نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

فیلیپ لوبل و پسران او

پس از فیلیپ سوم پسرش فیلیپ لوبل (فیلیپ چهارم) که شاهزاده‌ای با کفایت و زرنگ و در عین حال کم اعتنا به مسائل اخلاقی بود روی کار آمد و به وسائل مختلف یعنی با مخالفت با پاپ، نجبا و انگلیس در بالا بردن اختیارات سلطنت کوشید و در این راه بورژوازها و حقوقدانان کمک وی بودند. پیشتر دیدیم که او چگونه قدرت مقاومت بنی فاس هشتم را در هم شکست و روحانیت را تحت نفوذ فرانسه قرار داد. وی با جنگ میانه‌ی خوشی نداشت، با این حال به گوین (1) که در دست انگلیس بود حمله برده، شهر لیون را از امپراتوری گرفت. در جنگهائی که با فلاندر کرد گاهی غالب و زمانی مغلوب بود و چون نتوانست از این زد و خوردها نتیجه‌ای به دست آورد فلاندر درصدد استقلال برآمد.
فیلیپ لوبل در سال1314 مرد و سه پسر او که صاحب فرزندی نبودند به نوبت به تخت سلطنت نشستند. این سه پسر عبارت بودند از لوئی دهم (2) که به جنگ و افتخارات قهرمانی سخت علاقه‌مند بود، فیلیپ پنجم (3) که در زمان او حقوقدانان قدرت زیادی کسب کردند و یهودیان مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند، شارل چهارم (4) که با انگلیس وارد جنگ شد و برای تهیه‌ی پول مانند پدر سکه‌های تقلبی به جریان انداخت.

ادوارد اول و ادوارد دوم

در انگلیس ادوارد اول جانشین پدر خود ‌هانری سوم شد. او مردی نیرومند، صرفه جو، ساده و متدین بود و برای افزایش قدرت پادشاه و توسعه‌ی متصرفات خود کوشش بسیار به کار برد. وی به حقوقدانان توجه فراوان داشت و از امتیازات نجبا کاست ولی برای آنکه حق دریافت مالیات‌ها را به خود اختصاص دهد مجبور شد مجلس نمایندگان را (پارلمان) که از نجبا، روحانیان و بورژوازها تشکیل می‌یافت، به کار دعوت کند. وی که پادشاهی جنگجو بود بیش از همه چیز احتیاج به پول داشت و اگر برای حفظ متصرفات خود در فرانسه یا حمایت از فلامان‌ها نبود نمی‌خواست در کارهای اروپا مداخله کند ولی در سال 1282 سرزمین گال را که تا آن تاریخ مستقل و به سه شهرستان سلت نشین تقسیم شده بود تصرف کرد و سپس به مداخله در ناحیه اکوس پرداخت. در این ناحیه سلسله ملی قدیم از میان رفته و دو تن به نام بروس (5) و بالیول (6) برای تصرف تاج و تخت به منازعه پرداخته بودند. ادوارد اول که به عنوان حکم انتخاب شده بود جانب بالیول را گرفت. کمی بعد مردم اکوس که از پیروزی و برتری انگلیس به ستوه آمده بودند وارد جنگ شدند ولی با وجود مقاومت شدید آنها که به فرماندهی والاس صورت گرفت، ادوارد اول دوبار برآنها غلبه کرد و سرزمین اکوس ضمیمه‌ی انگلیس شد؛ ادوارد اول در سال 1307 از دنیا رفت.
پسرش ادوارد دوم فاقد صفات و شایستگی‌های وی بود و جز به هوسهای خود به چیزی نمی‌اندیشید؛ ناچار زمام امور به دست نزدیکان و نواختگان وی افتاد و جاه طلبی و طمع آنها موجب خشم نجبا شد؛ مردم اکوس این پیش آمد را برای شورش و نافرمانی مغتنم شمرده، بروس را به پادشاهی برگزیدند و سپاهیان انگلیس را شکست دادند، سرانجام ملکه ایزابل، دختر فیلیپ لوبل، مرد و انگلیس را علیه شوهر خود برانگیخت و او را به قتل رسانید. پسر او ادوارد سوم به جای پدر به تخت سلطنت نشست (1327 ).

دوره‌ی اول جنگ صد ساله

شارل چهارم پادشاه فرانسه که فرزندی برای جانشینی خود نداشت در سال 1328 درگذشت و کنت دووالوا یا فیلیپ ششم، پسر عم او، از طرف نجبا به تخت سلطنت نشست ولی ادوارد سوم که از طرف مادر نوه‌ی فیلیپ لوبل بود مدعی تاج و تخت فرانسه شد و همین ادعا جنگهائی را میان دو کشور به وجود آورد که به جنگ صدساله معروف می‌باشد. با این حال شروع جنگ مدتی به تعویق افتاد چون ادوارد سوم مجبور به مداخله در اکوس و دفع غائله بروس و بالیول بود و فیلیپ ششم هم هواخواه اصول جوانمردی و طالب تجمل و جشن و شادی بود و ادوارد سوم جنگجو و مبارز. جنگ در سال 1327 ابتدا در فلاندر شروع شد. شهرهای فلاندر که به رهبری آرتولد (7) علیه کنت فلاندر سر به شورش برداشته بودند با انگلیسی‌ها متحد شدند و کمی بعد در برتانی هم که دو تن مدعی حکومت این دوک نشین بودند، آتش جنگ زبانه کشید؛ این دو مدعی یکی شارل دوبلوا (8) که از طرف فرانسه حمایت می‌شد و دیگری ژان دومونفور (9) که مورد حمایت انگلیس بود. در جنگ دریائی اکلوز (10)، ادوارد سوم فاتح شد. پس از آن جنگ صورت آرامی به خود گرفت و مدتی به متارکه، محاصره، جنگ‌های کوچک محلی و غارت و یغماگری گذشت. در جنگ مهم کرسی (11) که در سال 1346 اتفاق افتاد، قوای انگلیس که از حیث تعداد کمتر از دشمن بودند فاتح شدند و این فتح در نتیجه هنرنمائی کمانداران انگلیسی که موجب شکست و انهدام سواره نظام فرانسوی بود به دست آمد. ادوارد سوم پس از فتح با عجله به محاصره‌ی کاله شتافت و در ظرف چند ماه این بندر را گرفت. ادوارد سکنه این شهر را اخراج کرد و از کاله که در واقع یک شهر انگلیسی شده بود برای پیاده شدن قوای انگلیسی استفاده کرد.
پادشاه فرانسه، ژان لوبون (12) که در سال 1350 جانشین پدر شد و از لحاظ تجمل پرستی، توجه به افتخارات قهرمانی و همچنین از جهت بی کفایتی در اداره‌ی کشور شباهت زیادی به پدر داشت، جنگ را دنبال کرد و شارل (13) پادشاه ناوار با آنکه تابع فرانسه بود، به حمایت از انگلیس برخاست. در سال 1356، یک دسته از قوای انگلیسی، به فرماندهی پسر ارشد ادوارد سوم، (ادوارد معروف به شاهزاده‌ی سیاه) در مغرب فرانسه به غارتگری و خرابکاری پرداخت. ژان با سپاه انبوهی، برای جنگ با دشمن به پواتیه رفت. او هم خطاهای پدر را تکرار کرد، سواران او از کمانداران انگلیسی شکست خوردند و خود او نیز اسیر شد.
پس از این حادثه حکومت فرانسه به دست پسر ژان، موسوم به شارل که عنوان دوفن (14) داشت، افتاد (این عنوان از سال 1349 که ناحیه دوفینه ضمیمه فرانسه شده بود، به پسر ارشد پادشاه داده می‌شد). وضع آشفته و دشواری پیش آمد، دشمن غالب، خزانه تهی و ملت ناراضی بود و پادشاه ناوار به آتش اختلاف دامن می‌زد. برای تهیه‌ی پول و تأمین وسایل، شارل، اتاژنرو را دعوت به کارکرد، لیکن چون نمایندگان طبقات در انجام اصلاحات اصرار می‌ورزیدند، جلسات آنها بدون اخذ نتیجه تعطیل شد. اتین مارسل (15) رئیس بازرگانان و عضو مقدم شهرداری پاریس که در اتاژنرو نیز فعالیت‌های بسیار داشت، رهبری یک نهضت انقلابی را عهده دار شد و پایتخت را تصرف کرد. در همین موقع، روستائیان هم که از فقر و بدبختی به جان آمده بودند بنای نافرمانی گذاشته، قصرها را به آتش کشیده، نجبا را می‌کشتند (16). اتین مارسل با پادشاه ناوار و انگلیسی‌ها تبانی کرد و همین اقدام موجب هلاک او شد. در ضمن یکی از شورش‌ها او به قتل رسید و دوفن وارد پاریس شد. با تمام این احوال، پولی در اختیار فرانسویان نبود و انگلیسی‌ها جنگ را از سرگرفته بودند. فعالیت‌های جدیدی برای متارکه صورت گرفت و عهدنامه برتین یی (17) میان طرفین به امضا رسید (1360)؛ ژان لوبون آزاد شد، ولی تعهد کرد که مبلغی به عنوان فدیه بپردازد و کاله را به مالکیت انگلیس داده تمام نواحی جنوب غربی فرانسه را نیز به آن دولت بسپارد.
ژان در سال 1364 مرد و شارل پنجم جانشین او شد. وی تفاوت زبادی با پدر داشته، به این معنی که با وجود ضعف مزاج، عالم با حزم و سیاستمداری لایق بود. وی در انتخاب مشاوران و خدمتگزاران دقت فراوان به خرج داد چنانکه فرماندهی سپاهیان فرانسه را در اختیار برتران دوگکلن (18) سردار نامدار فرانسه گذاشت. با پادشاه ناوار و دوک برتانی مصالحه کرد و برای خلع پیر (19) پادشاه کاستیل و انتصاب برادر او موسوم به ‌هانری (20) به تخت سلطنت، قوائی به اسپانیا فرستاد. از این تاریخ، کاستیل در شمار دوستان و همدستان فرانسه درآمد.
پس از چند سال صلح و آرامش، شارل پنجم در سال 1369 تصمیم به جنگ با انگلیس گرفت و جنگهائی میان دو طرف رخ داد. در خلال این وقایع شاهزاده‌ی سیاه درگذشت و این پیش‌آمد به نفع فرانسویان بود چون دوگکلن توانست بآسانی تمام اراضی را که به موجب معاهده برتین‌یی به دست انگلیسی‌ها افتاده بود از آنها بازستاند. ادوارد سوم، در سال 1377، پس از سلطنت افتخارآمیزی که در اواخر دچار شکست‌ها و ناکامیهائی شده بود، چشم از جهان فروبست و کمی بعد از او دوگکلن و شارل پنجم نیز از دنیا رفتند (1380 ).

دوره‌ی دوم جنگهای صد ساله

در فرانسه شارل ششم، دوازده ساله، به پادشاهی رسید. قیمومت و سرپرستی او با سه عموی وی بود که با اسراف در خزانه و کوشش در حفظ منافع شخصی خود وضع حکومت را به صورت نامطلوبی درآوردند. به همین دلیل شورشهائی در نقاط مختلف، بخصوص فلاندر بروز کرد و دولت فرانسه مجدداً برای حمایت از کنت فلاندر علیه شهرها به مداخله پرداخت. هنگامی که شارل ششم شخصاً زمام امور را به دست گرفت حکومت فرانسه وضع خوبی نداشت و شارل که به تفریح و سرگرمی‌های جوانی پرداخته بود دچار جنون شد و با آنکه از این ناخوشی رهائی یافت تقریباً تمام عمر را به بیماری گذراند و در این مدت همه‌ی اختیارات در دست اعمام و برادر وی دوک لوئی دورلئان بود.
در همین ایام رقابت شدیدی میان دوک دورلئان و پسر عم وی ژان بی‌باک (21) دوک بورگونی درگرفت که به قتل دوک دورلئان منجر شد. این واقعه نجبا را خشمگین کرد و کنت برناردارمانیاک، پدر زن دوک جدید ارلئان، رهبری مخالفان ژان بی باک را به عهده گرفت. اصطلاح آرمانیاک و بورگینیون که در زبان فرانسه به معنای دشمنان آشتی ناپذیر است از همین جا سرچشمه می‌گیرد. جنگ داخلی خونینی میان دو طرف شروع شد، پاریس که طرفدار بورگینیون‌ها (22) بود به دست اهالی غارت شد، در نواحی مختلف عده‌ای از مردم به قتل رسیدند و انگلیسی‌ها هم یغماگری و تاراج را از سرگرفتند.
در انگلیس ریشار دوم، پسر شاهزاده سیاه، به جای جد خود به تخت نشسته بود و وی که در عین حال مردی ضعیف و تندخو بودکشور را بسیار بد اداره می‌کرد. مردم به سبب مالیاتهای سنگین بنای نافرمانی گذاشته دست به شورش زدند ولی مقاومت آنها درهم شکست. در همین موقع نجبا از شاه روی گرداندند و سرانجام پسر عم وی دوک دولانکاستر او را از سلطنت خلع و خود به نام‌ هانری چهارم تاجگذاری کرد. سلطنت او به برقراری صلح و آرامش در انگلیس گذشت و در سال 1413 یعنی پس از وفات وی پسرش‌ هانری پنجم که مانند ادوارد سوم پادشاهی جنگجو بود به سلطنت رسید.
جنگ صدساله با شدت بیشتر شروع شد؛ در سال 1415‌هانری پنجم قوائی در فرانسه پیاده کرد و پس از فتح معروف آزنکور (23)، نرماندی را هم گرفت، در حالی که آرمانیاک‌ها و بورگینیون‌ها سرگرم جنگ با هم بودند. ژان بی باک پاریس را به تصرف درآورده بسیاری از رقیبان خود را، که برناردارمانیاک هم در شمار آنان بود، کشت. در عین حال با انگلیسی‌ها صلح کرد ولی کمی بعد خود او هم در مونترو به قتل رسید. پسرس فیلیپ لوبون با انگلیسی‌ها متحد شد و شارل ششم (پسر شارل پنجم) که دیوانه و در زندان بورگینیون‌ها بود در تروا (24) عهدنامه‌ای امضا کرد که به موجب آن‌ هانری پنجم (پادشاه انگلیس) پس از وی به پادشاهی فرانسه می‌رسید (1420).
پسر بزرگ شارل ششم (که عنوان دوفن داشت) که مورد حمایت آرمانیاک‌ها بود این عهدنامه را نپذیرفت و جنگ ادامه یافت ولی ‌هانری پنجم و شارل ششم هر دو در یک سال از دنیا رفتند ( 1422)؛‌ هانری ششم (پسر ‌هانری پنجم) که بیش از ده ماه نداشت، به پادشاهی فرانسه و انگلیس برگزیده شد و در همین موقع شارل هفتم (پسر شارل ششم) خود را پادشاه فرانسه خواند. دوک بدفورد (25) عموی‌ هانری ششم تصمیم گرفت سراسر فرانسه را به تصرف درآورد. قوای انگلیسی که پاریس را در اختیار داشتند در دو جنگ فاتح شده به محاصره اورلئان اقدام کردند. ژاندارک، از اهالی لرن که دختری جوان و پرهیزکار بود و با دعای خود از خداوند الهام می‌گرفت در همین ایام به فعالیت پرداخت. وی که درصدد آزاد ساختن فرانسه بود، بزحمت چند دسته سپاهی از شارل هفتم گرفته، نیروهای انگلیسی را مجبور کرد که از محاصره اورلئان دست بردارند و پس از چند فتح دیگر شامپانی را نیز از دست آنها بیرون آورد لیکن در جنگی که برای تصرف پاریس شروع شده بود شکست خورد و درکومپی‌ینی (26) به زندان افتاد. انگلیسی‌ها او را به جادوگری متهم ساختند و این دختر فداکار را در روآن آتش زدند (1431).
جنگ دنبال شد؛ شارل هفتم که پادشاهی سست و بیحال بود مشاوران بدی داشت که هیچ کاری انجام نمی‌دادند. مع ذلک با دوک دوبورگونی توافق کردند و با واگذاری چندین شهر به وی، و به موجب عهدنامه آراس، مانع ادامه‌ی همکاری او با انگلیس شدند (1435). نیروهای انگلیسی که دچار تفرقه شده بودند چنانکه باید از عهده‌ی دفاع برنیامدند و نرماندی و سپس گوین از دست آنها بیرون رفت. یک سپاه انگلیسی که به کمک کاستیون (27) آمده بود در این شهر شکست خورد (1453). از این تاریخ فقط کاله در دست انگلیسی‌ها باقی ماند ولی دولت فرانسه از این جنگ‌ها صدمات فراوان دیده بود.

جنگ دوگل

کشور انگلیس، مانند فرانسه دستخوش تاراج و دچار ویرانی نشده بود لیکن خزانه او تهی و این ورشکستگی زیان فراوانی به قدرت سلطنتی وارد می‌ساخت. از طرف دیگر‌ هانری ششم که پادشاهی شرافتمند و تحصیل کرده بود از نعمت نیرو و سلامت محروم بود و چندبار گرفتار جنون شد. آشوب‌ها و فتنه‌هائی که در مملکت بروز کرد به جنگ داخلی میان پادشاه و پسر عم وی ریشاردویورک که مورد حمایت کنت دووارویک (28) بود منجر شد. این جنگ به جنگ دوگل معروف است (گل سرخ علامت خانواده لانکاستر و گل سفید نشانه‌ی خانواده‌ی یورک). ابتدا ریشارد فاتح بود ولی ملکه انگلیس مارگریت دانژو (همسر‌ هانری ششم) در جنگ دخالت کرده شوهر خود را از زندان نجات بخشید و ریشارد را شکست داده به قتل رسانید. با این حال سلطنت نصیب پسر ریشارد موسوم به ادوارد چهارم شد. کمی بعد میانه او و سردار انگلیسی، وارویک، به هم خورد. سردار مزبور به جانبداری از خانواده‌ی لانکاستر برخاست و تاج سلطنت را به‌ هانری ششم (پسر‌ هانری پنجم) تفویض کرد. لیکن ادوارد چهارم، و ارویک را شکست داده، او را کشت، و ‌هانری ششم را به زندان افکنده و خود به تخت پادشاهی نشست (1471).
ادوارد چهارم به مسالمت و آرامی در انگلیس سلطنت کرد و هنگام مرگ سرپرستی و حمایت از دو پسر خود را به برادر خویش سپرد. او که مردی لایق ولی جاه طلب و منافق بود برادرزادگان خود را هلاک ساخت و خود به نام ریشارد سوم تاجگذاری کرد. ‌هانری تودور، از بازماندگان خانواده لانکاستر که به فرانسه گریخته بود با هواخواهان خود در انگلیس پیاده شد و پس از شکست و قتل ریشارد سوم در بوسوورث (29) با نام‌ هانری هفتم به تخت سلطنت نشست. وی با دختر ادوارد چهارم وصلت کرد و به این جنگ‌های طولانی که نجبای انگلیس را از بین برده بود خاتمه داد (1485).

لوئی یازدهم و شارل جسور

سالهای آخر شهریاری شارل هفتم بآرامی گذشت؛ وی در سال 1461 از دنیا رفت و سلطنت به پسر او لوئی یازدهم که مردی پرکار، بدگمان، حیله‌گر، بی اعتنا به مسائل اخلاقی و خرافاتی بود رسید. وی در افزایش قدرت و اختیارات سلطنتی بسیار کوشید ولی با مخالفت برادر خود و دوک بورگونی و دوک برتانی و سایر تیولداران بزرگ که دست دوستی به هم داده اتحادیه «اصلاح عمومی» را تشکیل داده بودند مواجه گردید و به ناچار تسلیم شد.
فیلیپ لوبون (دوک بورگونی) در سال 1467 مرد و پسرش شارل جسور (30) املاک پدر را در اختیار گرفت و بر وسعت آن افزود. وی در عین حال هم بر قسمتی از خاک فرانسه (فلاندر، آرتوا، بورگونی) و هم بر پاره‌ای از نواحی سلطنتی (فرانش کنته، لوگزامبورگ، برابان) حکومت می‌کرد و به این ترتیب در واقع مالک کشوری بود که عملاً استقلال داشت. لوئی یازدهم با احتیاط و بیشتر با توسل به دیپلماسی، با او به مبارزه پرداخت و اشتباهات او را که سیاستی جاه‌طلبانه و ناهماهنگ داشت، یعنی گاهی با امپراتور، زمانی با دوک لرن و سرانجام با سویسی‌ها می‌جنگید، مورد استفاده قرار داد. جنگ با سویسی‌ها موجب هلاک وی شد چون پس از شکست‌هائی که در گرانسون (31)، درمورا (32) و در نانسی دید در شهر اخیر به هلاکت رسید (1477).
لوئی یازدهم، بورگونی را مجدداً به فرانسه برگرداند، در حالی که ماری دختر شارل، بقیه املاک پدر را به ارث برد. لوئی یازدهم در سال 1483 فرمان یافت.

پی‌نوشت‌ها:

1- Guyenne
2- معروف به Le Hutin= خودسر
3- Le Long= قد بلند
4- Le Bel= زیبا
5- Bruce
6- Balliol
7- Artevelde
8- Ch. De Blois
9- J. de Montfort
10- Ecluse
11- Crécy
12- J. le Bon
13- Ch. le Mauvais
14- Dauphin
15- Etienne Marcel
16- این انقلاب و کشتار به Jacquerie معروف گشت.
17- Brétigny
18- Bertrand du Guesclin
19- معروف به Cruel= بیرحم
20- H. de Trastamare
21- J. Sans Peur
22- معروف به Cabochiens
23- Azincourt
24- Troyes
25- Due de Bedford
26- Compiègne
27- Castillon
28- C. de Warwick
29- Bosworth
30- Ch. Le Tèmèraire
31- Grandson
32- Morat

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم