مراقب احساسات کودکان باشید

منبع:http://daneshnameh.roshd.irs
زبان قلب کودکان نیز احساسات آنهاست. وقتی به کودک می گویید : نه ، نمی توانی این را داشته باشی ` بدون آنکه علت این دستورتان را بیان کنید ، مجموعه ای از احساسات منفی را در وجود او شکل می دهید.
کودک واقعا خواستار آن است و با این عکس اعمل غیر منطقی شما مستاصل می شود ، آسیب می بیند ، و آنگاه عصبانی می شود زیرا او نمی تواند آنچه را می خواهد داشته باشد بدون آنکه دلیلش را بداند.
به مرور عصبانیت افزایش می یابد تا جائیکه واکنش خاصی را سبب می شود.
کودک در جهانی از سوالات و پاسخ ها زندگی می کند. وقتی جواب ` چرا ` هایش را بطور رضایتمندانه ای دریافت نمی کند حالت عدم تعادلی در او ایجاد می شود که احساسات را به یک قلمرو منفی می کشاند در حالیکه تعادل ، باعث گرایش احساسات به واکنش های مثبت می شود.

نقش والدین چیست؟

وظیفه والدین ، حفاظت از فرزندشان است نه آنکه با پرسیده می شود این است که چطور رفتار والدین باعث عکس العمل منفی شما شده است؟
آنگاه شما در میابید که باید واژه ها را طووری کنار هم قرار دهید تا گرایش شما به رفتارهای منفی دوران کودکی را بیان کند توانستید اینگونه رفتار کنید؟ آنگاه شما یاد می گیرید لغات را طوری کنار هم بگذارید تا احساسات منفی مختلف زمان کودکی تان را توضیح دهید. وقتی این موضوع روشن شد آنوقت مشاور می پرسد در موقعیت های مثبت چه احساسی داشتید.
برای اکثر افراد جلسات مشاوره چیزی نیست جز آنکه در می یابند والدینشان آنها را با احساسات و پاسخ های منفی پرورش داده اند.
واکنش طبیعی آنها تنفر از والدین است زیرا یاد نگرفته اند پاسخی مثبت و التیام بخش داشته باشند.
حال این سوال مطرح می شود که آیا بهتر نیست والدین به فرزندانشان بیاموزند برای بیان احساساتشان طوری واژه ها را کنار هم قرار دهند که بعدها نیازی به مراجعه به مشاور نداشته باشند تا آنها را از اینکه باید در دوران کودکی چه چیز هایی را می آموختند آگاه سازد.
هر احساسی از یک فکر ناشی می شود و هر فکر احساسی را در پی دارد. می توانید حدس بزنید اگر والدین این واقعیت را درک نکنند.
مسلما آنها قادر به آموزش صحیح نخواهند بود و لذا به سبب رفتار منفی که با فرزندشان دارند ، شکل گیری احساسات منفی را در او موجب می شوند.

چطور والدین به فرزندشان می آموزند متعادل و مثبت باشد؟

به محض تولد فرزند ، والدین با نیاز ها و خواسته های او مواجه می شوند. وقتی کودک چیزی می خواهد مانند این است که سوالی می پرسد و اگر والدین توجهی به آن نکند و و پاسخ قانع کننده ای به کودک ندهند ، او را به یک حالت عدم تعادل و لذا منفی سوق می دهد.
این بر عهده والدین است که فرزند خود را در حالت متعالی تر و سالم تر احساسات مثبت نگه دارند. وقتی پدر و مادر با خونسردی علت کارشان را برای کودک توضیح نمی دهند ، عدم تعادل و احساس منفی را بر او تحمیل می کنند.
این عدم تعادل می تواند منجر به بیماری جسمی شود و یا بعدها او را بر صندلی اطاق مشاور می نشاند. در این زمان ، کودک آن روز ، به سرخوردگی دچار شده است.
همه احساسات سرخورده ای که با بی توجهی و عدم درک والدین مواجه شده اند ، روزی منجر به تردید درونی ، خشم غیر منتظره و سپس نفرت خواهند شد.
اگر نوجوانی یا بزرگسالی مجبور می شود به مشاور مراجعه کند به علت واکنش های منفی اوست و در این زمان در می یابد والدینش آغاز گر احساسات منفی در وجود او بوده اند.
این شخص دائما والدین خود را سرزنش می کند و آنها را مقصر می داند. در این حالت غلبه عملکرد مثبت بر آن برنامه ریزی منفی بسیار دشوار خواهد بود.