بابات هم زبانش دراز بود كه مجبور شدم بخورمش
روزی روزگاری در جنگلی بزرگ حیوانات زیادی در كنار هم زندگی میكردند در آن جنگل هم حیوانات وحشی بودند كه حیوانات دیگر را میخوردند و هم حیوانات اهلی كه علف و گیاه میخوردند. یكی از این حیوانات گرگ بود كه
نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
در مورد افراد زورگویی به كار میرود كه برای اثبات خودشان بهانه گیری و دلیل تراشی میكنند.روزی روزگاری در جنگلی بزرگ حیوانات زیادی در كنار هم زندگی میكردند در آن جنگل هم حیوانات وحشی بودند كه حیوانات دیگر را میخوردند و هم حیوانات اهلی كه علف و گیاه میخوردند. یكی از این حیوانات گرگ بود كه غذایش حیوانات جنگل بود. یك روز گرگ خیلی گرسنه بود، در حدی كه حتی توان دویدن و كشتن حیوانی را نداشت، فكر كرد با روشهای سادهتری هم میتوان غذا خورد. رفت و بالای چشمه ایستاد، تا بتواند خوب حیواناتی كه برای نوشیدن آب میآیند را ببیند. گرگ برهی كوچكی را دید كه به تنهایی آمد تا آب بنوشد.
گرگ از بالای چشمه فریاد زد: آهای! چرا آب را گلآلود میكنی؟ بره به گرگ نگاه كرد و گفت: شما سرچشمه ایستادهاید و آب از زیر پای شما میآید، ولی من كه این پایین هستم آب را گلآلود كردهام؟ گرگ كه منتظر بهانهای بود، گفت: همان جا باش تا بیایم پایین و تو را بخورم، پدرت هم همینطور حاضر جواب بود كه مجبور شدم بخورمش. بره از این فرصت استفاده كرد و توانست از دست گرگ فرار كند.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}