نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

اومانیسم

چهار واقعه‌ی بزرگ مقدمه‌ی شروع قرون جدید محسوب می‌شوند: اکتشافات، رنسانس، رفورم (اصلاح مذهبی) و تشکیل یک سیاست اروپائی. رستاخیز و تجدید حیات علمی و ادبی یونان و رم در قرن چهاردهم در ایتالیا شروع شد و سپس به سایر کشورهای اروپائی راه یافت. تسلّط ترکان بر قسطنطنیه این پیشرفت را تسریع کرد، چون یونانیان فراری که به ایتالیا می‌آمدند در معرفی فرهنگ و تمدن یونانی که تا آن موقع درست شناخته نشده بود تأثیر بسزائی داشتند. نهضت اومانیسم توسط دانشمندان و نویسندگان قرن چهاردهم که معروفتربن آنها یکی از ایتالیائی‌ها، به نام پیک دولامیراندول (1)، بود شروع شد و در نتیجه‌ی اختراع چاپ که مخصوصاً آلدمانوس (2) در رواج آن کوشید و همچنین بر اثر افکار علمی لئوناردوونسی؛ انتشارات فلسفی لوفوردتاپل (3) فرانسوی، آثار کلامی و مطالعات زبان شناسی و اجتماعی و هنری روشلن (4) آلمانی و بخصوص تألیفات اراسم (5) هلندی که به طبع و تفسیر کتاب مقدس و انتشار کتابی در «ستایش دیوانگی» پرداخت و در آن از وضع اجتماع و زندگی روحانیان با لحنی استهزاءآمیز انتقاد کرد، بسرعت پیش رفت.

معماری

رنسانس در ایتالیا با معماری شروع شد. خرابه‌های آثار رومی در برابر چشم‌ها بود، بنابراین به تقلید از آنها پرداخته، هنرگوتیک را کنار گذاشتند؛ طاق رومی، ستون بندی، سبک‌های قدیم یونانی و گنبدسازی مورد توجه قرار گرفت و سه مکتب متمایز بوجود آمد: فلورانسی، که از همه ساده‌تر و نماینده‌ی معروف آن برونلسکو (6)، روش قدما را (کلاسی سیسم) با سبک و قالب جدید رواج داد؛ لمباردی که تزئینات بیشتری داشت و مؤسس و پیشوای آن برامانت (7) بود و سرانجام مکتب ونیزی که تحت تأثیر معماری بیزانس قرار گرفت و رافائل و میکل آنژ این سبک جدید را به مرحله‌ی کمال رساندند. از معروفترین بناهای این عصر می‌توان کلیسای سن پیر در رم، گنبد و قصر پی تی (8) در فلورانس، صومعه‌ی پاوی، قصر دوج‌ها (9) در ونیز، تئاتر شهر ویسانس (10)، را نام برد.
در خارج از ایتالیا، رنسانس، به زحمت، راهی برای خود باز کرد. سبک گوتیک با تزئینات زیاد (11)، بخصوص در معماری مذهبی، همچنان رواج داشت و بکندی تغییراتی در آن راه می‌یافت، حال آنکه معماری غیرمذهبی بسرعت تحت تأثیر روشهای جدید قرار می‌گرفت. قصرهائی که برای زندگی تجملی و آسایش مناسب بود جانشین قصرهای برج و بارودار قرون وسطی شد. در فرانسه قصرهای لوور و توئیلری، و عمارات با شکوه بلوا (12)، سن ژرمن و فونتن بلو، در اسپانیا قصر شارلکن در غرناطه، در آلمان، قصر‌ هایدلبرگ، در پی با بناهای شهرداری لید و آنورس به همین ترتیب بنا شدند. در تزئین باغ‌ها به وسیله‌ی مجسمه، چشمه و غار دقت و سلیقه‌ی مخصوصی به کار رفت.
البته در خارج از اروپا، هنرهای ملی، مستقلاً به پیشرفت خود ادامه می‌دادند: معماری اسلامی توسط ترک‌ها در بالکان نفوذ کرد. در هندوستان معماری پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشت، در دکن هنر بومی مورد توجه بود و در شمال، بر اثر نفوذ ترکان، هنر مخصوصی که نتیجه‌ی اختلاط هنر هندی و اسلامی بود، برای ساختمان مسجد معمول گشت.

حجاری و مجسمه سازی

حجاری با الهام از دو منبع، پیشرفت کرد یکی بازگشت به اصول قدیم و دیگر پیروی و تقلید از طبیعت و در واقع بیشتر در جستجوی عظمت و اصالت بود. بزرگترین مجسمه ساز این دوره میکل آنژ است که در معماری و نقاشی نیز شهرت فراوان داشت. وی در فلورانس به دنیا آمد و بیشتر ایام عمر خود را در رم گذراند. آثار عمده‌ی او مجسمه‌های داود و موسی و مقبره‌های پاپ ژول دوم و مدیسی‌ها می‌باشد. در این آثار، روح عظمت و نیرو، اجتماع کفر و ایمان، تأثیری ملال انگیز و در عین حال نشاط آور، محزون ولی با شکوه و آسمانی جلب نظر می‌کند.
نفوذ ایتالیا در کشورهای اروپائی بخصوص اسپانیا بخوبی مشهود بود. در فرانسه اصالت و ابتکار بیشتری در آثار ژان گوژون (13) و چند مجسمه ساز دیگر، که مقبره‌ها، چشمه سارها و کتبیه‌هائی ساخته‌اند به چشم می‌خورد. در انگلیس نیز تقلید از ایتالیائی‌ها محسوس بود.

نقاشی

نقاشی نیز در ایتالیا به مرحله‌ی کمال رسید. در این زمینه برعکس معماری و پیکرسازی، سرمشق‌های قدیم نادر و کمیاب بود و هنرمندان ناچار به تقلید از طبیعت پرداختند. مکتب‌های متعددی در این کشور به وجود آمد که پیش از همه باید از مکتب لمباردی و پیشوای آن، لئوناردوونسی که قدرت و قریحه‌ای بی نظیر داشت و بر تمام هنرها و جمیع علوم زمان خود واقف بود، یاد کرد. وی در میلان بسر می‌برد و در فرانسه از دنیا رفت. کار اساسی در نظر او، تجسم صورت یا استفاده از سایه روشن‌ها و دقت و درستی تصاویر و نقش‌ها بود؛ وی از تأثیر رنگها نیز غافل نبود و رنگهای تازه‌ای ابداع کرد. موضوع‌های مورد توجه او آثار مذهبی قدیم بود که با ایجاد تغییراتی در آنها، روحیات و عواطف هر فرد را جداگانه مورد مطالعه و دقت قرار می‌داد. معروفترین پرده‌های نقاشی او، آخرین غذای عیسی با حواریون (14)، ژوکوند (15)، مریم بر تخته سنگ (16)، پیام حاملگی مریم توسط جبرئیل (17)، سنت آن (18)، می‌باشند. ضمناً فرابارتولومئو (19)، لوئی نی (20) و سودوما (21) را هم که هر سه از شاگردان ونسی بوده‌اند از پیروان مکتب لمباردی می‌دانند.
در مکتب فلورانسی، میکل آنژ مقام اول را داشت؛ نقاشی‌های دیواری نمازخانه‌ی سیکستین از اوست و در این صحنه‌ها نیز همان هنرنمائی‌ها که در مجسمه‌های او به کار رفته بود یعنی، حرکت، نیرو، شدّت، احساسات عالی و فوق انسانی، و همچنین هنر مخصوصی که به وسیله‌ی آن نقوشی را که حجم آنها به علّت دوری کوچک شده بود مجسم می‌ساخت، جلب نظر می‌کند. آندرئادل سارتو (22) منحصراً به کار نقاشی می‌پرداخت و هنرمندی ظریف و آرام بود که دقت و نازک بینی او در تصاویر و مهارت او در رنگ آمیزی موجب شهرت و محبوبیت وی گردید (قربانی کردن ابراهیم، فرود آمدن از صلیب).
مؤسس مکتب رومی، رافائل بود که در اورین (23) به دنیا آمد و سالهای آخر زندگی را در رم سپری کرد؛ در رم به نقاشی تالارهای واتیکان (آموزشگاه آتن، پارناس، تعمید مقدس) (24) و ترسیم چندین تصویر از مریم (مادون) (25) که حالتی فوق‌العاده آرام و مطبوع دارند، پرداخت. رافائل از لحاظ دقت و توجهی که به تجسم فضا و عمق نشان می‌داد برتر از همکاران دیگر خود بود. وی رنگهای ملایمی به کار می‌برد، به ژست‌ها، حالت و حرکت می‌داد و هر پرده‌ی نقاشی او مفهوم و معنائی داشت که در نظر اوّل قابل درک بود. معروفترین شاگرد او ژول رومن (26) است ولی نفوذ او بر سراسر ایتالیا و حتی آن سوی کشور نیز پرتو افکند.
چهارمین مکتب بزرگ نقاشی ایتالیا، مکتب ونیزی است که در تأسیس آن، هنرمندان متعددی دخالت داشتند: جیورجیون (27)، مخصوصاً رنگ آمیزی ماهر و هواخواه هماهنگی، و شادی و زیبائی و همچنین دلنواز و پرشور و لذّت طلب بود (ونوس، کنسرت روستائی، سه فیلسوف)؛ تی سی ین (28) از نظر انتخاب الوان و علاقه به لذات جسمانی شبیه وی بود. تصویرهای او بسیار زنده و پرده‌های مذهبی وی مشحون از هیجان و عظمت روح می‌باشند و اغلب، عواطف و احساسات مخالف را به هم آمیخته (صعود مریم به آسمان توسط فرشتگان، باکوس و آریان، معرفی مریم در معبد، دانائه (29)، شارلکن)؛ آثار تنتوره (30)، جنبه‌ی افسانه آمیز تأثرآور و رقت انگیز داشت. وی بیشتر به نقاشی و صورتگری می‌پرداخت و به رنگ آمیزی علاقه نشان نمی‌داد و طرفدار زینت و آرایش زیاد بود. (به صلیب کشیدن عیسی (31)، بهشت، گوساله‌ی زرین، روز محشر)؛ ورونز (32) طالب شکوه و تجمل در معماری و لباس، تضاد رنگها، نور و روشنائی در پرده‌های نقاشی بود، و به حرکت و هیجان بیش از هماهنگی اهمیت می‌داد (مجلس شادمانی در کانا (33)، ربودن اروپ (34)، استر (35)، سن مارک، تجلیل از شهر ونیز (36)؛ بلی نی (37) بیشتر به تصویر چهره‌هائی آرام و مهربان از مریم پرداخت.
از پیروان مکتب اومبری می‌توان از پروژن (38) که نقاشی‌های روشن ولی سست داشت و پین توریچیو (39) که طالب تجمل و درخشانی پرده‌های نقاشی و نشان دادن دور و نزدیک و دورنماهای زیبا بود نام برد. از بین مکتب‌های فرعی یا از میان نقاشانی که به اشکال می‌توان آنها را وابسته به مکتب مخصوص دانست، مانتن یا (40) است که توانا و دقیق و در فن مناظر و مرایا و دورنماها بصیر بود و بیشتر به باستانشناسی توجه داشت؛ کورژ (41)، نقاشی مبتکر، خوش سلیقه، علاقه مند به لذات جسمانی و جذاب بود (دیان، معراج مسیح، مادلن، میلاد مسیح، آنتیوپ، ژوپیترویو (42)) کاراواژ (43) حقیقت جوئی (رئالیسم) و ابتکار را اساس کار خود در نقاشی قرار داد و مناظری از محیط‌های اجتماعی با آثار زشت و ناپسندی که احیاناً در آنها دیده می‌شود، تصویر کرد.
نفوذ ایتالیا بزودی در فرانسه، پی با و آلمان ظاهر شد. در فرانسه، ژان کلوئه (44)، رئالیست و دارای آثاری ظریف بود و رنگهای روی کار او مانع دیدن رنگهای زیر نمی‌شد. باید دانست که در این زمان تعداد نقاشان فرانسوی کم بود چون سلاطین برای تزیین کاخ‌های خود از نقاشان ایتالیائی استفاده می‌کردند.
در پی با با آنکه تبعیت از ایتالیائی‌ها می‌شد، با وجود این یک نوع رئالیسم ملی هم مورد توجه بود. بهترین نقاش پی با، بروگل (45) معروف به قدیم است. آثار او طبیعی و بی تصنع و مبتکرانه و باشکوه بود، در تصویر صحنه‌های روستائی کمال هنرمندی را به خرج داده و به مناظر طبیعی بیش از هر چیز توجه داشته است.
در آلمان نفوذ هنر فلاندر و ایتالیا بخوبی مشهود بود. نخستین نقاشی بزرگ آلمان هولبن (46) معروف به قدیم است که تصاویری رسا و با حالت داشت ولی آلبردورر (47) از اهالی نورمبرگ، شهرت و معروفیتی بیش از او کسب کرده است؛ آلبردورر از لحاظ احترام و اهمیتی که به سنن مذهبی داشته و همچنین به مناسبت حقیقت جوئی دقیق خود نظیر نقاشان قرون وسطی بوده و از نظر دقت و کمال آثار و کنجکاوی و پیروی از اصول عقلی از نقاشان دوره‌ی رنسانس محسوب می‌شود. وی با آنکه آثار نقاشان ایتالیا و فلاندر را به خوبی مطالعه کرده بود یک آلمانی واقعی بود (چهار حواری، نیایش مغ‌ها، ندبه و زرای بر عیسی). گرونوالد (48) به حقیقت جوئی و رئالیسم چندان توجهی نداشت ولی در رنگ آمیزی از دورر سبقت گرفت و در ترسیم پرده‌های تخیلی بخوبی توفیق یافت. کراناخ (49)، مبتکر و رئالیست، و در تهیه‌ی تصاویر و موضوع‌های مذهبی مهارت بسیار داشت و آخرین هنرمندی است که در برابر اصول و روشهای ایتالیائی پایداری و مقاومت کرد (ده فرمان، عیسی بر صلیب، ژان باتیست). هولبن معروف به جوان، مشهورتر از پدر خود بود. وی نیرو و قدرت فراوان داشت و بیش از هر چیز از طبیعت تقلید می‌کرد و به زیبائی یا زشتی توجهی نشان نمی‌داد؛ و چون نقاش توانا و ماهری بود برجستگی و جلای تصاویر خود را به وسیله‌ی خطوط ساده‌ای مجسم می‌ساخت (رحلت عیسی، رقص اموات و تصاویر متعدد دیگر).
در سایر کشورهای اروپا، از ایتالیائی‌ها تقلید می‌شد یا چنانکه در انگلیس معمول بود، از نقاشان خارجی استفاده می‌کردند. در خارج از اروپا از رنسانس اثری به چشم نمی‌خورد. معروفترین آثار نقاشی، نقاشی ایرانی‌هاست که با نقوش و تصاویر افسانه‌ای خود به حدّ کمال رسیده بود؛ در هند مینیاتورسازی که ترکیبی از هنر جدید هندی و اسلامی بود رواج داشت و در ژاپن سه مکتب نقاشی وجود داشت و هنر استامپ (گراورسازی روی چوب) بخوبی پیش می‌رفت.

موسیقی

رنسانس در موسیقی، به مفهوم بازگشت به قدیم وجود نداشته و عبارت بوده است از تلاش و کوشش برای بیان عواطف و احساسات. بتدریج مقام‌های یونانی از اهمیت افتاد و دو مقام و پرده‌ی جدید، ماژور و مینور، مورد توجه قرار گرفت. آلات موسیقی متنوّع‌تر از سابق بود و از چنگ، کلاوسن (50)، ویولون، ارگ و... استفاده می‌شد. ایتالیا، از نظر موسیقی مذهبی و منظومه‌های کوچکی که با موسیقی خوانده می‌شد (51)، ایجاد اپرا و باله، قطعات رقص در صحنه‌های باشکوه، که موسیقی قسمت اصلی آن را تشکیل می‌داد، و سرانجام وجود آهنگ ساز معروفی به نام پالسترینا (52) که آهنگهای مذهبی نیز می‌ساخت، مقام اوّل را داشت؛ وی مخصوصاً به مناسبت موزون بودن آهنگها، سلیقه و ذوق عالی و وضوح و صراحتی که در آهنگها به کار می‌برد شهرتی بسزا یافت.
در خارج از ایتالیا ترانه‌های فرانسوی درباره‌ی موضوع‌های مختلف رایج بود. معمولاً گفته‌های شعرای معتبر معاصر را با موسیقی توأم کرده، با دقت فراوان در بیان احساسات و محتویات مضمون شعر، می‌کوشیدند. بتدریج نهضتی که در اصلاح و بهبود موسیقی معمول شده بود، آلمان، پی با و انگلیس را فراگرفت. در این کشورها، اصلاح مذهبی (رفورم) تاثیر عمیقی در موسیقی داشت و حالتی ساده و در عین حال با صلابت به آن بخشید.

ادبیات

در ادبیات، پیروی از اصول قدیم اهمیت فوق العاده‌ای داشت؛ و واکنشی که علیه هنر قرون وسطی، هنر مخصوص اقوام جاهل، به وجود آمد بر آن افزوده شد و همه بلااستثنا یونانی‌ها و رومی‌ها را مورد تحسین قرار دادند.
شعر حماسی یا قهرمانی توسط آریوست (53) و لوتاس (54) در ایتالیا نیرو گرفت، منتهی آثار این دو با هم متفاوت بود. آریوست در منظومه‌ی خود موسوم به رولاند خشمناک همان روش بواردو (55) را در رولاند دلباخته پیش گرفته، همان قهرمانها را مورد استفاده قرار داده ولی از سرمشق و نمونه‌ی خود فراتر رفته اثری لطیف و دلنشین ابداع کرده است که قهرمانهای آن، شهرت بسزائی کسب کرده‌اند؛ این اثر مشحون از تفنن، تخیل و شوخی است و شامل حوادث مهیج یا شهوانی، درامی یا شوخ و مضحک می‌باشد. لوتاس، حماسه‌ای به نام اورشلیم آزاد، تنظیم کرده است که در واقع شرح جنگهای صلیبی و بنابراین منظومه‌ای تاریخی است، منتهی تخیلات افسانه‌ای، احساسات مذهبی، مسائل ساده‌ی عشقی، عجایب و شگفتی‌ها را با هماهنگی قابل تحسینی به هم درآمیخته. کاموئنس (56)، پرتغالی، در کتاب خود، لوزیاد (57) به شرح مسافرت واسکودوگاما پرداخته به تاریخ پرتغال نیز اشاراتی کرده است. این اثر از لحاظ توصیف و تشریح حوادث و از جنبه‌ی میهن پرستی بسیار جالب و باعظمت می‌باشد لیکن اساطیر و داستانهائی که در آن وارد کرده چندان جالب نیستند. منظومه‌ی ملکه‌ی پریان، اثر اسپنسر (58) انگلیسی، با منظومه‌هائی که از آنها صحبت شد تفاوت بسیار دارد و شرح افسانه‌های سلتی، سرشار از زیبائی‌ها و عجایب است و دارای تناسب و توافقی کامل با موسیقی می‌باشد.
شاید بتوان گفت که شعر تغزلی در دوره‌ی رنسانس توسط مارو (59) در فرانسه رونق گرفت. وی هنوز تعلّق خاطری به قرون وسطی داشت و اشعاری لطیف و بهجت آور می‌سرود. در پیشرفت ادبی فرانسه مخصوصاً رونسار (60)، که جدّی‌‎ترین طرفدار احیای اصول قدیم بود، با همکاران گروه ادبی خود معروف به پلیاد (61)، سهم قابل ملاحظه‌ای داشت. وی اگرچه در منظومه‌ی فرانسیاد (62) توفیقی به دست نیاورد ولی در چهارده بیتی‌های (63) عالی خود که کاملاً موزون، ذوقی و حزن آور سروده بود کامیاب و مشهور شد. در مقابل رونسار که کاتولیک مذهب بود، آگریپادوبین یه (64)، پروتستان، قرار داشت که اثر معروف او، تراژیک‌ها، در شوخی و مطایبه و هیجان و نشاط در نوع خود سرآمد دیگر آثار به شمار می‌رفت. در آلمان فقط یک شاعر غزلسرا، به نام ‌هانس ساکس (65) معروف است که مخصوصاً به استعاره و کنایه گوئی توجه داشته ولی با شوخی‌ها و حقیقت جوئی خود (رئالیسم) شعر قرون وسطی را نیز احیا کرده.
مبارزات سیاسی و مذهبی موجب رواج اشعار هجوآمیز و جدلی شد و بهترین نمونه‌های آن در فرانسه هجونامه‌ی منی په (66) که لحنی شدید داشت و علیه اتحادیه‌ی کاتولیک‌ها (67) تنظیم شده بود، در آلمان هجونامه‌ی سفینه‌ی دیوانگان، اثر سباستین برانت (68) که اشارات اخلاقی در آن به کار رفته و بسیار هیجان آمیز بود می‌باشد، گذشته از این، هجونامه‌های ضد لوتری مورنر (69) نیز معروف است.
تئاتر معمول در قرون وسطی هنوز مورد توجه بود ولی اثر با ارزشی به وجود نیاورد بنابراین کوشش‌هائی برای احیای تراژدی یونانی به عمل آمد لکن نمایشنامه‌های ژودل (70) و سایر شعرائی که در این زمینه کار می‌کردند فاقد جنبه‌ی درامی بود. تئاتر جدید و واقعی در انگلیس و نخستین بار توسط مارلو (71) پایه گذاری شد، و درام‌های او (ادوارد دوم، تیمور لنگ، یهودی مالت، فوست) طلیعه‌ی ظهور دوره‌ی باشکوهی در ادبیات انگلیس بود که به دوره‌ی الیزابتی معروف گشت. ویلیام شکسپیر (1616-1564 ) بزرگترین درام نویس انگلیس و شاید تمام کشورها در تمام ادوار می‌باشد؛ وی هم بازیگر نمایش و هم شاعری غزل سرا بود. آثار او را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: تاریخی که موضوع آنها از تاریخ رم (ژول سزار، آنتوان و کلئوپاتر) و تاریخ انگلیس (ژان شاه، ریشار دوم،‌ هانری چهارم،‌ هانری پنجم، ریشار سوم) اقتباس شده؛ درام‌های بزرگ (رومئوژولیت، هملت، اتللو، لیرشاه، مکبث) که قدرت تراژدی نویسی و دقت و تعمق خود را در تحلیل و تجزیه‌ی هوس‌ها و خصلت‌ها در آنها بخوبی نشان داده؛ کمدی‌ها (تاجر ونیزی، هر طور که پسند خاطر شما باشد، دوازدهمین شب، رؤیا در یک شب تابستان، طوفان) که نیروی کمدی نویسی، وقایع هیجان آمیز، بهترین اشعار و قدرت خیالپردازی فوق‌العاده‌ی او، در تنظیم آنها به هم آمیخته است.
رمان نویسی در جهات مختلف گسترش می‌یافت: در نقل حکایات سرگرم کننده و بی‌تکلّف توسط باندلو (72) ایتالیائی، در شرح زندگی‌های روستائی و شبانی توسط سیدنی (73) انگلیسی، در رمان آرکادی، و به وسیله‌ی مونت مایور (74) اسپانیائی، در رمان دیان، در نوع قهرمانی که بهترین نمونه‌ی آن رمان آمادیس دوگل (75) اثر مونتالوو (76) اهل اسپانیا، می‌باشد. رمان‌های جدید دیگری به وسیله‌ی یک انگلیسی به نام لی لی (77) تحت عنوان یوفوئیز (78) با انشائی بسیار عالی، به وسیله‌ی یک اسپانیائی که نام او در دست نیست، تحت عنوان لازاری دوتورم (79) که نخستین شاهکار اسپانیائی برای توصیف اخلاق و صفات اشخاص حادثه جو و حیله‌گر می‌باشد. رمان گارگانتوا و پانتاگروئل اثر رابله فرانسوی، نیز از جمله همین رمان‌هاست و سرگذشت عجیب مرد خشن و خودستای گزافه گوئی می‌باشد. این رمان از واقع و حقیقت (رئالیسم) پیروی کرده و دارای انشائی غنی و متنوع است که با عباراتی به ظاهر تفریحی و کنایت آمیز به شرح عشق به زندگی، طبیعت و آزادی پرداخته.
در خاتمه باید از نویسندگان معروف دیگری که آثار قابل توجه و متنوعی داشته‌اند نیز یاد کرد. این نویسندگان معروف عبارتند از لاس کازاس (80) اسپانیولی که مدافع جدی بومیان امریکا بود؛ دو نویسنده‌ی ایتالیائی یعنی ماکیاول (لوپرنس (81)) و کاستیگلیون (لوکورتیزان (82)) که سیاستمدار بودند و مطالعاتی درباره‌ی آداب و اخلاق ملتها داشتند؛ آمی یو (83) فرانسوی مترجم پلوتارک و مونتنی فرانسوی (رسالات (84)) شکاک، خوش بین، طرفدار اپیکور و آزاد مشرب، و اولریک دوهوتن (85) آلمانی که از هومانیست‌ها (مطلع در زبان و ادبیات قدیم) بود و به هواخواهی از رفورم برخاست و سرانجام فیشار (86) آلمانی که هجاگو و جدلی بود.
در ادبیات آسیائی نیز آثار معتبر و قابل ملاحظه‌ای تنظیم یافت. اعراب، در همین ایام به تهیه کتاب هزار و یک شب، که مجموعه‌ای از حکایات خیالی مربوط به ملت‌های مختلف و با انشائی عامیانه بود، پرداختند و چنانکه می‌دانیم این کتاب شهرت بسیار داشت. در هند، نهضتی برای احیای شاعری توسط تولسی داس (87) صورت گرفت، وی مصنف « سفرهای راما» که منظومه‌ای مذهبی و درامی است (درباره‌ی مذهب برهمائی) می‌باشد. در چین هم رمان‌ها و نمایشنامه‌های متعددی نوشته شد.

فلسفه

اسکولاستیک (تعلیم فلسفه به روش قرون وسطی) همچنان وابسته به کلیسا بود و تحولی در آن دیده نمی‌شد؛ از طرف دیگر، اومانیست‌ها (طرفداران زبان و ادبیات قدیم) متوجه فلسفه قدیم بخصوص عقاید افلاطون شده یا آنکه اصلاح مذهبی را قبول کردند. به این ترتیب فیلسوفی که مستقلاً و منحصراً به کار فلسفه مشغول باشد نادر بود؛ با این حال می‌توان به دو فیلسوف ایتالیائی، یکی جیوردانوبرونو (88) که وحدت وجودی و طرفدار عدم تناهی عالم و صیرورت ازلی بود و کامپانلا (89) طرفدار مذهب شک که سعادت و تقوی را برابر و یکی می‌شناخت اشاره کرد. فرانسیس بیکن انگلیسی با تمام عقاید فلسفی قدیم مخالف بود و تجربه‌ی علمی را اساس و پایه هر نوع شناسائی و ادراک می‌دانست.
در هند، نظام فلسفی و دانتا مورد توجه والابها (90) قرارگرفت و او مدعی شد که اصل و عنصر واحدی منشأ موجودات و اشیاء بوده. (91)

علوم

اگرچه رنسانس در هنر و ادبیات، بازگشت به قدیم بود ولی در زمینه‌ی علوم این روش نمی‌توانست مورد قبول واقع شود و لازم بود که دانشمندان به مطالعه‌ی طبیعت پرداخته خرافات و اوهام را که مولود سنن و شعائر گذشته یا توسط متشرعین و حکمای الهی تحمیل شده بود به کنار بگذارند و به تجربه و آزمایش بپردازند.
در ریاضیات پیشرفتهائی به دست آمد که عبارت بود از محاسبه کمیت‌های انگاری (کاردان (92))، استفاده از حروف برای تمام کمیت‌ها (ویت (93))، محاسبه‌ی عدد پی با سی رقم اعشار (وان سولن (94)).
علوم نجوم و هیئت بیشتری داشت، منتهی با مخالفت حکمای الهی، که تا آن تاریخ تابع نظر بطلمیوس بودند و زمین را مرکز عالم می‌دانستند، مواجه شد. کپرنیک لهستانی در کتاب خود ثابت کرد که زمین هم مانند سایر کرات به دور خورشید و ماه به دور زمین می‌گردد. تیکوبراهه (95) دانمارکی که جرأت و جسارت کپرنیک را نداشت فقط به تنظیم فهرستی که شامل یک هزار و پنج ستاره بود اکتفا کرد.
در فیزیک و شیمی اکتشافات مختلفی انجام گرفت. لئوناردوونسی دستگاههای متعددی ساخت؛ در مبحث نور و مطالعه‌ی عدسی‌ها توفیق‌هائی به دست آمد. پاراسلس (96) از اهالی سویس با کیمیاگری که رو به انحطاط بود، درافتاد و به مطالعه خواص اجسام بدون توجه به عقاید خرافی پرداخت؛ در گیاه شناسی یکی از ایتالیائی‌ها موسوم به سزالپن (97) به توصیف نباتات و طبقه بندی آنها مشغول شد. جمع آوری و خشک کردن گیاههای مختلف برای مطالعه‌ی آنها رواج گرفت و نخستین باغهای نباتات به وجود آمد. کشف امریکا به توسعه اطلاعات دانشمندان درباره‌ی نباتات و حیوانات کمک فراوانی کرد، معروفتربن جانورشناس این دوره آلدووراند (98) ایتالیائی است که با مطالعات دقیق و صحیح خود کتاب معتبری در این موضوع انتشار داد.
وزال (99)، پاراسلس، فراکاستور (100) و جمعی دیگر به مطالعات پزشکی پرداخته با سنت‌های معمول مبارزه کردند ولی گرفتار تعرض و حمله‌ی شدید مخالفان خود شدند. تشریح بدن انسان نیز معمول گشت و لوله‌های اوستاش (101) و فالوپ (102) کشف شد. فیزیولوژی (علم وظایف اعضا) هم مانند آناتومی (تشریح) پیشرفت کرد: میشل سروه (103) و سزالپن متوجه شدند که دستگاه مخصوص جریان خون قلب است نه کبد. مطالعه و بررسی امراض به وضع بهتری صورت گرفت و برای درمان بیماران بیشتر از داروهای طبیعی استفاده می‌کردند؛ دامنه‌ی شیوع پاره‌ای از بیماریها مانند طاعون و جذام کم شد و برخی امراض دیگر بخصوص سیفلیس که ظاهراً از امریکا آمده بود شیوع یافت و یک بار به ایتالیائی‌ها زیان و صدمه فراوان زد و به ممالک همسایه نیز سرایت کرد. بیماریهای واگیر دیگر هم نظیر تیفوس و تب معروف به تب (104) انگلیسی که با عرق زیاد توأم است، وجود داشت. مطالعات پزشکی به نحو دقیق و جدی‌تر صورت می‌گرفت، عمل‌ها را پزشکان شخصاً انجام می‌دادند؛ جراحی نیز مخصوصاً بر اثر دقت‌های آمبروازپاره (105) که متوجه بستن رگها در موقع زخم و جراحت شده بود ترقیاتی کرد.

تعلیم و تربیت

اومانیست‌ها با روشهای کهنه قرون وسطی به مخالفت برخاستند. اراسم، تنبیهات بدنی را ممنوع کرد و اساس تعلیم و تربیت را بر مطالعه یونانی و لاتن پایه گذاشت، همچنین تعلیم زبان را نیز معمول کرد. رابله طرفدار نمو و پرورش هماهنگ جسم، عقل و احساسات بود لیکن در میزان موادی که لازم بود تحصیل شود مبالغه می‌کرد؛ بعلاوه عقیده داشت که علم بدون تقوی ارزش ندارد. مونتنی برعکس او مواد کمی را برای تحصیل لازم می‌دانست.
رفورم (اصلاحات مذهبی) تأثیر عمیقی در آموزش و پرورش داشت. پیشوایان اصلاح مذهب در مورد لزوم تعمیم تحصیلات بشدت اصرار می‌ورزیدند و معتقد بودند که اداره‌ی آموزشگاهها باید به دست دولت باشد و زبان یونانی و لاتین در مدارس تعلیم داده شود. در آلمان بنا به اصرار لوتر مدارسی تأسیس شد که برخی از آنها ابتدائی و مقدماتی و بقیه آموزشگاههای لاتینی بودند.
مذهب کاتولیک از لحاظ تعلیم و تربیت با پروتستان‌ها مبارزه می‌کرد، یسوعی‌ها اصولاً به مدارس ابتدائی توجهی نشان ندادند و مدارس متوسطه‌ای برای تعلیم زبانهای قدیم، مذهب و فلسفه تأسیس کردند و روشهای مخصوص خود را (رقابت و هم چشمی، خبرچینی، اطاعت کورکورانه) در آنها معمول و مجری داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1- Pic de la Mirandole
2- Alde Manuce
3- Lefèvre d"Etaples
4- Reuchlin
5- Erasme
6- Brunellesco
7- Bramante
8- Pitti (از خانواده‌های مشهور فلورانس و رقیب مدیسی‌ها)
9- Doges (رؤسای قدیم جمهوری‌های ژن و ونیز)
10- Vicence (در ناحیه‌ی ونسی)
11- Gothique Flamboyant (منبع مقاله، جلد اول).
12- Blois (کنار رود لوار در فرانسه)
13- J. Goujon
14- la Cène
15- la Joconde
16- la Vierge aux rochers
17- Annonciation
18- Ste- Anne
19- Fra Bartolommeo
20- Luini
21- Sodoma
22- Andrea del Sarto
23- Urbin
24- Dispute du St. Sacrment
25- Madones
26- J. Romains
27- Giorgione
28- Titien
29- Danaé
30- Tintoret
31- le Calvaire
32- Véronèse
33- les Noces de Cana
34- Europe
35- Esther
36- Apothéose de Venise
37- Bellini
38- Perugin
39- Pinturicchio
40- Mantegna
41- Corrège
42- Io
43- Caravage
44- J. Clouet
45- Breughel
46- Holbein
47- A. Dürer
48- Grünewald
49- Cranach
50- Clavecin (آلتی که هم دارای سیم و هم دارای عاج‌های جلوی پیانو است)
51- Madrigal
52- Palestrina
53- I"Arioste
54- Le Tasse
55- Boiardo
56- Camoens
57- Lusiades
58- Spenser (ادموند)
59- Marot
60- Ronsard
61- Pléiade
62- Franciade
63- Sonnet
64- Agrippa d"Aubigné
65- Hans Sachs
66- Ménippée
67- یکی از معروفترین اتحادیه‌ها، اتحادیه‌ای است که توسط دوک دوگیز و جمعی از یاران او، به منظور دفاع از مذهب کاتولیک در برابر کالونی‌ها تشکیل شد (1576) ولی هدف واقعی آنها خلع‌ هانری سوم از سلطنت و تسلیم تاج و تخت پادشاهی فرانسه به خانواده‌ی گیزها بود. منتهی ‌هانری چهارم که خود از مذهب کالون دست کشیده بود از توفیق آنها جلوگیری کرد.
68- Sébastien Brandt
69- Murner
70- Jodelle
71- Marlowe
72- Bandello
73- Sidney
74- Montemayor
75- Amadis de Gaule
76- Montalvo
77- Lyly
78- Euphues
79- Lazarille de Tormes
80- Las Casas
81- le Prince
82- le Courtisane
83- Amyot
84- les Essais
85- Ulrich de Hutten
86- Fischart
87- Tulsi Dâs
88- Giordano Bruno
89- Campanella
90- Vallabna
91- Monisme
92- Cardan
93- Viète
94- Van Ceulen
95- Tycho Brahé
96- Paracelse
97- Césalpin
98- Aldovrande
99- Vésale
100- Fracastor
101- Eustache (در داخل گوش)
102- Faloppe
103- M. Servet
104- Suette anglaise
105- Ambroise Paré

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم