نگاهي به زمينه هاي حادثه كربلا

نويسنده:دكتر حسن حضرتي
منبع:تاريخ اسلام
قسمت دوم و پاياني
واقعه عاشورا و ابعاد مختلف آن، تحقيقات علمي فراواني را به خود اختصاص داده است، اما به نظر مي رسد به يكي از وجوه اين پديده تاريخي كه در حوزه «تاريخ اسلام » - به طور اخص - و در «تاريخ انساني» - به طور اعم - اهميت به سزايي دارد، كمتر توجه شده است و آن بررسي تاريخي «چرايي » رخداد كربلاست.چرا پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پيامبر اكرم(ص) حاكمان جامعه اسلامي به آساني به قتل عام و اسارت خاندان او اقدام مي كنند و چنين مصيبت عظيمي را برآل محمد(ص) روا مي دارند؟ چرايي اين واقعه را در كجا بايد جستجو كرد؟ در نوشتار حاضر در حد توان به اين پرسش پاسخ داده شده است.(1)

* بني اميه و اسلام وارونه

سياست مالي خلفاي اموي (به ويژه معاويه و پسرش يزيد) تفاوتهاي بنيادي با سياست مالي خلفاي نخستين داشت. سيستم حكومتي معاويه كاملاً سلطنتي و با تقليد از دربار حكومتي، روم و ايران بود. اختصاص دادن املاك خالص براي خاندان حكومتي، تمركز بخشيدن به سازمان خراج و تخصيص درآمد حاصل از آن فقط براي خليفه، ماليات بستن به مقرري كارمندان و مصادره نصف اموال ماموران عالي رتبه دولت پس از مرگ يا استعفاي آنان كه در منابع اسلامي با عنوان «استخراج» از آن ياد مي شود، از مواردي بود كه براي اولين بار در تاريخ اسلام از جانب معاويه با هدف بازسازي نظام مالي دولت اسلامي به اجرا درآمد، اما پر واضح است كه در اين بازسازي بيشترين سود عايد دستگاه خانداني خليفه شد نه دولت اسلامي.
بعد از معاويه، يزيد ميراث خوار چنين نظام سلطنتي شد كه اساس آن مبتني بر مال اندوزي بود. برخي از مهمترين حركتهاي انحرافي كه از طرف معاويه و همفكرانش در تاريخ اسلام صورت گرفته و در وقوع سانحه عاشورا بسيار مؤثر بوده به اين قرار است:

الف - جعل حديث

معاويه افرادي را صرفاً براي جعل حديث استخدام كرده بود كه از معروفترين آنها مي توان به سمرة بن جندب، ابوهريره، عمروبن عاص، مغيرة بن شعبه و عروة بن زبير اشاره كرد. احاديث زيادي توسط اين عده در فضايل معاويه و تيره اموي قريش و مذمت بني هاشم به ويژه علي(ع) ساخته شد و حتي مكتب تاريخ نگاري شام كه به درستي بايد مؤسس آن را معاويه دانست، اساساً با اين هدف تأسيس شد. در ميراث مكتوب تاريخ نگاران شامي تهمتهاي ناروايي بر خاندان عصمت و طهارت وارد شد تا آن جا كه قيام امام حسين(ع) براي احياي سنت نبوي(ص)، به عنوان شورشي معرفي گرديد كه نظم عمومي جامعه اسلامي را بر هم زده و موجب اغتشاش شده است. و در مقابل به جاي محكوم كردن يزيد به دليل آن همه اعمال ضد ديني اش رفتار او را با اين توجيه كه عمل به «اجتهاد» كرده است، تصديق و تأييد كردند.
معاويه براي مخدوش كردن چهره علي(ع) چهارصدهزار درهم به سمرة بن جندب داد تا بگويد آيه «و من الناس من قوله في الحياة الدنيا ... و هوالدالخصام» درباره علي(ع) نازل شده است. به واسطه همين تبليغات مسموم بود كه پذيرش شهادت علي(ع) در محراب عبادت براي شاميان بسيار مشكل مي نمود.

ب - احياي عروبت

معاويه مبناي حكومت خود را بر عصبيت قومي و قبيله اي استوار كرده بود و همچون اسلاف خود در عصر جاهلي بر نسب و عشيره خود مي باليد. احياي ملي گرايي و عروبت به طور عام تر، شعار بني اميه در حاكميت خود براي جامعه اي بود كه بخش قابل توجهي از آن را موالي و مسلمانان غير عرب تشكيل مي دادند.
معاويه براي اجراي سياست عرب گرايي خود در بخشنامه اي به زياد بن ابيه- حاكم بصره و سپس كوفه - دستور مي دهد كه عطايا و سهميه موالي و عجم را از بيت المال كم كند، در جنگها عجم را سپر اعراب سازد، آنان را به هموار ساختن راهها و كندن درختان و... وا دارد، هيچ يك از عجمها را مناصب دولتي نداده و اجازه ندهد كه آنان با دختران عرب ازدواج كنند و از عرب ارث ببرند. و تا آن جا كه مي تواند از عجم دوري گزيند و آنان را تحقير كند. قيام مختار ثقفي در خونخواهي امام حسين(ع) نوعي واكنش اعتراض آميز به سياست عرب گرايي امويان هم بود. چنان كه نقل شده است:
... عميربن حباب يكي از بزرگان شام و رئيس قبيله قيس به مختار گفت: از هنگامي كه وارد اردوگاه تو شده ام اندوهم شدت يافته است و اين به آن جهت است كه تا هنگامي كه پيش تو رسيدم هيچ سخن عربي نشنيدم و همراه تو، همين گروه ايرانيان هستند و حال آن كه بزرگان و سران مردم شام كه حدود چهل هزار مردند به جنگ تو آمده اند.

ج - احياي جريانهاي اعتقادي انحرافي

در دوره اي كه آزادي انديشه و عقيده شديداً سركوب مي شد، تفكر انحرافي «مرجئه» مورد استقبال و حمايت شديد امويان قرار داشت. صاحبان اين عقيده باور داشتند كه ايمان به خداوند كافي است و گناه باعث ورود انسان در جهنم نمي شود. شهرستاني در «الملل و النحل» همين نكته را وجه شاخص مرجئه تلقي مي كند و معتقد است در حوزه مسايلي كه به امامت مربوط مي شود با خوارج توافق ندارند. با رواج اين تفكر، معاويه موفق به مشروعيت بخشيدن به تمام اعمال و گفتار دستگاه حكومتي خود مي شد. در اين انديشه «نقد قدرت» جاي خود را به «تجليل حاكمان» داد و معاويه و كارگزاران او صحنه را به گونه اي طراحي كردند كه مردم باور داشتند هر كاري كه آنان به عنوان خليفه مسلمانان انجام مي دهند، كاري درست و شايسته است و هر كس با آنان به مخالفت برخيزد، فارغ از اينكه چه كسي است و چه مي گويد، برخطاست و ريختن خون او منعي ندارد و اين تلقي بدون تدارك زمينه چنين اعتقادي، ميسر نبود. احمد امين وجه نامگذاري مرجئه را چنين بيان كرده است:
مرجئه گرفته شده از «ارجاء» است، به مفهوم به تأخير انداختن، زيرا آنان امر گروههايي را كه با هم اختلاف داشتند و خون يكديگر را مي ريختند به روز قيامت واگذار مي كردند و در مورد هيچ طرف، خودشان داوري نمي نمودند. عده اي نيز مرجئه را مشتق از «رجاء» مي دانند، زيرا آنان مي گفتند با داشتن ايمان، گناه آسيبي و ضرري نمي رساند، چنان كه با بودن كفر نيز اطاعت سودي نخواهد داشت.
نشاندن خليفه مسلمانان به جايگاهي كه هاله اي از تقدس آن را احاطه كرده باشد و ثنا گفتن وي، ميراث شوم تفكر مرجئه و نتيجه روشن و قطعي آن، تأييد بلاقيد بني اميه بود. آن چيزي كه باعث شد جامعه اسلامي رخداد دلخراش و اسفبار عاشوراي (61 ق) را به آساني و بي هيچ دغدغه اي بپذيرد، رسوخ همين باور بود. حسين حتي اگر نوه پيامبر هم باشد، چون به اذن خليفه اسلامي كشته شده است، مرگ او بر حق بوده و مورد تأييد است؛ براي نمونه توجيه «ابن العربي» درباره شهادت «حجربن عدي» چنين است:
در مورد قتل حجر دو سخن وجود دارد: عده اي معتقدند كه او به ناحق كشته شده و عده اي باور دارند كه به حق كشته شده است. ما مي گوييم اصل اين است كه هر كه را امام برحق بكشد، به حق كشته شده است و هر كه معتقد است حجر به ستم كشته شده، بايد دليل بياورد.

د - انتخاب عنوان خليفة ا... به جاي خليفة الرسول

ابوبكر بعد از كسب منصب خلافت، خاطرنشان كرد كه يكي از مردم بوده و تابع است نه مبدع. او عنوان «خليفة الرسول» را براي خود انتخاب كرد و هميشه يادآور مي شد كه اطاعت مردم از او تا زماني رواست كه به راه راست باشد و هميشه بايد او را نصيحت كنند. اما عمر، جانشين ابوبكر، مثل او هميشه تابع نبود. عمر، لقب «خليفة خليفة الرسول» را كه از طرف مسلمانان براي او به كار مي رفت، به دليل طولاني بودن آن و اينكه براي خلفاي بعدي ايجاد مشكل مي كند، نپسنديد و عنوان «اميرالمؤمنين» را براي خود برگزيد.
با روي كار آمدن معاويه، به عمد، لقب «خليفة ا...» جاي «خليفة الرسول» را گرفت، چرا كه مشكل عمده امويان اين بود كه هميشه اعمال و رفتارشان با سيره و سنت نبوي قياس مي شد و از اين جهت به ناچار - حتي حداقل در ظاهر - بايد برخي امور را رعايت مي كردند، اما با انتخاب عنوان خليفة ا...، خود را از سايه سنگين اين قياس خارج كردند و چنين تبليغ نمودند كه مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است و خليفه به خدا نزديكتر و فقط در مقابل او پاسخگوست. امويان تا آن جا پيش رفتند كه بر فراز منبرها اين سخن را مطرح مي كردند كه آيا مقام و موقعيت خليفه برتر است يا پيامبر؟ و استنتاج كردند كه خليفه اعتبار و ارزش بيشتري دارد. انتخاب عنوان خليفة اللهي مناسبترين شيوه براي دور زدن پيامبر بود. تا با تخفيف مقام پيامبر، مقابله خشونت آميز با بازماندگان و اهل بيت او تسهيل شود.به واسطه همين انحرافهاي بنياديني كه امويان در تاريخ اسلام به وجود آوردند، امام خميني (قدس سره) آن را مثل اعلاي «حكومت جور» معرفي كرده و قيام امام حسين(ع) را تنها راه مقابله با نهادينه شدن اين بدعتهاي ناروا در جامعه اسلامي دانسته اند. چنان كه مي فرمايند:
... قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود. من جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود. (صحيفه نور، جلد 20، ص 89)

ه- تبديل خلافت به سلطنت

ابوالاعلي مودودي در كتاب ارزشمند «خلافت و ملوكيت در اسلام» ويژگيهاي نظام ملوكي معاويه را در مقايسه با خلافت پيش از وي چنين برمي شمرد:
1 - دگرگوني در روش تعيين خليفه: خلفاي قبل از معاويه، خود براي كسب خلافت قيام نمي كردند، اما معاويه به هر صورت در پي آن بود تا خود را خليفه كند و وقتي بر كرسي خلافت تكيه زد كسي را ياراي مخالفت با او نبود و بايد بيعت مي كرد. خود معاويه نيز به اين موضوع اعتراف مي كند كه از نارضايتي مردم از خلافت خود آگاه است، اما به زور شمشير آن را به دست آورده است. اين مسأله بعدها به موروثي شدن خلافت توسط معاويه انجاميد.
2- دگرگوني در روش زندگي خلفا: استفاده از روش زندگي پادشاهي روم و ايران از عهد معاويه آغاز شد.
3- تغيير در شيوه اداره بيت المال: در اين دوره خزانه بيت المال به صورت ثروت شخصي شاه و دودمان شاهي درآمد، كسي نيز نمي توانست درباره حساب و كتاب بيت المال از حكومت باز خواست كند.
4- پايان آزادي ابراز عقيده: در اين دوره ديگر كسي را ياراي امر به معروف و نهي از منكر نبود. شروع اين روش جديد از عهد معاويه و با كشتن «حجر بن عدي» آغاز شد.
5- پايان آزادي قضات.
6- خاتمه حكومت شورايي و به وجود آمدن حكومت ملوكي جديد.
7- ظهور تعصبات نژادي و قومي و نابودي برتري قانون. (رسول جعفريان، تاريخ خلفا/ص407)
در قالب رهيافتي ريشه شناسانه شايد بتوان به پرسش چگونگي تبديل خلافت به ملوكيت، پاسخي در خورشان يافت. با نظري به شيوه انتخاب «خلفاي نخستين» در مي يابيم كه هيچ كدام از آنها در انديشه موروثي كردن خلافت در خاندان خود نبودند، در انديشه سياسي اهل سنت، توجيه گر اقدام معاويه در انتخاب پسر خود به ولايت عهدي، «نظريه استخلاف» مي باشد.
در اين نظريه، انتخاب جانشين بعدي در حيطه وظايف خليفه وقت شمرده مي شود. (ابن فراء، احكام السلطانيه، تحقيق محمدحامد الفقهي، ص25.) اما از آن جا كه خلفاي نخستين نسبتاً پرهيزكار و متقي بودند، هيچ وقت از اين فرصت براي انتخاب فرزندان يا شخصي از خاندان خود استفاده نكردند، اما معاويه با تعميم اصل استخلاف به فرزندان، راه تبديل خلافت به سلطنت (حكومت موروثي) را باز كرد. بعدها نظريه استخلاف شرح و بسط يافت و سعي شد كه استخلاف منطبق با حوادث پيش آمده روز، فرزندان را نيز در برگيرد.
ماوردي نظريه هاي گوناگون را در سه دسته جمع بندي كرده است: نظريه اول حاكي از آن است كه بيعت با فرزند يا پدر مجاز نيست، مگر اينكه اهل اختيار در باب او مشورت كنند و وي را شايسته و صالح بدانند. نظريه دوم به بيعت خليفه با فرزند يا پدر به ديده رضا مي نگرد و دليلي كه براي اين امر اقامه شده آن است كه خليفه از آن جهت كه حاكم است، حكم وي نافذ است. نظريه سوم بيعت خليفه با پدر را مجاز شمرده است، اما با فرزند را براساس يك نظريه انسان شناختي، جايز نمي داند. بسط نظريه استخلاف، به راحتي توانست اقدام معاويه را در موروثي كردن خلافت، مقبول جلوه دهد.
درست است كه يزيد فاضل نبود و مفضول بود، اما آن چه كه مي بايست در ترجيح مفضول به فاضل كار ساز شود علاقه معاويه به اتحاد تمايلات مردم و وحدت كلمه بود... حقيقت امامت براي اين است كه امام در مصالح دين و دنياي مردم در نگرد، چه او ولي و امين آنان است.
(عبدالرحمان بن خلدون، همان، ص404)
حكومت پادشاهي معاويه بدون آن كه يادي از سنت و سيره نبوي داشته باشد، مقوم حاكميت سلطنتي دنياطلبانه اي بود كه «عقيده» و پاي بندي به آن را كاملاً ناديده گرفته بود؛ معاويه در يكي از خطابه هاي خود مي گويد:
...اما بعد، من به خدا قسم، خلافت را به وسيله محبتي كه از شما سراغ داشته باشم، يا به رضايت شما، به دست نياورده ام، بلكه با همين شمشيرم با شما مبارزه و مجادله كرده ام.كوشيدم نفس خود را بر سيره پسر ابي قحافه ]ابوبكر[و عمر رضايت دهم، اما به شدت متنفر و گريزان شد. خواستم به شيوه و مرام عثمان رود، از آن نيز امتناع نمود. پس مسلك و طريق ديگري پيمودم كه نفع من و شما در آن است، نيكو بخوريم و زيبا بياشاميم (مواكلة حسنة و مشاربة جميله). اگر مرا بهترين خود بيابيد، حكومتم را سودمندترين براي خودتان خواهيد يافت.
وا... بر احدي كه شمشير ندارد، شمشير نخواهم كشيد و سخن هيچ يك از شما را كه براي تسكين خود سخن گفته ايد پاسخ نداده و اعتنا نخواهم كرد و اگر مرا كسي نيافتيد كه به همه حقوق شما قيام نمايد، بعض آن را از من بپذيريد و اگر از من خيري به شما رسيد آن را قبول كنيد، زيرا سيل هرگاه افزون شود ويران كند و آن گاه كه اندك باشد بي نياز و غني سازد. هرگز مباد كه در انديشه فتنه باشيد، زيرا كه فتنه معيشت را تباه مي كند و نعمت را كدر مي نمايد.
(ابن عبدربه، العقدالفريد/ج4، ص147)