جوانان كربلا
جوانان كربلا
نويسنده:سيد عباس حسينى
امام رضا ( عليه السلام) به «ريان ابن شبيب» فرمود: «اى پسر شبيب! هجده نفر از ما بنىهاشم در كربلا شهيد شدند كه در روى زمين نظير نداشتند . اين هجده نفر به استثناى فرمانده لايق و پيشواى عالىقدر خود امام حسين ( عليه السلام) كه پنجاه و فتساله بود، همه جوان بودند; جوانان سى و پنجساله و كمتر تا نوجوانان دوازده ساله و ده ساله! ساير جانبازان كربلا نيز اكثرا نسل جوان بودند . در حقيقت مىتوان گفت اكثريت فداكاران قهرمان كربلا را جوانان تشكيل مىدادند» . (1)
هنگامى كه يزيد بن معاويه شرافت و فضيلت را لگد كوب مىكرد اين جوانان فداكار مردانه قيام كردند . سيماى جوانى اين جوانان پر شور و از جان گذشته تا هميشه در تاريخ رستاخيز حسينى مىدرخشد . آرى چهره تابناك آن جوانان بود كه تلؤلؤ خاص قيام تاريخى حسين ( عليه السلام) را در دل قرنها بهيادگار باقى نهاد .
الف . ايمان راسخ: جوانان پاكباز عاشورا به دليل پرورش در دامان خانوادههاى مؤمن و پرهيزكار، به كاملترين مراحل ايمان ستيافته و در راه حاكميت احكام الهى آماده شهادت بودند .
وقتى امام حسين ( عليه السلام) در مسير كربلا در منزل «قصربنى مقاتل» به دنبال خوابى كه ديده بودند، جمله «انالله و انا اليه راجعون» را بر زبان آوردند . «على اكبر» جلو رفت و علت را جويا شد . حضرت فرمود: «اسب سوارى جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: اين قوم شبانگاه در حركت است و مركب به استقبالشان مىآيد .» على اكبر گفت: «پدرم! آيا ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقيم .» على اكبر گفت: «پس ما را باكى از مرگ نيست» (2)
ب . بصيرت: در دوران حكومت اموى، به دليل تبليغات زهرآگين عليه خاندان پيامبر ( صلى الله عليه و آله)، تشخيص حقانيت امام حسين ( عليه السلام) كار آسانى نبود . حتى بسيارى از سياستمداران بزرگ تحت تاثير وضع حاكم، قيام آن حضرت را مورد انتقاد قرار مىدادند . در چنين موقعيتى عدهاى از جوانان با بصيرت نسبتبه ضرورت قيام امام حسين ( عليه السلام)، بدون هيچ ترديدى، با تمام وجود به حمايت از او پرداختند . امام صادق ( عليه السلام) در توصيف صفات حضرت عباس ( عليه السلام) مىفرمايند: «خدا رحمت كند عموى ما عباس را، او از بصيرت و ژرف بينى بسيار نافذ و ايمان بسيار استوار برخوردار بود . به همراه اباعبدا ... به جهاد پرداخت و در نهايت هم به فيض شهادت نايل آمد .» (3)
آرى، به بركت همين بينش ژرف و بصيرت كامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسين ( عليه السلام) جداسازد .
ج . وفادارى: بارزترين صفت جوانان كربلا، وفادارى آنان به امام زمانشان است كه در سختترين شرايط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض كنند .
امام صادق ( عليه السلام) با اشاره به نهايت وفادارى علمدار كربلا فرمود: «شهادت مىدهم كه در برابر جانشين رسول خدا ( صلى الله عليه و آله) همواره تسليم بودى ... هميشه به جهتخدا وفادار ماندى و لحظهاى از خيرخواهى براى او كوتاهى نكردى ...» (3)
د . ادب: از ويژگىهاى ديگر ياران امام حسين ( عليه السلام) به ويژه جوانان كربلا، آراستگى به فضيلت ادب است . در اين ميان،
قمربنى هاشم داراى منزلى خاص است . حضرت عباس ( عليه السلام) بدون اجازه در كنار امام حسين ( عليه السلام) نمىنشست; هنگامى كه در حضور برادر مىنشست، همانند يك بنده در مقابل مولاى خود بر روى دو زانو در كمال تواضع مىنشست .
ه . جوانمردى: يكى ديگر از ويژگىهاى جوانان كربلا، جوانمردى و از خودگذشتگى آنان است . در بين اين جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردى زبانزد است .
هنگامى كه عباس تنهايى امام را ديد، اجازه خواست تا عازم ميدان شود . امام از او درخواست كرد تا براى كودكان حرم كمى آب تهيه كند . مشك و نيزهاش را برگرفت و پس از شكستن محاصره فرات، وارد آن شد . براى لحظهاى قصد آشاميدن آب جارى فرات كرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشيدن آب بازداشت . گويا مىگفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى
و بعده لاكنت ان تكونى
هذالحسين شارب المنون
و تشربين بارد المعين؟! (4) و . پايبندى به احكام و ارزشها: ويژگى ديگر اصحاب امام حسين ( عليه السلام)، پاسدارى از احكام الهى و پافشارى بر ارزشهاى اصيل دينى است . مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول نماز مىشوند .
ز: رشادت: وهب جوانى بيست و پنجساله بود كه بعد از اجازه از امام حسين ( عليه السلام)، به ميدان تاخت و با رشادت عحيبى مىجنگيد، به طورى كه نوزده سواره و بيست پياده را كشت . آنگاه هر دو دست او را قطع كردند . او همچنان جنگيد تا او را اسير كرده و نزد عمر سعد آوردند . عمر سعد كه صلابت و دلاورى او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتك: «چقدر صولت و رشادت سختى دارى؟» . سپس دستور داد گردنش را زدند .
ح . صبر واستقامت: مصائب امام سجاد ( عليه السلام) از جمله سهشبانه روز تشنگى و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و كشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و كليه ياران بودن تاراج خيمهها و اسارت بانوان اهلبيت نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است .
علاوه بر موارد مذكور، ايثار و فداكارى، شجاعت و شهامت، عفو و بخشش، آزادگى و عزت نفس و اخلاص و رافت و ... از ديگر اوصاف جوانان كربلاست . (5)
هنگامى كه يزيد بن معاويه شرافت و فضيلت را لگد كوب مىكرد اين جوانان فداكار مردانه قيام كردند . سيماى جوانى اين جوانان پر شور و از جان گذشته تا هميشه در تاريخ رستاخيز حسينى مىدرخشد . آرى چهره تابناك آن جوانان بود كه تلؤلؤ خاص قيام تاريخى حسين ( عليه السلام) را در دل قرنها بهيادگار باقى نهاد .
ويژگىهاى جوانان كربلا:
در اينجا ويژگىهاى جوانانى كه تا آخرين قطره خون خويش از رهبرى و اهداف والاى اين نهضت دفاع كردند، اشاره مىكنيم . اميدواريم كه اينكار به آشنايى بيشتر نسل جوان جامعه اسلامى با اسوه و الگوهاى جاودان نهضت عظيم عاشورا كمك نمايد .الف . ايمان راسخ: جوانان پاكباز عاشورا به دليل پرورش در دامان خانوادههاى مؤمن و پرهيزكار، به كاملترين مراحل ايمان ستيافته و در راه حاكميت احكام الهى آماده شهادت بودند .
وقتى امام حسين ( عليه السلام) در مسير كربلا در منزل «قصربنى مقاتل» به دنبال خوابى كه ديده بودند، جمله «انالله و انا اليه راجعون» را بر زبان آوردند . «على اكبر» جلو رفت و علت را جويا شد . حضرت فرمود: «اسب سوارى جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: اين قوم شبانگاه در حركت است و مركب به استقبالشان مىآيد .» على اكبر گفت: «پدرم! آيا ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقيم .» على اكبر گفت: «پس ما را باكى از مرگ نيست» (2)
ب . بصيرت: در دوران حكومت اموى، به دليل تبليغات زهرآگين عليه خاندان پيامبر ( صلى الله عليه و آله)، تشخيص حقانيت امام حسين ( عليه السلام) كار آسانى نبود . حتى بسيارى از سياستمداران بزرگ تحت تاثير وضع حاكم، قيام آن حضرت را مورد انتقاد قرار مىدادند . در چنين موقعيتى عدهاى از جوانان با بصيرت نسبتبه ضرورت قيام امام حسين ( عليه السلام)، بدون هيچ ترديدى، با تمام وجود به حمايت از او پرداختند . امام صادق ( عليه السلام) در توصيف صفات حضرت عباس ( عليه السلام) مىفرمايند: «خدا رحمت كند عموى ما عباس را، او از بصيرت و ژرف بينى بسيار نافذ و ايمان بسيار استوار برخوردار بود . به همراه اباعبدا ... به جهاد پرداخت و در نهايت هم به فيض شهادت نايل آمد .» (3)
آرى، به بركت همين بينش ژرف و بصيرت كامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسين ( عليه السلام) جداسازد .
ج . وفادارى: بارزترين صفت جوانان كربلا، وفادارى آنان به امام زمانشان است كه در سختترين شرايط، حاضر نشدند محمد خود را با امام، نقض كنند .
امام صادق ( عليه السلام) با اشاره به نهايت وفادارى علمدار كربلا فرمود: «شهادت مىدهم كه در برابر جانشين رسول خدا ( صلى الله عليه و آله) همواره تسليم بودى ... هميشه به جهتخدا وفادار ماندى و لحظهاى از خيرخواهى براى او كوتاهى نكردى ...» (3)
د . ادب: از ويژگىهاى ديگر ياران امام حسين ( عليه السلام) به ويژه جوانان كربلا، آراستگى به فضيلت ادب است . در اين ميان،
قمربنى هاشم داراى منزلى خاص است . حضرت عباس ( عليه السلام) بدون اجازه در كنار امام حسين ( عليه السلام) نمىنشست; هنگامى كه در حضور برادر مىنشست، همانند يك بنده در مقابل مولاى خود بر روى دو زانو در كمال تواضع مىنشست .
ه . جوانمردى: يكى ديگر از ويژگىهاى جوانان كربلا، جوانمردى و از خودگذشتگى آنان است . در بين اين جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردى زبانزد است .
هنگامى كه عباس تنهايى امام را ديد، اجازه خواست تا عازم ميدان شود . امام از او درخواست كرد تا براى كودكان حرم كمى آب تهيه كند . مشك و نيزهاش را برگرفت و پس از شكستن محاصره فرات، وارد آن شد . براى لحظهاى قصد آشاميدن آب جارى فرات كرد، اما عطش امام و اهل او را از نوشيدن آب بازداشت . گويا مىگفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى
و بعده لاكنت ان تكونى
هذالحسين شارب المنون
و تشربين بارد المعين؟! (4) و . پايبندى به احكام و ارزشها: ويژگى ديگر اصحاب امام حسين ( عليه السلام)، پاسدارى از احكام الهى و پافشارى بر ارزشهاى اصيل دينى است . مثلا در هنگام ظهر در بحبوبه جنگ، دست از جنگ برداشته و مشغول نماز مىشوند .
ز: رشادت: وهب جوانى بيست و پنجساله بود كه بعد از اجازه از امام حسين ( عليه السلام)، به ميدان تاخت و با رشادت عحيبى مىجنگيد، به طورى كه نوزده سواره و بيست پياده را كشت . آنگاه هر دو دست او را قطع كردند . او همچنان جنگيد تا او را اسير كرده و نزد عمر سعد آوردند . عمر سعد كه صلابت و دلاورى او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتك: «چقدر صولت و رشادت سختى دارى؟» . سپس دستور داد گردنش را زدند .
ح . صبر واستقامت: مصائب امام سجاد ( عليه السلام) از جمله سهشبانه روز تشنگى و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و كشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و كليه ياران بودن تاراج خيمهها و اسارت بانوان اهلبيت نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است .
علاوه بر موارد مذكور، ايثار و فداكارى، شجاعت و شهامت، عفو و بخشش، آزادگى و عزت نفس و اخلاص و رافت و ... از ديگر اوصاف جوانان كربلاست . (5)
جوانان كربلا
- 1 - عباس بن على ( عليه السلام) پدرش اميرالمؤمنين ( عليه السلام)، مادرش فاطمهامالبنين و كنيهاش ابوالفضل است . «عباس» جوانى دلاور، زيبا و بلند بالا بود . وقتىكه سوار اسب مىشد، پاهايش به زمين مىرسيد . او علاوه بر مزاياى جسمى، از نظر ملكات روحى و كمالات نفسانى نيز بعد از برادرش امام حسين ( عليه السلام) در ميان همه جوانان و رجال اهلبيت ( عليه السلام) نظير نداشت .
در جنگهاى صفين و نهروان در ركاب پدر بزرگوارش مشاركت داشت .
به خاطر سيماى جذاب و نورايش، او را «قمر بنى هاشم» مىخواندند و به خاطر آوردن آب به خيمهها، «سقا» لقب يافت .
امام سجاد ( عليه السلام) مىفرمايد: «خدا رحمت كند عمويم را كه جان خويش را در راه برادرش فدا كرد تا آنكه دست هايش قطع شد . خداوند دو بال به او داده است كه به وسيله آن با فرشتگان در بهشت پرواز مىكند . چنانكه خداوند براى جعفر بن ابيطالب قرار داده است .»
وقتى كه امام حسين ( عليه السلام) بر بالين خون آلود حضرت عباس ( عليه السلام) حاضر شد، فرمود: الان انكسر ظهرى و لتحيلتى . (6)
حضرت ابوالفضل در كربلا سى و چهار ساله بود . - 2 - على بن حسين ( عليه السلام) (امام زين العابدين): امام سجاد ( عليه السلام) در حادثه كربلا بيست و دو ساله بود و آنروزها بيمار بود . همين بيمارى نيز باعث گرديد كه وى از خطر كشته شدن نجات يابد و دودمان پيامبر ( صلى الله عليه و آله) در روى زمين باقى بماند .
حضرت امام سجاد ( عليه السلام) مصائب و مشكلات و اذيتهاى بسيارى را تحمل كرد و با سخنرانىها و افشاگرىهايى در مجالس عبيدالله زياد و يزيدبن معاويه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پايههاى حكومت اموى گشت .
دوران زندگى آن حضرت را مىتوان به دو بخش خلاصه كرد:
1 . بيست و دو سال ملازمتبا پدر بزرگوارش .
2 . سى و پنجسال دوران امامت، يعنى دشوارترين دوران خفقان حكومت امويان، كه آنحضرت در سختترين شرايط به وظيفه امامت ادامه داد و عالىترين معارف و اخلاقيات و امور سياسى و اجتماعى را در لباس دعا بيان فرمود .
حضرت امام سجاد ( عليه السلام) بنابر قول مشهور در بيست و پنج و به قولى دوازده محرم سال نودوپنج هجرى قمرى به وسيله هشام بن عبد الملك در سن حدود پنجاه وشش سالگى به شهادت رسيد . - 3 . على بن الحسين (على اكبر ( عليه السلام))، پدرش امام حسين ( عليه السلام)، و مادرش ليلى دختر ابى مره مىباشد .
به على اكبر معروف بود و از حيثشجاعت و نبوغ، بهترين يادگار جدش على بن ابيطالب بود و از لحاظ چهره زيبا و تناسب اندام و خوى نيكو و گفتار نغز از همه كس به جد بزرگوارش رسول اكرم ( صلى الله عليه و آله) شبيهتر بود . نخستين شهيد از بنى هاشم در روز عاشورا بود كه جسد مباركش قطعه قطعه گرديد و نزديكترين شهيدى است كه در كنار امام حسين ( عليه السلام) دفن شده است . سن او را از هيجده سال تا بيست و هفتسال نقل كردهاند . - 4 . عبدالله بن على ( عليه السلام):
پدرش، على ( عليه السلام) و مادرش فاطمهام البنين مىباشد كه به توصيه برادرش حضرت عباس ( عليه السلام) به ميدان كارزار شتافت . او اولين فرزند امالنبين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد . سن او در هنگام شهادت بيست و پنجسال بود . - 5 . عثمان بن على: پدرش على و مادرش امالبنين است . به خاطر علاقه شديد ى كه حضرت على ( عليه السلام) به «عثمان ابن مظعون» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت . وى دومين فرزند امالبنين است كه در روز عاشورا به شهادت رسيد . او به هنگام شهادت نوزده ساله بود . (7)
- 6 . جعفربن على ( عليه السلام): پدرش اميرالمؤمنين ( عليه السلام) و مادرش فاطمهام البنين مىباشد . امام على ( عليه السلام) به واسطه علاقه و محبتى كه به برادرش «جعفر طيار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد .
امام حسين ( عليه السلام) به وى فرمود: به كارزار بشتاب تا تو را مانند دو بردارم (عبدا ... و عثمان) شهيد ببينم . وى در هنگام شهادت . نوزده سال من داشت . اين سه برادر و حضرت عباس ( عليه السلام)، امان نامه شمر (لعنةا ... عليه) را رد كردند و امام حسين ( عليه السلام) را تنها نگذاشتند . - 7 . ابوبكر بن على ( عليه السلام): پدرش على ( عليه السلام) و مادرش ليلى دختر مسعود بن خالد بود . او را «محمد اصغر» و يا «عبدا ...» مىخواندند . او در روز عاشورا پس از كارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسيد . نوشتهاند: جسد بىجان او را در آبراه خشكى در كربلا يافتند .
- 8 . قاسم بن الحسن ( عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبى ( عليه السلام) و مادرش «رمله» مىباشد .
در شب عاشورا در پاسخ امام حسين ( عليه السلام) كه فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شيرينتر از عسل» .
او پس از اصرار زياد از امام حسين ( عليه السلام) اجازه به ميدان رفتن گرفت و اينچنين رجز مىخواند:
ان تنكرونى فاناابن الحسن
سبط النبى المصطفى المؤتمن
هذا حسين كالاسير المرتهن
بين اناس لاسقوا صوب الحزن (8)
او كارزار سختى نمود و با اينكه نوجوانى كم سن و سال بود، پس از كشتن سى و پنج نفر از دشمنان، در نهايتبر اثر ضربتشمشير نقش بر زمين گشت و به شهادت رسيد . سن او سيزده سال بود . - 9 . ابوبكر بن الحسن ( عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبى ( عليه السلام) و مادرش، كنيز آن حضرت بود . او از مدينه همراه عمويش امام حسين ( عليه السلام) به كربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به ميدان آمد و جنگيد تا به فيض شهادت نايل گشت .
- 10 . عبدالله بن الحسن ( عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبى ( عليه السلام) و مادرش، دختر شليل بن عبدالله مىباشد . عبدالله در كربلا نوجوانى بود كه به سن بلوغ نرسيده بود و چون عمويش حسين ( عليه السلام) را زخمى و بىياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت: «به خدا قسم از عمويم جدا نمىشوم» . در آن هنگام شمشيرى به طرف امام حسين ( عليه السلام) روانه شد . عبدالله دستخود را سپر شمشير قرار داد و دستش به پوست آويزان شد و فرياد زد: «عموجان» ! حسين ( عليه السلام) او را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: برادرزاده! بر اين مصيبت كه بر تو وارد آمده است، صبر كن و از خداوند طلب خير نما، زيرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق مىكند . ناگاه حرمله بن كاهل تيرى بر او زد و او در دامان عمويش حسين ( عليه السلام)، به شهادت رسيد . وى نوجوانى يازده ساله بود .
- 11 . عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زينب ( عليها السلام) است . او در اوائل راه مكه به كربلا، در «وادى عقيق» به امام حسين ( عليه السلام) پيوست . او در روز عاشورا به ميدان نبرد تافت و شمشير زد تا به شهادت رسيد .
مىنويسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در ركاب حسين ( عليه السلام) مصيبت مرا آسان مىكند ...» - 12 . محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء مىباشد . او با برادرش «عون» در راه مكه به كربلا در «وادى عقيق» به امام حسين ( عليه السلام) پيوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد . وقتى خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «اگر چه من توفيق يارى حسين را نيافتم، ولى با تقديم پسرانم او را يارى كردم .»
- 13 . عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقيل و مادرش، رقيه دختر حضرت على ( عليه السلام) مىباشد . وى در روز عاشورا در ميدان جنگ، سه مرتبه با دشمن كارزار كرد .
دشمن به سوى او تيرى رها كرد و و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تير جلوگيرى كند . تير دستش را به پيشانى دوخت . تيرى ديگر، قلب او را نشانه گرفت . شهادت او در روز عاشورا اينگونه بود .
عبدالله، چهارده سال داشت . - 14 . محمد بن مسلم: پدرش مسلمبنعقيل و مادرش از كنيزان بود . او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله» در حمله دسته جمعى فرزندان ابيطالب به دشمن شركت كرده، سپس به شهادت رسيد . او سيزده ساله بود .
- 15 . عبدالرحمن بن عقيل: پدرش، «عقيل» برادر على ( عليه السلام) و مادرش از كنيزان است . وى از عموزادگان امام حسين ( عليه السلام) است . امام حسين ( عليه السلام) فرياد زد: «اى عموزادگان من! صبر و مقاومت پيشه سازيد ... بعد از اين ديگر هرگز سختى و مصيبتى نخواهيد ديد .» وى در روز عاشورا در حمله دستهجمعى فرزندان ابيطالب به دشمن، شركت كرد و به شهادت رسيد .
- 16 . جعفربن عقيل: پدرش «عقيل» و مادرش «خوصاء» مىباشد «جعفر» در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالى كه مادرش جلوى خيمه ايستاده بود و او را نظاره مىكرد، به شهادت رسيد .
- 17 . سيف بن الحارث «الهمدانى»
- 18 . مالك بن عبدالله «الهمدانى»
- 19 . شبيب
«سيف» و «مالك» پسر عموى يكديگر بودند و به همراه غلامشان «شبيب» به سپاه امام حسين ( عليه السلام) پيوستند .
روز عاشورا آن دو در حالى كه مىگريستند، به خدمتحضرت رسيدند . امام (7) فرمود: «چرا گريه مىكنيد؟» آن دو گفتند: فدايتشويم، براى خودمان گريه نمىكنيم، ولى براى شما گريه مىكنيم كه در محاصره دشمن قرار گرفتهايد و ما بيش از جانمان چيزى نداريم تا با آن از تو حمايت كنيم .»
حضرت به آنها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد .»
آنها در حالىكه يكديگر را حمايت مىكردند، در جنگ دشمن به شهادت رسيدند . غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد . - 20 . عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بين راه به امام ( عليه السلام) ملحق شد و حربن يزيد خواست نگذارد . امام ( عليه السلام) فرمود: «اينها ياران منند و نبايد آنها را از اين كار باز دارى» آنها به امام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود . صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهداى حمله اول ذكر كرده است . ديگران گفتهاند با پدرشان در يكجا شهيد شدند و اين قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است . (11)
- 21 . عمروبن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا ( صلى الله عليه و آله) و از ياران على ( عليه السلام) بود . عمرو قبل از شروع جنگ در كربلا، به امام حسين ( عليه السلام) پيوست . در روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد، ولى به سوى حسين ( عليه السلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت كند . او خود را سپر حضرت كرده و تيرها به صورت و سينهاش برخورد مىكرد تا آسيبى به امام حسين ( عليه السلام) نرسد .
او در حالىكه بدنش پر از جراحتشده بود، رو به حضرت كرد و گفت: «يابنرسول الله! آيا به عهد خود وفا كردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت جلوى من خواهى بود و سلام مرا به رسول خدا برسان .» در همين لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد . - 22 . عمرو بن جناده: عمرو كه جوانى بيست و يك ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حريم امام دفاع كن و در برابرش با دشمن جنگ كن .» او بعد از اجازه از امام حسين ( عليه السلام) به دشمن حمله كرد و چنين مىخواند:
اميرى حسين و نعم المير
سرور الفؤاد البشير النذير
على و فاطمة والداه
فهل تعلمون له من نظير
او همچنان جنگيد، تا به شهادت رسيد . دشمن سرش را از بدن جدا كرد و به طرف حسين ( عليه السلام) پرتاب كرد . مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر يكى از سپاهيان عمربنسعد زد و او را به هلاكت رساند . (12) - 23 و 24 . عبدالله بن عروه و عبدالرحمن بن عروه:
اين دو برادر از اشراف و دليران كوفه بودند و جدشان از ياران على ( عليه السلام) بوده است . آنها در كربلا به امام حسين ( عليه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام كردند و گفتند: «دوست داريم كه در برابرت مبارزه كرده و از حريم تو دفاع كنيم .» حضرت به آنها فرمود: «آفرين بر شما باد .» اين دو برادر در نزديكى امام ( عليه السلام) با دشمن مبارزه كردند تا شهيد شدند . در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام على عبدالله و عبدالرحمن ابنا عروه بن حراق الغفاريين» - 25 . وهب
- 26 . همسر وهب (هائيه)
وهب مردى دلاور و از مسيحيان كوفه بود كه با ديدن معجزه امام حسين ( عليه السلام) و با شنيدن پيام امام ( عليه السلام) با همسر و مادر خود به سوى كربلا حركت كرد و مسلمان شد . او در روز عاشورا با توصيه مادرش و اجازه امام حسين ( عليه السلام) به ميدان رفت و با صولت عجيبى جنگيد، بهطورى كه نوزده سوار و بيست پياده را كشت و سپس هردو دستش را قطع كردند . وهب همچنان جنگيد تا به شهادت رسيد . پس سر بريده او را به سوى لشكر امام حسين ( عليه السلام) انداختند . مادرش سر او را به آغوش كشيد و سپس آن را به سوى دشمن انداخت . امام حسين (7) فرمود: «اى مادر وهب به خيمه برگرد . پسرت اكنون با رسول خداست .» وهب هنگام شهادت بيست وپنجسال داشت . او و خانوادهاش در روز عاشورا ده روز بود كه به اسلام گرويده بودند و در پيكر وهب اثر هفتاد ضربه شمشير و نيزه و تير ديده مىشد . (13)
«هانيه» همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتيده همسرش وهب رساند، خونهاى پيكر او را پاك مىكرد و گفت: «بهشتبرتو گوارا باد» . شمر وقتى او را ديد، به غلامش رستم دستور داد او را بكشد . رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را كشت . اين نخستين زن و يگانه زنى بود كه در كربلا در راه دفاع از حريم امام حسين (7) به شهادت رسيد (14) - 27 و 28 . عبدالله بن يزيد و عبيدالله بن يزيد
«عبدالله» و «عبيدالله» همراه پدرشان «يزيد» كه از شيعيان بصره بودند همراه عدهاى ديگر از بصره بيرون آمده و در محلى به نام (ابطح) در نزديكى مكه به امام حسين ( عليه السلام) پيوستند .
در روز عاشورا «عبدالله» و «عبيدالله» در حمله اول كه دسته جمعى بود، به شهادت رسيدند . - 29 . عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شيعيان و شجاعان مشهور بودند كه با لشكر عمربن سعد از كوفه خارج شدند، ولى پيش از درگيرى به امام حسين ( عليه السلام) پيوستند .
«عبدالرحمن» و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسيدند . - 30 . عمار بن حسان: از شيعيان مخلص و از شجاعان دلير و معروف بود . پدرش حسان از اصحاب امام على ( عليه السلام) بود . عمار از مكه در خدمت امام ( عليه السلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فيض عظيم شهادت نائل گشت .
- 31 . حبشى بن قيس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبيله نهم است . او در ايامى كه خبر از جنگ در كربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به كربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسيد .
اميد آنكه با تامل و تفكر در ايثار و فداكارى اين جوانان، آنان را اسوه زندگى خويش قرار دهيم .
با يكى از سخنان امام حسين ( عليه السلام) در عظمتيارانش و اهل بيتش، سخن را به پايان مىبريم:
فانى لا اعلم اصحابا اولى و لا خيرا من اصحابى و لااهل بيت ابر و لااوصل من اهل بيتى فجزاكم الله جميعا عنى خيرا
«من يارانى برتر و بهتر از ياران خود نديدهام و اهل بيت و خاندانى نيكوتر و به صله رحم پايبندتر از اهل بيتم نمىشناسم . خدا شما را به خاطر يارى من پاداش نيكو عطا فرمايد . (15)
پىنوشتها:
1 . سيماى جوانان در قرآن و تاريخ اسلام، على دوانى، ص 209 .
2 . همراه با سيدالشهدا از مدينه تا كربلا، ص 20 .
3 . اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
4 . سردار كربلا، ص 229 .
5 . همراه با آن على ( عليه السلام) از عاشورا تا اربعين، حشمت الله قنبرى، ص 63 .
6 . مجله ديدارآشنا، ش 22، ويژگىهاى جوانان عاشورايى، ص 17 .
7 . فتح خون، سيدمرتضى آوينى، ص 120 .
8 . سيدبن طاووس، لهوف، ص 113 .
9 . همان .
10 . همراه با آل على (7) از عاشورا تا اربعين، ص 61 .
11 . قصه كربلا، نظرى منفرد، ص 284 .
12 . بحار، ج 45، ص 27 .
13 . تعالى السبطين، ج 1، ص 286 .
14 . سوگنامه آل محمد ( صلى الله عليه و آله)، محمدمهدى اشتهاردى، ص 106 .
15 . لهوف سيدبن طاووس، ترجمه عقيقى بخشايشى، ص 116 .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}