نویسنده: ریستو هیلپینن
مترجم: بیتا شمسینی



 

اشیای مصنوع را غالباً برحسب کارکردها و اهداف توصیف می‌کنند (مقایسه کنید با Simon 1996, 5)، و انواع دست‌ساخته‌ها را می‌توان برحسب اوصاف ناظر به نوع که به کارکرد موردنظر آن‌ها اشاره دارند شناسایی کرد (برای مثال، «چکش»). شیئی را که برای هدفِ الف ساخته شده است می‌توان «یک شیء ناظر به الف» نامید. ویژگی‌های شیء ناظر به الف را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته‌ی اول ویژگی‌هایی که به کارکرد آن شیء به عنوان شیئی ناظر به الف مربوط می‌شوند، و دسته‌ی دوم ویژگی‌هایی که ربطی به هدفِ الف ندارند. ویژگی‌های نوع اول را می‌توان ویژگی‌های مهم آن شیء (یا ویژگی‌های مهم آن به لحاظ الف) نامید؛ همچنین، می‌توان آن‌ها را «ویژگی‌های خوب‌سازِ (1)» آن شیء خواند. برای مثال، وزن چکش یکی از خصوصیات مهم آن است، اما رنگ آن معمولاً چنین نیست. محتوای قصد تولیدی پدیدآورنده، علاوه بر وصف (نوعیی) شناسنده‌ی الف، دربردارنده‌ی ویژگی‌هایی است که شخص پدیدآورنده آن‌ها را برای هدفِ الف مهم می‌داند. ویژگی‌های نوع دوم به این هدف (یا اهداف) وابسته اند؛ بنابراین، سرشت موردنظر دست‌ساخته به هیچ وجه مجموعه‌ای از محمول‌ها نیست، بلکه ساختاری سلسله مراتبی دارد. در بسیاری از موارد از یک شیء انتظار می‌رود که برای اهداف مختلف بسیاری به کار رود؛ بر این اساس، چه بسا وصف الف کاملاً پیچیده باشد. اگر دست‌ساخته‌ای بر مبنای متناسب بودن آن با هدفی خاص ارزیابی شود، کیفیت خوب بودنِ آن، صورتی از چیزی است که می‌توان آن را خوب بودن ازحیث ابزاری نامید (G. H. von Wright 1963, 19-22).
می‌توان فعالیت تولیدی پدیدآورنده را بر مبنای روابط میان سرشت موردنظر دست‌ساخته، سرشت بالفعل آن و هدفِ الف ارزیابی کرد (Hilpinen 1995, 140):
(اریابی 1) درجه ی تناسب یا هماهنگی میان سرشت موردنظر و سرشت بالفعل شیء،
(اریابی 2) درجه ی تناسب میان سرشت موردنظر شیء و هدف الف؛ به تعبیر دیگر، تناسب شیء از نوعِ موردنظر با هدف الف،
و (ارزیابی 3) درجه ی تناسب میان سرشت بالفعل شیء و هدف الف، یعنی تناسب دست‌ساخته با الف.
ارزیابی 1 معلوم می‌کند که آیا دست‌ساخته تجسم موفقی از مقاصد پدیدآورنده است؛ ارزیابی 2 تعیین می‌کند که آیا سرشتی که پدیدآورنده قصد دارد به دست‌ساخته ببخشد با هدف الف تناسب دارد؛ و ارزیابی 3 بیان می‌کند که آیا پدیدآورنده در ساختن شیئی که در واقع متناسب با هدف الف باشد موفق بوده است. مطالعه ی دست‌ساخته‌ها (از آن حیث که دست‌ساخته اند) ذاتاً ارزش گذارانه است، زیرا تلقی شیء به مثابه ی دست‌ساخته به معنی مشاهده ی آن در پرتو مقاصد و اهداف است.
هدف الف که ارزیابی دست‌ساخته و طرح و نقشه اش بر مبنای آن صورت می‌گیرد لزومی ندارد با هدفی که پدیدآورنده در نظر داشته است یکی باشد؛ هدف الف می‌تواند هر هدفی باشد که دست‌ساخته ممکن است برای آن مورد استفاده قرار گیرد. سمت و سوی ارزیابی را می‌توان معکوس کرد تاجایی که سازنده یا مالکِ دست‌ساخته تلاش کند استفاده‌های جدیدی برای آن بیابد.
گذشته از این، باید سرشت بالفعل دست‌ساخته را از دریافت پدیدآورنده از آن تمیز داد. اگر دریافت پدیدآورنده از شیء با سرشت موردنظر آن بخواند، آن دست‌ساخته برای شخص پدیدآورنده رضایت بخش است، اما اگر او دریافت اشتباهی از آن داشته باشد، ممکن است دست‌ساخته با مقاصد تولیدی پدیدآورنده تناسب نداشته باشد.
اگر فعالیت تولیدی پدیدآورنده موفقیت‌آمیز باشد، سرشت دست‌ساخته ی تکمیل شده به مقاصد تولیدی او وابسته و با آن‌ها همخوان است تا آن جا که دست‌ساخته را می‌توان تجسمی از این مقاصد دانست. اگر سرشت بالفعل شیء با سرشت موردنظر آن همخوان نباشد، شیء از نظرگاه پدیدآورنده رضایت بخش نیست؛ و اگر دریافت پدیدآورنده از شیء با سرشت موردنظر آن همخوان نباشد، دست‌ساخته از نظرگاه پدیدآورنده برای شخصِ او رضایت بخش نیست. در حالت دوم پدیدآورنده حق دارد که بکوشد شیء را بهبود ببخشد تا آن جا که شیء مقاصد تولیدی او را برآورده سازد. تغییری در شیء که منجر به بهبود هماهنگی میان سرشت بالفعل و سرشت موردنظر آن شود، از منظر مقاصد پدیدآورنده، تغییری پیشرونده است.
به نظر معقول می‌آید که شیء را تنها در صورتی دست‌ساخته‌ای اصیل بدانیم که فعالیت تولیدی سازنده ی آن تا اندازه‌ای با موفقیت همراه باشد؛ برای مثال، محمولی نوعی را که در قصد تولیدی سازنده مندرج است محقق سازد. این شرط را می‌توان شرط موفقیت نامید:
(شرط موفقیت) شیء تنها در صورتی دست‌ساخته ی پدیدآورنده‌ای است که وصفی نوعی را که در قصد تولیدی پدیدآورنده مندرج بوده است محقق سازد.
اگر فعالیت عامل [یا فاعل] از هر نظر با شکست روبه‌رو شود، او به هیچ چیز دست نیافته، بلکه فقط «شیئی به دردنخور» تولید کرده است (مقایسه کنید با Hilpinen 1993, 160; Bloom 1996, 10; Thomasson 2003, 598-99). حتی اگر شیء با قصد تولیدی پدیدآورنده همخوان نباشد اما پدیدآورنده آن را به عنوان تحقق رضایت بخشی از قصد خویش بپذیرد، می‌توان شیء را دست‌ساخته‌ای اصیل به شمار آورد. این موضوع در شرط پذیرش (2) که در ذیل آمده بیان شده است:
(شرط پذیرش) شیء تنها در صورتی دست‌ساخته ی پدیدآورنده‌ای است که وی آن را به عنوان تحقق وصفی نوعی که در قصد تولیدی اش مندرج بوده است بپذیرد.
این مبنای پذیرش مقاصد و اهداف پدیدآورنده است، اما همان طور که در بالا خاطرنشان شد، دست‌ساخته ممکن است بعدها از لحاظ کاربردها و اهداف ممکنِ دیگر مورد ارزیابی سایر اشخاص یا خودِ پدیدآورنده قرار گیرد. اگر دست‌ساخته‌ای پدیدآورندگان متعدد داشته باشد، شرط پذیرش دست کم باید در مورد یکی از آن‌ها مصداق داشته باشد. طبق شرط پذیرش، شیء تنها در صورتی دست‌ساخته است که سازنده اش آن را این گونه قلمداد کند؛ به عبارت دیگر، آن را به عنوان محصول فعالیت توأم با قصدِ خویش بپذیرد. شرط موفقیت به هماهنگی میان سرشت بالفعل و سرشت مورد نظر شیء مربوط می‌شود؛ و شرط پذیرش به هماهنگی میان دریافت پدیدآورنده از شیء و سرشت موردنظر آن. در این بستر و زمینه این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که قصد پدیدآورنده ممکن است در طی فعالیت تولیدی اش تغییر کند. در شروط بالا، «قصد تولیدی» را باید ناظر به محتوای مقاصد نهایی پدیدآورنده درباره ی دست‌ساخته دانست.
در برخی موارد تحقق شرط پذیرش برای تحقق شرط موفقیت کفایت می‌کند به این معنا که اگر پدیدآورنده‌ای شیئی را به قصدِ ساختن شیئی از نوع الف تولید کرده باشد و آن را به عنوان شیئی از نوع الف پذیرفته باشد، آن شیء شیئی از نوع الف است. وقتی شخصی سندی را امضا می‌کند، همین که او خطی ناخوانا را به عنوان امضای خویش بپذیرد کافی است که آن خط امضای او باشد (با این حال، به طور قطع ممکن است که او بعدها خطا کند و نتواند امضای خود را تشخیص دهد، یا امضایی را که پیش تر فردی متقلب جعل کرده است اصل بپندارد).
اگر مفهوم دست‌ساخته برحسب کنش‌های تولیدی تعریف شود، آن گاه شرط موفقیت را باید به این معنا گرفت که پدیدآورنده یا پدیدآورندگان در انجام دادن کنش تولیدیِ موردنظرشان به واقع موفق می‌شوند، و شرط پذیرش را می‌توان این طور معنا کرد که پدیدآورنده (یا یکی از پدیدآورندگان) بر این عقیده است که آن کنش به تمام و کمال صورت گرفته است.
نظریه ی رندال دیپرت درباره ی دست‌ساخته‌های متضمن این شرط است که دست‌ساخته (به معنای دقیق کلمه) باید چنان باشد که پدیدآورنده اش قصد کرده باشد آن را به عنوان چیزی که از روی قصد برای هدف خاصی جرح و تعدیل شده است بازشناسد (Dipert 1993, 29-31). این شرطی معقول است، زیرا قاعدتاً شیء الف تنها به شرطی شیء الف خوبی است که کاربران احتمالی اش آن را این گونه بازشناسند. با وجود این، نباید این بازشناختنی بودن را به معنای عام آن تعبیر کرد: کوسه‌ای مکانیکی که در ساخت فیلمی پرحادثه مورد استفاده قرار می‌گیرد دست‌ساخته است، اما پدیدآورندگانش خوش ندارند که مخاطب آن را این گونه بازشناسد، بلکه عکس آن را می‌خواهند؛ شرطِ بازشناختنی بودن قاعدتاً تنها به آن افرادی مربوط می‌شود که از آن کوسه در ساخت فیلم استفاده می‌کنند.
شروط فهرست شده در بالا تنها بخشی از توصیف مفهوم دست‌ساخته را فراهم می‌آورند. می‌توانیم بگوییم که اشیای مختلفی که از روی قصد مورد جرح و تعدیل قرار می‌گیرند یا ساخته می‌شوند، بسته به این که تا چه حد این شروط را محقق می‌سازند درجات متفاوتی از دست‌ساختگی را به ظهور می‌رسانند.

پی‌نوشت‌ها:

1- good-making.
2- Acceptance Condition.

منبع مقاله :
شلکنز، الیزابت، هیلپینن، ریستو؛ (1393)، هنر مفهومی و دست‌ساخته، ترجمه‌ی: بیتا شمسینی، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول..