نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

مغول‌ها

نژاد مغول، براکی سفال و دارای چشمان تنگ، موهای سیاه و نرم، پوست زرد، قامتی کوتاه است و به همین دلیل گاهی تمیز آنها از نژاد تورانی بسیار مشکل به نظر می‌‌رسد. این نژاد شامل اقوام مختلف: چینی، هندو چین، تبتی، تونگوز، منچو و مغول‌های خاص می‌باشد. مغول‌های خاص تا این تاریخ نقشی انجام نداده و به طوایف مختلف تقسیم شده، در سیبری جنوبی، و نواحی شرقی و غربی بایکال زندگی می‌کردند. زندگی آنها به بیابانگردی و پرورش گله‌های اسب، گوسفند، گاو، بز و شتر می‌گذشت و در زیر چادرها به سر برده، لباس خود را از پوست حیوانات تهیه می‌کردند و غذای آنها گوشت و محصولات لبنی بود. در جنگهائی که معمولاً با اقوام نزدیک یا همسایگان خود داشتند از کمان و تیر و شمشیر و تبر استفاده می‌کردند و عاری از فرهنگ و تمدن بودند و خط و کتابت را نمی‌دانستند. از صنعت و تجارت و کشاورزی اطلاعی نداشتند و پرستش اشیاء مقدس و اعتقاد به سحر و جادو اصول مذهب آنها را تشکیل می‌داد و به طور کلی غیرمتمدن بودند و هرگز تصور نمی‌شد که بتوانند به آن سرعت و شدت اثری در تاریخ از خود باقی بگذارند.

چنگیزخان

یکی از طوایف مغول، طایفه‌ی بورجقین بود که رئیس آن در سال 1174 درگذشت و پسر دوازده ساله‌ی او تموچین با کمک مادر خود جانشین وی شد. تموچین از اوان جوانی خوی سربازی و هنر مدیریت را دارا بود و پس از چندین جنگ و پیروزیهای درخشان، خود را پادشاه تمام مغولان خواند (1188). وی که در آغاز کار متحد کرائیت‌ها بود آنها را به اطاعت واداشت و سپس قبایل همسایه، بخصوص نایمان را مورد تعرض قرار داده با تحمل رنج و مشقت بسیار آنها را شکست داد و از آن پس به چنگیزخان (امپراتور انعطاف ناپذیر) معروف گشت (1206).
از این تاریخ چنگیزخان سازمان منظمی به متصرفات خود داده امپراتوری بزرگی از آنها به وجود آورد. همه‌ی رعایای او آداب و رسوم واحدی را پذیرفتند و یاسای چنگیزی در همه جا اجرا شد. خط و مبانی تمدن توسط او مورد استفاده قرار گرفت و پیروان مذاهب مختلف در انجام مراسم دینی خود آزادی کامل داشتند، اقوام تابع او عده‌ای بودائی و جمعی مسیحی نسطوری بودند و پایتخت او شهر قراقروم بود.
چنگیزخان، تنگغوت‌های کشور هیا (1) را نیز سرکوب کرد و با امپراتوران سلسله‌ی کین که در چین شمالی سلطنت می‌کردند وارد جنگ شد. این جنگ وحشتناک مدتها به طول انجامید و امپراتوران کین با آنکه غافلگیر شده بودند با شدت و حرارت از خود دفاع کردند و سرانجام پس از چهارده سال جنگ به زانو درآمدند ولی باز هم شهرستان هونان (2) را در اختیار خود نگاه داشتند (1223 ).
در خلال این احوال، کوچلک، آخرین امیر قبیله نایمان به ختائیان پناه برده بود. وی که مورد استقبال و پذیرائی گرم ختائیان قرارگرفته بود پادشاه آنها را از سلطنت خلع کرد و خود زمام اختیارات را به دست گرفت ولی چون با رعایای خود بدرفتاری می کرد آنها از مغولان کمک خواستند؛ در جنگی که میان او و اقوام مغول رخ داد کوچلک شکست یافت و به قتل رسید. در مغرب کشور او، خوارزمیان، حکومتی شامل ترکستان و ایران تشکیل داده و سلاجقه را از سلطنت محروم ساخته بودند و چون همسایه و هم مرز مغول شدند با هم به مخالفت پرداختند. چنگیزخان از بیراهه و بسرعت به ترکستان غربی تاخت و شهرهای بخارا و سمرقند، معمورترین شهرهای ترکستان را گرفته، سپاهیان خوارزمی را شکست داد و حکومت آنها را از آن حدود برانداخت (1220) و پس از این پیروزی دو تن از سرداران خود، جبه و سوبوتای را به تصرف نواحی غربی فرستاد؛ سرداران مزبور با بیست و پنج هزار سوار از ایران و گرجستان گذشته به غارت و کشتار اهالی دست زدند و پس از سرکوبی کومان‌ها و روس‌ها در کناره‌های کالکا (3) به آسیا مراجعت کردند.
در این مدت، چنگیز، سرگرم جنگ با جلال الدین، جانشین خوارزمشاه بود و به تعاقب او تا هند پیش راند و پس از این متوجه نواحی شرقی شده مقاومت تنگغوت‌ها را در هم شکست و در سال 1227 که درصدد اردوکشی به چین بود از دنیا رفت.
درباره‌ی چنگیز قضاوت‌های مختلفی صورت گرفته، عده‌ای او را یک وحشی بیرحم و ویرانگر و جمعی او را نابغه ای که امپراتوری وسیعی را به وجود آورد، می‌دانند. وی مسلماً در جنگ‌ها سختگیر و سنگدل بود، هر نوع پایداری و مقاومتی را در هم می‌شکست و یاغیان و گردنکشان را به خاک و خون می‌کشید ولی تصور نمی‌رود که او از راه هوسبازی، مانند زمامداران دیگر، به قتل و کشتار نفوس دست زده باشد. وی می‌خواست تمام اقوام مغول و ترک را تحت لوای خویش درآورد و در انجام این منظور از شدت و خشونت دریغ نکرد. وی در واقع به ایجاد بزرگترین امپراتوری‌ها توفیق یافت و اصول تمدن و سازمانهای صحیح اداری و قضائی را در میان اقوامی که هنوز بسیاری از آنها دور از تمدن به سر می‌بردند، رواج داد. وی که در مسائل مذهبی سختگیر و متعصب نبود، هرگز فردی را به این مناسبت به قتل نرسانید و تمام مذاهب را، پرستش مظاهر طبیعت، اسلام، بودائی، و مسیحی، در امپراتوری خود آزاد گذاشت ولی با تعصب اسلامی مبارزه کرد؛ گذشته از این وی، روابط بازرگانی میان شرق و غرب را توسعه داد.

امپراتوری مغول

چنگیز در عین اینکه اراضی متصرفی خود را تقسیم می‌کرد می‌خواست وحدت امپراتوری را نیز حفظ کند. وی چهار پسر داشت، جوجی، جغتای، اگتای و تولی ولی جوجی قبل از وفات پدر زندگی را بدرود گفته بود. پس از مرگ چنگیز تصمیم بر این شد که جانشینی با اختیار تام به جای او انتخاب شود و از همین موقع مسأله جانشینی با توجه به دو اصل موروثی بودن و انتخاب شدن در امپراتوری مغول مورد توجه قرار گرفت. بنابراین خان بزرگ انتخاب شد ولی این انتخاب به بازماندگان مستقیم چنگیز محدود گشت؛ از طرف دیگر قرار شد برادران و برادرزادگان خان بزرگ مهمی از امپراتوری دریافت کنند و هر یک در کشور خود با قدرت کامل به سلطنت بپردازند. با این حال انتخاب خان بزرگ به دشواری صورت گرفت و نخستین تقسیم به طور موقت انجام یافت، به این ترتیب که قدرت حکومتی و سرزمین مغولستان در اختیار تولی گذاشته شد، ترکستان به جغتای و نواحی غربی ممالک چنگیز به باتو رسید.
در سال 1229 تولی، که سربازی کار آزموده ولی شرابخوار و بی اطلاع از کار مدیریت بود، از اختیارات خود دست کشید و اگتای به جای او به فرمانروائی منصوب شد. وی نیز هنری بیش از برادر خود تولی نداشت و بودائیان و مسیحیان و مسلمانان و همچنین آنها که مقصودشان حفظ جنبه‌ی مغولی امپراتوری بود یا آنان که اولویت نفوذ ترک یا چینی را می‌خواستند به مبارزه پرداختند. با این حال همه این دسته‌ها در یک امر، یعنی ادامه‌ی کشورگشائی توافق داشتند. برای اجرای این منظور سه اردوکشی به ایران، چین و اروپا، صورت گرفت. در ایران، جلال الدین که از هند بازگشته بود، سلطنت می‌کرد؛ مغول‌ها پس از جنگهای متعدد او را کشتند و گرجی‌ها و سلاجقه را به قبول اطاعت واداشتند. در چین آخرین زمامداران سلسله‌ی کین شکست یافتند ولی پادشاهان سلسله‌ی سونگ نیز به مبارزه برخاستند و مغول‌ها ناچار اراضی حوضه یانگ تسه کیانگ را مورد تعرض قرار دادند. در اروپا، باتو، روس‌هارا به اطاعت درآورده وارد پولونی شد و پس از شکست آلمان‌ها و مردم هنگری به غارت این نواحی تا دریای آدریاتیک پرداخت ولی مرگ اگتای مانع پیشروی او گردید.
با آنکه اگتای در سال1241 مرده بود پنج سال بعد توانستند جانشینی برای او انتخاب کنند؛ گیوک، پسر او که سرداری با اراده و نیرومند بود فقط دو سال در این مقام باقی ماند و پس از او منگو پسر تولی به این مقام رسید. مقر او نیز شهر قراقروم بود و وی که آخرین امپراتور از خانواده مغول محسوب می‌شود تعادل و موازنه میان دسته‌های مختلف را حفظ کرد. او که مردی باهوش و سختگیر بود در بسط دامنه‌ی تمدن و حمایت از مذاهب مختلف کوشید. در زمان سلطنت او مغول‌ها به حملات خود در چین جنوبی ادامه دادند و این کار دشوار سالها به طول انجامید. چینی‌ها بسختی مقاومت می‌کردند و تصرف هر شهر و هر شهرستان با خسارات و تلفات بسیار انجام می‌گرفت. در همین موقع جنگ دیگری در غرب، توسط هلاکو برادر منگو، در جریان بود. وی پس از غلبه بر ایران، اسماعیلیان را از میان برداشت خلافت عباسیان را برانداخت و تا شام پیش رفت.
منگو در سال 1257 درگذشت و پس از او جنگ داخلی میان برادران وی قوبیلای و اربک بوقا درگرفت. قوبیلای فاتح شد و با این پیروزی در امپراتوری مغول تغییراتی راه یافت. قوبیلای که در واقع تحت نفوذ تمدن چینی پرورش یافته بود پایتخت را از قراقروم به پکن انتقال داد، همت خود را بیشتر صرف کارهای شرق دور کرد و از امور غرب غافل ماند و به همین دلیل پادشاهان مغول در مغرب کاملاً استقلال یافته روابط خود را تقریباً با مرکز اصلی قطع کردند. قوبیلای در سال 1279 فتح چین را به پایان رسانید و به این ترتیب سراسر چین برای نخستین بار به دست بیگانگان افتاد. قوبیلای با چینی‌ها به مهربانی رفتار کرد و بآسانی آنها را به اطاعت واداشت ولی این بار قوم فاتح، همرنگ بومیان مغلوب شده تمدن آنها را پذیرفت. قوبیلای پس از این درصدد توسعه‌ی فتوحات خود برآمد و به وسیله قوائی که به چمپا، آنام، بیرمانی وکامبوج فرستاد با زحمت و مشقت بسیار این نواحی را مطیع خود کرد. اقدامات او در ژاپن به ثمر نرسید و این ناکامی نتیجه‌ی مقاومت ژاپنی‌ها و ناآشنائی مغول به کار دریانوردی بود. اداره‌ی امور داخلی در زمان قوبیلای بخوبی صورت می‌گرفت. وی از هنر و ادبیات حمایت می‌کرد، کشاورزی را توسعه داد، در راههای ارتباطی اصلاحاتی به عمل آورد، برای جلوگیری از قحطی‌های متعدد اقدامات مهمی انجام داد و سازمانهائی برای امور خیریه و تعاون عمومی ایجاد کرد. از لحاظ مذهبی، مانند پیشینیان خود، بسیار ملایم و آزاد مشرب بود، منتهی خود او مذهب بودائی داشت و همین امر موجب نزدیکی بیشتر میان چینی‌ها و مغول‌ها بود. وی در سال1294، پس از یک دوره سلطنت طولانی که قرین کامیابی و سعادت بود، وفات یافت.
در حالی که امپراتوری مغول در مشرق با امپراتوری چین یکی شد در مغرب سه دولت نیرومند مغول وجود داشت که اسماً هنوز تابع امپراتور پکن ولی در واقع مستقل بودند. این دولت‌ها عبارت بودند از دو ناحیه شرقی و غربی ترکستان که تیول جغتای بود و در میان کشورهای متحد یا مطیع قرار داشت و به همین مناسبت نمی‌توانست برای توسعه‌ی متصرفات خود اقداماتی به عمل آورد. جغتای شخصاً یک مغول واقعی و پای بند به نژاد و سنت‌های نژادی خویش بود ولی پس از مرگ وی (1242) همه چیز بسرعت تغییر کرد. تمام سکنه این دو ناحیه مسلمان بودند و در باطن و پشت پرده، رقابتی میان تمایلات مذهبی آنها و رفتار حکمرانانشان، که در مسائل مذهبی بیطرف و علاقه مند به ملیت مغولی خود بودند، وجود داشت. مسلمین که تعصب و قدرتی بیش از سابق تحصیل کرده بودند به کشتار و نابودی مسیحیان پرداختند و سرانجام هنگامی که پادشاه مغول هم به دین اسلام گروید، آنها به پیروزی کامل رسیدند.
دولت مغولی ایران که حدود متصرفات خود را تا بین النهرین توسعه داده بود سلاجقه آسیای صغیر را خراجگزار خود کرده و ارامنه دوست و متحد وی محسوب می‌شدند. هلاکو درصدد تسخیر شام برآمد لیکن به علت مخالفت ممالیک مصر از پیشروی به طرف مغرب دست کشید و از طرف دیگر چون خود او بودائی و رعایای او همه مسلمان بودند اصولاً در وضع و موقع دشواری قرار داشت. به هرحال پس از مرگ وی (1265) جانشینانش سیاست وی را دنبال کردند ولی در جنگ با ممالیک، با آنکه عیسویان شام را با خود همداستان کرده بودند، شکست یافتند، مذهب اسلام در ترکستان رواج گرفت و پادشاهان مغول ایران نیز این مذهب را پذیرفتند (1295).
سومین دولت مغول در مغرب، در اختیار باتو و به نام قبچاق یا خانات یورت طلائی معروف بود و شامل نواحی جنوب روسیه و دشت قرقیز می‌شد؛ امرا و حکام روسی این حدود نیز او را ولی نعمت و متبوع خویش می‌شناختند. پایتخت باتو شهر سرای، کنار ولگا، و وی ظاهراً از صلح جوترین چانشینان چنگیز محسوب می‌شده است. وی در سال 1255 جان سپرد. بیشتر رعایای او پیرو اسلام بودند و به همین دلیل همان مشکلی که در ایران و ترکستان میان زمامدار مغولی و رعایای مسلمان وجود داشت، پیش آمد. در اینجا این مشکل آسانتر و زودتر رفع شد چون برکای، برادر و جانشین باتو، در سال 1262 اسلام آورده بود.

تمدن مغول

با مطالعه‌ی شرح کشورگشائی‌ها و مهاجمات مغول می‌توان به اهمیت تأثیر این اقوام در تاریخ تمدن بشر پی بود. در بادی امر چنین به نظر می‌رسد که این اقوام تأثیری در پیشرفت تمدن نداشته، به جای آنکه ابداع و ابتکاری از خود نشان دهند به ویرانی آبادیها و محو آثار تمدن پرداخته‌اند. البته صحیح است که مغولان چین، ایران، روسیه یا ترکستان دسته‌های کوچکی از فاتحان، سربازان یا عمال دولتی را تشکیل داده بودند که بسرعت تحت نفوذ اقوام مغلوب قرار گرفتند ولی اکثریت این اقوام در مغولستان به حال بیابانگردی به سر می‌بردند. سهم مغول در توسعه‌ی تمدن عبارت از این بود که سازمان اداری، مالی، و بوروکراسی (قدرت دیوانی) دقیق و در عین حال مزاحمی به وجود آوردند که آثار آن در چند کشور بخصوص در روسیه باقی ماند. گذشته از این، اقدام مفیدتر آنها تأسیس امپراتوری عظیمی بود که از کره تا دانوب امتداد داشت و این کار بحدی در توسعه بازرگانی سودمند افتاد که تا آن تاریخ سابقه نداشت؛ حد و سدی که اسلام میان اروپا و چین ایجاد کرده بود از میان برداشته شد و کاروان‌ها می‌توانستند از راه ترکستان یا از راه دریائی اقیانوس هند خود را به چین برسانند. امپراتوران از این فعالیت‌های بازرگانی، که تا قدرت یافتن مجدد اسلام، در حال پیشرفت بود، حمایت می‌کردند.
از لحاظ هنری باید گفت که نفوذ متقابل چین و ایران در یکدیگر بخوبی مشهود بود. هلاکو عده‌ای هنرمند چینی را که همراه او بودند به پوشش مساجد ایرانی با کاشیهای زیبا واداشت و در همین زمان تزبینات عربی و بیزانسی در چین راه یافت. از نظر مذهبی امپراتوری مغول چنان خود را بیطرف و با گذشت نشان داد که در اروپای مسیحی و دنیای مسلمان سابقه نداشت. با تمام مذاهب یکسان رفتار می‌شد، آزار و کشتار پیروان ادیان مختلف بکلی ممنوع بود و این امر تا موقعی که در آسیای غربی پیروزی نصیب مسلمین‌ شد ادامه داشت. منتهی پس از غلبه اسلام، مسیحیت در این نواحی از بین رفت و روابطی که با چین بودائی برقرار بود قطع شد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Hia
2- Honan
3- Kalka

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم