نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

وضع سیاسی و اجتماعی

نتیجه‌ی جنگهای بزرگ قرن هفدهم، سیادت و برتری فرانسه و سپس تزلزل و سقوط این عظمت و شوکت بود، با این حال دولت فرانسه که ورشکسته و ناتوان می‌نمود یکی از کشورهای بزرگ به حساب می‌آمد و دولت‌های انگلیس و اتریش و همچنین ترکیه نیز همین مقام را داشتند، در صورتی که اسپانیا به سبب ضعف بنیه مالی و از دست دادن قدرت نظامی خود یکی از دولت‌های درجه‌ی دوم محسوب می‌شد؛ این مقام و موقع به دست دولت سوئد افتاد و سوئدی‌ها که در آلمان نفوذ کرده بودند در نیمه دوم قرن هفدهم اهمیت و اعتبار قابل ملاحظه‌ای کسب کردند.
به جای کشورهای فئودال قرون وسطی، همه جا حکومت‌های سلطنتی اختیار اداره‌ی امور را به عهده داشتند و این امر در فرانسه توسط ریشلیو و در اسپانیا و اتریش به دست ‌هابسبورگ‌ها صورت گرفت. دولت انگلیس از این حکم مستثنی بود چون پس از استبداد خانواده‌ی تودور، حکومت پارلمانی در این سرزمین معمول گشت و این طرز حکومت در اروپای آن روز بی نظیر بود. هلند در انتخاب حکومت سلطنتی یا جمهوری هنوز تردید داشت و گذشته از این باید به جمهوری‌های سویس، ژن و ونیز اشاره کرد، منتهی حکومت این کشورها نیز اشرافی بود و هیچ جا حکومت ملی و دموکراتیک دیده نمی‌شد.
در سراسر اروپا نجبا و روحانیان، با آنکه قدرت سیاسی خویش را از دست داده بودند، امتیازات مالی خود را محفوظ نگاه داشتند. بورژوازی در فرانسه و انگلیس نقش مهمی انجام می‌داد. در وضع روستائیان بهبود مختصری به چشم می‌خورد و با آنکه گاهی آزاد می‌شدند مع ذلک، بر اثر جنگهای متوالی، در فقر و تنگدستی به سر می‌بردند. مردم شهرها هم بیش از پیش و به طور وضوح به یک دسته بورژوازی ثروتمند و طبقه‌ای زحمتکش و کم درآمد تقسیم می‌شدند.

وضع اقتصادی

صنعت بکندی پیش می‌رفت و از جمله اختراعات عمده قرن هفدهم می‌توان اختراع توربین بخار به وسله برانکا (1)، موتور هیدرولیک به وسیله فرانسینی (2)، سوپاپ اطمینان توسط دنی پاپن (3) و دستگاه مخصوص بلند کردن بار (جک= Cric) به وسیله ژوبر (4) را نام برد. در صنایع دقیق مانند مبحث نور و عدسی‌ها (افزودن آئینه‌ای به تلسکوپ توسط نیوتن)، در ساعت سازی (اختراع لنگر ساعت به دست هوی گنس (5)) پیشرفتهائی حاصل شد. تشکیلات صنفی و پیشه‌وری هنوز باقی بود و فقط در صنایع نساجی، کارگاههای واقعی، بخصوص در انگلیس، بوجود آمد.
تجارت بین المللی آمیخته با فعالیت‌های استعماری است. اسپانیا و پرتغال در روشهای معمول بازرگانی خود ابتکاری بروز ندادند و حال آنکه دولت‌های دریائی جدید یعنی هلند، انگلیس و فرانسه، کمپانی‌هائی برای حفظ ارتباط با خشکی‌های دیگر تشکیل دادند. این گسترش و پیشرفت، اغلب توأم با عملیات نظامی، مبارزه و جنگ با بومی‌ها یا رقبا و حریفان بود. هلندی‌ها در فکر فتوحات تازه یا تبلیغات مذهبی نبودند و منحصراً به تجارت پرداخته منافع سرشاری به دست آوردند و ارتباط میان اروپا و آسیا را به خود اختصاص دادند. فرانسویان به تشویق کلبر (6) همین روش را در آسیا و افریقا و امریکا به کار بستند ولی در نتیجه‌ی رقابت هلند و اسپانیا توفیق زیادی نصیبشان نشد. انگلیسی‌ها هم به تقلید آنها به تهیه مستعمراتی دست زدند. تجارت در مدیترانه، که پس از اکتشافات بزرگ در حال انحطاط بود در پرتو اقدامات فرانسویان در قرن هفدهم که با ترکان روابط دوستانه‌ای داشتند، جان تازه‌ای گرفت. ترک‌ها تسهیلات بیشتری در این راه فراهم آوردند لیکن راهزنی دریائی که به توسط بربرها (اهالی مراکش، الجزیره، تونس) انجام می‌گرفت مانع پیشرفت بازرگانی بود.
اصل حمایت از تجارت داخلی بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. کلبر، گمرگ‌های داخلی را تخفیف داد ولی مالیات واردات خارجی را بالا برد و با انگلیس و هلند درافتاد. دولت انگلیس نیز از همین سیاست پیروی می‌کرد و فرمان دریانوردی این دولت به جنگ با هلند منجر شد. این سه دولت با وجود رقابت و مبارزاتی که با هم داشتند در کار تجارت پیش از سایر دولت‌های اروپائی بودند، بخصوص که اسپانیا و پرتغال هم مانند ایتالیا قدرت و نفوذ خود را از دست داده بودند. اروپای شرقی برای قبول محصولات مغرب کاملاً آماده بود و حتی دولت روسیه کالاهای انگلیسی را از راه دریائی شمال وارد می‌کرد و ضمناً کشوری ترانزیتی، برای داد و ستدهائی که بتازگی با ایران انجام می‌گرفت، محسوب می‌شد.
اقتصاد سیاسی، علمی را به وجود آورد که به بحث در وقایع و طرح تئوری‌ها پرداخت. عقاید مورد قبول عبارت بودند از: پول موجب ثروتمندی است، بنابراین باید هر قدر ممکن است بر میزان صادرات افزود و پول به دست آورد و واردات را محدود کرد؛ از این مطلب افزایش کلی حقوق گمرکی و منع تجارت با مستعمرات بخوبی معلوم است. عقاید دیگری نیز در انگلیس ظهور کرد و مکتب اقتصادی جدید این کشور، با حمایت از تجارت داخلی مخالف بوده، رفاه و آسایش مردم را بر صدور کالا و افزایش آن ترجیح می‌داد، از معامله‌ی آزاد طرفداری می‌کرد و مدعی بود که ثروت واقعی در صنعت و کشاورزی است.
تعداد مسکوکات رایج درخور توجه بود؛ هر دولت چندین سکه‌ی مخصوص به خود داشت و سویس و آلمان دارای سکه‌های مختلف و متعدد بودند. کشورهائی که وحدت سیاسی داشتند به فکر تقلیل تعداد سکه‌ها افتادند. استفاده از برات‌های موعددار تعمیم یافت و بر تعداد بانک‌ها افزوده شد و کار آنها تنزیل (7)، ودیعه گرفتن پول (8)، وام دادن و بیمه بود.

علوم

تحول و تکاملی که از قرن شانزدهم آغاز شده بود همچنان ادامه یافت: از مطالعه‌ی آراء و آثار پیشینیان، بخصوص ارسطو دست کشیدند و به انجام تجارب و آزمایشها و استدلال، بدون رعایت قیود مذهبی پرداختند.
در ریاضیات، بر اثر چندین اختراع و اکتشاف، پیشرفتهای قابل توجهی حاصل شد از قبیل لگاریتم به وسیله نپر (9) از اهالی انگلیس، هندسه‌ی تحلیلی، یعنی نمایش منحنی‌ها به وسیله معادلات توسط دکارت فرانسوی، حساب دیفرانسیل یا انفی نی تزیمال (محاسبه‌ی اختلافات بی نهایت کوچک) به توسط لیب نیتز آلمانی، حساب انتگرال (عکس حساب دیفرانسیل) به توسط برنولی (10) سویسی. این چهار کشف مهم، ریاضیات را بکلی تغییر داد. ریاضیدانان دیگر این دوره، کپلر، گالیله، بریگز (11)، (مخترع لگاریتم‌های اعشاری)، پاسکال (مطالعه‌ی مقاطع مخروطی و حساب احتمالات)، فرما (12) (حساب دیفرانسیل)، هوی‌گنس، نیوتون (مخترع دو جمله‌ای که به نام اوست و محاسبه مقادیر تصاعدی)، می‌باشند.
در علم نجوم به نام چند ریاضیدان برمی خوریم از آن جمله کپلر آلمانی که ثابت کرد مدار سیارات در گردش به دور خورشید بیضی شکل است، گالیله ایتالیائی که با تلسکوپ، اقمار مشتری، لکه‌های خورشید و کوههای ماه را مطالعه کرد؛ وی که طرفدار عقیده‌ی کپرنیک بود بر اثر فشار انکیزیسیون ناچار اظهارات خود را انکار کرد ولی در هر حال عقاید کپرنیک مورد قبول اکثر منجمان قرار گرفت. نیوتون انگلیسی قانون ثقل یا جاذبه عمومی را کشف و حرکت سیارات و فرورفتگی قطبین زمین را ثابت کرد. هوی گنس حلقه‌ی زحل، رومر (13) سرعت نور، کاسی نی (14) حرکت و گردش کواکب را مورد مطالعه و بررسی قرار دادند و ستاره شناسان دیگر فهرستی از ستارگان تنظیم کردند (در آن موقع بیش از سه هزار ستاره را می‌شناختند).
پیشرفت در فیزیک و شیمی نیز به مرحله‌ای عالی رسید. در فیزیک مخصوصاً مبحث مکانیک مورد مطالعه‌ی ریاضیدانان بود: قوانین پاندول (گالیله، هوی گنس)، حرکت‌ها و سرعت‌ها، قوه‌ی گریز از مرکز و تمایل به مرکز کشف شد. توریسلی ایتالیائی مکانیک مایعات و بخارات (اختراع فشارسنج)، و وس (15) خاصیت حرکت مایعات را در لوله‌ها (عبور مایعات در لوله‌های بسیار باریک) بررسی کرد؛ دوگریک (16) پمپی را که با فشار هوا عمل می‌کرد اختراع نمود؛ هوی گنس نخستین فرضیه را درباره امواج صوتی انتشار داد. میزان الحراره تکمیل شد، فشار بخار را پاپن که ظاهراً مخترع دستگاه نشان دهنده‌ی حرکات هم بوده است مطالعه کرد. تلسکوپ‌ها، عینک‌هائی برای دو چشم و میکروسکوپ‌ها ساخته شد. در دیدگانی (اپتیک) و بر اثر آن در مطالعه‌ی رنگها پیشرفتهائی به دست آمد. گریمالدی و نیوتون نور سفید را تجزیه کردند (صفحه نیوتون)، دکارت وجود سه رنگ اساسی را تشخیص داد. ژیلبر به مطالعه‌ی خواص مغناطیسی پرداخت و دوگریک نخستین توضیحات را درباره‌ی الکتریسته داد.
در شیمی، تثوری اتمی دموکویت، توسط گاسندی (17)) و دکارت، مورد توجه قرار گرفت. آنها هم به وجود چهار عنصر عقیده داشتند و اشتال (18) تئوری فلوژیستیک، یعنی اصل مخصوص به اجسام قابل احتراق را وضع کرد. البته این افکار مانع پیشرفت علم شیمی بود ولی با این حال کشف‌های مهمی از قبیل کشف گاز به وسیله وان‌هلمون (19) و فوسفور به وسیله براند (20) صورت گرفت.
علوم طبیعی با سرعت کمتری پیش می‌رفتند. گیاه شناسان بیشتر مشغول طبقه بندی علمی‌تری از نباتات بودند؛ یونگ (21) و ره (22) در این راه قدم برمی‌داشتند و حال آنکه مال پی گی (23) ایتالیائی به تشریح گیاهی پرداخت و تنفس نباتات را کشف نمود. ماریوت (24) جریان شیره‌ی نباتی را مطالعه کرد و گرو (25) به بررسی جنسیت پرداخت. اخترع میکروسکوپ تسهیلاتی در مطالعات جدید فراهم آورد.
توسعه‌ی شناسائی حیوانات تخصص در این رشته را ایجاب می‌کرد. پاره‌ای از جانورشناسان مطالعه حشرات، و عده‌ای بررسی زندگی نرم‌تنان یا ماهی‌ها را وجهه‌ی همت خویش ساختند. مسأله تغییر شکل، کشف و اصل تولد خودبخودی، یعنی عقیده به این مطلب که موجودی زنده بدون داشتن پدر و مادر و بدون تخم و بذر به دنیا آید، طرد شد. مجامعی ملمی در رم، فلورانس، پاریس، لندن تشکیل یافت و به ترقی و توسعه علوم طبیعی پرداخت.
درباره‌ی پزشکی باید گفت که این علم نیز از اختراع میکروسکوپ و پیشرفتهای آزمایش و تجربه بهره مند شد.‌ هاروی (26) انگلیسی جریان خون و آزلی (27) مجاری شی لی فر (28) و رادبک (29) مجاری لنفاوی را کشف کردند. مال پی گی مطالعات میکروسکوپی متعددی بر روی نسوج انجام داد. در بین سایر کشفیات باید به کانال ویرسونگ (30)، و اسپرماتوزوئید (هام (31)) اشاره کرد. تمام شعب پزشکی: جراحی (انتقال خون، عمل سنگ مثانه)، علم مامائی (استفاده از فورسپس)، درمان شناسی (استفاده از پوست گنه‌گنه و داروهائی که منشأ فلزی دارند)، و بهداشت (جلوگیری از بیماریهای مسری) پیشرفتهائی کردند. مطالعات پزشکی بزحمت این پیشرفتها را دنبال می‌کرد و بسیاری از پزشکان به عادت و روش قدیم خود به کار ادامه می‌دادند. در قرن هفدهم، اروپا گرفتار بیماریهای واگیر از قبیل بیماری فقدان ویتامین ث، مالاریا، تیفوس، آبله و بخصوص طاعون بود.

فلسفه

اختلافی که در فلسفه‌ی این قرن نسبت به سنن قرون وسطی پدید آمد واضح‌تر از تغییراتی بود که در علوم حادث شد. البته کلیسا وابستگی خود را به تعالیم ارسطو و سن طماس محفوظ داشت و فلسفه‌ای را جز فلسفه اصحاب مدرسه‌ی (اسکولاستیک) قرون وسطی نپذیرفت لکن خارج از حوزه‌ی مذهبی، دستگاه‌های جدید فلسفی رو به توسعه رفت و نزاعی که کلیسا با این تعالیم در پیش گرفت به نتیجه نرسید و آزادی فکر سیر ارتقائی خود را مخصوصاً در کشورهای پروتستان همچنان ادامه داد.
هابز (32) انگلیسی فلسفه خود را بر مبنای اصالت حس تأسیس کرد. او حس را منشأ فکر دانست و کوشید همه‌ی اشیاء و امور را به همین ترتیب و بدون استناد به مبدأ روحانی فوق طبیعی تبیین نماید. شیء مطلق یا واقعی را از امور ظاهری که ما به وسیله‌ی حواس خود ادراک می‌کنیم تمیز داد و همه چیز را تابع ضرورت دانست، جبر علمی (دترمی نیسم) را بر جهان حاکم شمرد و اختیار (33) را انکار کرد. به نظر او خیر و شر نسبی است و انسان در اعمال خود به وسیله غریزه‌ی حفظ حیات و میل به تسلط و تصاحب راهنمائی می‌شود.
دکارت فرانسوی برای تأسیس دستگاه فلسفی خود از شک آغازکرد (رجوع شود به گفتار در روش راه بردن عقل). مع ذلک در چنین شکی یک امر یقینی وجود دارد و آن فکر شخص است (فکر می‌کنم، پس وجود دارم). از وجود من و تصور کمالی که در او است، دلیلی برای اثبات وجود خدا می‌توان استخراج کرد و خدا وجود جوهری مطلقی است، در صورتی که موجودات دیگر نسبی و اعتباری است و دارای دو جنبه‌ی فکر و امتداد است. دکارت، جهان را نامتناهی و مخلوق خدا و تابع قوانین مکانیک می‌داند و حال آنکه روح را مختار و آزاد می‌شمارد. مالبرانش (34)، افکار دکارت را تا آخرین حد امکان ادامه می‌دهد و برای تبیین مناسبات نفس و بدن، قائل به نظریه‌ی «علل معده (35)» می‌گردد. بر حسب این نظریه، خداوند، مدام برای ایجاد و تنظیم افکار و حرکات ما، اراده‌ی خود را به کار می‌برد.
اسپینوزای هلندی دستگاه فلسفی خود را به قاطع‌ترین اسلوب ریاضی تأسیس می‌کند. جوهر (36)، اعراض (37) و حالات (38) را از هم تمیز می‌دهد. جوهر همان خداست که علت واحد و نامتناهی، ازلی و غیرشخصی است و با جهانی که مخلوق او می‌باشد وحدت دارد (وحدت وجود= پان تئیسم). اعراض شاید متعدد باشند ولی ما فقط دو عرض را می‌شناسیم و آنها عبارتند از، فکر و امتداد (39). بدین ترتیب در فلسفه او اصالت ماده و اصالت روح هر دو، دردستگاه عالیتری با هم اتحاد می‌پذیرند. حالات در اعراض تأثیر می‌بخشند و اجسام و ارواح را به وجود می‌آورند. در عالم جسمانی، جبر و ضرورت حاکم است و حال آنکه عالم فکر، از اختیار، برخوردار است. برای شناسائی، سه نحوه وجود دارد: از راه تخیل (اصالت فرد)، از راه عقل (اتحاد با اشخاص انسانی)، از راه شهود (اتحاد با خدا).
لایب نیتس آلمانی قائل به این است که ماهیت اشیا، نیروی غیرمادی، کثیر، و صورت گرفته‌ی جوهر فرد (Monades) می‌باشد. جوهر فرد واحدهای مستقلی است برخوردار از ادراک و متغایر با یکدیگر، که مجموعه‌ی آنها موجودات زنده را بوجود می‌آورد. مناسبات نفس و بدن از راه اعتقاد به هماهنگی پیشین (40) که خدا از ازل مقدر داشته است، تبیین می‌شود. لایب نیتس، اصل جبر را قبول دارد ولی برای هر جوهر فرد، قائل به اختیار است. وی به زندگی آینده‌ای مادی و تغییر صورت (41) دائمی موجودات، عقیده دارد. خدا قادر مطلقی است خالق جوهرهای فرد، متعالی و برتر (یعنی وجود دارد ولی خارج از جهان)، شخصی، قادر به همه چیز، و حاضر در همه جا. ما از او جز تصور ناقصی نمی‌توانیم داشت. سرانجام باید گفت که لایب نیتس، خوش بین است و جهان موجود را بهترین عوالم ممکنه می‌داند.
لاک (42) انگلیسی می‌گوید که همه شناسائی‌های ما ناشی از حواس است و با مفاهیم فطری که از بدو ولادت در انسان وجود داشته باشد مخالف است. به عقیده‌ی او هیچ چیز در عقل نیست مگر اینکه از راه حواس گذشته باشد. مفاهیم بسیط از تجربه حاصل شده و مفاهیم مرکب از تداعی معانی بسیط به وجود آمده یا از طرف افراد دیگر القا شده است. مفاهیم کلی را روح ما بعداً به وجود آورده و این مفاهیم هیچگونه واقعیتی ندارد یعنی حق با مذهب اصالت اسماء (43) قرون وسطائی است. خدا، نفس و اشیاء جسمانی وجود ندارد ولی ما قدرت به شناخت کامل آنها نداربم.

مذهب

در این موقع اروپا میان مذاهب کاتولیک و پروتستان به طوری تقسیم شده بود که بعدها نیز به همان صورت باقی ماند و تغییری در آن راه نیافت، مذهب ارتدوکس در کشورهای شرقی، و اسلام در ترکیه رواج داشت. کلیسای کاتولیک هنوز هم مجبور به مبارزه در مورد امور عرفی و اختیارات غیر روحانی بود بخصوص در فرانسه، که گالیکالیسم، یعنی نظریه مخالف با مداخله پاپ در کارهای مملکتی، در آنجا رواج می‌گرفت. در قرن هفدهم، این مطلب، که در زمان غیبت اسقف از حوزه‌ی مأموریت خود، پادشاه می‌تواند عواید آن حوزه را در اختیار گیرد، موجب بروز اختلاف میان پاپ و لوئی چهاردهم شد؛ در این برخورد روحانیان فرانسه جانب پادشاه را گرفتند و مقام و اهمیت شوراها را برتر از مقام پاپ شناختند.
پس از این پیش آمد، مذهب ژان‌سنیسم (44) یعنی عقاید اسقف ایپر (45)، ژان سنیوس، طرفدارانی پیدا کرد. وی نظریات سنت اگوستن را درباره‌ی لطف الهی طوری تعبیر کرد که متهم به کفر و الحاد شد و هواخواهان او از طرف پاپ تکفیر شدند. از مختصات این فرقه توجه شدید آنها به مسائل اخلاقی، درست برخلاف یسوعی‌ها، بود که قسمتی از آن یعنی مطالعه‌ی مسائل وجدانی، را پاسکال در اثر معروف خود (پروونسیال (46)) بشدت مورد انتقاد قرار داد.
نظریه‌ی کیه‌تیسم (47) که توسط مولینوس (48) تبلیغ می‌شد معتقد بود که کمال در آرامش و فرغ خاطری است که در آن صورت، روح، اعمال و عقاید مذهبی را فراموش می‌کند. این نظریه در فرانسه رواج گرفت و موجب اختلاف میان بوسوئه و فنلون شد. پاپ این نظریه را محکوم و طرد کرد.
در مذهب پروتستان تغییر مختصری رخ داد و پیروان آن فقط در فرانسه مورد آزار
و عذاب قرار گرفتند و قسمتی از آنها بکلی از بین رفتند. در انگلیس جدائی و تفرقه میان آنگلیکانیسم که تنها کلیسای رسمی انگلیس محسوب می‌شد، و مخالفان این مذهب (49) (کالونی‌ها، پرسبی‌تری‌ها (50)، پوریتن‌ها (51)) که در اسکاتلند اکثریت داشتند، بخوبی محسوس بود. در آلمان اکثریت با پیروان لوتر بود ولی کالون نیز طرفداران زیادی حتی در میان امرا و شاهزادگان داشت. در هلند فقط مذهب کالون رایج بود، ولی پیروان این مذهب در این سرزمین به دو دسته تقسیم می‌شدند: آرمی نین‌ها (52) و گوماریست‌ها (53).
مذهب ارتدوکس، به سبب اصلاحاتی که پیشوای این مذهب، نیکون (54)، در نظر داشت دچار بحران شد و با آنکه آلکسی، تزار مسکووی، از نیکون حمایت می‌کرد مخالفت‌ها و حتی شورش‌هائی صورت گرفت. نتیجه این واقعه، تفرقه و نفاق در مذهب ارتدوکس بود و گذشته از مذهب رسمی مملکت، عده‌ای از مؤمنان سالخورده عقاید خود را حفظ کردند؛ این عده نیز به چندین فرقه تقسیم می‌شدند و با آنکه صدمه و آزار می‌دیدند به عقاید خود وفادار بودند. فرقه‌های قدیم دیگری نیز که سابقه آنها به قرن‌های اول تاریخ مسیحی می‌رسید یا تحت نفوذ عقاید یهود یامانی بودند وجود داشتند. کلیسای رسمی روسیه روابط نزدیکتری با کلیسای مشرق دایر کرد و پیشوائی آن به دست خلیفه قسطنطنیه افتاد.

ادبیات

از مختصات کلی و عمومی ادبیات قرن هفدهم پیش از هر مطلب، پیروزی کلاسی سیسم (55)، یعنی ادبیاتی که از ادبیات قدیم الهام می‌گرفت و نتیجه و مولود رنسانس بود، در فرانسه و ایتالیا می‌باشد، در صورتی که در انگلیس و اسپانیا این نفوذ بسیار کمتر بود و به هنری که بیشتر جنبه‌ی ملی داشت توجه مخصوص می‌شد. پس از این موضوع باید به پیشرفت و شکوه ادبیات در فرانسه و انگلیس و اسپانیا اشاره کرد و حال آنکه در ایتالیا و بخصوص در آلمان وضع ادبی چندان خوب نبود. البته باید دانست که پیروی از ادبیات قدیم جنبه قطعی و الزامی نداشت و نه تنها با ناسیونالیسم انگلیسی یا اسپانیائی مواجه بود بلکه تمایلات دیگری نیز، از قبیل تصنع، ظاهرسازی مفرط در بیان و توصیف احساسات، که در فرانسه و انگلیس (یوفوئیسم (56))، در ایتالیا (ماری نیسم (57)، در اسپانیا (گونگوریسم (58)) معمول بود، وجود داشت.
از تمام انوع ادبی، تئاتر پیشرفت بیشتری داشت. تئاتر قرون وسطی بکلی از بین رفته و نویسندگان یونانی و رومی سرمشق تراژدی نویسان و کمدی نویسان فرانسوی بودند. با این حال تراژدی کلاسیک عیناً مورد تقلید نبود و موضوع آنها اغلب تغییر می‌کرد و صورت تازه‌ای به خود می‌گرفت. کرنی نخستین تراژدی نویس بزرگ فرانسوی در حدود سی نمایشنامه، بخصوص تراژدی (لوسید (59)، هوراس، سینا (60)، پولیوکت (61)، نیکومد (62) و...) و چند کمدی (دروغگو) نوشت. وی در جستجوی حقیقت و تجزیه و تحلیل عواطف بود و موضوع‌های خود را از داستان‌ها یا تاریخ برمی‌گزید؛ قهرمانهای او فهمیده و با اراده و صاحب اختیار امیال و هوس‌های خود بودند. وی در نویسندگی توانا و بلیغ و جذاب بود. باید گفت که تئاتر کرنی نمایش اراده بود و لوسید دوره‌ی جدیدی در ادبیات گشود. راسین فقط دوازده نمایشنامه داشت، یکی از آنها کمدی (مرافعه کاران) و یازده قطعه دیگر، تراژدی بود (آندروماک، بریتانیکوس، برنیس (63)، بایزید، مهرداد، ایفی ژنی، فدر (64)، استر (65)، آتالی و...). وی رموز نویسندگی کرنی را حفظ کرد و در عین حال با ساده نویسی و بخصوص با تعریف و تشریح سوزان‌ترین رنج‌های عاشقانه و هوس‌ها جان تازه‌ای به آن بخشید؛ موضوع‌های تاریخی یا افسانه‌ای او همیشه حقیقی و انسانی جلوه می‌کنند و قهرمان‌های وی نزدیک به ما هستند. زنان مقام مهمی در نوشته‌های او دارند و عشق موضوع اصلی تراژدی‌های اوست، به استثنای دو نمایشنامه آخر که موضوع مذهبی دارند؛ سبک او بسیار شاعرانه و مجسم کننده و مناسب برای اجرا با موسیقی است. مولیر کمدی‌های متعددی تنظیم کرده (زنان متظاهر به ادب و مضحک، آموزشگاه زنان، تارتوف، دون ژوان، از مردم گریز، خسیس، بورژواژانتیوم، بیمار خیالی و...) و گاهی موضوع‌های آن را از پیشینیان گرفته ولی اغلب آثار وی بدیع و بی سابقه می‌باشند؛ وی در تصویر و تجسم صفات و آداب اخلاقی کوشیده و در نمایش مختصات روانی توفیق کامل داشته و قدرت نویسندگی خود را که گاهی با شوخی و زمانی به ظرافت و عیاری، هیجان خاطر، تلخی و مرارت، نزدیک بوده، ثابت کرده است. وی بخوبی و درست از عهده‌ی توصیف مردم زمان خود برآمده و گذشته از این، نمونه‌ها و صورت‌هائی جهانی ابداع کرده و درس اخلاق عملی، انسانی و واقعی داده است. پس از این سه درام نویس بزرگ، تئاتر فرانسه با تراژدی‌های هولناک کربی یون (66) و کمدی‌های نشاط‌آور و تفننی رنیار (67) رو به انحطاط گذاشت. تئاترنویسان انگلیسی روش شکسپیر را دنبال کردند و این قبیل نویسندگان معروف انگلیس در این دوره عبارتند از: بن جانسون (68) (هر کس با خصیصه خود، وولپون (69)، کیمیاگر و...) که ماهر، بی پیرایه و طرفدار موضوع‌های بدیع و بی نظیر بود؛ بومون (70) و فلچر (71) که با همکاری صمیمانه‌ی خود آثار قهرمانی و افسانه آمیزی به وجود آوردند؛ وبستر (72) (دوشس مالفی (73)، شیطان سفید) که آثاری ترسناک و باشکوه داشت و گذشته از این، نویسندگان متعدد دیگر، یعنی درام نویسان دوره‌ی الیزابت، که مدتها رونق و جلای تئاتر انگلیس را محفوظ نگاه داشتند. ولی بعدها با حملات و انتقادات شدید پوریتن‌ها تئاتر انگلیس به سستی و انحطاط گرائید و مجدداً پس از احیای رژیم سلطنتی (74) (بعد از کرومول و از زمان زمامداری شارل دوم 1660) با کمدی‌های تصنعی و معروف کنگرو (75) و ونیز آزاد، اثر اوتوی (76) زنده شد، منتهی نتوانست شکوه و رونق سابق را بازیابد. در اسپانیا لوپ دووگا (77) بزرگترین درام نویس صدها نمایشنامه تراژدی و کمدی نوشت (مجازات بدون انتقام، بهترین قاضی پادشاه است، ستاره‌ی سویل، خانم عشوه‌ گر، سگ باغبان و غیره) و گذشته از این قطعات مذهبی (78) و منظومه‌هائی نیز تنظیم کرد. لوپ دووگا به تئاتر جنبه ملی داد و از پشینیان خود برتر و بالاتر بود. وی در واقع قریحه و ذوقی خلاق، تخیلی سرشار و نیروئی عظیم برای درام نویسی داشت، از عهده‌ی تحریک هیجان‌ها و جلب توجه خوانندگان و تماشاگران بخوبی برمی آمد، در ابتکار و به هم پیوستن وقایع مختلف ماهر و روان شناسی عمیق بود که در هر نوع نویسندگی کامیاب می‌شد و در عین حال جنبه‌ی اسپانیائی را در آثار خود حفظ می‌کرد. پس از او بسیاری از درام نویسان اسپانیائی ادبیات این کشور را ترقی و توسعه دادند، معروفترین آنها: گی ین دوکاسترو (79)) (دوران جوانی سید)، گوارا (80) نویسنده درام‌های متعدد تاریخی است که این درام‌ها بسیار ماهرانه و با شرح عجایب و شگفتی‌ها به رشته تحریر درآمده؛ تیرسو دومولینا (81) دارای تألیفات بسیار بوده و مخصوصاً به سبب اثر معروف خود، حقه بازان سویل، که نخستین بار به شرح سرگذشت داستانی دون ژوان پرداخته است شهرت فراوانی کسب کرده؛ آلارکون (82) (حقیقت مظنون، دیوارها می‌شنوند، نساج سگووی (83)) فقط سی نمایشنامه عالی با جنبه‌ی روحانی و اخلاقی و رعایت اصول روانی و اشعار زیبا تنظیم کرد؛ کالدرون (84) (اورفه‌ی الهی، زندگی یک رویاست، نیایش به صلیب، طبیب آبروی خود، دوست داشتن پس از مرگ) که از لوپ دووگا تقلید می‌کرد مقامی همپایه‌ی او داشت؛ وی در تصویر و تجسم عواطف پاک و مذهبی و همچنین در شرح جذبه‌های شدید عاشقانه توانا بود ولی در توصیف سجایا و صفات قدرتی از خود نشان نداد، آثار وی گاهی بسیار مجرد و ذهنی و کمی یکنواخت بوده.
پس از تئاتر مخصوصاً رمان مورد توجه قرار داشت و در اسپانیا با دون کیشوت اثر سروانتس به مقام کمال رسید. این اثر که در تمام کشورها معروف شده سرشار از تخیل و مطایبه، شوخی‌های دلپذیر، رمانهای قهرمانی، و حاوی خاطره‌های شخصی، صحنه‌های حادثه جوئی، وقایع مختلف و حکایات گوناگون، و دارای سبکی روشن و محکم می‌باشد و قهرمانان او دون کیشوت و سانشوپانسا (85) دو نمونه‌ی عالی و جاودانی صفات مختلف انسانی به شمار می‌روند. وی آثار دیگری از قبیل «سرمشق‌های جدید زندگی» با سبکی روحانی و دلفریب، وگالاته، درباره‌ی زندگی روستائی، و اشعار بسیار و قطعات تئاتر نیز داشت. آلمان (86) نویسنده رمان گوزمن دوآلفارآش (87). این رمان شرح ماجراهای شگفت و سرگرم کننده‌ای است و با انشائی بسیار خوب ولی پر طول و تفصیل تنظیم شده و شهرت و معروفیت زیادی داشته است. کودو (88)، کتابهائی در زمینه‌های مختلف با سبکی بدیع و بی سابقه نوشت و معروفتربن آنها تاریخ زندگی بوسکون (89) است که با مهارتی خاص تنظیم یافته ومطالب مضحک، هجوآمیز و رکیک و مستهجن را به هم درآمیخته است. گراسین (90) نیز کتابهائی در موضوع‌های مختلف نوشته و شهرت او بیشتر از بابت کتابی است به نام کری تیکون(91)، که رمانی است فلسفی و مشحون از بدبینی و با انشائی پیچیده و درهم و تصنعی به رشته تحریر درآمده. در فرانسه، رمان نویسی در چند جهت پیش رفت: ابتدا رمانهای روستائی و شبانی که جنبه‌ی مستعار، تصنعی و قهرمانی داشتند مانند رمان آستره (92) که به وسیله‌ی هونوره دورفه (93) تنظیم شد و پس از او مادموازل دوسکودری (94) آثار عظیمی در زمینه‌ی داستانهای قهرمانی، با عباراتی سنگین و پیچیده تنظیم کرد. پس از این باید به رمان روان شناسی اشاره کرد که معروفترین نمونه آن رمان شاهزاده خانم کلو (95)، اثر مادام دولافایت می‌باشد و سرانجام رمان‌های رئالیست مانند فرانسیون (96) اثر شارل سورل (97)، رمان کمیک (98) اثر اسکارون (99) و رمان بورژوا (100) اثر فورتیر. (101) در سایر کشورها رمان‌های داستانی و افسانه آمیز کمتر نوشته می‌شد، با این حال باید از دو اثر قابل ملاحظه که در این زمینه تنظیم یافته است یاد کرد یکی سفرنامه‌ی سیاح (102) تألیف بونیان (103) انگلیسی که کتابی است مستعار و مذهبی و از عقاید دینی پوریتن‌ها الهام گرفته است و دیگر سمپلی سی سیموس (104) تألیف گریملس هوزن (105) آلمانی که شرح اوضاع و احوال آلمان در ایام جنگ سی ساله می‌باشد. نویسنده‌ی این کتاب شرح مصائب جنگ را با بی قیدی استهزاآمیزی به هم درآمیخته است.
شعر با پیشرفتی کم و بیش قابل ملاحظه در همه جا رواج داشت. حماسه سرائی با آنکه ظاهراً در حال زوال بود در انگلیس شاهکاری به نام بهشت گمشده اثر میلتون (106) به وجود آورد. این اثر ابتکار مذهبی عظیمی است. که از مسیحیت بخصوص از عقاید مذهبی پوریتن‌ها الهام گرفته. در این کتاب که از خطاها و سقوط بشر گفتگو می‌کند و در آن اندیشه تورات زیاد به چشم می‌خورد. تصاویر و تشبیهات رعب‌آور، نظم مشکل و وزن‌های متنوع این منظومه، موجب شهرت و معروفیت آن شده است. میلتون گذشته از این، مؤلفه منظومه‌های فلسفی، کمدی و مقالات جدلی نیز بوده. درایدن (107) طرفدار نظریه کلاسی سیسم (پیروی از نویسندگان قدیم و نویسندگان قرن هفدهم) بود و برای رواج آن در انگلیس بسیار کوشید. وی افکار خود را با نوشتن نمایشنامه‌ها، اشعار تغزلی، هجوآمیز و مستعار که هماهنگ، صحیح، بی عیب و بدون هیجان تنظیم شده بودند، عملی کرد. در فرانسه مالرب (108)، غزلسرائی کلاسیک را احیا کرده، ارتباط خود را با مکتب رونسار به هم زد و آثاری کامل به وجود آورد که فاقد روح و الهام عمیق بودند. پس از او، بوالو (109) که مانند درایدن، یک تئوریسین و شاعری متوسط بود، شهرت و معروفیتی کسب کرد، وی در اشعار هجوآمیز مهارتی بسزا داشت و در اثر معروف او، «هنر شاعری (110)» از اصول هنر کلاسیک پیروی شده است. شاعر حقیقی فرانسه در قرن هفدهم، لافونتن، مصنف «داستانها» می‌باشد. وی موضوع داستانها و حکایات خود را از فدر (111) یا ازوپ (112) اقتباس کرده و آنها را با روحی هیجان آمیز، علاقه مند به زندگی و طبیعت، حقایق نفسانی، مسائل ساده و عملی اخلاقی و اشعاری زیبا و رسا به رشته‌ی نظم درآورده. در ایتالیا فقط منظومه‌های قهرنانی و هجوآمیز تاسونی (113) متداول بوده. اثر معروف او، «سطل سرقت شده» (114)، مخلوطی از مطالب جدی، شوخی و مضحک می‌باشد. آلمان، از بابت شعر و شاعری فقیرتر از سایر کشورها بوده؛ شعرائی که آثارشان اصالت و ابتکاری نداشت و پیرو مکتب معروف به «مکتب سیلزی» بوده‌اند از قبیل اوپیتس (115)، فلمینگ (116)، گریفیوس (117) از سرایندگان این دوره در آلمان می‌باشند.
نثرنویسی، طبعاً در همه کشورها مورد توجه بوده ولی فقط در فرانسه آثاری متعدد و قابل ملاحظه تدوین یافته است که از جمله‌ی معروفترین آنها: نامه‌های مادام دوسوینیه (118)، افکار پاسکال، پندهای لارشفوکو (119)، تاریخ جهانی آگریپادوبین یه (120)، یادداشتهای سن سیمون، خطابه‌های رثائی بوسوئه، تلماک اثر فنلون، طبایع و سجایا تألیف لابرویر، مکالمات اموات، اثر فونتنل می‌باشد. از مورخان معروف این دوره باید کلارندون (121) انگلیسی (تاریخ شورش بزرگ)، سارپی (122)، ایتالیائی (تاریخ شورای ترانت) را نام برد.

معماری

پس از انقلابی که رنسانس در معماری به وجود آورد به دوره‌ی آرام و کم فعالیتی می‌رسیم که در آن سرمشق‌های قدیم و اصول رایج در قرن شانزدهم مورد استفاده بوده. با این حال تحولی در این کار صورت گرفت و به ابدع سبک جدیدی معروف به باروک (123) (نامنظم) منجر شد که از مختصات آن زیاده روی در تزیینات کم نظیر و مبهم و پیچیده بود. سقف‌هائی که با نوارهای فتیله‌ای زیرطاق (124) و قوسهای اتکاء (125) ساخته می‌شد از رواج افتاد و ساختن ایوان و مهتابی با آهن معمول شد. ساختن سرستونهای قدیم با تغییراتی که در آن می‌دادند همچنان رایج بود. زینت داخلی ساختمان‌ها روزبه روز بهتر می‌شد. برای پوشش دیوار اتاق‌ها، گچ و خاک و مرمر و چوب به کار می‌رفت. به جای پله‌های مارپیچی، پله‌های مستقیم که دارای نرده‌ها و پله‌های عریض‌تر بود مرسوم گردید. در کلیساها آثار هنر گوتی به چشم می‌خورد و گاهی آنها را با گنبد می‌ساختند. زینت کلیساها زیاد و دارای محراب مرمری و منبر سنگی بودند. در قصرها بیشتر توجه صرف تزیین اتاقهای تشریفات، که دنبال هم قرار داشتند می‌شد. نمای ساختمان‌ها و همچنین دیرها و بیمارستان‌ها، سادگی سابق را حفظ کرد. بنای تئاتر، آموزشگاه و عمارات مخصوص شهرداری‌ها معمول بود. خانه‌های کرایه‌ای زیاد ساخته می‌شد و این خانه‌ها دارای سه، چهار و گاهی پنج طبقه بودند و طبقه‌ی اول آنها به دکان‌دارها اجاره داده می‌شد. هنر ایجاد باغ‌های بزرگ و زببا بخصوص با کوششهای لونوتر (126) که باغهای ورسای و درختان منظم و آب نماها و گل کاری‌های آن (در قطعات مستطیل شکل) توسط او به وجود آمد، توسعه یافت. این نوع باغها را با مختصاتی که ذکر شد، باغ فرانسوی می‌گفتند. وضع راههای ارتباطی با ایجاد جاده‌ها، حفر ترعه‌ها و احداث پل‌ها بهبود یافت. ووبان (127) با بنای قلاع و استحکامات تازه‌ای به شکل کثیرالاضلاع، معماری نظامی را احیا کرد.
در فرانسه، در زمان ‌هانری چهارم و لوئی سیزدهم خانه‌هائی می‌ساختند که دیوارهای آنها به ترتیب دارای یک ردیف آجر و یک ردیف سنگ بود ولی در زمان لوئی چهاردهم ساختمان دیوارها با سنگهای بدون تراش و نماهای متحدالشکل و قرینه که پشت بام آنها دیده نمی‌شد رایج‌تر بود. در آلمان، نفوذ معماری فرانسوی جلب نظر می‌کرد. در ایتالیا روش معماری قرن شانزدهم ادامه داشت و نفوذ ایتالیا در روسیه و انگلیس نیز مشهود بود.
از بناهای معروف این زمان می‌توان قصرهای ورسای (مانسار (128)) و تریانون بزرگ، دروازه‌های سن دنی و سن مارتن در پاریس، گنبد بنای انوالید، ستونهای برنن (129) در رم، کاتدرال سن پل در لندن، قصرهای مونیخ و ‌هایدلبرگ را، نام برد.

حجاری و مجسمه سازی

سبک معروف به باروک که در مبحث معماری به آن اشاره کردیم در حجاری کاملاً مورد استفاده واقع شد و صورتی اغراق آمیز و بسیار مؤثر به خود گرفته در نمایش حالات و حرکات به مبالغه و افراط پرداخت و حتی نسبت به آثار شرک و بت پرستی دوره‌ی رنسانس عکس العمل نشان داد، به هنری که بیشتر جنبه‌ی مسیحی داشت متوجه شد. این تحول در کار هنرمندان ایتالیائی، بخصوص در آثار برنن جلب نظر می‌کند (ربوده شدن پروزرپین، آپولون و دافنه، مقبره‌ی اوربن هشتم، سقاخانه‌ی تریتون). فرانسه در قبول این تمایلات جدید مقاومت بیشتری به خرج داد و کار مجسمه سازی را به روش معمول خویش که تا حدی سنگین و ثقیل به نظر می‌رسید تعقیب کرد. با این حال، پوژه (130) بزرگتربن پیکرساز فرانسوی تحت تأئیر هنر باروک قرار گرفت (مجسمه‌ی میلون دوکروتون (131))، پرسه و آندرومد). مجسمه‌های مذهبی که در اسپانیا با چوبهای الوان ساخته می‌شد، دارای جنبه‌ی ابتکاری بود. آلمان تحت تأئیر هنر خارجی قرار گرفت (مجسمه‌های منتخب بزرگ در برلن، شارل چهارم در پراگ). به طور کلی باید گفت که مجسمه سازی رو به انحطاط بود و فقط گاهی آثاری زیبا و با حال و بدیع نظیر آئار قرن شانزدهم ساخته می‌شد.

نقاشی

انحطاطی که در هنر بروز کرد، در نقاشی بی تأثیر بود و فقط در ایتالیا مخصوصاً در نتیجه‌ی نفوذ یسوعی‌ها، نقاشی در معرض انحطاط واقع شد. نقاش‌های معروف ایتالیائی عبارتند از: لوگید (132)، که نقاشی ماهر، مبتکر و پر نیرو بود ولی شیوه‌های مخصوص خود را زیاد تکرار می‌کرد (ششون، داود، صبح کاذب، آتالانت و هیپومن)؛ آلبان (133) که در آثار خود از افسانه‌های شیرین، داستانهای مستعار، و مناظر روستائی استفاده می‌کرد (چهار عنصر، ونوس در خواب، دیان در حمام)؛ دومی نیکن (134) که پرده‌های نقاشی مذهبی با معنی و مؤثری داشت (سنت آندره، اکسه هومو (135)، سن ژروم)؛ گرشن (136)، که رنگ آمیزیهائی زنده و مؤثر از خود بجا گذاشت (سن توما، ‌هاجر)؛ سالواتور روزا (137) که نقاشی خودستا و پرشور بود (بلیزر، عیسی و علمای یهود).
بزرگترین نقاشان قرن هفدهم را باید در اسپانیا و پی‌با جست. جدائی سیاسی و مذهبی در پی‌با دو مکتب کاملاً متفاوت به وجود آورد یکی در فلاندر و دیگری در هلند. پیشوای مکتب فلامان بدون تردید روبنس (138) بود. وی در آغاز کار تحت تأئیر ایتالیا قرار گرفت ولی بعد ابتکار و اصالتی از خود نشان داد. وی با رنگهای روشن و متضاد و با مهارت و قدرت تام نقاشی می‌کرد. آثار فراوان و متنوعی از او بجا مانده که مربوط به موضوع‌ها و ادوار مختلف بود و در عین حال هم از زمان خود و هم از روزگار قدیم الهام می‌گرفت. این آثار سرشار از حیات، تخیل، نیرو، حرکت و لذات زندگی، ابتکار و نشاط می‌باشند (ماری دومدیسی، نیل ژاک اول به مقام خدائی، تغییر شکل اووید، فرود آمدن از صلیب، ربوده شدن دختران لوسیپ). ژوردانس (139) از اهالی آنور (140) از روبنس پیروی می‌کرد؛ وی فاقد دقت و ظرافت او بود ولی قدرت، مهارت در رنگ آمیزی، نشاط حقیقی و وجهه‌ی عمومی او را داشت (ضیافت پادشاهان، ساتیر (141) و روستائی). وان دیک (142) نیز نقاش بزرگی بود که در شهر آنور به دنیا آمد ولی بیشتر ایام عمر را در انگلستان گذراند و به مناسبت صورت‌هائی که کشید معروفیت زیادی به دست آورد؛ از لحاظ هنری با آنکه تنوع کمتری در آثار او دیده می‌شود به روبنس شباهت داشت ولی لطف و جذابیت پرده‌های نقاشی او بیشتر از کارهای روبنس بود (شارل اول، ‌هانریت دوفرانس، فرزندان شارل اول). اسنی درس (143) در نقاشی حیوانات و اشیاء بی روح (غیر از مناظر و جسد انسان) مهارت داشت و تنیه (144) معروف به جوان در نمایش جشن‌ها، مراسم و اعیاد مذهبی (145)، میخانه‌ها؛ و همچنین در تشریح و توصیف و آداب و اخلاق عمومی ماهر و به کاریکاتورسازی متمایل بود.
پیشوای مکتب هلند، رامبراند از اهالی شهر لید است که تابلوهای مذهبی و تاریخی را ترجیح می‌داد. وی فوق العاده، رئالیست و حقیقت جو، در توصیف و بیان احساسات بلیغ و رسا، مؤثر و صدیق بود. وی ارزش درونی موجودات و اشیا را نشان می‌داد و تصاویر و اشکال مختلف را با هم درآمیخته از اختلاط آنها یک واحد مشترک و زنده ایجاد می‌کرد. معروفترین روش مخصوص او سایه روشن است، به این ترتیب که به وسیله‌ی پرتو نور تندی که در یک پرده‌ی نقاشی تاریک وارد می‌کرد آن صحنه را به وضعی اسرارآمیز و غیرمترقبه روشن می‌ساخت (درس تشریح، شبگردی، زوار امائوس، ساماریتن (146) صنف ماهوت فروشان، تصاویر شخصی). فرانس‌هالس (147) در کشیدن تصویر اشخاص ماهر و نقاشی ملی، رئالیست، و در توصیف حالات و عواطف، فوق العاده توانا بود (افسران کلوونیه (148)، دکارت، نایب السلطنه‌های سنت الیزابت، دیوانه). نقاشی هلند، تحت تأثیر رامبراند قرار داشت و پیروان معروف او عبارت بودند از: وان استاد (149) که نقاشی پرهیجان و جذاب بود، تربورک (150) که از حقیقت و واقع پبروی می‌کرد و به همه چیز به نظر استهزا می‌نگریست، ژراردو (151) که بی اندازه دقیق بود، استین (152) که ظریف و شوخ طبع بود و اصول اخلاقی را رعایت می‌کرد، ورمیر (153) که به روشنائی و نظم و هماهنگی توجه مخصوص داشت. هلندی‌ها بتدریج و بیش از پیش، به تصویر مناظر، که تا آن موقع از آن غافل مانده بودند، پرداختند و آن را اساس کار خویش قرار دادند. این مطلب در آثار: رویسدال (154) که تابلوهائی به رنگ خاکستری تیره از آسمان داشت و شور و نشاط رمانتیک را در آثار خود زنده کرد؛ هوبما (155) که نقاشی دقیق‌تر بود و آثاری یکنواخت داشت؛ کوئیپ (156) با پرده‌های بزرگ روشن و الوان؛ پوتر (157) و وُورمن (158) که به تصویر حیوانات می‌پرداختند مشهود بود.
در قرن هفدهم، در کار نقاشی، اسپانیا با پی‌با به رقابت پرداخت و او که تا این موقع تحت نفوذ ایتالیا قرار داشت خود را از این قید آزاد کرده به ایجاد و ابداع هنری ملی و اصیل مشغول شد. نخستین نقاش با ذوق و توانای اسپانیا یکی از اهالی کرت، به نام گرکو (159) می‌باشد که در کار نقاشی ماهر و در رنگ آمیزی متوسط بود و به تأثیری که پرده‌های او در بیننده می‌گذاشت اهمیت فراوان می‌داد، در تصویر اشکال و اعضای بدن روشی مبالغه آمیز داشت و آثاری جالب و شگفت بوجود آورد (صعود مریم به آسمان، به خاک سپردن کنت ارگاز (160)، رؤیای فیلیپ دوم). ریبرا (161) که خوئی خشن و حیوانی داشت، به نمایش زندگی تیره‌بختان، مصیبت دیدگان، وکسانی که مورد شکنجه و آزار قرار می‌گرفتند یا برعکس تشریح احوال مؤمنان معصوم و ساده دل، سخت علاقه مند بود و به سایه روشن و تصویر چهره‌های بی رنگ روی زمینه‌های تاریک توجه مخصوص نشان می‌داد (سن ژروم، سن لوران، سنت آنیس (162)، وحی و الهام یعقوب). زورباران (163) در تصویر روحانیان تخصصی بسزا داشت و صورتگری رئالیست و پرهیزکار، اهل ریاضت و مورد توجه عامه بود (کشیش فرانسیسکن، سن‌رمون (164)، عیسای کودک در خواب). ولی بزرگترین نقاش اسپانیائی ولاسکز می‌باشد. وی ابتدا به تهیه‌ی پرده‌های مذهبی پرداخت و سپس متوجه موضوع‌های تاریخی و صورت سازی شد؛ در آثار او زیبائی و رئالیسم فوق العاده‌ای جلب نظر می‌کند. پرده‌های نقاشی وی ظریف و زنده می‌باشند و نور و روشنائی که در آنها به کار رفته چنان است که می‌توان از ماوراء آن طبیعت را با تمام شکوه و عظمت خود دریافت و در عین حال آنچه را که در طبیعت پایدار و جاودانی یا سپنجی و ناپایدار است به چشم دید (نیایش مغ‌ها، کوره‌ی آهنگری و ولکن (165)، نیزه‌ها، فیلیپ چهارم، دختران نخ تاب، ندیمه‌های دختر فیلیپ چهارم (166)، ازوپ (167)، کنت دوک دولیوارس (168). موری یو (169) تمام همت خود را صرف نقاشی‌های مذهبی و چهره‌هائی که مورد توجه عامه بود، کرد؛ آثار او مشحون از تخیل، مشاهده ، ترحم و خوش بینی است؛ تابلوهائی که از مریم تصویرکرده، مالی، متنوع، جذاب و اسرارآمیز می‌باشند (مریم با کودک خود، تولد مسیح، نیایش شبانان، خربزه خورما، طاس بازها).
در فرانسه نیز نقاشی بخوبی پیش می‌رفت. فیلیپ دوشام پنی (170)، صورت سازی واقع بین (رئالیست) و متدین بود. پوسن (171) بیشتر ایام عمر را در رم گذراند و از پیشینیان سرمشق می‌گرفت؛ در ترسیم پرده‌های تاریخی ماهر بود و قریحه سرشاری برای نشان دادن حرکت، حالت شاعرانه و نظم و هماهنگی داشت. وی صحنه‌هائی غیر واقعی ابداع می‌کرد که سرشار از اسرار و عظمت، آرامش و اندوه بودند؛ منظره‌ها و دورنماهای او شکوه و جلوه‌ی مخصوصی داشتند (طوفان، پولیفم (172)، هرکول وکاکوس (173)، شبانان آرکادی، سابین‌ها (174)). لورن (175) به نقاشی منظره‌ها، ساختمان‌ها و صحنه‌های اساطیری پرداخت. اهمیت و شهرت وی بیشتر از لحاظ روشنائی زیبا، سایه روشن‌هائی که به رنگ زرین جلوه گر می‌شد، بود. لوبرن (176) نقاشی ظریف و باشوکت بود. وی قدرت مخصوصی برای زینت و آرایش و علاقه‌ی فراوانی به استعاره و تجمل داشت. وی نقاشی دربار لوئی چهاردهم بود. از نقاشان دیگر این دوره در فرانسه، لزوئور (177) و دیگری مین یار (178) که صورت سازی ماهر بود، می‌باشند.

موسیقی

از مختصات موسیقی قرن هفدهم پیش از هر چیز توسعه و پیشرفت اپراست که در ایتالیا ظهور کرد و مخصوصاً در فلورانس، ونیز و ناپل پیش رفت؛ سرود و آواز در این نقاط به مرحله‌ی کمال رسیده (Bel Canto) تزئیناتی در آن راه یافت و مقام اول را به خود اختصاص داده، ارکستر را در درجه‌ی دوم اهمیت قرار داد. معروفترین کسانی که در ایتالیا به تهیه و تنظیم اپرا پرداختند مونته وردی (179) (اورفه، آریان، بازگشت اولیس) و اسکارلاتی (180) (پمپه، پنلوپ عفیف، لائودیسه و برنیس) می‌باشند. در فرانسه، اپرا توسط یک ایتالیائی به نام لولی (181)، پیشرفتهائی حاصل کرد و او، باله (رقص که موضوع مخصوصی را مجسم می‌کند) را در مقام اول اهمیت قرار داد (آلسست، تزه، ایزیس، پروزرپین). اپرا در آلمان و ایتالیا توفیق کمتری به دست آورد.
پس از اپرا، موسیقی مذهبی اهمیت بیشتری کسب کرد و اوراتوریو (182)، یعنی درام تغزلی با موضوع مذهبی در ایتالیا به وجود آمد. نفوذ ایتالیا در سایر کشورها، یعنی در فرانسه و آلمان نیز راه یافت و در این کشورها به تصنیف قطعاتی از موسیقی مذهبی با آواز (موته (183)) سرودها، مزامیر، نمازها اقدام شد.
موسیقی که برای نواختن با سازهای مختلف تهیه می‌شد خیلی کندتر توسعه یافت و از قید کلمات و الفاظ خاربج شده به ترکیب و تألیف نواها و مایه‌ها پرداخت. سه ساز اصلی مورد استفاده ارگ (ارغنون)، کلاوسن (184)، و ویولون بود. ارگ از هر لحاظ تکمیل شد و بیشتر برای موسیقی کلیسا به کار می‌رفت. کلاوسن مخصوص مهمانی‌ها و پذیرائی‌ها بود و ویلون جانشین ویول (185) (سازی که دارای هفت سیم است) شد و در نتیجه‌ی ابتکار اخیر، تنظیم سونات (186) (از مایه‌های موسیقی که برای یک یا دو ساز تهیه شده و مرکب از سه یا چهار قطعه‌ی مختلف بود)، امکان پذیرفت. معروفترین موسیقی دانان قرن هفدهم، غیر از کسانی که به تهیه‌ی اپرا می‌پرداختند، عبارتند از: کوپرن (187) فوانسوی، بوکستود (188) دانمارکی، پورسل (189) انگلیسی و ‌هانری شوتز آلمانی.

تعلیم و تربیت

از نظر مذهبی، نفوذ تازه‌ای که جلب نظر می‌کرد، تأئیر ژان سنیست‌ها بود که آموزشگاههائی در پورروایال تأسیس کردند. در این مدارس تعلیمات متین، منطقی و عمیقی می‌دادند، زبان فرانسه مقام اول اهمیت را داشت، زبان لاتن و یونانی نیز تعلیم داده می‌شد، مطالعه‌ی علوم و زبانهای جدید نیز معمول بود.
لاسال (190) فرقه برادران این یورانتن (191) را تأسیس کرد. اعضای این فرقه به تعلیم عامه می‌پرداختند و همان کاری را که یسوعی‌ها پرای تعلیمات متوسطه انجام داده بودند این فرقه برای تعلیمات عمومی به عهده گرفت. فنلون، درباره‌ی تعلیم و تربیت دختران که تا این موقع هرگز مورد التفات قرار نگرفته بود، رساله‌ای نوشت.
در آلمان، راتیک (192) به تعلیم زبان آلمانی اهمیت مخصوص داد و به زبانهای قدیم توجه کمتری مبذول داشت. فرانک (193)، مؤسس فرقه مذهبی پیه‌تیسم (194)، مدارسی ایجاد کرد که کارشان قرین توفیق بود بخصوص که پس از جنگ سی ساله آموزشگاهها در آلمان کم شده و وضع خوبی نداشتند.
در انگلیس، لاک، فیلسوف معروف، تنبیهات بدنی را منع کرد و حذف زبان یونانی و تعمیم و توسعه‌ی تعلیماتی را که مفید برای جسم و جان باشد پیشنهاد نمود.
کومنیوس (195) که از چک‌ها بود، از لحاظ تئوری‌های خود (آموزشگاههای متعدد و متناسب با سن و سال، اهمیت زبان مادری) و همچنین آثاری که تألیف کرده است (کتابی در تعلیم و تربیت (196)، اوربیس پیکتوس (197)) از بزرگترین علمای تعلیم و تربیت این قرن محسوب می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1- Branca
2- Francini
3- Denis Papin
4- Jobert
5- Huygens
6- Colbert
7- Escompte
8- Dépôt
9- Neper
10- Bernoulli
11- Briggs
12- Fermat
13- R?mer
14- Cassini
15- Voss
16- de Guericke
17- Gassendi
18- Stahl
19- Van Helmont
20- Brand
21- Jung
22- Ray
23- Malpighi
24- Mariotte
25- Grew
26- Harvey
27- Aselli
28- Vaisseaux Chylifères
29- Rudbeck
30- Wirsung
31- Ham
32- Hobbes
33- Liberté
34- Malebranche
35- Occasionnalisme= علل سببی، علل عرضی
36- Substance
37- Attribut
38- Mode
39- la pensée et I’etendue
40-I’harmonie préétablie
41- Mètamorphose
42- Locke
43- Nominalisme
44- Jansénisme
45- Ypres
46- Provinciales
47- Quiétisme
48- Molinos
49- Non- Conformistes
50- Persbytériens
51- Puritains
52- Arminiens
53- Gomaristes
54- Nicon
55- Classicisme
56- Euphuisme
57- Marinisme
58- Gongorisme
59- le Cid
60- Cinna
61- Polyeucte
62- Nicomède
63- Brénice
64- Phèdre
65- Esther
66- Crébillon
67- Regnard
68- Ben Jonson
69- Volpone
70- Beaumont
71- Fletcher
72- Webster
73- la duchesse de Malfy
74- Restauration
75- Congreve
76- Otway
77- Lope de Vega
78- Autos Sacramentales
79- Guillen de Castro
80- Guevara
81- Tirso de Molina
82- Alarcon
83- Ségovie
84- Calderon
85- Sancho Pança
86- Aleman
87- Guzman de Alfarache
88- Quevedo
89- Buscon
90- Gracian
91- Criticon
92- I’Astrée
93- Honoré d’Urfé
94- Mlle de Scudéry
95- la Princesse de Clèves
96- Francion
97- Sorel
98- le Roman Comique
99- Scarron
100- le Roman Bourgeois
101- Furetière
102- le Voyage du Pèlerin
103- Bunyan
104- Simplicissimus
105- Grimmelshausen
106- Milton
107- Dryden
108- Malherbe
109- Boileau
110- I’Art Poétique
111- Phèdre
112- Esope
113- Tassoni
114- le Seau Enlevé
115- Opitz
116- Fleming
117- Gryphius
118- Mme de Sévigné
119- La Rochefoucauld
120- Agrippa d’Aubigné
121- Clarendon
122- Sarpi
123- Baroque
124- Voûtes à Nervures
125- Arcs- boutants
126- Le Nôtre
127- Vauban
128- Mansart
129- Bernin
130- Puget
131- Milon de Crotone
132- Guido Reni= Le Guide
133- I’Albane
134- Le Dominiquin
135- Ecce Homo= یعنی، این است آن مرد؛ جمله‌ای است که پیلات فرماندار رومی یهودیه برای نشان دادن عیسی، که یک شاخه نی در درست و تاجی از خار بر سر داشت، به یهودیان ادا کرد.
136- le Guerchin
137- Salvator Rosa
138- Rubens
139- Jordaens
140- Anevers
141- Satyre
142- Van Dyck
143- Snyders
144- Téniers
145- Kermesse
146- Samaritain
147- Frans Hals
148- les officiers de Cluveniers
149- Van Ostade
150- Terborch
151- Gérard Dou
152- Steen
153- Vermeer
154- Ruysdaël
155- Hobbema
156- Duyp
157- Potter
158- Wouwerman
159- Dreco
160- Comte d’Orgaz
161- Ribera
162- Sainte- Agnès
163- Zurbaran
164- Saint Raymond
165- Vulcain
166- les Menines
167- Esope (لقمان حکیم)
168- le Comte- duc d’Olivarès
169- Murillo
170- Ph. De Champaigne
171- Poussin
172- Polyphème
173- Cacus
174- les Sabines
175- Le Lorrain
176- Le Brun
177- Lesueur
178- Mignard
179- Monteverdi
180- Scarlatti
181- Lulli
182- Oratorio
183- Motets
184- Clavecin
185- Viole
186- Sontae
187- Couperin
188- Buxtehude
189- Purcell
190- La Salle
191- Frères Ignoratins
192- Ratich
193- Francke
194- Piétisme
195- Coménius
196- Grande Didoctique
197- Orbis Pictus

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم