نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

این ضرب المثل در مورد افرادی است كه به دنبال خوشی‌های زودگذر هستند.
در روزگاران قدیم و در جنگلی زیبا و قشنگ حیوانات با خوبی و خوشی در كنار هم زندگی می‌كردند. از جمله‌ی این حیوانات بلبل شاد و سرخوشی بود كه از صبح تا شب از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر می‌پرید و آواز می‌خواند و از دانه‌ی گیاهان تغذیه می‌كرد. او گاهی هم در رودخانه آب تنی می‌كرد.
اما در زیر یكی از این درخت‌ها مورچه‌های كارگری هم بودند كه از این هوای خوب و نعمت‌های فراوان استفاده می‌كردند. آنها از صبح زود شروع به كار می‌كردند و دانه‌های خوراكی را برای خود انبار می‌كردند.
یكی از این مورچه‌های كارگر كه هر روز خوشگذرانی و آوازخوانی بلبل را می‌دید، یك روز به بلبل گفت: تو همیشه اینطور شاد و خوشحالی؟ بلبل گفت: بله همیشه. مورچه پرسید: حتی تو روزهای سرد و پربرف زمستان كه همه جا پوشیده از برفه و غذایی برای خوردن پیدا نمی‌شه باز هم خوشحالی؟ بلبل جواب داد: حالا كه همه چیز خوبه و همه جور غذا در اطراف من فراوان هست.
روزها یكی پس از دیگری سپری شد و تابستان آفتابی با نعمتهای فراوانش به پایان رسید و پاییز فرا رسید، با رسیدن پاییز درخت‌ها كم كم تغییر رنگ دادند و پس از مدتی همه جا پوشیده از برگ‌های خشك قرمز و زرد بر روی زمین شد. پاییز هم به پایان رسید و نوبت فصل سرد زمستان رسید، روز به روز هوا سردتر می‌شد و بلبل آوازه‌خوان ما گرسنه‌تر.
در یكی از روزهای سرد زمستان كه بلبل روی زمین افتاده بود و از شدت گرسنگی داشت از بین می‌رفت به حدی سردش شده بود كه توان نداشت دهانش را باز كند چه برسد كه آواز بخواند. بلبل كشان كشان خودش را به در خانه‌ی مورچه‌های كارگر رساند و از حال رفت. یكی از مورچه‌ها از درون لانه او را دید و شناخت. اول فكر كرد كه مُرده. ولی نزدیكتر كه آمد متوجه شد نفس می‌كشد. از بلبل پرسید: چی شده؟ من چه كمكی به تو می‌توانم بكنم. بلبل فقط گفت: غذا من از شدت گرسنگی به این روز افتادم. مورچه‌ی كارگر مورچه‌های دیگر را كه در آن لانه با هم زندگی می‌كردند صدا كرد تا به بلبل بینوا كمك كنند.
مورچه‌ها برایش مقداری غذا آوردند و با كمك شاخ و برگهایی كه در اطراف لانه انبار كرده بودند توانستند بلبل را گرم كنند و از مرگ او جلوگیری كنند. یكی از مورچه‌ها گفت: دیدی آن موقع كه جیك جیك مستونت بود فكر زمستونت نبود. ممكن بود از گرسنگی و سرما حتی از بین بروی.
آن سال بلبل با كمك مورچه‌ها توانست از سرما و مرگ نجات پیدا كند و تصمیم گرفت از سال بعد در روزهای خوشی و فراوانی به یاد روزهای ناخوشی و تنهایی باشد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول