حرکت جوهری انسان در حکمت متعالیه
حرکت جوهری در فلسفهی صدرا از ارکان وجودشناسی است که به حوزهی انسانشناسی او نیز نفوذ کرده است؛ ولی به دلیل موقعیت تأثیرگزاری که حرکت جوهری انسان در مبانی انسانشناختی این پژوهش داشته است، تبیین نظریهی حرکت جوهری و به طور خاص حرکت جوهری انسان، برخلاف شیوهی رایج در دروس فلسفه، به این بخش واگذار شده است.
قبل از صدرا فیلسوفان حرکت را در چهار مقوله از مقولات ماهوی یعنی کم، کیف، این و وضع منحصر میکردند. آنها وجود هیچ نوع حرکتی غیر از حرکت در اعراض چهارگانه مذکور، یعنی حرکت کمی، حرکت کیفی، حرکت وضعی و حرکت مکانی را در جهان نمیپذیرفتند؛ بلکه همهی حرکتهای موجود در جهان را به یکی از حرکتهای مذکور تحویل کردند. البته در برخی آثار نقل شده از حکمای باستان، تعبیراتی نظیر تقسیم جوهر به جوهر سیال و جوهر ثابت دیده میشود که بیانگر وجود تصوری از حرکت در میان آنان است. (1)
در هر صورت، نظریهی حرکت جوهری از ابداعات صدرا شمرده میشود. صدرا براساس حقیقت تشکیکیه وجود که طی آن تمایز مراتب وجود به اشتداد وجودی آنها ارجاع داده میشد، حرکت را ذاتی وجود دانست؛ زیرا او اساساً مفهوم اشتداد را به معنای حرکت در وجود بازگرداند.
«الاشتداد، بأی نحو کان، عبارة عن الحرکة فی وجود الشیء.» (2)
صدرا در جهت اثبات حرکت جوهری، براهین متعددی اقامه کرده است. (3) یکی از مشهورترین دلایل حرکت جوهری که به طور مکرر استفاده کرده، عبارت است از این که صدرا حرکتهای عرضی چهارگانه را بهترین شاهد بر وجود حرکت جوهری میداند؛ زیرا نیاز ذاتی عرض به جوهر موجب میشود که عرض وجودش در معروض و برای معروض باشد.
«وجود فی نفسه اعراض عین وجود آن اعراض برای موضوعشان [یعنی جواهر] میباشد؛ بنابراین، وجود اعراض عین تعلق و ارتباط و وابستگی به وجود جوهری است که موضوع آنها میباشد و برای چنین چیزی نمیتوان وجودی مستقل و مغایر با وجود موضوع خود قائل شد؛ بلکه وجودش لاجرم از مراتب وجود موضوعش خواهد بود.» (4)
بنابراین، اعراض مراتب وجود جوهرشان میباشند؛ یعنی آنچه در واقعیت و جدا از فرآیندهای تحلیلی ذهن است، یک وجود واحد است که ذهن شناسندگان مرتبهای از یک وجود را جوهر اعتبار میکنند و مرتبهی دیگر آن را عرض میدانند؛ ولی در حقیقت، چنین نیست که جوهر یک وجود خاص داشته باشد و عرض وجود خاص دیگری و سپس این دو با هم ضمیمه شده باشند؛ بلکه اعراض شئون جوهر هستند؛ بنابراین، هر تغییر و تحولی که در یکی از شئون یا مراتب موجودی روی دهد، نشانهای از تغییر درونی و ذاتی آن موجود است. از این رو، تغییر و تحول اعراض که مقبول همهی فلاسفه است، مبین تغییر جواهر است که موضوع آنهاست. در نتیجه حرکتهای عرضی چهارگانه فی نفسه دلیل حرکت جوهری هستند.
در هر صورت، اثبات حرکت جوهری توسط صدرا پیامدهای فلسفی گوناگونی به بار آورد. یکی از پیامدهای نظریهی حرکت جوهری، اثبات وحدت صورتهای وارده بر ماده بود؛ زیرا از مهمترین مفروضاتی که نظریهی حرکت جوهری بر آن مبتنی است، این است که شیئیت هر شیئی به صورت آن است نه به مادهاش.
«ابتناء الحرکة الجوهریة علی قاعدة شیئیة الشیء بصورته لا بمادته.» (5)
حرکت یک واحد متصل و پیوسته است و به تدریج تحقق مییابد؛ ولی این واحد متصل که تحقق تدریجی دارد، به وسیلهی فرایندهای ذهنی، متحمل تقسیماتی میشود؛
«الحرکة امر سیال متصل تدریجی لاوجود لها علی وصف الحضور الا فی الوهم.» (6)
یعنی حرکت امری جاری و پیوسته و تدریجی است که وجود به معنای حضور برای آن فرض ندارد؛ مگر به طور وهمی. بنابراین، همین حقیقت جاری و متصل در هر لحظهی مفروض به گونهای متفاوت است با آنچه در لحظهی پیشین یا پسین بوده یا خواهد بود. اکنون اگر حرکت در جوهر مادی اشیاء واقع میشود و آنچه از تغییرات که در عوارض آنها رخ میدهد، مبتنی بر همان تغییرات جوهری است؛ بنابراین، میتوان گفت که صورتهای مختلفی که در اشیاء در نتیجهی حرکت جوهری پدید میآید نیز یک صورت واحد و سیال است که بر ماده جریان مییابد.
«ان الصور الجوهریة المتبدلة المتواردة علی المادة واحدة بعد واحدة، فی الحقیقة صورة جوهریة واحدة سیالة تجری علی المادة.» (7)
یعنی صورتهای جوهری تبدیل شونده که یکی پس از دیگری بر ماده وارد میشود، در حقیقت، یک صورت جوهری یگانه و متحرکی است که بر ماده جریان مییابد؛ زیرا صدرا در نظریهی حرکت جوهری ثابت کرد که جوهر به طور ذاتی تغییر کننده، متبدل و متجدد بلکه عین تغییر، تبدل و تجدد است. بنابراین، صورت جوهری نیز عین حرکت است که حرکت یک وجود متصل است. پس انتزاع مفاهیم و ماهیات از صورتهای مختلف اشیاء صرفاً یک کار ذهنی است و از این رو، نمیتواند به وحدت حقیقی صورت جوهری سیال آسیبی وارد کند.
یکی دیگر از پیامدهای نسبتاً مهم نظریهی حرکت جوهری برای فلسفه، اثبات حرکت عمومی اعراض به تبع حرکت جواهر است. وجود اعراض، همچنان که قبلاً اشاره شد، به معروضشان، برای معروضشان و در معروضشان است؛ پس اگر جوهرها که معروض اعراض میباشند، در حرکت هستند، بلکه عین حرکت و تغییرند، لازم است همهی اعراض نیز در حرکت باشند؛ چون تغییر و نوبهنو شدن معروضِ بیقرار مانع از داشتن یک عرض برقرار یا وصف ثابت است.
نظریهی حرکت جوهری همچنین پیامد وجودشناختی مهم دیگری دارد، مبنی بر اینکه سراسر جهان مادی به خلاف تنوع و گوناگونی بسیار چشمگیرش تنها یک حقیقت واحد سیال است؛ زیرا موجودات جهان مادی یا جوهر هستند و یا عرض که طبق توضیحات پیشین، همه در حال حرکت به سر میبرند. اکنون اگر بدانیم که همهی موجودات عالم صورتهای متکثر و گوناگونی هستند که بر یک مادهی اولیه یا به اصطلاح «هیولا» به تدریج وارد شدهاند، پس هیولا جوهر اولیه و یگانهای است که سراسر عالم از آن تشکیل شده است. در نتیجه، حرکتهای موجود در جهان نیز تنها یک حرکت عمومی است و در طی این حرکت یگانه که از مدتهای نامعلوم آغاز شده است، جوهر یگانه به هیولا که قوهی محض و بدون هر نوع فعلیتی است، به تدریج صورتهای پیدرپی را دریافت میکند. هیولا که با دریافت هر صورت جدید تشخصی تازه مییابد، موضوع یگانهی حرکت سراسری جهان است. (8)
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که پس عالم مادی صرفاً یک حقیقت واحد و سیال است که مبدأ آن قوهی محض و مقصدش فعلیت صرف است.
یعنی عالم جسم، گرچه یک واحد سیال است، ولی به همان دلیل که سیال است، ذومراتب نیز است. در سلسله مراتب عالم جسم، همواره مرتبهی بالاتر غایت مرتبهی پایینتر است؛ چون فعلیت آن و درجه متعالی آن است و البته نسبت به آن سعه و شمول دارد. همچنین، مراتب پایینتر شوق وصول به مراتب بالاتر دارند؛ چون قوهی آن و درجهی ناقص آن هستند. همین شوق، علت قریب حرکت جوهری است و سبب خروج آنها از قوه به فعلیت میشود. (9) پس پیوسته هر مرتبهی وجود برای موجوداتی که در مرتبهی مادون آن هستند، هدف و غایت حرکت است؛ در حالی که موجودات همان مرتبهی سرشار از انگیزهی وصل به مرتبهی بالا میباشند.
از آنجا که در فلسفهی صدرا همهی حرکتهای متنوع و متکثر موجودات عالم به حرکت جوهری راجع است و حرکت جوهری نیز به اشتداد وجود باز میگردد، بنابراین، سلسله مراتب وجودی موجودات، تابع حرکت اشتدادی وجود است و همواره علیرغم وحدت شخصیه عالم هر مرتبه از وجود شامل فعلیتهای مراتب پیشین خود است؛ گرچه نسبت به مراتب پسین در حالت قوه بسر میبرد تا به فعلیت صرف برسد. از این رو، فعلیت صرف همه مراتب وجودی عالم را شامل است.
«الحرکة الاشتدادیة تنتهی الی مرحلة یشتمل علی المراتب الضعیفة مع وحدة الوجود.» (10)
اکنون سؤال این است که فعلیت صرف کدام مرحلهی مقرر از وجود است و مقصد نهایی حرکت جوهری عالم یا حرکت اشتدادی وجود چیست؟
از نظر صدرا، چنان که قبلاً هم اشاره شد، انسان نقطهی انتهایی حرکت در عالم جسمانی است. او مرز پایانی عالم مادی است، بلکه از ابتدا غایت حرکت جوهری در عالم اجسام بوده است؛ زیرا در انسان همهی قوای جسمانی به فعلیت رسیده است و در انسان تا جایی که ذات جسم توانسته، به وحدت و کلیت نایل شده است؛ به طوری که تمام مراحل از جرم طبیعی تا حیوانیت را در یک حالت حضور جمعی در او جمع کرده است. این حالت حضور جمعی عالم جسم، مسمایی است که انسان نامیده میشود. پس در دو جمله سخن صدرا این است که سراسر عالم جسم در حرکت اشتدادی به سوی کمال است و انسان آخرین کمال عالم جسم است.
«[در این نقطه] وقتی جسم به نهایت کمال خود رسید، مجموعهی قوا و استعدادهایش شکوفا شد و آن چنان وسعتی یافت که تمام کمالات عالم جسم را یکجا در خود جمع کرده، موجودی به نام انسان پدید میآید. این انسان هم جسم است و تمام قوای جسم طبیعی را از قبیل اتصال، امتداد، جهت و... داراست، هم نامی است و مرتبهی نمو و رشد گیاهی دارد، هم حیوان است و کمالاتی چون حساسیت یا حرکت و اراده را داراست. ولی آنچه حائز اهمیت است و او را کاملترین معرفی میکند، این است که او در حال همه بودن و وجدان همه این کمالات یک موجود واحد است. یک مجموعه یا یک ترکیب از افراد متفاوت نیست؛ بلکه یک واحد است که تمامی کمالات عالم جسم را بالفعل در خود دارد. کمال او به جمعیت اوست.» (11)
بنابراین، در حدوث جسمانی انسان نیز باید گفت مرتبهای از عالم جسم که لایق دریافت نفس مجرد شده است، همان مرتبهی فعلیت صرف است که مقام جمعیت کلیهی مراتب جسمانی، یعنی مرتبهی حضور جمعی همهی مراتب عالم مادی از قوهی محض تا نفس حیوانی است. بنا بر تعریف حرکت به خروج از قوه به فعلیت نیز به نظر میرسد که برای جهان جسمانی، سیر به سوی انسانیت گریزناپذیر باشد؛ زیرا حرکت جوهری در جهان به تعبیر علامه طباطبایی، یک حرکت طولی است که از هیولای اولی که قوهی محض عالم مادی است تا فعلیت محض که انسان است، استمرار دارد؛ بنابراین، جهان ناگزیر از رسیدن به مرتبهی انسان است. (12)
پس از تبیین حرکت جوهری در عالم مادی و توضیح ارتباط انسان با حرکت جوهری عالم جسمانی، اکنون سؤال این است که آیا حرکت جوهری با ظهور انسان متوقف میشود و انسان غایت حرکت اشتدادی وجود است؟
انسانشناسی صدرا به طور خلاصه مبین آن است که حرکت جوهری عمومی در جهان پس از ظهور انسان و در انسان و حتی در تحت ارادهی انسان ادامه مییابد. حرکت جوهری انسان دنبالهی حرکت جوهری جهان جسمانی است؛ از این رو، وجود مجرد در طول وجود مادی است و در نتیجه صیرورت تدریجی و اتصالی و اشتدادی وجود از مرآتی زیرین حاصل شده است و همچنان ادامه دارد. موطن حرکت جوهری انسان که نهایت اشتداد عالم جسم است، حقیقت مجرد او یعنی نفس است، بلکه از نظر صدرا نفس متحرک بالذات است و حرکت اشتدادی عین ذات اوست. (13)
حرکت اشتدادی نفس از مبدأ وجود حسی نفس آغاز میشود و تا مقصد عقل مستفاد ادامه مییابد:
«ان النفس متحرکة بحرکة جوهریة من حد الاحساس الی حد العقل المفارق.» (14)
صدرا در جای دیگر، بالاترین مراتب وجود مجرد را نفس نبی معرفی میکند.
نکتهی مهم این است که در دیدگاه صدرا حرکت جوهری انسان مشروط به خروج از قیودات عالم جسمانی است و به هر میزان که این خروج رخ دهد، به همان میزان، صیرورت اشتدادی او نیز واقع شده است و به هر میزان که مرتبه انسان در مراتب عقلی صعود کند، حضور جمعی او نسبت به مراتب هستی تشدید میشود و امکان شهود آیات الهی، اعم از آیات آفاقی و انفسی، برای او توسعه مییابد. (15)
تا در آخرین نقطهی کمال خود انسان تبدیل به یک جهان علمی موازی با جهان عینی میشود. بنابراین، غایت حرکت جوهری انسان این است:
«معنی صیرورة الانسان عالما معقولا مضاهیا للعالم الموجود.» (16)
پینوشتها:
1. رک. ابنسینا، طبیعیات شفا (فن اول، مقاله دوم، فصل دوم).
2. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج 4، ص 276.
3. رک. محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمة، ترجمه و شرح علی شیروانی، ج 2، صص 253-263 و اسفار، ج 3.
4. محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه. ترجمه و شرح علی شیروانی، ج 2، ص 262.
5. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج 5، ص 254.
6. همان، ج 3، ص 59.
7. محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه. ترجمه و شرح علی شیروانی، ج 2، ص 263.
8. برای اطلاع بیشتر دربارهی وحدت متحرک در حرکت جوهری رک. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج 3، صص 80-93 و صص 257-262.
9. رک. مرتضی مطهری، حرکت و زمان، ج 1 (تهران: حکمت، 1366)، صص 21-23.
10. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج 6، ص 272.
11. جلیله علمالهدی، «انسان کلی در فلسفه صدرالمتألهین و ریشهیابی آن در عرفان ابن عربی» (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته معارف اسلامی، مدرسه عالی شهید مطهری، تهران، 1376)، صص 43-44.
12. محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه. ترجمه و شرح علی شیروانی، ج 2، صص 260-263.
13. صدرالمتألهین، الاسفار الاربعه، ج 8، ص 242.
14. همان، ج 8، ص 244.
15. همان، ج 7، صص 13-15.
16. همان، ج 2، ص 34.
علمالهدی، جمیله؛ (1384)، مبانی تربیت اسلامی و برنامهریزی درسی «براساس فلسفهی صدرا»، تهران: انتشارات امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}