میکند معنایی جز معنایی که شیعه از آن برداشت کرده، ارائه کند ( دربارهی این احادیث، در قسمت دیگری به معرّفی آنها خواهیم پرداخت ). مؤلّف در این بخش، جمله جملهی عبارات دهلوی را دربارهی این احادیث، با شواهد و مستندات، بررسی و نقد کرده است. به گونهای که در برابر یک جمله دهلوی، گاه دست کم ده ها صفحه پاسخهای مستند نوشته است. نکته قابل ذکر آن است که این مستندات غالباً از خود منابع اهل سنّت است.ب. روش مؤلّف در حدیث ثقلین
مؤلّف در بحث حدیث ثقلین مطالبی را به ترتیب زیر ارائه میدهد:بحث سندی
1. خرده گیری بر شیوهی استدلال صاحب « تحفه »
در این بخش، در ابتدا علامه میرحامدحسین بر شیوهی استدلال دهلوی، خرده میگیرد که چرا مقام استناد به حدیث ثقلین از میان نقلهای فراوانی که از این حدیث وجود دارد، تنها به نقل « زیدبن ارقم » اکتفا نموده و حتی روایت وی را نیز به صورت ناقص نقل کرده است.در این بخش، میرحامدحسین برای نشان دادن این که این حدیث از زمان صدور، در طول قرنهای متمادی، توسّط افراد مختلف نقل شده، به ارائه گزارشی از نقلهای حدیث ثقلین و نیز توثیق راویان آن از کتاب رجالی اهل سنّت میپردازد. وی شمار این افراد را از قرن دوم تا سیزدهم به 187 نفر میرساند.
از جمله نقدهای دیگری که علامهی میرحامدحسین در این جهت بر صاحب تحفه میگیرد این است که چرا دهلوی نه تنها کوچکترین اشارهای به تواتر این حدیث نمیکند بلکه حتی به استفاضهی آن نیز- در صورت عدم قبول تواتر آن- اشارهای نمیکند. در این مورد، علامه میرحامدحسین گزارشهای مختلف این حدیث را در کنار بیانی اجمالی از تراجم راویان آن را ارائه میکند و در پایان، تواتر این حدیث را نمایانده و اثبات میکند ( همان جا ).
2. پاسخ به اشکالات وارد شده بر سند حدیث
در این بخش که در جلد دوم کتاب است، اشکال سه نفر از بزرگان اهل سنّت، هم چون بخاری، ابن جوزی و ابن تیمیه، مطرح، و نقد و بررسی شده است.به عنوان مثال، بخاری در تاریخ الصغیر دربارهی این حدیث میگوید:
« قال احمد ( بن حنبل ) فی حدیث عبدالملک، عن عطیة، عن أبی سعید، قال النبی: ترکت فیکم الثقلین ... احادیث الکوفیین هذه مناکیر. »
میرحامدحسین، انتساب این سخن را به احمدبن حنبل توسّط بخاری، بسیار غریب میداند؛ چرا که استاد او، احمدبن حنبل، این حدیث را به طرق گوناگون و به روایات متکثر در مسند خود، از زیدبن ارقم، زیدبن ثابت و ابوسعید خدری نقل میکند و نسبت جرح به احمدبن حنبل را با مدحهایی که در وصف او و کتاب وی آمده، بسیار عجیب دانسته و از هیچ روی قابل توجیه و تأویل نمیداند.
میرحامدحسین، برای اثبات ارزش و جایگاه مسند احمدبن حنبل، نخست به گزارش برخی بزرگان عامّه دربارهی این کتاب میپردازد. یکی از افرادی که دربارهی این کتاب، مدحی به کار برده « قاضی القضاة سبکی » است. وی دربارهی جایگاه این کتاب میگوید:
« هذاالکتاب- یعنی مسند الإمام أبی عبدالله أحمدبن محمّدبن حنبل الشیبانی- قدس الله روحه- أصل کبیر و مرجع وثیق لأصحاب الحدیث. إنتقی من أحادیث کثیرة و مسموعات وافرة، فجعل إماماً و معتمداً، و عندالتنازع ملجأ و مستنداً، علی ما أخبرنا والدی و غیره ... قال لنا حنبل بن إسحاق: جمعنا عمّی- یعنی الإمام أحمد- لی و لصالح و لعبدالله و قرأ علینا المسند، ما سمعه معنا- یعنی تامّاً- غیرنا. و قال لنا: إنّ هذاالکتاب، قد جمعته و انتقیته من أکثر من سبعمائة و خمسین ألفاً، فیما اختلف فیه المسلمون من حدیث رسول الله فارجعوا إلیه، فإن کان فیه و إلا لیس بحجّة. »
این کتاب، یعنی مسند امام ابوعبدالله احمدبن حنبل شیبانی، اصلی بزرگ و مرجعی موثّق برای اصحاب حدیث به شمار میرود که مؤلّف، آن را از میان احادیث و شنیدههای بسیاری که نزد او مورد اعتماد بوده، گلچین کرده است. این، کتابی است که در مواقع اختلاف و تنازع، مرجع، معتمد و مورد استناد واقع میشود. بر اساس آن چه که پدرم و دیگران به من خبر دادهاند، حنبل بن اسحاق گفت که عمویم ( احمدبن حنبل )، من، صالح، و عبدالله را جمع نمود و مسند را بر ما قرائت کرد و هیچ کس جز ما آن را کامل نشنید. و سپس به ما گفت: این کتاب را از میان بیش از هفصتد و پنجاه هزار حدیث گلچین کردم و تدوین نمود. در مواقع اختلاف در بین احادیث رسول خدا ( برای رفع اختلاف ) به آن مراجعه کنید، اگر در آن بود، حجّت است وگرنه حجّت نیست ( ر. ک: همان، ص 16 ).
میرحامدحسین در ادامه میگوید: « چگونه وجود حدیث ثقلین در کتابی که تا این حد از صحت سندی برخوردار است و در نگارش آن دقّت تام به کار رفته و در هنگام اختلاف، مرجع حل اختلاف به شمار میرود، نمیتواند معتبر باشد ؟ با این وصف، چگونه بخاری معتقد است که این حدیث، از احادیث منکر است ؟ »
در ادامه، میرحامدحسین با ذکر اقوال دیگری از کتب اهل سنّت، مانند سیوطی، ثعالبی و از خود دهلوی ( صاحب تحفه )، به توثیق احمدبن حنبل میپردازد. و در پایان به عنوان نتیجه بیان میکند که برای هر صاحب خرد و هوشی روشن شد که نسبت « منکربودن حدیث ثقلین » به احمدبن حنبل، دروغی بزرگ و ناشناخته و بهتانی بزرگ است: فقد ظهر لکل ذی تتبّع و قطئة، أنّ نسبة کون حدیث الثقلین من الأحادیث المنکر الی الامام احمدبن حنبل، کذبٌ منکرٌ و بهتانٌ عظیمٌ ( ر. ک: همان جا ).
دربارهی قدح ابن جوزی نیز میگوید که ابن جوزی در کتاب خود، العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیه این گونه آورده است:
« حدیث فی الوصیة لعترته: أنبأنا عبدالوهاب الأنماطی، قال: أخبرنا محمّدبن المظفر، قال: أخبرنا أحمدبن محمّدالعتیقی ... عن أبی سعید، قال: قال رسول الله: إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی. و أنّهما یفترقا جمیعاً حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما ( همان جا ). »
ابن جوزی دربارهی این حدیث، صحّت این حدیث را به دلیل تضعیف راویان آن از سوی احمدبن حنبل و یحیی بن معین، زیر سؤال برده است.
حدود چهل صفحه از کتاب خلاصة عبقات الأنوار، پاسخ به این جوزی است. وی ابتدا به نقل این حدیث از کتب صحیح اهل سنّت پرداخته و توفیق بزرگان رجالی اهل سنّت را از راویان آن حدیث را گزارش میکند. در پایان نیز نقل دیگری از این حدیث را از کتاب دیگرِ ابن جوزی به نام المسلسلات ارائه میکند که بر اعتقاد صحیح ابن جوزی بر صحّت این حدیث، دلالت میکند.
در بخش سوم که « ملحق سند حدیث ثقلین » است، به قلم توانای سیّد عبدالعزیز طباطبایی نگاشته شده است. وی در این بخش، تعداد 126 راوی را نقل کرده و بر شمار راویان مذکور توسّط علامه میرحامدحسین میافزاید این راویان، از زمان صحابه شروع میشوند و تا قرن چهاردهم ادامه دارند.
بحث دلالی
صاحب عبقات، بحث دلالت این حدیث شریف را با مقدّمهای دربارهی الفاظ حدیثی که دهلوی نقل کرده، آغاز و بیان میکند که نقل زیدبن ارقم، به سه شکل مطوَّل، متوسّط و موجز، نقل شده و نقلی را که صاحب تحفه از زیدبن ارقم گزارش میکند، تنها منحصر در اوست و هیچ کس بسان او نقل نکرده است: اختار اخصر الفاظ حدیث زید قاصداً بذلک، کتم فضل اهل البیت ( ر. ک: همان، ج2، ص 259 ).این در حالی است که زیدبن ارقم، به صورت مبسوطتری نقل شده که فضیلت اهل البیت و حقانیت آنها را اثبات میکند ( همان جا ). در این جا مقایسهی نقل تحریف شدهی زین بن ارقم با آن چه در واقعیت از او نقل شده، خالی از لطف نیست. نقلی که دهلوی گزارش میکند بدین گونه است:
« روایة زیدبن ارقم عن النبیّ: إنّی تارک فیکم الثقلین، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی احمدهما أعظم من الاخر کتاب الله و عترتی ( همان، ص 8 ). »
نقل مطوّل حدیث ثقلین، توسّط زیدبن ارقم را نسائی و حاکم نیشابوری، از حبیب بن أبی ثابت، از أبی الطفیل، از زیدبن أرقم، بدین گونه است:
« أخبرنا محمّدبن المثّنی، قال: قال حدّثنا یحیی بن حمّاد، قال: أخبرنا أبوعوانة، عن سلیمان، قال: حدّثنا حبیب بن أبی ثابت، عن أبی الطفیل، عن زیدبن أرقم، قال: لما رجع رسول الله عن حجّة الوداع و نزل غدیر خم، أمَرَ بدوحات فقمن، ثم قال: کأنی دعیت فأجبت و أنّی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر: کتاب الله و عترتی أهل بیتی، فانظروا کیف تُخَلَّفونی فیهما، فإنّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ثم قال: إن الله مولای و أنا ولیّ کل مؤمن. ثم أخذ بید علیّ فقال: من کنت ولیّه، فهذا ولیه، اللهمّ والَ والاه و عادِ مَن عاداه. فقلت لزید: سَمعتَه مِن رسول الله ؟ قال: و إنه ما کان فی الدوحات أحدٌ إلا رَآه بِعَینه و سَمِعَه بأُذُنیه ( همان جا، به نقل از خصائص، ص 93 ). »
سپس دلالت حدیث ثقلین بر امامت را به گونهای مفصّل بحث کرده و وجوه این دلالت را روشن نمیکند.
دلالت حدیث بر امامت اهل بیت
دهلوی دربارهی دلالت حدیث ثقلین گوید:و هذا الحدیث لا علامة له بالمدّعی أصلاً، لانّه لا یلزم أن یکون المتمسّک به صاحب زعامة الکبری.
میرحامدحسین با بیان و تحلیلی مفصّل، زیبا و متکلّمانه، پاسخ دهلوی را میدهد و روشن میسازد که « إن هذا الحدیث یدل علی ما یدعیه اهل الحق » و در طی مراحل زیر دلالت آن را روشن میسازد:
1. دلالت مفاد حدیث بر وجوب پیروی
میرحامدحسین بیان میکند که وجوب پیروی از برخی انسانها در تمامی حوزههای دین جز از کسانی که زعامت اعظم و کبری را نداشته باشد، ممکن نیست و حضرت امیرالمؤمنین از جمله اشخاصی است که پیروی از او واجب است.در ادامه و در مقام شرح حدیث، به بیان اقوال بزرگان و دانش مندان اهل سنّت میپردازد. به عنوان مثال، دربارهی معنای تمسّک به قرآن، گفتهی طیبی را در الکاشف نقل میکند:
و معنی التمسّک بالقرآن العمل بما فیه و هو الائتمار بأوامره و الانتهاء عن نواهیه و التمسّک بالعترة، محبّتهم و الاهتداء بهداهم و سیرتهم؛
معنی تمسّک جستن به قرآن، عمل به آن است. یعنی عمل به دستورات آن، اعم از انجام اوامر و پرهیز از نواهی آن و نیز تمسّک جستن به محبّت و هدایت و سیرهی اهل بیت است.
از جمله قرائن دیگری که علامه میرحامدحسین بر وجوب پیروی از مفاد حدیث اقامه میکند، عبارتاند از:
بحثهایی دربارهی: الفاظ حدیث ثقلین همچون « ثقلین »، « الأخذ » و لفظ « الاتباع » در برخی نقلها و گزارشها؛ عدم افتراق و جدایی قرآن و عترت از یک دیگر؛ امر و تأکید پیامبر به تمسّک و توجّه به اهل بیت به عنوان لازمهی هدایت و عدم گمراهی مسلمانان؛ و ... .
میرحامدحسین از باب « الفضل ما شهد به الاعداء »، با ارائهی شواهدی از خود اهل سنّت، دلالت این حدیث را بر وجوب پیروی از اهل بیت همچون پیروی از قرآن اثبات میکند.
2. دلالت لفظ « الخلافة » بر امامت ( برای تفصیل بیشتر، ر. ک: همان، ص 269-322 )
بر اساس برخی از گزارشهای رسیده، پیامبر بارها از قرآن و عترت، با تعبیر « خلیفتین » یاد میکند. این تعبیر در برخی از نقلهای حدیث ثقلین، همچون نقل احمدبن حنبل، بخاری و زرقانی و ... نیز وجود دارد. نقل این تعبیر از رسول خدا در احادیث دیگر، در جای هیچ گونه شکی در دلالت حدیث ثقلین بر حضرت امیرالمؤمنین باقی نمیگذارد.به عنوان مثال، نقل احمدبن حنبل این گونه است:
حدّثنا الأسودبن عامر، ثنا شریک، عن الرکین، عن القاسم بن حسان، عن زیدبن ثابت، قال: قال رسول الله: إنی تارک فیکم خلیفتین، کتاب الله، حبل ممدود ما بین السماء و الأرض أو ما بین السماء إلی الأرض، و عترتی، أهل بیتی، و إنّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض » ( خلاصة عبقات الأنوار، ج1، ص 33 ).
در بخش پایانی، مخالفان برای اثبات مدّعای خویش، به احادیث زیر متمسّک شدند و علامه میرحامدحسین به یکایک آنها پاسخ میدهد:
1. « علیکم بسنّتی و سنّة خلفاء الراشدین المهدیین ».
2. « خذوا شطر دینکم عن الحمیراء ( عائشة ) ».
3. « اهتدوا بهدی عمار ».
4. « تمسّکوا بعهد ابن أم عبد: رضیت لکم ما رضی به ابن أم عبد ».
5. « أعلمکم بالحلال و الحرام، معاذبن جبل ».
6. « اقتدوا باللذین من بعدی ( أبی بکر و عمر ) ».
7. « أصحابی کالنّجوم ».
8. و به روایت حضرت علی: « إنّما الشوری للمهاجرین و الأنصار ».
از بین این احادیث، تنها به شیوهی پاسخ دهی علامه به یکی از این احادیث میپردازیم و خوانندگان را برای تفصیل بیشتر به خود کتاب ارجاع میدهیم.
علامه به حدیث « علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی تمسّکوا بها و عضّوا علیه بالنواجذ »، در قالب پاسخهای زیر میپردازد:
اولاً،
این حدیث، از متفرّدات عامّه است.ثانیاً،
ذکر این حدیث، با مبنای خود دهلوی مبنی بر التزام او به نقل مطالب ( اصول مذهب شیعه ) از کتب معتبر شیعه، منافات دارد.ثالثاً،
با فرض قبول موارد فوق، راویان این حدیث در نزد رجالیان اهل سنّت، مجروح و مطرود است و حتی شیخین، بخاری و مسلم نیز آن را در کتب خود نیاوردهاند. ( همان جا )میرحامدحسین در ابتدا تک تک راویان این حدیث را با استناد به کتب رجالی اهل سنّت، ضعیف یا مجهول میشمارد. و پس از بحث سندی دربارهی این حدیث، بیان میدارد که منظور از « خلفاء » در این حدیث، « ائمّهی اثنی عشر » هستند. همان گونه که در برخی از احادیث وارده از سوی پیامبر اکرم از « ائمهی اثنی عشر » تعبیر به « خلفاء » شده است. به عنوان مثال، پیامبر اکرم در حدیثی میفرمایند:
من أحبّ أن یرکب سفینة النجاة و یستمسک بالعروة الوثقی و یعتصم بحبل الله المتین، فَلیوالِ علیاً بعدی و یعادِ عدوه، وَلیأتم بالأئمّة الهداة من وُلده، فإنّهم خلفائی و أوصیائی و حُجج الله علی خلقه بعدی و سادة أمتی و قادة الأتقیاء إلی الجنّة، حزبهم حزبی و حزبی حزب الله و حزب أعدائهم حزب الشیطان ( همان، ج2، ص 258 ).
پاسخ به شبههی عام عترت
دهلوی در مقام معارضه میگوید: « عترت، در لغت به معنای اقارب و خویشاوندان است و وجوب تمسّک بر امامت، مستلزم امام بودن تمامی اقارب پیامبر همچون عبدالله بن عباس، محمدبن حنفیه، زیدبن علی، و ... است ».علامه میرحامدحسین نیز در مقام دفع این شبهه، با استناد به قول لغت پژوهانی هم چون جوهری، ابن اثیر، ابن منظور، سیوطی، زبیدی و ... نشان میدهد که مراد از « عترت » تمام اقارب و خویشاوندان نیست، بلکه تنها خویشاوندان خاص و نزدیک را شامل میشود. و نیز از طرف دیگر، بیان میکند که حدیث ثقلین دو ویژگی را برمیشمارد و آن را مختص اهل بیت میداند؛ یکی عصمت و دیگری اعلمیت، که دیگران از این دو ویژگی محروماند و همین ملاک تمایز است ( همان، ص 368 ).
کتابنامه :
- الذریعة الی تصانیف الشیعه، آقا بزرگ تهرانی: دار الکتب العلمیة، دوم، 1384ه.
- خلاصة عبقات الأنوار، سیّد علی حسینی میلانی، قم: مؤسّسة ارسالة، 1405ه.
- عبقات الأنوار فی إمامة الأطهار، میر حامد حسین کنتوری، تحقیق: مولانا بروجردی، قم: سیّد الشهداء، 1404ه.
- گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران، قم: پژوهشکدهی باقر العلوم.
- موسوعة الغدیر، سیّد عبد الحسین امینی، قم: مؤسسة دائرة المعارف الفقه الاسلامی، 1424ه.
- « معرّفی کتاب عبقات الأنوار و میر حامد حسین »، محمّدرضا حسینی جلالی، پژوهشهای حوزه، ش3.
- « موقف الشیعة من هجمات الخصوم و خلاصة عن عبقات الأنوار »، سیّد عبد العزیز طباطبایی، تراثنا، قم: موسّسة آل البیت، ش 1.
منبع مقاله :
دو فصلنامه پژوهشی- اطلاع رسانی، شماره هشتم و نهم- پاییز 88- تابستان 89، ص 63- 76.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}