عاشورا، تاويل نهي از منكر

نويسنده:منصور عليزاده
منبع:روزنامه کیهان
امر به معروف و نهي از منكر، در آموزه هاي قرآني در حوزه عمل اجتماعي ازجايگاه بسيار بالا و پرارزشي برخوردار است. از اين رو معتزله آن را در كنار توحيد و عدل و وعد و وعيد از اصول دين برشمرده وشيعيان آن را به عنوان دو اصل از اصول دهگانه فروع دين و از ضروريات آن داشته اند و گفته اند كه بنياد دين و شريعت بر نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زكات، امر به معروف، نهي از منكر، تولي وتبري است. با اين همه اين اصل مهم ازسوي بسياري از مسلمانان و حتي فقيهان، با بي مهري و كم توجهي روبه رو شده و آن را تا مصاديق جزيي و امور كوچك و پيش پا افتاده تنزل داده اند.
اين امر حتي در ميان شيعيان نيز با تاويل و تفسيري نادرست مواجه شده و شماري اندك از فقيهان يا به مسئله نپرداخته و يا آن را در امور بسيار جزيي و خرد فروكاسته اند. ريشه اين بي توجهي را مي بايست در تفكرخلافت سلطنتي جست كه وجود اين اصل با مفهوم و تاويل درست و واقعي آن را عامل اضمحلال و فروپاشي حكومت جائرانه و ستمگرانه و ناروايي خويش برمي شمردند. از اين رو مي توان نهضت خونين عاشورايي و قيام طف در كربلا را در راستاي تاويل اين اصل برشمرد تا همانطور كه پيش از اين مؤمناني همراه پيامبر(ص) براي تنزيل و ريزش انوار الهي بر دل ها و جان هاي مردم، شمشير زدند اكنون مومنان راستين وباورمند در كنار امامان نهضت نظام ولايي، براي تاويل، شمشير بركشند و به مقابله با تفكر ناروا و نادرست برخيزند تا تحريف در دين را به مردم نشان دهند وحقايق كلام الهي و آموزه هاي رباني را بازشناسانند. بدين ترتيب لازم است نقش نهضت عاشورايي را در حوزه تاويل گرايي دين و مبارزه با تحريف آن تحليل و تجزيه كرد. تاويل در نوشتار هم به معناي بيان حقايق و مفاهيم راستين است و هم به معناي ايجاد و تحقق خارجي يك معنا و مفهوم. با اين نگرش مسئله نهي از منكر در نهضت عاشورايي مورد بررسي قرار مي گيرد.

مفهوم نهي از منكر

نهي از منكر به معناي بازداشتن از هركاري است كه در حوزه امور ناپسند عقلي و عقلايي و شرعي قرار مي گيرد. چنان كه امر به معروف به معناي ترغيب و تشويق و فرمان دادن به كارهاي پسنديده عقلي و عقلايي و شرعي است. (بصاير ذوي التميز ج4ص57 و 120و نيز التحقيق ج 12ص 239 و مصطلحات الفقه ص 88) بنابراين احكام و قوانين اسلامي و شرعي علاوه بر اينكه برخاسته از آموزه هاي وحياني و مستقيم است شامل امور و قوانين و مقررات امضايي و عادات و سنت ها و رسوم تاييد شده عقلي و عقلاني نيز مي شود؛ زيرا دين اسلام و آموزه هاي وحياني آن احكام مستقل عقلي و اصول و قوانين و رسوم عقلايي را كه فطرت سالم بدان گرايش دارد به عنوان امور شرعي و قوانين ديني تاييد و امضا مي كند. از اين رو دراصول فقهي و قواعد آن گفته مي شود كه كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس؛ يعني هر آن چيزي را كه عقل بدان حكم كند شرع نيز همان را تاييد مي كند و چنان كه شرع هر چيزي را حكم به فرمان دهد عقل و فطرت سالم نيز بدان حكم مي كند و فرمان مي دهد.

عقل و دين دو روي يك سكه

اين بدان معناست كه ميان آموزه هاي وحياني و عقل هيچ گونه تضادي نيست. در روايت عقل و جهل از معصوم نقل شده است كه هنگام خلقت آدمي،به انسان اين اختيار داده شد تا يكي از سه چيز را برگزيند تا همراه وي باشد: عقل و دين و حيا. انسان عقل رابرگزيد. پس از گزينش عقل، دين و حيا نيز همراه وي شدند. چون به آنها خطاب آمد كه شما چرا همراه عقل شديد؟ گفتند كه هرجا عقل باشد دين و حيا همراه اوست. اين بدان معناست كه پذيرش دين به عقل است و حيا بدون عقل، معنا نمي يابد. از اين رو گفته اند ميان حكم عقل و حكم دين تضادي نيست.
از آن جايي كه سخن از فرمان و بازداشتن در امر به معروف و نهي از منكر در حوزه عمل گفتاري قرار مي گيرد، آن را در حوزه فقه كه مرتبط به اعمال مكلفين است دسته بندي مي كنند. به نظر مي رسد كه نهي از منكر هرچند در حوزه عمل گفتاري و فقه قرار مي گيرد ولي امري فراتر از آن است؛ زيرا مفهوم امر در واژگان قرآني و كاربردهاي آن اختصاص به حوزه عمل گفتاري و كلامي ندارد بلكه به حوزه عمل و فعل خارجي و جوارحي نيز تعلق مي گيرد. در حقيقت گاه امر به معناي تحقق خارجي و اقامه و برپايي چيزي است. از اين رو حتي بسياري از فقيهان در همين مساله امر به معروف و نهي از منكر در برخي از مراتب به امر گفتاري و يا نهي زباني بسنده نكرده و بر مومنان و يا گروهي سازمان يافته از مومنان به عنوان تشكل امنيتي و انتظامي تكليف نموده اند كه با عمل، جلوي منكر را گرفته و يا به معروف وادار سازند. بنابراين هرگز آن را در حوزه عمل گفتاري محدود نساخته بلكه فراتر از آن در حوزه عمل جوارحي و خارجي وارد نموده اند. اين خود دليلي بر اين نكته است كه امر به معروف و نهي از منكر اختصاص به حوزه عمل گفتاري ندارد.

امر به معروف و نهي از منكر وظيفه همگان

نكته ديگر آن كه، اين دو اصل همانند اصل تولي و تبري فراتر از حوزه مباحث فقه مي باشد و چنان كه معتزله به حق عمل كرده اند مي بايست آن را در حوزه كلام نيز وارد ساخت. (فصل الاعتزال ص 139 و نيز دايره المعارف بزرگ اسلامي ج 10ص 201 و 203) اين دو اصل هرچند كه در نظام سياسي و اجتماعي دين براي انتظام و امنيت حوزه جامعه برتر قرآني به شكل سازمان يافته از وظايف تشكل انتظامي است و قرآن بيان داشته كه گروهي (امه ) از مومنان به طور اختصاصي به اين امر قيام كنند با اين همه از وظايف همگاني است و همه مومنان در حد توان و در محدوده زندگي، مسئوليت و نقش اجتماعي، موظف و مكلف هستند تا اقامه احكام شرع كرده و ديگران را به معروف فرمان و از منكر و زشتي ها پرهيز دهند.
اقامه هر يك از اين دواصل گاه از مقام عمل گفتاري فراتر مي رود و به اشكال مختلف ديگر براي بازداشتن منكران و ترك كنندگان معروف ظهور مي كند.
معتزله نهايت آن را شمشير و قيام مسلحانه ضد نظام ظالم برشمرده اند و گفته اند كه در صورتي كه نظام سياسي اسلامي برخلاف احكام و آموزه هاي اسلامي عمل كرد و دولت معروف را ترك و منكر را اشاعه داد، مومنان موظف هستند بر ضد آن قيام مسلحانه نمايند و متوسل به زور و شمشير شوند.
اين تفكر برخاسته از عمل امام حسين(ع) در برابر دولت اموي يزيدي بود كه حتي ابوحنيفه از بنيانگذاران مكتب فقهي اهل سنت كه خود تفكر اعتزالي داشت نه تنها بر اين اساس فرمان به قيام ضد دولت هاي عباسي داد بلكه خود در اين راستا كمك هاي مالي نمود و پيروان خويش را به ياري قيام كنندگان تشويق نمود كه حتي به جهت همين پشتيباني هاي فكري و مالي و نظامي بازداشت و تازيانه خورد. (همان منابع پيشين و تواريخ اسلامي)

گستره امر به معروف و نهي از منكر

با نگاهي گذرا به روايات شيعي كه در مساله امر به معروف و نهي از منكر وارد شده و شمار آنها قابل ملاحظه است، مي توان گفت كه اسلام با نگرشي جامع مي خواهد همه افراد جامعه اسلامي به گونه اي تربيت شوند كه نسبت به رفتار يك ديگر احساس مسئوليت نمايند؛ زيرا مصالح و سعادت دنيوي و اخروي افراد به يك ديگر مرتبط است و بر اين پايه است كه نقش امر به معروف و نهي از منكر ممتاز و برجسته شده است. از اين رو امري فراتر از فقه و محدوديت هاي آن مي باشد و در حوزه اي برتر از مباحث آن قرار مي گيرد. گستره اين دو به اندازه اي گسترده است كه همه كارهاي نيك و حتي جهاد را كه امري در حوزه دولت و نظام سياسي است شامل مي شود. در برخي روايت با تأكيد بر اهميت و ارزش جهاد در راه خدا و بيان آثار و فوايد آن بر اين نكته توجه داده شده كه جهاد در راه خدا با اين همه اهميت و ارزش و مقام و فوايد آن در برابر مسئله امر به معروف و نهي از منكر همانند آب دهان در برابر درياي پهناور است. (نهج البلاغه حكمت 374)
در حقيقت در نگاه اميرمؤمنان و نظام ولايي جهاد در راه خدا، با آن همه ارزش و اعتباري كه دارد در برابر امربه معروف و نهي از منكر در حكم آب دهان در برابر درياي پهناور است؛ زيرا اقامه هر واجب ديني، امنيت راه ها، حليت داد و ستد، برطرف كردن ظلم و ستم فردي و جمعي، مردمي و دولتي، آباداني زمين، انتقام از دشمنان و سامان يافتن همه كارها در گرو اجراي امر به معروف و نهي ازمنكر است.(وسايل الشيعه ج11 ص359)
اين مسئله تنها در روايات شيعي اين گونه خودنمايي كرده و ارزش و مقام مي-يابد اما در آثار و منابع غيرشيعي، هم از نظر تعداد و هم از نظر محتوا، تنزل يافته و از مقام و ارزش مي افتد.
محدود سازي امر به معروف و نهي از منكر در حوزه وظايف جزيي و كوچك از سوي اهل سنت، تحت تأثير نظام خلافت سلطنتي است. از اين رو جريان محدودسازي امربه معروف و نهي ازمنكر كه به طور مشترك در مذاهب اهل سنت از اصحاب رأي و حديث ديده مي شود در واقع به معناي محدود كردن اين دو امر اجتماعي و سياسي در حوزه وظايف كوچك و فردي است. (دايره المعارف بزرگ اسلامي ج10 ص205)

امربه معروف درآموزه هاي اهل سنت

البته اين تغيير در نگرش و روش را مي بايست چنان كه گفته شد متأثر از فشارهاي خلافت سلطنتي تحليل كرد؛ زيرا در آغازين روزهاي خلافت شورايي برخاسته از سقيفه بني ساعده، هنوز برپايه نگرش و تفكر نظام ولايي نبوي (ص) امربه معروف در حوزه عمل اجتماعي و سياسي و احكام حكومتي كاربرد داشته و از گستره معنايي و مصداقي وسيع برخوردار بود. از اين رو در همان آغازين روزهاي خلافت ابوبكر هنگامي كه وي در منبر پيامبر(ص) تكيه مي زند و به نام خليفه رسول(ص) و جانشين وي بر مسند قدرت مي نشيند خطاب به مردم مي گويد كه اگر خلاف دين و شرع عمل كردم مرا گوشزد كنيد. در اين هنگام مردي از ميان مردمان برمي خيزد و شمشير خويش را از نيام بيرون مي آورد و در حالي كه آن را به سوي وي گرفته و تكان مي دهد مي گويد: اگر برخلاف شرع و دين رفتي خودم با اين شمشير بران تو را به راه مي آورم.
اين گونه برخورد نشان مي دهد كه امر به معروف و نهي از منكر هنوز در جامعه از جايگاه خاص و والايي برخوردار بوده كه هم حاكم و هم مردم از آن آگاه بوده و مفهوم آن را به درستي مي فهميدند و مصاديق آن را به خوبي مي شناختند و عمل مي كردند. اين بدان معناست كه از نظر حكام و مردم آن زمان، امر به معروف و نهي از منكر چنان از دامنه گسترده اي برخوردار بود كه حتي شمشير كشيدن به روي حاكم و به راه راست آوردن وي از وظايف عمومي مردم و مؤمنان بوده و در اين راستا قرارمي گرفته است.

انحراف و تحريف دين در نظام غيرولايي

خلافت برخاسته از شوراي كوچك سقيفه بني ساعده با اين تفكر كه اسلام داراي انديشه سياسي و هم چنين در شكل داراي نظام سياسي نيست، خليفه اي را از ميان خويش برگزيد. هر چند تضادهاي قومي و قبيله اي دوره جاهلي در اين انتخاب نقش مهمي را ايفا كرد ولي عنصر منافقان در اين بخش بيش ترين نقش و فعاليت را داشت. منافقان كه همواره در انديشه تحريف و انحراف دين بودند از خلأ قدرت به خوبي بهره بردند. البته دشمنان آشكار دين همچون ابوسفيان با موقعيت متزلزل خويش مي كوشيدند تا برپايه همان سياست هاي دوره جاهلي قدرت را همچنان در بخش حاكمان قريش حفظ كنند ولي در نهايت منافقان كار كشته و سياست مدار ديگري بودند كه خلافت را مديريت مي كردند. آنان را مي توان شامل گروه هاي نفاق مكي و مديني و يهودي دسته بندي كرد. همه آنان هدف يگانه اي را در نظر داشتند كه عبارت بود از تغيير در اهداف و رفتار دين با استفاده از قدرت بالا و در اختيار گرفتن حكومت و دولت اسلامي.

انحراف خلافت غيرولايي

در اين جاست كه خلافت غيرولايي راه ديگري را گام به گام مي پيمايد كه نتيجه آن تحريف كلي در اهداف و رسالت دين و فروكاستن آن در حد رفتارهاي اخلاقي و فقه فردي بود به گونه اي كه شكل ديگري از تفكر كلسيايي در نظام اسلامي شكل گرفت.
در حوزه نظام سياسي با توجه به اين كه تبليغ كرده بودند اسلام و قرآن داراي انديشه و فلسفه سياسي نيست و به طريق اولي از شكل و نظام سياسي خاصي نيز سخن نمي گويد، زمينه تحريف در اين بخش از دين را فراهم مي آورند به گونه اي كه نظام سياسي اسلام به شكل جمهوريت سنايي يوناني و جمهوريت انتصابي و پادشاهي استبدادي به شكل سخت گيرانه تر از هرگونه پادشاهي برخوردار از مشروعيت ديني و الهي و سلطانيزم تغيير ماهيت و هويت مي دهد.
دين در اين جامعه و نظام سياسي به گونه اي تحريف و تغيير مي يابد كه جامعه برتر قرآني به پست ترين جوامع بشري تبديل مي شود و مردم آن از هر نظر در فشار قرار مي گيرند. كوچك ترين حركت ضدستمگري فردي و اجتماعي به عنوان تكفير و خروج بر خدا و دولت الهي معنا مي يابد و به شدت سركوب مي شود. براي آن كه هر دهان مخالفي را بست نخست حكم تكفيري صادر مي شود و سپس گردن شخص به مشروعيت ديني زده مي شود. اين گونه است كه حركت ها و مخالفت هاي مالك بن نويره و حجر بن عدي و حتي امام حسين(ع) به عنوان كفر و خروج از دين و دولت اسلامي معنا مي شود و به شدت سركوب مي شود. مردم به حكم ايمان و اسلام سر امام حسين(ع) را به نسبت خشنودي خدا و رسول(ص) از بدنش جدا مي سازند و بر آن جشن مي گيرند و هلهله مي كنند و شادمانه وارد كوفه مي شوند.

قيام امام حسين (ع) و تاويل

امام حسين(ع) در زماني امامت را به دست مي گيرد كه نظام سياسي غيرولايي به گونه اي عمل كرده است كه همه دين از مفهوم اصلي خود خارج شده است و كاركرد دنيوي محض دارد. دين اسلام تنها عامل مشروعيت بخشي به نظام سياسي حاكم و ظلم و جور آن بوده است. مردم هرگونه ظلم و ستم و عمل منكرانه را به جهت تاييد خلافت سلطنتي، امري مقبول مي شمردند و نه تنها در برابر منكرات اجتماعي و ظلم و ستم سكوت مي كردند بلكه آن را عين دين مي دانستند. برخي از ايشان بر اين باور بودند كه هر كاري را كه خليفه انجام مي دهد عين دين است و خليفه حتي از پيامبر(ص) برتر است؛ زيرا پيامبر منتظر بود تا خداوند چه فرماني در مسايل اجتماعي و سياسي مي دهد و ياچه حكمي را در مسايل حقوقي و فقهي بيان مي كند ولي خليفه خود مي تواند حكم كند و حكم او همان حكم خداست. اين خداست كه متاثر از حكم خليفه حكم مي كند. از اين رو در فقه اهل سنت مساله تصويب مطرح مي شود. تصويب اين است كه حكم خليفه حكم الهي است و او همواره به صواب است و حقيقت چنان رقم مي خورد كه خليفه خواسته است. اين گونه است كه به سادگي نماز تراويح مشروعيت مي يابد و حج تمتع و متعه زنان از اعتبار خارج مي شود و خليفه به خود اجازه مي دهد تا آن را تغيير دهد و منتظر خدا نماند بلكه اين خداست كه حكم خود را موافق حكم خليفه تغيير مي دهد.
دولت در حوزه نظام سياسي، افزون بر عدم مشروعيت ديني، با مسئله جور و ستم و عدم مشروعيت و مقبوليت سياسي از نظر امام حسين(ع) مواجه است. اگر تاكنون دولت ها و نظام خلافت غيرولايي از مشروعيت ديني رنج مي برد امروز با حكومت يزيدي، با عدم مشروعيت سياسي نيز روبرو بود.

مبارزه امامان براي تاويل در دين

در طول حكومت نظام غيرولايي، مفاهيم مهم اسلامي دگرگون مي شود و تحريف در محتوا و پيام ها رخ مي دهد. از اين رو تفكرهاي جبر گرايانه پديد مي آيد و دولت مي كوشد با بهره گيري از آن، بسياري از مسايل و فشارها را براي مردم توجيه كند.
مفاهيم مهم در حوزه عمل اجتماعي و سياسي تغيير ماهيت مي دهد و امر به معروف و نهي از منكر در دايره كوچك و امور شخصي و فردي قرار مي گيرد. اين گونه است كه دين با مشكل تحريف در حوزه تاويل روبه رو مي شود.
اميرمؤمنان(ع) در زمان خويش به دو شكل بيان حقايق و مفاهيم و آموزش آن به برخي از اشخاص خاص در زماني كه دور از قدرت بود و مبارزه عملي در زمان حكومت خود مي كوشد تا با مسئله تحريف دين مقابله كند. از اين رو شعار جنگ هاي جمل و صفين و نهروان شمشير براي تاويل است چنان كه در عصر پيامبر(ص) براي تحريف شمشيرزده بودند. دراين زمان براي اين كه دين به طور كامل اجرايي شود و تاويل معناي خارجي يابد مي بايست با قدرت و شمشير وارد ميدان عمل شد. براي مبارزه با تغيير معنايي و مفهومي و تحريف معنوي نيز تاويل، امري ضروري است.
براين اساس با عمل مي بايست چنان كاري كرد تا نتوان آن را توجيه كرد و تغيير داد.
عمل امام علي(ع) در دوره خلافت خويش تاويل دين بود تا به گونه اي در اذهان وارد شود كه نتوان آن را تغيير داد. اين عمل از سوي امام حسن(ع) و امام حسين(ع) نيز ادامه مي يابد و آن دو نيز مفاهيم اساسي دين را به مورد ا جرا درمي آورند به گونه اي كه ديگر قابل تحريف معنايي و معنوي نباشد. اگر اكنون ما نظام ولايي را به سادگي مي پذيريم و يا گستره امر به معروف و نهي از منكر را تا حوزه عمل اجتماعي و سياسي و فروپاشي نظام هاي جور و ستمگر بالا مي بريم براي آن است كه امام اين مفاهيم و معاني را تاويل كرد و به شكل اجرايي تحقق بخشيد. اگر ابوحنيفه و ديگر اعتزاليون، امر به معروف و نهي از منكر را به عنوان اصول پنج گانه دين اسلام برمي شمارند آثار همان تاويل امامان(ع) است.
در حقيقت تلاش امام در مسئله قيام و عاشورا تأويل گري مفاهيم بنيادين است. بسياري از اين مفاهيم تحريف شده در زمان امام حسين(ع) در عصر امام اميرمومنان علي(ع) و با تلاش هاي وي تاويل شده بود و برخي را نيز امام حسن(ع) با عمل سياسي خويش معنا و مفهوم واقعي بخشيده و در مصداق خارجي تاويل برده بود. اكنون امام حسين(ع) مي بايست كل نظام غيرولايي را با حركت انقلابي خويش زير سؤال برد و دين را در حوزه عمل سياسي نسبت به نظام هاي جور و باطل تاويل كند. كاري كه امام حسين(ع) كرد، اين بود كه دايره نهي از منكر را تا قيام مسلحانه نسبت به نظام هاي غيرولايي و جور بالا برد. اين گونه است كه پس از عاشورا هركسي به خود اين اجازه را مي دهد تا بر پايه نهي از منكر بر ضدخلافت سلطنتي و نظام جور و ستمگر قيام كند و حتي ابوحنيفه ها را همراه خويش نمايند. اين بهترين روشي بود كه دين در جامعه تاويل شود و مصاديق آن به درستي خود را نشان دهد كه قابل تحريف نباشد.

امامان معصوم و تأويل دين

هريك از امامان ديگر(ع) نيز در حوزه اي از حوزه هاي دين دست به تاويل زدند و متناسب با مسئله مورد تحريف، آن را از تحريف گرايي و تحريف زدگي رهايي بخشيدند. از اين رو هريك از رفتارها و تعاملات اجتماعي و سياسي امامان(ع) را مي توان به عنوان تاويل دين دربرابر تحريف، تحليل و تبيين كرد. با اين نگرش است كه تلاش امامان(ع) در طول زندگي شان، معنا و مفهوم ديگري مي يابد. درحقيقت اگر تنزيل دين بيست و سه سال به طول انجاميد، تاويل دين در مقطع زماني دويست و سي ساله صورت گرفت. از اين رو گفته مي شود كه همه امامان(ع) نور واحد و يگانه اي هستند كه دين را تاويل كردند تا ما امروز بر پايه تاويل ايشان دور از هر تحريفي بتوانيم با آموزه هاي وحياني دين ارتباط سالم و درستي برقرار كنيم و بگوييم تفسير و تاويل امامان(ع) همان تفسير و تاويل درست دين است.
به نظر مي رسد كه نه تنها مي بايست براي تحليل قيام امام حسين(ع) و نهضت عاشورايي به مسئله تاويل گرايي دين از سوي آن حضرت توجه داشت بلكه هريك از رفتارها و گفتارها و اعمال ديگر امامان(ع) كه خلفاي واقعي پيامبر(ص) هستند مي بايست دراين روش و بينش و نگرش تحليل و تبيين گردد.