نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 
آن زمان که مسلمانان، بی‌خبر از همه‌ی توطئه‌ها به خود مشغول بودند، پیمانی پنهانی و شوم، سپاه بزرگ صلیبیون را از سویی (489-690 هـ. ق) و سپاه قوم بدوی و عاری از هر گونه فرهنگ و تمدّن مغول را از دیگر سو (661 هـ. ق. ) راهی شرق اسلامی ساخت. این دو لشکر که چون فنری تند از جای جسته بودند، تمامیّت سرزمین‌های اسلامی را از « مرو » و « خراسان » تا « بیت المقدّس »، میدان تاخت و تاز خود قرار دادند. جرم بزرگ مسلمانان اعلام نام خدا و رسول خدا، محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، از بلندای همه‌ی گلدسته‌های « مرو »، « ری »، « عراق »، « شام »، « مصر » و بیت المقدّس بود.
غرب مسیحی صدای اذان از مأذنه‌های سرزمین‌های اسلامی را چونان تیری بر سینه و قلب خود می‌شناخت و همین موضوع دویست سال جنگ و خون ریزی و دویست سال ویرانی را در پی داشت و با این همه، بنابر مشیّت آسمانی، صدای اذان، بلندتر از هر زمان در اقصا نقاط عالم طنین انداز شد.
شکل گیری امپراتوری عثمانی و سقوط « قسطنطنیه » (به عنوان یکی از کانون‌های بزرگ کلیسای مسیحی) و تأسیس خلافت اسلامی، به رغم همه‌ی کاستی، دیگر بار خشم و کین مانده در سینه‌ی غرب مسیحی و یهودیّت را که هماره خود را پشت غرب مخفی می‌ساخت، برانگیخت.
دسیسه‌های اولاد یهود، مکر جریان‌های ماسونی و تفرقه افکنی‌ها، چون بلا و بیماری به جان این امپراتوری افتاد تا آنجا که به تدریج چنان کارگر افتاد که از هم پاشیدگی، تفرّق و اضمحلال روزی آن شد و آنچه بر جای ماند خاکستر دولتی بیمار و مفلوک بود که امروزه روز، در هیئت جریانی لائیک و بی‌دین برای دست یابی به اعتبار، کاسه‌ی گدایی به در خانه‌ی « اتّحادیه‌ی اروپا » اتّحادیه‌ی غرب مسیحی دراز می‌کند و کاسه‌ی تهی را با حسرت برمی‌گرداند.
وقتی چتر استعمار - طیّ دویست سال اخیر - بر گستره‌ی کشورهای اسلامی گشوده می‌شد، غرب مسیحی نیک واقف بود که انگیزه و آرمان نهفته در جان ساکنان این کشورها دیر یا زود نیروهای استعماری را از این سرزمین بیرون خواهد ریخت؛ چنان که چیزی نگذشت که همین انگیزه به نام خدا و به نام محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، استعمارگران پرتقالی، اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی را از « الجزایر »، « مراکش »، « صحرا »، « پاکستان » و « عراق » بیرون افکند.
این آگاهی موجب بود تا آنان با تشکیل مثلثی پلید در میان سرزمین‌های اسلامی، جاپایی برای خود بسازند و با پاشیدن تخم نفاق و تفرقه، امکان بازگشت دیگر بار و دیگر بار را بیابند و مجال تجدید قوای مسلمانان را از بین ببرند.
این مثلث پلید، چیزی جز تأسیس مذهب جعلی و استعماری بابیّت در ایران، وهّابیت در « عربستان » و مذهب قادیانی در پاکستان نبود. از آنجا که این فرقه‌ها ساخته و پرداخته‌ی استعمار بودند، در:
1. فقدان روحیه‌ی جهادی؛
2. رویکرد دنیامدارانه به دین (سکولاریزم)؛
3. فقدان طرحی برای برکشیدن سازمان اجتماعی و مدیریّت جوامع مسلمانان بر اساس دین در عصر غیبت؛
4. ذلّت پذیری و انفعال در برابر فرهنگ و تمدّن ملحدانه و مشرکانه؛
5. مقاومت در برابر احیاءگری مبتنی بر حقیقت دینی، کلام وحی و کلام ائمه‌ی معصومان (علیهم السَّلام)؛
6. ستیز با رویکرد فعّال فرهنگی و تفکّر شیعی به عالم و آدم و اجتهاد فقهای نامدار شیعه، مشترک و متّفق القول بودند و زمینه‌های پذیرش فرهنگ غربی و عوامل سیاسی غرب را در خود داشتند.
در واقع، پیش از بیداری و ظهور دور جدید اصلاح‌گری و احیاءگری مبتنی بر دین و بروز اعتراض در برابر غرب، این مثلث پلید شکل گرفت تا در موقع مناسب، کارایی خود را بروز دهد.
فرا رسیدن فصل انحطاط تام و فروپاشی تمام فرهنگ و تمدّن غربی - در آخرین دهه‌های قرن بیستم - و تجربه‌ی پایان تاریخ خودکامگی، هم زمان با آغاز تاریخ جدید بشر، به نام دین و خدا بروز موج فراگیر اصلاح‌گری و احیاءگری مبتنی بر دین را سبب شد؛ همان که در خود و با خود ظهور قدرت اسلام و زایش مستضعفان را داشت. این همه موجب شد تا غرب، برای مقابله و به امید متوقّف کردن این جریان پر قدرت از تمامی پتانسیل و توانایی‌های خود استفاده نماید.
مبارزه‌ی مسلّحانه، اشغالگری نظامی، بحران سازی در مناسبات اقتصادی و بالاخره فرقه سازی، از توطئه‌های غرب علیه اسلام و مسلمانان بودند.
سلفی‌گری وهّابی که امروزه در « لبنان »، « عراق » و « پاکستان » بیداد می‌کند و از کشته‌ها پشته می‌سازد، تنها بخشی از استراتژی فرقه سازی و احیای فرقه‌ها را نمایان ساخته است و بی‌گمان می‌توان انتظار بروز امواج این سلفی‌گری متحجّرانه‌ی وهّابی را که اهرم و بازوی غرب صهیونی است در سایر نقاط کشورهای اسلامی و شیعه نشین داشت.
ظهور سایر فرقه‌ها و از جمله گونه‌های مختلف صوفی‌گری و بابی‌گری که در بعضی از مناطق ایران اسلامی نمود پیدا کرده‌اند، در ادامه‌ی همان جریانی وارد میدان شده‌اند که امروز « لبنان » و « عراق » را مبدّل به قتلگاه مسلمانان مستضعف ساخته است.
برخی اطّلاعات حاکی از آن است که طیّ ربع قرن اخیر، 2/5 برابر چهارده قرن گذشته، کتاب علیه مکتب امامت تألیف و منتشر شده است.
موارد زیر تنها در برگیرنده‌ی بخش‌هایی از مأموریت‌های این فرقه‌ها و گروه‌ها در کشورهای اسلامی است:
1. سلب حیثیّت معنوی از آموزه‌های دینی؛
2. ایجاد رخنه و شکاف در صفوف مسلمانان؛
3. شبه افکنی در مبانی اعتقادی مردم و اغفال جوانان؛
4. آلوده ساختن جوانان به موادّ افیونی و روابط نامشروع (به بهانه‌ی گفت و گو از دین و عرفان)؛
5. ایفای نقش ستون پنجم برای دشمن ونفوذ در سازمان‌ها و نهادهای کشورهای اسلامی؛
6. منفعل ساختن نظام اسلامی در برابر خواسته‌های نامشروع در مجامع جهانی؛
7. شناسایی اشخاص حقیقی و حقوقی ضدّ غرب و صهیونیسم در حوزه‌های مختلف برای اقدامات بعدی در موقعیّت مناسب؛
8. القای آراء و طرح‌های خود (مستقیم یا غیرمستقیم) در سازمان‌ها، نهادها و وزارتخانه‌ها از طریق افراد ساده لوح یا نفوذ داده شده؛
9. ایجاد بلوا و جنجال تبلیغاتی و رسانه‌ای در هنگام به اجرا درآمدن طرح‌ها و برنامه‌های اصولی و متناسب با منافع عمومی مسلمانان.
و...
باید پرسید در این موقعیّت چه باید کرد؟
بی‌گمان وظیفه‌ی دولت اسلامی و سازمان‌ها و نهادهای وابسته به آن، از همه سنگین‌تر است؛ به ویژه در وقتی که تمامی امکانات و قدرت در اختیار آنهاست.
سایرین و به ویژه اهل فرهنگ به عنوان جماعتی بیدار، می‌بایست همه‌ی همّت خود را مصروف مقابله با این جریان نمایند.
از نظر ما، مهم‌ترین وظایف به قرار زیر قابل گفت و گو است.
1. مجهّز شدن سریع سازمان‌ها، نهادهای فرهنگی، حوزه‌های علمیه و محقّقان به سلاح نقد، شبهه شناسی و جریان شناسی برای پاسخ گویی به شبهات و خنثی سازی آموزه‌های منحرف القاء شده در سطوح مختلف جامعه؛
2. ارتقای توانایی مربّیان، معلّمان، مبلّغان و سایر دست اندرکاران امور فرهنگی رسمی برای پاسخ گویی به شبهات، معرفی فرقه‌ها و نحله‌ها و ارائه‌ی نقد و ردّیه‌ی جدّی و علمی برای مصونیّت بخشی به جوانان و خانواده‌ها؛
3. خروج رسانه‌های مؤثّر از کسوت بی‌خبری و سرگرم سازی و اتّخاذ موضع حقیقی برای رصد جریانات، برنامه سازی، پاسخ گویی و نشر بیش ازپیش معارف حقیقی؛
4. ایجاد امکان نشر و توزیع آثار مناسب با ادبیات روز و ادوات جدید همراه با اقدامات جدّی سازمان‌های مسئول برای جلوگیری از توزیع آثار مخرّب وارداتی یا تولید شده‌ی داخلی؛
5. کشف همه‌ی زمینه‌های اتّحاد و اتّفاق در میان مذاهب اسلامی و زمینه سازی برای ظهور و بسط این زمینه‌ها به صور مختلف؛
6. بی‌شک هیچ یک از اشخاص حقیقی و حقوقی نمی‌تواند وظیفه‌ی خود را در نظارت و تماشا خلاصه کند. ایجاد تسهیلات لازم برای حضور پر رنگ مردان صاحب درد و انگیزه، حقیقت‌جو و پیرو ولایت و حمایت از آنها ( حتّی اگر تمامیّت خط مشی ما را پذیرا نشوند ) می‌تواند خاک‌ریزهای متنّوعی را در برابر این سیل مهاجم ایجاد کند. این در حالی است که سازمان‌ها و نهادهای رسمی و دولتی به دلایل مختلف، قادر به حضور همه جانبه در این میدان و مقابله با آن نیستند.
امید می‌رود همّت و اقدام ما، با تأیید و حمایت حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همراه شود تا ضمن حفاظت همه جانبه از شیعه خانه‌ی اهل بیت (علیهم السَّلام)، امکان ظهور حضرتش فراهم شود. ان شاء الله.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول