نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

چین

سلسه‌ هان که در سال 201 پیش از میلاد جانشین تسن‌ها شد یکی از پر افتخارترین سلسله‌های سلطنتی چین می‌باشد. زمامداران‌ هان از آغاز کار به کشورگشائی مشغول شدند و حوضه یانگ تسه کیانگ را به تصرف در آورده عده‌ای کوچ نشین در آنجا مستقر کردند و سپس متوجه هون‌ها، همسایگان خطرناک شمال خود گشتند. پادشاه هون‌ها مجبور به پرداخت خراج شد و پدگانهای چینی در مغولستان و ترکستان استقرار یافتند. این اقدامات مقدمه‌ی امپریالیسم چینی بود. ‌هان‌ها به این کار اکتفا نکردند و نجبای فئودال را هم از میان برداشته جامعه‌ای برابر و همطراز به وجود آوردند به این تصور که قدرت خود را بالا ببرند. پس از یک دوره‌ی کوتاه آشوب و اغتشاش که در اوایل تاریخ مسیحی بروز کرد، سیاست کشورگشائی سابق را در پیش گرفتند و تنکن، جزیره‌های نان و ترکستان شرقی را به تصرف درآوردند. معروف‌ترین سردار آنها پان چائو (1) بود که سی سال متوالی جنگید و نیروی مقاومت هون‌ها را به کلی در هم شکست.
با این وجود‌ هان‌ها رو به ضعف گذاشتند و آخرین آنها به کلی ناتوان بود در سال 220 از سلطنت خلع و چین به سه قسمت منقسم گشت. در این ایام که به دوره‌ی سه دولت معروف است هریک از دولت‌ها با دولت دیگری در جنگ بود و چینی‌ها قسمتی از فتوحات خود را از دست دادند. سرانجام یکی از امرا (از سلسله تسن (2)، این سلسه از اواسط قرن سوم تا اوایل قرن پنجم میلادی سلطنت می‌کرد البته نمی‌ باید با سلسله تسن که از 249 تا 206 پیش از میلاد بر چین سلطنت کرد اشتباه شود) وحدت چین را عملی کرد (280). لیکن بربرهای شمال در دوره‌ی زمامداری سه دولت دست به حمله زده چند بار شهرستانهای شمالی را گرفتند و امپراتوری چین ناچار از این اراضی صرف نظر کرد. چین مجدداً به دو قسمت تقسیم شد، در شمال هون‌ها و پس از آنها منچو‌ها، این نواحی را به اختیار گرفتند؛ در جنوب سلسله‌ی تسن در عین ناتوانی به سلطنت ادامه می‌‌داد ولی بزودی سونگ‌ها (3) جانشین آنها شدند. چین در این ایام گرفتار همان مصائب امپراتوری رم و در انتظار همان سرنوشت بود.
در جریان این حوادث تغییر زیادی در تمدن چینی راه نیافت. وضع اجتماعی به صورت سابق باقی بود فقط نجبا مقام وقدرت خود را به نفع اختیارات امپراتور از دست دادند. کشاورزی منبع اصلی معاش مردم بود. تجارت در زمان سلسله‌ هان توسعه یافت و کالاهای چینی بخصوص ابریشم از راه ترکستان به رم صادر می‌شد لیکن جنگ‌های داخلی و حملات اقوام مهاجم این منبع عایدی را هم از بین برد.
در اواسط قرن دوم بعد از میلاد، مذهب بودائی، توسط روحانیان هندی و تخاری وارد چین شد و بر اثر فعالیت هیات‌های مذهبی متعدد جمعی به این مذهب گرویدند.
روح آزاده و سهل انگار چینی به رواج این مذهب کمک شایان کرد چون بسیاری چینی‌ها بدون آنکه از مذاهب ملی خود، کنفوسیانیسم و تائوئیسم دست بکشند، این مذهب را می‌‌پذیرفتند. البته مخالفت‌ها و سختگیری‌هائی هم صورت می‌گرفت ولی هیچ یک از اینها دوامی نداشتند. مذهب بودائی چین فاقد مختصات کاملاً علمی و اخلاقی این مذهب در هند بود. این مذهب در چین بیشتر به مسائل مابعدالطبیعه پرداخت و به صورت یک دیانت واقعی درآمد. کنفوسیانیسم مذهب رسمی چین باقی ماند و سیستم‌های فلسفی متعددی به وجود آورد از قبیل تونگ چونگ (4) که نیرو و صورت را اساس همه‌ی اشیاء می‌دانست و عشق به همه موجودات زنده را توصیه می‌کرد؛ وانگ چونگ (5)، جبری، که حیات را منبعث از ماده می‌دانست و منکر فناناپذیری روح بود. اما تائوئیسم تحت نفوذ مذهب بودائی قرار گرفت و معتقد به وجود خدا شده سحر و افسونگری را در عقاید خود راه داد.
ادبیات چینی در دوره‌‌ی هان‌ها از لحاظ اشعار غنائی و تاریخ توسعه یافت و گذشته از این، کتابهائی درباره‌ی کشاورزی، شرح و تفسیر کتب قدیم، رسالات اخلاقی و ترجمه‌هائی از ادبیا هندو از آن دوره باقی است.
در هنرهای زیبا نیز، نفوذ مذهب بودائی یعنی نفوذ هند، تاثیر داشته. حجاری و مجسمه سازی متنوع‌تر، زیبا‌تر و زنده‌تر از مجسمه‌هائی از بودا و سایر قهرمانها تهیه شد.
تائوئیسم متوجه ایجاد هنری ملی و دور از نفوذ بیگانه بود و آثاری با حالت و با هیجان، طبیعی ولی اغلب زشت و بدمنظر به یادگار گذاشت. مصالحی که برای مجسمه سازی به کار می‌رفت مفروغ، سنگ، چوب و عاج بود. گذشته از نقاشی روی کاغذ نیز معمول گشت (در دوره ‌هان‌ها). تصویر اشخاص، حیوانات، منظره‌ها و صحنه‌های مذهبی نقاشی می‌شد ولی متأسفانه همه‌ی این آثار از بین رفته.

ژاپن

در دورترین قسمت شرقی آسیا رشته جزایری که شکل و وسعت آنها متفاوت است و مهمترین آنها مجمع الجزایر ژاپن را تشکیل می‌دهند یعنی، یزو، هوندو، سیکوک و کیوسیو قرار گرفته‌اند. این جزایر مرکزی از شمال تا ساخالین و کوریل و از جنوب تا ریوکیو و فرموز امتداد می‌یابند. این جزایر کوهستانی و آتشفشانی و اغلب زلزله‌هائی در آنها واقع می‌شود. این کوهستان‌های قدیمی بر اثر ریزش بارانها فرسوده و گنبدی شکل شده با شیب‌های ملایمی به دره‌های عریض ختم می‌شوند. رودخانه‌ها متوسط و سیل آسا و دریاچه جالب و باشکوه می‌باشند. دریا همه جا را فرا گرفته، به داخل خشکی‌ها نفوذ می‌یابد و بریدگی‌هائی عمیق و خلیج‌هائی ایجاد می‌کند و بر تعداد لنگرگاهها و بنادر می‌افزاید.
در آب و هوا وضع اقلیمی ژاپن اختلافات قابل ملاحظه‌ای دیده می‌شود؛ ساخالین آب و هوائی، تقریباًقطبی دارد و حال آنکه فرموز در منطقه حاره قرار گرفته است. در چهار جزیره‌ی اصلی آب و هوا متوسط و با وجود نفوذ دریا زمستان‌ها سرد و تابستان‌ها گرم می‌باشد. بادهای سیبری موجب سردی هوای این جزایر هستند و حال آنکه بادهای موسمی جنوب سبب ریزش بارانهای زیاد می‌شوند؛ پائیز که فصل بالنسبه خشکتری است مطبوع‌ترین فصول ژاپن می‌باشد. رطوبت هوا به رشد نباتات در جزایر شمالی که منحصر به درختهائی از گونه کاج‌ها و درخت قان است کمک می‌کند و در نواحی جنوب درختهای مخصوص اروپا به اضافه ماگنولیا، سرو، سدر، درخت کافور می‌روید و مراتع آن پوشیده از گلهای گوناگون از قبیل ثعلب، آزاله، یک نوع شقایق پرپر و گل داودی است. نوع حیوانات ژاپن معدود و از لحاظ تنوع هرگز به پای حیوانات قاره آسیا نرسیده و حیواناتی از قبیل خرس، گرگ، روباه، میمون، بزکوهی و گراز در آنجا زندگی می‌کنند. در آب رودخانه‌ها و دریاها ماهی فراوان است.
نخستین سکنه‌ی ژاپن، آینوس‌ها (6) دارای پوست سفید، دولیکوسفال، قد کوتاه، موی سیاه و انبوه بودند و بازماندگان آنها هنوز در جزایر شمالی دیده می‌شوند. این مملکت دو بار مورد حمله قرار گرفت از مغرب (مغول‌ها) واز جنوب (ماله‌ها (7) ) و از اختلاط آنها ملت ژاپن، براکی سفال، با پوست زرد و موهای سیاه و صاف به وجود آمد. ژاپنی‌ها، هوندو، سیکوک و کیوسیو را به تصرف درآورده آینوس‌ها را به جزیره یزو عقب راندند و دولتی تأسیس کردند که ریشه‌ای افسانه‌ای دارد، مذهب آنها، شین توئیسم (8)، مذهبی ملی، و معتقد به خدایان متعدد بود و خدایان را به شکل بشر و دارای احساسات و عواطف بشری می‌دانست. در این مذهب هزاران خدا وجود داشت که تجسم نیروهای طبیعت، ستارگان، کوهستانها، نباتات و حیوانات بودند. بت‌پرستی و اعتقاد به خرافات رواج کامل داشت. اساطیر ژاپنی غنی و درباره‌ی خلقت دنیا و بشر و آمیخته با وقایع تاریخی می‌باشند. منشأ خانواده سلطنتی هم از خدایان بود. ژاپنی‌ها به زندگی آینده و ادامه زندگی مردگان عقیده داشتند و این اعتقاد مبتنی بر مسائل اخلاقی نبود. زبان ژاپنی به هیچ زبانی شباهت نداشت و ژاپنی‌ها با خط و نوشتن آشنا نبودند و از حدود سال 400 بعد از میلاد خط چینی مورد قبول آنها قرار گرفت. این کندی و دیرآشنائی در کار نوشتن معرف ادامه‌ی حیات افسانه‌هاست که سینه به سینه انتقال می‌یافته و علت نقص مدارک صحیح درباره‌ی تاریخ اولیه ژاپن را روشن می‌سازد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Pan Tchao
2- Tçins
3- Soungs
4- Toung Tchoung
5- Wang Tchoung
6- Aïnos
7- Malais
8- Shintoïsme

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم