زن‌ در جامعه‌1

منبع:www.wsiri.org
اولاً لازمه‌ حضور انسان‌ در اجتماع‌، آگاهي‌ و شناخت‌ از خود و جامعه‌ مي‌باشدزيرا تجارب‌ حاصله‌ از يك‌ سلسله‌ تماسهاي‌ اجتماعي‌ بدان‌ اندازه‌ نيست‌ كه‌ بتوانداصول‌ و حركات‌ اجتماعي‌ را به‌ انسان‌ بفهماند پس‌ بعلت‌ محروم‌ بودن‌ از انديشه‌ وآگاهي‌، در فرد حالت‌ جزم‌ گرائي‌ بوجود مي‌آيد و نهايتاً صاحب‌ قضاوتهاي‌ محدودو جزئي‌ و بي‌ ريشه‌اي‌ مي‌شود اما اگر فرد، هم‌ اهل‌ مطالعه‌ باشد، و هم‌ حاضر دراجتماع‌، با حضور خودش‌ جهت‌ و هدف‌ را براي‌ خويش‌ مشخص‌ كرده‌ و ديگران‌ راآگاهانه‌ به‌ حركت‌ واميدارد. ثانياً، ضرورت‌ پيگيري‌ حركتهاي‌ اجتماع‌، كه‌ اين‌ضرورت‌ براي‌ زنان‌ كه‌ نقش‌ حساستري‌ در جامعه‌ دارند بيشتر احساس‌ مي‌شود.ثالثاً، بمنظور كسب‌ موفقيت‌ در اجتماع‌، انسان‌ بايد با قلبي‌ صاف‌ دلي‌ سوخت‌ و به‌اصطلاح‌ درد آشنا، وارد اين‌ ميدان‌ شود. چرا كه‌ دل‌ سوخته‌، بر مغز حكومت‌ مي‌كندو فكر را براي‌ انديشيدن‌ عميق‌ بكار مي‌گيرد. دردهاي‌ قبل‌ عامل‌ و ريشه‌هاي‌حركتهاي‌ بعدي‌ شده‌ و باعث‌ تحول‌ و زنده‌ بودن‌ يك‌ جامعه‌ مي‌گردد چرا كه‌ دردانسان‌ را بيدار و زنده‌ و هوشيار نگه‌ مي‌دارد. و از آنجا كه‌ زنان‌ داراي‌ روحي‌ لطيف‌ وحساس‌ هستند و در واقع‌ درد را بيشتر احساس‌ مي‌كنند، حضورشان‌ در جامعه‌امري‌ ضروري‌ و لازم‌ است‌. البته‌ زنان‌ در جاعمه‌ ما سه‌ مرحله‌ را طي‌ نموده‌اند: 1 -زماني‌ زن‌ را ضعيفه‌اي‌ بيش‌ نمي‌پنداشته‌اند. چرا كه‌ بهيچ‌ وجه‌ كار جدي‌ و مهمي‌ دراو ديده‌ نمي‌شد. در جامعه‌ نيز حضور نداشت‌ و در اصل‌ تمام‌ توان‌ و قدرت‌ را از اوسلب‌ كرده‌ بودند و چنان‌ به‌ او كم‌ توجهي‌ مي‌شد كه‌ حتي‌ حق‌ دخالت‌ در امور زندگي‌خود را نداشت‌ تا چه‌ رسد به‌ اجتماع‌. زيرا مردان‌ را عقيده‌ بر اين‌ بود كه‌ اگر صداي‌ زن‌را مرد نامحرم‌ بشنود بر شوي‌ خود حرام‌ خواهدشد!
2 - در روزگاري‌ پس‌ از آن‌ بالاخص‌ در نظام‌ گذشته‌ شاهنشاهي‌، در اين‌ سرزمين‌زن‌ را عنصري‌ لطيف‌ و فريبا دانسته‌ كه‌ كارش‌ تقليد از غرب‌ بود و تنوع‌ آفريني‌، و پركردن‌ اوقات‌ زندگي‌، و شهوتراني‌ و ... و اگر او را در اجتماع‌ بخدمت‌ گماشته‌ بودند نه‌براي‌ رشد و سعادت‌ خود و جامعه‌اش‌ كه‌ براي‌ سودجوئي‌، هرزه‌ گي‌ و بهره‌ كشي‌چه‌ در صنعت‌ (بعنوان‌ نيروي‌ كار ارزان‌) و چه‌ در ادارات‌ (بعنوان‌ عامل‌ بازدارنده‌جهت‌ حركتهاي‌ سازنده‌). و طبيعي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ افكار زنان‌ جامعه‌ غرق‌ در زيبائي‌ظاهر و خون‌ نمائي‌ و جلوه‌ گري‌ شود ديگر فرصتي‌ براي‌ تعالي‌ و سعادت‌ و رشدباقي‌ نخواهدماند. در دسته‌ اول‌ به‌ زن‌ گفته‌ شده‌ بود صحبت‌ نكن‌، خاموش‌ باش‌ و به‌اين‌ طريق‌ استثمارش‌ كرده‌ بودند. و به‌ دسته‌ دوم‌ گفته‌ بودند حرف‌ بزن‌ اما با غرض‌ وخودنمائي‌ و عشوه‌ گري‌ و در واقع‌ هر دو دسته‌ نقشي‌ جز ايجاد انحراف‌ و عدم‌ رشددر جامعه‌ مسئوليت‌ ديگري‌ نداشتند.
3 - دسته‌ سوم‌ زنان‌، بعد از انقلاب‌ بودند، زناني‌ كه‌ حركت‌ آفرين‌ بودند خودمتحول‌ شدند و ديگران‌ را متحول‌ كردند. يعني‌ هم‌ در ميدان‌ مبارزه‌ و تلاش‌ حضورداشتند و هم‌ در ميدان‌ صبر و شكيبائي‌ و تحمل‌ مشكلات‌ ناشي‌ از مبارزه‌. در واقع‌اين‌ زنان‌ بودند كه‌ با حضور خود در صحنه‌هاي‌ مختلف‌ زمينه‌ مبارزه‌ مردان‌ را فراهم‌نموده‌ و كانون‌ مبارزه‌ را گرم‌ كردند. و در اثبات‌ مقاومتهاي‌ عمومي‌ جامعه‌ نقش‌ فوق‌العاده‌ حساسي‌ داشتند. پس‌ اثر مثبت‌ و حركت‌ آفرين‌ زنان‌ را در جامعه‌ انقلابي‌خودمان‌ به‌ راحتي‌ مي‌توانيم‌ لمس‌ كنيم‌. انقلابي‌ كه‌ بزرگترين‌ عامل‌ پيروزيش‌ نه‌سلاح‌ بود و نه‌ سياست‌ بازي‌ بلكه‌ صيرورت‌ انساني‌ بود كه‌ ابتدا در زنان‌ جامعه‌ بوجودآمد و ديگران‌ را نيز بحركت‌ درآورد. و اين‌ زنان‌ انقلابي‌ بودند كه‌ ثابت‌ كردند در هرميداني‌ با جرأت‌تر از هر كسي‌ مي‌توانند مسؤوليتهاي‌ خطير را بعهده‌ بگيرند و آن‌ رابه‌ بهترين‌ شكل‌ انجام‌ دهند. در اين‌ زمينه‌ امام‌ بزرگوارمان‌ (ره‌) چنين‌ مي‌فرمايند: «من‌از شجاعتهاي‌ زنان‌ احساس‌ غرور مي‌كنم‌».
بنابراين‌ فكر نكنيم‌ كه‌ اگر حيات‌ زن‌ حيات‌ احساسي‌ است‌ به‌ او لطمه‌اي‌ واردمي‌شود و اگر حيات‌ مرد حيات‌ تعقلي‌ است‌ او نيروي‌ برتر است‌. چنين‌ چيزي‌ نيست‌زيرا بهمان‌ اندازه‌ كه‌ جامعه‌ به‌ عقل‌ نياز دارد به‌ رأفت‌ و رحمت‌ و احساس‌ و عاطفه‌نيز نياز دارد.