نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

کشاورزی

در کشاورزی از اواخر عهد قدیم هیچ‌گونه پیشرفتی ظهور نکرد، و همان نباتات را با همان روش می‌کاشتند؛ گذشته از این وضع پریشان دهقانان و جنگهای فئودال مساعد توسعه کشاورزی نبود. بیش از همه غلات (گندم، جو، چاودار، دوسر) پاره‌ای نباتات مخصوص نساجی (کتان، شاهدانه) و سبزی‌ها (شلغم، کلم) کاشته می‌شد. پرورش حیوانات منبع عمده‌ی درآمد بود و گله‌های بزرگ در چراگاهها و مراتع می‌چریدند. زمینهای زراعتی کم قوت بود. جنگل و باتلاق قسمتی از خاک‌ها را می‌پوشاند و در این نقاط حیوانات وحشی زیادی به سر می‌بردند که نجبا برای تفریح به شکار آنها می‌پرداختند. صید ماهی در رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و دریاها بسیار معمول بود.
در غذا تنوعی وجود نداشت؛ نجبا و روحانیان عالی مقام بیشتر از شکار و گوشت ماهی و گوشت گله‌های خود استفاده می‌کردند و غذای اصلی سرف‌ها که بضاعتی نداشتند آشی که از غلات تهیه می‌شد، سبزی‌ها و لبنیات بود.

صنعت

صنعت در دوره‌ی فئودال شروع به پیشرفتهائی کرد، منتهی این پیشرفت کند بود. ساعت دیواری، هوا دمیدن در شیشه، سر قلم برای نوشتن از اختراعات تازه‌ی این زمان می‌باشد. صنایع دیگری که تا آن موقع اهمیت کمتری داشتند، از قبیل بافت پارچه‌های پشمی و پنبه‌‎ای، کاغذسازی، صحافی، کفاشی، کنده‌کاری و میناسازی روی جواهرات، در اروپا رواج یافت.
از مختصات صنعت در قرون وسطی، سازمان و تشکیلات آن است. در قرن دهم نخستین اتحادیه‌های صنفی یا شرکت‌ها که یک حرفه داشتند به وجود آمد و در سراسر اروپای غربی بسرعت رواج یافت چنانکه در حدود سال 1200 یکصد اتحادیه در پاریس وجود داشت.
یک اتحادیه، اغلب تمام سکنه شهری را که حرفه واحدی داشتند و گاهی صاحبان مشاغل مختلف را گرد هم جمع می‌کرد و اگر تعداد این قبیل افراد زیاد بود اتحادیه به چند قسمت تقسیم می‌شد، چنانکه در پاریس، کلاه‌دوزان بر حسب اینکه با نمد یا کتان کار می‌کردند یا آنکه به کلاه‌ها گل یا پرطاووس می‌گذاشتند، به چهار اتحادیه منقسم می‌شدند.
کسی که می‌خواست حرفه‌ای را بیاموزد به کارورزی می‌پرداخت. وی به خدمت کارفرما یا استادی درمی‌آمد و قراردادی را که از طرف صنف مورد تأیید قرار می‌گرفت امضا می‌کرد؛ تعداد کارورزان محدود و دوره‌ی کارورزی طولانی بود چون اتحادیه چنین مصلحت می‌دانست که کارگر جدید کم باشد. کارفرما، کارآموزی به شاگرد، تهیه مسکن، غذا و لباس او را به عهده داشت و گاهی هم پولی به او می‌پرداخت؛ کارورز نمی‌توانست قرارداد را، بدون پرداخت غرامت لغو کند.
کارورز پس از مدتی به عنوان کارگر مشغول کار می‌شد؛ وی گاهی به خدمت استاد درمی‌آمد یا آنکه به سفر می‌رفت و در شهری دیگر کاری پیدا می‌کرد. کارگران در خانه خود به سر می‌بردند ولی از طلوع آفتاب تا غروب آن در خانه استادکار می‌کردند. بنابراین روزهای کار بخصوص در تابستان خیلی بلند بود لیکن هر نوع کار در روزهای یکشنبه و عیدهای مذهبی، که متعدد بودند، ممنوع بود. سرانجام کارگر می‌توانست خود استاد شود. برای این کار مجبور بود امتحانی بدهد و شاهکاری تهیه کند یعنی کاری که کاردانی او را در آن حرفه نشان دهد و هیأتی از داوران که از کارفرماها تشکیل می‌شد آن را تأیید کند.
سیستم اتحادیه‌ها محاسن و معایبی داشت. کارگران و کارفرمایان با هم زندگی می‌کردند و با هم توافق داشتند و کارگران مطمئن بودندکه کار پیدا خواهند کرد. برعکس، اتحادیه‌ها به هم بی اعتماد بودند و بشدت در حفظ امتیازات خود می‌کوشیدند، از رقابت خارجی جلوگیری می‌کردند و از انحصار کامل برخوردار بودند. نظم و ترتیب در کار که به حد مبالغه رسیده بود به پیشرفت صنعت زیان وارد می‌کرد.

بازرگانی

تجارت که در دوران امپراتوری رم، رونق و اعتباری داشت، بر اثر هجوم بربرها زیان فراوان دید ولی با وجود موانع بیشمار از قبیل: فتح آسیای غربی و افریقای شمالی به دست اعراب، بدی وضع راهها که هیچ کس به آن توجه نداشت، کمی پل‌ها و مهمانسراها، راهداری و حق عبورهای مکرر که برای گذشتن از یک پل یا ورود به یک شهر پرداخته می‌شد، حق فروش یا وزن کردن، ناامنی عمومی در نتیجه‌ی دزدی و راهزنی، که تیولداران و نجبا به فکر برانداختن آن نبودند و خود نیز گاهی در آن شرکت می‌جستند، جان تازه‌ای می‌گرفت. گذشته از این، پول و اعتبارکم بود، کلیسا وام با منفعت را که ربا خوانده می‌شد حرام می‌دانست. تنها یهودیان رباخواری می‌کردند و از این راه منافع سرشاری به دست می‌آوردند، منتهی مورد نفرت و تحقیر بودند و در هر شهر در محله‌های مخصوصی به سر می‌بردند و غالباً آزار و شکنجه می‌دیدند و از شهرها طرد می‌شدند.
با تمام این احوال، تجارت از قرن دوازدهم، در نتیجه جنگهای صلیبی، سیاست عاقلانه برخی از پادشاهان، و احیای صنعت، پیشرفت زیادی کرد. مدیترانه مرکز بازرگانی بود و سه قاره را به هم می‌پیوست. کشتیرانی در اقیانوس‌ها بندرت انجام می‌گرفت و سایر دریاها را درست نمی‌شناختند و از رفت و آمد در آنها وحشت داشتند. محصولاتی که با کشتی می‌رسید از راه رودخانه‌ها که مطمئن‌تر و ارزانتر بود به داخل مملکت حمل می‌شد، مع ذلک راههای خشکی هم که کاروان‌ها و قافله‌های مسلح در آنها حرکت می‌کردند، مورد استفاده بودند.
در شهرها بازارهائی ایجاد می‌شد و روستائیان محصول مزارع خود و بازرگانان محصول نواحی مجاور را در آنها عرضه می‌کردند. در پاره‌ای نقاط و در ایامی معین نیز بازارهائی تشکیل می‌یافت و جمعیت زیادی از دور و نزدیک برای خرید یا فروش یا برای سرگرمی به این بازارها رو می‌آوردند.
از آسیا ادویه، عطریات، رنگ، فرش، پارچه، شیشه، چینی و سنگهای گرانبها به اروپا صادر می‌شد؛ صادرات اروپا کم بود و قیمت واردات به طلا و نقره پرداخت می‌شد و در نتیجه سرمایه و اعتبار او تقلیل می‌یافت. میان اروپای شمالی و اروپای جنوبی هم تجارت بالنسبه مهمی وجود داشت؛ از شمال انواع خز و پوست و چوب به اروپای جنوبی می‌رسید و اروپای جنوبی انواع شراب و روغن و پارچه به شمال می‌فرستاد.
برخی از کشورها یا بعضی شهرها بخصوص از توسعه تجارت سود فراوان بودند از آن جمله امپراتوری یونان که واسطه میان اروپا و آسیا بود، چند شهر ایتالیا (ونیز، ژن، پیز)، فلاندر، شهرهای آلمانی شمال که با هم متحد شده بودند (اتحادیه‌ هانزئاتیک که بعدها قدرت زیادی کسب کرد در نتیجه این اتحاد به وجود آمد).

مسافرت

یونانی‌ها و رومی‌ها تقریباً تمام اروپا، شمال افریقا و آسیا را تا هند می‌شناختند؛ اروپائی‌ها قبل از قرن دهم اکتشاف جغرافیائی تازه‌ای نکردند. دریانوردان اسکاندیناوی به اردوکشی‌هائی برای تصرف نواحی جدید یا غارتگری پرداختند و بعد به طرف شمال غربی پیش رفته جزیره ایسلند را که تا سال 876 خالی از سکنه بود کشف کردند و اریک (1) معروف به قرمز، فرمانده یکی از این هیأت‌ها در سال 982 به گروئنلند رسید. پسر او، لیف (2) در حدود سال 1000 پاره‌ای از نواحی قاره آمریکا را وینلند (3)، هللند (4)، استولی لند (5) نام گذاشت که شاید همان مناطق ساحلی اتازونی بوده‌اند، لابرادور و ارض جدید را نیز کشف کرد، منتهی این اکتشافات در خارج از اسکاندیناوی بر هیچ کس معلوم نشد. به طور کلی اروپائی‌ها از اینکه خود را در دریاها و دور از ساحل به خطر افکنند بیم داشتند و در خشکی هم تعصب مذهبی و جنگ با مسلمان‌ها مانع سفر می‌شد.
این وضع با ایجاد امپراتوری مغول تغییر یافت، به طوری که چند تن از اروپائیان به خود جرأت داده از راه خشکی تا قلب آسیا پیش رفتند. در قرن سیزدهم دو کشیش عیسوی به نام‌های روبروکی (6) و پلان کارپن (7) و مارکوپولو که اهل ونیز بود از سراسر آسیا گذشته به مغولستان و چین رسیدند و با انتشار یادداشت‌های سفر خود نواحی جدیدی را به اروپائیان شناساندند ولی این کار از لحاظ اقتصادی یا سیاسی چندان اهمیتی نداشت چون این قبیل مسافرت‌ها توأم با خطر و زحمات بسیار بود و ماهها و سالها وقت می‌خواست.

پی‌نوشت‌ها:

1- Erik
2- Leif
3- Vinland
4- Helleland
5- Estoliland
6- Rubruquis
7- Plan Carpin

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم