نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

این ضرب المثل در مورد افرادی به كار می‌رود كه با كارهای غیرعقلانی به خودشان ضرر می‌رسانند.
در گذشته‌های دور دزدی كه فكر می‌كرد خیلی زرنگ است، آرام و بی‌سروصدا وارد باغ میوه‌ای شد و شروع كرد سبد خود را از میوه‌های باغ پر كردن.
دزد میوه‌های رسیده‌ی یك درخت را كه چید، چشمش به درخت بعدی افتاد بالاخره از این درخت به درخت بعدی می‌رفت و در كمال آرامش میوه‌های درخت‌ها را می‌چید. سپس دزد بالای یكی از این درخت‌ها كه خیلی بزرگ و قدیمی بود رفت و روی شاخه بزرگی نشست و با خیال راحت میوه‌های آن را می‌چید ناگهان صاحب باغ كه از زیر آن درخت می‌گذشت متوجه او شد. فریاد زد: ‌ای مرد آن بالا چه كار می‌كنی؟ دزد كه او را نمی‌شناخت به كار خودش ادامه داد و با خونسردی گفت: نمی‌بینی؟ دارم میوه‌های خوب باغم را دست‌چین می‌كنم. شما مشكلی دارید؟
صاحب باغ كه از این همه وقاحت مرد دزد عصبانی شده بود گفت: باغ خودم؟ بعد خم شد چوبی كه روی زمین افتاده بود را برداشت و چند ضربه به پای مرد دزد زد و گفت: الان به خدمتت می‌رسم.
دزد فهمید كه این مرد یا خود صاحب باغ است و یا از همسایه‌های اوست برای اینكه آبرویش بیشتر از این نرود، فكری از ذهنش گذشت.
دزد پاهایش كه حسابی در اثر ضربات چوب درد گرفته بود را جمع كرد و از جیبش چاقویی درآورد و گفت: آقا چرا مزاحم كار و كاسبی آدم می‌شوید؟ برو به دنبال كار و زندگی‌ات! من دارم شاخه‌های اضافی این درخت را قطع می‌كنم. صاحب باغ خودش به دنبال من آمده و از من خواسته درختانش را هرس كنم.
صاحب باغ عصبانی‌تر شد و گفت: بیا پایین مرد دروغگو! خجالت نمی‌كشی این همه دروغ می‌گویی؟ من صاحب باغم من اصلاً در عمرم تو را ندیده‌ام. چه برسد كه بخواهم بیایم و از تو خواهش كنم كه درختان باغ من را هرس كنی آن هم وقتی كه درخت‌های من میوه دارند. كدام باغداری این موقع سال درختهایش را هرس می‌كند كه من دوّمی‌اش باشم؟
دزد كه خودش بهتر می‌دانست چه دروغ خنده‌داری گفته، سكوت كرد و می‌خواست دروغ بعدی را سرهم كند كه صاحب باغ اجازه نداد و گفت: تو آنقدر در ساختن دروغت عجله كردی كه فكر نكردی كجا نشستی؟ تو روی همان شاخه‌ای نشسته‌ای كه داری آن را می‌بری. تو اگر این شاخه رو ببری قبل از اینكه شاخه به زمین بیفتد تو خودت از آن بالا روی زمین می‌افتی.
دزد كه فهمید خیلی خراب كاری كرده سكوت كرد و آرام از درخت پایین آمد و بعد فرار كرد. صاحب باغ خنده‌اش گرفت و دید كه او دارد فرار می‌كند و سبد میوه‌ی چیده شده را بجا گذاشته است.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول