نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

تیبر:

نخستین سلسله امپراتوران رومی به سزارها (قیاصره) معروف است. بانی آن اگوست بود و چون پسری نداشت، تیبر را به فرزندی پذیرفت و این رسم به جای قاعده‌ی رسمی جانشینی، که در حکومت‌های سلطنتی رواج داشت، معمول شد؛ تیبر که در پنجاه و شش سالگی به امپراتوری رسیده بود، تجربه فراوانی در کارها داشت، بخصوص در جنگ که پیروزیها و افتخاراتی نصیب او می‌کرد. از مختصات اخلاقی او این بود که معمولاً گرفته و عبوس، سختگیر، سنگدل و کینه جو بود. با این حال وی، بخصوص در آغاز کار بخوبی سلطنت کرد. با مردم به مهربانی و خوشرفتاری پرداخت به سنا احترام گذاشت و نسبت به سربازان سخت و استوار بود. ابتدا تصور می‌رفت که اقدامات اگوست را برای تصرف ژرمانی دنبال کند؛ خواهر زاده‌ی او، ژرمانیکوس (1) فرماندهی قوای رومی را در آن سرزمین به عهده داشت و پیروزیهائی در نواحی ماوراء رَن به دست آورد لیکن بر اثر حسادت یا به این سبب که اشغال ژرمانی مشکل به نظر می‌رسید احضار شد.
تیبر با حزم و احتیاط در رم حکومت می‌کرد. وی سرمشق و نمونه‌ی سادگی بود و از مخارج و مالیات‌ها کاست؛ به رفاه و آسایش شهرستانها نیز توجه داشت. او خود به سفر نرفت ولی دروزوس پسر خود و ژرمانیکوس را برای سرکشی به تمام نقاط امپراتوری می‌فرستاد. ژرمانیکوس به مشرق رفت و امور آن حدود را سرو سامان داد و ناگهان به مرگ طبیعی یا به علت مسمومیت توسط پیزون (2)، حاکم سوریه درگذشت. پیزون که متهم به قتل شده بود خود را کشت.
پس از این پیش آمد، سژان (3) رئیس نگهبانان مخصوص، محبت تیبر را به خود جلب و برای اقناع حس جاه طلبی خویش و جمع ثروت از آن استفاده کرد. شاید مسموم شدن دروزوس، تنها پسر تیبر، که موجب تأثر و اندوه شدید امپراتور شد توسط او انجام گرفت. در هر حال تیبر مدتی در رم ماند و به مراقبت امور پرداخت ولی حس بی‌اعتمادی او شدت می‌یافت و عده‌ای را به خبرچینی و جاسوسی گماشت و بر تعداد اتهامات افزوده شد.
در سال 26 تیبر رم را ترک گفت و به جزیره کاپری رفت و در ویلای با شکوهی به زندگی پرداخته، تمام اختیارات را به سژان سپرد. سژان خود را صاحب اختیار دنیا پنداشت، از همه می‌ترسید و به سبب سختگیری‌هائی که می‌کرد مورد نفرت همه بود. سرانجام توطئه‌ای برای تصاحب تاج و تخت ترتیب داد ولی تیبر که از موضوع باخبر شده بود او و تمام هواخواهانش را ناگهان به قتل رسانید.
سالهای آخر زمامداری تیبر به اندوه و ملال گذشت. وی دیگر به رم بازنگشت و همان جزیره سراسر امپراتوری را بدقت و قدرت اداره می‌کرد. جنایتکاران و گاهی بیگناهان بشدت تنبیه می‌شدند. هیچ کس او را دوست نمی‌داشت ولی همه از او ترسیدند و از او فرمان می‌بردند. کار شهرستانها بخوبی می‌گذشت و مرزها آرام بودند؛ حمله پارت‌ها به ارمنستان هم در این زمان دفع شد.
تیبر در سال 37 از دنیا رفت و دوره‌ی زمامداری او که در آغاز با سعادت و کامیابی توأم بود در آخرکار بر اثر بدگمانی و بیرحمی به تشویش و اضطراب گذشت.

کالیگولا:

تیبر در وصیت نامه خود، کایوس معروف به کالیگولا (4) (نام یک نوع کفش) پسر ژرمانیکوس، و نوه خود تیبر را به جانشینی تعیین کرد ولی کالیگولا بتنهائی زمام امور را به دست گرفت. ابتدا به مهربانی با مردم رفتار کرد، تبعیدشدگان را به رم فراخواند و سخن چینان و جاسوسان را از خود راند.
متأسفانه این وضع به مناسبت اینکه وی به جنون مبتلا شد یا آنکه پس از چند ماه خودداری، طبیعت واقعی خود را بروز داد، دوامی نیافت. وی به جنایاتی دست زد و به کارهای عجیب و ناشایسته‌ای پرداخت. تیبر و چندین تن از اعضای خانواده خود و بسیاری از سناتورها و افراد متمکن را کشت و اموال آنها را ضبط کرد. مبالغ گزافی در جشن‌ها، و ساختمان‌های مجلل به مصرف رسانید، خزانه‌ای را که تیبر فراهم آورده بود از بین برد و برای تهیه‌ی پول بر مالیاتها افزود. وی که بشدت خودخواه و متکبر بود برای خود احترامات خدائی قائل شد و ادعای افتخارات جنگی و نظامی کرد و سفری به گل رفت تا به قول خود به ژرمانی حمله برد، منتهی این اردوکشی، گردش مضحکی بیش نبود. در بازگشت به رم جنایتکاری و شرابخواری را از سرگرفت. شهرستانها که از لحاظ اداری وضع خوبی داشتند متوجه این فساد و آشفتگی که بخصوص افراد ثروتمند و بی‌نیاز رم از آن رنج می‌بردند، نمی‌شدند. با این حال همه از رفتار عجیب و دیوانه وار امپراتور ناراحت بودند و سرانجام در توطئه‌ای که به وسیله پاسداران مخصوص صورت گرفت، کالیگولا به دست کرئا (5) به قتل رسید (41 ).

کلود:

پس از این واقعه نه امپراتوری وجود داشت و نه قانونی برای جانشینی امپراتور. سنا در فکر برقراری جمهوری بود ولی نگهبانان مخصوص می‌خواستند امپراتوری داشته باشند و چون قدرت با آنها بود کلود (6)، برادر ژرمانیکوس و عم کالیگولا را به امپراتوری برگزیدند. وی به تقسیم مبالغی پول میان نگهبانان امپراتوری پرداخت و این رسم از آن پس به وسیله‌ی همه امپراتوران اجرا می‌شد. کلود که در آغاز زمامداری پنجاه سال داشت، محجوب و ضعیف و اغلب مریض بود و در خدمات عمومی شرکت نکرده بود. وی از خود اراده‌ای نداشت و بآسانی تحت نفوذ دیگران قرار می‌گرفت و فقط خیرخواهی و حسن نیت وی موجب شد که زمامداری خوب و مراقب احوال مردم باشد.
وی در اوائل سلطنت تحت نفوذ مسالین (7) همسر خود و چهار غلام آزاد شده لایق و فداکار قرار گرفت و این سالها بخوبی و کامیابی گذشت. لیکن مسالین علناً به کارهای زشت و شرم آور دست زد و کلود مجبور شد با وجود علاقه مندی به وی، او را به قتل برساند. کلود پس از او با آگریپین خواهر کالیگولا یعنی برادرزاده خود وصلت کرد.
کلود چند قانون سودمند وضع کرد؛ ارباب حق کشتن غلام خود را نداشت، رباخواری محدود شد، حقوق زن افزایش یافت؛ همچنین کارهائی از قبیل ایجاد راه آبی برای رساندن آب به رم، بنای بندری در اوستی (8) انجام داد. در حسن اداره‌ی امور شهرستانها مراقبت کرد، به بسیاری از مردم شهرستانها حقوق مدنی داد و برخی از آنها را به سنا فرستاد.
سیاست کشورگشائی که از زمان اگوست متروک مانده بود، تعقیب شد و نخست فتح برتانی مورد توجه قرار گرفت. سزار برای ترساندن برتون‌ها و ممانعت آنها از کمک به همسایگان خود در گل، دوبار به این حدود لشکر کشیده بود ولی پس از آن دو ملت روابطی با هم برقرار کرده بودند و رومی‌ها تصور می‌کردند که برتون‌ها محرک گلواها برای اعاده استقلال خویش می‌باشند. در سال 43 سپاهی از رومیان به برتانی اعزام شد و جنوب و مرکز این ناحیه به اطاعت درآمده، شهرستان جدیدی به وجود آمد. جنگهای دیگری هم علیه ژرمن‌ها و پارت‌ها صورت گرفت ولی در این جنگها توفیقی به دست نیامد. تصرف موریتانی، لیسی و تراس که تا آن تاریخ در شمار دولتهای متحد محسوب می‌شدند بر وسعت امپراتوری افزود.
کلود از همسر خود مسالین پسری به نام بریتانیکوس داشت. آگریپین هم از شوهر اول خود پسری داشت موسوم به نرون (9). با آنکه بریتانیکوس جانشین قانونی بود آگریپین کوشید تا او را از این حق محروم کند و عاقبت کلود را مسموم کرد و نرون را با کمک نگهبانان مخصوص (پرتورین‌ها) به تخت امپراتوری نشاند (54 ).

نرون:

زمامدار جدید، هفده سال داشت و به سرپرستی آگریپین، سنک (10) فیلسوف رومی و بوروس (11) رئیس نگهبانان به حکومت پرداخت. سه سال اول سلطنت قرین آرامش و رفاه بود، چون سنک و بوروس در برقراری نظم و صلح کوشیده، جاسوسی و سخن چینی را منع، مالیاتها را منظم و تهیدستان و غلامان را حمایت کردند. در این ایام با آنکه نرون فقط به تفریح می‌پرداخت، مع ذلک از نفوذ شدید مادر خود ناراضی بود و وا داشت تا بریتانیکوس را به قتل برسانند.
خوی واقعی و سرشت نرون بزودی آشکار شد. وی خود را چنانکه بود، خودپرست، زبون، بیدادگر، ریاکار، هرزه و خوشگذران، نشان داد. آگریپین مخالف زیاده روی‌های وی بود و می‌خواست خود به تمشیت امور بپردازد ولی نرون برای آنکه از شر او خلاص شود وی را به قتل رسانید. این جنایت وحشتناک مقدمه جنایات دیگری بود و هیچ کس جرأت دم زدن نداشت. نرون به کارهای جنون آمیز دیگری دست زد؛ وی خود را هنر پیشه‌ای مستعد و ارابه رانی ماهر می‌پنداشت. در سیرک‌ها به ارابه رانی پرداخت و حال آنکه رومی‌ها این کار را دون شأن یک فرد مدنی می‌دانستند، در تئاترها ظاهر شد، در صحنه‌ها اشعاری نقل کرد، آواز خواند و چنگ نواخت. ملت، مسابقات و بازیها، جشن‌ها و تقسیم پول و خوراکی را دوست می‌داشت و نام نرون تمام این چیزها را به او می‌داد، به طوری که مردم راضی بودند. شهرستانها هم که حکومت خوبی داشتند شکایتی نمی‌کردند.
در خارج اوضاع خوب و مورد رضایت بود. در جنگی که به فرماندهی کوربولون (12) علیه پارت‌ها شد پیروزیهائی به دست آمد و نفوذ رم در ارمنستان استقرار یافت.
در رم برعکس، کارها بتدریج رو به خرابی بود. بوروس وفات یافته، سنک به امور حکومتی نمی پرداخت؛ تی ژلن (13) فرمانده جدید قراولان امپراتوری، نفوذ و تأثیر کلام شدیدی در امپراتوری داشت. نرون همسر خود اوکتاوی (14) را کشت تا معشوقه خود پویه (15) را به ازدواج درآورد. سپس بسیاری از مردم متمکن را هلاک کرد و مجدداً برای نمایش هنر خود به تئاتر رفت و جشن‌هائی ترتیب داد که به اعمال زشت و نفرت آور پایان می‌یافت.
در سال 64حریق مدهشی رم را فرا گرفت و دو سوم شهر را ویران کرد؛ علت آن معلوم نیست ولی عقیده عمومی بر این بود که نرون برای تماشای منظره شهری که طعمه‌ی آتش شده است به این کار دست زده. برای انحراف افکار عمومی، نرون مسیحیان را به این جنایت متهم کرد. مسیحیان تا زمان سلطنت کلود هنوز اندک بود و از یهودیان واقعی تمایز نبودند ولی از آن پس، بخصوص به این مناسبت که مسیحیان به دعوت کفار پرداختند و انجمن‌های مخفی تشکیل می‌دادند از یهودیان متمایز گشتند. بسیاری از آنها پس از دستگیری طعمه آتش یا در سیرک‌ها طعمه حیوانات درنده شدند. این نخستین گام در راه شکنجه و زجر آنها بود ولی علت مذهبی نداشت.
رم که وضعی زیباتر با خیابانهائی عریض و خانه‌هائی کوتاه‌تر، تجدید بنا شد. نرون برای خود کاخ باشکوهی نزدیک پالاتن ساخت که به کاخ طلا معروف بود و بار دیگر به ولخرجی‌های خود و صرف مبالغ هنگفت ادامه داد. این پول‌ها از راه مالیاتهای جدید و مصادره اموال ثروتمندان تهیه می‌شد. این وضع ناشایست موجب خشم سنا بود لکن سنا جرأت اعتراض نداشت. شخصی به نام پیزون (16) توطئه‌ای برای قتل نرون ترتیب داد ولی این راز بزودی فاش گردید و همدستان او کشته شدند. سپس به دستور امپراتور گروه دیگر، گناهکار یا بیگناه، که سنک، لوکن (17) شاعر، پترون (18) نویسنده در زمره‌ی آنان بودند به قتل رسیدند. نرون همسر خود را با هم یک لگد کشت.
پس از این سفری به یونان کرد و در آنجا هم به آوازخوانی و ارابه رانی در مسابقات پرداخت. در مراجعت به رم، زندگی سابق خود را ادامه داد، منتهی تا این موقع فقط به تعقیب و آزار اشراف مبادرت می‌کرد و به همین مناسبت مورد تنفر آنها بود. بی‌احتیاطی او این بود که مردم شهرستانها و سپاهیان را نیز ناراضی کرد، کوربولون بهترین سردار خود را کشت، مالیاتهای جدیدی بر مردم بست و پرداخت مزد سربازان را به تأخیر انداخت.
خشم و غضب عمومی موجب دو شورش شد، یکی شورش وندکس(19) درگل و دیگری شورش گالبا (20) در اسپانیا. وندکس و هواخواهان او را، لژیون‌های مقیم ژرمانی شکست دادند، چون قیام وندکس جنبه ملی و گلوائی و ضد رومی داشت. برعکس، گالبا، پیشاپیش سپاهیان خود عازم رم شد. نرون که سخت به وحشت افتاده بود بی‌یار و تنها ماند و همه از حمایت او دست کشیدند. نرون از رم گریخت و چون مورد تعقیب سربازان قرار گرفت، خود را کشت (68). به این ترتیب این پادشاهی جنایت آمیز و فاسد پایان یافت و با مرگ نرون که بداندیش‌ترین زمامدار سلسله‌ی سزارها بود، دوره‌ی حکومت این سلسله نیز خاتمه پذیرفت. خطر سپردن اختیار به دست افراد نالایق با این پیش آمد بر همه آشکار شده بود ولی برای جلوگیری از تجدید این وضع، اقدامی صورت نگرفت، و سپاهیان که صاحب قدرت واقعی بودند، آزادی عمل بیشتری برای انتخاب و خلع امپراتوران به دست آوردند.

جنگهای داخلی:

گالبا از یک خانواده قدیم پاتریسین بود. وی در چندین شهرستان حکومت کرده و در این موقع 73 سال داشت. وی در رم مورد پذیرائی گرمی قرار گرفت، همدستان نرون را به مجازات رسانید ولی سختگیر و صرفه جو بود و از تقسیم پول میان نگهبانان مخصوص که از زمان کلود معمول شده بود، خودداری کرد ولی این کار نگهبانان را به سرکشی و طغیان وا داشت و آنها، اتون (21) دوست قدیم نرون را که به گالبا هم کمک کرده بود، به امپراتوری برگزیدند. طرفداران گالبا او را تنها گذاشتند و گالبا پس از هفت ماه سلطنت توسط سربازان به قتل رسید.
اتون به حکومت پرداخت ولی به او خبر رسید که سپاه ژرمانی سر به شورش برداشته، سردار خود ویتلیوس (22) را امپراتور خوانده و دو سپاه از راه گل به ایتالیا فرستاده است. این قوا از کوههای آلپ گذشته در بدریاک (23) با اتون روبرو شدند. اتون شکست خورد و دست به خودکشی زد. دوره‌ی زمامداری او سه ماه طول کشید (69).
ویتلیوس کمی بعد وارد ایتالیا شد. وی اختیار اداره امور را به سرداران سپرد و خود که سخت پرشور و بنده‌ی شکم بود، بدون اعتنا به کارهای مملکتی، سرگرم کار خود شد. در همین موقع سپاه مشرق، که در حال محاصره اورشلیم بود، بنای نافرمانی گذاشته، وسپازین (24)، سردار خود را امپراتور خواند و سیویلیس (25) فرمانده باتاوها هم به استقلال طلبی برخاست.
سپاه ایلیری به طرفداری از وسپازین روانه ایتالیا شد و پس از پیروزی در کرمون (26) در رم دست به یغما زد، ویتلیوس و بسیاری از یاران وی هلاک شدند. وی هشت ماه سلطنت کرد. سرانجام نظم و آرامشی در امپراتوری پدید آمد و در این دوره‌ی آشوب و هرج و مرج، ضعف سنا و ملت، و نیرومندی سربازان که تنها قدرت ثابت دولت به شمار می‌رفتند، آشکارتر شد.

وسپازین:

وسپازین نخستین فرد از خانواده عوام (پلبین) است که به امپراتوری رسید. وی عمر خود را در کارهای نظامی گذرانده بود و سلسله‌ی فلاوین‌ها (27) با او شروع شد. وی که هنگام شروع سلطنت شصت سال داشت بسیار ساده، قانع، راسخ، پرکار بود و بهترین امپراتور از زمان سلطنت اگوست تا این زمان است.
وی در اول کار به سرکوبی سیویلیس پرداخت. سیویلیس مدعی بود که ویتلیوس را شکست داده است ولی اکنون آزادی کشور خود را می‌خواست؛ بسیاری از ژرمن‌ها و سپس عده‌ای از گلواها به او پیوستند و قوای رومی شکست خوردند. سپاهی که از طرف وسپازین برای سرکوبی شورشیان اعزام شده بود وظیفه خود را بخوبی انجام داد و سراسر گل آرام شد.
در اواخر سلطنت نرون، یهودیان نیز شوریده و رومی‌ها را به قتل رسانده بودند. وسپازین که مأمور فتح فلسطین شده بود بتدریج این کشور را به تصرف درآورده، اورشلیم را محاصره کرد ولی پس از آنکه به امپراتوری رسید، پسر خود تیتوس(28) را مأمور ادامه‌ی عملیات کرد. البته تعصب شدید قوم یهود وظیفه سنگینی به عهده تیتوس می‌گذاشت با این حال وی با وجود مقاومت جدی یهودیان آنها را به زانو درآورد. اورشلیم ویران گشت و سکنه آن مقتول شدند یا به فروش رسیدند. یهودیان از این تاریخ استقلال سیاسی خود را به کلی از دست دادند ولی در اجرای مراسم مذهبی آزاد ماندند و بسیاری از آنها در کشورهای مشرق پراکنده شدند.
وسپازین به تصفیه سنا پرداخت و به جای افراد نالایق مردان شایسته و باارزش را به سنا فرستاد. ارتش را منظم کرد و با دقت تام به اجرای عدالت و داوری مشغول شد. از تعداد جشن‌ها و بازیها کاست، یک معبد، یک بازار عمومی، جاده‌ها، راه آبها و کاخ کاپیتول را ساخت. ساختمان کلیزه، بزرگترین آمفی تئاتر دنیا را او شروع کرد.
به شهرستانها توجه مخصوص داشت و تعداد آنها را افزایش داد و این کار یعنی تقسیم آنها به قسمت‌های کوچکتر مراقبت آنها را آسان‌تر و خطر شورش‌های احتمالی را کمتر می‌کرد. سازمانهای مالی را سر و صورتی داد و به صرفه جوئی و رعایت اقتصاد که پس از زیاده روی‌های نرون و جنگهای داخلی ضرورت کامل داشت، پرداخت. با این حال مالیاتهای تازه‌ای بر مردم بست. وی در سال 79، پس از یک دوره‌ی سلطنت آرام و توأم با کامیابی درگذشت.

تیتوس:

تیتوس، پسر ارشد وسپازین، جانشین پدر شد. وی که امپراتوری بسیار خوب بود سلطنت کوتاهی داشت. وی دنباله‌ی اقدامات پدر را گرفت و هم خود را صرف رفاه و سعادت امپراتوری کرد. سخن چینان را از خود راند و ساختمان کلیزه را به اتمام رسانیده، جشن‌های باشکوهی در آن ترتیب داد.
در سال 79، کوه وزوو شروع به آتشفشانی مهیبی کرد و شهرهای هرکولانوم و پومپی و همچنین سکنه آن شهرها را از بین برد. تیتوس در سال 81 جان سپرد.

دمی سین:

دمی سین (29) پسر کوچک وسپازین، پس از برادر به تخت امپراتوری نشست. وی پاره‌ای از صفات و خصائل پدر، از قبیل دلاوری و قناعت را داشت لیکن بسیار جاه طلب، خودپرست و بداندیش بود. سالهای اول زمامداری وی بخوبی و خوشی گذشت. دمی سین بازیهای متنوع و باشکوهی ترتیب داد. نسبت به مسائل اخلاقی سختگیر و حامی هنر و ادبیات بود و نظم و آرامش را در همه جا برقرار کرد. امنیت مرزها تأمین شد ژرمن‌ها شکست یافتند و برای حفاظت اراضی میان ساحل راست رَن و دالوب (30) حصاری اطراف آن کشید. با داس‌ها (31) که دولت نیرومندی در ساحل چپ دانوب سفلی تشکیل داده بودند جنگید و برای حفظ صلح حاضر شد مبلغی به عنوان خراج یا اعانه به آنها بپردازد و این سیاست خطرناک از طرف دیگر امپراتوران نیز تعقیب شد.
امپراتوری رم فقط در برتانی توسعه یافت و آن هم در نتیجه مساعی آگریکولا (32) و تصرف قسمتهای شمالی و غربی این جزیره صورت گرفت.
علت احتیاج دمی سین به پول ایجاد ساختمانها و بازیهای پرخرج او بود و به همین دلیل مجبور به تحمیل مالیاتهای جدید و مصادره اموال مالداران بود. پایان سلطنت وی وضع بدی داشت، بخصوص از سال 93 که سپاه ژرمانی بنای نافرمانی گذاشت. البته شورشیان سرکوب شدند ولی از آن پس دمی سین به سختگیری پرداخت و همین سختگیری‌ها توطئه‌هائی به وجود آورد. دمی سین هم مانند تیبو بدبین و بی‌اعتماد شد و در کاخ مخصوص خود در به روی خویش بسته عده‌ای جاسوس و اخترشناس به کار گماشت و جمعی را هلاک کرد. با تمام این احوال کارها بخوبی می‌گذشت و نظارت و مراقبت خاصی در حسن اداره شهرستانها، که از زمان اگوست خوشبخت‌تر از رم شده بودند، به عمل می‌آمد و این درست مخالف وضعی بود که شهرستانها در دوره‌ی جمهوری داشتند. برای دومین بار در پاره‌ای از نقاط به آزار و شکنجه عیسویان اقدام شد.
با این حال طبیعت خشن و ستمکار دمی سین موجب تشویش خاطر همگان بود و هرکس بیم آن داشت که به دست او هلاک شود. عاقبت در توطئه‌ای خود او در کاخ مخصوص به قتل رسید (96) و با مرگ او دوره‌ی زمامداری فلاوین‌ها پایان پذیرفت.

پی‌نوشت‌ها:

1- Germanicues
2- Pison
3- Séjan
4- Caligula
5- Chéréa
6- Claude
7- Messaline
8- Ostic
9- Néron
10- Sénéque
11- Burrhus
12- Corbulon
13- Tigellin
14- Octavie
15- Poppée
16- Pison
17- Lucain
18- Péttone
19- Vindex
20- Galba
21- Othon
22- Vitellius
23- Bedriac
24- Vespasien
25- Civilis
26- Grémone
27- Flaviens
28- Titus
29- Domitien
30- معروف به Champs Décumates
31- Daces
32- Agricola

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم