حاج سيد محمد باقر رشتي (شفتي)
حاج سيد محمد باقر رشتي (شفتي)
از اين قرار كه در حالت عبور بازار،شخص قصّابي براي رفيقش نقل خوشگذراني خود را مي نموده كه در ضمن آن اقرار به معصيتي مي كند كه موجب قتل بوده،اتفاقاً سيّد شنيده و او را مقتول مي سازد. مردم اطراف او را مي گيرند و نزد ميرزاي قمي مي برند. ميرزا علت قتل را سؤال از او مي كند در جواب اظهار اجتهاد و لزوم اجراي حدود را از براي خود مي نمايد. مختصراً سؤال و جوابي كه به طور امتحان،ميرزا از او مي نمايد تصديق او را مي كند و مردم را خاموش مي سازد. اين حكايت از قراري است كه يكي از منسوبان نزديك او حكايت نموده،[است].
مجملاً سيد در قم نزد ميرزا آمده و چند ماهي را هم استفاده نموده تا از ميرزا مجاز مي گردد،و در قم به سبب هاي مختلفي كه گفته و نوشته شده عازم توطّن اصفهان مي شود،يكي اين كه ارادت به سيّد نجف آبادي معروف به درويش كافي كه هم شيخ محمد تقي نجفي را به اصفهان جلب نموده است اين را هم به اصفهان آورده.
ديگر آن كه ميرزاي قمي به سبب خالي بودن اصفهان او را الزام به آمدن اصفهان مي كند،ديگر آن كه در موقع تحصيل در نجف كه با حاجي محمد ابراهيم كلباسي مرافقت داشته اند،به سبب انس او به اصفهان مي آيد،به هر حال در سنه ي هزار و دويست و هفده وارد اصفهان شده،با كمال تنگدستي در مدرسه ي چهارباغ منزل مي نمايد و مجلس درس آراسته اي پيدا مي كند. تا اين كه روزي خادم مدرسه به او اظهار مي نمايد كه توطّن شما در اين مدرسه بعضي را دل تنگ نموده به من امر كرده اند كه شما را خارج كنم.
سيّد بي تأمل يك كتاب و يك بقچه كه تمام دارايي او بوده است برداشته بيرون مي آيد. پس از آن در مدرسه ي شاهزاده ها ساكن مي گردد. حكايتي كه از سخاوت جبلّي او نقل مي كنند: زن فقيره اي درب حجره ي او به تكدّي مي آيد. كتابي را كه منحصراً داشته به آن زن عطا مي كند،در وقت بيرون رفتن زن از مدرسه،حاجي محمد ابراهيم كلباسي كه به ديدن سيّد مي آمده است با او تصادف مي كند و كتاب را از او خريده وارد اتاق سيّد مي شود،جهت سيّد خريد خود را حكايت مي كند و سيّد عطا نمودن كتاب را به او مي گويد. حاجي كلباسي كتاب را هديه مي دهد به سيّد. چندي بعد سيّد را به امامت مسجد حاجي طالب واقعه در دروازه نو انتخاب مي كند،و در همان محله جهت او منزلي فراهم مي سازند تا شبي را در مراجعت از مسجد با جمعي كه همراه عروس مي رفتند و تنبك مي زدند تصادف مي كند،سيّد تنبك آن ها را مي شكند. جماعت چون اين را نا مبارك مي دانسته اند سيّد را گرفته مي برند به خانه در اطاقي حبس مي سازند. روز بعد خبر به امام جمعه مي رسد او مي فرستد حاجي را مطلّع مي كند. حاجي در مقام استخلاص سيّد و رفع توهين از او اقداماتي مي كند. (2)
بعد از اينجا سيّد را به مسجد ميرزا باقر واقع در بيدآباد به امامت منصوب مي سازند. وقتي سيّد به سبب كسالت و تغيير آب و هوا چند روزي در سمت كرون و فريدن مي رود،در مراجعت او حاجي كلباسي،مي فرستد در بازار جار مي زنند كه امروز ظهر مطلب لازمي است،مردم در مسجد حكيم حاضر شوند.
در ميانه ي دو نماز ظهر و عصر حاجي منبر مي رود و اظهار مي دارد با شرح مفصّلي از توصيف سيّد،كه تصوّر كنيد شخص حضرت موسي الكاظم (عليه السلام) فردا وارد اصفهان مي خواهد بشود و از او استقبال كنيد. فردا مردم شهر با ازدحام بسيار،سيّد را استقبال مي نمايند و سيّد داراي شهرت و مورد توجه عامه مي شود.
صاحب (قصص العلماء) (3) راجع به تحصيل مكنت سيّد نوشته است كه شخصي از اهل گيلان اوصاف سيّد را با حالت تنگدستي او شنيده بود،مبلغي جهت سيّد ارسال مي دارد كه هر طور صلاح بدانيد اين پول را سرمايه كرده منافع آن را در معاش خود صرف كنيد. سيّد هم از اين وقت شروع مي كند به بيع شرط نمودن املاك،از اين راه قدري ثروت تحصيل مي نمايد.
غير از اين كه صاحب (قصص العلماء) نوشته،مي گويند نسبت به پاره اي از املاك هم نظر مجهول المالكي داشته و آن ها را به عنوان ولايت (عامّه) شرعيّه،يا خود تصرف كرده يا به ديگران واگذار ساخته،مثل آن كه قريب بيست پارچه ملك از حسن علي ميرزا پسر فتحعلي شاه بيع شرط كرده و بالاخره ضبط مي كند چنان چه وقتي حسنعلي ميرزا مغضوب شد و اورا نابينا كرده بودند به سيد رشتي اظهار مي كند كه وقتي چشم داشتم مرا نان مي دادي امروز براي احسان مناسب تر است،سيد هم چندين پارچه از آن املاك را باز به او واگذار مي كند.
علاوه بر اين از بابت وجوهات و هديه و امانت و غيره هميشه نزد سيّد پول فراواني موجود بوده است،چنانچه گويند معماري كه مباشر بنايي مسجد بوده است در ابتداي امر كه سيّد نقشه ي مسجد و طرح بنّايي را به او دستور مي دهد متحيّر مي گردد،سيّد براي رفع تحيّر او يك محلي را كه پول زياد در آن جا موجود بوده است به او مي نماياند كه شخص بنّا تعجب خود را از بسياري آن پول مكرر حكايت مي كرده [است].
در اين مسافرت هم حكايات عجيبي از او معروف است. در هزار و دويست و سي و يك يا سي و دو،به مكّه و حج مي رود.
در هزار و دويست و چهل و پنج شروع به بنّايي مسجد مي كند و چندين سال طول كشيده است،كه در پنجاه و پنج،ايوان جلو گنبد كاشي شده است و بعضي ديگر از كاشي كاري و بنايي هاي آن،زمان فرزند اوسط او حاجي سيّد اسدالله كه جانشين پدر بوده است تمام مي شود،و قدري ديگر زمان حاجي سيّد جعفر فرزند كوچك تر سيّد رشتي. آخرين تزيينات او با ساعتي كه در آن جا نصب است زمان حاج سيّد محمد باقر فرزند حاجي سيّد اسدالله واقع شده است. (4)
زمين مسجد يك قسمت باغ و قسمتي قبرستان بوده است،چنانچه هنوز مقبره ي حاج سيد محمد سعيد در چهل ستون آنجا واقع است،كه قريب (5) سال قبل از بناي مسجد وصيت مي كند به اولاد خود كه مرا در شاهنشين اُرُسي منزل خود دفن كنيد. به او مي- گويند اينجا چون قبرستان و محل مناسبي نيست اذن بدهيد در محل ديگر دفن نماييم،جواب مي گويد عنقريب اين محل مسجد مي- شود و مناسبت پيدا مي كند. لذا او را دفن مي نماييد و آن محل قبرستان مي شود و بعداً مسجد. اهالي اطراف مسجد از قبر او تبرك جسته براي حاجات خودشمع ونذورات سرقبراومي برند كه فعلاً در چهل ستون مسجد واقع است و اولاد او در اصفهان مي باشند. (6)
صورت مخارج بنّايي مسجد كه اواخر عمر سيّد نوشته شده و بوده است با وصف اجرت عمله هفت شاهي،و بنّا سه عباسي،بالغ بر نود و پنج هزار تومان مي باشد.
سخاوت سيّد معروف است،بخشش هاي چندين هزار توماني مكرر مي كرده،مخصوصاً وقتي كه حسّ احتياج طرف را مي نموده [است].
در نزديك عيد نوروزي كه بر حسب مرسوم از براي بسياري نقد و جنس جهت خرج عيد مي فرستاده است،از براي جماعتي مخارج عيد ارسال داشت،واسطه ي ارسال نقل نموده هر پولي يا جنسي كه از براي كسي فرستاد خواه كم يا زياد وقت مراجعت سؤال از كيفيت رساندن نمي كرد،مگر وقتي مبلغ پانصد اشرفي از براي سيّد صدرالدّين جبل عاملي با مقداري پارچه فرستاده در مراجعت پرسيد كه سيد صدر الدّين چه گفت؟ گفتم سيد دشمنام بسياري به شما داد،سيّد رشتي متأثر شد و گفت معلوم مي شود قرض و خرج او بسيار بوده و مدتي منتظر بوده است كه در اين موقع از براي او به قدر احتياج مي فرستم و چون كمتر بوده متغير گرديده،پانصد اشرفي ديگر مجدداً ارسال داشت.
شخصي طلبه حكايت كرده است كه وقتي نزد حاجي كلباسي رفتم و اظهار تنگدستي نمودم حاجي سؤال كرد چه مبلغ معيناً ماهيانه از براي شما از خانواده ي شما مي رسد،من شرم كردم كه بويم هيچ نمي رسد،جواب گفتم چند قراني بيشتر نمي رسد. حاجي،آمحمد ربيع مباشر خود را خواست و از او تحقيق كرد مخارج يك نفر طلبه كه با نان و سركه شير گذاران كند با چراغ در ماه چند مي شود،و پس از تحقيق معلوم شد دو سه قران بر مبلغي كه من گفته ام اگر علاوه شود كفايت مي كند،و حاجي به من اطمينان دادند كه اين تفاوت را با محمد ربيع مي گويم همه ماهه به شما برساند تا زماني كه در مدرسه ي من تحصيل مي كني. (7)
اين قضيه ي فوق العاده مرا متأثر ساخته نزد سيّد رشتي رفتم و حقيقت مطلب را مفصلاً با حالت انقلاب و تأثر بيان كردم،سيّد پس از شنيدن اظهارات من يك دست خانه ي كافي با چند صد اشرفي نقد جهت تدارك اثاثيه و احتياج خانه و گرفتن عيال در همان مجلس به من داد،و پس از آن غير از آنچه در عيدها و مواقع مختلف به من عطا مي كرد،ماهيانه سي تومان هم مستمراً قرار داد كرده بود به من عطا مي كرد. (8)
خلاصه بخشش هاي مشهور سيّد رشتي بسيار مي باشد،و روي هم رفته در اين كار از هر نظري باشد فوق العادده و اعجوبه بوده شد.
وقتي كه محمد شاه به اصفهان آمده است جهت دستگيري اشرار (9)بلكه به سبب مخالفتي كه مسلك حاجي ميرزا آغاسي مرشد و وزير اعظم او،با مسلك علماي ظاهري داشته،از مبرزين علما هم به موجب دستور او مي خواستند توهين كرده باشند نسبت به سيّد رشتي،اظهار مي نمايد كه ده روز در اصفهان قصد اقامت دارم و مهمان شما هستيم و از جهت مخارج ده هزار تومان از سيّد مي گيرد. بعد از ده روز عنوان ديگري اظهار مي كند كه از جهت تدارك اسلحه ده هزار تومان لازم دارم،اين مرتبه سيّد به حالت پرخاش و استنكاف جواب مي دهد كه اگر ضيافت بود بس است و اگر هم سياست بود بس است و نمي دهد.
ديگر از خصال او حالت تهجّد و تضرّعات او بوده است كه مي گويند و نوشته اند مكرر نماز صبح را با وضو مغرب و عشاء به جا آورده،تضرّع او مخصوصاً در مجلس روضه خواني طوري صدادار و بلند بوده است كه صداي آن را در قبرستان آب بخشان شخصي مدعي شد شنيدم،كه به خط مستقيم قريب هفتصد ذرع مي شود.
ديگر مسأله ي اجراي حدود او بوده است كه مهمترين عبادات خود آن را مي دانسته،حتي وقتي جهت استسقا جمعيّت از شهر به منزل او رفته بودند كه به اتّفاق بروند در مسجد مصلّي تخت پولاد،سيّد مردم را به بهانه اي متفرق مي كند و يك نفر سارق كه در آن وقت محكوم به بريده شدن دست بوده است حاضر مي سازد و با قلم و مركّب حدّ بريدن را روي دست سارق معين كرده به مباشر اين قبيل امور خود حكم مي كند تا مي برد،اتفاقاً در آن نزديكي هم باران مي آيد و موافق مي شود با عقيده سيّد كه اجراي حدود باعث نزول رحمت است.
حدود و تعزيرات تازيانه ي او بسيار است و عده ي اشخاصي كه به حكم او به سبب قصاص لواط يا زنا يا غيره مقتول شده اند يا به دست خود او يا به دست ديگري،كمتر از هفتاد ننوشته اند،ليكن يكي از علماي معاصر خود او تا يكصد و بيست هم نوشته است.
با وصف اين اعيانيّت و مكنت،وضع لباس او بي تكلّف بوده است،عمامه ي او به قدري مندرس بوده است كه اثر اندراس ظاهر مي- شده است،شال او عباي نجفي مندرسي بوده است،به جاي عبا لباده آستين گشادي را مي پوشيده است كه از اين وضع،عرفان مآبي او ظاهر مي گردد،و تأييد ارادت او را به سيّد درويش كافي نجف آبادي مي كند.
نسبت به حاجي كرباسي بسيار فروتني مي كرده،نسبت به علماي اصفهان اظهار عطوفت زيادي داشته،كه اغلب آن ها را خانه مسكوني از خود داده است،در محلات مختلف شهر نسبت به امام جمعه و حكومت وقت كاملاً ضديت مي ورزيد،حي نسبت مي- دهند كه به سبب معارضه ي حكومت و دربار طهران سيد و حاجي متفقاً گرفتار حركات نا ملايم آن ها شده بودند.
با وجود مقامات علمي كه داشته مجلس درس مهمي از او شنيده نشده و ننوشته اند،بلكه برعكس بعضي نوشته اند كه در اصفهان تا آمدن شيخ محمد تقي ايوانكي رونقي نداشته [است].
در سال هزار و دويست و شصت وفات كرد،و تاريخ (نور غاباً) است. جهت فرزند او حاج سيد اسدالله كه در سنه ي هزار و دويست و نود وفات نموده گفته اند (غاب النور).
سيّد رشتي داراي هشت پسر بوده و چند دختر.دو نفر از آن ها،آسيّد هاشم و آسيّد ابوالقاسم را در ايّام حيات سيّد وفات كردند و در قوّت نفس سيّد،بعضي اين حكايت را دليل گرفته اند كه شخصاً امورات تجهيزيه آن ها را مانند تكفين با دست خود كرده است. و پس از سيّد. شش نفر مخلّف شدند،آقا مير محمد مهدي،آميرزا زين العابدين،حاج سيّد محمد علي،حاج سيّد اسدالله،آسيّد مؤمن و حاج سيّد جعفر.
**فرزند سيد نقي (به نون) از اعاظم مجتهدين،و اكابر فقهاي اصوليّين،عالم زاهد و فقيه جامع. شرح حال آن بزرگوار،معروف خاصّ و عام،و در عموم كتب رجال مضبوط است به طور مختصر آن كه. در 1175 در جرزه از نواحي طارم عليا متولد،و در شب يكشنبه 24 ربيع الثاني 1260 وفات يافته،در مقبره ي مخصوص در قسمت شمالي مسجد سيّد كه از بناهاي اوست مدفون گرديد،و بعداً جمعي از اولاد و احفا و شاگردانش در آنجا و در بقعه ي مجاور مدفون گرديدند.
در جلالت قدر،و بلندي مقام،و علوّ همّت،و سعه ي صدر،و جود و سخا،و تصلّب در امر دين،و امر به معروف و نهي از منكر،احدي از علما به پايه ي او نمي رسد. با وجودي كه شاه وقت و دستگاه دولتي با او مخالف بوده،اجراي حدّ قتل به دست مبارك او تا يكصد و بيست نفر نقل شده،كه شخصاً اجراي حد شرعي فرموده است.
در 1192 به عراق جهت تحصيل مهاجرت كرده،در خدمت حاج سيّد مهدي بحرالعلوم،و كاشف الغطاء،و آقا سيّد علي صاحب رياض، و وحيد بهبهاني،و آقا سيّد محسن كاظميني در نجف و كاظمين مدت هشت سال تحصيل نموده،و در قم محضر ميرزا ابوالقاسم قمي را به مدت شش ماه درك كرده، و در كاشان به درس ملا مهدي نراقي حاضر شده،سپس در 1206 به اصفهان آمده،پس از آن كه در اثر فقر،رنج ها ديده،سرانجام به خواست خداوند متعال ترّقي ها كرده،و عمده ي ترقي او در اثر ترويجات آقا سيد محمد مجاهد كربلايي و ميرزاي قمي و حاجي كلباسي بوده كه با مشاراليه دوستي و محبت زياد داشته اند،و درباره ي آن،حكايات زيادي نقل مي شود.
گويند:از آقا سيد محمد مجاهد درباره ي اجتهاد او سؤال شد،او فرموده بود: اجتهاد مرا از او سؤال كنيد.
از آثارش علاوه بر كتبي كه بعداً ذكر مي شود بناي مسجد سيّد واقع در محلّه ي بيدآباد مي باشد كه در بين مساجد اصفهان بلكه ايران هيچ يك به اين گشادگي و با روحي نيست،و از هنگام ساختمان تا كنون از معمورترين مساجد اصفهان،و الحق مسجدي است كه بنا به منظوقه ي قرآن كريم: (اسّس علي التقوي) مي باشد،و به طور يقين از هيچ يك از مجتهدين،بنياني چنين به جا نمانده،مگر مسجد اعظم قم كه بنا به امر و اراده ي مرحوم آيت الله بروجردي ساخته شد.
2. الاجازات الاستقبال،در شرح مبحث قبله (10)؛
3. اصحاب الاجماع؛
4. اصحاب العدّه؛
5. تحفه الابرار در احكام شرعيّه؛
6. تمييز مشتركات الرجال جواب سؤالات دو جلد؛
7. حاشيه بر سيوطي [= الحليه اللامعه]؛
8. رساله در شكوك نماز؛
9. رساله در اوقاف؛
10. رساله در وجوب اقامه ي حدود؛
11. رساله در عقد بر خواهر مطلّقه؛
12. رساله در قبول قول زن در بلا مانع بودن؛
13. رساله در هبه ي ولي،مدّت متعه را؛
14. رساله در شرح زيارت عاشورا؛
15. رساله در شرح حال ابان بن عثمان؛
16 تا 25. رساله در شرح حال ابراهيم بن هاشم،و اسحق بن عمّار،و برقي،و حمّاد بن عيسي،و سهل بن زياد،و عمر بن يزيد،و عبدالحميد بن سالم،و محمد بن اسماعيل،و محمد بن سنان،و محمد بن عيسي؛
26. رساله در اتحاد معاويه بن شرح و ابن ميسّر؛
27. زهره البارقه،در چند مسأله ي اصولي؛
28. سؤال و جواب،دو جلد مطبوع؛
29. شرح جوابات المسايل الصادره عن المحقّق القمي الطراز في الحقيقه و المجاز (11)؛
30. قضا و شهادات (12)؛
31. مطالع الانوار،در شرح شرايع،در 5 مجّلد؛
32. مباحث الفاظ اصول؛
33. مناسك حج؛ (13) و غيره.
1.سيّد ابوالحسن بيدآبادي
2.ميرزا ابوالفضل بيدآبادي
3.سيّد ابوالقاسم بيدآبادي
4.آقا سيد محمد باقر بيد آبادي
عالم فاضل،و شاعر اديب كامل متخلّص به (فخر)،در حدود سال 1208 متولد شده،و در سال 1340 در شيراز وفات يافته،در مقبره ي حضرت شاه چراغ (عليه السلام) مدفون گرديد.
كتب زير از تأليفات اوست:
1.فصول العليّه،در آداب نماز شب،مطبوع؛
2.هدايه السالكين،در احاديث اربعين،غير مطبوع. نسخه ي آن در نزد نگارنده موجود است و در 1316 تأليف شده است.
5.حاج سيد جعفر بيدآبادي
6.حاج ميرزا محمد حسين بيدآبادي
مرحوم نيّر (17) در تاريخ وفاتش گويد:
ارّخ النيّر للعام و شهرٍ و اليوم
تنقص العشره من (شهر ربيع الثاني)
7.آقا حسين بيدآبادي
8.ميرزا زين العابدين بيدآبادي
9.حاج سيد محمد علي بيدآبادي
10.حاج ميرزا محمد علي ملاذ الاسلام
طبع شعري داشت (20) و (عاصي) تخلّص مي نمود. ديواني دارد كه به طبع نرسيده.
در حدود سال 1300 متولد،و در 21 ربيع الاول سال 1372 وفات يافته،در بقعه ي مسجد سيد مدفون گرديد. مرحوم نيّر در مادّه ي تاريخ وفات او ضمن قطعه اي فرمايد: (21).
از اشعار اوست:
11.آقا سيّد مؤمن بيدآبادي
مرحوم حاج ميرزا بهاءالدين عاملي در ماده ي تاريخ وفاتش ضمن قطعه اي گويد:
12.مير محمد مهدي بيدآبادي
13.سيد مهدي بيدآبادي
عالم فاضل محقّق،مؤلف كتابي است به نام (غرقاب) در رجال كه در سال 1303 شروع به تأليف آن نموده و تا سال 1309 تأليف آن به طول انجاميد. (24)
نسخه اي از آن در كتابخانه ي مرحوم اقبال آشتياني بوده است. تولد او در 1278 روي داده است. (25)
فايده: در بين علماي اهل سنّت و جماعت محمد بن محمد غزالي مؤلف احياء العلوم را حجه الاسلام لقب داده اند،و در بين علماي شيعه تا اوايل قرن چهاردهم،اين لقب اختصاص داشت به حاج سيد محمد باقر شفتي بيدآبادي.
پي نوشت ها:
1. در مجله ي يادگار،سال پنجم،شماره ي 10،و (تاريخ اصفهان) جابري انصاري،تاريخ تولد او 1180 ه.ق و در كتاب طبقات اعلام الشيعه علامه آقا بزرگ طهراني،سال 1175 ه.ق ضبط گرديده است.
2. مهمترين عاملي كه مي توان تصور كرد جهت شهرت علماي اصفهان در آن زمان،وجود حاج محمد حسين خان بيگلر بيگي اصفهان بوده كه نسبت به طبقه ي روحانيّين عموماً و علماي اصفهان خصوصاً،اظهار ارادت فوق العاده مي كرده است. از طرفي،و از طرفي هم گردش چرخ دولت ايران و حكومت اصفهان از زمان بيگلر بيگي شدن او تا موقع وفاتش كاملاً به دست او بوده [است]. (مؤلف)
3. (قصص العلماء)،ص 141.
4. شرح مسجد در آثار عتيقه ي اصفهان است. [يكي ديگر از آثار مرحوم كه در اختيار مصصح مي باشد] است. (مؤلف)
5. در اصل جا افتادگي دارد.
6. عين صورت قبر او در چهل ستون جنب گنبد باقي است. (مؤلف)
7. مقصود مدرسه ي فهميه معروف به مدرسه ي حاجي است.(مؤلف)
8. عقايد طبقه ي متوسط و پايين تر نسبت به حاج سيّد محمد باقر،به حدّ غلو بوده است،زيرا كرامات و خوارق عادات و حكايات نادره،هر كس از كسي در خاطر داشته،به او نسبت مي داده است. چنانچه از ملاحظه اوصافي كه صاحب (روضات الجنات) به مناسبت ارادت مردم به سيّد رشتي نسبت داده است،واضع مي گردد. ليكن بزرگان آن عصر،از طراز اول طبقات مختلف بر عكس اين عقايد،داستان ها نقل كرده اند. (مؤلف)
9. در اثر ملا دوستي حاج محمد حسين خان [بيگلر بيگي] و خانواده ي او و بست و مأمن شدن حريم خانه و مسجد ملاها،محفوظ ماندن اشرار و اولاد هر محل در زير حمايت ملاهاي محله،به قدري شرارت و هتك عرض و ناموس و ظلم و اعتساف به كاسب و رعيّت و توده ي مردم وارد شد كه چندين مرتبه،دربارهاي مختلف طهران مجبور به اردوكشي به سمت اصفهان شدند. در يكي از اين مواقع كه محمد شاه،اردو جهت سركوبي اشرار اصفهان كشيد،يا حقيقتاً از راه بي پولي و احتياج [بوده]،يا بر حسب سعايت حاج ميرزا آغاسي كه مخالفت با مسلك ها ملاها داشت.(مؤلف)
10. اين كتاب از تأليفات علامه مير محمد عباس شوشتري است كه بحث قبله از كتاب تحفه الابرار سيّد شفتي را شرح نموده.
11. اين كتاب همان الزهره البارقه است كه در الذريعه تحت عنوان (الطراز) ذكر شده.
12. به گفته ي علامه سيد حسن صدر: اين كتاب تقريرات درس مرحوم علامه سيّد محسن اعرجي كاظمي است. ر.ك: الذريعه 17: 141.
13. براي اطلاع از حالات او به كتب: روضات الجنات،قصص العلماء: 135،تاريخ اصفهان،رجال اصفهان: 146،الكني و الالقاب 2: 155،الكرام البرره: 192 و ديگر مواضع رجوع شود. (م)
14. نقباء البشر: 41.
15. الكرام البرره: 5.
16. از جمله مرحوم سيد ابوالقاسم دهكردي و مير محمد تقي مدرّس.
17. معادن الافادات 3: 21.
18. اساتيد ايشان مرحوم آقا سيد ابوالقاسم دهكردي و آقا سيد محمدباقر درچه اي و آقا شيخ محمد رضا نجفي و جمعي ديگر از بزرگان مي باشند. وي ظهرها در مسجد سيّد امامت مي فرموده و با همه ي سختي ها كه در دوره ي رضاخاني به اهل علم و روحانيون وارد مي شد تحمّل نموده و ترك مسجد و محراب نفرموده و در شبهاي 19 ماه مبارك رمضان در مسجد سيّد مراسم احيا به پا مي داشت. ر.ك: بيان المفاخر 2: 185 – 184.
19. وي از شاگردان علامه صاحب جواهر،و مجاز از او بوده،و آثاري چون شرح شرايع و شرح لعمه از او بر جاي مانده است. ر.ك: بيان المفاخر 2: 160 – 159 و مكارم الآثار 7: 2490 – 2487.
20. شعراي معاصر ايران: 228.
21. معادن الافادات 3: 22.
22. رجال اصفهان: 147.
23. رجال اصفهان: 146.
24. الذريعه 2: 153.
25. به نوشته ي استاد روضاتي: مؤلّف (غرقاب) در نجف به مجالس درس آيات عظام شيخ محمد حسن مامقاني،آخوند ملا محمد شربياني و شيخ عبدالله مازندراني حاضر شده و استفاده كرده و در اصفهان نزد مرحوم ميرزا محمد هاشم چهارسوقي و شيخ مرتضي ريزي درس خوانده است. مكارم الآثار 7: 2489. صاحب عنوان در 12 شوال 1326 وفات يافته و در بقعه ي تكيه ي سيد ابو جعفر خادم الشريعه مدفون گرديد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}