علم و هنر زنان در عصر جاهلی
درمیان اعراب جاهلی که در حجاز میزیستند، تعلیم و تربیت چندانی وجود نداشت و در آن محیط چیزی که به آن اهمیت داده نمیشد، علم و فرهنگ و آگاهی بود.
بلاذری در فتوح البلدان تعداد کسانی را که مقارن بعثت نبوی خواندن و نوشتن میدانستند، حدود هفده نفر تخمین میزد که همهی آنان از میان بومیان دو شهر مهم مکه و یثرب برخاسته بودند. (1)
البته در جامعهی جاهلی از سازمانی به نام مکتب سخن به میان آمده است که به نوآموختگان فقط خواندن و نوشتن میآموختند. (2) البته این احتمال وجود دارد که نوآموزان اولیه دست به تأسیس و گشایش آن زده باشند. (3)
به هر حال، با توجه به اینکه آنها از خواندن و نوشتن بی نصیب بودند، طبیعی است که از علوم و معارف نیز بی نصیب باشند و به دلیل ناتوانی در کتابت و تدوین، از گسترش و غنی سازی تجارب محروم شوند. البته این بدان معنا نیست که از هرگونه آگاهی و دانش ابتدایی محروم بودند، بلکه با توجه به نظام قبیلهای خود، اطلاعاتی پراکنده و سطحی و مبنی بر حدس و گمان از بزرگان قبیله، پیرزنان و سالخوردگان برای آنها به ارث رسیده بود؛ چنان که ابن خلدون دربارهی طب آنها میگوید: «... غالباً مبتنی بود بر تجربیات کوتاه و کم دامنه که به طور وراثتی از مشایخ و پیرزنان قبیله نسل به نسل منتقل میشد». (4)
شوقی ضیف نیز دربارهی علوم آنها میگوید: «همهی این علوم از نوع ابتدایی و بر اساس تجارب ناقص بشری بود و بر هیچ قاعده و اساسی استوار نبود. اعراب در مجموع، بدوی بودند و هیچ یک از اصحاب علم و اندیشه مبتنی بر یک شیوهی علمی نبودهاند». (5)
در میان زنان نیز افرادی از علوم و فنون دورهی جاهلیت بی بهره نبودند و در آشنایی به این علوم و مهارتها، شهرهی زمانهی خود و صاحب کمال و معرفت بودند که نام آنها زینت بخش صفحات تاریخ شده است.
الف - خواندن و نوشتن
در این زمینه، معمولاً به گفتهی بلاذری اکتفا میشود که در هنگام معرفی کاتبان دورهی جاهلیت و اوایل اسلام، از تعدادی کاتبان زن نیز نام میبرد که بعضی از آنها خواندن و نوشتن و برخی دیگر فقط خواندن میدانستند یا فقط از نعمت نوشتن بهره مند بودند، این زنان عبارتاند از:1. عایشه دختر سعدبن ابی وقاص؛ 2. شفاء دختر عبدالله عدوی قرشی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او خواست به حفصه نوشتن را بیاموزد؛ (6) 3. ام کلثوم دختر عقبه؛ 4. کریمه دختر مقداد که فقط کتابت میدانست؛ (7) 5. شمیله؛ (8) 6. فاطمه دختر مُرّ که فقط خواندن میدانست. (9)
ب - کهانت و عرافت
کهانت یکی از علوم رایج در آن زمان بود و به معنای خبر دادن از غیب با استناد به علت و سبب آن میباشد؛ مانند خبر از آنچه در زمین واقع خواهد شد. در واقع، کهانت استراق سمع جنیان از کلام ملائکه است که پس از شنیدن اخبار آن به کاهن اطلاع میدهند. (10)عرافت نیز جزئی از کهانت میباشد؛ با این تفاوت که کهانت مختص به آینده و عرافت مر بوط به گذشته میباشد. (11)
در این علم نیز نام زنانی را مشاهده میکنیم که سرآمد دیگران بودند و افراد بسیاری از شهرهای مختلف برای مشاوره نزد آنان میآمدند. از آن جمله:
1. قطبه یا سجاح. (12) وی که به عرافة الحجاز معروف بود، در خیبر میزیست. عبدالمطلب در ماجرای نذر ذبح فرزندش عبدالله، همراه با چند تن از قریشیان به نزد او رفتند و با وی برای رهایی از این نذر مشاوره کردند. او نیز به ذبح شتران به جای ذبح عبدالله امر کرد. (13)
2. طریفه کاهنه: او کسی بود که به عمروبن عامر، یکی از ملوک یمن، از بین رفتن ملک او و همچنین خراب شدن سد مأرب را خبر داد. (14)
3. فاطمه دختر مر: وی از زنان کاهنه در مکه بود. از او کارهای عجیبی در کهانت نقل کردهاند. فاطمه به دلیل رؤیت نور نبوت در صلب عبدالله پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ایشان پیشنهاد صد شتر در مقابل ازدواج با او را داد. (15)
4. عفیر کاهنهی حمیریه. (16)
5. سلمی همدانیه حمیریه. (17)
6. زبراء کاهنه. (18)
7. شعثاء کاهنه. (19)
8. غَیطَله: وی کسی بود که از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داده بود. (20)
9. کاهنهی بنی حدس. (21)
10. زرقاء دختر زهیر. (22)
11. کاهنهی بنی سعد: وی زمانی که دربارهی حفر چاه زمزم اختلاف پیدا کرده بودند، حکمیت بین عبدالمطلب و قریش را بر عهده داشت. (23)
12. سوده دختر زهیر: وی عمهی وهب، پدر آمنه، مادر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. پدرش به دلیل بیماری، او را پیش شخصی به نام حجون فرستاد تا زنده به گور کند. سپس به دلیل صدایی که از سوده بر نکشتن او شنید، این کار را نکرد و در آینده نیز یکی از کاهنان مشهور شد. (24)
ج - شعر و شاعری
زنان جاهلی همچون مردان عرب ذوق شعری بسیاری داشتند و در این زمینه، نام زنان سرشناس بسیاری به چشم میخورد، حتی برخی از آنان قضاوت اشعار مردان را نیز برعهده داشتند. عبد مهنّا، در معجم النساء الشاعرات فی الجاهلیة و الاسلام، 504 شاعر زن را در اسلام و جاهلیت معرفی میکند که بیش از صد نفر از آنها زنان شاعر جاهلی هستند.بشیر یموت نیز در شاعرالعرب فی الجاهلیة و الاسلام 16 تن از زنان شاعر را در جاهلیت و اسلام معرفی میکند که 119 نفر از آنها متعلق به جاهلیت و 97 نفر متعلق به دوران اسلام هستند.
از جمله زنان معروف در این زمینه عبارتند از:
خنساء: دختر عمروبن شدید، اهل نجد و از شاعران بزرگ و نامی عرب بود که در مرثیه گویی قریحهی بی مانندی داشت. در بازار عکاظ، هشت اشکال به یکی از شعرهای حسان بن ثابت وارد کرد که پذیرفته شد. خنساء که بیشتر عمر خود را در دوران جاهلیت گذرانده بود، پس از درک اسلام ایمان آورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز اشعارش را پذیرفت. حتی گاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خنساء میخواست تا شعر بسراید. خنساء شعر میخواند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز او را تحسین و تشویق مینمود. (25) نابغه ذبیانی نیز به برتری او از اعشی شهادت داده است. (26)
2. فاطمه دختر مُرّ: وی که از زنان زیبای عرب پیش از اسلام بود، پس از اینکه عبدالله، پدر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به درخواست ازدواج او جواب منفی داد و از ازدواج با او دریغ ورزید، شعری خواند که مضمون آن نشان از دانش و بینش فراوان او داشت. (27)
3. خرنق دختر بدر: خواهر طرفة بن عبد و از شاعران مشهور جاهلیت بود که بیشتر اشعارش را در مرثیه سرایی برادرش - طرفه - سروده بود. (28)
4. ام جندب: وی همسر امرؤالقیس، از استادان برجستهی شعر بود که داوری اشعار را بر عهده داشت. زمانی بین همسرش و شخصی به نام علقمه داوری کرد و به سود علقمه و زیان شوهرش حکم داد. ( 29)
5. جلیله: او نیز شاعری فصیح و از صاحبان شأن و مقام در جاهلیت بود. (30)
همچنین صفیه دختر عبدالمطلب، (31) جمعه دخر خس، (32) حمرا دختر ضمرة بن جابر، (33) دعجا دختر منشر (34) و سعدی دختر ثمردل جهیمه (35) را نیز میتوان از زنان مشهور شاعر جاهلی دانست.
د - پزشکی
زنان جاهلی در پزشکی و طبابت نیز تبحر داشتند. آنها به دلیل حضور در جنگ و مداوای مجروحان و توجه به کارهای اطفال به طور وراثتی از علم طب بهره مند بودند. (36) زینب طبیبه، معروفترین زن در طبابت و چشم پزشکی بود. وی در این زمینه یکی از دانشمندان روزگار خود به شمار میآمد. (37)شفا دختر عبدالله که معلم خط بود، در پزشکی نیز مهارت داشت. او به حفصه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روش «رقیه نمله» (38) را آموخت. (39)
هـ - مامایی
علم مامایی و استفاده از روشهای مطلوب درمان امراض زنان و زایمان نیز از دانشهای مهم زنان جاهلی بود. سلمی، همسر ابی رافع، از زنانی بود که مامایی میدانست. وی قابلهی ماریه قبطیه (40) و حضرت خدیجه بود. (41) همچنین سواد یا سوده از قابلههایی بود که برای حضرت فاطمه زهرا (س) مامایی کرد. (42)و - ختنه
پسران و دختران خردسال به خصوص دختران را، زنان ختنه میکردند. هنگام هجرت زنان به مدینه، زنی در میان آنان به چشم میخورد که از علم ختنه کردن بهره مند بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او گفت: «ای ام حبیب، کاری که قبلاً انجام میدادی، امروز هم انجام میدهی؟ گفت: آری مگر اینکه مرا از این کار بازداری. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حلال است»، سپس در این باره چیزهایی نیز به او یاد داد. (43)همچنین حضرت به ام عطیه که دختران را ختنه میکرد، مواردی را متذکر شد. (44)
ز - پرستاری
پرستاری از جمله کارهایی بود که بر عهدهی زنان گذاشته میشد. این کار در هنگام جنگ جلوهی بیشتری به خود میگرفت.رفیده کسی بود که مسلمین را در روز رفتن به بنی قریظه مداوا میکرد. (45) در روز خندق نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خیمهای در مسجد برپا کرده بود تا مجروحان را مداوا کند. سعدبن معاذ از جمله بیماران او بود که به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خیمهی رفیده، برای معالجه فرستاده شد.
ربیع - دختر معوذبن عفر - (46) نیز از جمله پرستاران در جنگها بود.
گفتنی است اگر در میان این اسامی زنان، زنانی مسلمان نیز دیده میشود به این علت است که آنها قبل از اسلام نیز از این علوم بهره مند بودند؛ هر چند که تبلور بهره مندی آنها از این علوم در دورهی اسلام گزارش شده است. عاقلانه نیست کسی مدت بسیاری از زندگی خود را در جاهلیت گذرانده باشد و به یک باره بعد از اسلام آوردن از این علوم نیز بهره مند شود.
ح - علم نجوم
اشعار و اخبار عرب نشان دهندهی آشنایی آنها با علم نجوم و ستاره شناسی است. منازل ماه، حرکات ستارگان، اوضاع جوی هوا و ... از علومی است که عرب آن زمان از آنها بهره مند بود. (47)داستانهای نقل شده از اعراب نشان دهندهی آشنایی بعضی از زنان به علم نجوم نیز هست. از اصمعی روایت شده که دختر اعرابی نابینایی از او نگهداری میکرد و گوسفندان را میچراند. روزی ابری را دید. گفت: «پدرجان! آسمان ابری است و باران خواهد آمد». اعرابی گفت: «چگونه میبینی آسمان را؟» دختر جواب داد: «مثل اسبهای بسیارند که زینها را به دنبال خود میکشند». گفت: «گوسفندان را بچران». پس از مدتی که گوسفندان را چرانید، گفت: «ای پدر، اوضاع آسمان عوض شد!» گفت: «چگونه میبینی؟» گفت: گویی که چشم شتر جوانی است». گفت: «دخترم گوسفندانت را بچران». پس از مدتی گفت: «پدرجان! آسمان دوباره دگرگون شد». گفت: «این بار چگونه میبینی؟» گفت: «صاف شده و روشن است». پدرش گفت: «داخل کن گوسفندانت را. پس بارانی میبارد که موجب جوانه زدن زرع و سبزی وتر و تازگی زرع میشود». (48)
از اصمعی روایت شده که معقربن صماء، در حالی که بینایی اش را از دست داده بود و دخترش از او مراقبت میکرد، روزی از خانه خارج شد. در این حال، رعدی شنید، به دخترش گفت: «چه میبینی؟» گفت: «پدرجان! میبینم آسمان را که سیاه شد و شکاف برداشت. گویا شتر کاملی است که سیر است، ولی ضعف دارد و سینهای که به زمین نزدیک است». گفت: «عبور کن، جای نگرانی نیست». سپس رعد دیگری شنید و گفت: «چه میبینی؟» جواب داد: «میبینم آن را گویا گوشتی گندیده است که قسمتی از آن رطوبت ناپذیر و نفوذپذیر». پدر به دختر گفت: « پناه بیاور به من در جانب بلندی که این وضع جز سیل عظیمی چیز دیگری را در پی ندارد». (49)
پینوشتها:
1. بلاذری، ابوالحسن، فتوح البلدان، ص 458.
2. جوادعلی، المفصل، ج8، ص 259.
3. شلبی، احمد، تاریخ آموزش در اسلام، ص 40.
4. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ص 493.
5. العصر الجاهلی، ص 85.
6. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7، ص 727 و 728.
7. بلاذری، ابوالحسن، فتوح البلدان، ص 458.
8. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7، ص 733، جوادعلی، المفصل، ج8، ص 137.
9. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج2، ص 305.
10. همان، ج3، ص 269.
11. همان، ص 274.
12. ابن هشام، السیرةالنبویة، ج1-2، ص157.
13. همان.
14. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج3، ص282.
15. ابن هشام، السیرةالنبویة، ج1-2، ص159.
16. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج3، ص 296؛ میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج2، ص 7 و 8.
17. همان، ص 29، 5؛ میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، همان، ص 575.
18. اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج1، ص 126.
19. جوادعلی، المفصل، ج8، ص 369.
20. ابن هشام، السیرةالنبویة، ج1-2، ص 204.
21. همان.
22. اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج11، ص 155.
23. ابن هشام ، السیرة النبویة، ج1-2، ص 149.
24. حلبی، السیرة الحلبیه، ج1، ص 5، جوادعلی، المفصل، ج5، ص 89.
25. کحاله، عمر رضا، اعلام النساء، ج1، ص 205؛ یموت، بشیر، شاعرات العرب، ص 184.
26. منیسی، سامیه، نساء آل عرب، ص 84.
27. جمال الدین بن جوزی، صفوة الصفوة، ج1، ص 49.
28. یموت، بشیر، شاعرات العرب، ص 117؛ کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج1، ص 294.
29.هاشمی، علی، المرأة فی الشعرا الجاهلی، ص 57.
30. عفیفی، عبدالله، المرأة العربیه فی جاهلیتها واسلامها، ج1، ص 57.
31. یموت، بشیر، شاعرات العرب، ص 172.
32. عبدمهنا، معجم النساء الشاعرات، ص 40. او خواهر هند و از زنان فاضل بود.
33. همان، ص 62.
34. همان، ص 86.
35. همان، ص 13؛ کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج2، ص 191.
36.هاشمی، علی، المرأه فی الشعر الجاهلی، ص 75.
37. سعدی مزرحی، احمدبن قاسم، عیون الأنباء فی طبقات الاطباء، ص 162.
38. رقیه نمله به تعویذی گفته میشود که آن را برای مداوای نوعی مرض پوستی به کار میبرند. این بیماری در پوست سوزش و خارج تولید میکند؛ چنان که گویی مورچه بر روی پوست راه میرود و آن را میگزد. از اینرو، آن را نمله (مورچه) نام نهادند. نک: لسان العرب، ج5، ص 293.
39. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج24، ص 312؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج4، ص 272.
40. عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج1، ص 22.
41. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7ف ص 711.
42. همان، ص 719.
43. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج24، ص 276.
44. جاحظ، عمربن بحر، الحیوان، ج7، ص 28.
45. نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایة الارب، ج17، ص 137.
46. کحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج1، ص 379.
47. ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص 316.
48. حوفی، احمد محمد ، المرآه فی الشعر الجاهلی، ص 428.
49. همان.
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}