ایجاد یکپارچگی نظامی- غیر نظامی در صنایع نظامی چین و ژاپن (1)
پایان جنگ سرد به طور ضروری نشان دهنده ی پایان جنگ های انجام شده بوسیله ی ایالات متحده ی آمریکا نمی باشد همانگونه که در جنگ خلیج فارس، این موضوع نشان داده شد. عموما این نشان داده شده است که آمریکا برای حفظ
مترجم: حبیب الله علیخانی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
پایان جنگ سرد به طور ضروری نشان دهنده ی پایان جنگ های انجام شده بوسیله ی ایالات متحده ی آمریکا نمی باشد همانگونه که در جنگ خلیج فارس، این موضوع نشان داده شد. عموما این نشان داده شده است که آمریکا برای حفظ خود، نیازمند یک اساس صنعتی- دفاعی خوب است تا بتواند این کشور را در برابر خطرات ایجاد شده مانند جنگ های آینده محافظت کند. به هر حال، یک تمایل برای ایجاد صنایع صلح آمیز از طریق تغییر سمت منابع مالی از نیازهای دفاعی به اقتصاد غیر نظامی وجود دارد. این اهداف تا حدی متضاد است و نه تنها در آمریکا، بلکه در سایر کشورها نیز وجود دارد. بنابراین درس هایی مفید را می توان از بررسی روش هایی بدست آورد که بوسیله ی آن، در آن سایر کشورها، تدارکات نظامی فراهم می شود. مخصوصا بررسی میزان یگپارچگی تکنولوژی های تجاری و دفاعی با اصول تجاری.
در سال 1994، اداره ی ارزیابی فنی( OTA) گزارش خود را منتشر کرد. در این گزارش، پتانسیل یکپارچگی نظامی- غیر نظامی( تکنولوژی ها، فرایندها و شیوه ها) مورد بررسی قرار گرفت.
در این مقاله در مورد جمهوری خلق چین و ژاپن صحبت می کنیم. این مسئله به خاطر دلایل مختلفی می باشد. اول اینکه این دو کشور دارای اساس صنعتی- دفاعی گسترده ای هستند. این اساس صنعتی- دفاعی گسترده به آنها اجازه می دهد تا بتوانند ارتش های خود را با سلاح های ساخت داخل خود تغذیه کنند( اگر چه در هر دو کشور، بسیاری از این سلاح ها بر اساس طراحی های خارجی ساخته شده اند). دوم آنکه، هر دو بخش صنعتی و تجاری این کشورها تا حدی یکپارچه هستند. و این مسئله در هر دو کشور موجب می شود تا برخی از آیتم های دفاعی بوسیله ی روش ها، منابع، ادوات و اشخاصی تولید می شود که آیتم های غیر نظامی خاصی را تولید می کنند. (بخش A را ببینید). به دلیل اینکه یکپارچگی نظامی- غیر نظامی (CMI) به عنوان یکی از راه های نیل به اهداف مختلف دفاعی- صنعتی در نظر گرفته می شود، برخی روش های مورد استفاده در چین و ژاپن پیشنهاد شده است. این روش ها می تواند برای استفاده در سایر کشورها، مناسب باشد.
فرایند واحد سازی پایگاه های تکنولوژیکی دفاعی- صنعتی( DTIB) و پایگاه های تکنولوژیکی- صنعتی( CTIB) و ایجاد یک پایگاه متحد تکنولوژیکی- صنعتی( NTIB) را یکپارچگی نظامی- غیر نظامی می گویند.
تحت این تعریف، CMI مسئول به اشتراک گذاری هزینه های ثابت، تحمیل ضرر و زیان به محصولات و توسعه ی فرایند های تجاری و دفاعی است. این بخش این کار را با استفاده از تکنولوژی های متداول، فرایند ها، نیروی کار، وسایل، مواد و یا تأسیسات انجام می دهد. این مسئله مشاکت میان تأسیسات دولتی و تجاری را در زمینه ی تحقیقات و توسعه( R&D)، تولید، عملیات های تعمیر و نگهداری، را شامل می شود. علاوه بر این کار وظیفه ی دیگر این بخش در زمینه ی تولید آیتم های شبه نظامی و تجاری مانند اجزا و سیستم های جزئی را بر عهده دارد.
تمایل به افزایش بازده اقتصادی از طریق کاهش در هزینه های ثابت ممکن است منجر به تأسیس CMI شده باشد. اهداف سیاسی و اجتماعی مخصوصا حفاظت از سازمان های موجود یا حوضچه های کارگری ممکن است به CMI ارجاء داده شوند. برای رسیدن به چنین اهدافی، CMI می تواند استفاده ی دیگری از کارخانه های دفاعی، زیرساخت ها و یا نیروی کاری داشته باشد و آنها را در زمینه ی کاربردهای تجاری مورد استفاده قرار دهد. این مسئله در زمانی رخ می دهد که این بخش ها بازده خوبی نداشته باشند. در این زمان ها CMI ممکن است در سه سطح وارد عمل شود که بیشترین یکپارچگی در سطح تأسیساتی بوجود می آید. یکپارچگی در سطح تأسیساتی با اشتراک گذاشتن پرسنل، ادوات و مواد در داخل یک کارخانه ی منفرد، ایجاد می شود. در یک کارخانه ی یکپارچه، محصولات دفاعی و تجاری در کنار هم تولید می شوند و تنها تفاوت های اندکی در فرایند تولید آنها وجود دارد.
یکی دیگر از شکل های یکپارچگی می تواند در سطح کارخانه ای ایجاد شود. در این یکپارچگی با استفاده از منابع مشترک نیازهای دفاعی و تجاری برطرف می شود. با این سناریو، خطوط تولید محصولات دفاعی و تجاری با مدیریت، کارگران، مراکز تحقیقی، وسایل وشاید حتی تأسیسات دردسترس هستند. مشارکتی که در تأسیسات مجتمع وجود دارد نیز در سطح کارخانه مجتمع هستند. یک کارخانه ی یکپارچه دارای تأسیسات مجزا باشد زیرا این کارخانه ممکن است بخش های عملیاتی خود را در طول خطوط تولید تجاری و دفاعی، جدا کند. به هر حال در داخل یک کارخانه ی یکپارچه، به طور ایده آل موانعی در سر راه اطلاعات، دسترسی به تکنولوژی در بخش های مختلف وجود ندارد.
یکپارچگی در سطحی است که از سایر سطوح مربوطه کوچک تر است. یک بخش صنعتی به عنوان یک بخش مجتمع در نظر گرفته می شود اگر اجناس و سرویس های دفاعی و تجاری از یک حوزه ی تکنولوژیکی ، دارایی ها و فرایند های خاص، توسعه بیابند. مخصوصا بخشی مجتمع در نظر گرفته می شود که در آن فرایند های تولید و استانداردهای یکسان در خطوط تولید محصول تجاری و دفاعی مورد استفاده قرار گیرد. به هر حال این مسئله دلالت بر این ندارد که محصولات و سرویس های ایجاد شده ایده آلند و یا در یک کارخانه یا تأسیسات تولید شده اند.
برای مثال وزیر دفاع آقای ویلیام پرری علاقه ی زیادی به تلاش های تبدیلی چین و اثر آن بر روی اساس تکنولوژیک- صنعتی ملی آنها دارد. این فرد چندین نشست در این زمینه با چینی ها برگزار نموده است. در واقع، چین یک سری تغییرات و به هم پیوستگی ها را از زمان به قدرت رسیدن Denng Xiaoping در اواخر دهه ی 1970، انجام داد. اگر چه این تلاش بوسیله ی فاکتورهایی تحریک می شوند که به طور قابل ملاحظه ای از فاکتورهای تأثیر گذار در ایالات متحده ی آمریکا، متفاوت است، تلاش های چینی ها ممکن است برخی رهنمود ها برای ایجاد فرایندهای تبدیل و ایجاد یکپارچگی را به ما بدهد.
در ضمن، ژاپنی ها یک اقتصاد پیشرفته را ایجاد کرده اند که این اقتصاد در زمینه ی برخی از بخش های تکنولوژی( با اندکی تأکید بر روی محصولات نظامی) سرآمد است. در واقع، ایالات متحده ی آمریکا به دنبال بدست آوردن تکنولوژی تجاری ژاپن از سال 1980 است. ارتش به نسبت کوچک ژاپن( کوچک هم از لحاظ اندازه و هم از لحاظ اندازه ی نسبی( نسبت به جمعیت ژاپن)) به طور مناسب از حمایت یک پایگاه دفاعی- نظامی کامل برخوردار است. بنابراین به اعتقاد برخی تحلیل گرها، توکیو به طور موفقیت آمیز پایگاه تکنولوژی تجاری و صنعتی( CTIB) و پایگاه تکنولوژی دفاعی و صنعتی( DTIB) خود را یکپارچه کرده است( شکل 1 را ببینید).
سهم صنعت تجاری و دفاعی در اقتصاد هر کشور مانند چین، ژاپن و آمریکا متفاوت است. این اختلاف چندین رویداد را ایجاد می کند. هر کشور دوره ی بعد از جنگ جهانی دوم را با سطح متفاوتی از مهارت تکنولوژیکی کلی در اقتصاد و منابع انسانی و اقتصادی، شروع کردند. برای مثال در سال 1950، چین فقیرترین و دارای حداقل پیچیدگی در بین این سه کشور بوده است. ژاپن دارای نیروی کار ماهر بود اما در حال بازسازی خرابی های جنگ جهانی دوم بود. ایالات متحده ی آمریکا ثروتمندترین اقتصاد را به همراه بیشترین منابع( هم از لحاظ نیروی انسانی و هم از لحاظ تکنولوژی) در اختیار داشت. در دوره ی بعد از جنگ، پکن، توکیو و واشنگتن، هر کدام تمرکز متفاوتی بر روی توسعه ی توان نظامی- صنعتی، نسبت به زیربنای تجاری خود، داشتند. تصمیم گیری هر کشور در مورد منابع اقتصادی و تکنولوژیکی نتایجی متفاوتی ایجاد کرده است.
تا دهه ی 1980، بیشترین اولویت جمهوری خلق چین، توسعه ی قدرت نظامی بوده است. توسعه ی تجاری که به عنوان بهترین منبع موجود اما ناچیز برای چینی ها بر شمرده می شد، به سمت توسعه ی صنایع دفاعی کشور جهت دهی گردید. به هر حال با روی کار آمدن Deng Xiaoping، چینی ها بر روی برنامه ی توسعه ی صنعتی وسیع تر، تمرکز یافتند. بخشی از این تلاش ها بر روی جهت دهی بیشتر DTIB چینی قرار داده شد تا بدین وسیله محصولات تجاری تولید گردد.
از طرف دیگر، ژاپن در دوره ی بعد از جنگ جهانی دوم، اولا بر روی توسعه ی تکنولوژی های تجاری و صنایع، تمرکز یافت. این مسئله به خاطر چند فاکتور بود. ژاپن سیاست های دفاعی و صلح طلبانه را دنبال کردند. این مسئله به این دلیل امکان پذیر شد که چتر امنیتی آمریکا به ژاپن اجازه می داد تا منابع بیشتری را برای توسعه ی تجاری بدون به خطر انداختن امنیت ملی خود، اختصاص دهد. در این کشور، اندازه ی محدود نیروهای دفاع شخصی ژاپن( SDF) با تصمیم عدم خروج نیروها همراه شده است که این مسئله فرصت های فروش برای DTIB ژاپنی ها را محدود می کند. بنابراین، اگرچه ژاپنی ها دارای یک DTIB هستند که انواع مختلفی از محصولات را تولید می کند، این کشور نه بخش قابل توجهی از زمینه های تکنولوژیکی- صنعتی ملی را به خود اختصاص داده و نه بر روی توسعه ی تکنولوژیکی تمرکز کرده است. ایالات متحده ی آمریکا راه سومی را انتخاب نموده است که این راه میان این دو حد قرار گرفته است. با توجه به درس هایی که آمریکا در طی جنگ سرد بدست آورد، ملاحظات امنیتی آمریکا نیازمند DTIB قوی و بزرگی است. ملاحضات سیاسی داخلی و تعالیم امنیتی بر روی مهارت فنی قوای جنگی تأکید دارد و منجر به توسعه ی سلاح پیشرفته و گران قیمت می شود. در ضمن، سود تجاری و ساختار سیاسی آمریکا این مسئله را حتمی کرده است که بخش دفاعی بر بخش اقتصادی تسلط نداشته باشد. به عنوان یک نتیجه، اگر چه DTIB آمریکایی در برخی زمینه های فنی نسبت به CTIB پیشتاز است، عکس این موضوع نیز در دیگر زمینه ها صدق می کند. نتیجه ا ی دیگر این است که سهم DTIB از CTIB جدا شده است( بخش B را ببینید).
چندین فاکتور منجر به جدایش DTIB آمریکایی از CTIB شده است. این فاکتورها که عمدتا به این موضوع ربط دارند، در زیر مورد بحث قرار داده شده اند.
این مقاله بر روی یکپارچگی در جمهوری خلق چین و ژاپن متمرکز شده است. این مقاله با بیان خلاصه ای در مورد سیستم های تدارکاتی دفاعی چین و ژاپن شروع شده است. سپس مقدار تأتیر پذیری آنها بوسیله ی موانع یکسان بر روی سیستم آمریکایی را مورد ارزیابی قرار داده است؛ مخصوصا آن دسته از فاکتورهایی که منجر به جدا شدن DTIB آمریکایی از CTIB ( قوانین استفاده و نیازمندی ها، خصوصیات نظامی، فنون نظامی منحصر بفرد و تمرکز بر روی کارایی نظامی) آن می شود. میزان یکپارچگی در هر سطحی از بخش تولید، کارخانه و تأسیساتی در نظر گرفته شده است. این مقاله همچنین با ارزیابی رابطه ی میان تجربیات چینی ها و ژاپنی ها با تلاش CMI آمریکایی، به پایان می رسد.
به هر حال، یک چنین یگپارچگی در ابتدا در DTIB چین وجود نداشته است. در زمان تأسیس جمهوری خلق چین، چین تنها یک بنیاد دفاعی- صنعتی حداقل داشت. در حقیقت این مسئله عمدتا به خاطر طبیعت زمینی اقتصاد چین در سال 1949 بوده است که با خرابی های جنگ جهانی دوم و سپس جنگ داخلی چین همراه بود. PLA در درجه ی اول با سلاحی مجهز شد که از ارتش امپراتوری ژاپن یا سایر ارتش های ملی گرفته شده بود، مجهز شد.
با امضای پیمان میان چین و شوروی در سال 1950، اتحاد جماهیر شوروی به مهیاکننده ی اصلی ارتش چین تبدیل شد. کمک شوروی نه تنها مجهز نمودن این کشور به سلاح بود، بلکه این کمک ها شامل انتقال کارخانه های ساخت سلاح به این کشور نیز می شد. در میان این کارخانه ها می توان به کارخانه های تولید هواپیما، ناوهای جنگی، وسایل الکترونیک و تسلیحات زمینی اشاره کرد. شوروی همچنین تعداد زیادی از مهندسین، طراحان و سایر اعضای مرتبط با زیرساخت های فکری چین( از جمله افرادی که در بخش برنامه های هسته ای چین مشغول بودند) را آموزش داد. به عنوان یک نتیجه، صنعت دفاعی چین مشابه با DTIB چین سازماندهی و مدیریت شد.
در پی فروپاشی جماهیر شوروی در اوایل دهه ی 1960، چین مجبور شد تا به خود متکی شود. رهبران چین تصمیم گرفتند تا یک صنعت نظامی بومی را ایجاد کنند تا بدین وسیله بتوانند اطمینان پیدا کنند که آنها هیچگاه مانند سابق به کشوری وابسته نباشند. این تصمیم گیری با دغدغه های در زمینه ی اقدامات ارتش های آمریکا و شوروی، مستحکم تر شد.
بنابراین چین در میانه های دهه ی 1960 یک گسترش در DTIB خود را شروع کرد. این تلاش بوسیله ی یک گروه جدیدالتاسیس نظارت می شد که این گروه از 8 وزارت خانه ی صنعت ماشینی( MMI) تشکیل شده است. این گروه مسئول توسعه ی صنایع بزرگ در همه ی بخش ها بودند. از این گروه، تنها یک بخش مسئول توسعه ی اقتصاد غیر نظامی بود و بقیه مسئول توسعه ی اهداف ملی مانند توسعه در زمینه ی الکترونیک، هوافضا، ساخت کشتی، سلاح هسته ای و انرژی بودند. این اعتقاد وجود دارد که تولید دفاعی چین حداقل 10 % ( حجمی) کل تولیدات صنعتی در این کشور است.
تلاش های چین در طی دهه ی 1960 شامل انجام هزاران پروژه ی صنعتی دفاعی در هر بخش از کشور بوده است. به هر حال یک چنین پراکندگی با توجه به محدودیت های مالی، فنی و انسانی در چین نشاندهنده ی این است که منابع موجود به طور کامل مورد بهره برداری قرار نگرفته اند. در حقیقت، سیستم های سلاح های چینی مخصوصا آن دسته از سلاح های پیچیده، اغلبا به تعداد اندک توسعه یافته اند. در واقع، خروجی کلی بخش هایی که بر روی ساخت ادوات پیچیده کار می کردند، بسیار محدود بوده است و گاها به یک کارخانه محدود می شود.
علاوه بر این، DTIB به طور قابل ملاحظه ای پیچیده نمی باشد. برای مثال اگر چه چین یک صنعت ماشین ابزار قابل توجه ایجاد کرده است، این کشور در درجه ی اول، توان تولید وسایل متوسط را پیدا کرده است و توان تولید ابزارهای دقیق را هم در زمینه ی نظامی و هم غیر نظامی را بدست نیاورد. در طی دهه های 1960 و 1970 این کشور نتوانست بهبود قابل توجهی در زمینه ی تولید وسایل پیچیده بدست آورد.
عدم وجود پیشرفت های پیچیده در اصول تکنولوژی، مالی و انسانی با ایزوله شدن DTIB چین از CTIB آن، تشدید شد. بخشی از این ایزوله شدن به دلیل محرمانه بودن مسائل مرتبط با صنعت نظامی چین می باشد که باعث می شد جریان اطلاعات و توسعه های تکنولوژیکی در داخل DTIB محدود باشد و موجب می شد تا DTIB از اقتصاد تجاری دور بماند. در طی دهه ی 1960 و 1970، چین علاقه ی زیادی به توسعه ی اقتصاد مصرف کننده را نداشت. در حقیقت، هرج و مرج سیاسی انقلاب فرهنگی که در طی دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970 اتفاق افتاد نیز ایزوله شدن پایگاه نظامی- صنعتی را بیشتر کرد( برخی از این بخش ها به طور عمدی از PLA و بالاترین رده های بخش کمونیستی گارد قرمز مخفی شده بودند. از فروپاشی جماهیر شوروی تا پایان انقلاب فرهنگی، CTIB و DTIB جمهوری خلق چین نیز از توسعه های تکنولوژیکی جهانی ایزوله شده بودند. علت این مسئله این بود که پکن وضعیت را ایزوله کرده بود و به دنبال ایجاد خود کفایی بود.
به هر حال ایزوله کردن به طور ضروری در آن زمان یک مشکل در نظر گرفته نمی شد. در وهله ی اول، تأثیرات فراگیر شوری باعث شده بود تا DTIB چین شبیه DTIB شوروی باشد. تجربه ی یکپارچکی عمودی موجب شده بود تا هر کارخانه از بخش های زیادی تشکیل شده باشد که هر کدام نیازمند بخش های تولید مجزا بودند. بنابراین DTIB چینی در بسیاری راه ها مستقل بود. که این مستقل بودن نه به CTIB و نه به اقتصاد عمومی وابسته بود.
تقاضاها برای DTIB محدود بود. PLA در این زمان بر روی دکترین مائوئیست جنگ خلق تمرکز داشت که این دکترین نتیجه ای از درس هایی بود که از جنگ در مقابل ژاپن بدست آورده بودند. این دکترین بر روی آماده سازی توده هایی از سربازان و مجاهدینی تمرکز داشت که درگیر جنگ های چریکی در داخل چین بودند. تمرکز بر روی تجهیزات مقدماتی پیاده نظام بود که این خواسته به طور مناسب بوسیله ی DTIB مهیا شد. در حقیقت این دکترین به طور ضروری، یک تقوا در حالت اولیه ی DTIB چین ایجاد کرده است. بنابراین، جنگ خلق به عنوان یک دکترین، هم مشتری های برای محصولات DTIB ایجاد کرده است و هم یک بنیاد و شالوده ای برای تولید مداوم آنها فراهم آورده است.
جنگ خلق همچنین بر روی ادامه ی جنگ حتی در صورت حملات هسته ای جماهیر شوروری یا آمریکا، تأکید می کند. دیدگاه جنگ طولانی به همراه نیاز به حمایت و حفظ نیروها حتی اگر مراکز صنعتی چین خراب یا به تسخیر دشمنان در آیند، موجب شد تا از طبیعت یکپارچه و عمودی در تشکیلات تولید محصولات نظامی چین استفاده شود تا بدین وسیله اطمینان حاصل شود تا این محصولات به بخش خاصی از این کارخانه ها محتاج نباشد.
بیشتر DTIB چینی به طور تعمدی در بخش های داخلی چین واقع بود. این توسعه(علارقم عدم وجود اتصال های حمل و نقل، به عنوان یک میزان از دفاع ) باعث می شد تا مجاهدین همواره به سلاح های اصلی دسترسی داشته باشند( حتی در جنگ های طولانی). یک چنین دیدگاهی همچنین ایمنی در شرایط موجود ایجاد کرده است زیرا سلاح های پیچیده احتمالا فرایند تولید پیچیده تری دارند و در غیاب یک ساختار حمایتی و لوجستیک کامل، دارای نگهداری کمتری هستند.
به هر حال بعد از مرگ MaO و در پی جنگ های قدرت ایجاد شده که موجب شد Deng Xiaoping به قدرت وارد شود، ایجاد کنندگان سیاست چین از خط ایدئولوژی پست تر بریده شدند. در سطح ملی، این مسئله با توجه Deng به مدرنیته 4 زمینه( مدرن کردن کشاورزی، صنعت، علوم و تکنولوژی) پر رنگ تر شد. اقتصاد چین دیگر خود بینانه نبود و اما به جای آن، اتصال هایی میان جهان بیرون ایجاد شد که این اتصال ها دستیابی به تکنولوژی های جهانی و توسعه های اقتصادی را مقدور می ساخت. تنها از طریق یک چنین تلاش هایی بود که توانست چین را از تبدیل شدن به یک کشور بی توجه به مسائل سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی، جلوگیری کند.
به عنوان بخشی از این تلاش ها به سمت مدرنیته، منابع از بخش نظامی به توسعه های اقتصادی جهت دهی شد. برای ایجاد این جهت دهی مطبوع برای PLA، مقامات ملی به طور ضروری یک دادو ستد طولانی را شروع کردند. تقویت اقتصاد ملی و پایه های تکنولوژیکی بواسطه ی انتقال کوتاه مدت سرمایه گذاری ها، منابع و پرسنل از DTIB به CTIB در نهایت به سود بخش دفاعی شد در واقع این سود از طریق ایجاد و تولید تکنولوژی های ملی، صنعتی و علمی پیچیده در این بخش نمود پیدا کرد که این مسئله موجب توسعه ی قابلیت های دفاعی دیگر شد.
PLA این تغییرات را پذیرفت. کارایی ضعیف PLA در جنگ سال 1979 با ویتنام نشاندهنده ی ماهیت اولیه ی دکترین و وسایل نظامی چین است. بازسازی سازمانی متعاقب باعث کاهش نقش ایدئولوژی در تفکر PLA شد. این پیروزی که پیروزی متفکرین نظامی بر عناصر ایدئولوژی یا عناصر قرمز بود، آن دسته از افسران PLA را روی کار آورد که علاقه مند بودند تا به سلاح پیچیده تر دست پیدا کنند و همچنین یک دکترین دقیق تر توسعه دهند.
برای بدست آوردن سلاح های پیچیده تر، PLA تشخیص داد که توسعه ی ملی در زمینه ی تکنولوژی و اقتصاد ضروری است. به طور ضروری، PLA تحمل مشکلات کوتاه مدت آماده شد. این مشکلات کوتاه مدت شامل کاهش بودجه و کاهش در تعداد نیروها و دارایی های صنعتی اختصاص یافته بود. این وضعیت با فرض این در نظر گرفته شده بود که بعدا این مشکلات مرتفع گردد.
این تغییرات مختلف که شامل تمرکز بر روی تولیدات نظامی و مدرن کردن آنها می شود، یک تغیر رادیکالی در رویه ی چینی ها نه تنها در جهت تولید محصولات نظامی، بلکه در جهت ارزش آفرینی بر روی DTIB و CTIB چینی بود. به جای تک فکر بودن در زمینه ی دنبال کردن یک DTIB بهبود یافته بدون توجه به CTIB، چین به دنبال توسعه ی کلی تکنولوژی های پیچیده بود. این کار با تأکید بر روی CTIB انجام شد تا بدین صورت قابلیت های DTIB بهبود یابد.
یک چنین روشی دو مسئله ی مهم را بوجود می آورد. این مسائل بوسیله ی خود طراحان دفاعی چین تشخیص داده شده اند. اولین مسئله نحوه ی مدرن کردن صنعتی بود که برای دو دهه سلاح های جدید اندکی تولید کرده بود. این در حالی بود که این صنعت به جای تکیه بر روی طراحی های انجام شده بوسیله ی شوروی سابق، به طراحی هایی متکی بود که در طی جنگ جهانی دوم بدست آورده بودند. دومین مسئله نحوه ی برچیدن خط های تولید کنونی و حفظ نیروهای کاری بود.
به دلیل آنکه بودجه ی نظامی چین متعاقبا کاهش یافت، این امری الزامی بود که هم دولت چین و هم رهبران PLA مخصوصا آنهایی که منابع در اختیار داشتند، با بازده بالاتری عمل کنند. یکی از اولین علامت های این تلاش، جایگزینی مدیریت MMIs در اواخر دهه ی 1970 است. بعد از آن پرسنل رده بالای نظامی با رؤسای غیر نظامی جایگزین شده اند. این مسئله تأسیس یک کمیسیون همراه شد که وظیفه ی این کمیته نظارت فشرده ای بر روی صنایع ماشین سازی داشت و محصولات آنها را هماهنگ می کرد. در سال 1983، در یک حرکت آشکار به سمت پاک سازی عملیات نظامی خاص در تخصیص منابع کمیاب، سازمان ها و کمیته های مختلف در چین تأسیس شد و بدون در نظر گرفتن محصول دفاعی، در قالب یک واحد در آمدند. این واحد کمیته ی علوم، فناوری و صنعت برای دفاع ملی( COSTIND) نام گرفت. همراه با این موضوع، ارتش چین از 4 میلیون به 3 میلیون کاهش یافت.
در اوایل دهه 1980، پکن همچنین شروع به تبدیل بسیاری از برنامه های دفاعی موجود به سمت برنامه های تجاری کرد. صنایعی که وسایل مهم تولید نمی کردند یا آنهایی که قادر نبودند بازارهای صادراتی را جذب کنند به منظور تولید محصولات غیر نظامی تبدیل شدند. این تلاش بوسیله ی اقتصاد لیبرالیسم مورد حمایت قرار گرفت و توانست نیازهای تعداد زیادی از مصرف کننده ها را برطرف کند. این تقاضاهای گسترده این اطمینان را حاصل می کردند که حداقل یک بازار اولیه برای بسیاری از محصولات تجاری تولید شده بوسیله ی DTIB( در طی این تحول) وجود داشت.
تبدیل کارخانه های دفاعی صنعتی اضافی بوسیله ی انتشار چندین رهنمون ما بوسیله ی دولت چین، تسهیل شد. این رهنمون ها باعث ایجاد یکپارچکی هر چه بیشتر اقتصاد نظامی و غیر نظامی شدند. این رهنمون ها شامل حکم های دولتی می شود که در آنها محصولات غیر نظامی که بوسیله ی صنایع دفاعی تولید می شوند، باید از تکنولوژی هایی ساخته شوند که در تولید محصولات نظامی مورد استفاده قرار می گیرد و باید محصولاتی باشند که کم هزینه باشند و دارای پتانسیل بازاری باشند. این مسئله این اطمینان را ایجاد می کند که تولید محصولات تجاری کمترین نیاز به تغییر در کارخانه کنونی را داشته باشد( در حقیقت نیازمند حداقل سرمایه گذاری فنی و مالی باشد). این مسئله همچنین بدین معناست که این محصولات که تولید شده اند، محصولاتی باشند که مطلوب باشند( یعنی برای آنها بازار وجود داشته باشد). برای کمک بیشتر به حرکت به سمت تولید محصولات غیر نظامی بوسیله ی کارخانجات نظامی، صنعت چین و بانک تجاری وام اعطا می کردند. این کار به زودی به ثمر نشست. در بین سال های 1978 تا 1983، تولید محصولات غیر نظامی بر روی خطوط نظامی به 90 % رسید. تا جایی که تقریبا 20 درصد کل خروجی کارخانجات نظامی را محصولات غیر نظامی به خود اختصاص داد. در اوایل دهه ی 1990، محصولات غیر نظامی به بیش از 70 % تولید محصولات صنایع دفاعی چین تبدیل شد.
در سال 1994، اداره ی ارزیابی فنی( OTA) گزارش خود را منتشر کرد. در این گزارش، پتانسیل یکپارچگی نظامی- غیر نظامی( تکنولوژی ها، فرایندها و شیوه ها) مورد بررسی قرار گرفت.
در این مقاله در مورد جمهوری خلق چین و ژاپن صحبت می کنیم. این مسئله به خاطر دلایل مختلفی می باشد. اول اینکه این دو کشور دارای اساس صنعتی- دفاعی گسترده ای هستند. این اساس صنعتی- دفاعی گسترده به آنها اجازه می دهد تا بتوانند ارتش های خود را با سلاح های ساخت داخل خود تغذیه کنند( اگر چه در هر دو کشور، بسیاری از این سلاح ها بر اساس طراحی های خارجی ساخته شده اند). دوم آنکه، هر دو بخش صنعتی و تجاری این کشورها تا حدی یکپارچه هستند. و این مسئله در هر دو کشور موجب می شود تا برخی از آیتم های دفاعی بوسیله ی روش ها، منابع، ادوات و اشخاصی تولید می شود که آیتم های غیر نظامی خاصی را تولید می کنند. (بخش A را ببینید). به دلیل اینکه یکپارچگی نظامی- غیر نظامی (CMI) به عنوان یکی از راه های نیل به اهداف مختلف دفاعی- صنعتی در نظر گرفته می شود، برخی روش های مورد استفاده در چین و ژاپن پیشنهاد شده است. این روش ها می تواند برای استفاده در سایر کشورها، مناسب باشد.
بخش A
جنبه های یکپارچگی نظامی- غیر نظامی
تعریف منفردی در مورد یکپارچگی نظامی- غیر نظامی( CMI) وجود ندارد. این مقاله از تعریف CMI که در گزارش OTA آمده است استفاده می کند. در این گزارش پتانسیل ایجاد یکپارچگی نظامی- غیر نظامی در زمینه های تکنولوژی، فرایند و رویه های کاری مورد بررسی قرار گرفته است. تعریف CMI به صورت زیر است:فرایند واحد سازی پایگاه های تکنولوژیکی دفاعی- صنعتی( DTIB) و پایگاه های تکنولوژیکی- صنعتی( CTIB) و ایجاد یک پایگاه متحد تکنولوژیکی- صنعتی( NTIB) را یکپارچگی نظامی- غیر نظامی می گویند.
تحت این تعریف، CMI مسئول به اشتراک گذاری هزینه های ثابت، تحمیل ضرر و زیان به محصولات و توسعه ی فرایند های تجاری و دفاعی است. این بخش این کار را با استفاده از تکنولوژی های متداول، فرایند ها، نیروی کار، وسایل، مواد و یا تأسیسات انجام می دهد. این مسئله مشاکت میان تأسیسات دولتی و تجاری را در زمینه ی تحقیقات و توسعه( R&D)، تولید، عملیات های تعمیر و نگهداری، را شامل می شود. علاوه بر این کار وظیفه ی دیگر این بخش در زمینه ی تولید آیتم های شبه نظامی و تجاری مانند اجزا و سیستم های جزئی را بر عهده دارد.
تمایل به افزایش بازده اقتصادی از طریق کاهش در هزینه های ثابت ممکن است منجر به تأسیس CMI شده باشد. اهداف سیاسی و اجتماعی مخصوصا حفاظت از سازمان های موجود یا حوضچه های کارگری ممکن است به CMI ارجاء داده شوند. برای رسیدن به چنین اهدافی، CMI می تواند استفاده ی دیگری از کارخانه های دفاعی، زیرساخت ها و یا نیروی کاری داشته باشد و آنها را در زمینه ی کاربردهای تجاری مورد استفاده قرار دهد. این مسئله در زمانی رخ می دهد که این بخش ها بازده خوبی نداشته باشند. در این زمان ها CMI ممکن است در سه سطح وارد عمل شود که بیشترین یکپارچگی در سطح تأسیساتی بوجود می آید. یکپارچگی در سطح تأسیساتی با اشتراک گذاشتن پرسنل، ادوات و مواد در داخل یک کارخانه ی منفرد، ایجاد می شود. در یک کارخانه ی یکپارچه، محصولات دفاعی و تجاری در کنار هم تولید می شوند و تنها تفاوت های اندکی در فرایند تولید آنها وجود دارد.
یکی دیگر از شکل های یکپارچگی می تواند در سطح کارخانه ای ایجاد شود. در این یکپارچگی با استفاده از منابع مشترک نیازهای دفاعی و تجاری برطرف می شود. با این سناریو، خطوط تولید محصولات دفاعی و تجاری با مدیریت، کارگران، مراکز تحقیقی، وسایل وشاید حتی تأسیسات دردسترس هستند. مشارکتی که در تأسیسات مجتمع وجود دارد نیز در سطح کارخانه مجتمع هستند. یک کارخانه ی یکپارچه دارای تأسیسات مجزا باشد زیرا این کارخانه ممکن است بخش های عملیاتی خود را در طول خطوط تولید تجاری و دفاعی، جدا کند. به هر حال در داخل یک کارخانه ی یکپارچه، به طور ایده آل موانعی در سر راه اطلاعات، دسترسی به تکنولوژی در بخش های مختلف وجود ندارد.
یکپارچگی در سطحی است که از سایر سطوح مربوطه کوچک تر است. یک بخش صنعتی به عنوان یک بخش مجتمع در نظر گرفته می شود اگر اجناس و سرویس های دفاعی و تجاری از یک حوزه ی تکنولوژیکی ، دارایی ها و فرایند های خاص، توسعه بیابند. مخصوصا بخشی مجتمع در نظر گرفته می شود که در آن فرایند های تولید و استانداردهای یکسان در خطوط تولید محصول تجاری و دفاعی مورد استفاده قرار گیرد. به هر حال این مسئله دلالت بر این ندارد که محصولات و سرویس های ایجاد شده ایده آلند و یا در یک کارخانه یا تأسیسات تولید شده اند.
برای مثال وزیر دفاع آقای ویلیام پرری علاقه ی زیادی به تلاش های تبدیلی چین و اثر آن بر روی اساس تکنولوژیک- صنعتی ملی آنها دارد. این فرد چندین نشست در این زمینه با چینی ها برگزار نموده است. در واقع، چین یک سری تغییرات و به هم پیوستگی ها را از زمان به قدرت رسیدن Denng Xiaoping در اواخر دهه ی 1970، انجام داد. اگر چه این تلاش بوسیله ی فاکتورهایی تحریک می شوند که به طور قابل ملاحظه ای از فاکتورهای تأثیر گذار در ایالات متحده ی آمریکا، متفاوت است، تلاش های چینی ها ممکن است برخی رهنمود ها برای ایجاد فرایندهای تبدیل و ایجاد یکپارچگی را به ما بدهد.
در ضمن، ژاپنی ها یک اقتصاد پیشرفته را ایجاد کرده اند که این اقتصاد در زمینه ی برخی از بخش های تکنولوژی( با اندکی تأکید بر روی محصولات نظامی) سرآمد است. در واقع، ایالات متحده ی آمریکا به دنبال بدست آوردن تکنولوژی تجاری ژاپن از سال 1980 است. ارتش به نسبت کوچک ژاپن( کوچک هم از لحاظ اندازه و هم از لحاظ اندازه ی نسبی( نسبت به جمعیت ژاپن)) به طور مناسب از حمایت یک پایگاه دفاعی- نظامی کامل برخوردار است. بنابراین به اعتقاد برخی تحلیل گرها، توکیو به طور موفقیت آمیز پایگاه تکنولوژی تجاری و صنعتی( CTIB) و پایگاه تکنولوژی دفاعی و صنعتی( DTIB) خود را یکپارچه کرده است( شکل 1 را ببینید).
سهم صنعت تجاری و دفاعی در اقتصاد هر کشور مانند چین، ژاپن و آمریکا متفاوت است. این اختلاف چندین رویداد را ایجاد می کند. هر کشور دوره ی بعد از جنگ جهانی دوم را با سطح متفاوتی از مهارت تکنولوژیکی کلی در اقتصاد و منابع انسانی و اقتصادی، شروع کردند. برای مثال در سال 1950، چین فقیرترین و دارای حداقل پیچیدگی در بین این سه کشور بوده است. ژاپن دارای نیروی کار ماهر بود اما در حال بازسازی خرابی های جنگ جهانی دوم بود. ایالات متحده ی آمریکا ثروتمندترین اقتصاد را به همراه بیشترین منابع( هم از لحاظ نیروی انسانی و هم از لحاظ تکنولوژی) در اختیار داشت. در دوره ی بعد از جنگ، پکن، توکیو و واشنگتن، هر کدام تمرکز متفاوتی بر روی توسعه ی توان نظامی- صنعتی، نسبت به زیربنای تجاری خود، داشتند. تصمیم گیری هر کشور در مورد منابع اقتصادی و تکنولوژیکی نتایجی متفاوتی ایجاد کرده است.
تا دهه ی 1980، بیشترین اولویت جمهوری خلق چین، توسعه ی قدرت نظامی بوده است. توسعه ی تجاری که به عنوان بهترین منبع موجود اما ناچیز برای چینی ها بر شمرده می شد، به سمت توسعه ی صنایع دفاعی کشور جهت دهی گردید. به هر حال با روی کار آمدن Deng Xiaoping، چینی ها بر روی برنامه ی توسعه ی صنعتی وسیع تر، تمرکز یافتند. بخشی از این تلاش ها بر روی جهت دهی بیشتر DTIB چینی قرار داده شد تا بدین وسیله محصولات تجاری تولید گردد.
از طرف دیگر، ژاپن در دوره ی بعد از جنگ جهانی دوم، اولا بر روی توسعه ی تکنولوژی های تجاری و صنایع، تمرکز یافت. این مسئله به خاطر چند فاکتور بود. ژاپن سیاست های دفاعی و صلح طلبانه را دنبال کردند. این مسئله به این دلیل امکان پذیر شد که چتر امنیتی آمریکا به ژاپن اجازه می داد تا منابع بیشتری را برای توسعه ی تجاری بدون به خطر انداختن امنیت ملی خود، اختصاص دهد. در این کشور، اندازه ی محدود نیروهای دفاع شخصی ژاپن( SDF) با تصمیم عدم خروج نیروها همراه شده است که این مسئله فرصت های فروش برای DTIB ژاپنی ها را محدود می کند. بنابراین، اگرچه ژاپنی ها دارای یک DTIB هستند که انواع مختلفی از محصولات را تولید می کند، این کشور نه بخش قابل توجهی از زمینه های تکنولوژیکی- صنعتی ملی را به خود اختصاص داده و نه بر روی توسعه ی تکنولوژیکی تمرکز کرده است. ایالات متحده ی آمریکا راه سومی را انتخاب نموده است که این راه میان این دو حد قرار گرفته است. با توجه به درس هایی که آمریکا در طی جنگ سرد بدست آورد، ملاحظات امنیتی آمریکا نیازمند DTIB قوی و بزرگی است. ملاحضات سیاسی داخلی و تعالیم امنیتی بر روی مهارت فنی قوای جنگی تأکید دارد و منجر به توسعه ی سلاح پیشرفته و گران قیمت می شود. در ضمن، سود تجاری و ساختار سیاسی آمریکا این مسئله را حتمی کرده است که بخش دفاعی بر بخش اقتصادی تسلط نداشته باشد. به عنوان یک نتیجه، اگر چه DTIB آمریکایی در برخی زمینه های فنی نسبت به CTIB پیشتاز است، عکس این موضوع نیز در دیگر زمینه ها صدق می کند. نتیجه ا ی دیگر این است که سهم DTIB از CTIB جدا شده است( بخش B را ببینید).
بخش B
منابع جدایش در پایگاه تکنولوژیکی- دفاعی آمریکا
بر اساس گزارش OTA، تکنولوژی ها، فرایند ها و تجربیات نشان می دهد، پایگاه تکنولوژیکی- دفاعی آمریکا(DTIB) و پایگاه تکنولوژیکی- صنعتی تجاری( CTIB) آمریکا دارای علامت هایی حاکی از جدایش است. این مسئله به طور آشکار به تکنولوژی های متداول، فرایند ها، نیروی کار، ادوات، مواد و تأسیساتی محدود می شود که برای رفع نیازهای تجاری و دفاعی مورد استفاده قرار می گیرند.چندین فاکتور منجر به جدایش DTIB آمریکایی از CTIB شده است. این فاکتورها که عمدتا به این موضوع ربط دارند، در زیر مورد بحث قرار داده شده اند.
قوانین حق مالکیت، مقررات و فرهنگ
در چهار دهه بعد از جنگ سرد، فرهنگی در سیستم دفاعی آمریکا ایجاد شده است که در آن، نقش ها و مقررات محاسبه کننده ی خاص، شاخص هستند. بسیاری از این نقش ها و مقررات نتیجه ای از رسوایی ها و سوء استفاده های تدارکاتی پیشین است. شبکه ی مقررات و قوانین با استفاده از قراردادن بارهای اضافی بر روی مشارکت در تولید محصولات و سرویس های دفاعی، DTIB و CTIB را از هم جدا نموده است. در برخی موارد، این نیازمندی های گزارش شده شامل تقاضاهایی در زمینه ی جزئیات فنی است که حکم اهرم مرکزی را در شرکت ایفا می کند.استانداردها و معیارهای نظامی
برای پیگیری استانداردسازی های بعد از مشکلات ایجاد شده در تدارکات جنگ جهانی دوم و همچنین به منظور ایجاد اطمینان در مورد کیفیت یکنواخت اجزای و سیستم های بدست آمده از منابع مختلف، اداره ی دفاع( DOD) یک سری استانداردها و معیارها را در نظرگرفت. سیستم ایجاد شده از استانداردها و معیارهای نظامی به DTIB آمریکایی اجازه می دهد تا از ارتش های متحرک در تمام دنیا حمایت کند و از شمال تا جنوب توانایی حضور داشته باشد. به هر حال، این سیستم در طی 40 سال استانداردهای کاربردی را ایجاد کرده است. تنوع زیاد میان معیارهای تجاری و دفاعی و استانداردهای توسعه یافته مخصوصا در فرایند های تولید و کنترل کیفیت، منجر به جدایش DTIB از CTIB شده است.تکنولوژی های نظامی منحصر بفرد
در برخی موارد، جدایش به دلیل طبیعت انحصاری یک تکنولوژی معین ایجاد شده است. مواردی که به عنوان ارقام منحصر به فرد نامیده می شوند، دارای بازار تجاری نیستند. زیرا این تکنولوژی ها خاص تولید سلاح های مخرب است. البته این تکنولوژی ها از این لحاظ نیز منحصر بفردند که در تجارت کاربردی ندارند.علاوه بر این در مواردی که فرایند و محصول تغییر می کند، تکنولوژی هایی که به کارهای نظامی منحصر می شوند، ممکن است یکپارچه شوند.تمرکز بر روی کارایی نظامی
ادوات ارتش آمریکا دارای کارایی بالایی هستند مخصوصا این مسئله دارای حاشیه ی امن بالایی نیز می باشد. نه تنها این کارایی های اضافی برای محصولات تجاری مورد نیاز نمی باشد، این مسئله اغلب هزینه ها را بالا می برد. این هزینه ی اضافی اغلبا وقتی قابل قبول است که در حال جنگ سرد بودیم، زیرا ایالات متحده ی آمریکا در ان زمان در جستجوی پیشرفت نظامی از طریق افزایش کیفیت محصولات خود بود. این مسئله مشخص نیست که این مطلب در طی دوران بعد از جنگ سرد، تا چه حد درست است.این مقاله بر روی یکپارچگی در جمهوری خلق چین و ژاپن متمرکز شده است. این مقاله با بیان خلاصه ای در مورد سیستم های تدارکاتی دفاعی چین و ژاپن شروع شده است. سپس مقدار تأتیر پذیری آنها بوسیله ی موانع یکسان بر روی سیستم آمریکایی را مورد ارزیابی قرار داده است؛ مخصوصا آن دسته از فاکتورهایی که منجر به جدا شدن DTIB آمریکایی از CTIB ( قوانین استفاده و نیازمندی ها، خصوصیات نظامی، فنون نظامی منحصر بفرد و تمرکز بر روی کارایی نظامی) آن می شود. میزان یکپارچگی در هر سطحی از بخش تولید، کارخانه و تأسیساتی در نظر گرفته شده است. این مقاله همچنین با ارزیابی رابطه ی میان تجربیات چینی ها و ژاپنی ها با تلاش CMI آمریکایی، به پایان می رسد.
جمهوری خلق چین
یک جنبه ی بنیادی از ایدئولوژی لیبرال نظامی چینی ( PLA) این است که نظامیان و مردم یکی هستند. بنابراین PLA دارای یکپارچگی زیادی با توسعه ی عمومی اقتصاد چین است. برای مثال ساختار نیروهای PLA مسئول توسعه ی زیرساختارهای حمل و نقل در دهه های اول بوجود آمدن جمهوری خلق چین است. به طور مشابه، بیشتر نیروهای دوگانه ی چینی به صورت روز به روز و به شیوه ی تجارت رودخانه ای چین، گرد هم می آیند. به عنوان مثال شاغلین در کشتی های نظامی به امر حمل و نقل نیز اشتغال دارند مثلا از این کشتی ها در حمل و نقل سیمان به پروژه های ساختمانی غیر نظامی را دارند، انتقال مواد غذایی را از ناحیه ای به ناحیه ی دیگر و حمل محموله های بزرگ مورد استفاده قرار می گیرند. لازم به ذکر است که هزینه ی حمل و نقل این مواد در صورت استفاده نکردن از بخش نظامی، سرسام آور است.به هر حال، یک چنین یگپارچگی در ابتدا در DTIB چین وجود نداشته است. در زمان تأسیس جمهوری خلق چین، چین تنها یک بنیاد دفاعی- صنعتی حداقل داشت. در حقیقت این مسئله عمدتا به خاطر طبیعت زمینی اقتصاد چین در سال 1949 بوده است که با خرابی های جنگ جهانی دوم و سپس جنگ داخلی چین همراه بود. PLA در درجه ی اول با سلاحی مجهز شد که از ارتش امپراتوری ژاپن یا سایر ارتش های ملی گرفته شده بود، مجهز شد.
با امضای پیمان میان چین و شوروی در سال 1950، اتحاد جماهیر شوروی به مهیاکننده ی اصلی ارتش چین تبدیل شد. کمک شوروی نه تنها مجهز نمودن این کشور به سلاح بود، بلکه این کمک ها شامل انتقال کارخانه های ساخت سلاح به این کشور نیز می شد. در میان این کارخانه ها می توان به کارخانه های تولید هواپیما، ناوهای جنگی، وسایل الکترونیک و تسلیحات زمینی اشاره کرد. شوروی همچنین تعداد زیادی از مهندسین، طراحان و سایر اعضای مرتبط با زیرساخت های فکری چین( از جمله افرادی که در بخش برنامه های هسته ای چین مشغول بودند) را آموزش داد. به عنوان یک نتیجه، صنعت دفاعی چین مشابه با DTIB چین سازماندهی و مدیریت شد.
در پی فروپاشی جماهیر شوروی در اوایل دهه ی 1960، چین مجبور شد تا به خود متکی شود. رهبران چین تصمیم گرفتند تا یک صنعت نظامی بومی را ایجاد کنند تا بدین وسیله بتوانند اطمینان پیدا کنند که آنها هیچگاه مانند سابق به کشوری وابسته نباشند. این تصمیم گیری با دغدغه های در زمینه ی اقدامات ارتش های آمریکا و شوروی، مستحکم تر شد.
بنابراین چین در میانه های دهه ی 1960 یک گسترش در DTIB خود را شروع کرد. این تلاش بوسیله ی یک گروه جدیدالتاسیس نظارت می شد که این گروه از 8 وزارت خانه ی صنعت ماشینی( MMI) تشکیل شده است. این گروه مسئول توسعه ی صنایع بزرگ در همه ی بخش ها بودند. از این گروه، تنها یک بخش مسئول توسعه ی اقتصاد غیر نظامی بود و بقیه مسئول توسعه ی اهداف ملی مانند توسعه در زمینه ی الکترونیک، هوافضا، ساخت کشتی، سلاح هسته ای و انرژی بودند. این اعتقاد وجود دارد که تولید دفاعی چین حداقل 10 % ( حجمی) کل تولیدات صنعتی در این کشور است.
تلاش های چین در طی دهه ی 1960 شامل انجام هزاران پروژه ی صنعتی دفاعی در هر بخش از کشور بوده است. به هر حال یک چنین پراکندگی با توجه به محدودیت های مالی، فنی و انسانی در چین نشاندهنده ی این است که منابع موجود به طور کامل مورد بهره برداری قرار نگرفته اند. در حقیقت، سیستم های سلاح های چینی مخصوصا آن دسته از سلاح های پیچیده، اغلبا به تعداد اندک توسعه یافته اند. در واقع، خروجی کلی بخش هایی که بر روی ساخت ادوات پیچیده کار می کردند، بسیار محدود بوده است و گاها به یک کارخانه محدود می شود.
علاوه بر این، DTIB به طور قابل ملاحظه ای پیچیده نمی باشد. برای مثال اگر چه چین یک صنعت ماشین ابزار قابل توجه ایجاد کرده است، این کشور در درجه ی اول، توان تولید وسایل متوسط را پیدا کرده است و توان تولید ابزارهای دقیق را هم در زمینه ی نظامی و هم غیر نظامی را بدست نیاورد. در طی دهه های 1960 و 1970 این کشور نتوانست بهبود قابل توجهی در زمینه ی تولید وسایل پیچیده بدست آورد.
عدم وجود پیشرفت های پیچیده در اصول تکنولوژی، مالی و انسانی با ایزوله شدن DTIB چین از CTIB آن، تشدید شد. بخشی از این ایزوله شدن به دلیل محرمانه بودن مسائل مرتبط با صنعت نظامی چین می باشد که باعث می شد جریان اطلاعات و توسعه های تکنولوژیکی در داخل DTIB محدود باشد و موجب می شد تا DTIB از اقتصاد تجاری دور بماند. در طی دهه ی 1960 و 1970، چین علاقه ی زیادی به توسعه ی اقتصاد مصرف کننده را نداشت. در حقیقت، هرج و مرج سیاسی انقلاب فرهنگی که در طی دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970 اتفاق افتاد نیز ایزوله شدن پایگاه نظامی- صنعتی را بیشتر کرد( برخی از این بخش ها به طور عمدی از PLA و بالاترین رده های بخش کمونیستی گارد قرمز مخفی شده بودند. از فروپاشی جماهیر شوروی تا پایان انقلاب فرهنگی، CTIB و DTIB جمهوری خلق چین نیز از توسعه های تکنولوژیکی جهانی ایزوله شده بودند. علت این مسئله این بود که پکن وضعیت را ایزوله کرده بود و به دنبال ایجاد خود کفایی بود.
به هر حال ایزوله کردن به طور ضروری در آن زمان یک مشکل در نظر گرفته نمی شد. در وهله ی اول، تأثیرات فراگیر شوری باعث شده بود تا DTIB چین شبیه DTIB شوروی باشد. تجربه ی یکپارچکی عمودی موجب شده بود تا هر کارخانه از بخش های زیادی تشکیل شده باشد که هر کدام نیازمند بخش های تولید مجزا بودند. بنابراین DTIB چینی در بسیاری راه ها مستقل بود. که این مستقل بودن نه به CTIB و نه به اقتصاد عمومی وابسته بود.
تقاضاها برای DTIB محدود بود. PLA در این زمان بر روی دکترین مائوئیست جنگ خلق تمرکز داشت که این دکترین نتیجه ای از درس هایی بود که از جنگ در مقابل ژاپن بدست آورده بودند. این دکترین بر روی آماده سازی توده هایی از سربازان و مجاهدینی تمرکز داشت که درگیر جنگ های چریکی در داخل چین بودند. تمرکز بر روی تجهیزات مقدماتی پیاده نظام بود که این خواسته به طور مناسب بوسیله ی DTIB مهیا شد. در حقیقت این دکترین به طور ضروری، یک تقوا در حالت اولیه ی DTIB چین ایجاد کرده است. بنابراین، جنگ خلق به عنوان یک دکترین، هم مشتری های برای محصولات DTIB ایجاد کرده است و هم یک بنیاد و شالوده ای برای تولید مداوم آنها فراهم آورده است.
جنگ خلق همچنین بر روی ادامه ی جنگ حتی در صورت حملات هسته ای جماهیر شوروری یا آمریکا، تأکید می کند. دیدگاه جنگ طولانی به همراه نیاز به حمایت و حفظ نیروها حتی اگر مراکز صنعتی چین خراب یا به تسخیر دشمنان در آیند، موجب شد تا از طبیعت یکپارچه و عمودی در تشکیلات تولید محصولات نظامی چین استفاده شود تا بدین وسیله اطمینان حاصل شود تا این محصولات به بخش خاصی از این کارخانه ها محتاج نباشد.
بیشتر DTIB چینی به طور تعمدی در بخش های داخلی چین واقع بود. این توسعه(علارقم عدم وجود اتصال های حمل و نقل، به عنوان یک میزان از دفاع ) باعث می شد تا مجاهدین همواره به سلاح های اصلی دسترسی داشته باشند( حتی در جنگ های طولانی). یک چنین دیدگاهی همچنین ایمنی در شرایط موجود ایجاد کرده است زیرا سلاح های پیچیده احتمالا فرایند تولید پیچیده تری دارند و در غیاب یک ساختار حمایتی و لوجستیک کامل، دارای نگهداری کمتری هستند.
به هر حال بعد از مرگ MaO و در پی جنگ های قدرت ایجاد شده که موجب شد Deng Xiaoping به قدرت وارد شود، ایجاد کنندگان سیاست چین از خط ایدئولوژی پست تر بریده شدند. در سطح ملی، این مسئله با توجه Deng به مدرنیته 4 زمینه( مدرن کردن کشاورزی، صنعت، علوم و تکنولوژی) پر رنگ تر شد. اقتصاد چین دیگر خود بینانه نبود و اما به جای آن، اتصال هایی میان جهان بیرون ایجاد شد که این اتصال ها دستیابی به تکنولوژی های جهانی و توسعه های اقتصادی را مقدور می ساخت. تنها از طریق یک چنین تلاش هایی بود که توانست چین را از تبدیل شدن به یک کشور بی توجه به مسائل سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی، جلوگیری کند.
به عنوان بخشی از این تلاش ها به سمت مدرنیته، منابع از بخش نظامی به توسعه های اقتصادی جهت دهی شد. برای ایجاد این جهت دهی مطبوع برای PLA، مقامات ملی به طور ضروری یک دادو ستد طولانی را شروع کردند. تقویت اقتصاد ملی و پایه های تکنولوژیکی بواسطه ی انتقال کوتاه مدت سرمایه گذاری ها، منابع و پرسنل از DTIB به CTIB در نهایت به سود بخش دفاعی شد در واقع این سود از طریق ایجاد و تولید تکنولوژی های ملی، صنعتی و علمی پیچیده در این بخش نمود پیدا کرد که این مسئله موجب توسعه ی قابلیت های دفاعی دیگر شد.
PLA این تغییرات را پذیرفت. کارایی ضعیف PLA در جنگ سال 1979 با ویتنام نشاندهنده ی ماهیت اولیه ی دکترین و وسایل نظامی چین است. بازسازی سازمانی متعاقب باعث کاهش نقش ایدئولوژی در تفکر PLA شد. این پیروزی که پیروزی متفکرین نظامی بر عناصر ایدئولوژی یا عناصر قرمز بود، آن دسته از افسران PLA را روی کار آورد که علاقه مند بودند تا به سلاح پیچیده تر دست پیدا کنند و همچنین یک دکترین دقیق تر توسعه دهند.
برای بدست آوردن سلاح های پیچیده تر، PLA تشخیص داد که توسعه ی ملی در زمینه ی تکنولوژی و اقتصاد ضروری است. به طور ضروری، PLA تحمل مشکلات کوتاه مدت آماده شد. این مشکلات کوتاه مدت شامل کاهش بودجه و کاهش در تعداد نیروها و دارایی های صنعتی اختصاص یافته بود. این وضعیت با فرض این در نظر گرفته شده بود که بعدا این مشکلات مرتفع گردد.
این تغییرات مختلف که شامل تمرکز بر روی تولیدات نظامی و مدرن کردن آنها می شود، یک تغیر رادیکالی در رویه ی چینی ها نه تنها در جهت تولید محصولات نظامی، بلکه در جهت ارزش آفرینی بر روی DTIB و CTIB چینی بود. به جای تک فکر بودن در زمینه ی دنبال کردن یک DTIB بهبود یافته بدون توجه به CTIB، چین به دنبال توسعه ی کلی تکنولوژی های پیچیده بود. این کار با تأکید بر روی CTIB انجام شد تا بدین صورت قابلیت های DTIB بهبود یابد.
یک چنین روشی دو مسئله ی مهم را بوجود می آورد. این مسائل بوسیله ی خود طراحان دفاعی چین تشخیص داده شده اند. اولین مسئله نحوه ی مدرن کردن صنعتی بود که برای دو دهه سلاح های جدید اندکی تولید کرده بود. این در حالی بود که این صنعت به جای تکیه بر روی طراحی های انجام شده بوسیله ی شوروی سابق، به طراحی هایی متکی بود که در طی جنگ جهانی دوم بدست آورده بودند. دومین مسئله نحوه ی برچیدن خط های تولید کنونی و حفظ نیروهای کاری بود.
به دلیل آنکه بودجه ی نظامی چین متعاقبا کاهش یافت، این امری الزامی بود که هم دولت چین و هم رهبران PLA مخصوصا آنهایی که منابع در اختیار داشتند، با بازده بالاتری عمل کنند. یکی از اولین علامت های این تلاش، جایگزینی مدیریت MMIs در اواخر دهه ی 1970 است. بعد از آن پرسنل رده بالای نظامی با رؤسای غیر نظامی جایگزین شده اند. این مسئله تأسیس یک کمیسیون همراه شد که وظیفه ی این کمیته نظارت فشرده ای بر روی صنایع ماشین سازی داشت و محصولات آنها را هماهنگ می کرد. در سال 1983، در یک حرکت آشکار به سمت پاک سازی عملیات نظامی خاص در تخصیص منابع کمیاب، سازمان ها و کمیته های مختلف در چین تأسیس شد و بدون در نظر گرفتن محصول دفاعی، در قالب یک واحد در آمدند. این واحد کمیته ی علوم، فناوری و صنعت برای دفاع ملی( COSTIND) نام گرفت. همراه با این موضوع، ارتش چین از 4 میلیون به 3 میلیون کاهش یافت.
در اوایل دهه 1980، پکن همچنین شروع به تبدیل بسیاری از برنامه های دفاعی موجود به سمت برنامه های تجاری کرد. صنایعی که وسایل مهم تولید نمی کردند یا آنهایی که قادر نبودند بازارهای صادراتی را جذب کنند به منظور تولید محصولات غیر نظامی تبدیل شدند. این تلاش بوسیله ی اقتصاد لیبرالیسم مورد حمایت قرار گرفت و توانست نیازهای تعداد زیادی از مصرف کننده ها را برطرف کند. این تقاضاهای گسترده این اطمینان را حاصل می کردند که حداقل یک بازار اولیه برای بسیاری از محصولات تجاری تولید شده بوسیله ی DTIB( در طی این تحول) وجود داشت.
تبدیل کارخانه های دفاعی صنعتی اضافی بوسیله ی انتشار چندین رهنمون ما بوسیله ی دولت چین، تسهیل شد. این رهنمون ها باعث ایجاد یکپارچکی هر چه بیشتر اقتصاد نظامی و غیر نظامی شدند. این رهنمون ها شامل حکم های دولتی می شود که در آنها محصولات غیر نظامی که بوسیله ی صنایع دفاعی تولید می شوند، باید از تکنولوژی هایی ساخته شوند که در تولید محصولات نظامی مورد استفاده قرار می گیرد و باید محصولاتی باشند که کم هزینه باشند و دارای پتانسیل بازاری باشند. این مسئله این اطمینان را ایجاد می کند که تولید محصولات تجاری کمترین نیاز به تغییر در کارخانه کنونی را داشته باشد( در حقیقت نیازمند حداقل سرمایه گذاری فنی و مالی باشد). این مسئله همچنین بدین معناست که این محصولات که تولید شده اند، محصولاتی باشند که مطلوب باشند( یعنی برای آنها بازار وجود داشته باشد). برای کمک بیشتر به حرکت به سمت تولید محصولات غیر نظامی بوسیله ی کارخانجات نظامی، صنعت چین و بانک تجاری وام اعطا می کردند. این کار به زودی به ثمر نشست. در بین سال های 1978 تا 1983، تولید محصولات غیر نظامی بر روی خطوط نظامی به 90 % رسید. تا جایی که تقریبا 20 درصد کل خروجی کارخانجات نظامی را محصولات غیر نظامی به خود اختصاص داد. در اوایل دهه ی 1990، محصولات غیر نظامی به بیش از 70 % تولید محصولات صنایع دفاعی چین تبدیل شد.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}