نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی




 
در سال‌های اخیر موج اسلام ستیزی غربیان به حدّی رسیده که آنان با گستاخی تمام هتک حرمت « قرآن مجید » نمایند و متأسّفانه این گستاخی در برخی موارد از سوی افرادی در لباس مردان مذهبی صورت می‌گیرد و البتّه مسلمانان در این میان ساکت نمی‌نشینند. احساس جریحه‌دار شده‌ی مسلمانان به دلیل هتک حرمت کشیش افراطی آمریکایی، تری جونز و هوادارانش به قرآن مجید، موج بزرگ اعتراضی را در میان مسلمانان سراسر جهان برپا کرد و به همین مناسبت اخبار و تحلیل‌های خبری بسیاری از طریق رسانه‌ها منتشر شد. دریچه‌های گشوده شده توسط روزنامه نگاران و تحلیل‌گران مباحث سیاسی، اجتماعی و مذهبی، هر یک منظری از حادثه را فراروی خوانندگان گشود.
در این نکته تردیدی نیست که تری جونز نه یک شخص، بلکه نماینده‌ی جریانی است که با تکیه بر قدرت و نفوذ مردان سیاسی و امنیّتی غرب، مجال طرح موضوع و عملیاتی کردن آن را یافته است. به رغم آنکه، طرّاحان و عاملان از عکس العمل جهان اسلام و هزینه‌های تحمیلی بر غرب، از این طریق با خبر بودند؛ لیکن این عمل شنیع همه‌ی قوّه و توان خود را از انگیزه‌ای اخذ می‌کند که از نظر غرب، از درجه‌ای و رتبه‌ای از ضرورت برخوردار است که پیشاپیش تحمّل خسارات ناشی از عکس العمل مسلمانان سراسر جهان را ممکن و ناگزیر می‌سازد.
قبل از آنکه دیدگاه خود را درباره‌ی این حادثه و عوامل محرّک آن بیان کنم، به حادثه‌ای مشابه اشاره می‌کنم که صدها سال قبل از این و در اوّلین فصل از حمله‌ی مغول به جهان اسلام رخ نمود. در آن سال هم بیگانگان از روی غرور و تبختر، « قرآن »‌ها را بر سنفگرش‌ها ریختند، هتک حرمت کردند و جنایت‌ها نمودند تا آنکه گذر ایّام حقّانیت این مصحف آسمانی را ثابت کرد، بلکه هتّاکان را هم در خدمت قرآن و اسلام درآورد. ناقل این ماجرا، مرحوم عطاملک جوینی، مورّخ و نویسنده « تاریخ جهانگشا » است.
تاریخ جهانگشا، در روایت سال‌های هول و هراس حمله‌ی مغول به سرزمین‌های اسلامی که به گواهی برخی مورّخان حاصل حیله و همراهی اربابان کلیسا برای حمله‌ی دو سویه‌ی شرقی و غربی مغول و صلیبیّون بود، روایتی شنیدنی از ورود چنگیز به « بخارا » و تصرّف مسجد آن شهر دارد. جوینی در تاریخش می‌نویسد:
چنگیز به مسجد راند و پیش مغصوره [ محلّ ایستادن امام در مسجد ] بایستاد و پسر او تولی پیاده شده و بر بالای منبر برآمد. چنگیز پرسید که سرای سلطان است؟ گفتند: خانه‌ی یزدان است. او نیز از اسب فرود آمد و بر دو سه پایه‌ی منبر برآمد و فرمود که: صحرا از علف خالی است. اسبان را شکم پر کنند. انبارها که در شهر بود، گشاده کردند و غلّه می‌کشیدند و صنادیق مصاحف [ صندوق‌های قرآن‌ها ] را به میان صحن مسجد می‌آوردند و مصاحف را در دست و پای می‌انداخت و صندوق‌ها را آخور اسبان می‌ساخت و کاسان نبید [جام‌های شراب] پیاپی کرده و مغنیان [آوازخوانان] شهری را حاضر آورده تا سماع و رقص می‌کردند و مغولان، بر اصول غنای خویش، آوازها بر کشیده.
در این حالت، امیر جلال الدّین، علیّ بن الحسین الرندی که مقدّم و مقتدای سادات ماوراء النّهر بود و در زهد و ورع مشارالله [مورد اشاره و زبانزد] روی به رکن الدّین امام زاده، که از افاضل علمای عالم بود، آورد و گفت: مولانا! چه حالت است اینکه می‌بینم؟ به بیداری است یا ربّ یا به خواب؟
مولانا امام زاده گفت: خاموش باش! باد بی‌نیازی خداوند است که می‌وزد، سامان سخن گفتن نیست.
به راستی هم چنین بود و هست. گذر زمان راز همه‌ی آمد و شدها را بر ملا ساخت و سرکش‌ترین قوم بی‌فرهنگ و تمدّن را، مغول را واداشت تا بر آستان فرهنگ و تمدّن منبعث از « قرآن »، زانوی ادب به زمین زند؛ امّا در عصر ما واقعه‌ی قرآن سوزی در « ایالات متّحده‌ی آمریکا »، یعنی قطب غرب و تمدّن تکنولوژیک غربی در شرایطی و توسط قومی رقم می‌خورد که به رغم تصوّر در وضعیتی کاملاً انفعالی به سر می‌برند.
درک این معنا، یعنی شرایط انفعالی عارض شده بر حیات فرهنگی و تمدّنی غربی کمی سخت می‌نماید. سر و صدای ماشین‌های جنگی و رسانه‌ای مردان عصبانی، ساده دلان را می‌فریبد و گاه به هراس می‌اندازد.
این ماجرا را از چند منظر می‌توان دید.
1. اوّل سخن اینکه، به اعتراف بسیاری از اهل نظر در جهان، تاریخ غربی از روزهای آغازین قرن بیستم و شاید هم پیش‌تر، بحران در دو حوزه‌ی فرهنگی و تمدّنی را به تجربه نشسته است. این دو حوزه بحران را از منشأ دیگری، یعنی بحران در حوزه‌ی تفکّر و مبانی نظری دریافت کرده‌اند. غرب ابتدا در مبانی و مبادی نظری و دیدگاه کلّی به هستی، مبتلا به بحران شده و سپس در فرهنگ و صورت تمدّنی.
آمران و عاملان ماجرای قرآن سوزی، به درستی پی برده‌اند، عامل اصلی و مسبّب بروز شرایط انفعالی در غرب و همه‌ی آنچه که این انفعال در پی خواهد داشت، « کتاب » است و نه شخص.

اشخاص را می‌توان کشت و از آنان خلاص شد؛ امّا افکار را چه می‌توان کرد؟ عامل اصلی به چالش کشیده شدن غرب در حوزه‌ی فرهنگی و تمدّنی قبل از آنکه اشخاص باشند، افکارند. « قرآن » و اسلام، به تمامی، تاریخ و تفکّر، فرهنگ و تمدّن غربی را در بنیاد و مبانی، دچار بحران و چالش ساخته است. درست از همین جا، بنای به ظاهر سترگ و آهنین فرهنگی و تمدّنی غربی ضربه خورده و فرو می‌ریزد؛ چنان که چهارصد سال پیش از این، تفکّر اومانیستی و سکولاریستی در غرب، فرهنگ و تمدّن مسیحی را در بنیاد، دچار بحران ساخت و در مسیری تدریجی باعث فروپاشی تمام عیار آن شد و فرهنگ و تمدّن مدرن خود را بر ویرانه‌های تاریخ قبلی بر کشید.

اینک، غرب خود را مواجه با لرزش‌هایی در پایه‌ها می‌بیند. پایه‌های نظری، مبانی و مبادی ویژه‌ای که غرب را بر پا داشته بود؛ امّا اینک تفکّری نو، دینی و مدّعی بر کشیدن بنای تمدّنی دیگر و مدّعی پیشنهاد شیوه‌ی نو در مدیریت کلان سیاسی، اجتماعی بشر، از صحن و سرای کتاب آسمانی قرآن سر بر آورده و به تمامی، غرب و تاریخ و تفکّر و تمدّن چهارصد ساله‌اش را مورد بازخواست قرار داده و تهدید می‌نماید.
بی‌تردید، هیچ کدام از ملل و نحل سابق و لاحق شرقی و غربی، همچون مسیحیّت و یهودیّت به دلیل ابتلا به تحریف و سکولاریزم وحشتناک قادر به بازخواست از مبانی نظری تمدّن غربی و به چالش کشیدن تمام عیار آن نیستند؛ مگر قرآن مجید و تفکّر ولایی هم سنگ آن.
از اینجاست که باید گفته شود: آنان به درستی پی به عامل و مسبّب اصلی این فروپاشی برده‌اند و درک این همه از کشیشی وابسته به یک کلیسای محلّی خاسته نیست.
به خواست خداوند، پرده‌ای از « قرآن » برداشته شده و خصم قرآن (ابلیس و جنود زمینی‌اش) متذکّر واقعه‌ای شده‌اند که به فروپاشی و اضمحلال غرب می‌انجامد.
بی راه نیست اگر قول مولانا امام زاده را که در قرن ششم هجری قمری در « مسجد بخارا » زمزمه کرد، تکرار کنم:
باد بی‌نیازی خداوند است که می‌وزد!
تفکّر، نورانی و لطیف، امّا نافذ است. بی‌سر و صدا جان‌ها را متأثّر و متحوّل می‌کند و در پی‌اش، همه‌ی صورت‌ها را دیگرگون می‌سازد. از همین رو، هیچ سلاحی و سخت افزاری قادر به مقابله با آن نیست.
غرب امروزه، تفکّر دینی، آن هم از نوع قرآنی و منتسب به پیامبر آخرالزّمان (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خانه و بر فرش خود دارد. آن هنگام که چون نسیمی لطیف مرزهای غربی را با همه‌ی حارس و پاسبان در نوردید و وارد صحن و سرای انسان غربی شد و بنیاد فرهنگی چهارصد ساله را به چالش کشید و فضا را بر آن تنگ نمود، هیچ مهندسی و تکنوکراتی و هیچ ارتش و سلاحی، قادر به تهدید آن و بیرون راندنش نبود.
بد نیست از زبان غرب درباره‌ی جایگیر شدن تفکّر دینی اسلامی در غرب بشنویم تا امکان درک یکی از دلایل اصلی اسلام ستیزی و قرآن سوزی فراهم آید.
به شهادت اطّلاعات و آمار ارائه شده از سوی مجامع و رسانه‌های غربی، طیّ دهه‌های اخیر، اسلام به نحو شگفتی در غرب منتشر شده است و در میان عموم مذاهب، رقم اوّل رشد را از آن خود ساخته است.
روزنامه‌ی پر تیراژ « سیدنی مورنینگ هرالد » می‌نویسد:
اسلام از مرزهای جغرافیایی عبور می‌کند، مکتب‌های سیاسی و رژیم‌های ملّی را پشت سر می‌گذارد و کشورهای گوناگون شاهد تحرّک سیاسی و رشد پاینده‌ی اسلام خواهند بود.
در همین جهت، رئیس « اداره‌ی فدرال حفاظت از قانون اساسی آلمان »، پترفریش، با ابراز نگرانی از شرایط موجود، گفته است که در قرن آینده، اسلام گرایی به بزرگ‌ترین خطر تبدیل می‌شود و علّت آن هم در این است که اصول حکمت الهی، حکومتی که مسلمانان در تلاش برای دست یابی به آن هستند، به هیچ وجه با اصول نظام‌های دمکراتیک و لیبرال، هم خوانی ندارد.
حکمت الهی و تفکّر قدسی دینی مسلمانان، در مقابل تفکّر خود بنیاد، اومانیستی و سکولاریستی غربی خود را می‌نماید.
خطر اصلی از جانب مردان جنگی و اسلحه، غرب را تهدید نمی‌کند. همگان بر این قول متّفقند که در سراسر جهان کمتر کسی را یاری مقابله با انواع سلاح‌های مدرن غربی است. نقطه‌ی آسیب پذیر و پاشنه‌ی آشیل غرب، ساحت نظری و فکری است. همان نقطه‌ای که « قرآن » آن را به چالش کشیده است؛ در حالی که تاریخ غرب، طیّ همه‌ی سال‌های قرن بیستم از این حوزه روی به ضعف نهاد و همه‌ی توش و توان خود را از دست داد.
آنگاه که پایه‌ها و اصول در خانه‌ی جان و ذهن و زبان انسان غربی و غرب زدگان فرو می‌ریزد؛ همه‌ی صورت‌های بر کشیده شده بر این پایه‌ها هم فرو می‌ریزند و همه‌ی مناسبات و معاملات اجتماعی، سیاسی و... را از خود متأثر می‌سازد.
قرآن با متأثّر ساختن جهان بینی و دیگرگون ساختن جهان شناسی غربی، همه‌ی اخلاق و اعمال انسان‌های غربی و غرب زده را هم عوض می‌کند. درست به همین دلیل است که نویسنده‌ی « مجله‌ی فیگارو » می‌نویسد:
اینکه شعارهای مشهور مسلمانان با عنوان « قانون اساسی ما قرآن است » حکم یک بمب اجتماعی را در غرب خواهد داشت. حقیقتی که می‌توان آن را از قوانین مربوط به روسری دریافت.
قانون اساسی وحیانی قرآنی در مقابل قراردادهای اجتماعی جعل شده توسط انسان‌های بریده از آسمان و کتب آسمانی به مثابه یک بمب، مناسبات اجتماعی غرب را از هم می‌پاشد.
هیچ کس نمی‌تواند به زور، زنان غربی را وادار به پذیرش روسری کند؛ در حالی که ورود « قرآن » به صحن و سرای دریافت‌ها و بینش‌ها، تمامی صورت و سیرت حیات زنان را دگرگون می‌سازد.
« قدرت » حقیقی پیش از آنکه حاصل قدرت بازو و سلاح باشد، حاصل تفکّر است. با سلاح سرد و گرم نمی‌توان بر فکر و اندیشه فائق آمد؛ در حالی که اندیشه، افراد مسلّح را بی‌سلاح و مردان بی‌سلاح را مسلّح می‌سازد تا در پی تفکّر و آرمانی خاص به راه افتاده و عمل کنند. قدرت آرمان، بر کشیده بر پایه‌ی تفکر، از هر سلاحی کاراتر است.
غرب به خوبی می‌داند که دیر یا زود، مردان و زنان مسلّح به سلاح تفکّر و اندیشه‌ی دینی بر همه‌ی ساحت‌ها و سطوح فرهنگی و تمدّنی غربی فائق می‌آیند. از همین جا و قبل از آنکه همه‌ی فرصت‌ها از دست برود، غرب سعی در متوقّف کردن جریان سیّال اسلام خواهی دارد.
هنری کیسینجر، استراتژیست پیر و از اعضای اصلی « مجامع مخفی ماسونی و یهودی » در سال 1990 م. با درک خطر بزرگی که از سوی اسلام و مسلمانان غرب را تهدید می‌کند، نوشت:

در ده سال آینده، افزایش چشمگیر جمعیّت مسلمانان، بزرگترین خطر برای آمریکا خواهد بود و آمریکا باید برای جلوگیری از این خطر، با همکاری صادقانه و مخلصانه‌ی حکومت‌های کشورهای اسلامی، اقدامات گسترده‌ای را به عمل آورد تا در همه‌ی کشورهای اسلامی استفاده از ابزارها و داروهای کنترل کننده‌ی جمعیّت رواج پیدا کند.

کلام کیسینجر در اثر کهولت و متأثّر از دریافت بنی اسرائیلی احمقانه است. این جمعیت کثیر کشورهای مسلمان نیست که غرب را تهدید می‌کند، قدرت اسلام، قدرت تفکّر، قدرت « قرآن » و دریافت ویژه‌ای درباره‌ی عالم و آدم است که غرب را از درون انسان‌ها و به نحو بنیادین متأثّر ساخته و دیگرگون می‌سازد. این نکته را هم متذکّر می‌شوم که غرب ده‌ها سال است که از طرق مختلف سعی در کاهش جمعیّت مسلمانان و عقیم سازی مردان و زنان مسلمان دارد فاجعه‌ای که از آن به عنوان کشتار خاموش یاد کرده‌ایم. نویسنده‌ی « فیگارو »، در تمثیل زیبایی، از میزان نزدیک شدن مسلمانان به حوزه‌های مختلف ایدئولوژیک غربی و سینه به سینه ایستادن آنها در برابر صاحبان قدرت در « آلمان » این گونه سخن می‌گوید:
مسلمانان در آلمان تا بدان حد رشد کرده‌اند که اکنون سوسیال دمکرات‌ها در زمره‌ی همسایگان آنها در آمده‌اند. ساختمان مرکزی حزب دمکرات مسیحی آلمان در مقابل آنهاست. فاصله‌ی ساختمان مجلس تا دفتر مرکزی آنها چند متر بیشتر نیست و حتّی دفتر صدر اعظم در دسترسی آنها قرار دارد. حدّاقل چیزی که در مورد دفتر مرکزی مسلمانان آلمان می‌توان گفت، این است که جوانان محمّدی گام بلند و نیرومندانه در مسیر کسب قدرت برداشته‌اند.
قبل از آنکه آخرین فراز از موضوع را بیان کنیم، نگاهی به رشد و گسترش اسلام در غرب خواهیم داشت:
رابرت اسپنسر، منتقد سرسخت اسلام که تا کنون و در همین راستای اسلام ستیزی هفت جلد کتاب، ده پژوهش و بیش از دویست مقاله نوشته است، به نقل از برنارد لوئیس، مستشرق یهودی الاصل آلمانی می‌نویسد:
در پایان این قرن (قرن بیست و یکم) اروپا مسلمان خواهد شد.
خانم اوریانا فالاچی را بسیاری می‌شناسند. خبرنگار کهنسال جنگی که در اوایل انقلاب، برای انجام مصاحبه با امام خمینی (رحمة الله علیه) به « ایران » آمد، در آخرین کتاب خود به نام « نیروی خرد » می‌نویسد:
ده درصد نوزادانی که در سطح کشورهای اتّحادیه‌ی اروپا چشم به جهان می‌گشایند، مسلمان هستند.
حال، نگاهی گذرا به وضع اسلام در کشورهای غربی داشته باشیم. اوّل « فرانسه »؛
کارشناسان آمار، با مقایسه‌ی رشد دو جمعیّت مسلمان و مسیحی در فرانسه معتقدند این کشور تا چهل سال آینده، به کشوری با جمعیّت حدّاکثری مسلمان تبدیل خواهد شد.
هم اکنون سی درصد کودکان و نوجوانان زیر 20 سال در فرانسه مسلمانند. این نرخ در شهرهای بزرگی مثل « پاریس »، « نیس » و « مارسی » 45% کودکان و نوجوانان زیر 20 سال را شامل می‌شود.
بر اساس اطّلاعات فراهم شده، تا سال 2025 م. از هر پنج فرانسوی یک نفر مسلمان خواهد بود و چنانچه نرخ جمعیّت به همین منوال پیش رود، فرانسه به کشوری مسلمان تبدیل می‌شود.
در حال حاضر، تعداد 5 میلیون نفر مسلمان در فرانسه زندگی می‌کند. این رقم بیشترین تعداد مسلمانان ساکن در یک کشور اروپایی را نشان می‌دهد.
باید دید سایر کشورهای اروپایی از چه وضعی برخوردارند.
« انگلستان »؛
در سی سال پیش، جمعیّت مسلمانان انگلستان، 82/000 نفر بود؛ در حالی که امروزه، این تعداد به 2/500/000 مسلمان در این کشور رسیده است. در این کشور بیش از یک هزار باب مسجد وجود دارد که بیشتر این مساجد به جای کلیساهای خریداری شده از مسیحیان تأسیس شده است.
نرخ رشد جمعیّت در « بریتانیا » 1/6 درصد است. در « یونان » 1/3 درصد، در « آلمان » 1/3 درصد، در « ایتالیا » 1/2 و در « اسپانیا » 1/1 درصد است.
به شهادت کسانی که به انگلستان رفته و حوزه‌های عملیّه‌ی اسلامی این کشور را دیده‌اند، مجالس طلّاب در برخی مدارس، بی‌شباهت به « حوزه‌های علمیّه‌ی قم » نیستند.
میانگین رشد جمعیّت مسیحیان در 31 کشور اتّحادیه‌ی اروپا 1/38 درصد است؛ در حالی که جمعیّت شناسان معتقدند اگر رشد جمعیّت یک کشور در 25 سال متوالی کمتر از 2/5 درصد باشد، نجات فرهنگ و تمدّن آن کشور امکانپذیر نخواهد بود؛ این همه در حالی است که واتیکان، رسماً اعلام کرده است که:
جمعیّت مسلمانان در جهان، از جمعیت کاتولیک‌ها بیشتر شده و ظرف 5 الی 6 سال دیگر، اسلام بزرگ‌ترین دین جهان خواهد بود.
« آلمان »؛
« مجله‌ی فیگارو » درباره‌ی حضور مسلمانان در مساجد و نمازخانه‌های وابسته به جوامع اسلامی آلمان می‌نویسد:
حضور مسلمانان چنان است که پاپ، تنها می‌تواند رؤیای چنین استقبالی از کلیساها را در سر بپرورد.
مسلمانان در حال حاضر در آلمان، 2200 نمازخانه و مسجد دارند. زیباترین و غرورآمیزترین این بناها در شهر « مانهایم » قرار دارد، ساختمان گنبدی شکل و با شکوه که ظرفیّت پذیرش 2500 نفر را دارد.
تحقیقات انجام شده از سوی « انیستیتوی شرق شناسی هامبورگ » وابسته به « وزارت کشور فدرال آلمان » از روند رو به رشد پیوستن جوانان به سازمان‌های اسلام‌گرا خبر می‌دهد.
اخیراً دولت « آلمان » اعلام کرده است که کنترل کاهش جمعیّت این کشور دیگر ممکن نیست و ممکن است این کشور تا سال 2050 م. به یک کشور مسلمان تبدیل شود.
بلای کنترل جمعیّت طولانی و از هم گسیختگی واحد خانواده، « اروپا »را به قاره‌ای پیر و بی‌آینده تبدیل کرده است.
آلمان معتقد است که جمعیّت 5/2 میلیونی مسلمانان اروپا در 20 سال آینده به دو برابر افزایش می‌یابد.
آقای کلاوس کینکل، وزیر خارجه‌ی اسبق آلمان می‌گوید:
در حالی که اسلام در سی سال پیش از این 18% جمعیّت دنیا را داشت، اینک به یک چهارم جمعیّت دنیا؛ یعنی یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر رسیده است.
سایر کشورهای اروپایی
« اتریش »؛ سال‌های زیادی است که در این کشور، اسلام به عنوان دین رسمی شناخته شده است. در حال حاضر بیش از 375/000 نفر مسلمان در اتریش زندگی می‌کنند.
« اسپانیا »؛ در این کشور 400/000 نفر مسلمان نزدگی می‌کنند.
« بوسنی »؛ بیش از 5 تا 6 سده از عمر گرایش مردم بوسنی به اسلام می‌گذرد ودر حال حاضر دو میلیون مسلمان در این کشور زندگی می‌کند.
« هلند »؛ طبق آمار، نیمی از کودکانی که هر سال در هلند به دنیا می‌آیند، مسلمانند. چنانچه این روند ادامه پیدا کند، ظرف پانزده سال آینده، نیمی از جمعیّت « هلند » را مسلمانان تشکیل می‌دهند.
سازندگان « فیلم فتنه » با ارائه کردن آمار رشد مسلمانان در هلند اعلام خطر کردند و از اسلامی شدن هلند در سال‌های آینده خبر دادند ودر واقع این فیلم، به همین منظور و در راستای انعکاس اسلام هراسی ساخته و پخش شد.
« بلژیک »؛ در این کشور نیمی از کودکانی که هر سال به دنیا می‌آیند، مسلمانانند. در بلژیک 25% جمعیّت را مسلمانان به خود اختصاص می‌دهند.
« آلبانی »؛ جمعیّت حداکثری این کشور مسلمان است. اینک 6/1 میلیون نفر مسلمان در آلبانی زندگی می‌کند.
« روسیه »؛ در روسیه 23 میلیون نفر مسلمان زندگی می‌کند. 40% از نیروهای ارتش این کشور را طیّ سال‌های آینده مسلمانان تشکیل خواهند داد.
یک کشیش ایتالیایی در « واتیکان » نسبت به اسلامی شدن قاره‌ی « اروپا » هشدار داد. به گزارش « خبرگزاری ابنا » پیروگدو، کشیش ایتالیایی واتیکان اعلام کرد، با توجّه به کاهش میانگین زاد و ولد، در میان ساکنان اصلی قاره‌ی اروپا و افزایش بی‌سابقه‌ی مهاجران مسلمان که دارای خانواده‌ی پر جمعیّتی هستند، قاره‌ی اروپا در نسل‌های بعدی به قارّه‌ای مسلمان تبدیل می‌شود.
و امّا « آمریکا »؛ در سال 1970 م. جمعیّت مسلمانان آمریکا، بیشتر یکصد هزار نفر نبود؛ امّا در سال 2008 م. این رقم به نه میلیون نفر افزایش یافت. این همه در حالی است که رشد جمعیّت مسیحیان در آمریکا 1/6 درصد است و این نرخ رشد، حدّاقل رشد ضروری برای حفظ یک تمدّن به حساب می‌آید.
« کانادا »؛ در کشورکانادا نیز نرخ رشد جمعیّت مسیحیان 1/6 درصد است.
به گزارش « شبکه‌ی ایرانیان کانادا » (ایرانتو)، اوّلین مسجد در شمالی‌ترین نقطه‌ی زمین و در شهر « اینوویک (1) » در قلمرو شمال غربی « کانادا » احداث می‌شود این مسجد توسط یک گروه اسلامی خیریّه در شهر « ویتی بگ » در استان « مینتویا » برای ساکنان اینوویک ساخته می‌شود. این شهر در « دلتای مکنزی » و در 200 کیلومتری شمال دایره‌ی قطب قرار دارد و حدود یکصد نفر از جمعیّت 3500 نفری آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند.
اخیراً « شبکه‌ی تلویزیونی روسیا الیوم »، گزارش ریما ابوحمدیه، خبرنگار آن شبکه را درباره‌ی اوضاع و مشکلات مسلمانان در « آمریکا » را منتشر ساخته است. او در این گزارش اعلام می‌دارد:
آمارها نشان می‌دهد که چهل درصد از آمریکایی‌ها با دادن کارت‌های شناسایی ویژه به مسلمانان موافقند و این در حالی است که سالانه بیش از 20/000 نفر از آمریکایی‌ها به اسلام گرایش پیدا می‌کنند. از زمانی که رسانه‌های آمریکایی مواضع ضدّ اسلامی اتّخاذ کرده‌اند، این موضع بسیاری از مردم را نیز تحت تأثیر قرار داد. « مارسی موبرگ » شهروند تازه مسلمان شده‌ی آمریکایی می‌گوید:
بزرگ‌ترین مشکل من این است که والدینم مرا طرد کرده‌اند؛ امّا افرادی که خیلی مرا نمی‌شناختند، مرا پذیرفتند. (2)
آقای دکتر پیتربریولی، مدیر اجرایی « مؤسّسه‌ی تحقیقاتی مسیحیّت » در « انگلستان »، در سال 1997 م. طیّ مقاله‌ای که در صفحه‌ی اوّل نشریّه‌ی « ساندی تایمز » منتشر شد، اعلام کرد که:
بر اساس ارقام، اسلام سریع‌ترین مذهب در حال رشد، در جهان بوده است. آقای فرانچسکوگابریلی، قدیمی‌ترین محقّق مطالعات اسلامی در « ایتالیا » نیز، در سال 1986 م. در « نشریه‌ی پانوراما »، طیّ مطلبی با عنوان « هم نوا با بانگ الهی » نوشت:

مردم به دلایل احساسی، محیطی و گاه نیز به دلایل مادّی ناگزیر از تغییر دین می‌شوند. عدّه‌ای اسلام را با توجّه به سادگی آن برای فرار از مشکلات تمدّن امروز برمی‌گزینند و برخی دیگر از این جهت به اسلام می‌گروند که معتقد به یافتن پاسخ مشکلات اجتماعی در آن هستند.

نکته‌ی جالب آن است که محقّقان غربی با رویکرد مثبت به وجه اجتماعی اسلام و عدالت خواهانه‌ی آن می‌نگرند؛ چنان که راجر ستربوری، اسقف بارکینگ، طیّ مقاله‌ای با عنوان « رشد مسلمانان نسبت به مسیحیان » که در سال 1997 م. در « نشریه‌ی ساندی تایمز » منتشر شد، می‌نویسد:
یکی از جذّابیت‌های اسلام برای جوانان محروم، آن است که مسلمانان برای عدالت اجتماعی و نژادی، هر دو مبارزه می‌کنند. « کلیسای انگلستان » باید این تلاش و مبارزه را یاد بگیرد.
آقای دی مایکل برادین، استاد « دانشگاه آریزونا » در سال 1991 م. اسلام آورد، « مجله‌ی العالم » در یکم مارس 1996 م. علّت اسلام آوردن این استاد را از زبان خودش منتشر کرد. او می‌گوید:
اسلام آوردم برای آنکه تنها راه حلّ مسائل امروز آمریکا و جهان است. آنچه در قرن بیست و یکم و پس از آن برای باقی ماندن بدان نیازمندیم، اسلام است. بدون اسلام آینده‌ای تیره و تار خواهیم داشت. مسلمان شدم؛ چون اسلام دین منطق پرور است و راه حل‌های عملی همه‌ی مشکلات شخصی، ملّی و جهانی امروز نیز در اسلام نهفته است.
درک این نکته که از بستر تباهی اخلاقی وسقوط فرهنگی هیچ تمدّن بالنده‌ای پا نمی‌گیرد، قابل قبول همگان است، به ویژه در غرب که در اثر سلطه‌ی لیبرالیسم و هیدوئیسم (مکتب اصالت لذّت) تمامی پایه‌های اخلاقی ویران شده است.
برژنسکی، مشاور امنیّت ملّی کارتر، در سال 1996 م. طیّ مقاله‌ای با عنوان « اسلام تنها راه نجات آمریکا و جهان » که در « العالم » منتشر شد، می‌نویسد:
جامعه‌ی غوطه‌ور در شهوت‌ها، نمی‌تواند آداب اخلاقی جهان را پایه ریزی کند و هر تمدّنی که نتواند در اخلاق، پشگام و جلودار باشد، دچار فروپاشی می‌شود.
مقصود از بیان این آمار و اطّلاعات و اعتراضات، بیان این نکته بود که غرب و « آمریکا »، به دلایل مختلف و از جمله به قول پال کندی، استاد انگلیسی دانشگاه‌های آمریکا، به دلیل عارضه‌ی گستردگی بیش از حدّ امپراتوری، بحران زیست محیطی، فقر و بی‌اخلاقی در آستانه‌ی فروپاشی از درون قرار دارد، به ناگزیر بر اسلام آغوش گشوده است و اسلام، چون فرمانده و سرداری فاتح، خاکریزهای فرهنگی و تمدّنی آن را در می‌نوردد تا رنگ خود را بر همه‌ی سطوح و لایه‌های حیات مادّی و فرهنگی غرب بزند. غرب ناگزیر است در اسلام سر فرود آورد.
« اشپیگل »، نشریه‌ی معروف آلمانی در گزارشی از وخامت وضعیت اقتصادی و اجتماعی آمریکا و گسترش فاصله‌ی طبقاتی در این کشور تأکید کرد که ستاره‌ی امپراتوری آمریکا در حال افول است و احتمال قرار گرفتن این کشور در جمع کشورهای جهان سوم افزایش یافته است.
به گزارش « فارس »، هفته نامه‌ی آلمانی اشپیگل در این گزارش، با اشاره به اوضاع وخیم اقتصادی آمریکا و گسترش فاصله‌ی طبقاتی در این کشور، تأکید کرد که ستاره‌ی امپراتوری آمریکا در حال افول کردن است.
در این گزارش آمده است که:
در روزهای اخیر در حالی که آمریکایی‌های پولدار کمک‌های میلیاردی خود را به امور خیّریه جشن می‌گیرند، بقیه‌ی مردم این کشور در وضعیتی بدتر از هر زمان دیگر به سر می‌برند.
بنابراین گزارش، پیش از این در « آمریکا » به ندرت افراد در یک دوره‌ی طولانی بیکار بوده‌اند و فاصله‌ی بین فقیرترین و پول دارترین مردم به این صورت فاحش و زیاد نبوده است.
« اشپیگل » گزارش کرد:
با وجود آنکه وضعیت ساکنان شهر « کونتشورا » در شمال « لس آنجلس »، از نظر مالی خوب است؛ ولی حدود 20% آنان در معرض بی‌خانمان شدن قرار دارند.
در ادامه این گزارش آمده است که شمار اشخاص مراجعه کننده به مراکز خیریّه برای گرفتن غذا دو برابر شده است، بعضی از این اشخاص با خودروی بی‌ام‌و می‌آیند و برای خیلی از مردم آمریکا این خودروها یادآور دوران خوب اقتصادی است.
ویلیام سینلی، کارشناس امور اجتماعی و رفاهی رئیس امور خیریّه‌ی « شهرک کونتشورا » می‌گوید:
این فقیران جدید اشخاصی هستند که هیچ وقت فکر نمی‌کردم با آنها در خیریّه رو به رو شوم. آنها اشخاصی از طبقه‌ی مرفّه بوده‌اند که اکنون بیکار شده و در معرض بی‌خانمان شدن قرار دارند؛ امروز ما اشخاصی را در خیریّه‌ها مشاهده می‌کنیم که خودروهای آنها 50 هزار دلار ارزش دارد و تا چندی قبل صاحب خانه بوده‌اند.
در این گزارش آمده است:
شمار میلیونرها در آمریکا در سال 2009 م. حدود 17% افزایش یافته است. دو هفته قبل نیز 40 نفر از ثروتمندان آمریکا از جمله بنیان‌گذار « مایکروسافت » اعلام کردند که بعد از مرگ، نصف ثروت آنها برای امور خیریّه صرف شود.
کارشناسان از این نگران هستند که اقتصاد « آمریکا »، برای سال‌ها ضعیف بماند، این نگرانی زمانی افزایش یافت که کمک‌های دولتی در کلّیت وضعیت جامعه‌ی آمریکا تغییر ایجاد نکرده؛ بلکه درست به عکس برای خیلی از مردم وضعیت بد و بدتر شده است.
بنابر یک نظرسنجی، 70% جمعیّت آمریکا هنوز بر این باورند که رکود اقتصادی این کشور، ادامه پیدا می‌کند؛ این رکود اقتصادی این بار فقط اشخاص فقیر را هدف قرار نداده؛ بلکه اشخاصی با تحصیلات و درآمد خوب طبقه‌ی متوسط را نیز هدف خود قرار است و آنان همچنان از آینده‌ی خود احساس نگرانی می‌کنند.
هم اکنون از هر 10 نفر حدود چهار نفر در آمریکا خود را جزو قشر متوسط می‌دانند و معتقدند که جایگاه اجتماعی خود را بیش از این نمی‌توانند نگه دارند.
آریانا هافینگتن، یک روزنامه نگار معروف آمریکایی در مطلبی در این خصوص نوشت:
آمریکا در معرض خطر ورود به جهان سوم قرار گرفته است.
در کنار مشکلات مالی و اقتصادی و بدهی‌ها در آمریکا، فاصله‌ی طبقاتی رو به گسترش است. وضعیتی که این کشور از بحران اقتصادی اواخر دهه‌ی 20، با آن مواجه نشده بود، برای اوّلین بار بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکایی‌ها با مشکل بیکاری دراز مدّت، مواجه شده‌اند. شمار بیکاران دراز مدّت سه برابر وقت‌های بحرانی دیگر در « آمریکا »ست و احتمالاً این روند افزایش پیدا کند و به 17% کلّ جامعه‌ی کاری آمریکا برسد.
بنا بر آماری، حدود 50 میلیون آمریکایی برای مدّت زمان کافی غذا ندارند و یک هشتم بزرگسالان و یک چهارم کودکان آمریکایی از کوپن‌های غذای مراکز خیّریه استفاده می‌کنند. این رقم باور نکردنی، متعلّق به کشوری است که ثروتمندترین کشور دنیا محسوب می‌شود.
چیزی که برای آمریکایی‌ها از همه خطرناک‌تر است، از دست رفتن خوش بینی به آینده در بین آنان است، کشوری که مردمان آن به خوش بینی معروف بودند، اکنون اکثر شهروندانش انتظار دارند که زندگی کودکان آنها از زندگی خودشان بدتر شود.
امروز خیلی از آمریکایی‌ها این نکته را فهمیده‌اند که رؤیای آمریکایی خودشان، فقط یک تب بود. تعداد فرصت‌های شغلی کم و درآمدها با رکود مواجه شده و نابرابری روز افزون در جامعه حاکم است.
در این گزارش آمده است:
آمریکا با یک بحران ساختاری مواجه است واگرچه این بحران از خیلی وقت پیش شروع شده؛ ولی آنها تازه متوجّه آن شده‌اند. رونق سهام، ملک و افزایش بی‌نهایت بدهی‌ها و تب مصرف گرایی این نکته را مخفی نگه داشته که 30 سال رشد اقتصادی، هیچ تأثیری روی جامعه‌ی آمریکا نداشته است.
در سال 1978 م. میانگین درآمد مردها در آمریکا 45 هزار و 879 دلار در سال بود، این رقم در سال 2007 م. با محاسبه‌ی تورّم حدود 45 هزار و 113 دلار بوده است؛ تمام این درآمدها، شامل منافع کلان سهامداران و شرکت‌های بزرگ و بازارهای مالی بوده است و این منافع به اشخاصی رسیده است که همیشه ثروتمند بوده‌اند.
در 30 سال اخیر، با آنکه تولید ناخالص داخلی « آمریکا » 110 درصد افزایش یافته است؛ ولی درآمد 90 درصد آمریکایی‌ها از سال 1973 م. فقط افزایش بسیار اندکی داشته؛ در حالی که تعداد اشخاص ثروتمند در آمریکا، تقریباً سه برابر شده است.
در سال 1979 م. یک سوم سودی که آمریکا به دست آورده بود، به طبقه‌ی ثروتمند جامعه‌ی آمریکا می‌رسید؛ در حالی که امروز 60 درصد از درآمدهای آن به دست اشخاص ثروتمند می‌رسد.
آمارها نشان می‌دهد که احتمال رفتن یک آمریکایی به طبقه‌ی متوسط بالا، حدود چهار درصد است که این پایین‌ترین حد در بین کشورهای صنعتی دیگر است.
سیاست مداران آمریکایی جوانی برای تشدید این بحران احتمالی نمی‌بینند و « واشینگتن » به دنبال ایجاد اشتغالی است که هنوز ایجاد نشده است.
پاول کروگمن، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل از آمریکا با اشاره به اینکه خیلی از شهرهای آمریکا در آستانه‌ی ورشکستگی است و پول پرداخت هزینه‌ی نگهداری از خیابان‌ها را هم ندارند، گفت:
در آمریکا چراغ‌ها خاموش می‌شود، مشکل اصلی این است که دیگر آنها نمی‌توانند مصرف گرایی کنند؛ چون حساب پس اندازی ندارند و ارزش خانه‌های آنان نیز به نصف رسیده است؛ آنها دیگر وام‌های ارزان دریافت نمی‌کنند و درآمدشان کاهش یافته یا بیکار شده‌اند.
بر اساس این گزارش، آنان دیگر قادر به پرداخت مالیات نیستند و برای همین هم خیلی از ایالت‌ها و شهرها با شکاف‌های بزرگ در بودجه هایشان رو به رو شده‌اند، در « ایالت هاوایی » و در برخی از هفته‌ها، مدارس را روزهای جمعه تعطیل می‌کنند تا هزینه‌ها را کاهش دهند در منطقه‌ای از « ایالت جورجیا » اتوبوس‌های شرکت واحد را متوقّف کرده‌اند. در شهر « کلرادواسپرینگز » با حدود 380 هزار نفر جمعیّت برای صرفه جویی یک سوم چراغ‌های خیابان خاموش شده است و خیلی از آمریکایی‌ها خانه‌های خود را از دست داده‌اند و خیلی از آنها یا در شهرها چادرنشین شده‌اند یا در بین بی‌خانمان‌ها زندگی می‌کنند.
در پایان این گزارش با اشاره به اینکه خیلی از مردم حتّی پول ثبت نام کودکانشان را در کودکستان‌ها ندارند، آمده است: دیگر در آمریکا کارهای ساده‌ای مانند فروشندگی نیز پیدا نمی‌شود.
با توجّه به آنچه که گفته شد، به خوبی می‌توان نتیجه گرفت که « آمریکا » و غرب، چاره‌ای جز ایجاد تشنجّ‌های ساختگی برای خروج از بحران‌های فراگیری که آنها را احاطه کرده است، ندارند.
در راستای همین تاکتیک‌های مقطعی است که موجی از دشمن ستیزی در بین سیاست مداران غربی مشاهده می‌شود؛ امّا آنچه که مطمئناً فرا خواهد رسید، غالب شدن نور خداوندی است؛ اگرچه کافران نخواهند و منکرش گردند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Inuv‌ok.
2. روزنامه‌ی جمهوری.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول