خاستگاه و برساختههای نام برمک
برگردان: عبدالحسین میکده
آقای «کرن» (H. Kern) اسم «برمک» را وابستهی به لغت سانسکریت «پاراماکا» (Paramaka) میداند که به معنای رئیس میباشد و بدین قرار عنوان رؤسای مذهبی «نوبهار» بوده است (تاریخ مذهب بودائی در هند، مجلد دوم، صفحه 434). از این عنوان اعراب و ایرانیان اسم خاصی ساختهاند که آن نام پدر خالد میباشد که وی ظاهراً اولین شخص از خاندان خود بوده که به مذهب اسلام گرویده است. بنابر روایت ابن خلکان (وفیات الاعیان، ترجمهی دوسلان، مجلد اول صفحه 304) وی پسر جاماسب و نوهی یاشتاسپ بوده است. تفسیرات و تعبیرات دیگری نسبت به این اسم نمودهاند ولی چنانکه شرح داده خواهد شد آنها را قانع کننده نمیتوان دانست مخصوصاً آنهائی که بر صدر این ملاحظات ذیلاً نوشته میشود.
بنابر افسانهها جعفر بلخی وقتی میخواسته به خلیفه توضیح دهد که اگر زهر با خود همراه داشته برای این بوده است که در موقع بدبختی آن را «برمکم» و این هم به معنی برمکیدن است و هم به معنای این که «برمکام» (برمک هستم) از آنجا نام برمک به او داده شد. برهان قاطع این وجه تسمیهی عجیب را قبول کرده است.(1)
همدانی (در کتاب البلدان چاپ دوخویه ص 323) راجع به نوبهار میگوید که بنابر روایات آن را به سبک کعبه ساختند. این گفته نیز معتبر نیست. همین مؤلف باز میگوید: «فسموا سادنها الاکبر برمکاای انه باب مکة و والی مکة» آنهائی که سدانت ای معبد را داشتند موسوم به برمک بودند مثل اینکه هم آنها متولیان مکه و کعبه بودهاند و مثل اینکه این شغل و منصب حق مؤسسین و بانیان آن بوده و این اسم و عنوان را همیشه محفوظ میداشتهاند. (در بلو: فهرست کتب شرقی چاپ 1783 مجلد 2 صفحهی 25).
آقایان آناستاس و شیخو (2) در «المشرق» (مجلد اول سال 1898 صفحات 284-286) راجع به مبنای اسم «برمکی» مطالعاتی نموده و از آن وجه اشتقاقهای مختلفی را که در مشرق زمین شایع است مورد بحث قرار داده و برای آن یک مبنای عربی – سریانی یافتهاند. بنابر مطالعات این دومحقق «برمک» نیمی عربی و نیمی سریانی است بدین ترتیب که «بر» به زبان سریانی «پسر» است و «مک» به زبان عربی به معنای مکه است و بنابراین «برمک» یعنی پسر مکه (ابن المکه)
«یوستی» در کتاب نامهای ایرانی (صفحه 15) «برم» را لغت فارسی میداند که به معنای شاهی (یا: بولاغ اوتی) (3) است. این تعبیر و همچنین تغبیر و تأویل آقایان آناستاس و شیخو با کمال بصیرتی که هر سه در زبان و فقه اللغه دارند هیچ یک به نظر ما قانع کننده نیست.
گذشته از برمک که به عنوان اولین فرد خاندان خود به اسلام گروید و مسعودی آن را «برمک الاکبر» نام نهاده و ابن عساکر و ابن خلکان او را جاماسب پدر یشتاسپ (به قول طبری: فیروز) میدانند فقط یک نفر را در تاریخ به این نام میشناسیم و آن برمک بن عبدالله دابلی است از شیوخ دابل معاصر بلاذری که وی دوبار اسم او را آورده است (کتاب انساب الاشراف و اخبارهم، ص194-201)
در تاریخ طبری نیز شخصی به نام «برمکان» یافت میشود و نام او به معنای «پسر برمک» است زیرا پساوند «آن» در زبان فارسی علامت نسبت و تعلق به خانواده است.
برمکی که به صیغهی جمع برامکه میشود نام اصلی یا نسبی برمک است و صیغهی جمع آن به شکلهای مختلفی درآمده است. در سوریه «برامکه» نام موضعی است در نزدیکی دمشق. در مصر برامکه یا «بورامیکه» یا «بورمیکه» گفته میشود. در مغرب واقع در شمال افریقا برامکاء بورامیک و بوراماتا گفته میشود و مترادف آن را در زبان «توارگ»ها (4) «ایکداتن» میگویند.
این نام شامل: 1- اعضاء خاندان برمک 2- اعقاب آنها، 3- اشخاصی که با آنها سر و کار داشتهاند و غلامان و کنیزان آزاده شدهی آنها مثلاً دنانیر آوازه خوان، 4- شامل اشخاصی است که اصلاً از محلهای از بغداد بودهاند موسوم به برمکیه و آن محله هم به این مناسبت برمکیه نامیده شد که برمکیان در آنجا سکونت داشتهاند.
یاقوت حموی در فرهنگ نامهای جغرافیائی (چاپ ووستنفلد مجلد 1 ص 40-539) نام چند نفر از آنها را آورده من جمله: ابوحفص عمربن ابراهیم بن اسمعیل فقیه معروف و مؤلف کتاب «حکم الوالدین فی ما ل ولدهما» که حاج خلیفه نیز نام او را آورده است (حاج خلیفه چاپ فلوگل، مجلد 5، ص10063) گذشته از آن کتاب ابوحفص مؤلف «کتاب الصیام» نیز هست. ابوحفص در جمادی الاول 389 هـ. (آوریل – مه 999 م.) وفات یافته است و نیز نام سه برادر او: یکی ابواسحق البرمکی البغدادی که در سال 441 هـ. (1049 م.) یا به سال 471 هـ. (1078 م.) به سن 45 سالگی وفات یافته است، این شخص از علمای معروفت حدیث بوده و از جمله شاگردان او بوعلی برذانی، عبدالقادر بن محمدو ابوبکر محمدبن عبدالباقی قاضی مارستان بودهاند (بکامل ابن الاثیر، چاپ تورنبرک، مجلددهم، صفحهی 373و 427 و مجلد یازدهم، ص 53 رجوع شود) دیگر علی بن عمرابوالحسن البرمکی فقیه شافعی متولد بسال 373 هجری (983-984 میلادی) و متوفی بماه ذی الحجهی 450 هـ. (ژانویه – فوریه 1059 میلادی) و سوم ابوالعباس احمدبن عمرالبرمکی متوفی به سال 441 هجری (1049 میلادی) و نیز پسر او احمدبن ابراهیم بن عمرابوالحسن بن ابی اسحق (بقیة البرامکه).
در بعضی از نقاط مصر اسم «برمکی» شبیه به یک نوع دشنام و فحش میباشد. شیخ محمد عبده مفسر بدیع الزمان همدانی (جلسات، چاپ بیروت ص 89) این معنای موهن را ناشی از سقوط و زوال برمکیان دانسته و عین عبارت او ذیلاً نوشته میشود:
«ولقد سمعت فی بعض البلاد سباً تعجبت الاول سماعه ثم انتبهت الی سببه و ذلک ان رجلا کان قد رأی علی ابنه شیأ یشیر الی رخاوة فیه فکان نهایة شتم قاله فی شده غیظه یا برمکی فعلمت ان اهل الدولة من العباسیین بعد ان نکبوا البرامکة جعلوا عنوانهم عاراً لمن یتصل به و بقی ذلک الی الیوم فی ألسنة بعض البلاد فی مصر.»
قاعدة این مطلب بایستی نتیجه سوء شهرت «غوازیه» بین مصریان باشد زیرا «غوازیه» خود را بی جهت منسوب به برمکیان میدانند و ما در پایان فصل هفتم بدان اشاره نمودهایم.
یکی از فضلای سوریه بنا به درخواست آقای محمد کردعلی مدیر ارجمند مجلهی «المقتبس» قبول نمود در موقع اقامتی که د ر مصر میکرد در این باب تحقیقات عمیقی به عمل بیاورد. بنابر آن تحقیقات فقط اشخاص بیسوادی که حتی اسم وزراء عباسیان را هم در عمرشان نشنیدهاند لغت برمکی و مؤنث آن «برمکیه» را به جای ناسزا و بیان تحقیر ووهن دربارهی غوازیه استعمال میکنند. اسم غوازیه را ایشان شبیه به « بوهمین»ها (که به زبان جاری امروزی فارسی «کولی» مینامیم. مترجم) میدانند و همین بوهمینها را در مصر «قاجار» و در سوریه «نوار» و در ترکیه «چینگانه» یا «قبطی» میگویند. با اینکه این اسم را اهالی مصر بطور کلی همه میدانند معهذا اصطلاحی است که فقط در ولایات جاری است. در سایر جاها نام «برامکه» مبین یک فکر مساعد و سازگاری است. بطروس البوستانی در کتاب «محیط المحطی» مجلد اول، صفحه 88 ثابت میکند که در زبان مردم لغت و کلمهی «برمک» متراف «کریم» میباشد:
«و البرامکة عشیرة یوصفون بالکرم و لذلک العامة تستعمل البرمکی به معنی الکریم.»
زمخشری در کتاب «ربیع الابرار» مینویسد که از اصطلاح «زمان برمکیان» این معنی مستفاد میشود: «آنچه خوب است و بحد اعلاء سعادت و برکت» رسیده است.
مکاری کلمهی «برمکی» را برای بیان «آنچه که شایستهی برمکیان بوده است» استعمال میکند. (به یادداشت کاترمر که قبلاً گفته شد ص 111 مراجعه شود).
یکی از فضلای افریقائی معاصر ماشیخ عبدالله ابن صالح بن المقری در مقام ستایش و مدح شیخ سعدیبوه سخاوت او را به سخاوت برمکیان تشبیه نموده است. من کتاب «ضوءالاسفار فی شرح منظومه الاشعار» را تجزیه و تحلیل نموده و در مقالهای به نام «شیخ سعدیبوه و اطرافیان او بنابر نسخهای نوشته و طبع نشده» در مجلة دنیای اسلام، مجلد 18 ماه مارس 1912، صفحات 196-197 بطبع رساندهام.
عطری به نام «برمکیه» یا «البخور البرمکی» هست که نام خود را به برمکیان مدیون میباشد و این نام در کتاب «القرابادین» که مربوط به دواسازی است و شاپور بن سهل آن را نوشته (متوفی به سال 225 هـ 839 م) مندرج است. (به کتاب تاریخ ادبی عرب تألیف بروکلمان، مجلد1، ص232 مراجعه شود).
بنابر فرهنگ شعوری این عطر از شکر و عود و کندر و ادویهی معطرهی دیگر ترکیب یافته است. ابن البیطار برمکیات را از «بخورات» و «مثلثات» جدا میداند (کاترمر، یادداشت سابق الذکر، ص 119، Wullers مجلد اول، ص 226، و دوزی ذیل قاموس اللغة مجلد 1 ص 78).
پینوشتها:
1- عبارت برهان قاطع را عیناً نقل میکنیم. مترجم: «برمک بروزن نغزک. نام جائی و مقامی و ولایتی است و لقب جعفر پدر خالد نیز هست گویند او مردی بوده در نهایت فضل و کرم و نسبتش به ملوک فرس میرسد و در اوایل حال مجوس بود و متولی سدانیه که از موقوفات نوبهار که آن بتخانه و آتشکدهی بلخ است شد و به عبادت آتش مشغول بود گویند هر کس متولی آنجا میشده او را برمک میگفتهاند چون جمال حالش به زیور اسلام آراسته گردید به اعیال و اطفال به جانب دمشق که دارالملک حکام بنی امیه بود توجه نمود و بعد از چند روز به بارگاه سلیمان بن عبدالملک آمده چون سلیمان را چشم بر جعفر افتاد رنگش متغیر شد اشاره فرمود تا او را از مجلس بیرون بردند خواص و ندمای مجلس از صدور این حکم تعجب نموده از سبب آن پرسیدند سلیمان گفت این شخص زهر همراه دارد گفتند چون معلوم خداوند شد گفت دو مهره بر بازوی من تعبیه است که هرگاه زهر یا طعام و شراب زهردار به مجلس درآوردند آنها به حسب خاصیت حرکت عنیف میکنند حضار کیفیت حال از جعفر پرسیدند جواب داد بلی قدری زهر درنگین انگشتر دارم به جهت اینکه در هنگام شدت الم برمکم لهذا او به برمک و اولاد او به برمکی ملقب و مشهور بودند.» (از صاحب برهان قاطع تعجب دارم که با تسلط واقعی بر زبان فارسی و عربی و بصیرت به تاریخ ایران و نوشتن فرهنگی بسیار نفیس این عبارت را نوشته است: «متولی سدانیه که از موقوفات نوبهاره» و حال آنکه سدانت به معنای خادمی معبد و ریاست کم و بیش مترادف تولیت است و «سدانیه» و سدانت را نمیتوان در این جا اسم خاص دانست و آن را موقوفهای از «نوبهار» دانست. بهر حال این سهوالقلم از مزایا و اعتبار برهان قاطع نمیکاهد. مترجم.
2- Cheikho , Anastase
3- به زبان فرانسه Cresson
4- Touareg
بووا، لوسین؛ (1380)، برمکیان بنابر روایات مورّخان عرب و ایرانی، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}