نخستین حکومت سه نفری
برگردان: احمد بهمنش
پس از سیلا، اوپتیماتها زمام اختیارات را به دست گرفتند، ولی این کار دوامی نداشت چون آنها فقط در فکر منافع خویش بودند و رهبر شایسته و کاردانی نداشتند. معروفترین آنها پومپه میباشد که مردی جاه طلب و در عین حال متهور و دودل، و سیاستمدار و سرداری متوسط بود. از رهبران دیگر آنها باید متلوس، لوکولوس (1)، کراسوس را نام برد که هر سه ثروتمند و غنی و از لحاظ نظامی لایق بودند ولی لیاقت ادارهی امور را نداشتند. کراسوس ثروتمندترین افراد رومی به شمار میرفت.
در مقابل اوپتیماتها، مخالفانی قرار داشتند که از بقایای جبههی عوام، همهی کسانی که طالب تغییر سازمانها بودند، شوالیهها، افراد مدنی تهیدست، همه ناراضیها، تشکیل مییافتند. چیزی نگذشت که رهبری این سده به دست قهرمانی نامدار و جوان یعنی ژول سزار که از پاتریسینها و منسوب به ماریوس و سینا بود، افتاد. در این موقع نمایندگی این مخالفان را سرتوریوس به عهده داشت.
سرتوریوس:
سوتوریوس که ابتدا در خفا به سر میبرد طرفداران ماریوس را که از تبعید و کشتار زمان سیلا سالم گریخته بودند گرد خود جمع کرد و از اسپانیائیها که از سلطه رم خسته شده بودند کمک خواسته با ملاطفت و عدالت خواهی آنها را دلبسته خویش ساخت و به این ترتیب سراسر اسپانیا را علیه حکومت اشرافی برانگیخت. متلوس که مأمور سرکوبی او شده بود نتوانست کاری انجام دهد؛ پمپه با عنوان فرماندهی کل بدان صوب اعزام گشت و در طول چند سال جنگ فتوحاتی نصیب طرفین گردید. ادامهی جنگ به این صورت بسیار گران تمام میشد و سنا از اعزام قوای جدید برای سرکوبی این شورش امتناع میورزید، بخصوص که در همین زمان دفع شورش غلامان در ایتالیا و ادامه جنگ با مهرداد ضروری و واجب بود.سرتوریوس، بدون تردید میتوانست مدتها در برابر رومیها پایداری کند، منتهی توسط یکی از افسران خود که به مقام و شهرت او حسد میورزید به قتل رسید؛ این شخص پرپنا (2) نام داشت و با آنکه فاقد هنر و مهارت سرتوریوس بود جانشین او شد (72)؛ وی کمی بعد از پمپه شکست خورد و پس از دستگیری او سراسر اسپانیا به اطاعت رم درآمد.
جنگ غلامان:
رم پیش از این تاریخ هم چندین بار با شورش غلامان سروکار داشت و در سیسیل مخصوصاً بر اثر وضع نابسامان غلامان و افزایش تعداد آنها دو جنگ مهم پیش آمد که به شکست منجر شد. مهمتر از همه شورشی بود که در سال 73 به رهبری اسپارتاکوس از اهالی اسپارت در ایتالیا صورت گرفت. اسپارتاکوس با جمعی از گلادیاتورها یکی از سپاههای رومی را شکست داد و پس از این فتح تعداد طرفداران او به چهل هزار تن رسید. اسپارتاکوس به کمک این جمع در ایتالیا به غارت و یغما پرداخت و چندین بار بر دشمن پیروز شد.رم در خوف و هراس به سر میبرد و از حمله آنها سخت بیمناک بود، منتهی غلامان جز یغماگری منظوری نداشتند. رم کراسوس را با قوائی کامل به سرکوبی آنها فرستاد. کراسوس این مأموریت را بخوبی انجام داد، اسپارتاکوس و گروهی از هواخواهان وی در ضمن جنگی به خاک هلاک افتادند و برای رهائی ایتالیا از خطر طرفداران وی با آنها به سختگیری و خشونت پرداختند. پمپه که از اسپانیا بازگشته بود برای پایان دادن به این جنگ با کراسوس همکاری کرد (71).
جنگ با دزدان دریائی:
پس از جنگ دوم پونیک، رومیها رقیب خطرناکی در دریا نداشتند و شاید به همین دلیل از نیروی دریائی غافل ماندند و در نتیجه، راهزنی دریائی به وضع غیر قابل تصوری در مدیترانه توسعه یافت. جمعیت این راهزنان دریائی از دزدان، غلامان فراری و محکومان سیاسی تشکیل میشد. مرکز اصلی و پناهگاه آنها مخصوصاً کرت و سیلیسی بود، و ناوگان نیرومندی در اختیار داشتند که به وسیله آن به کشتیهای بازرگانی حمله برده کالاهای آنها را به غارت میبردند و از مسافران باج میگرفتند و حتی گاهی در سواحل پیاده میشدند و از شهرهای نزدیک مالیات و خراج مطالبه میکردند.برای جلوگیری از این وضع، سنا به اقدامات جدی دست زده کشتیهائی را به همین منظور تجهیز کرد و فرماندهی آنها را به متلوس و پومپه سپرد. متلوس به کرت هجوم برد و آن جزیره را به اطاعت واداشت و پومپه در ظرف سه ماه تمام سفاین دزدان را در مدیترانه معدوم کرد (67) و به این ترتیب دریانوردی و بازرگانی قرین امنیت شد.
جنگ دوم با مهرداد:
مهرداد، پس از مصالحه با سیلا، درصدد جنگ با رومیان نبود و به توسعه قلمرو خویش از جانب قفقاز اشتغال داشت، داماد او، تیگران پادشاه ارمنستان هم ناتوانی همسایگان را مغتنم شمرده به تصرف مدی و سوریه پرداخت. رم در این جریانها دخالتی نکرد لیکن در سال 75، نیکومد سوم (3) پادشاه بی تی نی از دنیا رفت و چنانکه معروف است مملکت خود را به رومیها واگذاشت. رومیها به این ترتیب همسایه و هم مرز مهرداد شدند، مهرداد به آنها اعلان جنگ داد و به تعرض پرداخته در مدت کوتاهی بی تی نی را گرفت.سنا، لوکولوس را مأمور ادامه جنگ در این جبهه کرد. لوکولوس به دلیل ثروت زیاد، تجمل دوستی و میز و سفرهی رنگین و باشکوه خود شهرتی بسزا داشت در فرماندهی نظامی نیز هنرنمائیها کرده بی تی نی را به تصرف درآورد و به پونت وارد شده آن سرزمین را به محاصره گرفت. فقط شهرهای ساحلی به مقاومت پرداختند بقیه شهرها سر به اطاعت نهادند و مهرداد به ارمنستان گریخت.
لوکولوس از تیگران خواست که وی پدر زن خود را تسلیم او کند و چون تیگران این امر را نپذیرفت لوکولوس وارد ارمنستان شد. باید دانست که رومیها در شرق هرگز تا این حد پیش نرانده بودند. لوکولوس قوائی معدود ولی بسیار منظم در اختیار داشت و تیگران سپاه عظیم و انبوهی فراهم آورد. لوکولوس شهر تیگران کرت (4) پایتخت جدید ارمنستان را محاصره کرد و پس از شکست ارامنه، شهر را گرفت. با این حال وی با توجه به قوای معدود خود، در سرزمین دشمن وضع دشواری داشت و از طرف دیگر رقیبان وی در رم او را مورد تعرض قرار داده، خودپسندی و غرور او را سرزنش میکردند. در همین احوال، سنا او را فراخواند.
در رم، پومپه از اوپتیماتها دست کشیده به جبههی عامه نزدیک شده بود و در نتیجهی کمک آنها با اختیارات فوق العاده به مقام سرداری رسید. وی برای جانشینی لوکولوس به مشرق آمد، تمام کشور پونت را گرفت و تیگران را مجبور به عقد صلح و عدم حمایت از مهرداد که به تورید گریخته بود، کرد. پومپه، ایبرها و آلبانیها و اقوام ساکن قفقاز را به اطاعت واداشت.
مهرداد که شکست یافته ولی هنوز از پا درنیامده بود قصد داشت نقشهی جنگی خطرناکی را به مرحلهی اجرا درآورد، به این معنی که از راه درهی دانوب، اردوئی عظیم به رم بفرستد و در طول راه اقوام ساکن این حدود را نیز با خود همراه کند. لیکن پسرش فارناس (5) به او خیانت کرد و او که دیگر توانائی ادامه جنگ در خود نمیدید انتحار کرد (63).
با این پیش آمد، رومیها از شر خطرناکترین حریف، که از زمان هانیبال، نظیر وی را ندیده بودند آسوده شدند. وی آزار و آسیب فراوان به آنها رسانید، با این تفاوت که از حمایت کامل ملت خویش و سپاهی منظم محروم بود.
آسیای غربی:
پومپه، نواحی مغرب پونت را به صورت یکی از شهرستانهای رومی درآورد؛ مشرق این کشور را به پادشاه گالاسی داد و ناحیه تورید را با عنوان دولت بوسفور در اختیار فارناس گذاشت. سایر دولتهای آسیای صغیر استقلال خود را محفوظ نگاه داشتند ولی در واقع تابع رم محسوب میشدند.دولت سوریه در زمان حکومت آخرین سلوکیها، بر اثر جنگهای داخلی میان مدعیان سلطنت، حملات پارتها و شورش یهودیان بسیار ناتوان شده بود. پارتها که ر وز به روز قدرت بیشتری کسب میکردند کشور ماد و بین النهرین را گرفته بودند و قوم یهود که حاضر به قبول آداب هلنی نبود سر به شورش برداشته دولت مستقلی به رهبری سلسلهی حشمونائیان (6) تشکیل دادند.
پومپه به حیات دولت سوریه خاتمه داد و آخرین پادشاه سلوکی را از سلطنت خلع و این کشور را یکی از شهرستانهای رومی کرد. سپس به علت نزاع اقوام یهود در فلسطین هم به مداخله پرداخت. به این ترتیب وی صلح و آرامش را در تمام آسیای غربی توسعه داد و نفوذ و قدرت رم را، مستقیم یا غیرمستقیم در این نواحی برقرار ساخت. البته خود او هم ثروت سرشاری فراهم آورد و شأن و شوکت عظیمی کسب کرد.
فتنهی کاتی لینا –
در زمان غیبت پومپه، نزاع احزاب در رم ادامه داشت و شخص جاه طلبی به نام کاتی لینا به فکر به دست آوردن اختیارات و سرنگون کردن حکومت افتاد. وی توطئهای ترتیب داده همهی افراد ناراضی را گرد خود جمع کرد ولی نقشههای او توسط یکی از کنسولها، یعنی سیسرون که خطیبی ماهر و وطن پرست بود و چهار خطابه (7) معروف علیه او ایراد کرد، فاش و برملا گشت. کاتی لینا که از دسیسههای خود نتیجهای نگرفته و رسوا شده بود، رم را ترک گفت و فرماندهی یک سپاه از شورشیان را در اتروری به عهده گرفت. در همین حال همدستان او که در شهر مانده بودند به امر سیسرون دستگیر و هلاک شدند.سپاهی که به اتروری اعزام شده بود کاتی لینا را شکست داده او را به قتل رسانید. سیسرون که پدر میهن، لقب گرفته بود، بر اثر بی باکی و سرسختی خود، رم را از خطر تاراج و کشتار رهانید (62).
نخستین حکومت سه نفری:
پومپه در بازگشت از آسیا (62) مورد تجلیل باشکوهی قرار گرفت. این تشریفات مجلل مخصوص سرداران فاتح بود و مراسمی که به افتخار پومپه برپا شد زیباترین جشنهائی بود که رم تا آن تاریخ به خود میدید، منتهی از این اقدامات نتیجهای به دست نیامد. وی نمیخواست از پیروزیهائی که در جنگها به دست آورده بود و همچنین از وفاداری سربازان خود برای نیل به قدرت استفاده کند، وی سپاهیان را مرخص کرد و متوجه شد که هیچ یک از احزاب نظر خوبی با وی ندارند. در خلال این احوال، سزار، در اسپانیای غربی حکومت میکرد و گالیس (8) را فتح کرده بود و اکنون که به وطن بازمیگشت جبهه عوام یا ملیون او را رهبر خود میدانستند.سزار مذاکرات محرمانهای با پومپه و کراسوس انجام داد. این سه تن تصمیم گرفتند برای به دست گرفتن اختیارات کامل مملکت یار و یاور خویش باشند. از این مذاکرات و تصمیمات نخستین حکومت سه نفری به وجود آمد (60). کوشش اپتیماتها برای مخالفت با این بلندپروازیها بیفایده بود چون آنها نه رهبر و راهنمائی داشتند و نه قدرت و اختیاری. آنها از این تصمیمات که سزار مدت پنج سال حکومت گل ناربونی و گل شرقی را به عهده داشته باشد و پومپه اراضی را میان سربازان خویش تقسیم کند اطاعت کردند. پومپه، دختر سزا، یعنی ژولی (9) را به زنی گرفت و سیسرون که مورد بیاعتمادی بود، به بهانه اینکه همکاران کاتی لینا را بدون محاکمه کشته بود، تبعید شد.
سزار در سال 58 به شهرستانهای تحت اختیار خویش رفت و به فتح گل غربی پرداخت. در غیاب او، در رم، وضع بسیار بد شد، سنا هیچ گونه اختیاری نداشت و از عهدهی پومپه کار مهمی برنمیآمد چون اوپتیماتها از او ناراضی بودند و دموکراتها هم اعتمادی به وی نداشتند. عوام فریبان و از بین آنها کلودیوس (10)، که توطئه گری ماهر و بیاعتنا به مسائل اخلاقی بود و توسط افراد مسلح خود، مردم شهر را متوحش و ناراحت میساخت، از این وضع بخوبی بهره مند شدند؛ هرج و مرج در همه جا حکومت میکرد. بنابراین سنا به فکر کسب قدرت افتاد و سیسرون را به گمان اینکه تنها اوست که میتواند با اختیارات سه نفری مقابله کند، از تبعید فراخواند.
تریوم ویرها در سال 56 با هم ملاقاتی کردند و تصمیم گرفتند حکومت اسپانیای شرقی و غربی را به پومپه و حکومت سوریه را برای مدت پنج سال به کراسوس بسپارند. این تصمیم غیرقانونی بود ولی سنا ناچار به قبول آن شد؛ سیسرون هم این تصمیم را پذیرفت؛ تنها کاتون، آن هم بیهوده، با این کار مخالفت میکرد. این کاتون از نوادههای کاتون معروف به سانسور است، که پاکدامنی، فعالیت و وطن پرستی را از نیای خویش به ارث برده بود. آریستوکراتها او را رهبر خویش میدانستند.
در شرق، جمهوری رم همسایه پارتها بود ولی روابط این دو دولت تیره شده به جنگ انجامید. بنابراین کراسوس به شام رفت و پس از جمع آوری قوای کافی پارتها را مورد تعرض قرار داد. وی از فرات گذشت و بدون رعایت احتیاط به صحرای بین النهرین قدم گذاشته در نزدیکی کاره (11) به دشمن برخورد. کراسوس که جز پیاده نظام نیروئی در اختیار نداشت مورد حمله سواران پارتی قرار گرفت و بر اثر تیراندازی آنها بسیاری از سربازان رومی از پا درافتادند. چند روز بعد جنگ دیگری میان دو طرف درگرفت که به شکست کامل رومیها و مرگ کراسوس منجر شد (53).
پارتها وارد شام شدند ولی از عهدهی تصرف شهر انطاکیه که کاسیوس از آن دفاع میکرد برنیامدند.
مرگ کراسوس تنها یک فاجعه نظامی محسوب نمیشد بلکه اعلام پایان حکومت سه نفری بود و سزار و پومپه را در مقابل یکدیگر قرار داد. نیروی ادراک و توافق آنها رو به ضعف میرفت. در همین احوال کلودیوس، به دست میلون (12) که از جبهه اشراف بود به قتل رسید.
سیسرون که از کلودیوس نفرت داشت یکی از معروفترین خطابههای دفاعی خود را به نفع میلون ایراد کرد؛ با وجود این میلون تبعید شد.
از این پس، پمپه با اشراف و سنا از در سازش درآمد، علیه سزار تصمیماتی گرفته شد، در حالی که این سردار درگل بود و فتوحات خود را دنبال میکرد.
گل غربی:
از زمان تصرف گل شرقی و گل ناربونی، آن قسمت از گل که مستقل مانده بود از سه قسمت تشکیل مییافت: آکیتن که مخصوصاً از ایبرها مسکون بود، سلتیک (13) قلمرو اصیلترین افراد گلوا، و بلژیک مسکن عناصر ژرمنی که با گلواها درآمیخته بودند. دسته اخیر از مهاجرت و سفر دست کشیده شهرهائی ایجاد کرده بودند و به کشاورزی، گله داری، تجارت و صنایع فلزی اشتغال داشتند ولی عدم وحدت سیاسی موجب ضعف آنها بود چون به چندین گروه که اغلب دشمن هم بودند تقسیم شده، حکومت آنها در دست پادشاهان یا طبقهای از نجبای نیرومند بود و با افراد ملت بد رفتاری میکردند. البته پارهای از این اقوام، گاهی اتحادیههائی تشکیل میدادند که کم و بیش دوام مییافت.تنها رشته ارتباط میان گلواها، مذهب آنها، دروئیدی (14)، پرستش ارباب انواع و مظاهر طبیعت و انجام قربانیهای انسانی بود. از این مذهب به این مناسبت که گلواها خط و کتابت نداشتند اطلاع کمی در دست است. روحانیان آنها (15) قدرت زیادی داشتند و نه تنها به امور مذهبی، بلکه به کارهای قضائی و سیاسی نیز میپرداختند.
سپاه آنها عبارت بود از سوارکاران ماهری که از میان نجبا انتخاب میشدند و چندین گروه پیاده متوسط که با نیزه و گاهی با ارابههای جنگی میجنگیدند.
جنگ گل:
سزار تصمیم گرفت سراسر خاک گل را به تصرف درآورد تا از این راه هم بر وسعت قلمرو جمهوری بیفزاید و هم خود را شایسته تحسین و حق شناسی همشهریهای خویش سازد و گذشته از این سپاهی آماده و کارآزموده در اختیار داشته باشد تا اگر روزی به خیال زمامداری افتاد از آنها استفاده کند. در سال 58 هنگامی که وی به ناحیه کنونی سویس رسید، هلوتها (16) که از جنگ با ژرمنها خسته شده بودند خود را آماده مهاجرت به طرف غرب میکردند و با زن و فرزند و گلههای خود به راه افتاده از سزار آزادی عبور خواستند، منتهی سزار که نمیخواست هلوسی (17) به دست ژرمنها بیفتد با حرکت آنها مخالفت کرد و به زد و خورد پرداخت و به تعاقب آنها به شهر بیبراکت (18) رفت. هلوتها ناچار به سرزمین خود بازگشتند و اطاعت رم را پذیرفتند. در همین سال، آریوویست(19)، پادشاه قوم ژرمنی سوئرما (20) که در ساحل چپ رَن مستقر شده بود از سزار شکست خورد و مجبور به عقب نشینی شد.سزار در سال 57 به فتح بلژیک همت گماشت. بلژها جنگجوترین اقوام گلوا و با ژرمنها دائم در جنگ بودند ولی پس از چند ماه جنگ مطیع شدند. در سال 56، سزار، به ونتها (21) که نیرومندترین اقوام آرموریک (22) به شمار میرفتند حمله برد و برای درهم شکستن مقاومت آنها مجبور به تهیه سفاین شد و این نخستین نیروی دریائی رم در اقیانوس بود. سزار با این اقدام کشتیهای دشمن را از بین برد و ونتها را شکست داد. یکی از افسران سزار آکیتن همراه با شخص دیگری ناحیهای را که میان آرموریک و سن قرار داشت تسخیر کردند.
قسمت اعظم گل با این کوششها به تصرف درآمد ولی ژرمنها هنوز ساحل چپ رَن را تهدید میکردند و بروتونها (23) از اقوام نزدیک گلواها، همچنان به یاغی گری و استقلال طلبی مشغول بودند و دیگر اقوام را هم به این کار وامی داشتند. بنابراین برای ترساندن سکنهی این نواحی سزار، در سال 55 به دو جنگ مبادرت کرد. یکی در ژرمانی و دیگری در برتانی (24) ولی نتیجه مطلوب به دست نیاورد.
در سال 54، سزار، نیروی دریائی مهمتری تجهیز کرد و بار دیگر در برتانی پیاده شد و پس از چند فتح بوتونها را وادار به مصالحه کرد و آنها را متعهد ساخت که در امور گل دخالتی نکنند. در بازگشت وی مجبور شد به سرکوبی بلژها بپردازد و در سال 53، برای دومین بار از رن گذشت تا ژرمنها را که به کمک بلژها برخاسته بودند تنبیه کند.
به این ترتیب سراسر گل، ظاهراً به تصرف درآمده و قرین آرامش شده بود، لیکن این ادعا توهمی بیش نبود چون اغلب گلواها بر آزادی از دست رفته خود افسوس میخوردند. شکست آنها نتیجه نفاق و ناسازگاری آنها بود. بنابراین تصمیم گرفتند که نخستین بار همهی آنها با هم قیام کنند و فرماندهی خود را به ورسن ژتوریکس (25) که به پادشاهی آرورنها (26) انتخاب شده بود، تفویض کردند. ورسن ژتوریکس در سال 52 فرمان شورش داد و همهی اقوام ساکن گل را به فعالیت واداشت ولی از جنگ امتناع ورزید و با یورشهائی که به دشمن میبرد آنها را به ستوه آورده دست به غارت نواحی مختلف گل زد تا رومیان را از گرسنگی به زانو درآورد. این روش ظاهراً نتیجه مطلوب داشت لیکن سزار با تصرف شهر آواریکوم (27) آذوقه و خواربار قابل توجهی به دست آورد، سپس به ژرگووی (28) پایتخت آرورنها حمله برد و ورسن ژتوریکس به دفاع آن شهر شتافت. سزار در این شهر، طعم شکست را چشید و ناچار از تصرف ژرگووی دست کشیده به جمع آوری قوای تازهای پرداخت و ورسن ژتوریکس را در شهر آلزیا (29) محاصره کرد. قوائی که به کمک شورشیان میرسید شکست خورد و محاصره شدگان تسلیم شدند و نافرمانی و گردنکشی خاتمه پذیرفت.
سزار در سال 51 به درهم شکستن آخرین پایداریها و استقرار صلح در گل پرداخت و در این راه گاهی به اقدامات شدید متوسل میشد. شکست و ناکامی گلواها معلول پراکندگی، ناپایداری و ناآشنائی آنها به مسائل سیاسی بود. گلواها از این پس سیادت سیاسی و تمدن رم را بآسانی پذیرفتند ولی در مذهب خود باقی ماندند و زبان لاتن را آموختند. کوچ نشینهای رومی در نقاط مختلف گل ساکن شدند.
دومین جنگ داخلی:
سزار و پمپه هر دو جاه طلب و طالب قدرت فائقه بودند ولی سزار نیرومندتر بود و بهتر میدانست که چه میخواهد و چه باید کرد. وی به عنوان فاتح گل از افتخارات عظیمی بهره مند بود و میتوانست به وفاداری سربازان خود مطمئن باشد. از طرف دیگر، جبههی عوام در رم او را رهبر خود میدانست. پومپه از همکاری سنا، آریستوکراتها و جمهوری خواهان واقعی که از تجدید قدرت فردی بیم داشتند استفاده میکرد و به همین دلیل نمیتوانست امیدی به فرمانروائی بر مملکت داشته باشد و همین قدر راضی بود که از غلبه سزار جلوگیری به عمل آید.سنا تمام اختیارات استثنائی را لغوکرد و به سزار فرمان داد تا سربازان خود را، که در این موقع در گل شرقی یعنی در مرزهای ایتالیا و در ساحل رودخانه روبیکون (30) اردو زده بودند، مرخص کند. سزار در اجرای این امر دودل بود و سرانجام این دستور را نپذیرفته از روبیکون گذشت. این اقدام موجب جنگ داخلی شد (49 ). پمپه و سنا که با این عمل غافلگیر شده و نیروی کافی برای دفاع نداشتند تصمیم به ترک رم و ایتالیا گرفتند.
در ظرف دو ماه، سزار، سراسر ایتالیا را تقریباً بدون جنگ گرفت؛ حکومت نظم در همه جا برقرار و هر نوع کشتار و غارتگری ممنوع شد. به این ترتیب ایتالیا و گل غربی و شرقی در اختیار او بود و بقیه خاک جمهوری را رقبای وی مالک بودند. سزار درصدد برآمد آنها را از جانب مغرب مورد حمله قرار دهد؛ بنابراین به اسپانیا رفت و در آنجا با دو تن از افسران پمپه یعنی آفرانیوس (31) و پتریوس (32) که فرماندهی سپاهی را به عهده داشتند جنگیده در نزدیکی ایلردا (33) بر آنها غلبه کرد و اسپانیا را به اطاعت درآورد. سپس مارسی، ساردنی و سیسیل راگرفت؛ لیکن در جنگی که برای تصرف افریقا شروع کرد، شکست خورد و در آدریاتیک نیر فتح نصیب ناوگان پمپه شد.
در این زمان، پمپه و سران اشراف در مقدونیه بودند، در حالی که ثروتی سرشار و سپاهی انبوه و تمام منابع شرق را در اختیار داشتند. در سال 48 سزار در برند به کشتی نشست و به سواحل اپیر آمد. پمپه به مقابله با او شتافت و در نواحی کوهستانی آن حدود که تهیهی آذوقه کافی مقدور نبود جنگهائی میان آنها درگرفت؛ سزار اپیر را ترک گفت و به تسالی رفت؛ پمپه او را تعقیب کرد؛ وی قوائی سه برابر قوای سزار در اختیار داشت و مطمئن بود که فاتح خواهد شد. جنگ در فارسال درگرفت. سواران پمپه که تعدادشان زیادتر بود غالب شدند ولی در زد و خورد با پیاده نظام شکست یافتند. پمپه هنوز قسمت اعظم قوای خود را به میدان نفرستاده بود ولی یأس بر او غلبه کرد چون تا آن موقع همیشه فاتح شده بود. به هر حال پا به فرار گذاشت و از سربازان خود دست کشید؛ افراد سپاه او کشته یا اسیر شدند (48).
البته همه دولتهای مشرق، پمپه را به رسمیت میسناختند ولی پس از جنگ فارسال این دولتها و شهرستانها در عداد هواخواهان سزار درآمدند و فقط افریقا نسبت به پمپه وفادار ماند. پمپه به آسیای صغیر، و از آنجا به مصر، که در آن موقح بر اثر اختلاف میان بطلمیوس دوازدهم و خواهرس کلئوپاتر مغشوش بود، رفت. وزیران مصری، پمپه را به قتل رساندند و به این ترتیب وی پس از یک عمر کامرانی و افتخار از بین رفت. وی مدتها نامدارترین شخصیت رم محسوب میشد و به فتوحاتی نائل آمده بود که بیشتر به تصادف و بخت بستگی داشت نه به هنر نظامی او. وی سیاستمداری متوسط بود.
سزار با تعداد کمی از سپاهیان خود به دنبال پمپه حرکت کرد و موقعی به مصر رسید که پمپه از دنیا رفته بود. سزار در اسکندریه اقامت گزید؛ مردم این شهر که از رومیان دلخوش نبودند با مشاهده همراهان معدود سزار درصدد آزار و انتقام از آنها برآمدند. سزار در قصری محصور شد و در معرض مخاطرهای سخت قرار گرفت ولی سپاهی که از شام به کمک رسید او را نجات داد.
سزار که سرانجام بر اوضاع غلبه کرده بود حکومت مصر را به کلئوپاتر سپرد و با شتاب به سرکوبی فارناس، پادشاه بوسفور و پسر مهرداد رفت و در زلا (34) او را شکست داد (47).
سران طرفدار پمپه، یعنی دو پسر پمپه به نامهای کنیوس (35) و سکستوس (36)، سیپیون پدر زن وی، کاتون، آفرانیوس، پتریوس و پادشاه نومیدی موسوم به ژوبا (37)، در افریقا به هم پیوستند و قوای عظیمی آماده جنگ کردند. سزار خود را به افریقا رسانید و در جنگ تاپسوس (38) دشمن را شکست داده قوای آنها را از بین برد. کاتون در شهر اوتیک (39) خود را کشت و ژوبا، سیپیون و پتریوس از او پیروی کردند. پسران پمپه به اسپانیا گریختند (46). کشور نومیدی از بین رفت و اراضی آن میان رم و موریتانی تقسیم شد.
سزار به رم بازگشت و جشنهای باشکوهی به افتخار پیروزیهای خود برپا کرد ولی به او خبر رسید که پسران پمپه در اسپانیا سپاهی آماده کارزار کردهاند. وی بازهم روانهی اسپانیا شد و در جنگ موندا (40) مخالفان خود را به کلی از میان برداشت. کنیوس کشته شد و سکستوس به کوههای پیرنه گریخت. این بار جنگ داخلی به طور قطع پایان پذیرفته بود، هواخواهان پمپه از فعالیتهای خود دست کشیدند و اشراف و جمهوری خواهان کاملاً ضعیف و ناتوان شدند.
حکومت سزار :
سزار فرمانروای واقعی رم محسوب میشد، همان طور که سیلا سابقاً این مقام را تحصیل کرده بود. سیلا از اختیارات خود برای تجدید قدرت سنا و اشراف استفاده کرد ولی سزار از پیشرفتهای خود به نحو دیگری بهره برد. سزارکه در این موقع پنجاه و شش سال داشت از خوشگذرانیهای جوانی دست کشیده جز به سیاست و جنگ به چیزی نمیاندیشید. وی مردی باهوش، واقع بین، لایق، خوشرفتار و خطیبی زبردست و سرداری ماهر بود. در جنگهای گل گاهی بیرحمیهائی نسبت به بیگانگان کرد، در صورتی که از ریختن خون رومیها ابا داشت. پس از جنگ موندا همهی رقیبان را بخشید و هیچ کس را مجازات نکرد؛ بسیاری از جمهوری خواهان و اشراف از این بخشش استفاده کرده، مجدداً به کارهای سیاسی پرداختند.سزار، بدون تردید در فکر ایجاد حکومت سلطنتی بود، لیکن در این راه با احتیاط قدم برمی داشت. وی عنوان دیکتاتوری مادام العمر، سانسور، کنسول، شخص اول سنا، امپراتور (41) (سردار فاتح) بر خود گذاشت. پیش از این وی عنوان پیشوای بزرگ مذهب را داشت؛ بنابراین اختیارات مدنی، نظامی و مذهبی در ید قدرت او بود؛ وی اختیار اعلان جنگ و عقد صلح، ضرب مسکوک با تصویر خویش و تعیین پاتریسینها را به خود اختصاص داد. به این ترتیب وی اختیارات یک پادشاه را بدون آنکه عنوان شاهی داشته باشد، دارا بود. این نوع حکومت را گاه سزاریسم میخوانند و در این حکومت، یک فرد به کمک سپاهیان و ملت سلطنت میکند.
سنا در دورهی جنگ داخلی بسیاری از اعضای خود را از دست داده بود. سزار سناتورهای جدیدی برگزید و تعداد آنها از این پس به نهصد رسید. انتخاب کنسولها، مأموران بازرسی (42)، و نمایندگان عامه و همچنین عمالی که فقط به کار اداره رم میپرداختند و در حکومت تمام جمهوری نقشی نداشتند، با ملت بود. محاکم عادی به کار قضا ادامه میدادند و حق تجدید نظر و نقض احکام مخصوص سزار بود.
در ارتش تغییراتی داده شد. افراد سپاهی تنها مردم شهری نبودند و اهالی شهرستانها و بربرها هم (یعنی مزدوران بیگانه) در نظام خدمت میکردند ولی اشراف و شوالیهها حاضر به خدمت در نظام نمیشدند و سزار چون نمیتوانست این وضع را تغییر دهد به برقراری نظم و رعایت آن اکتفا کرد. وی میخواست به انتقام خون کراسوس با پارتها وارد جنگ شود.
پس از تنگدستی و فقر اقتصادی که بر اثر جنگ داخلی پیش آمده بود، رفاه و بهبودی در اوضاع حاصل شد و خزانه عمومی سر و صورتی به خود گرفت. سزار پارهای از مالیاتها را ملغی کرد ولی سیستم مقاطعه مالیاتها را محفوظ نگاه داشت. وی در بهبود وضع کشاورزی سخت کوشید و تقویم را اصلاح کرد. از این پس، سال به جای اول مارس در روز اول ژانویه آغاز میشد و هر چهار سال یک روز اضافه میکردند (سال کبیسه، تقویم ژولین).
سزار با قدرت مطلقه حکومت میکرد ولی میل داشت عنوان شاهی نیز داشته باشد و این جاه طلبی کسانی را که هنوز بدخواه حکومت جمهوری بودند علیه او برمیانگیخت. به همین دلیل توطئهای بر ضد او شد و رهبران این توطئه بروتوس (43) و کاسیوس بودند. روز یازدهم ماه مارس سال 23 که سزار به سنا میرفت توطئه گران دور او را گرفتند و 23 زخم کارد به او زدند. سزار به این ترتیب از میان رفت، در حالی که اقدامات خود را هنوز به پایان نرسانده بود. دوستان و دشمنان وی قضاوتهای مختلفی دربارهی او کردند. وی بدون تردید سیاستمدار و سرداری بزرگ بود. با مرگ او، رم مجدداً دستخوش آشوب و نفاق شد.
پینوشتها:
1- Lucullus
2- Perpenna
3- Nicoméde III
4- Tigranocerte
5- Pharnace
6- Hasmonéens
7- این چهار خطابه به Les Catilinaires معروف است.
8- Galice در اسپانیا
9- Julie
10- Clodius
11- Carrhes = حران
12- Milon
13- La Celtique
14- Druidisme
15- Druides
16- Helvètes
17- Helvétic
18- Bibracte
19- Arioviste
20- Suèves
21- Vénètes
22- Armorique
23- Bretons
24- Bretagne
25- Vercingétorix
26- Arvernes
27- Avaricum
28- Gergovie
29- Alésia
30- Rubicon
31- Afranius
32- Petreius
33- Ilerda
34- Zéla
35- Cneius
36- Sextus
37- Juba
38- Thapsus
39- Utique
40- Munda
41- Impérator
42- Ediles
43- Brutus
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}