آخوند ملا محمدكاظم خراساني
آخوند ملا محمدكاظم خراساني
نويسنده:محمدحسن رجبي
منبع:علماي مجاهد
منبع:علماي مجاهد
آخوند ملا محمدكاظم خراساني مرجع تقليد شيعه و برجستهترين رهبر سياسي عصر مشروطيت در قرن سيزدهم و چهاردهم هجري به شمار ميرود. وي كوچكترين پسر ملاحسين واعظ هراتي بود كه در 1255 ق در مشهد متولد شد. محمدكاظم در دوازده سالگي وارد حوزه علميه مشهد گرديد و بيش از شش سال به فراگيري ادبيات عرب، منطق و اصول فقه نزد استادان آن حوزه مشغول شد. در 1277 ق براي تكميل تحصيلات؛ مشهد را به قصد نجف ترك كرد، ولي در سبزوار به مدت سه ماه در محضر حاج ملاهادي سبزواري فلسفه خواند. حكيم سبزواري درباره او گفت: «وي در آينده در علم و دانش نابغه خواهد شد و از انوار نبوغ او هزاران نفر به بزرگي خواهند رسيد و از فرمان او سرنوشت ملتي تغيير خواهد كرد.» سپس به تهران سفر كرد و در يكي از حجرههاي مدرسه صدر سكني گزيد. وي نزد ملاحسين خويي و ميرزا ابوالحسن جلوه به تحصيل فلسفه ادامه داد. بعد از گذشت سيزده ماه و بيست روز به نجف اشرف رفت. در 1279 ق به درس فقه و اصول شيخ مرتضي انصاري وارد شد و تا زمان درگذشت استاد از درس او استفاده نمود.
علاوه بر شيخ انصاري، در دروس ميرزا محمدحسن شيرازي سيد علي شوشتري، شيخ راضي نجفي و سيدمهدي قزويني نيز شركت جست. او بيش از سيزده سال نزد ميرزا حسين شيرازي فقه و اصول آموخت و از زبدهترين شاگردان او گرديد.
ميرزاي شيرازي در 1291 ق حوزه درسي خود را از نجف به سامرا انتقال داد. آخوند نيز همانند بيشتر شاگردان ميرزا، همراه ايشان به سامرا رفت. اما پس از مدتي، به توصيهي ميرزا به نجف بازگشت و به تدريس پرداخت. ميرزا، آخوند را به فضل ميستود و طلبهها را به استفاده از درس وي تشويق ميكرد. پس از رحلت ميرزا حسن شيرازي، آخوند خراساني به عنوان جانشين وي مشخص گرديد و علما و فضلا از همه نقاط جهان به سوي نجف روي آوردند و در مجلس درس وي شركت جستند. تعداد شركتكنندگان در درس اصول او تا آن زمان بيسابقه بوده است. اين تعداد را در آخرين دورهي درسي اصول وي، از هشتصد تا هزار نفر هم گفتهاند كه بنابر اقوال گوناگون بيش از چهارصد تن از ايشان، مجتهد مسلّم بودهاند.
محتواي درس و بيان دلپذير او در طول بيش از چهل سال تدريس، موجب شد كه برخي از شاگردان او (مانند شيخ محمدحسين كاشفالغطاء) چند دوره در درس وي شركت كنند. حوزه علمي نجف اشرف دردوره مرجعيت و اقتدار آخوند خراساني از بالاترين درجه اعتبار سياسي در بين شهرهاي كشورهاي اسلامي برخودار و تأثيرگذار بود.
در آن زمان ضرورت بنيانگذاري مدارسي كه به آموزش دانشهاي جديد و زبانهاي اروپايي مانند فرانسوي و انگليسي همت بگمارند، احساس ميشد. آخوند خراساني همراه تعدادي از علما با تأييد خود، اين امر را تسريع نمود و يك هيئت علمي متشكل از علما و بازرگانان و ديگران تشكيل داد. اين حركت با تأسيس دو مدرسه «علوي» و «رضوي» بالندگي گرفت و ايشان اجازهي مصرف كردن وجوه شرعي براي اين مدارس را صادر نمود. همچنين برخي از پيشگامان خيّر هزينه ساختن مدرسه علميهاي را به آخوند دادند كه وي با همت والا مدرسه علميهاي را كه به «مدرسه بزرگ آخوند» معروف شد، در 1321 ق در محله «حُوَيش» و دو مدرسه ديگر به نامهاي «مدرسه وسطي»ي آخوند در 1326 ق و «مدرسه كوچك آخوند» را در 1328 ق در محله «براق» بنيان نهاد. در اين مدرسهها علاه بر علوم متداول ديني، ادبيات فارسي نيز تدريس ميشد. همچنين او به منظور گسترش آگاهيهاي سياسي و فرهنگي، به انتشار مجلات اخوت، العلم، درهالنجف، نجف كمك نمود و تا آنجا كه توانست با خرافات و جمود فكري شيعيان مبارزه كرد. در راستاي اين هدف مبلغاني به روستاهاي دور افتاده و به ميان ايلها و عشاير فرستاد تا آنها را با فرهنگ اصيل و پربار اسلام آشنا سازد.
او در 1315 ق به دعوت تني چند از علماي ايران، همراه با گروهي ديگر از مراجع تقليد فتواهايي در تحريم كالاهاي خارجي و حمايت از كالاهاي داخلي و به منظور رفع نياز كشور به بيگانگان صادر نمود و در تأييد «شركت اسلاميه» كه با حمايت از صنايع داخلي و بينيازي از بيگانگان در اصفهان تأسيس شده بود، علاوه بر خريد منسوجات آن، بر كتاب لباس التقوي، تأليف سيد جمالالدين اصفهاني واعظ هم تقريظي نوشت: «بر مسلمان لازم است كه لباس ذلت [توليد خارج] را از تن بيرون كنند و لباس عزت [ساخت داخل] را بپوشند.» همچنين در نامهاي به مظفرالدين شاه، او را به حمايت از اين شركت تحريض نمود.
از اقدامات سياسي ديگر او در مسائل مربوط به ايرانِ قبل از مشروطيت ميتوان به ابراز مخالفتش با اخذ وام توسط مظفرالدين شاه از روسيه تزاري و تلاشهايش در روشن ساختن اذهان مردم نسبت به پيامدهاي اين گونه اقدامات با درخواست اخراج رئيس گمرك ايران (نوژ بلژيكي) براي خلافكاريهايش و ارسال نامه به سيد عبدالله بهبهاني براي آگاه ساختن اولياي دولت از عملكردهاي نامطلوب كارگزاران اشاره كرد (ربيعالاول 1323 ق).
شهرت آخوند به عنوان رهبر سياسي، از ابزار شجاعت و نفس جسارت در مخالفت با رژيم استبدادي و مساعي بيشمارش در جنبش مشروطيت ايران آغاز شد. وي به همراه دو تن از مجتهدان بزرگ معاصر خويش حاج ميرزا حسين خليلي تهراني و حاج شيخ عبدالله مازندراني، با ارسال نامهها و تلگرامهايي براي رهبران ديني و سياسي ايران و نشر اعلاميههاي روشنگرانه، نسبت به رويدادهاي سياسي و اجتماعي موضعگيري مينمودند.
آخوند و ياران همراهش به نظام مشروطه به عنوان وسيلهاي براي تحديد ظلم مينگريستند و شركت در جنبش مشروطيت را بر همه مسلمانان واجب ميشمردند. ايشان همچنين تقريظي بر كتاب تنبيهالامه و تنزيه المله ميرزاي نائيني نوشت و ضمن آن «مأخوذ بودن اصول مشروطيت را از شريعت محقه» اعلام كرد.
با وجود صدور فرمان مشروطيت و انتخابات مجلس شوراي ملي، پادشاه جديد محمدعلي شاه، حاضر به قبول مجلس و مصوبات آن نبود. از اينرو برخي از علما و مشروطهخواهان، از مراجع مشروطه خواه نجف و در رأس آنها، آخوند خراساني استمداد كردند. آخوند خراساني نيز در پاسخ استفتاهاي مكرر آنها، تلاش آزاديخواهان ايراني را براي تثبيت مجلس شورا و حفاظت از آن مورد تأييد قرار داد. در يكي از پاسخهاي ايشان آمده است: «... اقدام كردن به ايستادگي در برابر مجلس قانونگذاري مذكور به منزله اقدام به ايستادگي در برابر احكام دين حنيف اسلام است. پس بر مسلمانان واجب است كه در برابر هر نوع حركتي عليه آن مجلس ايستادگي كنند....».
پشتيباني آخوند از مجلس و حكومت قانون در ايران به منظور برقراري عدل و رفع ظلم از تودههاي مظلوم و محروم بود و نه منافع دستهاي خاص و معين.
آخوند پس از افتتاح مجلس شورا طي نامهاي، گشايش مجلس را تبريك گفت. وي به همراه آيات عظام حاج ميرزا حسين خليلي و حاج شيخ عبدالله مازنداراني پيوسته با صدور احكام و فراميني دستورات لازم را به نمايندگان مجلس براي تهيه و تصويب قوانين مهمي كه لزوم آن احساس ميشد، صادر مينمودند. از جمله قانون مربوط به نظام وظيفه و تشكيل يك ارتش مجهز، قانون تأسيس مدارس نوين و تعليم براساس علوم جديد، و قانون تأسيس بانك ملي. وي همچنين در 28 ذيحجه 1325 ق طي نامهاي، نمايندگان مجلس شورا را به اجراي قوانين اسلامي، پرداخت بدهيهاي كشور و فقرزدايي سفارش نمود.
مراجع مشروطهخواه نجفاشرف به رهبري آخوند خراساني كه نگران كارشكنيها و مخالفتهاي محمدعلي شاه بودند، انحلال مجلس را ضربهاي به ملت ايران ميدانستند و بر ضرورت حفظ شكل قانوني دولت و ايستادگي در برابر هر حركتي براي تعطيلي مجلس شورا تأكيد داشتند و از اينرو در نامهها و تلگرامهاي خود با تأكيد بر التزام به قوانين مجلس، ضرورت پشتيباني از آن را اعلام ميكردند.
پس از روشن شدن قصد محمدعلي شاه براي انحلال مجلس، آخوند خراساني اندرزنامه دهگانهاي براي شاه فرستاد و او را به قانونگرايي اسلامي، بيگانهگريزي و استعمارستيزي، بسط رفاه عمومي و عدالت اجتماعي و تاريخنگري دعوت كرد. اما محمدعلي شاه با حمايت روسيه در 23 جماديالاول 1326 ق به اقدامي گستاخانه دست زد و مجلس را به توپ بست و نظام نوپاي مشروطه را در كشور برچيد.
آخوند خراساني در نامهي شديداللحني به اقدام او در براندازي مشروطه حمله كرد و برخي اقدامات سرّي وي را فاش ساخت. از نظر مراجع مشروطهخواه نجف، اقدام محمدعلي شاه در نابودي مشروطيت تنها بازگشت به استبداد نبود، بلكه برنامهاي استعماري با هدف تحكيم اراده بيگانه بر كشورهاي اسلامي به شمار ميرفت. لذا آخوند فتوايي صادر و اعلام كرد كه محمدعلي شاه هيچگونه حقي براي دريافت ماليات و يا امضاي هيچ قراردادي با دولتهاي خارجي ندارد. در ادامهي اين اقدامات، وي شيخ اسدالله ممقاني را به استانبول فرستاد تا با آزاديخواهان ايراني ساكن آنجا مذاكره كرده و آنها را به مبارزه با استبداد تشويق نمايد.
با آغاز قيام مردم آذربايجان به رهبري ستارخان براي بازگرداندن نظام مشروطه، آخوند كه نفوذ زيادي در ميان مسلمانان باكو داشت، به همراه حاج شيخ عبدالله مازندراني در 20 ذيقعده 1326 ق نامهاي براي مسلمانان روسيه فرستاد و از آنان درخواست كمك به انقلابيون تبريز را نمود. همچنين با ارسال نامهها، پيامها و فرامين روشنگرانه متعدد، قيام ضد استبدادي مردم تبريز را تأييد نمود و بر تداوم آن تا پيروزي نهايي تأكيد كرد.
انديشههاي مترقيانه و موضعگيريهاي شجاعانه آخوند خراساني، او را به سرعت در سراسر جهان اسلام معروف ساخت. از اينرو آزاديخواهان عثماني كه از نفوذ كلام او در ميان دربار و دولت عثماني آگاهي داشتند، با ارسال نامههايي به وي، از او خواستند تا سلطان عبدالحميد، پادشاه عثماني را وادار به امضا و اجراي قانون اساسي عثماني نمايد و او نيز چنين كرد.
در محرم 1327 ق محمدعلي شاه ارتش روسيه را براي سركوب قيام رو به گسترش مردم تبريز به ايران فراخواند. پس از ورود آنها به ايران و افزايش احتمال حركتهاي جهادي، شاه به رايزني با دول روسيه و انگلستان پرداخت.
دولتهاي روسيه و انگلستان كه براساس قرارداد 1907 برسر مسائل داخلي ايران به تفاهم رسيده بودند، براي جلوگيري از گسترش قيام مردمي آذربايجان به رهبري مراجع مشروطهخواه نجف، از يك سو محمدعلي شاه را به قبول نوعي مشروطيت صوري وادار كردند و از سوي ديگر همه تلاش خود را براي دور ساختن مراجع مذكور از ميدان فعاليت سياسي به كار بردند. از اينرو هر دو دولت طي يادداشت مشتركي، از آخوند و ساير رهبران روحاني مشروطهخواه مقيم عراق خواستند كه فعاليت سياسي خويش را متوقف كرده و رهبران گروههاي مشروطهخواه داخل كشور را به ميانهروي فراخوانند.
شاه ناگزير اعلام نمود كه نظام مشروطه را دوباره برقرار خواهد كرد و تلگرافهايي خطاب به مراجع عراق فرستاد و قرآني را كه امضا كرده و به آن سوگند خورده بود كه به مشروطيت وفادار بماند، نزد ايشان ارسال داشت. پاسخ آخوند و ديگر علماي نجف به اين تلگراف بسيار هوشمندانه و متين و در عين حال محكم بود. به دنبال آن تلگرافهايي از نقاط مختلف ايران به علماي نجف رسيد كه همگي خبر از وحشت،ترس، ناامني، حبس، تبعيد و تعطيل داشت. از اينرو آخوند تلگرافي به شاه مخابره كرد و در آن با تندي او را مورد عتاب قرار داد و در تلگرافهاي ديگري به علما و عشاير و ايلات ايران،آنان را به جد وجهد در استحكام اساس مشروطيت فراخواند.
هنگامي كه آخوند دريافت محمدعلي شاه قصددارد با گرو گذاردن جواهرات سلطنتي، از دولت روسيه وامي دريافت كند، طي تلگرامي براي «انجمن سعادت ايرانيان» كه توسط گروهي از ايرانيان آزاديخواه در استانبول تشكيل شده بود، از آنان خواست «به توسط سفرا و جرايد رسميه دول معظمه» رسماً اعلام دارند كه به موجب اصل 24 و 25 «قانون اساسي»، دولت ايران حق هيچگونه معاهده و استقراض، بدون امضاي پارلمان را ندارد و نيز جواهرات موجود در خزانه تهران متعلق به مردم ايران است و هرگاه وامي به محمدعلي شاه داده شود؛ ملت آن را معتبر نخواهد شمرد و در برابر آن مسئوليتي نخواهد داشت.
به دنبال آن آخوند خراساني تلگرامهايي به برخي از دول خارجي مخابره كرد و از تجاوزاتي كه شاه مستبد قاجار بر مردم خود روا داشته بود، پرده برداشت و پس از آن با همراهي حاج شيخ عبدالله مازندراني و ميرزا حسين خليلي بيانيهاي را عليه حكومت محمدعلي شاه صادر كردند: «به تمام ملت ايران حكم خداوند را اعلام ميكنيم ... سعي در دفع اين سفاك جبار و دفاع از نفوس و آبروي مسلمانان، امروز از اهم واجبات است...». اين تلگراف باعث تهييج آزاديخواهان تبريز و ساير مشروطهخواهان گرديد. از سوي ديگر، به دليل حضور قشون روس در ايران وپشتگرمي شاه به آنان جهت سركوب آزاديخواهان، علماي مشروطهخواه نجف اشرف به رهبري آخوند خراساني فتواي جهاد بر ضد روسيه را صادر و اعلام داشتند كه همراه گروهي از نيروهاي مردمي مجاهد به سوي ايران حركت خواهند كرد. وي همچنين عشاير عراق را به اين جهاد فراخواند كه آنان نيز پاسخ مثبت دادند. اما پيش از رسيدن علما و مجاهدان به كاظمين، اخبار عقبنشيني نيروهاي روس از خاك ايران و سقوط محمدعلي شاه (جماديالثاني 1327 ق ) و انتخاب احمد شاه، به عراق رسيد.
در اين زمان آخوند ضمن پيامي به مردم ايران، اعلام داشت كه حكم عدم پرداخت ماليات برداشته شده و آنان بايد مقررات را رعايت كنند. همچنين به ناصرالملك نايبالسلطنه، وزارتخانههاي جنگ، داخله و رياست مجلس تلگرافهايي ارسال و از مجاهدتهاي سرداران و مجاهدان و عموم طبقات مردم ايران تشكر كرد و به مسئولان كشور سفارشهايي از قبيل: تشكيل و تجهيز قواي نظامي، پرهيز از ايجاد ادارات زايد و زيانآور، هزينه شايسته بيتالمال، عفو عمومي، آزادي زندانيان سياسي، برچيدن خانههاي فساد، كوتاه كردن دست اجانب از مداخله در امور ايران و ... را نمود.
وي در تأكيد بر شرعي بودن قوانين مصوبه در مجلس طي نامهاي مهم به نايبالسطنه نوشت: «... قوانين مملكتي را به كلي با حضور هيئت مجتهدين عظام نظّار كه سابقاً به مجلس محترم معرفي شدند مطابق قانون اساسي عاجلاً مترصد و از منكرات اسلاميه و منافات مذهب به كمال شدت و سختي جلوگيري [فرماييد].»
اما پس از تشكيل مجلس دوم، گروهي از نمايندگان ليبرال و اعضاي وابسته كابينه كه با حمايتهاي دولتهاي روسيه و انگلستان بر سر كار آمده بودند، ديگر اهميتي به نصايح و دستورات آخوند خراساني و ديگر علماي مشروطهخواه نميدادند. اين امر موجب نگراني آخوند شد، لذا او از عملكرد سران سياسي مشروطيت به شدت انتقاد نمود و در نامهاي كه به امضاي حاجشيخ عبدالله مازندراني نيز رسيد و در 29 جماديالثاني 1328 ق براي ناصرالملك ارسال گرديد، موارد و اصولي را متذكر شد كه حاوي انتقاد جدي از روند آزادي بيحد و مرز، حاكميت عناصر وابسته در رأس نظام مشروطيت ايران بود. در بخشي از نامه او آمده است: «... البته بديهي است، تمام زحمات و مجاهدات علما و امرا و سرداران عظام ملي و مجاهدين دين پرست وطنخواه و طبقات ملت ايران در استقرار اساس قوم مشروطيت و اين همه بذل نفوذ و اموال در تحصيل اين سرمايهي سعادت، براي حفظ دين و احياي وطن اسلامي و آباداني مملكت و ترقي ملت و اجراي احكام و قوانين مذهب و سدّ ابواب حيف و ميل در ماليه و صرف آن در قواي نظاميه و ساير مصالح مملكتي و قطع مواد تعدي و تحميل چند نفر نفسپرست خودخواهِ خودرأي استبداديه...، ادارهي استبداديه ديگري از مواد فاسده مملكت به اسم مشروطيت يا طرفداري كاركنان و نحو ذلك، همدست شوند و همديگر را در جميع ادارات داخل و به جاي تشكيل قواي حربيهي نظامي كه اهم تكاليف فوريه و مايه نجات مملكت از مهالك و قطع تشبثات اجانب است، به تكثير ادارات مضره و توسيع دوائر مفسده و صرف ماليه مملكت در اين مصارف بپردازيد. معاشهاي خطيره از مال ملت مظلومه دربارهي همديگر برقرار، و در عوضِ اجراي تمدن اسلامي كه به اتفاق تمام عقلاي عالم، وسيله منحصرهي حفظ اين مملكت و جامعه وحيدهي اين ملت است، علناً به ضديت مذهب و اعدام جامعه مليت همت گمارند و در هتك نواميس دينيه و اشاعهي منكرات اسلاميه از بذل مجهود فروگذاري نكنند...».
پس از ترور سيدعبدالله بهبهاني و شهادت او كه به مباشرت يكي از نمايندگان تندرو و لائيك (سيد حسن تقيزاده) صورت گرفت، آن دو طي نامهاي ضمن اعلام «فساد مسلك سياسي» او، از مجلس ايران خواستند كه وي را از نمايندگي عزل كنند.
به دنبال وصول نامههايي از ايران مبني بر انجام اعمال ناشايست و خلاف اسلام برخي افراد فاسد به نام مشروطه، آخوند و مازندراني در پيامي به مردم ايران نوشتند كه مشروطيت و آزادي ايران عبارت است از: عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبق بر اسلام و اجراي عدالت و حفظ منافع مسلمانان. در فصل دوم قانون اساسي هم آمده است كه قوانين مصوب مجلس نبايد با احكام شرع مخالف باشد. مردم در انتخاب نمايندگان دقت كنند كه افرادي را به مجلس بفرستند كه به دين و مملكت خيانت نكنند.
اما اختلاف نظر ميان گروهي از نمايندگان لائيك و ليبرال و دولتمردان وابسته كه به دنبال استقرار نظام مشروطه غير مذهبي به سبك اروپايي بودند با علما و مشروطهخواهان مذهبي روز به روز وسيعتر و آشكارتر ميشد.
هنگامي كه جريده ايران نو در شماره 121 خود طي مقالهاي به حكم قصاص، جسارت و آن را «خلاف سياست و حكمت» شمرد آخوند خراساني به شدت واكنش نشان داد و با نگراني و هشدار، طي تلگرافي به رئيسالوزرا اعلام داشت كه : «... بعد از اعلام فصل 264 قانون وزارت داخله در منع مسكرات اسلاميه و مجازات مرتكب، چه شده كه هنوز مجرا نشده منسوخ و منكرات، اشد از اول شيوع يافت، مگر خداي نخواسته اولياء امور را در تحت ارادت چند نفر لا مذهب و مزدوران اجانب، چنين مقهور و يا از حفظ دين گذشته، از مملكت اسلامي هم چشم پوشيدهاند كه در چنين مواد مهمه، تسامح و مفاسد مترقبه را وقعي نميگذارند...».
همچنين در پاسخ به طرح موضوع حذف مجتهدان از صحنه قضاوت براساس قانون اساسي در 19 ربيعالاول 1329 طي نامهاي به مجلس نوشت: «مرافعات شرعيه بايد رجوع به مجتهدان نافذالحكم شود. در احكام مجتهدان حق رجوع استيناف براي كسي نيست.»
نيروهاي روس كه به بهانهي حفظ منافع تجاري و مال و جان و اتباع خود در بحبوحه قيام ملت ايران وارد كشور شده بودند و پس از گذشت ده ماه از افتتاح مجلس دوم، به هيچ روي حاضر به ترك كشور نبودند، آخوند را به ارسال تلگرافي به مجلس واداشت و از به تأخير افتادن خروج آنان از كشور گلايه نمود و طي فتوايي، استفاده از اجناس روسي در داخل كشور را تحريم كرد. اين فتوا عكسالعمل روسيه را برانگيخت و اين كشور توسط قنسول خود در عراق، مراتب نگراني دولت روس را از اقدامات آخوند به اطلاع وي رساند. آخوند هم در جواب با قاطعيت و در عين نزاكت و استدلال پاسخ ادعاهاي پوچ آنها را داد.
پس از آن، دولت روس به بهانه استخدام شوستر آمريكايي به عنوان مستشار مالي ايران، اولتيماتوم چهل و هشت ساعتهاي براي اخراج او از ايران داد و اعلام كرد كه بعد از اين، دولت ايران در صورت نياز به مستشار خارجي ابتدا بايد از اتباع روس و انگليس استخدام كند و اتباع كشورهاي ديگر هم در صورت تأييد وزراي مختار اين دو كشور در ايران استخدام شوند. همچنين ايران بايد براي حضور چندين ماههي قواي روس در ايران به اين كشور خسارت بپردازد.
به دنبال اين اولتيماتوم، قواي روس در اوائل ذيحجه 1329 ق وار كشور گرديد و تا قزوين پيشروي كرد و تهران مورد تهديد واقع شد. وزارت خارجه انگليس هم يادداشت دولت روس را تأييد نمود. در همين حال دولت انگليس نا امني جنوب را بهانه كرد و تا سه ماه به دولت ايران فرصت داد تا امنيت راهها را برقرار سازد، در غير اين صورت «پليس جنوب» را تشكيل خواهد داد.
آخوند خراساني و مازندراني در 8 ذيقعده 1329 ق تلگرافي به دولت انگليس مخابره نمودند و در آن بطلان داعيه آزاديخواهي و دفاع از حقوق بشر انگليس را با اشغال جنوب ايران در همدستي با روس متجاوز، اعلام داشتند. ضمناًَ رشادتها و شجاعتها و آزادگي و عدم تمكين مردم ايران از اجانب و دفاع روحانيت اسلام از حوزه مسلمين را يادآور شدند و به دولت انگليس اعلام كردند كه از متابعت اعمال حق شكنانه دولت روس دست برداشته و موقعيت ايران پس از مشروطيت را درك كند و اين كشور را در دفاع از حقوق خويش آزاد بگذارد.
آخوند به نشانه اعتراض و مخالفت با اقدامات روس و انگليس در ايران، درس خود را تعطيل كرد و به منظور چارهجويي پيرامون حوادث پيش آمده، جلسات متعددي تشكيل داد و تصميمات زير گرفته شد:
1) مراجع و علماي نجف و طلاب و عشاير عرب براي جهاد به سوي ايران حركت كنند.
2) به وسيله تلگراف به رؤساي عشاير و ايلات امر كنند كه در مقام حفظ استقلال ايران برآمده و خود را براي نبرد و دفاع از خاك ميهن آماده سازند.
3) به عموم مسلمانان جهان از هند و قفقاز و غيره دستور دهند كه در تمام ممالك در يك روز همه با هم دست از كسب و كار كشيده و به عنوان همدردي در يك جا اجتماع كنند و رفع تعديات روس و انگليس به ايران را بخواهند.
4) به عموم دول كه در بغداد نمايندگي دارند تلگراف شود و حقانيت و مظلوميت دولت و ملت ايران و ستمگري و خونخواري روسها را به جهانيان نشان دهند.
آنگاه آخوند فتواي مشهور جهاد خود را عليه روس خطاب به مؤتمن الملك (رئيس مجلس شوراي ملي وقت) ارسال و اعلام نمود كه خود همراه با مجاهدان عازم ايران خواهد شد تا در اين جهاد مقدس شركت كند. همچنين در نامهاي به علماي تبريز آنان را به ضرورت آموزش سلاح امر نمود و حكمي مبني بر تحريم قطعي خريد و فروش كالاهاي روسي صادر كرد.
هنگامي كه دولت روس از تصميم آخوند مطلع شد توسط قنسول خود نمايندهاي نزد ايشان فرستاد تا او را از اين تصميم بازدارد، اما آخوند در پاسخ گفت: به قنسول بگو اگر مطلبي دارد بنويسد تا كتباًَ جواب داده شود. قنسول روس در بغداد نامهاي براي وي فرستاد و ضمن بيان علت ورود نيروهاي روس تأكيد كرد در صورت قبول شروط خود از خاك ايران عقبنشيني خواهند كرد. آخوند در پاسخ تندي، تأسف خود را از نقض عهد روسيه با ايران و تكيه به روش نظامي به جاي روشهاي ديپلماتيك ابراز كرد و روسيه را تهديد نمود كه چنانكه از شروط خود دست بر ندارد و خاك ايران را ترك نكند، سرزمين ايران از خون ميليونها مجاهد رنگين خواهد شد.
آخوند، پس از اشغال شمال و جنوب كشور، با ارسال تلگرافهايي به مجلس، مجتهدان، عموم امرا و سرداران، رؤساي عشاير و طبقات مردم، اختلافات و جنگهاي خانگي را سبب ضربهزدن به استقلال مملكت و اسلام دانست و مردم را به وحدت و يكپارچگي در مقابل دشمن بيروني فراخواند و طي اعلاميه مشتركي اتفاق نظر همه مذاهب اسلامي را در صيانت از اسلام و دفع تجاوز دشمنان اسلام اعلام داشت.
همزمان با اشغال شمال ايران توسط قواي روس، اشغالگران ايتاليايي نيز به طرابلس غرب (ليبي) كه از متصرفات عثماني بود حملهور شدند و پس از كشتار هزاران نفر از مردم بيگناه آنجا، آن سرزمين را تصرف كردند. آخوند خراساني همراه با مازندراني و شريعت اصفهاني، با صدور فتواي جهاد بر ضد اشغالگران ايتاليايي و روس، مسلمانان را به مقابله با آنها فراخواندند.
سرانجام آخوند تصميم گرفت تا براي بيرون راندن روسها از كشور و نظارت نزديك به امور دولت و مجلس و جلوگيري از انحرافات پيش آمده به همراه حدود پانزده نفر از مجتهدان و علماي طراز اول نجف و در رأس گروه كثيري از مجاهدان به سوي ايران حركت نمايد. اما صبح روز حركت به طور ناگهاني در نجف اشرف درگذشت. (20 ذيحجه 1329ق) مرگ او طبيعي تلقي نشد و گفته شد عوامل روس و انگليس او را به شهادت رساندند.
آخوند ملا محمدكاظم خراساني در صحنههاي سياسي ـ اجتماعي مردي قاطع و نافذالكلام بود كه براساس ايمان و باورهاي استوار ديني خود حركت ميكرد. او به عنوان مرجع و رهبر ديني، خواهان قطع ايادي خارجي از كشور، رواج صنايع و دانش هاي نوين، فقرزدايي و تأمين رفاه عمومي، تحصيل خودكفايي ملي در اقتصاد، تأمين عدالت اجتماعي بر پايه قوانين شرعي اسلامي با نظارت فقيهان بر اسلاميت آنها و ايجاد ارتش نيرومند به سلاحهاي روز بود تا از كيان كشور پاسداري كند.
آثار: مهمترين اثر او كه بيش از صد مجتهد بر آن حاشيه نوشتهاند، كفايه الاصول (كتاب درسي طلبهها در پايان دورهي سطح) است كه حاصل تبحر و نوآوريش در فن اصول و سبب شهرت علمي اوست. اين كتاب غالباً پايهي كار مدرسان خارج اصول است. ديگر آثار او عبارتند از: تعليقه علي المكاسب، دُررالفوائد في شرح الفرائد، الفوائد الفقهيه و الاصوليه، تكمله التبصره، شرح تكمله التبصره، الاجتهاد و التقليد و كتاب في الوقف.
از شاگردان بلند آوازهي او: ميرزا ابوالحسن مشكيني، شيخ محمد حسين كاشفالغطاء، شيخ محمدجواد بلاغي، آقا ضياءالدين عراقي، آقا شيخ محمدعلي شاهآبادي، سيد محسن امين عاملي، آقا سيدابوالحسن اصفهاني، حاجآقا حسين قمي، سيد محمدتقي خوانساري، سيد عبدالحسين حجت، سيد حسن مدرس، شيخ محمدحسين اصفهاني (كمپاني)، سيد صدرالدين صدر، حاجآقا حسين بروجردي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محسن حكيم، شيخ احمد شاهرودي و آقا بزرگ تهراني را ميتوان نام برد.
علاوه بر شيخ انصاري، در دروس ميرزا محمدحسن شيرازي سيد علي شوشتري، شيخ راضي نجفي و سيدمهدي قزويني نيز شركت جست. او بيش از سيزده سال نزد ميرزا حسين شيرازي فقه و اصول آموخت و از زبدهترين شاگردان او گرديد.
ميرزاي شيرازي در 1291 ق حوزه درسي خود را از نجف به سامرا انتقال داد. آخوند نيز همانند بيشتر شاگردان ميرزا، همراه ايشان به سامرا رفت. اما پس از مدتي، به توصيهي ميرزا به نجف بازگشت و به تدريس پرداخت. ميرزا، آخوند را به فضل ميستود و طلبهها را به استفاده از درس وي تشويق ميكرد. پس از رحلت ميرزا حسن شيرازي، آخوند خراساني به عنوان جانشين وي مشخص گرديد و علما و فضلا از همه نقاط جهان به سوي نجف روي آوردند و در مجلس درس وي شركت جستند. تعداد شركتكنندگان در درس اصول او تا آن زمان بيسابقه بوده است. اين تعداد را در آخرين دورهي درسي اصول وي، از هشتصد تا هزار نفر هم گفتهاند كه بنابر اقوال گوناگون بيش از چهارصد تن از ايشان، مجتهد مسلّم بودهاند.
محتواي درس و بيان دلپذير او در طول بيش از چهل سال تدريس، موجب شد كه برخي از شاگردان او (مانند شيخ محمدحسين كاشفالغطاء) چند دوره در درس وي شركت كنند. حوزه علمي نجف اشرف دردوره مرجعيت و اقتدار آخوند خراساني از بالاترين درجه اعتبار سياسي در بين شهرهاي كشورهاي اسلامي برخودار و تأثيرگذار بود.
در آن زمان ضرورت بنيانگذاري مدارسي كه به آموزش دانشهاي جديد و زبانهاي اروپايي مانند فرانسوي و انگليسي همت بگمارند، احساس ميشد. آخوند خراساني همراه تعدادي از علما با تأييد خود، اين امر را تسريع نمود و يك هيئت علمي متشكل از علما و بازرگانان و ديگران تشكيل داد. اين حركت با تأسيس دو مدرسه «علوي» و «رضوي» بالندگي گرفت و ايشان اجازهي مصرف كردن وجوه شرعي براي اين مدارس را صادر نمود. همچنين برخي از پيشگامان خيّر هزينه ساختن مدرسه علميهاي را به آخوند دادند كه وي با همت والا مدرسه علميهاي را كه به «مدرسه بزرگ آخوند» معروف شد، در 1321 ق در محله «حُوَيش» و دو مدرسه ديگر به نامهاي «مدرسه وسطي»ي آخوند در 1326 ق و «مدرسه كوچك آخوند» را در 1328 ق در محله «براق» بنيان نهاد. در اين مدرسهها علاه بر علوم متداول ديني، ادبيات فارسي نيز تدريس ميشد. همچنين او به منظور گسترش آگاهيهاي سياسي و فرهنگي، به انتشار مجلات اخوت، العلم، درهالنجف، نجف كمك نمود و تا آنجا كه توانست با خرافات و جمود فكري شيعيان مبارزه كرد. در راستاي اين هدف مبلغاني به روستاهاي دور افتاده و به ميان ايلها و عشاير فرستاد تا آنها را با فرهنگ اصيل و پربار اسلام آشنا سازد.
او در 1315 ق به دعوت تني چند از علماي ايران، همراه با گروهي ديگر از مراجع تقليد فتواهايي در تحريم كالاهاي خارجي و حمايت از كالاهاي داخلي و به منظور رفع نياز كشور به بيگانگان صادر نمود و در تأييد «شركت اسلاميه» كه با حمايت از صنايع داخلي و بينيازي از بيگانگان در اصفهان تأسيس شده بود، علاوه بر خريد منسوجات آن، بر كتاب لباس التقوي، تأليف سيد جمالالدين اصفهاني واعظ هم تقريظي نوشت: «بر مسلمان لازم است كه لباس ذلت [توليد خارج] را از تن بيرون كنند و لباس عزت [ساخت داخل] را بپوشند.» همچنين در نامهاي به مظفرالدين شاه، او را به حمايت از اين شركت تحريض نمود.
از اقدامات سياسي ديگر او در مسائل مربوط به ايرانِ قبل از مشروطيت ميتوان به ابراز مخالفتش با اخذ وام توسط مظفرالدين شاه از روسيه تزاري و تلاشهايش در روشن ساختن اذهان مردم نسبت به پيامدهاي اين گونه اقدامات با درخواست اخراج رئيس گمرك ايران (نوژ بلژيكي) براي خلافكاريهايش و ارسال نامه به سيد عبدالله بهبهاني براي آگاه ساختن اولياي دولت از عملكردهاي نامطلوب كارگزاران اشاره كرد (ربيعالاول 1323 ق).
شهرت آخوند به عنوان رهبر سياسي، از ابزار شجاعت و نفس جسارت در مخالفت با رژيم استبدادي و مساعي بيشمارش در جنبش مشروطيت ايران آغاز شد. وي به همراه دو تن از مجتهدان بزرگ معاصر خويش حاج ميرزا حسين خليلي تهراني و حاج شيخ عبدالله مازندراني، با ارسال نامهها و تلگرامهايي براي رهبران ديني و سياسي ايران و نشر اعلاميههاي روشنگرانه، نسبت به رويدادهاي سياسي و اجتماعي موضعگيري مينمودند.
آخوند و ياران همراهش به نظام مشروطه به عنوان وسيلهاي براي تحديد ظلم مينگريستند و شركت در جنبش مشروطيت را بر همه مسلمانان واجب ميشمردند. ايشان همچنين تقريظي بر كتاب تنبيهالامه و تنزيه المله ميرزاي نائيني نوشت و ضمن آن «مأخوذ بودن اصول مشروطيت را از شريعت محقه» اعلام كرد.
با وجود صدور فرمان مشروطيت و انتخابات مجلس شوراي ملي، پادشاه جديد محمدعلي شاه، حاضر به قبول مجلس و مصوبات آن نبود. از اينرو برخي از علما و مشروطهخواهان، از مراجع مشروطه خواه نجف و در رأس آنها، آخوند خراساني استمداد كردند. آخوند خراساني نيز در پاسخ استفتاهاي مكرر آنها، تلاش آزاديخواهان ايراني را براي تثبيت مجلس شورا و حفاظت از آن مورد تأييد قرار داد. در يكي از پاسخهاي ايشان آمده است: «... اقدام كردن به ايستادگي در برابر مجلس قانونگذاري مذكور به منزله اقدام به ايستادگي در برابر احكام دين حنيف اسلام است. پس بر مسلمانان واجب است كه در برابر هر نوع حركتي عليه آن مجلس ايستادگي كنند....».
پشتيباني آخوند از مجلس و حكومت قانون در ايران به منظور برقراري عدل و رفع ظلم از تودههاي مظلوم و محروم بود و نه منافع دستهاي خاص و معين.
آخوند پس از افتتاح مجلس شورا طي نامهاي، گشايش مجلس را تبريك گفت. وي به همراه آيات عظام حاج ميرزا حسين خليلي و حاج شيخ عبدالله مازنداراني پيوسته با صدور احكام و فراميني دستورات لازم را به نمايندگان مجلس براي تهيه و تصويب قوانين مهمي كه لزوم آن احساس ميشد، صادر مينمودند. از جمله قانون مربوط به نظام وظيفه و تشكيل يك ارتش مجهز، قانون تأسيس مدارس نوين و تعليم براساس علوم جديد، و قانون تأسيس بانك ملي. وي همچنين در 28 ذيحجه 1325 ق طي نامهاي، نمايندگان مجلس شورا را به اجراي قوانين اسلامي، پرداخت بدهيهاي كشور و فقرزدايي سفارش نمود.
مراجع مشروطهخواه نجفاشرف به رهبري آخوند خراساني كه نگران كارشكنيها و مخالفتهاي محمدعلي شاه بودند، انحلال مجلس را ضربهاي به ملت ايران ميدانستند و بر ضرورت حفظ شكل قانوني دولت و ايستادگي در برابر هر حركتي براي تعطيلي مجلس شورا تأكيد داشتند و از اينرو در نامهها و تلگرامهاي خود با تأكيد بر التزام به قوانين مجلس، ضرورت پشتيباني از آن را اعلام ميكردند.
پس از روشن شدن قصد محمدعلي شاه براي انحلال مجلس، آخوند خراساني اندرزنامه دهگانهاي براي شاه فرستاد و او را به قانونگرايي اسلامي، بيگانهگريزي و استعمارستيزي، بسط رفاه عمومي و عدالت اجتماعي و تاريخنگري دعوت كرد. اما محمدعلي شاه با حمايت روسيه در 23 جماديالاول 1326 ق به اقدامي گستاخانه دست زد و مجلس را به توپ بست و نظام نوپاي مشروطه را در كشور برچيد.
آخوند خراساني در نامهي شديداللحني به اقدام او در براندازي مشروطه حمله كرد و برخي اقدامات سرّي وي را فاش ساخت. از نظر مراجع مشروطهخواه نجف، اقدام محمدعلي شاه در نابودي مشروطيت تنها بازگشت به استبداد نبود، بلكه برنامهاي استعماري با هدف تحكيم اراده بيگانه بر كشورهاي اسلامي به شمار ميرفت. لذا آخوند فتوايي صادر و اعلام كرد كه محمدعلي شاه هيچگونه حقي براي دريافت ماليات و يا امضاي هيچ قراردادي با دولتهاي خارجي ندارد. در ادامهي اين اقدامات، وي شيخ اسدالله ممقاني را به استانبول فرستاد تا با آزاديخواهان ايراني ساكن آنجا مذاكره كرده و آنها را به مبارزه با استبداد تشويق نمايد.
با آغاز قيام مردم آذربايجان به رهبري ستارخان براي بازگرداندن نظام مشروطه، آخوند كه نفوذ زيادي در ميان مسلمانان باكو داشت، به همراه حاج شيخ عبدالله مازندراني در 20 ذيقعده 1326 ق نامهاي براي مسلمانان روسيه فرستاد و از آنان درخواست كمك به انقلابيون تبريز را نمود. همچنين با ارسال نامهها، پيامها و فرامين روشنگرانه متعدد، قيام ضد استبدادي مردم تبريز را تأييد نمود و بر تداوم آن تا پيروزي نهايي تأكيد كرد.
انديشههاي مترقيانه و موضعگيريهاي شجاعانه آخوند خراساني، او را به سرعت در سراسر جهان اسلام معروف ساخت. از اينرو آزاديخواهان عثماني كه از نفوذ كلام او در ميان دربار و دولت عثماني آگاهي داشتند، با ارسال نامههايي به وي، از او خواستند تا سلطان عبدالحميد، پادشاه عثماني را وادار به امضا و اجراي قانون اساسي عثماني نمايد و او نيز چنين كرد.
در محرم 1327 ق محمدعلي شاه ارتش روسيه را براي سركوب قيام رو به گسترش مردم تبريز به ايران فراخواند. پس از ورود آنها به ايران و افزايش احتمال حركتهاي جهادي، شاه به رايزني با دول روسيه و انگلستان پرداخت.
دولتهاي روسيه و انگلستان كه براساس قرارداد 1907 برسر مسائل داخلي ايران به تفاهم رسيده بودند، براي جلوگيري از گسترش قيام مردمي آذربايجان به رهبري مراجع مشروطهخواه نجف، از يك سو محمدعلي شاه را به قبول نوعي مشروطيت صوري وادار كردند و از سوي ديگر همه تلاش خود را براي دور ساختن مراجع مذكور از ميدان فعاليت سياسي به كار بردند. از اينرو هر دو دولت طي يادداشت مشتركي، از آخوند و ساير رهبران روحاني مشروطهخواه مقيم عراق خواستند كه فعاليت سياسي خويش را متوقف كرده و رهبران گروههاي مشروطهخواه داخل كشور را به ميانهروي فراخوانند.
شاه ناگزير اعلام نمود كه نظام مشروطه را دوباره برقرار خواهد كرد و تلگرافهايي خطاب به مراجع عراق فرستاد و قرآني را كه امضا كرده و به آن سوگند خورده بود كه به مشروطيت وفادار بماند، نزد ايشان ارسال داشت. پاسخ آخوند و ديگر علماي نجف به اين تلگراف بسيار هوشمندانه و متين و در عين حال محكم بود. به دنبال آن تلگرافهايي از نقاط مختلف ايران به علماي نجف رسيد كه همگي خبر از وحشت،ترس، ناامني، حبس، تبعيد و تعطيل داشت. از اينرو آخوند تلگرافي به شاه مخابره كرد و در آن با تندي او را مورد عتاب قرار داد و در تلگرافهاي ديگري به علما و عشاير و ايلات ايران،آنان را به جد وجهد در استحكام اساس مشروطيت فراخواند.
هنگامي كه آخوند دريافت محمدعلي شاه قصددارد با گرو گذاردن جواهرات سلطنتي، از دولت روسيه وامي دريافت كند، طي تلگرامي براي «انجمن سعادت ايرانيان» كه توسط گروهي از ايرانيان آزاديخواه در استانبول تشكيل شده بود، از آنان خواست «به توسط سفرا و جرايد رسميه دول معظمه» رسماً اعلام دارند كه به موجب اصل 24 و 25 «قانون اساسي»، دولت ايران حق هيچگونه معاهده و استقراض، بدون امضاي پارلمان را ندارد و نيز جواهرات موجود در خزانه تهران متعلق به مردم ايران است و هرگاه وامي به محمدعلي شاه داده شود؛ ملت آن را معتبر نخواهد شمرد و در برابر آن مسئوليتي نخواهد داشت.
به دنبال آن آخوند خراساني تلگرامهايي به برخي از دول خارجي مخابره كرد و از تجاوزاتي كه شاه مستبد قاجار بر مردم خود روا داشته بود، پرده برداشت و پس از آن با همراهي حاج شيخ عبدالله مازندراني و ميرزا حسين خليلي بيانيهاي را عليه حكومت محمدعلي شاه صادر كردند: «به تمام ملت ايران حكم خداوند را اعلام ميكنيم ... سعي در دفع اين سفاك جبار و دفاع از نفوس و آبروي مسلمانان، امروز از اهم واجبات است...». اين تلگراف باعث تهييج آزاديخواهان تبريز و ساير مشروطهخواهان گرديد. از سوي ديگر، به دليل حضور قشون روس در ايران وپشتگرمي شاه به آنان جهت سركوب آزاديخواهان، علماي مشروطهخواه نجف اشرف به رهبري آخوند خراساني فتواي جهاد بر ضد روسيه را صادر و اعلام داشتند كه همراه گروهي از نيروهاي مردمي مجاهد به سوي ايران حركت خواهند كرد. وي همچنين عشاير عراق را به اين جهاد فراخواند كه آنان نيز پاسخ مثبت دادند. اما پيش از رسيدن علما و مجاهدان به كاظمين، اخبار عقبنشيني نيروهاي روس از خاك ايران و سقوط محمدعلي شاه (جماديالثاني 1327 ق ) و انتخاب احمد شاه، به عراق رسيد.
در اين زمان آخوند ضمن پيامي به مردم ايران، اعلام داشت كه حكم عدم پرداخت ماليات برداشته شده و آنان بايد مقررات را رعايت كنند. همچنين به ناصرالملك نايبالسلطنه، وزارتخانههاي جنگ، داخله و رياست مجلس تلگرافهايي ارسال و از مجاهدتهاي سرداران و مجاهدان و عموم طبقات مردم ايران تشكر كرد و به مسئولان كشور سفارشهايي از قبيل: تشكيل و تجهيز قواي نظامي، پرهيز از ايجاد ادارات زايد و زيانآور، هزينه شايسته بيتالمال، عفو عمومي، آزادي زندانيان سياسي، برچيدن خانههاي فساد، كوتاه كردن دست اجانب از مداخله در امور ايران و ... را نمود.
وي در تأكيد بر شرعي بودن قوانين مصوبه در مجلس طي نامهاي مهم به نايبالسطنه نوشت: «... قوانين مملكتي را به كلي با حضور هيئت مجتهدين عظام نظّار كه سابقاً به مجلس محترم معرفي شدند مطابق قانون اساسي عاجلاً مترصد و از منكرات اسلاميه و منافات مذهب به كمال شدت و سختي جلوگيري [فرماييد].»
اما پس از تشكيل مجلس دوم، گروهي از نمايندگان ليبرال و اعضاي وابسته كابينه كه با حمايتهاي دولتهاي روسيه و انگلستان بر سر كار آمده بودند، ديگر اهميتي به نصايح و دستورات آخوند خراساني و ديگر علماي مشروطهخواه نميدادند. اين امر موجب نگراني آخوند شد، لذا او از عملكرد سران سياسي مشروطيت به شدت انتقاد نمود و در نامهاي كه به امضاي حاجشيخ عبدالله مازندراني نيز رسيد و در 29 جماديالثاني 1328 ق براي ناصرالملك ارسال گرديد، موارد و اصولي را متذكر شد كه حاوي انتقاد جدي از روند آزادي بيحد و مرز، حاكميت عناصر وابسته در رأس نظام مشروطيت ايران بود. در بخشي از نامه او آمده است: «... البته بديهي است، تمام زحمات و مجاهدات علما و امرا و سرداران عظام ملي و مجاهدين دين پرست وطنخواه و طبقات ملت ايران در استقرار اساس قوم مشروطيت و اين همه بذل نفوذ و اموال در تحصيل اين سرمايهي سعادت، براي حفظ دين و احياي وطن اسلامي و آباداني مملكت و ترقي ملت و اجراي احكام و قوانين مذهب و سدّ ابواب حيف و ميل در ماليه و صرف آن در قواي نظاميه و ساير مصالح مملكتي و قطع مواد تعدي و تحميل چند نفر نفسپرست خودخواهِ خودرأي استبداديه...، ادارهي استبداديه ديگري از مواد فاسده مملكت به اسم مشروطيت يا طرفداري كاركنان و نحو ذلك، همدست شوند و همديگر را در جميع ادارات داخل و به جاي تشكيل قواي حربيهي نظامي كه اهم تكاليف فوريه و مايه نجات مملكت از مهالك و قطع تشبثات اجانب است، به تكثير ادارات مضره و توسيع دوائر مفسده و صرف ماليه مملكت در اين مصارف بپردازيد. معاشهاي خطيره از مال ملت مظلومه دربارهي همديگر برقرار، و در عوضِ اجراي تمدن اسلامي كه به اتفاق تمام عقلاي عالم، وسيله منحصرهي حفظ اين مملكت و جامعه وحيدهي اين ملت است، علناً به ضديت مذهب و اعدام جامعه مليت همت گمارند و در هتك نواميس دينيه و اشاعهي منكرات اسلاميه از بذل مجهود فروگذاري نكنند...».
پس از ترور سيدعبدالله بهبهاني و شهادت او كه به مباشرت يكي از نمايندگان تندرو و لائيك (سيد حسن تقيزاده) صورت گرفت، آن دو طي نامهاي ضمن اعلام «فساد مسلك سياسي» او، از مجلس ايران خواستند كه وي را از نمايندگي عزل كنند.
به دنبال وصول نامههايي از ايران مبني بر انجام اعمال ناشايست و خلاف اسلام برخي افراد فاسد به نام مشروطه، آخوند و مازندراني در پيامي به مردم ايران نوشتند كه مشروطيت و آزادي ايران عبارت است از: عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبق بر اسلام و اجراي عدالت و حفظ منافع مسلمانان. در فصل دوم قانون اساسي هم آمده است كه قوانين مصوب مجلس نبايد با احكام شرع مخالف باشد. مردم در انتخاب نمايندگان دقت كنند كه افرادي را به مجلس بفرستند كه به دين و مملكت خيانت نكنند.
اما اختلاف نظر ميان گروهي از نمايندگان لائيك و ليبرال و دولتمردان وابسته كه به دنبال استقرار نظام مشروطه غير مذهبي به سبك اروپايي بودند با علما و مشروطهخواهان مذهبي روز به روز وسيعتر و آشكارتر ميشد.
هنگامي كه جريده ايران نو در شماره 121 خود طي مقالهاي به حكم قصاص، جسارت و آن را «خلاف سياست و حكمت» شمرد آخوند خراساني به شدت واكنش نشان داد و با نگراني و هشدار، طي تلگرافي به رئيسالوزرا اعلام داشت كه : «... بعد از اعلام فصل 264 قانون وزارت داخله در منع مسكرات اسلاميه و مجازات مرتكب، چه شده كه هنوز مجرا نشده منسوخ و منكرات، اشد از اول شيوع يافت، مگر خداي نخواسته اولياء امور را در تحت ارادت چند نفر لا مذهب و مزدوران اجانب، چنين مقهور و يا از حفظ دين گذشته، از مملكت اسلامي هم چشم پوشيدهاند كه در چنين مواد مهمه، تسامح و مفاسد مترقبه را وقعي نميگذارند...».
همچنين در پاسخ به طرح موضوع حذف مجتهدان از صحنه قضاوت براساس قانون اساسي در 19 ربيعالاول 1329 طي نامهاي به مجلس نوشت: «مرافعات شرعيه بايد رجوع به مجتهدان نافذالحكم شود. در احكام مجتهدان حق رجوع استيناف براي كسي نيست.»
نيروهاي روس كه به بهانهي حفظ منافع تجاري و مال و جان و اتباع خود در بحبوحه قيام ملت ايران وارد كشور شده بودند و پس از گذشت ده ماه از افتتاح مجلس دوم، به هيچ روي حاضر به ترك كشور نبودند، آخوند را به ارسال تلگرافي به مجلس واداشت و از به تأخير افتادن خروج آنان از كشور گلايه نمود و طي فتوايي، استفاده از اجناس روسي در داخل كشور را تحريم كرد. اين فتوا عكسالعمل روسيه را برانگيخت و اين كشور توسط قنسول خود در عراق، مراتب نگراني دولت روس را از اقدامات آخوند به اطلاع وي رساند. آخوند هم در جواب با قاطعيت و در عين نزاكت و استدلال پاسخ ادعاهاي پوچ آنها را داد.
پس از آن، دولت روس به بهانه استخدام شوستر آمريكايي به عنوان مستشار مالي ايران، اولتيماتوم چهل و هشت ساعتهاي براي اخراج او از ايران داد و اعلام كرد كه بعد از اين، دولت ايران در صورت نياز به مستشار خارجي ابتدا بايد از اتباع روس و انگليس استخدام كند و اتباع كشورهاي ديگر هم در صورت تأييد وزراي مختار اين دو كشور در ايران استخدام شوند. همچنين ايران بايد براي حضور چندين ماههي قواي روس در ايران به اين كشور خسارت بپردازد.
به دنبال اين اولتيماتوم، قواي روس در اوائل ذيحجه 1329 ق وار كشور گرديد و تا قزوين پيشروي كرد و تهران مورد تهديد واقع شد. وزارت خارجه انگليس هم يادداشت دولت روس را تأييد نمود. در همين حال دولت انگليس نا امني جنوب را بهانه كرد و تا سه ماه به دولت ايران فرصت داد تا امنيت راهها را برقرار سازد، در غير اين صورت «پليس جنوب» را تشكيل خواهد داد.
آخوند خراساني و مازندراني در 8 ذيقعده 1329 ق تلگرافي به دولت انگليس مخابره نمودند و در آن بطلان داعيه آزاديخواهي و دفاع از حقوق بشر انگليس را با اشغال جنوب ايران در همدستي با روس متجاوز، اعلام داشتند. ضمناًَ رشادتها و شجاعتها و آزادگي و عدم تمكين مردم ايران از اجانب و دفاع روحانيت اسلام از حوزه مسلمين را يادآور شدند و به دولت انگليس اعلام كردند كه از متابعت اعمال حق شكنانه دولت روس دست برداشته و موقعيت ايران پس از مشروطيت را درك كند و اين كشور را در دفاع از حقوق خويش آزاد بگذارد.
آخوند به نشانه اعتراض و مخالفت با اقدامات روس و انگليس در ايران، درس خود را تعطيل كرد و به منظور چارهجويي پيرامون حوادث پيش آمده، جلسات متعددي تشكيل داد و تصميمات زير گرفته شد:
1) مراجع و علماي نجف و طلاب و عشاير عرب براي جهاد به سوي ايران حركت كنند.
2) به وسيله تلگراف به رؤساي عشاير و ايلات امر كنند كه در مقام حفظ استقلال ايران برآمده و خود را براي نبرد و دفاع از خاك ميهن آماده سازند.
3) به عموم مسلمانان جهان از هند و قفقاز و غيره دستور دهند كه در تمام ممالك در يك روز همه با هم دست از كسب و كار كشيده و به عنوان همدردي در يك جا اجتماع كنند و رفع تعديات روس و انگليس به ايران را بخواهند.
4) به عموم دول كه در بغداد نمايندگي دارند تلگراف شود و حقانيت و مظلوميت دولت و ملت ايران و ستمگري و خونخواري روسها را به جهانيان نشان دهند.
آنگاه آخوند فتواي مشهور جهاد خود را عليه روس خطاب به مؤتمن الملك (رئيس مجلس شوراي ملي وقت) ارسال و اعلام نمود كه خود همراه با مجاهدان عازم ايران خواهد شد تا در اين جهاد مقدس شركت كند. همچنين در نامهاي به علماي تبريز آنان را به ضرورت آموزش سلاح امر نمود و حكمي مبني بر تحريم قطعي خريد و فروش كالاهاي روسي صادر كرد.
هنگامي كه دولت روس از تصميم آخوند مطلع شد توسط قنسول خود نمايندهاي نزد ايشان فرستاد تا او را از اين تصميم بازدارد، اما آخوند در پاسخ گفت: به قنسول بگو اگر مطلبي دارد بنويسد تا كتباًَ جواب داده شود. قنسول روس در بغداد نامهاي براي وي فرستاد و ضمن بيان علت ورود نيروهاي روس تأكيد كرد در صورت قبول شروط خود از خاك ايران عقبنشيني خواهند كرد. آخوند در پاسخ تندي، تأسف خود را از نقض عهد روسيه با ايران و تكيه به روش نظامي به جاي روشهاي ديپلماتيك ابراز كرد و روسيه را تهديد نمود كه چنانكه از شروط خود دست بر ندارد و خاك ايران را ترك نكند، سرزمين ايران از خون ميليونها مجاهد رنگين خواهد شد.
آخوند، پس از اشغال شمال و جنوب كشور، با ارسال تلگرافهايي به مجلس، مجتهدان، عموم امرا و سرداران، رؤساي عشاير و طبقات مردم، اختلافات و جنگهاي خانگي را سبب ضربهزدن به استقلال مملكت و اسلام دانست و مردم را به وحدت و يكپارچگي در مقابل دشمن بيروني فراخواند و طي اعلاميه مشتركي اتفاق نظر همه مذاهب اسلامي را در صيانت از اسلام و دفع تجاوز دشمنان اسلام اعلام داشت.
همزمان با اشغال شمال ايران توسط قواي روس، اشغالگران ايتاليايي نيز به طرابلس غرب (ليبي) كه از متصرفات عثماني بود حملهور شدند و پس از كشتار هزاران نفر از مردم بيگناه آنجا، آن سرزمين را تصرف كردند. آخوند خراساني همراه با مازندراني و شريعت اصفهاني، با صدور فتواي جهاد بر ضد اشغالگران ايتاليايي و روس، مسلمانان را به مقابله با آنها فراخواندند.
سرانجام آخوند تصميم گرفت تا براي بيرون راندن روسها از كشور و نظارت نزديك به امور دولت و مجلس و جلوگيري از انحرافات پيش آمده به همراه حدود پانزده نفر از مجتهدان و علماي طراز اول نجف و در رأس گروه كثيري از مجاهدان به سوي ايران حركت نمايد. اما صبح روز حركت به طور ناگهاني در نجف اشرف درگذشت. (20 ذيحجه 1329ق) مرگ او طبيعي تلقي نشد و گفته شد عوامل روس و انگليس او را به شهادت رساندند.
آخوند ملا محمدكاظم خراساني در صحنههاي سياسي ـ اجتماعي مردي قاطع و نافذالكلام بود كه براساس ايمان و باورهاي استوار ديني خود حركت ميكرد. او به عنوان مرجع و رهبر ديني، خواهان قطع ايادي خارجي از كشور، رواج صنايع و دانش هاي نوين، فقرزدايي و تأمين رفاه عمومي، تحصيل خودكفايي ملي در اقتصاد، تأمين عدالت اجتماعي بر پايه قوانين شرعي اسلامي با نظارت فقيهان بر اسلاميت آنها و ايجاد ارتش نيرومند به سلاحهاي روز بود تا از كيان كشور پاسداري كند.
آثار: مهمترين اثر او كه بيش از صد مجتهد بر آن حاشيه نوشتهاند، كفايه الاصول (كتاب درسي طلبهها در پايان دورهي سطح) است كه حاصل تبحر و نوآوريش در فن اصول و سبب شهرت علمي اوست. اين كتاب غالباً پايهي كار مدرسان خارج اصول است. ديگر آثار او عبارتند از: تعليقه علي المكاسب، دُررالفوائد في شرح الفرائد، الفوائد الفقهيه و الاصوليه، تكمله التبصره، شرح تكمله التبصره، الاجتهاد و التقليد و كتاب في الوقف.
از شاگردان بلند آوازهي او: ميرزا ابوالحسن مشكيني، شيخ محمد حسين كاشفالغطاء، شيخ محمدجواد بلاغي، آقا ضياءالدين عراقي، آقا شيخ محمدعلي شاهآبادي، سيد محسن امين عاملي، آقا سيدابوالحسن اصفهاني، حاجآقا حسين قمي، سيد محمدتقي خوانساري، سيد عبدالحسين حجت، سيد حسن مدرس، شيخ محمدحسين اصفهاني (كمپاني)، سيد صدرالدين صدر، حاجآقا حسين بروجردي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محسن حكيم، شيخ احمد شاهرودي و آقا بزرگ تهراني را ميتوان نام برد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}