عجله كنيد تا به واگن برسيد!

نگاهي به تكنيكهاي عمليات رواني در رسانه

گروه سياسي- رضا جنيدي: شايد كمتر كسي باور كند ميليونها واژه اي كه روزانه از سوي دستگاههاي رسانه اي و تبليغاتي غربي به سوي ما شليك مي شود، از پشتوانه نظري و علمي دقيق در حوزه هاي روان شناسي، جامعه شناسي و علوم ارتباطات برخوردار است.
بديهي است، براي ايفاي نقش يك مخاطب آگاه و كنشگر و نه مخاطبي منفعل و از پيش باخته، بايد با دانش، تئوري و تكنيكهاي عمليات رواني آشنا شد.
آنچه هم اينك پيش رو داريدادامه اين سلسله مقاله درباره تكنيكهاي عمليات رواني است.

تكنيك دسته واگن يا همرنگي با جماعت

جوهر اين تكنيك به دنبال ايجاد مسابقه اي ميان مردم با اين مضمون است كه: «عجله كنيد تا به واگن برسيد.» براساس اين تكنيك عوامل عمليات رواني طوري به مخاطبان القا مي كنند كه همه با نظرات و مواضع آنان موافق هستند، يا آنچه را آنان مي گويند نظر همه است.
به بيان ساده تر، به مخاطبان القا مي شود كه برنامه مربوط، تجلي خواست اجتناب ناپذير توده مردم است، بنابراين به سودشان است كه به توده مردم ملحق شوند. بدين ترتيب، به كساني كه هنوز سوار قطار پيروزي نشده اند توصيه مي شود عجله كنند و به كساني كه سوارند تضمين داده مي شود كه راهكار درست همين است.
براي اين منظور، تبليغاتچي ها همواره مي گويند: همه مردم با ما هستند و از ما پشتيباني مي كنند. در اين نوع تبليغ، پيوسته از لفظ «جمع»، «همه» و غيره استفاده مي شود. براي مثال، «تمام مردم دنيا بر اين باورند كه ما در اين زمينه بيگناه هستيم» و يا «همه انسانهاي صلح دوست اعتراف مي كنند كه ما طالب صلح هستيم». در اينجا «همه»، «تمام» و «اكثريت» نقش مؤثري در فريفتن ذهن بازي مي كنند.بدين ترتيب، مخاطب ممكن است احساس تنهايي بكند، بنابراين براي رهايي از رنج تنهايي ممكن است نظر خويش را تغيير دهد. مدسازان جهان عموماً با اين روش مي كوشند به مخاطبان خود القا كنند كه بيشتر مردم از مدهاي آنها تقليد مي كنند.
آمريكا بويژه در طول نيم قرن اخير از اين تكنيك براي تحميل سلطه خود بر جهان به خوبي استفاده نموده است. حتي يكي از مهمترين استدلالهاي ژئوپلتيكي توسعه طلبانه آمريكا را بايد از تأثيرگذاري اين تكنيك متأثر دانست؛ استدلالي كه معتقد است آرمان و هدف آمريكا در يك مقياس بزرگ «آرمان همه بشر» است. به عنوان مثال، رئيس جمهور «ترومن»، همانند ژئوپليتيسين هاي امپرياليستي قبل از جنگ سرد، برداشت خداگونه جهاني داشت و با استفاده از كليشه هاي اختصاري «جهان آزاد» و «جهان به اسارت درآمده» درصدد ايجاد مفهوم سياه و سفيد در سياستهاي بين المللي و از اين طريق در پي مشروعيت بخشيدن به دموكراسي تحميلي آمريكايي بود. نقطه اوج اظهارات «ترومن» تحت اين عنوان بود: «در شرايط كنوني، تقريباً هر ملتي بايد ميان راه هاي زندگي يكي را انتخاب كند، كه به هر حال انتخابي آزادانه نيست». بلكه تلاشي است براي انتخابي بين دو راه زندگي يعني آزادي در مقابل استبداد.
چنين تعبيري را نيز بوش پس از تحولات 11 سپتامبر اين گونه اعلام نمود: هر كه با ما نيست عليه ماست. ريگان نيز معتقد بود آزاديهايي كه آمريكا براي محافظت از آن مبارزه مي كند، آزاديهايي است كه «مطلوب همه جهان» است. در واقع، آمريكاييها همواره تلاش مي كنند به مخاطبان القا كنند همه با نظرات و مواضع آنان موافق هستند و يا آنچه را آنان مي گويند نظر همه است. براساس اين تكنيك، آمريكا، همزمان يك كشور منطقه اي معين با يك آرمان جهاني و در عين حال، يك مكان در شمال قاره آمريكا و يك وطن اسطوره اي آزاد است.
به اعتقاد سمير امين «مردم آمريكاي شمالي به آنجا رسيده اند كه خود را مردم برگزيده مي دانند. در عمل اين همان چيزي است كه نازيها خود را «ملتهاي ارباب» مي ناميدند. اين خطري است كه امروزه با آن رو به روييم و به همين دليل امپرياليسم آمريكايي (نه امپراتوري) از اسلاف خود بسيار خشونت سالارتر است، چون آنها هرگز ادعا نكرده بودند مأموريتي خدادادي دارند.»
به عنوان مثال، يك پوستر تبليغي براي استخدام در ارتش آمريكا، گروهي از جوانان خندان را در يونيفرم نظامي نشان مي دهد كه مي گويند: «به جواناني بپيونديد كه به ارتش ملحق شده اند.»

حذف و تحريف آگاهانه

براساس اين تكنيك، رسانه ها برخي از اخبار و يا پيامهاي منتشر شده را انعكاس مي دهند و بخشي از آن را حذف و يا تحريف مي كنند؛ به شكلي كه موجب تغيير در محتوا و معاني خبر و تحول در ديدگاه مخاطبان شود. به عنوان مثال، اگر چه راديوهاي فارسي آمريكا برخي از اخبار منتشر شده رسانه هاي عمومي ايران را انعكاس مي دهند، اغلب بخشهايي از آن اخبار و پيامها را حذف يا تحريف مي كنند. براي مثال راديو آمريكا اين خبر وزير دفاع ايران كه «استفاده از فناوري هسته اي صلح آميز حق ماست و كسي نمي تواند ما را از اين حق محروم سازد» چنين نقل كرد: «استفاده از فناوري هسته اي حق ماست و با هر كسي كه بخواهد اين حق را از ما سلب كند مقابله مي كنيم.»
«هربرت ماركوزه» در كتاب «انسان تك ساختي» به صراحت اعتراف مي كند: «تبليغات امروز (غرب) به دنبال آن نيست كه درست را از نادرست و حقيقت را از اشتباه باز شناسد، بلكه شخصاً آنچه را كه بخواهد به صورت حقيقت يا اشتباه به ذهن آدميان تحميل مي كند و آن را در برابر كاري انجام شده قرار مي دهد و نيز از نظر گاه «گوبلز»، وزير تبليغات آلمان نازي، «كار تبليغ فقط در كنترل خدمات اطلاعاتي و هنري خلاصه نمي شود، بلكه تبليغات وسيله اي براي كنترل تمام امور زندگي و تفكرات جهاني است.
درست 18 سال قبل يعني زماني كه هنوز جنگ تحميلي عراق عليه ايران به پايان نرسيده بود، روزنامه واشنگتن پست در شماره 12 آوريل 1987، مقاله اي با عنوان «آية ا... هاي اتمي» منتشر كرد.
«ديويد سيگال» يكي از ساكنان قبلي رژيم صهيونيستي در آن مقاله با بهره گيري از اين تكنيك نوشته بود: «در ماه مي 1979 ميلادي، سه ماه پس از آنكه آية ا... خميني(ره) قدرت را به دست گرفت، يكي از مسؤولان انرژي ايران به نام فريدون فشاركي دستگير شد و به پيش آية ا... محمد بهشتي نزديك ترين مشاور ]امام[ خميني آورده شد. فشاركي انتظار داشت او تيرباران خواهد شد، ولي به جاي آن از او خواسته شد در يكي از پروژه هايي كه كمتر در ميان مردم شناخته بود، ولي بسيار خطرناك است در دولت ]امام[ خميني شركت كند. اين پروژه ساختمان يك بمب هسته اي ايران است. بهشتي به اين كارشناس علمي گفت: وظيفه شماست كه اين بمب را براي حزب جمهوري اسلامي ايران بسازيد. تمدن ما در خطر است و ما بايد اين كار را انجام دهيم. فشاركي پاسخ داد: چنين پروژه اي بسيار پرهزينه خواهد بود، بهشتي در جواب به او گفت: خوب، ولي هزينه زياد نيست و ما بايد شروع كنيم. وظيفه ما اين است كه اين كار آغاز شود».
دكتر فريدون فشاركي اين مقاله را بلافاصله تكذيب كرد و در نامه اي به سردبير واشنگتن پست در تاريخ 21 آوريل 1987 اظهار داشت: نويسنده مقاله يعني «ديويد سيگال» در مصاحبه با او گفته هايش را اساساً تحريف كرده و قسمتهايي از مصاحبه را از خود ساخته است و حقيقت ندارد.
فيلم 300 نيز يكي از نمونه هاي بارز وارونه نمايي و تحريف واقعيتهاي تاريخي است. در زماني كه مدرنيته در حوزه هاي اخلاق و فلسفه به چالش كشيده شده است به نظر مي رسد اين فيلم تلاشي مجدد براي هويت بخشي به مدرنيته است و شايد بتوان با قرار دادن اين فيلم در كنار تعبير سياسي «محور شرارت بوش»، به ابعاد بيشتري از واقعيات پشت پرده اين فيلم دست يافت؛ آيا ايرانيان باستان نيز محور شرارت بوده اند؟! اين در حالي است كه به روايت مستند تاريخي، فلاسفه و سياستمداران يونان به علت فشارهاي جباران يونان، ايران را مأمن مناسبي براي پناه بردن و فعاليت مي ديدند و حتي بسياري از يونانيان، پيوستن به ارتش ايران را افتخاري براي خود تلقي مي كردند و اين با فضاي حاكم بر فيلم 300 كه از ايرانيان چهره اي وحشي و غيرمتمدن ترسيم مي كند؛ تحريف آشكار تاريخ است.
همچنين، در اين فيلم، نظام سياسي هخامنشي قائم به شخص و خشايارشا به نام خداي خدايان معرفي مي شود، در حالي كه هخامنشيان اولين نظام فدراتيو جهاني را تأسيس نموده و براساس اعتقاد به آيين زرتشت، اهورامزدا را خداي خدايان مي دانسته اند. از طرف ديگر، يوناني هاي قبل از ميلاد به چند خدايي مثل خداي آفتاب، خداي سنگ و... اعتقاد داشتند، اما همان گونه كه «كلهر» هنرمند ايراني مي گويد: فرمانده اسپارتي ها در انتها در انگاره اي فريبكارانه مصلوب است و بقيه همچون حواريون نشان داده مي شوند. كل مسير نيز نشان دهنده عاشوراست و حتي امام زمان(عج) را نيز نشان مي دهند.
وي در اين باره متذكر شد: اسب سفيدي در فيلم ديده مي شود و از آنجا كه ما معتقديم منجي ما با اسب سفيد مي آيد، اين مي تواند نمادي از امام زمان(عج) باشد. اين مرد، زيباترين جوان اسپارتي را از پشت گردن مي زند و مي رود. در حقيقت اينجا غرب مي خواهد ترس و نفرتي جهاني نسبت به چيزي كه از امام زمان(عج) داريم به وجود بياورد. اين سكانس پيشينه و پس زمينه ندارد و اصرار دارد مرد را بدون چهره نشان بدهد، مردي كه بي گناه ترين و معصوم ترين سرباز اسپارتي را از پشت گردن بزند.
به عنوان مثالي ديگر، مي توان به تلاش رسانه هاي غربي و عربي براي تحريف نام خليج فارس اشاره نمود؛ اقدامي موذيانه كه در صورت تداوم و عدم پاسخگويي و تدبير حساب شده از سوي ايران، منافع ملي كشور ما را در بلندمدت در منطقه استراتژيك خليج فارس با تهديد رو به رو خواهد كرد.

درز اطلاعات

تكنيك « درز اطلاعات» يكي از شيوه هاي عمليات رواني است كه يادآور رقابت تبليغاتي آمريكا و شوروي سابق در طول جنگ سرد مي باشد. براساس اين تكنيك، دولت مجري با انتشار طرح موردنظر خود از زبان سرويسهاي امنيتي و جاسوسي يكي از رقباي خود و يا برخي روزنامه ها و خبرگزاريهاي معتبر، درصدد است اين گونه وانمود كند كه اجراي اين طرح، قريب الوقوع است و از اين طريق، حريف را به تجديدنظر در سياستهاي خود وادار نمايد.
به عنوان مثال، اوايل ماه آوريل، واشنگتن بعد از درك اين واقعيت كه تهديدات مستقيم مبني بر توسل به زور عليه ايران به خاطر عدم گذشت اين كشور در زمينه توسعه فناوريهاي هسته اي مؤثر نيست، با كمك متحدان خود يكي از نيرومندترين عمليات هاي تبليغاتي خود در خليج فارس را به اجرا گذاشت؛ براساس اين سناريو، يك درز اطلاعات ترتيب داده شد كه گويا عمليات جنگي عليه ايران شب 6 آوريل شروع خواهد شد. براي اينكه اين اطلاعات موثق جلوه كند، طرح حمله براي رسانه هاي گروهي به زبان خاص گزارشهاي تحليلي سازمان اطلاعات نظامي روسيه نوشته شد.
مطابق با همان «اطلاعات درز رفته»، گويا قرار بود نيروي هوايي آمريكا طي 12 ساعت حداقل 450 واحد مستقر در خاك ايران را بمباران كند و بعد از مكث دو روزه، بمبارانها را از سر بگيرد و بعد از آن طي مدت دو ماه هر هفته بمبارانها را تكرار كند.
همچنين، براساس اطلاعات درز يافته از به اصطلاح اعماق سازمان اطلاعات نظامي روسيه، قرار بود روز 6 آوريل، ايالات متحده آبهاي خليج فارس را به وسيله چهار گروه ضربتي ناوهاي هواپيمابر خود محاصره كند و از اين طريق، بخش نفت و گاز و نيروي دريايي ايران يعني سه زير دريايي «كيلو» ساخت روسيه، سامانه هاي ضد هوايي و نيروي هوايي را نابود كرده و تنها ماهواره نظامي ايراني كه در مدار فعاليت مي كند، را نيز از كار بيندازد.

سؤال اين است كه هدف از اين كار چه بود؟

اين طرح تبليغاتي دو هدف اساسي را دنبال مي كرد. نخست مي خواستند ايران را به «واكنش سريع» سياسي در صحنه بين المللي تحريك كنند تا تمهيدات نظامي احتمالي براي واكنش به محاصره و ضربات آمريكايي را بررسي كنند و از اين طريق جواب سؤالي را دريابند كه بشدت موجب نگراني فرماندهي مركزي ايالات متحده مي شد. سؤال اين بود كه ايران 32 سامانه موشكي ضد هوايي تور- ام- 1 را كه جديداً از روسيه خريده، كجا مستقر كرده و قصد دارد چگونه از آنها استفاده كند؟ و مهمتر اينكه، ايران از چه قابليتهاي بازدارنده اي برخوردار است؟
هدف نه چندان زيركانه ديگر اين بود كه مواضع روسيه در قبال ايران و واكنش روسيه به تمهيدات حقيقي نظامي را بررسي كنند. در اين مورد شكي نيست، زيرا استناد به فرار اطلاعات از «منابعي در نهاد اطلاعات نظامي روسيه» كاملاً تحريك آميز بود؛ آيا در صورت حمله نظامي به ايران، روسيه از ايران حمايت خواهد كرد؟ سؤالي كه نوع پاسخ به آن براي آمريكا بسيار مهم است.
اما مهمترين هدف آمريكاييها از به كارگيري اين تكنيك در مقاطع زماني مشخص، ايجاد تشويش و نگراني در اذهان مردم و ناامن جلوه دادن كشور و پايين آوردن ضريب امنيت سرمايه گذاري صنعتي و تجاري است.

روش بحث و گفتگ

وكتابهاي روانشناسي اجتماعي، راه هاي متعددي را مطرح مي كنند كه با استفاده از آنها مي توان مخاطب را فريب داد يا گمراه كرد. كساني كه در معرض تبليغات قرار دارند، چنانچه تبليغات به صورت پنهان و ناخودآگاه اعمال شود، احتمال تأثيرپذيري آنها بيشتر است، اما اگر پيام تبليغاتي به صورت مستقيم، تأكيدي و يك سويه بيان شود، به طور طبيعي انسانها در برابر چنين تبليغاتي مقاومت مي كنند. يكي از مهمترين شيوه هاي القاي پنهان پيام، روش گفتگوست.
در اين شيوه سرانجام يكي از طرفين مناظره - مثلاً به علت عدم اطمينان مخاطب به او - تأييد نمي شود. به عنوان مثال، شبكه هاي قدرتمند غربي از جمله «فاكس نيوز» گاهي گفتگويي را بين دو نفر برگزار مي كنند و از بيننده مي خواهند با دنبال كردن گفتگو، در نهايت، خود قضاوت كند. در اينجا مخاطب مجاز است يكي از طرفين را تأييد و ديگري را رد كند، اما مگر حتماً يكي از آن دو صادق است؟
در اين مورد «كورت لوين» به هنگام جنگ جهاني دوم براساس پژوهشهاي گوناگون درباره گروه هاي مختلف افراد نشان داد از طريق ايجاد بحث و گفتگو ميان افراد آسانتر مي توان در متقاعد كردن مردم توفيق يافت.

ولي بهترين شيوه تبليغ در اين مورد چه شيوه اي بود؟

براي دريافتن اين امر دو گروه سرباز با مشخصات مشترك اجتماعي انتخاب شدند. براي هر گروه يك نوع برنامه راديويي پخش شد. براي يك گروه، برنامه هاي تبليغاتي يك سويه و براي ديگري برنامه هاي تبليغاتي دوسويه يعني مبتني بر بحث و گفتگو؛ بدين گونه براي يكي از گروه هاي آزمايش، برنامه اي پخش شد كه در آن تنها با دليل منطقي علت طولاني بودن جنگ را شرح مي داد و از طرفي برنامه اي براي گروه ديگر پخش شد كه در آن طرف دليل مي آورد كه جنگ كوتاه خواهد بود و طرف ديگر استدلال مي كرد كه جنگ طولاني خواهد شد و با هم بحث مي كردند. روش دوم باعث شد 48 درصد افرادي كه تصور مي كردند جنگ زود تمام مي شود، نظرشان تغيير كند. در حالي كه روش اول تنها 38 درصد اين افراد را به طولاني بودن جنگ متقاعد كرد. برعكس، برنامه بحث و جدل بين كساني كه تصور مي كردند، جنگ طولاني خواهد بود، تنها 23 درصد را متقاعد كرد. جنگ حتي از آن مقداري هم كه آنها تصور مي كردند طولاني تر خواهد شد، در حالي كه برنامه يك سويه از بين اين عده 52 درصد را به همين امر متقاعد كرد. در مجموع، اين آزمايش نشان داد تبليغ از طريق بحث و گفتگو بهترين شيوه ايجاد تغيير در عقايد و تبليغ يك جامعه مؤثرترين وسيله براي تقويت عقايد موجود است.
به تعبيري، تبليغات خشن و سماجت آميز و يك سويه در نهايت اثر عكس خواهد گذاشت و به ايجاد واكنشهاي خصومت آميز از سوي مردم منجر مي شود و اين مسأله اي است كه رسانه هاي غربي به خوبي آن را درك كرده و به صورت كاملاً حرفه اي و حساب شده آن را به كار مي گيرند؛ اجراي اين شيوه كه در واقع يكي از انواع القاء غيرمستقيم به شمار مي رود، از عهده رسانه هاي كشورهاي جهان سوم تا حدود زيادي بر نمي آيد.

فرافكني

در بسياري مواقع، ويژگيهاي منفي و مثبت (تمجيد يا نكوهش) يك شخص، ماهيت، هدف، يا ارزش به طرف مقابل فرافكن مي شوند تا آن را پذيرفته تر يا ناخوشايندتر كنند. اين تفكيك كه انتقال يا فرافكني خوانده مي شود عمدتاً براي رد كردن تقصير از يك طرف به طرف ديگر مناقصه مورد استفاده قرار مي گيرد. اين تكنيك مي تواند با برانگيختن واكنش هيجاني جمعيت هدف، آنها را با مواضع مقامهاي رسمي همگام سازد.
اتهام زني و فرافكني يكي از روشهاي كهنه و نخ نماي رسانه هاي غربي است. برجسته ترين محور كنوني فرافكني آمريكا در منطقه خاورميانه، تلاش براي انحراف افكار عمومي از طريق مقصر جلوه دادن ايران در مسايل افغانستان و عراق است تا از اين طريق، افكار عمومي آمريكا و جهان را نسبت به ناكامي هاي پي در پي خود در باتلاق عراق و افغانستان منحرف كنند.
وزارت امور خارجه آمريكا با تكرار اتهامهاي بي اساس عليه جمهوري اسلامي ايران مبني بر دخالت در عراق، درباره سخنان وزير خارجه كشورمان در نشست همسايگان عراق در نيويورك، مبني بر اينكه «ايران متعهد به آشتي ملي در عراق است، ابراز ترديد كرد.»
«ديويد ساترفيلد» مشاور ويژه وزير خارجه آمريكا در امور عراق همسو با ساير مقامهاي آمريكايي و در جهت فرافكني ناكامي هاي ايالات متحده در عراق، به خبرنگاران گفت: «آنچه ايراني ها در عراق انجام مي دهند؛ ادامه تأمين سلاح و آموزش مرگبارترين و راديكال ترين عوامل در عراق است و ما اعتقاد نداريم اين تعهد با حمايت از آشتي ملي سازگار باشد.»
«بودنن ديكرز» دبيركل حزب كار بلژيك گفت: «آمريكا به طور كامل در باتلاق عراق گير كرده و سياست آمريكا در عراق كاملاً شكست خورده است و به همين دليل آمريكا مي خواهد با طرح ادعاهايي واهي، ايران را به عنوان مسؤول بي نظمي و آشوب در عراق معرفي نمايد.»
«والتر اوهلر» مدير مؤسسه تحقيقات بين المللي روسيه و آمريكا، اتهام زني هاي جديد بوش عليه ايران را نمونه كامل يك فرافكني روانشناختي خواند و گفت: آيا تاكنون آمريكا مجبور بوده است رئيس جمهوري را تحمل كند كه تا به اندازه جرج بوش دروغ بگويد. او براي اينكه بتواند به عراق حمله كند مرتب به مردم آمريكا دروغ مي گفت؛ هم اكنون نيز در حال دروغ گفتن درباره ايران است.
سردار نجار فرافكني و اتهام زني را از روشهاي آمريكا براي جبران ناكامي در عراق خواند و افزود: انتشار اخبار سراسر كذبي نظير انتقال موشكهاي ايراني به سوريه، كمك نظامي و تسليحاتي ايران به گروه هاي تروريستي، سقوط بالگردهاي انگليسي توسط موشكهاي ساخت ايران و فعاليت اطلاعاتي و نظامي ايران در عراق نيز در همين چارچوب از سوي تندروهاي كاخ سفيد مطرح مي شود.