جنگ سی ساله
با آنکه از زمان صلح اوگسبورگ (1555) آلمان از لحاظ مذهبی قرین آرامش بود ولی علائم و آثاری از نفاق و اختلاف در آنجا به چشم میخورد. پیشرفت مخالفان اصلاح مذهبی، پروتستانها را ناراحت میکرد و پروتستانهای جنوب
نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
آلمان پیش از جنگ
با آنکه از زمان صلح اوگسبورگ (1555) آلمان از لحاظ مذهبی قرین آرامش بود ولی علائم و آثاری از نفاق و اختلاف در آنجا به چشم میخورد. پیشرفت مخالفان اصلاح مذهبی، پروتستانها را ناراحت میکرد و پروتستانهای جنوب یعنی منتخب پالاتن و دوک باد و دوک وورتمبرگ، بیش از دیگران در معرض تهدید قرار داشتند و به همین مناسبت در سال 1608 دست اتحاد به هم داده اتحاد انجیلی را به وجود آوردند. سال بعد، کاتولیکها، اتحاد مقدس را در مقابل آنها تشکیل دادند و ماگزیمیلین، دوک باویر را به ریاست آن برگزیدند. مسأله جانشینی در دوک نشینهای کلو (1) و ژولیه (2) که در سال 1609 پبش آمد به جنگ میان دو طرف منجر شد. مدعیان این دو دوک نشین مورد حمایت کاتولیکها یا پروتستانها بودند. پروتستانها از هانری چهارم پادشاه فرانسه کمک خواستند و او که قصد مداخله در این کار را داشت ناگهان به قتل رسید و بر اثر موافقت نامهای، طرفین از اقدامات خصمانه موقتاً صرف نظر کردند.چون رودولف دوم در سال 1612 زندگی را وداع گفت، برادرش ماتیاس که مردی متوسط و جاه طلب بود جانشین او شد. در زمان سلطنت او آتش فتنه در بوهم زبانه کشید و یکی از معابد پروتستانها ویران شد. نجبای چک به پراگ آمده به دو حاکمی که از طرف امپراتور مأمور ادارهی آن حدود بودند از اوضاع شکایت کردند. مذاکرات نجبای چک و نمایندگان امپراتور به مشاجره کشید و حکام نمایندهی امپراتور، از پنجرهی قصر هرادکانی (3) به خارج پرتاب شدند (1618). این پیش آمد مقدمهی جنگی طولانی بود که در آلمان ویرانیهائی به بار آورد و بتدریج به کشورهای همسایه نیز سرایت کرد و با آنکه در آغاز فقط جنبهی مذهبی داشت بعدها صورت سیاسی به خود گرفت.
دورهی پالاتینی
پروتستانهای چک علیه هابسبورگها قیام کرده، فردریک پنجم منتخب پالاتن را پادشاه بوهم خواندند. در همین احوال ماتیاس درگذشت و پسرعمش فردیناند دوم که شاهزادهای متعصب، شاگرد یسوعیها و دوست اسپانیا بود به جای او به تخت نشست؛ جنگ بلافاصله شروع شد. نیروهای مسلح اتحاد مقدس که فرماندهی آنها را تییی (4) به عهده داشت وارد بوهم شده (1620 ) فردریک پنجم را در مونتانی بلانش (5) شکست دادند و بوهم را به اطاعت واداشتند. این پیروزی موجب عکس العمل شدیدی در بوهم شد: امپراتور آزادیهای چکها را لغو کرد، هزاران تن از اهالی کشته یا تبعید شدند، اموال آنها مصادره و آزادی مذهبی پروتستانها از بین رفت.جنگ در خارج از بوهم ادامه یافت: تییی مقاومت فرماندهان اتحادیه انجیلی، یعنی دوک باد و دوک برونسویک را درهم شکست و ناحیه پالاتینا را تسخیر و تاراج کرد؛ منتخب پالاتن ناچار از مقر حکومت خود گریخت سایر امرا و شاهزادگان اقدامی نکردند و در نتیجه، پیروزی امپراتور و کاتولیکها مسلم به نظر میرسید (1623).
دورهی دانمارکی
شاهزادگان پروتستان شمال، دانمارک و فرانسه از پیروزی امپراتور ناراحت بودند؛ پادشاه دانمارک، کریستیان چهارم به مداخله در آلمان پرداخت ولی شاهزادگان پروتستان از او پشتیبانی نکردند و منتخب ساکس و منتخب براندبورگ بیطرف ماندند. از طرف دیگر، یکی از نجبای بوهم، به نام والنشتاین (6)، پیشنهاد کمک نظامی به امپراتور کرد. وی سپاهی که از افراد مزدور تشکیل میشد و افراد آن حقوق کمی دریافت میداشتند و کارشان غارت اموال دشمن و حتی دوست بود، فراهم آورد. در سال 1626، کنت دومانسفلد، فرمانده سپاهی از پروتستانها در دسو (7) از والنشتاین شکست خورد و در همان سال دانمارکیها هم در لوتر (8) از تییی شکست خوردند. این دو پیروزی، دروازههای آلمان شمالی را به روی قوای کاتولیکها گشود و مهاجمان تا سواحل بالتیک پیش رفته، هلشتاین، شلسویگ و ژوتلند را تصرف کردند؛ کریستیان چهارم در سال 1629 مجبور به امضای صلح نامهای شد؛ البته وی چیزی از دست نداد ولی از مداخله در امور آلمان دست برداشت.امپراتورکه فاتح شده بود فرمانی برای اعادهی اوضاع به حال سابق صادر کرد که به موجب آن پروتستانها مجبور شدند تمام اموالی را که از سال 1555 از کلیساها منتزع کرده بودند به کلیسا بازگردانند. کاتولیکها هم که از یغماگری سپاه والنشتاین به ستوه آمده بودند تقاضای انحلال آن را کردند.
دورهی سوئدی
پادشاه سوئد، گوستاو آدلف تا این زمان با لهستان در جنگ بود ولی او نیز که از پیشرفتهای امپراتور و کاتولیکها وحشت داشت به تحریک فرانسه و با کمک مالی آن دولت به مداخله در آلمان پرداخت. در سال 1630 وی با قوای معدودی در پومرانی پیاده شد ولی پروتستانهای آلمانی پذیرائی گرمی از او به عمل نیاوردند. تییی که در حال محاصرهی ماگدبورگ بود این ناحیه را گرفت و آن را ویران کرد و این عمل منتخب ساکس و منتخب براندبورگ را به جانبداری و پیوستن به سوئدیها واداشت. سوئدیها که به طرف جنوب پیش میرفتند در لیپزیگ با سپاهیان تییی روبرو شدند و در نتیجه کاردانی پادشاه و برتری تاکتیک خود (توپخانهی سبک، سواره نظام تفنگدار، تحرک پیاده نظام) کاملاً پیروز شدند (1631).گوستاو آدلف بلافاصله آلمان میانه را به تصرف درآورد و از معبر رودخانه لش (9) گذشته تییی را کشت و باویر را گرفت. امپراتور ناچار والنشتاین را بار دیگر به خدمت فرا خواند و او مانع پیشرفت بیشتر سوئدیها گردید. سپس دو حریف متوجه ساکس شدند و در لوتزن (10) جنگ سختی میان آنها درگرفت؛ در این جنگ هم غلبه با سوئدیها بود ولی گوستاو آدلف در پایان جنگ به قتل رسید (1632). این پیش آمد اگرچه شکستی جبران ناپذیر برای سوئد و پروتستانها محسوب میشد و ملکه سوئد، کریستین، جانشین گوستاو در این زمان فقط شش سال داشت ولی نخست وزیر مملکت، اوکسن اشتیرن (11) و سردارانی نظیر هورن (12)، بانر (13)، تورس تنسون (14)، ورانگل (15) در ادارهی مملکت مهارت و تدبیر کافی به کار بردند. جنگ که گاهی قرین پیروزی و زمانی توأم با شکست بود ادامه یافت. رفتار والنشتاین که مشکوک به نظر میرسید موجب شد که وی را به خیانت متهم سازند و به همین مناسبت او به اِگر (16) (در چکوسلواکی) رفته تصمیم گرفت با سوئدیها متحد شود ولی به فرمان امپراتور به قتل رسید (1634). در همین سال سوئدیها در جنگ نوردلینگن (17) شکست خوردند و ناچار آلمان جنوبی را بکلی تخلیه کردند. نتیجه این جنگ این بود که منتخب ساکس و منتخب براندبورگ، جداگانه عهدنامههای صلحی با امپراتور بستند.
دورهی فرانسوی
کاردینال دوریشلیو که رهبری سیاست فرانسه را به عهده داشت موقع را برای دخالت مستقیم در جنگ مناسب تشخیص داد و با هلند و سوئد و ساووا متحد شده، به امپراتور و اسپانیا اعلان جنگ داد (1635). به این ترتیب جنگ صورت عمومی به خود گرفت و نه تنها در آلمان، بلکه در ایتالیا، پیبا و در نواحی پیرنه نیز قوای متخاصم به جان هم افتادند. اسپانیائیها و قوای امپراتور در آغاز فاتح بودند و تا کوربی (18) و دیژون در فرانسه پیش رفتند؛ ساکس و براندبورگ هم به طرفداری از امپراتور میجنگیدند.فردیناند دوم در سال 1637 درگذشت و پسرش فردیناند سوم که مانند او مردی متعصب بود به جای او نشست. وی اگرچه طالب صلح بود ولی این کار در شرایط آن روز امکان نداشت و رقبای او بتدریج امتیازاتی به دست میآوردند چنانکه برناردوساکس ویمار (19) فرمانده پروتستانهای آلمان در راین فلدن (20) فاتح شده، سوئدیها بوهم را به محاصره گرفتند و فرانسویها آرتوا و روسییون را تصرف کردند. در همین موقع اسپانیا گرفتار مصائب و ناکامیهائی بود به این معنی که کاتالونی، که از استبداد اسپانیا ناراضی بود سر به شورش برداشت و فرانسویان را به کمک خواست و پرتغال، هم با هابسبورگها قطع رابطه کرده با تفویض زمام امور به سلسله براگانس (21) خود را مستقل خواند (1640).
فرانسویها در سایه کاردانی دو سردار خود، کنده (22) و تورن (23)، در روکروا (24)،
نوردلینگن و فریبورگ فاتح شدند، سوئدیها با وجود حمله قوای دانمارکی، بار دیگر
بوهم را تصرف کردند و در همین احوال امیر ترانسیلوانی هم اتریش را از جانب مشرق مورد تهدید قرار داد. البته مذاکراتی برای صلح انجام گرفت ولی نه سوئد و نه اسپانیا حاضر به صلح نبودند و جنگ با وجود گرفتاریهای روزافزون آلمان، کمی جمعیت و گرسنگی، که فقط با نگاهداری افراد سپاهی به تعداد کم مساعد بود، ادامه داشت.
سرانجام در سال 1648، کنده بار دیگر اسپانیائیها را در لانس (25) شکست داد و سپاهی که افراد آن فرانسوی و سوئدی بودند پس از غارت باویو به جانب وین حرکت کردند؛ امپراتور ناچار به تسلیم شد و اسپانیا بتنهائی جنگ را ادامه داد.
صلح وستفالی
عهدنامهی صلح در سال 1648در شهرهای مونستر و اوسنابروگ به امضا رسید. از نظر مذهبی وضع موجود محترم شناخته شد و حتی به پیروان کالون هم آزادیهائی دادند. شاهزادگان آلمانی در ادارهی امور قلمرو خود و همچنین در عقد اتحاد با دیگر کشورها اختیار کامل داشتند و به این ترتیب قدرت امپراتور به اراضی و دولتهای مخصوص خویش محدود شد. تعداد انتخاب کنندگان به هشت افزایش یافت چون به دوک باویر نیز حق شرکت در مراسم انتخاب امپراتور تفویض گشت. بر وسعت تعدادی از دولتهای آلمانی مانند باویر، هس، براندبورگ افزوده شد. به فرانسه و سوئد نیز به مناسبت دخالت در این جنگها زمینهائی تعلق گرفت یعنی قسمت اعظم آلزاس به استثنای مولهوز و استراسبورگ به فرانسه رسید و پومرانی شرقی و اسقف نشینهای برم (26) و وردن (27) نصیب سوئد گردید. استقلال سویس و هلند نیز به رسمیت شناخته شد.این بود شرح مختصر یکی از معروفترین عهدنامههای تاریخ، که با برقراری صلح و نظم در اروپا موجب تضعیف آلمان شده، قدرت و نفوذ فرانسه را بالا برد و سوئد را در عداد یکی از دولتهای بزرگ درآورد.
پینوشتها:
1- Clèves
2- Juliers
3- Hradcany
4- Tilly
5- Montagne- Blanche
6- Wallenstein
7- Dessau
8- Lutter
9- Lech
10- Lutzen
11- Oxenstiern
12- Horn
13- Baner
14- Torstenson
15- Wrangel
16- Eger
16- Nordlingen
17- Corbic
18- B. de saxe- Weimar
19- Rheinfelden
20- Bragance
21- Condé
22- Turenne
23- Rocroy
24- Lens
25- Bréme
26- Verden
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}