نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

فرانسه:

جانشینی لوئی چهاردهم در سال 1715 به نواده او لوئی پانزدهم که پنج ساله بود، رسید؛ نیابت سلطنت پادشاه پنج ساله را، برادرزاده‌ی لوئی چهاردهم، فیلیپ، دوک دورلئان، که مردی مهربان و خوشگذران بود به عهده داشت؛ فیلیپ با وضع دشواری مواجه بود چون خزانه تهی، مملکت ویران و ورشکسته، مردم و نجبا ناراضی بودند. در همین موقع یکی از اهالی اسکاتلند به نام لاو (1)، نظام مالی جدیدی که مبتنی بر انتشار پول کاغذی، ایجاد بانک دولتی و یک کمپانی مستعمراتی بود طرح و اجرا کرد؛ این سیستم ابتدا قرین توفیق بود ولی بزودی، سهام و اوراق بانکی ارزش خود را از دست دادند، گروهی از مردم به فقر و مسکنت افتادند و دولت که از عهده پرداخت دیون خود برنمی آمد دچار ورشکستگی شد. در سیاست خارجی، این کشور روش صلح جویانه داشت و طرفدار انگلیس و مخالف اسپانیا بود.
لوئی پانزدهم در سال 1723 به سن رشد رسید و اختیار اداره‌ی امور را به عهده کاردینال دوبوا (2) گذاشت ولی حکومت او توأم با فساد و موجب سرشکستگی فرانسه در برابر بیگانگان بود. دوبوا برای توافق و همکاری با انگلیس به هرکاری دست زد و کمی بعد از او، و فیلیپ دورلئان از دنیا رفتند و دوک دوبوربون که پس از دوبوا به نخست وزیری رسید چندان لیاقت و استعدادی نداشت. وی سختگیری‌های مذهبی را از سر گرفت و از عهده اصلاح امور مالی برنیامد. در این موقع لوئی پانزدهم با ماری لکزینسکی دختر استانیسلاس، پادشاه مخلوع لهستان وصلت کرده، دوک دوبوربون را معزول و کاردینال دو فلوری را که مردی کاردان و خود رأی، و صلح جو و هواخواه انگلیس بود به جای او گذاشت. وی ناچار در جنگهای جانشینی لهستان و اسپانیا شرکت جست و پس از مرگ او در سال 1743 لوئی پانزدهم کسی را به جانشینی او انتخاب نکرد و اعلام داشت که خود شخصاً حکومت خواهد کرد. لوئی پادشاهی بدگمان، بی قید، تن پرور و اسیر هوس‌ها و خوشگذرانی‌های خود بود و با توجه به این صفات می توان به علت سیاست غلط زمان سلطنت او و ناکامی‌های جنگ هفت ساله پی برد. ملت در آغاز کار، مهر و محبتی نسبت به پادشاه که به «محبوب» معروف شده بود نشان می داد ولی بتدریج از او دل برداشت. لوئی پانزدهم معشوقه‌های متعددی داشت که معروفتر از همه مادام دوبومپادور و مادام دوباری (3) بودند. در نتیجه اختلافاتی که میان دولت و یسوعی‌ها درگرفت و به مناسبت اغتشاش‌هائی که بروز کرد، یسوعی‌ها از فرانسه تبعید و مجالس و محاکم مختلف فرانسه منحل شدند. تنها کامیابی فرانسه در این دوره تصاحب لرن و کرس می باشد؛ این جزیره به توسط شوازول (4)،که یکی از بهترین وزرای این زمان به شمار میآمد، از زمامداران ژن خریداری شد.
لوئی پانزدهم درسال1774 چشم از جهان فروبست و تاج و تخت را به نوه خود، لوئی شانزده، که مودی درستکار و خداشناس و با ماری آنتوانت، دختر ماری ترز وصلت کرده بود، واگذاشت. سالهای اول سلطنت او بخوبی گذشت و پادشاه، وزرای لوئی پانزدهم را خلع کرده، مردان لایق تری را (تورگو، مالزرب) (5) به جای آنها گماشت و مجالس و محاکم را بار دیگر به کار دعوت کرد. منتهی باید دانست که وضع مالی در زمان سلطنت لوئی پانزدهم به صورت نامطلوبی درآمده، اصلاح پذیر نبود؛ فقر و تهیدستی مردم را بشدت تهدید می کرد و نجبا و روحانیان با سرسختی در فکر دفاع از منافع و امتیازات خویش بودند. نکر (6) (از اهالی ژنو)، پس از برکناری تورگو و مالزرب برای برقراری نظم و سر و سامان دادن به پریشانی به کار دعوت شد ولی توفیقی به دست نیاورد. در همین موقع آتش جنگ استقلال، در امریکا زبانه کشیده بود و فرانسه برای مخالفت با انگلیسی‌ها در آن شرکت جست. با این اقدام پیشرفتهائی نصیب فرانسه شد و به موجب عهدنامه ورسای (1783) چند مستعمره سابق او به او برگشت. کوشش وزیرانی که پس از نکر روی کار آمدند برای تقلیل مخارج و انجام اصلاحات مالی به جائی نرسید. ملت به زمزمه‌ی شکایت پرداخته و به فکر افتاده بود که تقاضای تشکیل مجلس طبقاتی (اتاژنرو) بنماید.

