داستان قدامه
داستان قدامه
نويسنده:محمد تستري
منبع:قضاوتهاي امير المومنين(ع)
منبع:قضاوتهاي امير المومنين(ع)
قدامه بن مظعون ، شراب نوشيد، عمر تصميم گرفت بر او حد جاري كند، قدامه به عمر گفت : حد بر من روا نيست . زيرا خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد : ليس علي الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا بر آنان كه ايمان آورده اند و كردار شايسته انجام داده اند، گناهي نيست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهيزند و ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند. پس عمر از او صرف نظر كرد. اميرالمومنين عليه السلام اين را شنيد نزد عمر رفت و به وي فرمود: چرا به قدامه حد نزدي ؟ عمر: قدامه اين آيه را برايم خواند و خود را از مصاديق آن دانست . علي عليه السلام : قدامه از مصاديق اين آيه نيست ؛ زيرا كساني كه ايمان آورده و كردار نيك انجام مي دهند هرگز حرامي را حلال نمي شمرند، اينك قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جاري كن . و اگر توبه نكرد او را به قتل برسان ؛ زيرا از اسلام خارج شده است . عمر به خود آمد و قدامه را طلبيد، و چون قدامه از جريان باخبر شد نزد عمر اظهار ندامت و توبه كرد و عمر از حكم قتلش درگذشت و آنگاه كه خواست به او تازيانه بزند مقدارش را نمي دانست ، باز از آن حضرت راهنمايي خواست . علي عليه السلام به او فرمود: حدش هشتاد تازيانه است ؛ زيرا كسي كه شراب نوشد مست مي شود، و در آن هنگام هذيان مي گويد و به مردم تهمت مي زند پس عمر طبق دستور آن حضرت عمل كرد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}