نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

در مورد افراد نادانی به كار می‌رود كه حتی وقتی با نیت خیر هم كاری می‌خواهند انجام دهند، نتیجه‌ی نامناسبی به همراه دارد.
حكایت كرده‌اند، جوانی در روستایی كه در كنار جنگل زندگی می‌كرد. یكی از روزها كه پسر جوان برای جمع آوری هیزم به جنگل رفته بود. خرسی را دید كه در جنگل زخمی افتاده و خون از سر خرس جاری بود. پسر جوان دلش برای حیوان سوخت. خرس را برداشت به خانه آورد، زخمش را دوا زد و از حیوان نگهداری كرد تا خوب شود. بعد از چند روز حیوان بهتر شد و تا یك ماه بعد خوب خوب شد، خرس كه شاهد كمك‌ها و زحمات پسر جوان بود، بعد از این اتفاق از پسر جوان دور نمی‌شد و تمام روز را با او می‌گذراند.
چند سالی به همین منوال زندگی كردند. هرچه خانواده‌ی پسر و اطرافیانش به او می‌گفتند كه خرس یك حیوان وحشی است و نمی‌تواند دوست خوبی برای تو باشد گوش پسر به این حرف‌ها بدهكار نبود و می‌گفت: تاكنون كه ما دوست‌های خوبی برای یكدیگر بوده‌ایم.
یك روز كه پسر جوان مثل هر روز صبح زود برای جمع آوری هیزم به همراه خرسش به جنگل رفت، هیزم‌ها را جمع كرد و خواست راهی خانه شود كه احساس كرد سرش گیج می‌رود و حالش خوب نیست. یكی از دوستانش كه حال او را دید گفت: كمك می‌خواهی؟ مرد جوان پاسخ داد: نه چند روزی است سخت كار كرده‌ام و درست نخوابیده‌ام فكر می‌كنم از كم خوابی است كمی پایین‌تر در كنار رودخانه ساعتی استراحت كنم فكر كنم حالم بهتر می‌شود و به راه افتاد.
پسر جوان وقتی به كنار رودخانه رسید دراز كشید و خیلی زود خوابش برد. زنبوری در آن اطراف حركت می‌كرد آمد و روی صورت مرد جوان نشست خرس خواست زنبور را از روی صورت پسرك بپراند، هرچه تلاش كرد، دید دوباره زنبور بازمی‌گردد و روی صورت مرد می‌نشیند، خرس سنگ بزرگی كه در كنارش بود را برداشت تا زنبور را بپراند و آن را محكم به صورت مرد زد. كوبیدن سنگ زنبور را كشت، اما سر مرد جوان هم زخمی شد و او هم مُرد و این شد نتیجه‌ دوستی با خاله خرسه.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول