نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

در مورد كسانی گفته می‌شود كه برای ظاهر و لباس افراد احترام قائل می‌شوند.
روزی روزگاری بهلول به میهمانی دعوت شد. بهلول سر زمین كشاورزی‌اش بود تا كارش به پایان رسید دیر شد. دید اگر به منزل بازگردد و لباس عوض كند به میهمانی نمی‌رسد. به همین خاطر با همان لباس پاره و كهنه‌ای كه بر تن داشت به میهمانی رفت. و بالای مجلس نشست. میهمانان یكی پس از دیگری وارد مجلس می‌شدند. هركدام می‌خواستند بنشینند به بهلول می‌گفتند: ببخشید یك كم پایین‌تر، یك كم پایین‌تر، تا اینكه در نهایت بهلول به كنار در ورودی اتاق رسید. كم كم از آنجا هم پایین‌تر رفت. میوه را كه آوردند بهلول در كنار كفش‌ها نشسته بود و آنجا میوه خورد. بهلول كه از رفتار زشت میزبان و میهمانان عصبانی شده بود بلند شد به خانه بازگشت، زیباترین و گران قیمت‌ترین لباسش را از صندوق درآورد، به تن كرد، موهایش را مرتب نمود و به مهمانی بازگشت.
همه میهمانان آمده بودند و جایی برای نشستن نبود. بهلول همان جای قبلی كنار در ورودی اتاق كه نشسته بود، نشست، اما همه گفتند: آقای بهلول، چرا آنجا نشسته‌اید یك خرده بفرمایید بالا. همین یك خرده یك خرده آنقدر تعارف را تكرار كردند، تا بهلول دوباره در بالای مجلس قرار گرفت.
وقتی هنگام خوردن غذا شد، میهمانان چشمشان به غذاهای رنگارنگ و خوشمزه افتاد. به سرعت شروع به خوردن كردند. بهلول هم بشقابی از انواع غذاها پر كرد و به آستین لباسش گفت: بخور! بخور (آستین نو! بخور پلو!) میهمانان یكی یكی متوجه بهلول و كارش شدند. تا اینكه صاحب خانه پرسید: بهلول اتفاقی افتاده؟ چرا غذا را به لباست تعارف می‌كنی؟
بهلول گفت: من همان كسی هستم كه سر شب در میهمانی شما با لباسی ساده و كهنه وارد شدم. آنقدر به من كم اعتنایی كردید كه من رسیدم به دم در و كنار كفش‌ها میوه خوردم ولی وقتی به خانه رفتم و لباسم را با لباس نو و پر زرق و برق عوض كردم در صدر مجلس جای گرفتم اینجا جایگاه من نیست، اینجا جایگاه لباس من است. پس او دعوت شده و او باید غذا بخورد. صاحب خانه كه خیلی شرمنده شده بود از بهلول معذرت خواهی كرد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول