دیدگاه اهل سنت درباره مهدی منتظر (علیه السلام) (2)
مترجم: سید هادی خسروشاهی
7-بیان اسامی برخی از علمایی که به احادیث مهدی احتجاج کرده و اعتقاد به آن را ضروری دانستهاند و بازگویی سخنان آنان
«الحافظ ابوجعفر العقیلی» متوفای سال 322 هـ میگوید: «دربارهی مهدی احادیث نیکویی وارد شده است. «الحافظ ابن حجر» در تهذیب التهذیب در ترجمه علی بن نفیل بن زارع الهذی میگوید: العقیلی در کتابش از او یاد کرده و به حدیث او درباره مهدی که با آن شناخته شده، اشاره دارد و البته درباره مهدی، احادیث خوب دیگری، غیر از این طریق وارد شده است.«امام ابن حبان بستی» متوفای سال 354 هـ معتقد است که احادیث وارده پیرامون مهدی به حدیث «لایأتی علیکم زمان الا والذی بعده شرّ منه» (هیچ روزگاری فرا نمیرسد مگر اینکه روزگار بعدی از آن بدتر باشد) اختصاص دارد.
الحافظ بن حجر در فتح الباری در سخن از حدیثی که بخاری در صحیحش در کتاب الفتن آن را از «أنس بن مالک» روایت کرده و میگوید: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود هیچ روزگاری فرا نمیرسد مگر اینکه روزگار بعدی از آن بدتر باشد تا اینکه به لقای خدایتان بشتابید.»
وی گفت: «ابن حبان در صحیح خود چنین استدلال کرده است که این حدیث أنس در عمومیت خود مربوط به احادیثی میشود که دربارهی دوران ظهور مهدی وارد شده و اینکه او، زمین را پر از عدل و داد کند، پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد.»
«الخطابی» متوفای 388 هـ در مورد حدیث أنس بن مالک میگوید:
«که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: روز رستاخیز فرا نرسد، مگر آنکه زمان درهم نوردد! سال مانند ماه و ماه مانند یک روز گردد و این در دوران مهدی و عیسی خواهد بود.»
ملا علی قاری در المرقاة فی شرح المشکاة به این نکته اشاره دارد و میافزاید که در آن زمان «دجال» هم خروج کرده است.
«المبارکفوری» صاحب تحفة الاحوذی نیز این مطلب را در شرح حدیث فوق آورده است.
امام «البیهقی» متوفای سال 458 هـ پس از سخن در مورد ضعیف بودن حدیث: لامهدی الاّ عیسی بن مریم – هیچ مهدیی نیست مگر عیسی بن مریم، میگوید: بیتردید اسناد احادیث ظهور مهدی صحیحتر است. این را «الحافظ ابن حجر» در تهذیب التهذیب در ترجمه محمدبن خالد الجندی راوی حدیث فوق آورده و ابن القیّم در المنار المنیف فی الحدیث الصحیح والضعیف از او نقل کرده است.
القاضی عیاض، متوفای 544هـ در کتاب معروف خود الشفا باب خاصی درباره معجزات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که شامل سی فصل است و در بخش اول آن به بیان معجزات و کرامات پیامبر پرداخته و میگوید: «هدف ما اثبات عمدهترین معجزههای پیامبر است تا مقام آن حضرت در نزد خداوند، روشن گردد. ما در این کتاب فقط مطالبی را نقل میکنیم که قطعی باشد و در اسناد آنها جای شک و تردیدی دیده نشود.» سپس در فصل 23، به پیشگوییهای پیامبر اشاره دارد و مینویسد: «ما در این فصل مطالبی را درباره آینده از پیامبری نقل میکنیم که هرگز از روی هوی سخن نگفته است و از آنجمله مسألهی «ظهور مهدی» است.»
امام محمدبن احمدبن ابی بکر القرطبی مؤلف تفسیر مشهور متوفای سال 671 هـ در کتابش التذکرة فی امور الآخره پس از بیان حدیث «هیچ مهدیی نیست مگر عیسی بن مریم» میگوید: «اسناد آن ضعیف است و احادیث وارده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تصریح برظهور مهدی از اهل بیت او و از فرزندان فاطمه (علیه السلام)، ثابت است و از این حدیث صحیحتر میباشد بنابراین شایسته است احادیث مذکور مورد توجه قرار گیرد. او میگوید: احتمال دارد که حدیث فوق ناظر بر کمال و عصمت حضرت عیسی باشد و بدین ترتیب اختلاف ظاهر احادیث و تضاد برطرف میگردد، سیوطی در آخرین بخش العرف الوردی فی اخبار المهدی این سخنان را نقل کرده است. شیخ الاسلام ابن تیمیّه متوفای سال 728 هـ در کتابش منهاج السنة النبویة (1) مینویسد:... و اما حدیثی که ابن عمر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که در آخرالزمان مردی از اهل بیت من که نامش همچون نام من و کنیهاش همچون کنیه من است ظهور میکند که زمین را پر از عدل و داد میکند، که زمین را پر از عدل و داد میکند، بعد از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد، و او همان مهدی است.»
در توضیح باید گفت: احادیثی که با آن بر ظهور مهدی احتجاج میشود، کاملاً صحیح است که ابوداود، الترمذی، احمد و دیگران از حدیث ابن مسعود و غیره روایت کردند، مانند حدیثی که ابن مسعود از پیامبر روایت کرده که فرمود: «اگر از دنیا یک روزی باقی بماند خدا آن روز را طولانی میگرداند تا اینکه مردی از تبار من یا از اهل بیت من ظهور میکند که نامش همانند نام من است و نام پدرش همانند نام پدرم است و او زمین را پر از عدل و داد میکند، پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد.» الترمذی و ابوداود از روایت ام سلمه نقل کردهاند که در آن، «مهدی از خاندانم از فرزندان فاطمه» آمده است. ابوداود همین حدیث را از ابی سعید نقل کرده که در آن آمده: «او هفت سال بر زمین حکومت میکند» و از علی (رضی الله عنه) روایت کرده که او به حسن نگریست و گفت این پسرم «سید» است همان گونه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را نامیده است و از تبار او مردی ظهور خواهد کرد که به نام پیامبرتان نامیده میشود که در اخلاق شبیه اوست. و در خلقت همانند او نیست. او زمین را پر از عدل و داد میکند...
البته در این احادیث فرقههای متعدد دچار اشتباه شدهاند: گروهی آن را انکار کرده و به حدیث ابن ماجه احتجاج ورزیدهاند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هیچ مهدیی نیست مگر عیسی بن مریم»، ولی این حدیث ضعیف است، گرچه ابومحمدبن الولید البغدادی بر آن اعتماد کرده، ولی قابل اعتماد نیست. ابن ماجه از یونس از الشافعی و الشافعی از مردی از اهل یمن به نام محمدبن خالد الجندی آن را روایت کرده و او کسی نیست که به روایت او استناد شود. و حتی گفته شده که شافعی آن را از ازجندی نشنیده و یونس هم آن را از شافعی نشنیده است.
دیگر آنکه: شیعه اثنی عشری میگویند که مراد از این مهدی همان مهدی موعود آنهاست و حدیث را چنین توجیه کردهاند که مراد این است که نام او محمدبن ابی عبدالله است که در اینجا کنیه حسین بن علی را به جای نام پدر قرار دادهاند. و این توجیه را «ابن طلحه» در کتاب خود به نام غایة السول فی مناقب الرسول پسندیده و آن را قبول کرده است.
ابن تیمیة در آخر بحث خود میگوید: «به نظر ما مهدی موعود از اولاد حسن بن علی است همان طور که در حدیث منقول از علی بن ابیطالب نقل شده است.»
«ابن القیم» در آخر کتاب «المنار المنیف فی الحدیث الصحیح والضعیف» فصلی در سخن پیرامون احادیث مهدی و ظهور وی و جمع میان آن و حدیث خالدالجندی اختصاص داده است که در آن میگوید: «در مورد حدیث «لامهدی الاّ عیسی بن مریم»، ابن ماجه در سنن خود از «یوسف عبدالاعلی» از الشافعی، از محمدبن خالد الجندی از ابان بن صالح از الحسن بن انس بن مالک از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نقل کرده، که تنها محمدبن خالد» آن را روایت کرده است و «ابوالحسین محمدبن حسین الابری» در کتاب مناقب الشافعی میگوید» «این محمدبن خالد نزد اهل علم و نقل حدیث ناشناخته است، اخبار ظهور مهدی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور متواتر و به حدّ وفور رسیده است و اینکه او از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و هفت سال حکومت میکند و زمین را پر از عدل و داد میکند و عیسی ظهور میکند و برای کشتن دجال او را یاری میدهد و او امامت این امت را بر عهده میگیرد و عیسی پشت سر او نماز میگزارد.»
بیهقی نیز مینویسد: «فقط محمدبن خالد این حدیث را آورده» و «الحاکم ابوعبدالله» میگوید: که او فردی ناشناخته بود و اسناد او مورد اختلاف است. این حدیث از او، از ابان ابن ابی عیاش، از الحسن، به طور «مُرسل» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است، ولی ارجاع حدیث به محمدبن خالد میباشد که او ناشناخته است و ابان ابن ابی عیاش – هم مورد قبول نیست و «متروک» میباشد، و از سوی دیگر احادیث دالّ بر ظهور مهدی اسنادشان صحیحتر است.
ابن القیم مینویسد: «به عقیده من، طبق حدیث عبدالله بن مسعود، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند، خدا آن روز را آن قدر طولانی میگرداند تا اینکه مردی از من یا از اهل بیت من، برانگیزد که نامش همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدر من باشد و او زمین را پر از عدل و داد میکند. همچنانکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد.» «ابوداود» و «الترمذی» آن را روایت کرده و الترمذی مینویسد: «حدیثی حسن و صحیح است.» ترمذی در سرآغاز، حدیث از علی و ابی سعید و ام سلمه و ابوهریره را نقل کرده و میافزاید: «این حدیث «حسن» و «صحیح» است.»
سپس «ابن القیم» میگوید: «در این زمینه حدیثی از حذیفة بن السیمانی و ابی امامة الباهلی و عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن عمروبن العاص و ثوبان و انس بن مالک و جابر و ابن عباس و دیگران نقل شده است.»
وی سپس بخشی از احادیثی را که در سنن و مسانید آمده است میآورد که اغلب آنها صحیح و معتبر است و آنچه که «ضعیف» است و نقل شده در واقع برای آشنایی ذهن افراد، آورده شده است.
ابن القیم سپس میگوید: «اصولاً احادیث مربوط به «مهدی» چهار نوع است: صحاح، حسان، غرائب، مجعول و روی همین اصل، مردم پیرامون این مسأله، چهار دیدگاه پیدا کردند:
اول: اینکه، مهدی، همان مسیح بن مریم است. هوادارن این عقیده به حدیث منقول از «محمدبن خالدالجندی» استناد کردند، ولی ما چگونگی آن حدیث را بیان کردیم و روشن ساختیم که این حدیث مورد قبول نیست و نمیتواند مورد استدلال قرار گیرد، زیرا که عیسی در نظر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگترین هدایت شده- مهدی – است و در احادیث صحیح وارده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او نزول میکند و حکومتش بر اساس کتاب خدا، برقرار خواهد شد و مانعی ندارد که مهدی از دیدگاه پیامبر، «عیسی بن مریم» باشد.
دوم: مهدی، همان خلیفه! عباسی است که آمده و زمان او نیز به پایان رسیده است! وی سپس دو حدیث را نقل میکند – از جمله حدیث پرچمهای سیاه که از سوی مشرق، خراسان برافراشته میشوند – و به «ضعف» آنها اشاره مینماید، و میافزاید که حتی در صورت «صحیح» بودن این دو حدیث، نمیتوان آنها را سندی بر این دانست که خلیفه بنی عباس، مهدی موعود آخر الزمان باشد، بلکه او هم مانند «عمربن عبدالعزیز» که از جمله مهدیانی – هدایت شدگان – بود که آمده اند و رفتهاند (!)
امام احمدبن حنیل عمربن عبدالعزیز را از جملهی مهدیان میداند، و ما هم تردیدی نداریم که او یکی از خلفای مهدی – هدایت شدگان – بود، ولی هرگز نمیتوان گفت که او همان مهدی موعود آخرالزمان است. مهدی منتظر، که در احادیث ذکر شده همراه با خیر و برکت، رشد و تکامل خواهد بود که در قبال او «دجال» در جناح شرّ و ضلالت خواهد آمد. همان طور که در گذشته دجالهای کوچکی آمده و رفتهاند، مهدیان کوچکی هم آمده و رفتهاند که هرگز نمیتوان آنها را به عنوان «مهدی موعود بزرگ» تلقی کرد.
سوم: او مردی از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در آخرالزمان ظهور میکند و درحالی که زمین از ظلم و بیداد آکنده شده، آن را پر از داد و عدل میکند و اغلب احادیث بر این امر دلالت دارد که او از فرزندان «حسن بن علی بن ابیطالب» است. وی سپس چند حدیث درباره ظهور مهدی نقل میکند.
چهارم: اما امامیه نظر چهارمی دارند و آن اینکه «مهدی محمدبن الحسن العسکری» موعود، از فرزندان «حسین بن علی» است نه از فرزندان «حسن بن علی» که در شهرها حاضر و از دیدهها غایب است و او در سامرّا در سردابی پنهان شد و شیعه منتظر است که از آن سرداب روزی بیرون آید...» (!!) (2)
ابن القیم در کتاب دیگرش: اغاثة اللهفّان من مصائد الشیطان مینویسد: «یهودیان هم منتظر قائمی از اولاد حضرت داود هستند که وقتی ظهور کند دعایی میخواند که همه مردم جهان میمیرند (!) ولی این قائم موعود (!) ظاهراً همان دجّال موعود باشد که یهودیان در انتظار ظهور آن هستند وگرنه مسیح بن مریم، مسیح هدایت است که مسلمانان هم در انتظار ظهور آن هستند وگرنه مسیح بن مریم، مسیح هدایت است که مسلمانان هم در انتظار نزول وی در کنار مهدی منتظر هستند که او از اهل بیت نبوت است و پس از قیام، زمین را پر از عدل و داد میسازد، پس از آنکه، پر از ظلم و بیداد شده باشد.»
«ابوالحسن السمهودی» متوفای 911 هـ میگوید: «از اخبار به اثبات رسیده چنین استفاده میشود که او – یعنی مهدی- از فرزندان فاطمه است. «ابوداود» میگوید: «او از فرزندان امام حسن است و راز آن این است که امام حسن، به خاطر ملاحظه حال امت از جانشینی و امامت صرف نظر کرد از این رو قائم به جانشینی – حق – به هنگام شدت نیاز، و آکندگی زمین از بیداد از فرزندان او انتخاب شد و این سنت خداوند در میان بندگانش است که او به آن کس- که به خاطر رضای الهی از خواستهای صرف نظر کند یا به فرزندانش، چیزی بهتر از آنچه صرف نظر کرده ارزانی میدارد و «حسن بن علی» در صرف نظر کردن از خلافت اصرار ورزید و خداوند این نعمت را به او عطا فرمود». (3)
ابن حجر مکی متوفای 974 هـ در کتابش القول المختصرفی علامات المهدی المنتظر میگوید: «آنچه باید باور داشت همان است که احادیث صحیح به ظهور مهدی موعود دلالت دارد که دجال را نابود میسازد و عیسی پشت سر او نماز میخواند و هرجا ذکر مهدی آمده مراد اوست.» (4)
«الحافظ عمادالدین بن کثیر» در کتاب الفتن والملاحم در فصلی تحت عنوان: ذکر المهدی میگوید: «این در آخرالزمان خواهد بود و او یکی از خلفای راشدین و ائمهی مهدیین است.»
«الترمذی» میگوید: محمدجعفر برای ما بازگو کرد که «شیعه» از «زیدالعمی» شنیده که «الناجی» از «ابوسعید الخدری» روایت کرده که او گفت: از این بیم داشتیم که پس از پیامبرمان اتفاقی پیش آید، از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونگی امر را پرسیدیم، فرمود: در بین امت من مهدی خواهد بود، او ظهور میکند و پنج، هفت یا نه سال زندگی میکند. گفتیم و آن چگونه است؟ فرمود: مردی نزد او میآید و میگوید ای مهدی به من عطا کنید و او هرآنچه میتواند حمل کند در دامن خود جمع میکند و به او میبخشد و این حدیث «حسن» است. و به گونهای دیگر از «ابوسعید الخدری» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و «ابوالصدیق الناجی» - که نامش بکربن عمرواست ولی به او «بکربن قیس» گفته میشود – روایت شده که بیشترین مدت زمامداری او نُه سال و کمترین آن پنج یا هفت سال خواهد بود. در دوران او میوهها فراوان، کشتزارها پربار، ثروت بسیار، حکومت پایدار، دین استوار، دشمن سرکوب و نعمتها ماندنی خواهد بود.
«امام احمد» میگوید: «حسن بن موسی» به نقل از «حمادبن زید»، از «مجالد»، از «اشعبی» و او از «مسروق» برایمان بازگو کرد که: نزد «عبدالله بن مسعود» نشسته بودیم و او قرآن را بر ما قرائت میکرد، مردی به او گفت: ای ابوعبدالرحمن آیا از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدهاید که این امت چند خلیفه خواهد داشت؟ گفت: از زمانی که به عراق آمدهام، هیچکس پیش از تو این را از من نپرسیده و سپس گفت: آری، از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدیم، فرمود دوازده تن همچون شمار نقیبان بنی اسرائیل. اصل حدیث در صحیحین از حدیث «جابربن سمره» نقل شده و ثابت است. او گفت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: کار مردم تا زمانی که دوازده تن بر آنان حکومت میکنند رو به راه خواهد بود. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنانی فرمود که بر من پوشیده ماند، از پدرم پرسیدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه فرمود؟ گفت: فرمود همگی آنان از قریش هستند و این لفظ مسلّم است و معنای این حدیث بشارت بر وجود دوازده خلیفه درستکار است که حق را برقرار و عدالت را پیشه میکنند. و بیتردید یکی از آنها، مهدی خواهد بود که پیامبر ظهور او را بشارت داده است.
***
«شیخ ملاعلی قاری حسینی» متوفای سال 1014 هـ در شرح فقه الاکبر امام ابوحنیفه، در مسئله مربوط به خروج دجال و نزول عیسی بن مریم، مینویسد:
«نخست مهدی موعود در سرزمین «حرمین شریفین» ظهور میکند و سپس به «بیت المقدس» میآید و در آنجا مورد محاصره «دجال» قرار میگیرد که عیسی بن مریم (علیه السلام) از سوی «دمشق» به یاری او میشتابد و با یک ضربه، دجال را نابود میسازد و سپس در پشت سر مهدی نماز میگزارد تا امامت و رهبری او را تأیید نماید و تبعیت خود را از پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان دهد...»
***
«شیخ عبدالرؤوف المناوی» مؤلف فیض القدیر شرح الجامع الصغیر متوفای 1032 هـ در کتاب خود مینویسد: «اخبار مربوط به مهدی مشهور و فراوان است و افراد بسیاری به تألیف درباره آن پرداختهاند...» تا اینکه میگوید:
«یادآوری: اخبار مهدی با حدیث «هیچ مهدیی نیست مگر عیسی بن مریم» در تضاد نیست زیرا مراد، چنانکه «القرطبی» گفته است، این است که مهدی با عیسی بن مریم کامل است.»
«المناوی» دربارهی حدیث «لن تهلک أمّة أنا فی أولها و عیسی بن مریم فی آخرها و المهدی فی وسطها (امتی که من در آغاز و عیسی بن مریم در پایان و مهدی در وسط آنها باشد، نابود نمیشود) میگوید: «مراد از وسط ماقبل آخر است، زیرا نزول عیسی (علیه السلام) برای کشتن دجال در زمان مهدی خواهد بود و عیسی، چنانکه در اخبار آمده است و جمعی از معتمدان قاطعانه آن را پذیرفتهاند، پشت سر او نماز میگزارد. وی دربارهی حدیث «مناالذی یصلی عیسی بن مریم خلفه» (از ماست آن کس که عیسی بن مریم پشت سر او نماز میگزارد) میگوید: «پس از نزول، عیسی (علیه السلام) امام مهدی (علیه السلام) را مییابد که قصد نماز گزاردن دارد. پس پا بر عقب مینهد تا مهدی جلو بیفتد و عیسی (علیه السلام) پشت سر او نماز میگزارد.» .. «المناوی» میگوید: «و این فضل و افتخاری بس عظیم برای این امت است، سپس میافزاید: «آنچه در این حدیث آمده است با آنچه در پارهای آثار گفته شده که عیسی همو امام مهدی است، منافات ندارد. «سعد تفتازانی» این حدیث را قطعی میداند، و چنین استدلال میکند که امکان جمع میان این دو حدیث وجود دارد و آن اینکه عیسی (علیه السلام) ابتدا به «مهدی» اقتدا مینماید تا نشان دهد که او از پیامبرمان تبعیّت میکند و طبق شریعت او حکومت میراند، سپس «مهدی» به او اقتدا میکند.»
***
«شیخ محمدالسفارینی» در کتابش: لوامع الانوار البهیه و سواطع الأسرار الاثریه به شرح شعری میپردازد که تحت عنوان: «الدرّة المعنیه فی عقد الفرقة المرضیة» آمده است و میگوید:
و ما أتی بالنصّ من أشراط *** فکلّه حق بلاشطاط
(علامتهایی که در نص آمده است *** تمام آنها بیتردید حق است)
منها الأمام الخاتم النصیح *** محمد المهدی و المسیح
(از جملهی آن امام خاتم پندآموز *** محمد مهدی و مسیح است).
«منها»، یعنی از جمله آن علائم روز واپسین که در اخبار به طور متواتر آمده- یعنی از نشانههای بزرگ آخرالزمان و نخستین آن – این است که امامی که به گفتار و کردار مقتدای امّت و خاتم امامان است، ظاهر میگردد که هیچ امامی پس از او نخواهد آمد. همان طور که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم أنبیاست و هیچ پیامبری پس از پیامبر راست گفتار نخواهد آمد، زیرا او از اعراب اصیل، اهل فصاحت و بلاغت است.
وی سپس میگوید: و امّا محمدالمهدی، ایننام، مشهورترین اوصاف اوست زیرا «محمد» در چندین خبر آمده و در برخی از آنها گفته شده که اسمش محمد و نام پدرش عبدالله است که در حدیث صحیح از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: نامش همانند نام من و نام پدرش چون نام پدر من است: «ابونعیم» از حدیث ابوهریره آن را روایت کرده و عبارت آن چنین است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند خدا آن روز را آن قدر طولانی میگرداند تا اینکه مردی از اهل بیت من ظهور میکند که نامش همانند نام من و نام پدرش چون نام پدر من است که زمین را از عدل و داد پر میکند پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد.» ترمذی، ابوداود، نسائی، بیهقی و دیگران احادیثی مانند حدیث ابن مسعود، نقل کردهاند همچنین در روایتی دیگر از حدیث ابن مسعود آمده است: دنیا فنا نمیپذیرد مگر اینکه مردی از اهل بیت من حکومت کند که نامش مانند نام من است و زمین را از قسط و داد پر میکند پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد... «الطبرانی» در المعجم الصفیر و «الترمذی» در سنن خود آن را نقل کردهاند که عبارت آن چنین است: «تا اینکه مردی از اهل بیت من بر اعراب حکومت کند» وی گفت این حدیث نیکو و صحیح است. همچنین ابوداود در سنن خود آن را نقل کرده، و ابن مسعود نیز با نام «المهدی محمد» آن را روایت کرده است. و در مرفوع حذیفة، نام او محمد ابن عبدالله آمده که کنیهاش اباعبدالله و از نامهایش احمدبن عبدالله است – چنانکه در پارهای از روایات آمده است – تا اینکه میگوید: «و اما نامگذاری و توصیف او به «مهدی» این صفت او در چندین خبر ثابت گشته است»، تا اینکه میگوید «کُنیه او ابوعبدالله بوده و نسبش به اهل بیت پیامبر خدا میرسد.»
از سوی دیگر، روایات بیشمار و اخبار بسیاری حکایت از آن دارد که او از فرزندان فامه زهرا دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در پارهای احادیث نقل شده که او از فرزندان «عباس» است ولی سخن نخست صحیحتر است. «ابن حجر» در کتابش القول المختصر میگوید: «آنچه روایت شده «مهدی از فرزندان عمویم عباس است» به قول «الدارقطنی» حدیثی است عجیب که فقط «محمدبن الولید مولی بن هاشم» آن را نقل نموده است.»
وی میگوید: «خبر «الرافعی» از ابن عباس با آن منافات ندارد که در آن آورده است:
«ای عمو! تو را بشارت میدهم که ذرّیهات از پاکیزگانند و خاندانت از خلفایند و مهدی در آخرالزمان از خاندان توست!، که خداوند با او هدایت را میگستراند و آتش گمراهی را خاموش میسازد خداوند با خاندان ما این امر را آغاز نمود و با ذرّیه تو آن را به پایان میبرد.» «ابن حجر» چندین خبر با همین مضمون نقل کرده و سپس میگوید: این اخبار با این امر که مهدی از ذرّیه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از فرزندان فاطمهی زهراست منافات ندارد، زیرا احادیثی که در آنها آمده که مهدی فرزندان اوست بیشتر، صحیحتر و معتبرتر است تا آنجا که برخی از حافظان امت و بزرگان ائمه ما گفتهاند: اینکه «مهدی» از ذرّیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میباشد، از مسائل «متواتر» است و هرگز نمیتوان با توجه به احادیث دیگر، از آن عدول کرد.
«ابن حجر» میگوید: جمع بین این احادیث به این شکل است که «مهدی» از اهل بیت پیامبر و از ذرّیه او خواهد بود، ولو اینکه از سوی مادر، به «عباس» منسوب باشد. پس از اینکه در احادیث آمده که او از اولاد «حسن بن علی» یا از فرزندان «حسین بن علی» و یا از خاندان «عباس» است، منافاتی با این نکته اساسی ندارد که او از اهل بیت پیامبر است.»
***
«شیخ السفارینی» از پنج نکته درباره مهدی یاد میکند که عبارتند از 1- صفت او2- سیرت وی3- علائم ظهور او4- فتنههایی که پیش از ظهور مهدی برپا میشود 5- تولید، بیعت، مدت حکومت وسائل مربوط به آن.
وی پس از پایان گفتار درباره نکتههای پنجگانه، میگوید: «یادآوری، سخن درباره مهدی بسیار گشته تا آنجا که گفته شده: هیچ مهدیی نیست مگر عیسی! ولی اهل حق این را درست نمیدانند و معتقدند که مهدی غیر از عیسی است و اینکه او پیش از نزول عیسی (علیه السلام) ظهور میکند و دربارهی قیام او روایات بسیار زیاد است و به حد «تواتر معنوی» رسیده و در میان علمای سنت رواج یافته تا اینکه از باورها و معتقدات آنان به شمار آمده است. وی سپس از برخی روایات و احادیث دربارهی ظهور «مهدی» و اسامی گروهی از اصحاب را که راوی حدیث آن بودهاند یاد کرده و سپس میگوید: «علاوه بر اصحابی که نام بردیم و صحابهای که نام آنها ذکر نشد و همچنین «تابعین» روایات متعددی نقل شده که از مجموع آنها علم قطعی درباره ظهور مهدی به دست میآید و بدین ترتیب ایمان و اعتقاد به ظهور مهدی، آنچنانکه نزد اهل علم مقرر است و در اعتقادات اهل سنت و جماعت تدوین یافته، یکی از «واجبات» است.
***
شیخ «محمد بشیر السهسوانی الهندی» متوفای 1326 هـ در کتابش صیانة الانسان عن وسوسة الشیخ دحلان میگوید: «پس از پایان دوران صحابه، حوادث و بدعتهایی به وقوع پیوست که خبر وقوع آنها به امت داده شده بود و آمده بود که هرگاه بدعتی روی دهد، سنتی از میان میرود، ولی در دوران «تابعین» - پیروان آنان- بدعتها به شکل گستردهای رواج نیافت، اما پس از دوران پیروان، اوضاع دگرگونی آشکاری پیدا کرد و بدعتها چیره شد و سنت متروک گردید و مردمان بدعت را سنّت و سنّت را بدعت تلقی کردند! و سنّت همچنان غریب و بیگانه میماند مگر در دوران ظهور مهدی (رضی الله عنه) و عیسی (علیه السلام) تا اینکه روز واپسین بر بدکاران فرارسد!
... «شیخ شمس الحق عظیم آبادی» متوفای 1329 هـ در حاشیهی خود به نام عون المعبود علی سنن ابی داود مینویسد: «احادیث «مهدی» را گروهی از ائمه ما از جمله ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، الحاکم، طبرانی و ابویعلی الموصلی نقل کرده و به گروهی از صحابه چون: علی بن ابیطاب، ابن عباس، ابن عمر، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابوهریره، انس بن مالک و ابوسعید الخدری، ام حبیبه، ام سلمه، ثوبان، قرة ابن ایاس علی الهلالی و عبدالله بن الحارث بن جزء، اسناد دارند، و البته اسناد احادیث آنان «صحیح»، «حسن» و «ضعیف» وجود دارد، ولی بیتردید آنچه که «عبدالرحمن بن خلدون» در تاریخ خود، در تضعیف همه اخبار و احادیث مربوط به «مهدی» انجام داده، راه درستی نیست، بلکه روش اشتباه آمیزی است...»
***
... «شیخ محمد انورشاه کشمیری» متوفای 1352 هـ در کتابش: عقیدة الاسلام میگوید: «فائدة: مسلم درباره نزول عیسی (علیه السلام) از «جابر» آورده است: که گفت: از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: گروهی از امت من همچنان برای غلبهی حق میرزمند تا روز بازپسین، و چون عیسی بن مریم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آید، امیر آنان میگوید بیا برای ما نماز بگذار، ولی عیسی میگوید، نه، برخی از شما بر برخی دیگر امیر هستند و خدا این امت را گرامی داشته است.» کشمیری میگوید: مراد از آن این است که او امامت آن نماز را به عهده نمیگیرد تا این توّهم پیش نیاید که ولایت از امت محمدی سلب شده است...ولی امامت بعدی عیسی (علیه السلام) در اقامه نماز، که در بعضی احادیث نقل شده، پس از تثبیت امامت مهدی منافاتی با ولایت امّت نخواهد داشت و البته بعضی هم گفتهاند که خود عیسی (علیه السلام) در این دوران، از امت محمدی محسوب میگردد و امامت او هیچ اشکالی ندارد.
***
«شیخ عبدالرحمن المبارکفوری» در کتاب تحفة الاحوذی شرح جامع الترمذی در باب مربوط به احادیث «مهدی» میافزاید:
«من گفتم که احادیث مربوط به ظهور مهدی بسیار زیاد است ولی اغلب آنها «ضعیف» است، ولی حدیث معتبر «عبدالله بن مسعود» در این زمینه، بدون تردید با شواهد و توابعی که دارد، قابل استدلال است و در جمع بندی نهایی احادیث باید گفت که ظهور مهدی حق است و نمیتوان در آن شک نمود والله اعلم».
***
این بخشی از مطالبی است که من از نظریات و اندیشههای بزرگان اهل سنت و أثر، درباره ظهور مهدی و چگونگی استدلال به احادیث وارده، به آنها دست یافته ام.
منظور من از اهل سنت و اثر، اهل حدیث و هرکسی است که راه آنان را پیموده و مبنای اعتقادی او کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و آنچه را که از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده و ثابت شده، بپذیرد و با خیالبافیها و بهانهی واهی «پذیرش عقل» آنچه را که خود نمیپسندد، انکار ننماید. و در اینجا باید اضافه کنیم که همه کسانی که من از آنها مطلبی نقل کردم، در این مرحله از ثبات نیستند بلکه افراد مختلف العقیدهای در میان آنها وجود دارد، ولی به هرحال حق و حقیقت را از هر کسی که نقل شود باید پذیرفت و باید اعلام کرد که احادیث مربوط به «مهدی» را اهل سنت و أشاعره قبول دارند و جز افرادی شاذ، کسی از اهل سنت در صحت آنها تردید ندارد.
8- بیان اسامی کسانی که در انکار حدیث «مهدی» سخن گفته یا در مورد آن تردید روا داشتهاند و بررسی مختصر سخنان آنان.
و اکنون اگر کسی بپرسد: چرا فقط در اثبات ظهور «مهدی» در آخرالزمان سخنانی از اهل علم نقل کردی؟ و آیا درجایی ندیدهای که کسی منکر ظهور مهدی گردد یا حداقل دربارهی احادیث آن تردید روا داشته باشد؟پاسخ به سؤال نخست این است: من پارهای از آنچه را که اهل علم پیرامون «ظهور مهدی» در آخرالزمان گفتهاند و بدان دست یافتهام، نقل کردم تا ثبات و یقین شما افزون شود که عقیده ظهور وی در آخرالزمان همان راه هموار است، و بدانید که آن امر حقی است که عدول از آن و یا توجه غیر آن روا نیست و پشتوانه اهل علم برای اثبات آن احادیث وارده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، بنابراین در چنین امری مجال اظهار نظر شخصی نیست، بلکه تنها راه «وحی» است که میتواند ما را راهنمایی کند زیرا که این مسأله از امور غیبی میباشد.
پاسخ سؤال دوم این است که من در میان پیشینیان فقط نام دو نفر را دیدهام که احادیث مربوط به مهدی را انکار و یا در آن تردید کردهاند و این دو تن، یکی «ابومحمدبن الولید البغدادی» است که ابن تیمیّه در «منهاج السنة» از او نام میبرد، و پیش از این سخن ابن تیمیه را دربارهی او بازگو کردم که او بر حدیث «لامهدی الاّ عیسی ابن مریم» تکیه کرده است و ابن تیمیّه در پاسخ او میگوید که به علت ضعیف بودنش نمیتوان بر آن استناد کرد. و ما در ضمن بازگویی سخنان دیگران به این نتیجه رسیدیم که اگر چنین حدیثی درست هم باشد، جمع میان آن و احادیث مهدی امکان پذیر است. البته من به شرح زندگی «ابومحمد بغدادی» مزبور دست نیافتهام و شناختی از او ندارم.
شخص دوم، «عبدالرحمن بن خلدون مغربی» مورخ معروف است که در میان مردم به تضعیف احدیث «مهدی» مشهور گشته است، من به مقدمهی تاریخ او رجوع کردم، معلوم شد که او به طور قطع احادیث را انکار نکرده بلکه در صحت آنها تردید داشته است. به هر حال انکار آن با تردید در اعتقاد به دلایل آن، انحراف از حق و به بیراهه رفتن است. شیخ صدیق در کتابش الاذاعة به بررسی سخنان وی پرداخته میگوید: بیتردید مهدی در آخرالزمان – بدون تعیین ماه یا سال- ظهور میکند، چه اخبار در این باره «متواتر» بوده و مورد توافق جمهور امت از خلف تا سلف است. وی سپس میافزاید: تردید دربارهی این فاطمی موعود که دلایل بر صحت آن دلالت دارند و یا آنکار آن، گستاخی بزرگی است در برابر نصوص مشهور و فراوانی که تا حد تواتر رسیده است.
من بر گفتههای ابن خلدون ملاحظاتی دارم که مایلم در اینجا به آنها اشاره کنم:
نخست: اگر تردید درباره مهدی از فردی آشنا به حدیث ابراز میشد یک لغزش به شمار میآمد تا چه رسد به فردی که خود از کسانی است که اهل تخصص و کارشناس فن نیست. «شیخ احمد شاکر» در بررسی احادیث المسند بخوبی این را دریافته است. او میگوید: «ابن خلدون دربارهی مسألهای اظهار نظر کرده که آگاهیای بدان ندارد و در واقع بدون شناخت وارد مسألهای شده است. او در فصل «المهدی» در مقدمه تاریخ خود، دچار سرگشتگی و اشتباه آشکاری شده است؛ ابن خلدون این گفتهی محدثان را که «جرح مقدم بر تعدیل» است، اینک درنیافته و چنانچه به عمق گفتههای آنان واقف میگشت هرگز چنین اظهاراتی نمیکرد.»
دوم: ابن خلدون در ابتدای فصل «المهدی» در مقدمه تاریخ خود، میگوید: «بدان، آنچه میان همهی مسلمانان درگذر دورانها مشهور بوده این است که ناگزیر در آخرالزمان مردی از اهل بیت ظهور میکند که دین را تأیید و عدل را آشکار میسازد، مسلمانان از او پیروی مینمایند، و او بر کشورهای اسلامی حکومت خواهد نمود و او «مهدی» نامیده میشود و خروج دجال و دیگر نشانههای روز رستاخیز و اینکه عیسی پس از او فرود میآید و دجال را به قتل میرساند و در نماز به «مهدی» اقتدا مینماید، همه در روایات آمده است و آنها، در این مسأله به احادیثی که ائمه ما آنها را استخراج کردهاند، استدلال میکنند، باید گفت: آیا شهادت «ابن خلدون» که اعتقاد به ظهور «مهدی» درگذر قرون و اعصار در میان همهی اهل اسلام مشهور بوده است، نمیبایست شامل خود ابن خلدون میشد؟ و آیا تصور ابن خلدون، پس از دانستن اینکه برخلاف این مقوله میاندیشند، نوعی شذوذ و انحراف نیست؟ آیا همهی اهل اسلام بر اشتباه توافق کردهاند؟
اصولاً این موضوع اجتهاد بردار نیست، بلکه این مسأله از امورغیبی است و کسی نمیتواند اثباتش کند مگر با دلیلی از کتاب خدا یا سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و خوشبختانه دلیل همراه کسانی است که خود اهل تخصص و شناخت هستند.
سوم: «ابن خلدون» پیش از نقل احادیث مینویسد: «ما اینکه احادیث وارده در این باره را بیان میکنیم و سپس میگوید: و این تمامی احادیثی است که ائمه ما دربارهی مهدی و خروجش در آخرالزمان آوردهاند» و در جایی دیگر پس از آن میگوید: «ما آنچه را اهل حدیث درباره اخبار مهدی آوردهاند، در حد توان، جمع کردهایم». من معتقدم او مطالب فراوانی را نادیده گرفته است که با مراجعه به آنچه «سیوطی» در العرف الوردی فی اخبارالمهدی از ائمه نقل و به اثبات رسانده، این امر روشن میگردد. از جمله اموری که وی نادیده گرفته حدیثی است که «ابن القیم» در المنارالمنیف از «حادث بن اسامة» بیان کرده و گفته است که اسناد آن نیکوست و ما دربارهی سند و رجال آن حدیث به تفصیل سخن گفتهایم.
چهارم: ابن خلدون مینویسد که: «گروهی از ائمه، احادیث مربوط به «مهدی» را از قول اصحابی که احادیث به آنها منتهی میگردد، نقل کردهاند» و سپس میگوید: «درباره بعضی از اسناد این احادیث، میتوان اشکالاتی را وارد دانست که ما آنها را خواهیم آورد، و در نزد اهل حدیث معروف است که «جرح» مقدم بر تعدیل است» پس اگر ما ضعفی از راویان احادیث یافتیم، در خود احادیث هم شک خواهیم کرد و البته هرگز نگویید که این امر ممکن است در راویان صحیحین هم صدق کند، زیرا که «اجماع است» پشتوانه صحت آنهاست، ولی بقیه چنین نیست و جای سخن در آنها و اسناد آنها باقی میماند».
بدین ترتیب، ابن خلدون پارهای از احادیث را نقل کرده و رجال آنها را مورد نقد و قدح قرار داده، درحالی که آنها از رجال و راویان صحیحین هستند و خود وی، میگوید که این «قدح» هرگز در مورد رجال صحیحین، نباید صدق بکند!...این بخوبی نظریه «شیخ احمد شاکر» را اثبات مینماید که ابن خلدون وارد میدانی شده که اهل آن نیست و اصولاً شناختی در این زمینه ندارد.
ابن خلدون مثلاً در نقد حدیثی، که «عمارالدهنی» از رجال آن است میگوید که او «شیعه» است! درحالی که میدانیم او از رجال مورد وثوق «مسلم» است.
پنجم: خود ابن خلدون پس از نقل احادیث مربوط به ظهور مهدی، به صحت بعضی از آنها اعتراف میکند و مینویسد: این احادیثی است که ائمه ما آنها را درباره ظهور مهدی در آخرالزمان، آوردهاند و اینها، از نظر من، جز در موارد کمی، قابل نقد و قدح بودند. این نوشته خود «ابن خلدون» است، در اینجا باید گفت که همان «موارد کم» که حتی از دیدگاه ابن خلدون، به دور از قدح بوده و از نقد مصون ماندهاند، برای استدلال و احتجاج کافی است و میتواند احادیثی را که از نقد وی مصون نماندهاند، پشتیبانی و تقویت نماید، همان طور که ما قبلاً قول قاضی «محمدبن علی الشوکانی» نقل کردیم که ضمن بیان تواتر احادیث، میگوید: در این زمینه پنجاه حدیث وجود دارد که در میان آنها: صحیح، حسن و «ضعیف منجبر» وجود دارد.
از سوی دیگر، در سخنان ابن خلدون مطلبی هست که از آن تردید وی در صحت ادعای خود، مستفاد میشود و این نشان میدهد که ابن خلدون در دیدگاه خود جزم و ثبات ندارد و درباره موضوعی بحث کرده که شناخت کافی درباره آن نداشته است.
این پارهای از ملاحظات من بر سخنان ابن خلدون، درباره «مهدی» است و من امیدوارم که به خواست خداوند، در رساله مستقلی که به فکر تألیف آن هستم، در این زمینه به طور مشروح به بحث و بررسی بپردازم.
بررسی دیدگاه مودودی
اخیراً از «ابوالاعلی مودودی» کتابی به نام: البیانات به دستم رسید که در آن درباره ظهور مهدی، سخن به میان آورده و به نظر من اشکالاتی دارد که به علت ضیق وقت، همه آنهارا نمیتوانم مطرح سازم و فقط به اشارهای بسنده میکنم. مودودی مینویسد: «احادیث مسألهی مهدی بر دو نوع است: احادیثی که نام «مهدی» به صراحت در آنها وارد شده و احادیثی که فقط از ظهور خلیفهای در آخرالزمان خبر میدهد، ولی سند این روایات در آن مرحله از قوت و ثبات نبوده که «امام بخاری» آنها را در صحیح خود نقل کند. «امام مسلم» هم روایتی نقل کرده که در آن نام «مهدی» نیامده است»!در پاسخ استاد مودودی باید گفت اگرچه احادیث مهدی به تفصیل در صحیحین نیامده ولی این امر اشکالی ایجاد نمیکند، زیرا که در غیر این دو کتاب، به حد، تواتر نقل شده است و ما میدانیم که در سنن وهانیه، احادیث بسیاری آمده که علمای حدیث آنها را نقل کرده و به آنها استدلال نموده و به محتوای آنها اعتقاد یافتهاند، و کتابهای اصول و فروع ما، مملوّ از احادیث صحیحی است که در صحیحین نیامده ولی همه ما آنها را میپذیریم و به آنها استناد میکنیم که نمونههای آنها فراوان است و ما در این مختصر نمیتوانیم آنها را بیان کنیم...
و به هرحال: احادیث اگر صحیح باشد، باید به مضامین آنها عمل کرد، خواه در صحیحین آمده باشد یا نقل نشده باشد که از آنجمله، احادیث مربوط به ظهور «مهدی» است.
مودودی باز در کتاب البیانات خود میگوید: «نمی توان گفت که در اسلام یک مقام دینی به نام مهدویت وجود دارد که واجب است همه مسلمانان به آن اعتقاد داشته باشند.» در این مورد هم باید توضیح داد: احادیث صحیحی را که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره «مهدی» وارد شده، باید بدون هیچگونه شک و تردیدی پذیرفت و در این احادیث صحیح آمده است که به هنگام نزول عیسی بن مریم، مسلمانان امام و رهبری خواهند داشت که از اهل بیت پیامبر است و «مهدی» نامیده میشود. پس بر هر مسلمانی واجب است که اخبار منقول از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را، در هر زمینهای و از جمله درباره مسائل آینده که مسأله مهدی هم از آنجمله است، تصدیق نموده و بپذیرد.
مودودی باز در کتاب خود مینویسد: «پس باید گفت که مسألهی مهدی از جمله مسائلی نیست که در کتب اعتقادی به عنوان اصلی از عقاید اسلامی اهل سنت تلقی شده باشد!»
و من میگویم: «از عقاید اهل سنت یکی هم این است که باید به همهی اخبار صحیحی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده، ایمان آورد و اخبار وی درباره مهدی هم از جملهی این مسائل است و کتابهای اهل سنت درباره اعتقادات اهل سنت، این حقیقت را روشن ساخته است.»
همان طور که قبلاً اشاره کردم، «شیخ محمد سفارینی»- متوفی به سال 1188 هجری- در منظومهای به نام الدّرة العنیّة فی عقدالفرقة المرضیة میگوید:
و ما أتی بالنصّ من اُشراط *** فکلّه حق بلا بلا شطاط
منها الامام الخاتم الفصیح *** محمد الهدی و المسیح
(علامتهایی که در «نص» آمده است و تمام آنها بیتردید حق است. از جمله آنها، امام آخرین پند آموز، محمد مهدی و مسیح است). وی سپس در کتاب خود به نام: لوامع الانوار البهیّة این نکته را توضیح داده و مینویسد: «یادآوری- سخن درباره سخن مهدی بسیار گشته تا آنجا که گفته شده هیچ مهدیی نیست، مگر عیسی بن مریم، ولی اهل حق این را درست نمیدانند و معتقدند که «مهدی» غیر از عیسی است و او پیش از نزول عیسی (علیه السلام) ظهور میکند و درباره قیام او و روایات بسیار زیاد است و به حدّ تواتر معنوی رسیده و در میان علمای اهل سنت رواج یافته تا اینکه از باورها و معتقدات آنها به شمار آمده است... و با بررسی مجموعه احادیث منقول، علم قطعی درباره ظهور مهدی بدست میآید و روی همین اصل اعتقاد به ظهور مهدی، همان طور که در کتابهای اعتقادی اهل سنت و جماعت آمده، یکی از واجبات است.»
من در اینجا باید اضافه کنم که: مسألهی «مهدی» همان طور که در کتابهای اعتقادی اهل سنت و جماعت آمده، در کتب عقیدتی پیروان مذهب ابوالحسن الاشعری نیز ثبت شده است. ما در قمست پیشین همین بحث، سخنان «ملاعلی قاری حنفی» را که یکی از علمای مذهب اشاعره است، نقل کردیم که در شرح خود بر «الفقه الاکبر» آن را ذکر کرده است.
9- بیان پارهای از آنچه گمان میرود با احادیث وارده پیرامون مهدی هماهنگی ندارد و پاسخ به آن:
1-هنگام بازگویی سخنان ائمهی اهل سنت گفتیم که حدیث «لامهدی الاّ عیسی بن مریم» با احادیث صحیح وارده درباره «مهدی»، به علت ضعیف بودنش، تضادی ندارد ولی اگر به گفته بعضی از علماء، معنای آن این باشد که هیچ مهدی کامل نیست مگر عیسی بن مریم امکان جمع میان این دو میسر نیست، و این معنا مهدی بودن غیرعیسی (علیه السلام) را، که احادیث برآن دلالت دارد، نفی میکند.2-آنچه که احادیث «مهدی» بر آن دلالت دارد از جمله: قیام وی برای یاری دین خدا و آکنده شدن زمین از عدل و داد در دوران او، با پیدایش رجال و پیروانش و خصومت شان با مسلمانان در آن دوران، منافات ندارد.
همچنین ادلهای که میگوید اشرار همراه اغیار به زندگی ادامه میدهند، منافاتی با احادیث مهدی در مورد گسترش عدل و داد ندارد، زیرا آنچه در احادیث مهدی آمده بر کثرت خیر و نیرومندی مسلمانان و چیرگی و تفوّق آنان بر دیگران دلالت دارد و این وجود افراد ناپاک و شرور در زمان او را نفی نمیکند. ما بر این باوریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینانش در دوران خود زمین را پر از عدل و داد ساختند ولی در دوران آنان هم دشمنان زیادی وجود داشتند که هدایت نیافتند و قرآن فرماید: «بگو خاص خداست دلیل محکم و رسا، اگر میخواست همهی شما را هدایت میکرد.» (5)
3-اینکه احادیث «مهدی» برآکنده شدن زمین از ظلم و بیداد در دوران پیش از خروج وی دلالت دارد، دلیل این نیست که پیش از وی تمامی کره زمین از نیکوکاران تهی میگردد، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در احادیث صحیحی که نقل شده، خبر داده که گروهی از امّت وی همچنان در راه حق خواهند بود تا این که فرمان خدا فرا رسد. از جمله حدیثی که «مسلم» از «جابر» روایت کرده که او از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است که فرمود: گروهی از امّتم همچنان در راه حق پیروزمندانه میجنگند. آنگاه عیسی بن مریم فرود میآید و امیر آنان میگوید:بیا برای ما نماز بگزار و او میگوید: که فرود میآید و امیر آنان میگوید: بیا برای ما نماز بگزار و او میگوید: نه، بعضی از شمایان بر بعضی دیگر امیرند که خدا این امت را گرامی داشته است، این احادیث و احادیث «مهدی» دلالت دارد که حق همچنان استمرار دارد ولی در پارهای دوران غلبه از آن اهل حق میشود و حق گسترش مییابد، آنچنانکه در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوران مهدی و عیسی بن مریم هست، و در پارهای از دورانها این گستردگی کمتر میگردد و اهل حق دچار ضعف میشوند، اما اینکه حق بکلی از هم فروپاشند و از بین برود، مسألهای است که از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا کنون نبوده و در آینده نیز نخواهد بود.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث صحیح خبر دادهاند که خداوند در هر زمان کسانی را آماده ساخته است که این دین را استوار بدارند و حتی در دوران ما که دشمنان اسلام از همه سو بدان یورش بردهاند و اسلام نمایان بیش از دشمنان واقعی بدان ضربه زدهاند، زمین از اقامه شعائر دین اسلام خالی نگشته است.
10- سخن پایانی:
احادیث فراوان دربارهی مهدی، که مؤلفان به تألیف درباره آن پرداختهاند، و متواتر بودن آن را گروهی بازگو کردهاند و وجوب آن را اهل سنت و جماعت باور دارند، بیتردید بر واقعیتی ثابت دلالت دارد، با توجه به کثرت این احادیث و تعدد طرق و اثبات آن در نوشتههای اهل سنت هرگز نمیتوان گفت که مدلول آن احادیث حقیقت ندارد، مگر از سوی افراد نادان یا مغرور یا کسی که در طرق و اسانید آن امعان نظر نکرده و به سخنان اهل علم که گفتارشان مورد اعتماد است واقف نبوده است، تصدیق این احادیث جزو اعتقاد به نبوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، زیرا تصدیق آنچه او از آن خبر داده، جزو ایمان به اوست و جزو ایمان به غیب است که خداوند در قرآن کریم «الم ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»خداوند مؤمنان را به علت ایمان به غیب ستوده است و جزو ایمان به غیب، اعتقاد به تقدیر است زیرا آگاهی مردم از آنچه که خداوند «تقدیر» فرموده است، دو راه دارد:
یکی وقوع آن چیز، بنابراین از هرآنچه بوده و اتفاق افتاده، درمییابیم که خداوند آن را «اراده» کرده است، زیرا هیچ چیز وجود نمییابد و وقوع نمیپذیرد مگر خداوند آن را بخواهد و اراده کند، و آنچه خدا خواسته، باشنده است و آنچه خدا نخواسته باشندگی نمییابد.
دوم: خبردادن از مسألهای که در گذشته اتفاق افتاده و مسألهای که در آینده به وقوع میپیوندد پیش از وقوع آن از سوی کسی که از سر هوا و هوس سخن نمیگوید [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] بنابراین هرآنچه ثابت شده که ایشان از اخبار گذشته فرمودند دانستیم که به همان صورت اتفاق افتاده و هرآنچه ایشان از وقوع آن در آینده خبر دادهاند، میدانیم که خدا آن را خواسته و ناگزیر باید به همان نحوی که پیامبر خبر دادهاند، بوقوع بپیوندد، مانند اخبار ایشان دربارهی فرود آمدن عیسی (علیه السلام) در آخرالزمان و ظهور «مهدی» و خروج «دجال» و دیگر خبرها... بنابراین انکار حدیث مهدی و یا تردید رواداشتن دربارهی آن، امری است خطیر که از خداوند مسئلت داریم تا لحظهی مرگ ما را از آن مصون بدارد و همواره ما را در راه حق ثابت قدم نگه دارد. خدایا! ما را به آراستگی ایمان بیارای و ما را هدایتگرانی هدایت شده قرار داده و آخر سخن ما، حمد و سپاس بر خداوند جهانی هستی است.
و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین
پینوشتها:
1-منهاج السنة النبویه، ج4، ص 211.
2- (این سخن ابن القیم دروغ محض و افسانهای بیش نیست و شیعهها هرگز در انتظار ظهور آن حضرت از سرداب سامرا نیستند، رجوع کنید به: کتاب «المهدی» تألیف: آیة الله سیدصدرالدین صدر، صفحه 157 و: «نوید امن و أمان» تألیف: آیة الله صافی گلپایگانی صفحه204 و: «دانشمندان عامه و مهدی موعود» از محقق معاصر علی دوانی، صفحه 37 «افسانه سرداب»! و «دادگستر جهان» از آیة الله امینی، چاپ دوازدهم صفحه 204 و ...مترجم).
3- به نقل از المناوی فی فیض القدیر، شرح جامع الصغیر از سیوطی.
5- به نقل از البرزنجی در الاشاعة لاشراط الساعة.
خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}