انگلیس:

آن، ملکه‌ی انگلیس در سال 1714 وفات یافت و مردم که زیر بار سلطنت برادر او، ژاک سوم، که کاتولیک مذهب بود، نمی رفتند، منتخب‌هانوور، ژرژ اول، نواده‌ی ژاک اول را، به سلطنت خواندند. به این ترتیب خانواده‌هانوور جانشین سلسله‌ی استوارت شد. ژرژ اول، که بکلی آلمانی، خسیس و بی اعتنا به آداب و قوانین مذهبی بود و هیچ انگلیسی نمی دانست منحصراً در فکر حوزه انتخابی خود بود. وی اختیار حکومت را به دست ویگ‌ها (7) گذاشت. معروفترین رهبر این حزب، والپول، مردی صلح جو و محافظه کار بود و پس از یک دوره بحران مالی شدید، کشور انگلیس را به سعادت و رفاه رسانید.
در سال 1727، ژرژ دوم، به جای پدر بر تخت سلطنت انگلیس نشست و وزیرانی از قبیل کارتره (8) و ویلیام پیت با سیاستی جدی تر به اداره مملکت پرداختند؛ جنگ جانشینی اتریش و جنگ هفت ساله در همین ایام صورت گرفت. پادشاه خودپسند و تندخوی انگلیس که از سیاست آلمانی پدر پیروی می کرد، با انگلیسی‌ها میانه‌ی خوبی نداشت و اقدامات شارل ادوارد، پسر ژاک سوم، برای تصرف انگلیس، بی نتیجه ماند؛ شارل با آنکه دو بار بر ژرژ دوم غلبه کرده بود درکولودن (9) شکست خورد و مجبور به فرار شد. اتحاد میان اکوس و انگلیس نتایج درخشانی داشت ولی وضع ایرلند بسیار بد و نامطلوب بود.
ژرژ دوم در سال 1760 درگذشت و نوه اش، ژرژ سوم، جانشین او شد، وی نخستین زمامداری است از خانواده ی‌هانوورکه واقعاً انگلیسی، متدین، درستکار، صرفه جو ولی بااراده، سختگیر و بی گذشت بود. جنگ هفت ساله به نفع انگلیس تمام شد و ژرژ سوم، پیت را معزول کرده حزب توری را روی کار آورد. در همین موقع اغتشاش‌هائی در امریکا صورت گرفت که به جنگ استقلال منجر شد و در ضمن آن انگلیسی‌ها شکست‌های سختی خوردند. پس از چند بار تغییر و تبدیل وزرا، پسر ویلیام پیت (که همان اسم پدر را بر خو د گذاشته بود) به نخست وزیری رسید. وی با اتکاء به ویگ‌ها، مالیه مملکت را احیا کرد و تصمیمات متعدد و سودمندی برای پیشرفت تجارت و صنعت گرفت. انقلاب کبیر فرانسه شروع شده و دولت انگلیس مجبور به جنگ با فرانسویان بود. در وضع احزاب تحولاتی رخ داد و پیت خود را به توری‌ها نزدیک کرد. وی با وجود ناتوانی مملکت، برای پیروزی کوشید و برای حل مسأله ایرلند تصمیم به اتحاد با بریتانیای کبیر و ایرلند گرفت. ژرژ سوم که دچار بیماری روانی شده بود خیلی کم به کارها می پرداخت.

اتریش:

پیش از این گفته شد که امپراتور شارل ششم، جنگ جانشینی اسپانیا را به نفع خود خاتمه داد ولی در جنگ جانشینی لهستان، شکست‌هائی نصیب او گردید؛ اشتغال عمده‌ی خاطر او، در ایام سلطنت، تأمین تاج و تخت (10) برای دخترش ماری ترز بود که شاهزاده خانمی باهوش و فعال محسوب می شد و شوهر وی، فرانسوای اول، نقش مهمی انجام نمی داد. این ایام مصادف با جنگ اتریش و جنگ هفت ساله بود، که دولت اتریش را ضعیف و ناتوان کرده مقدمات تجزیه امپراتوری را فراهم ساختند.
ژوزف دوم، پسر فرانسوای اول و ماری ترز، در سال 1765 امپراتور شد؛ وی که بسیار پرکار بود و هدفهای عالی داشت در صدد تغییر وضع و متحد ساختن ممالک خود، بدون مشورت با دیگران، برآمد. این کار به ژوزفیسم (11) یا استبداد روشن معروف است. این کوشش‌ها بخصوص در بلژیک و هنگری با مخالفت‌هائی روبرو شد؛ با این حال اقدامات ژوزف دوم مفید بود: وی بردگی را منع و بنگاه تعاون عمومی را ایجاد کرد، طلاق و زناشوئی غیرمذهبی را مجاز ساخت و در دادگستری و ارتش اصلاحاتی به عمل آورد. سیاست مذهبی او با کالیکانیسم (عقیده‌ی آزادی کلیساها از قید اطاعت پاپ که نخستین بار در فرانسه اعلام و اجرا شد) شباهت داشت: وی از قدرت پاپ‌ها کاست، دیرها و صومعه‌ها را بست و یسوعی‌ها را تبعید کرد. این نتایج آزادیخواهانه با روشهای استبدادی به دست آمد. ژوزف دوم در سال 1790 جان سپرد و برادرش لئوپلا دوم که جانشین او شد بیش از دو سال سلطنت نکرد. وی که با اوضاع آشفته‌ای مواجه بود و در زمان انقلاب کبیر فرانسه سلطنت می کرد رفتاری معتدل و صلح جویانه داشت.

پروس:

فردریک گیوم اول، معروف به پادشاه گروهبان، از سال 1713 به سلطنت پرداخت. وی که مردی سختگیر و صرفه جو بود پیش از هر کار به اصلاح وضع ارتش مبادرت کرد و از هرگونه اقدامی که به جنگ منجر شود دوری جست. او ارتش پروس را به این ترتیب به صورت بهترین ارتش‌های اروپا درآورد و گذشته از این به تأمین رفاه رعایای خود نیز توجه کرده، صنعت و تعلیم و تربیت را توسعه داد، همچنین مهاجران پروتستان را به سکونت در پروس جلب کرد و از مخارج بیهوده جلوگیری به عمل آورد. وی در سال1740 دنیا را وداع گفت.
پسر او، فردریک دوم، معروف به کبیر، با آنکه از لحاظ تمایلات نظامی شبیه پدر بود برعکس پدر، علاقه شدیدی به هنر، ادبیات و فلسفه داشت. وی پادشاهی با فراست، فعال، دقیق، بااراده و شکاک بود و با سپاه مجهز و آماده خود سیلزی را به تصرف درآورد و همین امر موجب جنگ جانشینی اتریش شد. جنگ جانشینی اتریش به نفع فردریک دوم خاتمه یافت و جنگ هفت ساله هم نتوانست از امتیازاتی که او در این جنگ تحصیل کرده بود بکاهد. فردریک در ایام صلح، اقدامات پدر را تعقیب کرد و با توجه مخصوص به مسائل اقتصادی زیانهای دو جنگ بزرگ و وحشتناک زمان خود را ترمیم نمود. وی در سال 1786 مرد و سلطنت پروس به دست برادرزاده او، فردریک گیوم دوم، که مردی شجاع و باهمت ولی کم لیاقت بود، افتاد. در زمان او وضع اداری مطلوب نبود، به امور مالی توجهی نمی شد و جنگ با فرانسه نتیجه خوبی برای پروس نداشت.

روسیه:

کاترین اول، همسر پطرکبیر فقط دو سال سلطنت کرد؛ پسرخوانده او پطر دوم جانشین او شد و با رعایت اعتدال سیاست اصلاحات زمان پدر را تعقیب کرد. در سال 1730، دختر پطرکبیر، آنا، به تخت سلطنت روسیه نشست؛ وی تمایلات استبدادی و ذوق و سلیقه‌ی آلمانی داشت و با اتریش عقد اتحاد بست. در زمان او نفوذ آلمان در دربار روسیه بالا رفت و تعداد افراد محکوم به مرگ و تبعیدی افزایش یافت.
ایوان ششم، جانشین او به وسیله‌ی الیزابت، دختر پطرکبیر از سلطنت محروم شد (1741)؛ وی رفتاری ضد آلمانی در پیش گرفته، با سوئد جنگید و پس از اتحاد با اتریش در جنگ هفت ساله شرکت جست. وی در عین دلبستگی به مذهب، مردی عیاش، سختگیر و بی گذشت و نسبت به مسائل ملی و قومی علاقه مند بود. برادر زاده‌ی او پطر سوم، بر عکس، هواخواه آلمان‌ها و بخصوص فردریک دوم بود. وی از اتحاد با فرانسه و اتریش دست کشید ولی چندی بعد به قتل رسید و همسرش کاترین دوم در سال 1762 به تخت سلطنت نشست.
کاترین دوم آنکه آلمانی بود از سیاستی کاملاً روسی پیروی می کرد. وی زنی خوشگذران بود و عشاق متعدد داشت ولی باهوش و مدبر و حامی هنرمندان و نویسندگان و با فلاسفه محشور بود. وی به صورت زمامداری خودرأی و مستبد، مانند ژوزف دوم، حکومت کرد و در سازمان اداری، قضائی و آموزشی مملکت اصلاحاتی به عمل آورد، در زمان او تجارت توسعه یافت، شهرها و حوزه‌های کشاورزی ایجاد شد و در نتیجه‌ی جنگهائی که با ترکیه و در مورد تقسیم لهستان صورت گرفت خاک روسیه وسعت یافت. وی با سوئد و ایران نیز جنگید، منتهی از این جنگها نتیجه‌ای نگرفت. با وجود تمایلاتی که او به پیشرفت و ترقی کشور داشت در وضع سرف‌ها که تعدادشان زیاد و بی نهایت فقیر و تنگدست بودند، بهبودی حاصل نشد، وی از انقلاب کبیر فرانسه بسیار ناراضی و متغیر بود و در سال 1796 از دنیا رفت.

پی‌نوشت‌ها:

1- Law.
2- Dubois.
3- Mane du Barry.
4- Choiseul.
5- Malesherbes.
6- Necker.
7- Whigs.
8- Carteret.
9- Culloden.
10- la Pragmatique sanction.
11- Josèphisme.

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمه‌ی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم