پاسخ نامه بدون ارسال

نويسنده:عبدالله صالحي
منبع:چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسگري(ع)
دو نفر از اصحاب به نام هاي عبدالحميد بن محمّد و محمّد بن يحيي حكايت كرده اند: روزي بر يكي از دوستانمان به نام ابوالحسن ، علي بن بِشر، جهت ديدار و ملاقات وارد شديم ، او سخت بي حال و در بستر افتاده بود، همين كه وارد شديم ، به ما پناهنده شد و التماس كرد تا برايش دعا كنيم و اظهار داشت : نامه اي با خطّ خودم نوشته ام مي خواهم آن را فردي مورد اطمينان نزد مولايم ابومحمّد، امام حسن عسكري عليه السلام ببرد. از او سؤال كرديم كه نامه كجاست ؟ اگر ممكن است ، آن نامه را به ما بده تا خودمان خدمت حضرت ببريم و جواب آن را بگيريم و بياوريم . پاسخ داد: نامه در كنارم مي باشد، پس دست برديم و نامه را از زير سجّاده اش بيرون آورديم و با اجازه او نامه اش را گشوديم تا ببينيم چه نوشته است ، همين كه نامه را باز كرديم ، نگاه ما به اوّل نامه افتاد كه مهر و امضاء شده بود و در بالاي آن مرقوم بود: اي علي بن بشر! ما نامه تو را خوانديم و خواسته ات را متوجّه شديم ، از خداوند متعال عافيت و سلامتي تو را درخواست نموديم ، و نيز خداوند متعال مدّت عمر تو را تا چهل و نه سال ديگر طولاني گردانيد.
پس شكر و سپاس خداوند را به جاي آور، و به وظائف خود عمل نما، و بدان كه خداوند آنچه مصلحت باشد انجام خواهد داد. و چون نامه را خوانديم ، خطاب به علي بن بِشر كرديم و گفتيم : سرور و مولايمان ، بدون آن كه نامه را براي امام عليه السلام برده باشيم و بدون آن كه آن را ديده باشد خوانده است و پاسخ نامه ات را مرقوم فرموده است . پس ناگهان در همين اثناء، صحيح و سالم شد و از جاي خود برخاست و كنيز خود را خوشحال نمود و آزادش گردانيد. بعد از سه روز از طرف وكيلِ امام عليه السلام ابوعمر عثمان بن سعد العَمري از شهر سامراء محموله اي را براي علي بن بِشر آوردند، و چون محاسبه كرديم ارزش اموال ، سه برابر قيمت كنيز بود.