مورد استفاده:

در مورد افرادی گفته می‌شود كه با بهانه‌های مختلف می‌خواهند زیان رساندن به دیگران را عقب بیندازند.
در روزگاری دور، دو دوست به قصد شكار كبك به كوهستان رفتند. این دو سال‌ها بود با هم به شكار می‌رفتند. هر دوی آنها فقط یك تفنگ داشتند. هر كدام با آن تفنگ كبكی شكار می‌كردند و به خانه برمی‌گشتند. تا اینكه یك روز كه برای شكار رفته بودند، در كمینگاه خود نشسته بودند كه ناگهان گرگی را دیدند.
یكی از دو شكارچی گفت: بیا این گرگ را شكار كنیم و با خود به شهر ببریم، می‌دانی چه افتخاری است مردم ما را به عنوان شكارچی گرگ بشناسند و به جای یك شكارچی معمولی كه گاهی پرنده شكار می‌كند قرار دهند؟ دوست دیگرش گفت: چه كار داری به حیوان بیچاره؟ او دارد زندگی‌اش را می‌كند.
ولی دوستش كه هوس شكار گرگ به سرش زده بود با این حرف‌ها آرام نمی‌شد و می‌خواست هرطور شده گرگ بخت برگشته را شكار كند. مرد شكارچی تفنگش را برداشت و به طرف حیوان نشانه گرفت. از دوستش پرسید به نظر تو كجایش را نشانه بگیرم، پایش خوب است؟ دوستش گفت: نه نه به پایش نزنی با زخمی شدن پایش كه نمی‌میرد فقط حیوان درد می‌كشد.
دوستش پرسید: خوب به پهلویش بزنم و مرد دوباره گفت: نه نه به پهلویش نزن، حیوان گناه دارد خیلی زجر می‌كشد تا بمیرد.
دوستش پرسید: خوب به سرش می‌زنم كه سریع بمیرد و مرد دوباره گفت: نه نه به سرش نزنی صورتش متلاشی می‌شود و دیگر معلوم نیست گرگ شكار كرده‌ایم آن وقت چه طوری می‌خواهی ثابت كنی این گرگ یك شغال یا یك سگ نیست.
مرد شكارچی كه دید هرجای گرگ را می‌گوید دوست می‌گوید نه، دست نگه دار، گناه دارد رو كرد به دوستش و گفت: آخرش نفهمیدم تو رفیق منی یا رفیق گرگ.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول