محیط پرورشی و خانوادگی شهید مطهری
محیط پرورشی و خانوادگی شهید مطهری
نوشتاری كه اینك از نظر خوانندگان میگذرد و در دو بخش تنظیم شده از محیط باصفایی كه این شهید در آن پرورش یافته سخن گفته و به ویژگیهای اخلاقی والدین آن مطهر اندیشهها اشاره نموده و سپس دوران شكوفایی این نهال مبارك و شجره طیبه را اجمالاً از نظر خوانندگان گذرانیده است. در ادامه مقاله از تشكیل خانواده و رفتار متقابل شهید مطهری با همسرش و نقش ارزنده ایشان كه مدت 26 سال با ایشان بود سخن رفته است. در دومین بخش، خوانندگان با خلق و خوی آن شهید، فرزندان و توصیههای وی به آنان، دفاع شهید مطهری از حجاب و حقوق زنان و نقش بانوان در نهضتهای مذهبی و خصوصا انقلاب اسلامی و چگونگی شهادت ایشان آشنا خواهند شد.
* قلّه قبیله ایمان
شهید مطهری كه عصاره مؤثر حوزههای علمیه و محصول صدها سال تجارب حاكم بر حوزهها و حاصل عمر با بركت امام امت بود، در میدان نبرد با مكاتب و مسالك كفر، شرك و نفاق چون ستارهای پرفروغ درخشید و جهانی را در پرتو این تشعشع روشن ساخت. مردی از تبار طلایهداران نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر كه از نخستین روزهای كودكی، روح و روان خود را با قرآن آشنا كرد و بعد در نهجالبلاغه سیر نمود و با نگرشی عمیق بر نبوت و امامت از خرمن حكمت اسلامی خوشهها چید و در پرتو آن علاقهمندان را با علوم اسلامی آشنا ساخت و آنان را به اندیشیدن در خاستگاه وجودی خویش و سیر آفاقی و انفسی و تأسی از انسانهای كاملی چون حضرت علی(ع) با آن جاذبه و دافعه ویژه خویش فرا خواند. او عاشق خاندان وحی و نبوت بود و در این مسیر ولاءها و ولایتها را پذیرا گشت و كوشید تا سیره ائمه اطهار(ع) را به نگارش درآورد و از حماسه حسینی سخن گوید و تحریفات عاشورا را مشخص كند و قیام و انقلاب حضرت مهدی(عج) را برای جهانیان تبیین سازد. گفتارهای معنوی و مقالات فلسفی این استادِ حوزه و دانشگاه، الهام گرفته از جهانبینی توحیدی بود و در توضیح مطالب متنوع دینی، مقتضیات زمان را در نظر داشت. آن مشعل فروزان اندیشه، درصدد آن بود تا ایمان و علم را با یكدیگر انس دهد و نقش
امدادهای غیبی را در زندگی آدمیان مطرح كرده و به آنان تفهیم نماید كه دنیا را مزرعه آخرت تلقی كرده و خود را برای سرای جاوید مهیا سازند.
* پیر پرهیزگار
شیخ محمدحسین پس از تكمیل تحصیلات علوم دینی در نجف و سامرا و مدتها اقامت در عراق، عربستان و مصر به زادگاه خویش در شهرستان فریمان از توابع
استان خراسان بازگشت و عمر با بركت خود را در جهت ترویج و تبلیغ مذهب تشیع صرف نمود.(3) این انسان فاضل و پرهیزگار از شخصیتهای مورد تكریم در بین اقشار گوناگون جامعه بود و شهید مطهری از دوران كودكی، تطهیر قلب و صیانت نفس را از وی آموخت.
آن عالم ربانی در سحرها حال و هوای دیگری داشت، راز و نیاز، اشك و آه، دعا و تلاوت قرآن مونس وی بود.(4) در این خصوص حضرت آیتاللّه خامنهای اظهار داشتهاند: «... پدر ایشان [شیخ محمدحسین مطهری] جزو روحانیونی بود كه از جنبه معنوی و زهد و تقوا یك فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهری عمیقا به پدرشان ارادت میورزید و احترام پدرش را در حد زیاد و كمنظیر نگه میداشت. ایشان جلوی پدرش هرگز من ندیده بودم شوخی كند. بارها اتفاق افتاده بود در جلساتی كه ما در مشهد با آقای مطهری داشتیم پدر ایشان هم حضور داشت. ایشان در مقابل پدرشان به قدری مؤدب برخورد میكرد! این حاكی از این بود كه عمیقا برای پدرشان احترام قایل بودند. خود ایشان هم بارها میگفت: من انس به عبادت و ذكر و اخلاق اسلامی را از پدرم یاد گرفتم ...»(5)
شهید مطهری در مقدمه كتاب «داستان راستان» نوشته است: «این اثر ناچیز را به پدر
بزرگوارم آقای شیخ محمدحسین مطهری دامت بركاته كه اولین بار ایمان و تقوا و راستی معظمله مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا میكنم.»(6)
در جای دیگری، آن شهید از پدر این گونه یاد میكند: «این مرد شریف هیچ وقت نمیگذاشت كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته، تأخیر بیفتد، حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهای جمعه از سه ساعت به طلوع صبح بیدار میشد و حداقل قرآنی كه مطالعه میكرد یك جزء بود و با چه فراغت و آرامشی نماز شب میخواند. در سالهای اخیر با وجود اینكه تقریبا صد سال از عمرش میگذشت هیچ وقت ندیدم كه یك خواب ناآرام داشته باشد. این همان لذت معنوی بود كه وی را این چنین نگه میداشت، یك شب نبود كه پدر و مادرش را دعا نكند ... خویشاوندان و ذیحقان را از یاد نمیبرد ...»(7)
از استاد شهید مطهری متجاوز از هفتاد نامه خطاب به پدرشان ـ در ایام طلبگی و پس از آن ـ به یادگار مانده كه در تمامی آنها پدرش را با لفظ «روحی فداك» مورد خطاب قرار داده است.(8)
چون خواهر بزرگ شهید مطهری درگذشت و به سرای باقی شتافت، حضرت امام خمینی با آگاهی از این خبر طی نامهای، پدر آن متفكر شهید را مشمول عطوفت و اظهار همدردی خویش قرار داد. حاجشیخ محمدحسین در یادداشتی كه برای فرزندش نگاشته به این موضوع اشاره كرده است: «نور چشمان محترم آقا شیخ مرتضی اداماللّه توفیقاته و تأییداته ... نامهای از طرف حضرت آیتاللّه آقای حاجآقا روحاللّه دامت بركاته وجوده الشریف به دست مبارك رسید و به
شرف مطالعه آن نایل شدم مشتمل بر بذل عطوفت و اعطاء تسلیت نسبت به حقیر بیبضاعت كمال تشكر را دارم و از خداوند مسألت مینمایم كه مرا به شرف ملاقات و حضور مبارك نایل فرماید كه آن را برای خود فوزی عظیم میدانم.»(9)
بعد از ماجرای قیام خونین گوهرشاد، در شهر فریمان تحركی سیاسی در برابر برنامههای غلط رضاخان پدید آمد كه پدر شهید مطهری در آن دخالت داشت و چون آن مرحوم را دستگیر و زندان نمودند، طبق توصیه بازرس، وقایع را آن چنان صادقانه باز گفت كه برخی از آنها به ضرر خودش بود و عوامل رژیم از این راستی و درستی شگفتزده شده بودند.(10)
سرانجام در محرم سال 1392 ه.ق مقارن با آذرماه سال 1350 ه.ش شیخ محمدحسین مطهری دار فانی را وداع گفت و میهمان قدسیان گشت و امام خمینی این ضایعه را به شهید مطهری تسلیت گفتند.(11)
محمد مطهری، یكی از فرزندان شهید مطهری، طی خاطراتی گفته است: محمدحسین در سن صد و یك سالگی به رحمت ایزدی پیوست. در فوت وی پدرم با صدای بلند میگریست. توفیق آن مرحوم در حدی بود كه در شبی كه فردایش رحلت نمود نماز شب را اقامه نمود و در روز فوت (هفتم شوال) سومین لقمه را در دهان گذاشته بود كه به سرای باقی شتافت.(12)
*پگاه پاكی
تمامی زنان اهل محل در مسجد محله اجتماع نمودهاند، ناگاه دیدم آن مجلس جلوه و فروغ فزونتری یافت، بانوی مقدس و محترمی كه مقنعه بر سر داشت وارد گردید، دو زن نیز وی را همراهی مینمودند. آن خانم به همراهان توصیه مینمود گلاب بپاشند. چون نوبت به من رسید، جملهای بر زبان جاری ساخت كه شگفتی حاضران و خصوصا اعجاب مرا برانگیخت؛ زیرا اظهار داشت: سه مرتبه گلاب بپاشید!، با خود زمزمه نمودم چرا در باره دیگران گفت یك بار گلاب كفایت میكند اما در مورد من باید سه بار تكرار شود؟ این تصور به ذهنم خطور كرد كه شاید در قلبم غبار كدورت و تاریكی وجود دارد و شاید با این عمل آن سیاهیها زدوده شوند. این پندار آرامش را از من سلب كرد و از این جهت با نگرانی و هیجان از آن بانوی بانوان دلیل این برنامه را جویا گشتم. او با شادمانی و نشاط پاسخ داد: به خاطر آن جنینی كه در رحم شماست چنین كاری لازم بود. او آیندهای درخشان خواهد داشت و به جامعه اسلامی خدمات عظیم و سترگی خواهد نمود.
سكینه با این نوید نورانی و روحافزا مشعوف گشت و در برابر خداوندِ بینیاز سجده شكر بر جای آورد و گونه خویش را به درگاه یگانه گذارد. او پس از این هجرت شبانه از خواب برخاست، از خوشحالی در پوست نمیگنجید، به سرعت وضو ساخت و در عالم بیداری نیز جبین بر مُهر سائید و سپاس خود را از حی یگانه با سجدهای خالصانه و نمازی آگاهانه آشكار ساخت. سرانجام این كودك با كرامت در دوازدهم جمادیالثانی سال 1338 ه.ق مطابق با سیزدهم بهمنماه سال
1299 ه.ش در خانوادهای با اصالت كه چشمه ایمان در آن جاری بود به دنیا آمد.(13)
مرتضی در دوران كودكی با دیگران فرق داشت. مادرش میگوید: در سه سالگی كُت مرا به دوش میانداخت و به اتاقی دربسته میرفت و در حالی كه آستینهای آن لباس به زمین كشیده میشد به نماز خواندن میپرداخت.(14)
آری از همان دوران صباوت طراوت تقوا در قلب آن حكیم وارسته متجلی بود، فضیلت را دوست میداشت و از رفتار ناپسند پرهیز مینمود و نفرت خویش را از منكرات اعلام میكرد. میتوان گفت از همین دوران دو عامل در تكوین شخصیت فكری و معنوی او نقش مؤثر و بارزی داشته و ویژگیهای منحصر به فردی در وی پدید آورده بودند؛ نخست هدایت رحمانی و الطاف پنهان الهی كه شعلههای عشق و ایمان را در درونش مشتعل ساخته و از او مدافعی خستگیناپذیر برای فرهنگ اسلامی و جامعه دینی ساخت، دومین عامل كه در جوهر معنوی این انسان مأنوس با حقیقت نقش اساسی ایفا نمود محیط خانوادگی وی میباشد، نعمت زیستن در خانهای آكنده از راستی، درستی و دانایی، اثری بس خجسته بر این كودك نورسته نهاد. البته آن شهید قدردان والدین این چنین وارسته بود، زمانی به فرزندانش گفته بود: گهگاه كه به اسرار وجودی خود و كارهایم اندیشه مینمایم احساس میكنم یكی از مسایلی كه باعث خیر و بركت در زندگیم شده و همواره عنایت و لطف الهی را شاملم كرده احترام و نیكی فراوان است كه به والدین خود كردهام.
مجتبی مطهری میگوید: به خاطر دارم مادرم میگفت: والده حاج شیخ مرتضی در میان عروسهایشان به من لطف و عنایتی خاصی داشت و این محبت به خاطر اشتیاق خاصی بود كه به فرزند دلبندش داشت، اما این علاقه متقابل بود، در آغاز جوانی گِلهای كوچك از مادر ایشان نمودم، استاد شهید به اندازهای ناراحت شد كه یك روز با من سخن نگفت. از آنجا به میزان احترام همسرم نسبت به مادرشان پی بردم، مجتبی افزوده است: به خاطرم میآید هر گاه به زادگاه پدری (فریمان) سفر میكردیم، پدرم تأكید داشت ابتدا به منزل پدر و مادرش برویم و بعد از اقوام دیگر دیدن كنیم، در هنگام روبهرو شدن با والدین، دست آنان را میبوسید و به ما نیز توصیه میكردند كه دست ایشان را ببوسیم.(15)
* شرح اشتیاق
بیش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود كه شور و شوق درونی وی را به سوی حوزه علمیه مشهد میكشاند و با جدیت و نظم به تحصیل علوم اسلامی مبادرت میورزد.(17) و هر دم شعله علاقه به علوم دینی از اعماق وجودش زبانه میكشد:
در سال 1311 ه.ش كه در مشهد فراگیری دانش دینی را آغاز نمود اندیشههای مربوط به خداشناسی سخت این نوجوان را به خود مشغول داشت؛ به نحوی كه خواب و استراحت را از وی باز گرفت، شك و حیرت وجودش را اشغال كرد ولی به اهمیت این افكار پی برد كه اگر این مسایل برایش حل نشود و از این وادی حیرت به سرزمین یقین و ایمان پای ننهد در هر موضوع دیگر اندیشه نمودن جز اتلاف وقت نخواهد بود. استاد شهید خود مینویسد:
«تا آنجا كه من از تحولات روحی خودم به یاد دارم از سن سیزده سالگی این دغدغه در
من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسایل مربوط به خدا پیدا كرده بودم، پرسشها البته متناسب با سطح فكری آن دوره یكی پس از دیگری به اندیشهام هجوم میآورد.»(18)
سرانجام پس از چهار سال تحصیل در حوزه علمیه مشهد در حالی كه نوجوانی 15 ـ 16 ساله بیش نبود تصمیم میگیرد عازم شهر مقدس قم گردد و به تكمیل معلومات بپردازد.(19) خود شهید به این ایام اشاراتی آشكار دارد: «... در آن هنگام كه پانزده، شانزده ساله بودم، در باره هر چیزی كه فكر میكردم و راضی نمیشدم الا تحصیل علوم دینی، آن وقتها فكر نمیكردم كه با این اوضاع و احوال [مخالفت شدید رضاخان با روحانیت] این چه فكری است، پانزده ساله بودم كه به مشهد رفتم، بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا وضع سختتر از جاهای دیگر بود، پدرم كه روحانی و پیرمرد هفتاد و هشتاد ساله بود او را به زور كشیدند و بردند و مكلاّیش كردند، او هم از پشتبام برگشت و چون لباس به تن میكرد از خانه بیرون نمیآمد اما من پا را در یك كفش كرده بودم كه باید به قم بروم ... مادر ما اصرار داشت كه به قم نروم، چون فكرهایی داشت و میخواست ما را نگه دارد، لذا دایی ما را كه خود اهل علم بود و ده، بیست سال از من بزرگتر بود مأمور كرد تا ما را از رفتن منصرف سازد. او در سفری كه با هم میرفتیم هر چه میگفت من جواب منفی میدادم و یك دلیل برای حق بودن اسلام همین است ... بچهای پانزده ساله اصرار داشت كه به علوم دینی بپردازد.»(20)
* ستاره سعادت
آیتاللّه روحانی(ره) كه عالمی بسیار فروتن، باتقوا و مدرس علوم اسلامی بود و از عالمان مشهور خراسان محسوب میگشت در سال 1330ه••• .ش به منظور زیارت مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) و ملاقات با برخی دوستان دانشور به قم مسافرتی نمود و در مدرسه فیضیه به حجره استاد مطهری رفت تا از نزدیك با خصوصیات روحی و فضایل اخلاقی این جوان دانشمند كه بسیاری از فضلا را از معنویت و دانش خود بهرهمند ساخته آشنا شود. او در برخوردی كوتاه به اخلاق پیامبرگونه و دانش فراوان شهید مطهری پی برد و شیفته شایستگیها و كمالات این نهال پربار گشت؛ تا آنكه در تابستان سال بعد استاد مطهری برای زیارت و استراحت به مشهد مقدس عزیمت نمود و چون قصد ازدواج داشت پس از مشورت با والدین و برخی خویشان نزدیك،
دختر آیتاللّه روحانی مذكور را خواستگاری نمود. چون خانواده شهید مطهری به بیت این عالم برای منظور مورد اشاره آمدند، آیتاللّه روحانی در مقابل اكراه برخی افراد خانه ـ خصوصا همسر ـ اظهار داشت: سال گذشته در قم به حجره ایشان رفته بودم و با اخلاق و خصوصیات روحی این جوان آشنایی دارم و او را انسانی پاكسرشت میدانم. دختر آن عالم كه بعد به عقد ازدواج شهید مطهری درآمد و بدین گونه ستاره سعادت بر بام زندگیش طلوع نمود، در این ارتباط خوابی هم دیده بود:
یازده ساله بودم كه شبی در عالم رؤیا مشاهده كردم به اتاق پدرم رفتهام، در اتاق والدم بر روی زمین ورقی كاغذ افتاده بود. چون آن را برداشتم دیدم بر روی آن نوشته است: فلانی (یعنی من) برای مرتضی در روز بیست و نهم ماه عقد میشود! از دیدن چنین رؤیایی خیلی تعجب كردم و با كسی آن را در میان ننهادم تا آنكه مدتی گذشت. خواستگاران متعددی میآمدند ولی مادرم میگفت: تا دیپلم نگیرد شوهرش نخواهم داد. سیزده ساله بودم
و در كلاس هفتم ـ نظام قدیم ـ درس میخواندم كه آقای مطهری برحسب سابقه آشنایی با پدرم برای خواستگاری به خانه ما آمدند كه با مخالفت شدید مادرم روبهرو شد، چند بار دیگر هم ایشان مراجعه نمودند، اما مادرم موضوع درس خواندن را مطرح نمود. شهید مطهری فرمودند: اشكالی ندارد و میتوانند درسشان را ادامه دهند. سرانجام در بیست و سوم ماه موافقت مادرم اعلام گردید و همان روز آقای مطهری اظهار داشت روز بیست و نهم ماه برای عقد زمان مناسبی است و در این روز به عقد ایشان در آمدم و در آن وقت حقیقت خوابی كه دیده بودم برایم روشن گردید.(22)
شهید مطهری با تشكیل زندگی مشترك به قم گشت و زندگی جدید را با وضع مشقتباری آغاز نمود زیرا گاه مجبور میگردید برای امرار معاش كتابهایش را در معرض فروش بگذارد و یا از دوستان مبالغی قرض كند، ولی آن چنان مناعت طبع داشت كه حتی همسر را از این ماجرا مطلع نمینمود و نه تنها در برخورد با او، روی در هم نمیكشید بلكه با چهرهای متبسم و شاداب با وی سخن میگفت به نحوی كه همسرش متوجه مشكلات او نمیگردید.(23)
همسر جوان در كنار این انسان روشنروان فراگیری زبان عربی و دروس حوزوی را آغاز كرد و بعد از آن به درسهای دبیرستانی پرداخت، با آنكه استاد مطهری سخت به حوزه علمیه قم علاقهمند بود و تا آخرین روزهای حیات دنیوی آرزوی بازگشت به آن محفل مقدس را داشت اما در سال 1331ه••• .ش به دلایلی كه در رأس آنها مشكلات اقتصادی بوده، به تهران هجرت مینماید(24). پس از مهاجرت استاد، خلاء ناشی از دوری ایشان برای طلابی كه از وجودش بهره میبردند بیشتر میشد و مشتاقان را در غم و اندوهی زیاد فرو برده بود. البته این مهاجرت نیز از جهاتی مفید و ثمربخش بود و بعدها چون جویباری كه از كوهستان حوزه سرچشمه گرفته بود در دانشگاه جاری گشت و استاد در مساجد و محافل دینی به تبیین معارف قرآن و عترت مبادرت ورزیده و جوانان را مشتاق حقایق تشیع نمود.
در تهران، در خانه محقری واقع در كوچه دردار مسكن گزیدند. به تهران كه آمدند همسر شهید مطهری خطاب به استاد گفت: اجازه بدهید تحصیلاتم را ادامه بدهم و دیپلم بگیرم. ایشان پاسخ دادند: بخوان و به طور متفرقه و با حجاب كامل اسلامی برو امتحان بده. ایشان میافزاید: تا كلاس هفتم درس خوانده بودم كه به منزل استاد آمدم و موفق شدم درسم را ادامه داده و دیپلم بگیرم.(25) استاد مطهری به محض ورود به تهران نورافشانی در آن محیط ظلمانی را آغاز كرد و تدریس در مدرسه مروی را برای جویندگان حكمت جزو برنامههای علمی خویش قرار داد. سخنرانیهای آموزنده استاد نیز همزمان با تدریس، هر حقیقتجویی را شیفته خود نمود.(26)
* همسر فداكار
بدون شك نمیتوان نقش ارزنده و مؤثر همسر آن شهید را در چنین برنامههایی نادیده انگاشت و آن شرایط آرامبخش و تقویتكنندهای را كه این بانوی فداكار در خانواده آن فیلسوف پدید آورد، در موفقیت شهید مطهری در عرصههای گوناگون فكری و سیاسی بسی مؤثر نبوده است. وقتی استاد در مسجد آذربایجانیها سخنرانی داشت و به تبیین حقایق و افشای مسایل مشغول بود، با آنكه همسرش سخت در ناراحتی به سر میبرد، از ناگواری خود چیزی بر زبان نیاورد كه مبادا ایشان از تلاش تبلیغی و فكری خویش باز بماند.
در نهضت مقدس اسلامی كه از 15 خرداد 1342ه••• .ش به رهبری امام خمینی آغاز شد، روحانیت مبارز نقش ویژهای در آن به عهده داشت و به همین دلیل طی آن، گروه زیادی از علما و طلاب و واعظان در این ماجرا دستگیر شدند. وقتی عوامل رژیم دنبال شهید مطهری آمدند، شب عاشورایی بود و ایشان طی یك سخنرانی به منبریها گفته بود: باید واقعیت را بگویید و در مقابل هر حادثهای و گرفتاری از خود ایستادگی نشان دهید. همسرش طی خاطرهای میگوید: در ساعت نیم بعد از نیمه شب، شهید مطهری به خانه آمدند، منزلمان در كوچه دردار بود، آن روز بچهای دو ماهه نیز داشتم. طبق معمول كه یك ذره پنیر یا كره میخوردند، همان شام مختصر را از من طلب كردند و من رفتم شام بیاورم، درب حیاط به صدا در آمد و استاد برای گشودن آن به سوی حیاط رفتند. نیروهای رژیم شاه بودند، دایم ایشان را میكشیدند و آن شهید در صدد بود لباس عوض كند كه آنها اجازه نمیدادند. من آمدم جلو، به من گفتند: لباسهایم را بیاور. در جیب قبای ایشان اعلامیههای زیاد، دفتر تلفن و مدارك زیاد دیگری بود. در همان لحظه قبای دیگری برایشان آوردم. آن شب استاد را دستگیر نمودند و نزدیك دو ماه زندانی كردند.(28) بعد از مدتی كه آزاد شدند گفتند: كار تو خیلی به من كمك كرد زیرا اگر اسنادی كه در جیبم بود به دست ساواك میافتاد به دوستانم لطمه بسیار زیادی وارد میشد با این حساب خیلی زرنگی كردی.(29)
در ماجرای انقلاب و حكومت نظامی نیز عدهای از علما و یاران شهید مطهری كه تحت تعقیب بوده و از دست رژیم شاه متواری بودند به خانه شهید مطهری میآمدند. البته شهید مطهری در میهماننوازی اجازه نمیداد به اهل خانه و خصوصا همسرش زحمتی وارد شود و عقیده داشت پذیرایی از میهمان خوب است
اما شرعا حق نداریم به زنی كه در خانه ما هست فشار و زحمتهایی را تحمیل كنیم و اسمش را میهماننوازی بگذاریم و بگوییم در خانه ما باز است! او بر این باور بود كه این جنبه از عاطفه انسانی و نوعدوستی اگر مستلزم اذیت به همسر باشد و در وی خستگی و مرارت به وجود آورد نه تنها ثواب ندارد بلكه تجاوز به حقوق خانواده هم به شمار میآید و انسان برای انجام وظایف اجتماعی و خدمت به دوستان باید ملاحظه امور دیگر را نموده و مراعات حال همسر و فرزندان را بنماید.(30)
آن شهید فرزانه خانواده را نسبت به مسایل سیاسی آگاه مینمود و با فرزندان در باره گروههای فكری موجود سخن میگفت و اذهان آنان را در این خصوص روشن میساخت تا با شناخت كجفكری و انحطاط اخلاقی و عقیدتی آن فرقهها، مراقب بوده و از تعفن انحراف و لغزشهای چنین تشكلهای فاقد تزكیه، برحذر باشند.
البته شهید مطهری برخی مسایل حساس را حتی با اهل خانه در میان نمیگذاشت و به عنوان مثال با وجود آن كه ریاست شورای انقلاب را عهدهدار بود به دلیل سرّی بودن مسأله، خانوادهاش از آن خبر نداشتند.(31) با توجه به نظرات فكری و سیاسی آن استوانه اندیشه، و انتقادی كه از گروههای التقاطی مینمودند و سیاهیهای آنان را افشا میكردند در این اواخر دائما مورد تهدید این فرقهها و خصوصا گروه فرقان بودند كه به صورت تلفن و نامه و در حد كُشتن بود و چون شهادت جزو آرزویش محسوب میگشت بدون هراس به كارش ادامه میداد ولی چنین وضعی برای خانواده و خصوصا همسر نگران كننده بود.
از آنجا كه بخش مهمی از فعالیتهای آن شهید به مطالعات و تحقیقات میگذشت همسرش كارهای منزل را به خوبی انجام میداد تا محیط خانه برای چنین اموری مهیا باشد، البته پرداختن به چنین تلاشهای ژرف فكری و پژوهشی به هیچ عنوان آن متفكر را از مسایل خانواده باز نمیداشت و وظایف یك انسان مسلمان را در قبال همسر و فرزندان عملی میساخت، میكوشید فرزندان پس از شناخت موضوعی با تمایل درونی موضوعی را پذیرا شوند و هیچ گاه اجبار و اكراهی در نصیحت به آنان در كار نبود در مورد فرایض دینی اهتمام ایشان بسیار دقیق بود و افراد خانه را به انجام آنها تشویق مینمود.(32)
پی نوشت :
1ـ صحیفه نور، چاپ جدید، ج4، ص104، 12/2/58.
2ـ سرگذشتهای ویژه از زندگی شهید مطهری، ج3، ص158 و 160.
3ـ ویژهنامه استاد شهید مرتضی مطهری، مقاله مجتبی مطهری، ص14.
4ـ ناصح صالح (شرح زندگانی حاج میرزا علیآقا شیرازی)، متن دستنویس، از نگارنده، ص239.
5ـ مجله پیام انقلاب، 12 اردیبهشت 1360، سال دوم، شماره مسلسل31، ص32.
6ـ داستان راستان، شهید مطهری، جاول، مقدمه.
7ـ احیاء تفكر اسلامی، شهید مطهری. ص95.
8ـ لمعاتی از شیخ شهید، انتشارات صدرا (تهران)، ص22.
9ـ همان مأخذ، ص21.
10ـ شهید مطهری این ماجرا را در دروس فلسفه تاریخ، جاول، ص128 آورده است.
11ـ این تسلیتنامه در تاریخ سیزدهم محرم سال 1392 ه.ق تحریر گردیده است.
12ـ سرگذشتهای ویژه ... ج3، ص159.
13ـ خوشایند زندگی خویشاوند مرگ، از نگارنده، ص365، به نقل از مطهری مطهر اندیشهها، محمدحسین واثقیراد، جاول، ص18 و 19، ج2، ص655، همچنین بنگرید به سرگذشتهای ویژه ... ج2، ص105 ـ 106.
14ـ سرگذشتهای ویژه، ج2، ص106.
15ـ همان، ج2، ص150 ـ 151.
16ـ مطهری مطهر اندیشهها، جاول، ص19 ـ 20؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، محمدخردمند، ص22.
17ـ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جاول، ص9.
18ـ علل گرایش به مادیگری، استاد شهید مرتضی مطهری، ص8 ـ 9.
19ـ سیری در زندگی استاد مطهری، انتشارات صدرا، ص32.
20ـ جلوههای معلمی استاد مطهری، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، ص21.
21ـ یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، سیدحسین شفیعی دارابی، ص40.
22ـ سرگذشتهای ویژه ...، جدوم، ص106 ـ 107.
23ـ یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، ص40.
24ـ مجله پیام انقلاب، همان شماره، ص33.
25ـ سرگذشتهای ویژه، ج2، ص108.
26ـ مجله تربیت، سال هفتم، شماره هشتم، ص16.
27ـ لمعاتی از شیخ شهید، ص27.
28ـ مطهری مطهر اندیشهها، ج2، ص656، ویژهنامه استاد مطهری، ص20.
29ـ مجله تربیت، همان مأخذ، ص20.
30ـ در این مورد بنگرید به كتاب انسان كامل، شهید مطهری، ص296 ـ 297.
31ـ سرگذشتهای ویژه، ج2، ص115.
32ـ یادنامه شهید مطهری، ص290.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}