نویسنده: حنانه کیهان‌دوست




 

درباره قیس بن سعد از اصحاب پیامبر (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) و امیرالمؤمین (علیه‌السلام) چه می‌دانید؟

مورخین و سیره نویسان او را یکی از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) می‌دانند؛ مردی که با بینش اجتماعی و سیاسی متفاوت یار همیشگی پیامبر، امیرالمؤمنین و امام حسن (علیه‌السلام) بود. روایت است امام حسن (علیه‌السلام) به زیرکی و سیاست قیس بن سعد اعتماد ویژه‌ای داشت. طوری که به عبیدالله بن عباس، فرمانده لشکرش که 12 هزار سپاهی گوش به فرمان او بودند دستور داد در جنگ با معاویه، در مواقع حساس با قیس مشورت کند و نظر او را اجرا نماید. معاویه نقش قیس را چنان مهم می‌دانست که پس از بازگشت او از مصر به مدینه که با تهدید مامورانش انجام شد نامه‌ای تند به اسود بن ابوالبختری نوشت با ‌‌این مضمون: «شما کاری کردید که قیس به سوی علی رفت. به خدا قسم اگر هزار مرد جنگی به یاری علی می‌فرستادید. از‌‌ این بدتر نبود که قیس را وادار ساختید به او بپیوندد و در کنارش باشد».

برداشت اول

رئیس قبیله خزرج

درباره ی زمان تولد قیس تاریخ دقیقی موجود نیست. شواهد نشان می‌دهد او در زمان ورود پیامبر (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) به مدینه نوجوان بوده. پس احتمالا تولدش به اوایل اسلام یا کمی ‌پیش از آن بر می‌گردد. پدرش سعدبن عباده، بزرگ و رئیس قبیله خزرج بود؛ پیشوای انصار و از فرماندهان ارشد اسلام که پیامبر بارها به او عنایت خاصی کرده بود و در غزوه «ذی فرد» درباره‌اش فرموده بود: «بار‌الها! رحمتت را بر سعد و خاندانش ارزانی دار. چه نیک مردی است سعدبن عباده». پدر قیس سال 14 یا 15 هجری در «حوران» جایی حوالی شام کشته شد و بعد از آن قیس رئیس قبیله خزرج شد. مادر قیس هم (فکیهه) دختر عبیدبن دلهم بن حارثه بود. شکل و شمایل قیس را در سروده‌هایش می‌توان پیدا کرد؛ «من از قوم یمانی، آقا و رئیس آن قبیله هستم. مردم دو دسته‌اند: فرمانده یا فرمانبردار. اصالت و مقام من بر همگان چیره شد و همه را تحت الشعاع قرار داده. من از اندامی ‌کشیده و قدرتی زیاد بهره می‌برم و از ‌‌این جهت بر مردان برتری دارم». او را مردی بلندقامت توصیف کرده‌اند؛ مردی با عضلاتی سخت، پیچیده و محکم. در تاریخ آمده در روزگار پیامبر (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) 10 نفر از اهالی مدینه بلند قد و رشید بودند که قیس یکی از آنها بود. ابوالفرج اصفهانی گفته: «قیس بلندقامت بود و هنگا می‌که بر اسب بزرگی می‌نشست، پاهایش از دو طرف به زمین می‌رسید».

برداشت دوم

ثروتمند محبوب

درباره تقوای قیس روایت‌های عجیبی وجود دارد. مثلاً در تاریخ آمده روزی او مشغول نماز بود که در سجده‌گاهش ماری پیدا شد اما او به نماز خود ادامه داد. مار به گردن او پیچید اما او باز هم از نماز دست نکشید تا‌‌ اینکه پس از پایان نماز، مار را از گردنش جدا کرد و به طرفی انداخت. می‌گویند او همیشه در حال ذکر و دعا بود و همیشه وقتی دعا می‌کرد، انگشت سبابه‌اش را به سمت بالا نگه می‌داشت. گفته‌اند او اموال زیادی هم داشته و همیشه به نیازمندان شهر کمک می‌کرده. روزی قیس بیمار شد و چون بدهکاران توان پرداخت بدهی شان را نداشتند، به عیادت او نرفتند. قیس گفت: «خداوند ثروتی را که موجب می‌شود برادران مومنم کمتر از من دیدن کنند نابود سازد». به خاطر همین دستور داد در شهر جار بزنند قیس همه بدهکارانش را بخشیده. طولی نکشید که مردم از همه طرف به خانه او آمدند و جمعیت آنقدر زیاد بود که پلکان درب ورودی خانه‌اش خراب شد.

برداشت سوم

ذکری که پیامبر(صلی‌الله علیه و آله و سلم) به قیس آموخت

قیس، خودش و قبیله خزرج را در اختیار نبی مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) قرار داد و در رکاب آن حضرت در بسیاری از جنگ‌ها شرکت کرد. شعرهایی که از قول او نقل شده، حضورش در جنگ‌های مختلف از جمله بدر، احد، حنین و خیبر آمده. او در بعضی از جنگ‌ها پرچم انصار را به دوش می‌کشید و در کنار پیامبر حرکت می‌کرد. می‌گویند او همیشه هیبتی داشت که دل دشمنان شجاع نبی مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) را هم می‌لرزاند قیس حدود 10 سال همیشه کنار پیامبر بود و آن حضرت به او عنایت خاصی داشت. قیس در جایی گفته: برای خواندن تعقیبات نماز نشسته بودم که رسول‌الله به من فرمود می‌خواهی تو را به یکی از درهای بهشت راهنمایی کنم؟ گفتم آری. پیامبر فرمود: فراوان بگو «لا حول و لاقوة الا بالله». قیس در روزگار پیامبر (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم) سمت ریاست شرطه‌های شهر را داشت و اجرای دستورات امنیتی و انتظامی ‌به او سپرده شده بود. گاهی او را برای جمع‌آوری مالیات و زکات به شهرهای اطراف می‌فرستادند و مسلمانان به او احترام می‌گذاشتند.

برداشت چهارم

کارگزاران امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)

در تاریخ آمده که قیس در واقعه غدیرخم حاضر بود و به خاطر شنیدن حدیث غدیر از زبان پیامبر (صلی‌الله علیه و‌آله و‌سلم)، یکی از 12 نفری بود که تصمیم گرفت با اتفاقات و نتایج ماجرای سقیفه بنی ساعده مقابله کند. اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) او و بقیه معترضین را به آرامش دعوت کرد. قیس در سال 19 هجری قمری در فتح مصر شرکت کرد و همانجا ساکن شد اما در ماجرای اعتراض مردم به عثمان به مدینه برگشت. او از مشاورین همیشگی حضرت امیر بود و با به حکومت رسیدن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در سال 36 قمری برای استانداری مصر انتخاب شد. او جزو اولین گروه کارگزاران اعزامی ‌آن حضرت بود. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هنگام اعزام قیس به مصر به او سه نکته را گوشزد کرد و گفت: «اول‌‌اینکه باید یاران و همکاران یک کارگزار از میان افراد مورد اطمینان و قابل اعتماد انتخاب شوند تا مبادا دست به خیانت و توطئه زده یا با دشمن همکاری کنند. دوم‌‌اینکه استفاده از تشریفات در برخی مواقع لازم است و نباید آن را نشانه کبر و غرور دانست بلکه تشریفات نظامی ‌باعث عزت مؤمنین و دوستداران حکومت حق و باعث ذلت دشمنان می‌شود. سوم ‌‌اینکه باید با تمام مردم مهربان بود و به توطئه‌های افراد مشکوک توجه داشت و نسبت به آنها سخت گرفت». او در جواب آن حضرت از خدا خواست بتواند ‌‌این توصیه‌ها را عملی کند و با هفت نفر از اعضای خانواده‌اش به سمت مصر حرکت کرد و اول ماه ربیع‌الاول همان سال وارد مصر شد. او هیچوقت حاضر نشد با معاویه همکاری کند و همین مسئله برای حاکم شام سنگین بود. پس معاویه نامه‌ای دروغین جعل کرد که انگار قیس به او ابراز وفاداری کرده. ‌‌این شایعه کم‌کم به گوش مردم رسید و نزدیکان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به آن حضرت فشار آوردند که قیس را بر کنار کند. اما او زیر بار نمی‌رفت. در گیر و دار همین ماجراها، قصه دیگری پیش آمد که قیس برای ‌‌اینکه شر مخالفان به امام نرسد، در مقابل آنها نرمش‌هایی نشان داد.‌‌ این سیاست قیس به مذاق بعضی‌ها خوش نیامد و گفتند ‌‌این کار صحت شایعه را تایید می‌کند.‌‌ این بود که امام را مجبور کردند برخلاف میل باطنی‌اش او را به مدینه برگرداند و محمدبن ابوبکر را جایگزین وی کند. قیس بعد از ‌‌این هم مشاور همیشگی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بود. امیرالمؤمنین در دوره‌ای اشعث بن قیس را که از طرف عثمان کارگزار آذربایجان بود برکنار و قیس بن سعد را به عنوان کارگزاران منطقه انتخاب کرد. او در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان هم حضور داشت و مجروح شد و در دوران حکومت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمانده شرطه‌الخمیس که گروهی از یاران فدایی امام بودند بود.

برداشت پنجم

مردی که فریب نخورد

بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وقتی امام حسن (علیه‌السلام) زمام امور را به دست گرفت، آن حضرت نیز با خرابکاری‌ها و نافرمانی‌های معاویه روبه رو شد. معاویه سپاه بزرگی از شام را برای مقابله با آن حضرت راهی کوفه کرد و امام هم برای جنگ با معاویه تصمیم قطعی گرفت. پس از جمع‌آوری سپاه، امام حسن (علیه‌السلام) از کوفه خارج شد و با سپاه به جایی به نام «نخیله» رسیدند و پس از آن در منطقه «عبدالرحمان» سه روز اردو زدند تا سپاه منسجم شود. حدود 40 هزار نفر سواره و پیاده در لشکر امام حضور داشتند. امام حسن (علیه‌السلام) سیاست جنگی خود را‌‌ این طوری انتخاب کرد که 12 هزار نفر برای توقف پیشروی لشکر معاویه حرکت کنند. آن حضرت فرماندهی ‌‌این عده را به عبیدالله بن عباس سپرد و قیس بن سعد را هم به عنوان جانشین او قرار داد. طولی نکشید که عبیدالله بن عباس همراه سپاه در مکانی به نام «مَسکِن» با سپاه معاویه روبه رو شد و در همانجا اردو زد. در آن زمان معاویه، فرصت را برای فریب عبیدالله مناسب دید و نامه‌ای به او نوشت و در آن به او وعده داد که اگر لشکر عراق را رها کند و به سمت معاویه برود، مبلغ یک میلیون درهم به عنوان پاداش به او پرداخت کند. عبیدالله بن عباس‌‌این پیشنهاد معاویه را پذیرفت و موقعیت نظامی ‌سپاه امام حسن (علیه‌السلام) تضعیف شد اما قیس کوتاه نیامد و فرماندهی سپاه را به دست گرفت و سعی کرد با یک سخنرانی، اقدام معاویه و عبیدالله را نکوهش کرده و روحیه سربازان را برای ادامه مسیر تقویت کند. بعد از‌‌ این نامه‌ای هم به امام حسن نوشت و ماجرا را شرح داد و گفت همچنان به تو وفادار خواهم ماند. معاویه دست به کار شد تا او را هم فریب دهد اما نتوانست.

برداشت آخر

گوش به فرمان امام حسن(ع)

وقتی امام حسن (علیه‌السلام) از سر اجبار با معاویه صلح کرد. معاویه برای تثبیت موقعیتش تصمیم گرفت از بنی‌هاشم و بزرگان مخالف خودش بیعت بگیرد. به خاطر همین افرادی را فرا خواند که در میان آنها امام حسین(علیه‌السلام) و قیس بن سعد هم حضور داشتند. امام حسن به معاویه فرمود: «برادرم حسین را به این کار وادار نکن. زیرا با تو بیعت نمی‌کند مگر اینکه کشته شود و او کشته نمی‌شود مگر اینکه همه اهل بیت او کشته شوند. و اهل بیت او کشته نمی‌شوند تا اینکه اهل شام را بکشند». در پی این حرف‌های امام حسن(علیه‌السلام) بود که معاویه از انجام این کار منصرف شد. پس از آن معاویه برای گرفتن بیعت متوجه قیس شد. قیس در آن زمان باز هم ایستاد وعلم مخالفت و ستیز را کنار نگذاشت. ضمن اینکه با شنیدن خبر صلح امام حسن(علیه‌السلام) در این اقدام خود با تردید مواجه بود. قیس سوگند یاد کرده بود معاویه را ملاقات نکند، مگر اینکه میان او و معاویه نیزه و شمشیر قرار داشته باشد. به خاطر همین معاویه برای اجرای قسم او نیزه و شمشیری حاضر کرد و او را نزد خود طلبید. زمانی که قیس وارد مجلس معاویه شد متوجه حضور امام حسین(علیه‌السلام) شد و به او گفت با معاویه بیعت کنم؟ امام حسین به برادرش اشاره کرد وگفت او امام من است و اختیار با اوست. آنجا بود که قیس با آگاهی از مصلحت امام حسن (علیه‌السلام) در این امر و به خاطر دستور آن حضرت علی‌رغم میل باطنی‌اش با معاویه بیعت کرد. در تاریخ ذکر شده که قیس حوالی سال‌های 59 یا 60 قمری، اواخر دوران خلافت معاویه از دنیا رفت.
منبع مقاله :
نشریه همشهری آیه، شماره 41