نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

کلیسای مسیحی

مسیحیت از قرن نهم تا قرن سیزدهم همچنان در حال پیشرفت بود؛ اسلاوها و اقوام اسکاندیناوی به این دین گرویدند و در اروپا فقط اسپانیا که در تصرف مسلمین بود و قسمتهائی از روسیه که در دست قبایل مغول و تورانی بود هنوز این مذهب را نپذیرفته بودند.
پاپ‌ها که تحت نفوذ خانواده‌های بزرگ رومی بودند قدرت ناچیزی داشتند و حتی قسمتی از املاک خود را (La Romagne) از دست دادند و چنانکه می‌دانیم اتون اول این قسمت را به آنها بازگرداند. از طرف دیگر اختلاف پاپ‌ها با امپراتوری یونان بر سر مسائل کلامی یا موضوع مقام و حیثیت همچنان باقی بود و با آنکه چند بار با هم مصالحه کردند در سال 1054 خلیفه قسطنطنیه، میشل سرولاریوس (1)، که تکفیر شده بود، ارتباط خود را با پاپ بکلی قطع کرد؛ وی خود را پیشوای کلیسای ارتدکس، که کلیسای امپراتوری یونان، صرب‌ها، بلغارها و روس‌ها بود، خواند و نفاق و اختلاف شرق و غرب به این ترتیب انجام پذیرفت.
باید متوجه بود که پاپ‌ها اگرچه نفوذ خود را در مشرق از دست دادند ولی در نتیجه کاردانی و کوشش چند تن از آنها در غرب قدرت بیشتری به دست آوردند و در عین حال برای محو و از بین بردن بدعت‌ها و اصلاح کلیسا اقدامات مهمی کردند. پاپ‌ها قبل از هرکار برای اصلاح وضع انتخاب پاپ‌ها، که در دست مردم و روحانیان رم بود و بعد به اختیار نجبا و سرانجام به اراده امپراتوران انجام می‌گرفت (هانری سوم چند تن از پاپ‌ها را شخصاً انتخاب کرد)، کوشیدند. نیکلای دوم در سال 1059، دستور داد که انتخاب پاپ‌ها فقط توسط کاردینال‌ها صورت گیرد و با این اقدام، پادشاهان حق هیچ‌گونه مداخله در انتخاب پاپ‌ها نداشتند، لکن این کار مانع تجزیه و اختلاف و تفویض مسند روحانیت به اشخاص مخالف پاپ‌ها نبود.
بی اعتباری روحانیانی که وابسته به سلک و فرقه‌ای نبودند (کشیش و اسقف) دلایل مختلفی از قبیل زن گرفتن، خرید و فروش اشیاء مقدس و پیروی آنها در امور عرفی از پادشاهان و نجبا داشت. گرگوار هفتم با این موجبات فساد بشدت جنگید. وی تأهل روحانیان را ممنوع کرد و این رسم بتدریج از کلیسای کاتولیک محو شد و حال آنکه ارتدکس‌ها از این کار دست نکشیدند؛ از خرید و فروش اشیاء مقدس و اموال کلیسا و همچنین از فروش رأی در انتخاب کلیسائی ممانعت به عمل آورد و روحانیونی را که به این کارها دست زده بودند از مقامی که داشتند عزل کرد. در مورد نصب امنای دین نیز چنانکه دیدیم وی بسختی با‌ هانری چهارم درافتاد و سرانجام قرارداد ورمس به این مبارزات خاتمه داد. از آن پس اسقف‌ها از طرف کشیشان رسمی انتخاب می‌شدند و پس از آنکه انتخاب آنها را پاپ تأیید می‌کرد اختیار انجام تکالیف عرفی و غیر دینی را از پادشاهان می‌گرفتند.
گذشته از این عده، جمعی از روحانیان نیز (پدران روحانی (2) و ملاها (3)) عضو یکی از فرقه‌های مذهبی بودند. باید دانست که از آغاز قرون وسطی بر تعداد دیرها و صومعه‌ها مرتباً افزوده می‌شد و تعلیم و تربیت افراد بعد از سقوط امپراتوری رم غربی منحصراً در همین مراکز انجام می‌گرفت. مشهورترین فرقه مذهبی یعنی فرقه بندیکتن‌ها در سال 529 به وسیله سن بنوا در ایتالیا ایجاد شد و بتدریج در سایر نقاط نیز پیروانی فراهم آورد، و در قرن دوازدهم چند هزار صومعه مخصوص به خود داشت که از همه معروفتر کلونی بود. در قرن یازدهم فرقه‌های مذهبی دیگری نیز تشکیل شد که از آن جمله بودند، کامالدول‌ها (4)، شارتروها (5)، سیسترسین‌ها (6): اعضای این فرقه‌ها در دیرهای خود زندگی می‌کردند و به نماز و عبادت، مطالعه و درس و کارهای دستی می‌پرداختند ولی در قرن سیزدهم دو فرقه جدید فرانسیسکن‌ها و دومینیکن‌ها که به فرقه‌های مساکین معروف‌اند توسط سن فرانسراداسیز از اهالی ایتالیا و سن دمی نیک از مردم اسپانیا ایجاد شد. اعضای این دو فرقه معتکف دیر نبودند از شهری به شهر دیگر رفته به تبلیغ مردم می‌پرداختند و با آنکه با مخالفت شدید روحانیان غیر وابسته به فرقه‌های مذهبی مواجه بودند قدرت و اعتبار زیادی کسب کردند. گذشته از این باید از سه فرقه مذهبی نظامی، نگهبانان معبد (تامپلیه‌ها)، مهمانداران (هوسپیتالیه‌ها)، سواران توتونی (شوالیه تن تونیک) که در ضمن جنگهای صلیبی به وجود آمده و کارشان سرکوبی کفار بود، یاد کرد.
قدرت پاپ‌ها بر اثر ایجاد این فرقه‌های جدید که هواخواهان مؤمن پاپ‌ها بودند و همچنین در نتیجه شدت عمل و جاه طلبی چند تن از پاپ‌ها افزایش یافت. پس از گوگوار هفتم، اوربن دوم بانی نخستین جنگ صلیبی، الکساندر سوم که در برابر فردریک باربروس مقاومت کرد، و بخصوص اینوسان سوم که برتری پاپ‌ها بر پادشاهان را تثبیت کرد در شمار نیرومندتربن پاپ‌ها محسوب می‌شوند. اینوسان سوم در اغلب کشورهای اروپائی مداخله کرد؛ در آلمان برای، انتخاب امپراتوری که مورد علاقه او بود، در انگلیس برای درهم شکستن پایداری ژان سان‌تر، در فرانسه برای تشویق صلیبی‌ها علیه آلبی‌ژواها؛ حتی برخی از پادشاهان خود را دست نشانده پاپ‌ها می‌دانستند؛ به این ترتیب می‌بینیم که روحانیت هرگز به این پایه از قدرت و مقام نرسیده بود. گرگوار نهم و انیوسان چهارم نیز همین سیاست را در پیش گرفتند، این دو مدعی برتری جهانی بودند و انیوسان چهارم خاندان هوهنستوفن را از میان برداشته قدرت امپراتوری را در ایتالیا از بین برد.
اگر چه در دوره‌ی پیش بدعت‌های بزرگی در شرق ظاهر شده بود ولی فتوحات اسلام و تفرقه و نفاق کلیسا مانع تجدید چنین وقایعی گردید؛ برعکس در مغرب، دو فرقه مذهبی مهم معروف به ودواها و آلبی ژواما ظهور کردند. پیروالدو (7) از اهالی فرانسه که در قرن دوازدهم به سر می‌برد، پیشوای فرقه اول و طرفدار توبه و فقر بود. جمعی از پیروان او با بخشش گناهان و آداب و شرایع مذهبی (8) مخالف بودند و خدمت نظام و مالکیت خصوصی را نهی می‌کردند و با وجود سختگیری‌هائی که نسبت به آنها می‌شد در فرانسه و ایتالیا نفوذ کردند.
معتقدات آلبی ژواها یا کاتارها همان اصول عقاید مانی بود و مانی که در قرن سوم زندگی می‌کرد قسمتی از مبادی دین مسیح و مزداپرستی را به هم آمیخته مذهب مانوی را رواج داده بود. آلبی ژواها به دو اصل نیکی و بدی عقیده داشتند و با هر نوع قدرت و مقام رسمی، آداب و شرایع مذهبی مسیح، زناشوئی و مالکیت مخالفت می‌کردند. آلبی ژواما در قرن یازدهم و دوازدهم بخصوص در جنوب غربی فرانسه قدرتی به دست آوردند و چون اینوسان سوم از اقدامات خود برای تشویق کنت تولوز و پادشاه فرانسه در سرکوبی آنها نتیجه‌ای نگرفت فرمان جنگ صلیبی علیه آنها داد. در سال 1209 سپاهی که بیشتر از نجبای شمال فرانسه تشکیل یافته بود به نواحی جنوب غربی فرانسه حمله برد و پس از تصرف بزیه (9) و کارکاسون به غارت این دو شهر و کشتار اهالی پرداخت. ریموند ششم، کنت تولوز که از آلبی ژواها حمایت می‌کرد، تکفیر شد و سیمون دومونفوز جنگ را علیه او ادامه داد. پیر، پادشاه آراگون که به کمک کنت تولوز آمده بود شکست خورد و در موره (10) به قتل رسید. جنگ همچنان ادامه یافت و لانگدوک و نواحی مجاور آن ویران شد. سیمون دومونفور هم در محاصره تولوز از پا درآمد.
سرانجام لوئی هشتم، پادشاه فرانسه، به تحریک پاپ در این کار مداخله کرد و پیشرفتهائی نصیب او شد، منتهی دفع غائله کنت تولوز مدتها به طول انجامید و وی در سال 1229 قبول اطاعت کرده لانگدوک را که زیان فراوان دیده بود در اختیار پادشاه فرانسه گذاشت.
انکیزیسیون در زمان جنگ با آلبی‌ژواما به وجود آمد و این دادگاه مذهبی مأمور رسیدگی و تحقیق درباره‌ی بدعت‌ها بود. این مأموریت با اختیارات فوق العاده به عهده‌ی دومی نیکن‌ها گذاشته شد. محاکمه و آزار و شکنجه‌ی متهمان سری بود و هزاران تن از پیروان این عقیده به مرگ محکوم شدند.

امپراتوری پونان

امپراتوری یونان یا امپراتوری بیزانس، کشوری است که عنوان رسمی آن همیشه امپراتوری رم بوده. سلسله مقدونی را بازیل اول در سال 867 بنیان نهاد و پرافتخارترین و بادوام‌ترین سلسله‌های این امپراتوری محسوب می‌شد. این سلسله از هجوم اقوامی که وجود امپراتوری را به مخاطره افکنده بودند جلوگیری کرد و شهرستانهای از دست رفته را بار دیگر به تصرف درآورد. بازیل اول که مردی مقتصد، منصف و دلیر بود چند بار اعراب را شکست داد. در زمان لئون ششم، پسر وی، سیسیل به تصرف مسلمین درآمد. کنستانتن هفتم، امپراتوری هنرمند و هنر دوست بود. در این موقع قدرت واقعی در دست رومن اول (11) بود که با کنستانتن هفتم سلطنت می‌کرد و برای جلوگیری از حملات اعراب و بلغارها و روس‌ها کوشش زیادی به کار برد.
رومن دوم به تصرف کرت نائل آمد و نیسفور دوم (12)، قبرس و شمال سوریه را گرفت. ژان زیمی سس (13) جنگ با اعراب را با کامیابی ادامه داد و روس‌ها را از خاک امپراتوری به عقب راند. بازیل دوم بزرگترین امپراتور این سلسله، اعراب را بشدت مورد حمله قرار داد و سپس متوجه بلغارها که بتدریج تمام قسمت شمالی شبه جزیره بالکان را گرفته به طرف یونان پیش می‌رفتند، شد. جنگ با بلغارها سال‌ها طول کشید و در طی چند جنگ خونین عده زیادی از آنها را به قتل رسانید. وی را قاتل بلغارها لقب دادند و در زمان او حدود امپراتوری به دانوب رسید. وی به سال 1025 درگذشت.
جانشینان وی اشخاصی ضعیف و خوشگذران بودند و شکست و ناکامی‌ها، با هجوم روس‌ها و پچنگ‌ها (14)، حملات نورمن‌ها به ایتالیا و شورش صرب‌ها، از همین زمان شروع شد. اختلاف و نفاق مذهبی شرق، که به جدائی کلیسای ارتدکس و کاتولیک انجامید، در همین ایام صورت گرفت و این پیش‌آمد از لحاظ سیاسی موجب ضعف امپراتوری یونان بود و در همان موقع که این امپراتوری در طرف مشرق در معرض مخاطرات شدیدی قرار می‌گرفت پاپ‌ها و پادشاهان اروپای غربی از حمایت او دست کشیدند.
پس از زوال سلسله مقدونی، در جریان امور بهبودی حاصل نشد؛ چندین امپراتور در مدت کوتاهی به تخت نشستند، شورشهای دریاری تجدید شد، در شهرستانها نیز انقلاباتی صورت گرفت و بیگانگان خاک امپراتوری را مورد تجاوز قرار دادند و به جای اعراب که ضعیف و ناتوان شده بودند، ترکان سلجوقی به آسیای صغیر راه یافتند.
در سال 1081 سلسله جدیدی به نام کومنن (15) زمام اختیارات را به دست گرفت و آلکسیس اول، نخستین پادشاه این سلسله درصدد اصلاح اوضاع برآمد. لیکن این کار بآسانی انجام پذیر نبود چون امپراتوری از هر طرف در معرض حملات دشمنان یعنی ترک‌ها، پچنگ‌ها و کومان‌ها (16) قرار داشت. خطر روبرگیکار و نورمن‌های هواخواه او شدیدتر از دیگر مهاجمان بود، چون نورمن‌ها نه فقط متصرفات یونانی‌ها را در ایتالیا به خود اختصاص داده، بلکه در آلبانی نیز موضع گرفته بودند و بزحمت این ناحیه را ترک گفتند.

دنیای مسلمان

ضعف و انحطاط عباسیان همچنان ادامه داشت؛ اسپانیا، مراکش و الجزیره از تصرف آنها خارج شد و مسند خلافت در اختیار امویان قرارگرفت.
در قرن نهم و در زمان خلافت بنی طولون مصر استقلال یافت و به این ترتیب فقط آسیا در تصرف بنی عباس باقی ماند ولی در این حدود نیز قدرت آنها متزلزل شد چون در قرن دهم سلطنت شام به دست حمدانیان افتاد و در شمال ایران، آل بویه به تخت سلطنت نشستند. خلفای عباسی که از تجزیه‌ی امپراتوری دچار وحشت شده بودند، سربازان ترک را به خدمت و محافظت خود گماشتند و آنها بخوبی از عهده‌ی انجام این کار برآمدند، منتهی رؤسا و فرماندهان این محافظان، که عنوان سلطان یا امیر داشتند اختیارات مدنی و نظامی را به دست گرفته جز سرپرستی امور مذهبی کاری برای خلفا باقی نگذاشتند.
در افریقا، در قرن دهم، یکی از فرماندهان عرب که عقاید شیعی داشت، سلسله فاطمیان را بنیان نهاده، سلطنت تمام نواحی شمالی افریقا را، از مراکش تا مصر قبضه کرد. زمامداران این سلسله هم خود را خلیفه خواندند و به این ترتیب سه خلافت مجزی و دشمن به وجود آمد. این خلافت‌ها در قرن یازدهم بسرعت رو به انحطاط گذاشتند. خلافت امویان، پیش از همه، در نتیجه شورش سرداران و حملات مسیحیان از بین رفت (1031) و اسپانیای مسلمان تقربباً به ده دولت تقسیم شد. حکومت مصر مدتها در دست فاطمیان باقی ماند ولی سایر نواحی افریقا به دست برابره‌ی بنی زیری افتاد. المرابطین، یعنی برابره‌ی صحرا که مدعی اصلاح مذهب اسلام بودند، در قرن یازدهم، صحرا و مراکش را گرفته به اسپانیا وارد شدند امرای مستقل آنجا را از میان برداشته مانع پیشرفت و استقلال مسیحیان گشتند.
قدرت و نفوذ عباسیان، به همان نسبت که ترک‌ها پیش می‌رفتند، رو به نقصان بود. مرکز نژاد تورانی ناحیه‌ای است که پیشینیان آن را باکتریان و سغدیان می‌خواندند و بعدها توران و سرانجام ترکستان غربی خوانده شد و شاید این نژاد از اختلاط آلپی‌ها و مغول‌ها به وجود آمده باشد. این نژاد شامل ترک‌ها، هنگرواها، پچنگ‌ها، کومان‌ها و چند قوم دیگر بود. ترک‌ها خود به چندین قوم و طبقه تقسیم می‌شدند که معروفترین آنها اویغورها، اغوزها، قرقیزها، نایمان‌ها و کرائیت‌ها بودند. این اقوام و طوایف همیشه با هم می‌جنگیدند و اقوام مجاور را به اطاعت درآورده حکومت‌های ناپایداری تشکیل می‌دادند. برخی از این اقوام بحال بت پرستی سر می‌کردند و عده‌ای از آنها به مذهب بودائی یا نسطوری (مسیحی) گروبده بودند؛ و در آخر دیانت اسلام در میان آنها راه یافته و پیشرفت‌های سریعی به دست آورد. در این موقع جمعی از ترکان، بر اثر جنگ‌ها، یا به هوس حادثه جوئی و انجام فتوحات، به نواحی جنوب غربی مهاجرت کردند و چون سربازان کارآزموده و لایقی بودند به خدمت خلفای عباسی درآمده، حفظ جان آنها را در مقابل دشمنان به عهده گرفتند.
در همین احوال قیام‌ها و نهضت‌های ضد عربی، در ایران شدت می‌یافت؛ سلسله‌های تازه‌ای در ایران روی کار آمدند، صفاریان و سامانیان که هر دو منشأ ایرانی داشتند به دست ترکان غزنوی و سلجوقی که دولت‌های نیرومندی تشکیل دادند از بین رفتند.
غزنویان در اواخر قرن دهم در ترکستان و ایران شرقی سلطنت می‌کردند و سلجوقیان، سراسر ایران، و سپس بین النهرین و همچنین شام و آسیای صغیر را در قرن یازدهم متصرف شدند و از این پس خلفا فقط مقام مذهبی داشتند.
سلجوقیان به امپراتوری بیزانس حمله برده، متصرفات آسیائی او را در اختیار گرفتند و از طرف دیگر آنها که خود بتازگی دیانت اسلام را پذیرفته بودند، بیش از اعراب تعصب به خرج داده به شکنجه و آزار عیسوبان که به زیارت تربت عیسی به فلسطین می‌آمدند، پرداختند. این اقدامات را باید نخستین علت جنگهای صلیبی دانست.

جنگ اول صلیبی

پاپ اوربن دوم، به علت ناراحتی از صدماتی که بر زائران مسیحی در مشرق وارد می‌آمد و بر اثر تقاضای الکسیس کومنن امپراتوری بیزانس شورائی در کلرمون فران تشکیل داد (1095) و اروپائی‌ها را تشویق کرد که با اسلحه به نجات اماکن مقدس بشتابند. جمع کثیری از مردم کشورهای مختلف این دعوت را اجابت کرده و بدون آنکه سازمان صحیح و منظمی داشته باشند به جانب آسیا روانه شدند. رهبری آنها به عهده‌ی کشیشی به نام پیرلرمیت (17) و شوالیه‌ای موسوم به گوتیه بی چیز (18) بود و این دسته‌ها که تابع نظم و انضباطی نبودند هر چه در سر راه خود دیدند غارت کردند. عده زیادی از آنها به دست بلغارها و هنگرواها کشته شدند و بقیه را نیز ترکان به قتل رسانیدند.
نخستین اردوی منظم صلیبی‌ها که به چهارسپاه تقسیم شده بود در سال 1096 به راه افتاد و از دانوب، ایتالیای شمالی و جنوب مدیترانه گذشت. معروفترین فرماندهان این اردو عبارت بودند ازگودفروادوبویون دوک لرن سفلی، و برادر وی بودوئن، ریموندکنت تولوز، بوهموند (19) و تانکرد (20) رؤسای نورمن‌های ایتالیا، و تعداد افراد آن بالغ بر چندین صد هزار سرباز می‌شد. عبور از ایتالیا و کشورهای ساحل دانوب بآسانی انجام گرفت ولی در امپراتوری یونان مشکلاتی برای آنها فراهم آمد. البته صلیبی‌ها برای کمک به این امپراتوری و دفاع از استقلال آن در برابر مسلمین به آنجا آمده بودند ولی اختلاف و نفاق کلیسای شرق و غرب آنها را از یکدیگر جدا می‌کرد و گذشته از این فرماندمان نورمن، دشمن این امپراتوری محسوب می‌شدند و پیش از این جنگهائی با یونانیان کرده بودند. آلکسیس کومنن به صلیبی‌ها وعده‌ی کشتی، آذوقه و سپاهی می‌داد و در ازاء توقع داشت که آنها تمام اراضی متصرفی را به اختیار امپراتوری یونان بگذارند. در نتیجه این شرایط و اوضاع، مشاجرات سختی میان امپراتور و صلیبی‌ها درگرفت و تنها قدرت و شکیبائی گودفروادوبویون توانست از شدت اختلافات کاسته دو طرف را به سازش موقت وادارد.
صلیبی‌ها وارد آسیای صغیر شدند و وضع امپراتوری سلجوقی، یعنی تجزیه آن به سه قسمت که در معرض تهدید خوارزمشاهیان قرارگرفته بود در کار پیشرفت آنها تسهیلاتی فراهم می‌کرد. صلیبی‌ها شهر نیسه را به تصرف درآورده پس از فتحی که در دوریله (21) نصیبشان شد از آسیای صغیرگذشتند و در عین اینکه از تشنگی و گرما رنج می‌بردند به شام رسیدند. انطاکیه به محاصره‌ی آنها درآمد و در همین موقع بودوئن، ادس را گرفته خود را امیر این شهر خواند. محاصره انطاکیه یک سال طول کشید و هنگامی که یک سپاه ترک برای کمک محصورین اعزام شد اهالی دست از مقاومت برداشته تسلیم شدند. سپاهیان اعزامی شکست خوردند و با وجود رقابت‌هائی که میان سرداران صلیبی بروز کرده و ممکن بود به جنگ داخلی منجر گردد، بوهموند به امارت انطاکیه منصوب گشت، صلیبی‌ها به پیشروی ادامه داده، طرابلس را گرفتند و از آن کنت نشینی به نفع ریموند، کنت تولوز ایجاد کردند، سپس وارد فلسطین شده خود را به دیوارهای اورشلیم رساندند. در این موقع فاطمیان از گرفتاری سلجوقیان استفاده کرده شهر مزبور را متصرف شده بودند. صلیبی‌ها پس از محاصره شدیدی اورشلیم را تصرف کردند و اهالی آن را کشتند (1099 ) و با آنکه تعداد آنها به بیست و پنج هزار رسیده بود یک سپاه مصری را در آسکالون شکست دادند.
به این ترتیب نتیجه‌ی مطلوب به دست آمد، اورشلیم آزاد شد و سراسر شام در سایه‌ی دلاوری صلیبی‌ها و نفاق و اختلاف رقیبان به تصرف درآمد و لازم بود اقداماتی برای تنظیم کشورهای متصرفی و دفاع از آنها انجام گیرد. از متصرفات صلیبی‌ها چهار دولت لاتین به وجود آمد، سلطنت اورشلیم و امارت نشین‌های ادس، انطاکیه و کنت نشین طرابلس؛ گودفروادوبویون عنوان سلطنت را نپذیرفت ولی جانشینان وی از این کار امتناع نکردند. نطام ملوک الطوایفی در این چهار دولت رواج گرفت؛ اکئریت نجبا از شوالیه‌های فرانسوی تشکیل می‌یافت؛ و پس از آنها بازرگانان که بیشترشان ایتالیائی بودند، و سپس مردم شهرها و دهات، ارتدکس یا مسلمان، که با آنها رفتار رعیت و تابع می‌شد، قرار داشتند. امپراتوری یونان اراضی از دست رفته در آسیای صغیر را تصاحب کرد ولی از اراضی شام چیزی به او نرسید. کمی بعد شوالیه‌های فرانسوی فرقه مذهبی و نظامی هوسپی تالیه‌ها یا سن ژان را ایجاد کردند و بعدها جمعی دیگر از آنها فرقه‌ی نامپلیه‌ها و آلمانی‌ها فرقه شوالیه‌های توتونی را به وجود آوردند و وظیفه همه‌ی این فرقه‌ها مبارزه با مسلمین بود.

جنگ دوم

وضع امپراتوری یونان بر اثر شکست ترک‌ها اصلاح شد و گذشته از این زمامداران لایقی چون ژان دوم و مانوئل اول، پسر و نوه‌ی آلکسیس کومنن، که پادشاهانی فعال و متهور و ماهر بودند در این راه خدماتی انجام دادند. پادشاهان مزبور با همسایگان امپراتوری جنگهائی کردند و با صلیبی‌ها نیز اغلب برخوردهای خصمانه‌ای داشتند. قدرت سلجوقی‌ها به مناسبت پیروزی صلیبی‌ها به میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت، لیکن جمعی دیگر از امرای ترک قدرت یافته عنوان اتابک بر خود گذاشتند و اتابک موصل شهر ادس را به تصرف درآورد.
این پیش آمد که در نتیجه‌ی آن معلوم شد نگاهداری شام دشوارتر از فتح آن است در اروپا موجب حیرت و تعجب گردید. سن برنارد جنگ جدیدی را فرمان داد که رهبری آن را لوئی هفتم پادشاه فرانسه و کنراد سوم امپراتور آلمان به عهده گرفتند (1147)؛ با وجود گرفتاریهائی که یونانیان برای صلیبی‌ها پیش آوردند و با آنکه عده زیادی از سربازان تلف شدند، صلیبی‌ها از آسیای صغیر گذشتند و به محض ورود به شام به محاصره دمشق پرداختند ولی نتوانستند آن شهر را به تصرف درآوردند و به این ترتیب از جنگ دوم صلیبی نتیجه‌ای به دست نیامد.

جنگ سوم

مسلمین تقریباً در همه جا دست به تعرض زدند. در اسپانیا و افریقا المرابطین در حال ضعف و زوال بودند و سلسله‌ی جدیدی به نام الموحدین، که از بربرهای اطلس بودند زمام اختیارات را در افریقا به دست گرفته وارد اسپانیا شدند و از پیشرفت عیسویان جلوگیری کردند. در آسیا، اتابکان موصل که بر شام و بین النهرین حکومت داشتند امپراتوری یونان را که در زمان آخرین پادشاهان خاندان کومنن روبه ضعف گذاشته بود، مورد حمله قرار دادند. آخرین پادشاه این سلسله، آندرونیک، مردی خونخوار و بیرحم بود.
صلاح الدین، سردار ترک که در خدمت اتابکان به سر می‌برد، خلافت فاطمیان مصر را برانداخته، سلطنت مصر و شام و بین‌النهرین را در اختیارگرفت و سلسله ایوبی‌ها را بنیان نهاده به مسیحیان حمله برد و پس از شکست آنها در طبریه، اورشلیم را تصرف کرد. در اروپا وحشت و حیرت مردم بمراتب بیشتر از واقعه‌ی فتح ادس بود و به فرمان پاپ سومین اردوی صلیبی‌ها به جانب آسیا حرکت کرد و برای نخستین بار سه تن از پادشاهان، یعنی فردریک باربروس از آلمان، فیلیپ اگوست از فرانسه، ریشار شیردل از انگلیس در این جنگ شرکت کردند (1189). منتهی این جنگ که مقدمات آن بخوبی فراهم شده بود نتایج درخشانی به دست نداد. فردریک باربروس در یکی از رودخانه‌های سیلیسی (22) غرق شد. روابط فیلیپ اگوست و ریشار به هم خورد و این اختلاف عواقب بسیار بد داشت. با این حال هر دو وارد فلسطین شده عکا را پس از مدتی محاصره تصرف کردند و سپس فیلیپ به فرانسه بازگشت. ریشار که جزیره‌ی قبرس را از دست یونانی‌ها بیرون آورده بود، شهرهای ساحلی را گرفت و روانه‌ی انگلیس شد و شهر اورشلیم در اختیار مسلمانان باقی ماند.

جنگ چهارم

علت اینکه صلیبی‌ها توانستند در فلسطین بمانند، این بود که صلاح الدین درگذشت و امپراتوری او به چهار قسمت تقسیم شد. در این زمان سه کشور لاتینی وجود داشت: اورشلیم (پایتخت آن عکا) و قبرس، و امارت نشین انطاکیه (با طرابلس)؛ بعلاوه ارامنه در سیلیسی، دولت ارمنستان کوچک را که تحت نفوذ تمدن غرب بود، به وجود آوردند و لئون دوم پادشاه آن بر اثر جنگ با ترکان، افتخارات و امتیازاتی برای دولت خود کسب کرده بود.
پاپ اینوسان سوم برای تصرف اورشلیم جنگ صلیبی دیگری را توصیه کرد. فرماندهان این جنگ، بودوئن کنت فلاندر، و بونی فاس مارکی دومونفرا (23)، و سربازان بیشتر از فرانسویان بودند. صلیبی‌ها تصمیم گرفتند از راه دریا که مطمئن‌تر بود به فلسطین بروند و برای این کار از ونیزی‌ها، تقاضای کشتی کردند. ونیزی‌ها این تقاضا را پذیرفتند مشروط بر اینکه صلیبی‌ها در استرداد بندر زارا که به تصرف مجارها درآمده بود، ونیزی‌ها را کمک کنند. بندر زارا در سال 1203 فتح شد و در اختیار ونیزی‌ها قرار گرفت.
در قسطنطنیه، سلسله‌ی آنژ (24) جانشین کومنن‌ها شده بود؛ نخستین پادشاه سلسله جدید، اسحق دوم، به دست برادر خود الکسیس سوم نابینا و از سلطنت خلع شد. آلکسیس جوان، پسر اسحق از صلیبی‌ها کمک خواست. تقاضای او این بودکه صلیبی‌ها سلطنت را به پدر او بازگردانند تا امپراتوری یونان از آنها برای تصرف اورشلیم پشتیبانی کند. ونیزی‌ها هم طرفداراین موضوع بودند و صلیبی‌ها با اطمینان خاطر روانه‌ی قسطنطنیه شده پس از محاصره و تصرف شهر، اسحق و پسرش الکسیس چهارم را به تخت سلطنت نشاندند. ولی مردم یونان از حضور بیگانگان در کشور خود و همچنین از دو امپراتورکه مورد حمایت صلیبی‌ها بودند بشدت ناراضی بودند و به همین دلیل به رهبری یکی از افسران که به نام آلکسیس پنجم اختیارات را به دست گرفت سر به شورش برداشتند. اسحق و پسرش به هلاکت رسیدند. در این موقع صلیبی‌ها بار دیگر قسطنطنیه را محاصره و تصرف کردند (1204) و مصمم شدند آن را در اختیار خود نگاه دارند.
امپراتوری لاتن به این ترتیب به وجود آمد و بودوئن امپراتور خوانده شد، منتهی فقط قسطنطنیه، تراس و چند جزیره در دست او بود. بونی فاس به پادشاهی سالونیک رسید و مقدونیه و تسالی در اختیار او گذاشته شد؛ سایر نجبا و فرماندهان، یونان را میان خود تقسیم کردند؛ ونیز، کرت، اوبه، سیکلاد و جزایر ایونی را متصرف شد و امتیازات بازرگانی مهمی به دست آورده و خلیفه جدید قسطنطنیه را انتخاب کرد. با تمام این احوال یونانیان دست از پایداری برنمیداشتند: تئودورلاسکاریس (25) خود را در نیسه امپراتور خواند، یکی از کومنن‌ها امپراتوری طرابوزان و یکی از آنژها حکومت اپیر را به وجود آوردند. با این اقدامات، امپراتوری یونان که بی نهایت ضعیف شده و مورد تعرض دشمنان متعدد قرارگرفته بود بکلی تجزیه شد.
لاتن‌ها که فاتح شده بودند در وضع نامساعد و دشواری قرار داشتند، میان آنها توافقی وجود نداشت، بودوئن و بونی فاس با هم مبارزه می‌کردند؛ یونانیان آسیا به تعرض و حمله پرداخته بودند، بلغارها در تراس مشغول غارت شده، بودوئن را در آندرینوپل شکست داده دستگیر کردند.

جنگ پنجم

آندره دوم پادشاه هنگری فرماندهی پنجمین جنگ صلیبی را که از آلمان‌ها و مجارها تشکیل یافته بود به عهده داشت (1217). صلیبی‌ها در فلسطین از کشتی پیاده شده بدون آنکه پیشرفتی نصیبشان شود جنگهائی کردند و سپس درصدد حمله به مصر برآمدند. شهر دمیاط از تصرف آنها درآمد و شهر منصوره را به محاصره گرفتند ولی شکست یافتند و دست از محاصره شهر کشیده آنجا را ترک گفتند و از نگاهداری دمیاط نیز چشم پوشیدند.

جنگ ششم

رهبری عملیات جنگ ششم را فردریک دوم به عهده داشت (1228)؛ وی با آنکه مورد تکفیر پاپ قرار گرفته بود شهر اورشلیم را از مسلمین گرفت و در واقع پیروزی که هرگز امید آن نمی‌رفت، به دست آورد. ولی متأسفانه مبارزات فردریک دوم با پاپ‌ها عکس العمل شدیدی در شرق داشت و عیسویان این حدود را دچار نفاق و ضعف کرد، به طوری که در سال 1244، اورشلیم بار دیگر به دست مسلمین افتاد.

جنگ هفتم

وضع کشورهای لاتین در آسیا، هر سال بدتر از سال پیش بود؛ امپراتوری قسطنطنیه که دائم مورد حمله‌ی یونانی‌ها و بلغارها بود، قسمتی از اراضی خود را از دست داد؛ در مصر، سلسله ایوبی، به دست ممالیک که از سربازان مزدور بودند و دشمنان سرسخت مسیحیان محسوب می‌شدند، برافتاد. در همین زمان، پادشاه فرانسه، سن لوئی، هفتمین جنگ صلیبی را آغاز کرد (1248)؛ وی وارد مصر شده دمیاط را گرفت ولی هنگام محاصره‌ی منصوره شکست خورده اسیر شد. وی با پرداخت غرامت سنگینی از مصر به کمک مسیحیان فلسطین رفت و از آنجا به جانب فرانسه حرکت کرد.
وضح خطرناکی برای مسیحیان پیش آمده بود لکن هجوم مغول کشورهای مسلمان بین النهرین، شام، آسیای صغیر را متزلزل و ضعیف یا مغلوب کرد و آنها را از ادامه‌ی تجاوزات خود بازداشت. امپراتوری لاتین قسطنطنیه از این پیش‌آمد بهره‌ای نبرد و در سال 1261 به دست یونانیان افتاد.

جنگ هشتم

بیبرس، سلطان مصر شهر انطاکیه را گرفت و سن لوئی مصمم شد اقداماتی برای حفظ باقیمانده مستملکات صلیبی‌ها انجام دهد. وی در سال 1270 از فرانسه حرکت کرد ولی به جای آنکه به مصر برود به تونس حمله برد. اردوی صلیبی‌ها در خطر بیماری طاعون قرار گرفت. سن لوئی از همین بیماری درگذشت و سپاهیان فرانسوی به کشور خود بازگشتند.
در همین سال، شاهزاده‌ی انگلیسی ادوارد، پسر ‌هانری سوم، به کمک فلسطین آمد. کمی بعد، ممالیک حملات خود را از سرگرفتند و شهر طرابلس و سپس عکا را که آخرین مستعمره‌ی صلیبی‌ها بود به تصرف درآوردند (1291). کسانی که سالم از میدان جنگ گریخته بودند به قبرس پناه بودند؛ تامپلیه‌ها به فرانسه رفتند، هوسپی تالیه‌ها به رودس و شوالیه‌های توتونی به پروس.

نتایج جنگهای صلیبی

از این جنگ‌ها هیچ نتیجه‌ی سیاسی عاید نشد و تمام فتوحاتی که در آسیا نصیب مسیحی‌ها شده بود از دست رفت و صدها هزار نفوس انسانی بیهوده هلاک شدند. با این حال باید گفت که از این برخورد و تصادم عظیم نتایجی نیز حاصل شد؛ در نتیجه‌ی این جنگ‌ها، اروپائی‌ها با کشورهای شرقی آشنائی بیشتری پیدا کردند، گذشت و اغماض مذهبی آنها بیشتر شد، تجارت به وضع قابل ملاحظه‌ای توسعه یافت، کشت و پرورش نباتات جدید در اروپا معمول گشت (زردآلو، کنجد، هندوانه) و شهرهای ایتالیائی، بخصوص ونیز ثروت و سرمایه‌ای به هم زدند. از نتایج غیرمستقیم جنگهای صلیبی، ازدیاد نفوذ روحانیت و بورژوازی و قدرت سلطنتی به زبان نجبا و اشراف بود. این جنگ‌ها همچنین به آزادی شهرها و حتی به آزادی سرف‌ها کمک کرد و تسهیلاتی جهت روی کار آمدن سلطنت مطلقه فراهم آورد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Michel Cérularius
2- Abbés
3- Moines
4- Camaldules
5- Chartreux
6- Cisterciens
7- Pierre Valdo
8- Sacrements
9- Béziers
10- Muret کنار رودخانه‌ی گارون.
11- Romain I
12- Nicéphore
13- J. Zimiscès
14- Pétchénègues
15- Comnènes
16- Coumans
17- Pierre I’Ermite
18- Gautier sans Avoir
19- Bohémond
20- Tancrède
21- Dorylée
22- Cydnos= طرسوس چای
23- Boniface, Marquis de Montferrat
24- Anges
25- Th. Lascaris

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم