نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

در مورد افراد تنگ نظر و خسیس به كار می‌رود كه برای رسیدن به سود ناچیزی تن به هر كاری می‌دهند.
روزی مرد خسیسی كه آوازه‌ی خساست و تنگ نظری‌اش در شهر پیچیده بود، تصمیم گرفت برای خودش میوه بخرد. این كار برای مردی كه خود را از داشتن بسیاری از نعمت‌ها محروم می‌كرد به این دلیل كه ممكن است خرجی برای او داشته باشد بعید بود. این مرد به حدی خسیس بود كه حتی ازدواج هم نكرده بود. چون اگر ازدواج می‌كرد باید خرج همسرش را می‌داد. حتی ممكن بود بعد از چند سال صاحب فرزندی شود آن وقت باید خرج بچه‌اش را هم می‌داد.
برای چنین مردی بسیار تعجب آور بود كه تصمیم گرفته از بخشی از پول‌هایش بگذرد و برای خود میوه بخرد. به هر حال مرد خسیس به در دكان میوه فروشی رفت و سیب، گلابی، گیلاس، هلو و آلو در دكان میوه‌فروش در كنار هم برق می‌زدند.
مرد خسیس دلش می‌خواست همه‌ی این میوه‌ها را بخورد. از طرفی هم دلش نمی‌خواست زیاد پول خرج كند و شروع كرد به سبك و سنگین كردن معایب و محاسن هریك از این میوه‌ها. هلو و آلو را كه نمی‌خرم، چون وسط آنها هسته است و به هیچ دردی نمی‌خورند. سیب و گلابی هم با اینكه هسته كوچكی دارند ولی بخشی از میوه اینگونه به هدر می‌رود و باید به دور بریزم.
همینطور كه داشت میوه‌ها را بررسی می‌كرد چشمش به مقداری زردآلوی گندیده و خراب افتاد كه در گوشه دكان میوه فروشی در جعبه‌ی كوچكی ریخته شده بودند. از میوه فروش پرسید این زردآلوها كیلویی چند است. میوه فروش پاسخ داد اینها خراب شده‌اند و كیلویی پنج ریال هم می‌فروشم، مرد خسیس كه حرف‌های میوه فروش را شنید با خود گفت از این بهتر نمی‌شود. دو كیلو زردآلو می‌خرم ده ریال تازه هسته‌هایش را هم می‌توانم بخورم.
مرد خسیس با خوشحالی ده ریال داد و دو كیلو زردآلو خرید. بعد از خریدن زردآلوها به اولین خرابه‌ای كه رسید نشست و شروع به خوردن زردآلوهای گندیده و خراب كرد. بعد از خوردن چند تا از میوه‌های خراب نزدیك بود حالش بهم بخورد. ولی با خود گفت اشكالی ندارد این زردآلوهای تلخ را می‌خورم به امید خوردن هسته‌های شیرینش.
گدایی كه قبل از ورود مرد خسیس در گوشه‌ی خرابه نشسته بود وقتی كه دید آن مرد آن زردآلوهای تلخ را به سختی خورد جلو رفت و از او خواست تا حداقل هسته‌ی زردآلوها را به او بدهد. مرد خسیس در جواب گدا گفت: مرد حسابی من این همه زردآلوی گندیده و تلخ را به امید هسته‌های شیرینش خوردم حالا آنها را به تو بدهم!
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول