نوروز در روايات شيعه و در کتاب التاج جاحظ بصرى
نوروز در روايات شيعه و در کتاب التاج جاحظ بصرى
الف - در روايات شيعه
حقير با توجه به مطالعاتي که در زمينه قرآن شناسي داشته همواره به نکات و مباحثي که به تثبيت و تصديق اديان پيش از مبعث حضرت محمد ( ص ) در قرآن کريم اشارت رفته است توجه ويژه اي داشته و قرآن نيز آيات عديده اي را به تصديق بمالديه اهل الکتاب اختصاص داده است که در دين شناسي حايز اهميت هستند. قرآن هيچگاه در مورد اديان صاحب کتاب، خط بطلان نهايي نکشيد و نه تنها اين کار را نکرد بلکه تصديق صريح نمود و جاي بسي تاسف است که هنوز کتابي منتشر نشده که موارد تصديق تورات و انجيل و زبور و کتابهاي عهد عتيق و عهد جديد و نيز اوستاي زرتشت را گرد آوري و تدوين کند حال آن که موارد مشترک بسياري، مضامين اين کتابها با قرآن داشته که مي توان همه را مشخص و جمع آوري نمود و ميزان تصديق را که قرآن کريم به آن ناطق است، دريافت.
در قرآن کريم يکبار از مجوس ( زردتشتيان ) در رديف صاحبان کتاب يا اهل الکتاب، ياد شده که قابل تامل بوده و آن در سوره مبارکه حج ( ايه 17 ) است که مي فرمايد: " ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابءين و النصاري و المجوس، و الذين اشرکوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامه ان الله علي کل شي شهيد )
يعني : همانا خدا روز رستاخيز ميان کساني که ايمان آورده اند و يهوديان و صابءين و مسيحيان و زرتشتيان و کساني که شرک ورزيدند حکم مي کند، به راستي خدا بر همه چيز گواه است.
آنچه شگفت انگيز است و يکي از افتخارات ايرانيان محسوب مي شود اين است که خاستگاه دين زرتشتي ايران زمين بوده که در قرآن تحت عنوان " مجوس" از آنان در رديف " اهل الکتاب " نام برده است و اين ويژگي را هيچکدام از اقوام اروپايي و آسيايي و افريقايي و شرق دور دارا نمي باشند که دينشان در کتاب آسماني قرآن به رسميت شناخته شود و به ويژه سنت نبوي نيز مطابق نص صريح حديث بر اکرم ( ص ) مسلمين را مکلف کرد مانند اهل کتاب با زرتشتيان ) بري داشتند که کشتند و علاوه بر آن در صحاح سته احدايث زيادي آمده که از مجوس همچون اهل کتاب جزيه مي گرفتند و درمنابع بسيار معتبر همچون سنن سعيد بن منصور و مسند امام احمد بن حنبل و الام شافعي و صحيح بخاري و مسند طيالسي و سنن کبراي بيهقي و اموال ابو عبيد و روض الانف سهيلي و روايات و گزارش هايي آنده مبني بر اهل کتاب بودن " زدتشتيان " و داشتن پيامبري صاحب کتاب ( يعني حضرت زرتشت ) که اين روايات از جهت اينکه در کهن ترين منابع ثبت و ضبط شده بسيار مورد اعتماد بوده و افتخاري براي ايراني محسوب مي شود که آخرين دين الهي به تثبيت و تاييد آنان و پيامبر شان و کتابشان پرداخته باشد. حتي سعيد بن منصور در سنن خود از عبدالرحمان اين عوف ( صحابي مشهور) گواهي آورده که پيامبر اکرم ( ص ) از مجوسيان ناحيه هجر ( شرق عربستان سعودي ) جزيه گرفته است.
در کتب حديث و کتب فقهي و کتب " الاموال " مفصل به مسايل اهل کتاب بودن مجوسيان ( زرتشتيان ) استدلال شده و در مباحث جزيه به آنها تصريح شده است که نياز به عرضه آنها نيست و در مقاله نيز دنبال اين نيستيم که اين موضوع را در روايات اهل سنت آثار فقهي آنان بررسي کنيم، آنچه در مقاله کوتاه مقصود و منظور است عرضه رواياتي است که از سوي شيعه و از قول امامان بزرگوار در تاييد و تثبيت " نوروز " و آداب و اعمال آن آمده است.
در نخستين که زرتشتيان اهل کتابند و حضرت زرتشت بري در رديف هزاران بري الهي بوده، در منابع شيعي نيز روايات و اقوال زياد است و حتي حضرت زرتشت ظهور بر اکرم ( ص) و باقي ماندن شريعت وي تا روز قيامت را نيز پيش بيني کرده است. سيد ابن طاووس ( 589-664 ) که از علماي برجسته اماميه محسوب مي شود و داراي تاليفات کثيري است و به اتفاق اعلام شيعه از با تقواترين انسان هاي دوره خود بوده است و در کتاب الملاحم و الفتن " ( فصل 27 ) از قول ابومعشر مي گويد: جاماسب و زرتشت در هزار سال قبل از بعثت پيغمبر ( ص ) حکم کرده اند که طالع قرآن ( نشان مي دهد ) که شريعت رسول الله ( ص ) تا روز قيامت باقي خواهد بود.
در بين زرتشتيان پيش از اسلام دو عيد بسيار مبارک و مشهور بود يکي عيد نوروز و ديگري مهرگان ( مهرجان ) بدون گمان در اديان اعياد همراه با اعمال مذهبي برگزار مي شده است و چون دين حضرت زرتشت نيز داراي اعيادي مقدس همچون نوروز بوده اند ( مانند دين مقدس اسلام که دو عيد فطر و قربان مهم ترين و برجسته ترين اعياد ديني مسلمانانت محسوب مي شوند ) اعمال و آداب ويژه اي داشته است که در کتابهايي که از پهلوي به پارسي و عربي ترجمه
شده و يا در آداب و مراسم برگزاري اين آيين در نزد زرتشتيان و بقيه ايرانيان مسلمان که به صورت سنتي و شفاهي آن را حفظ کرده اند باقي مانده است، که براي نمونه برخي از آن آداب در نوروزنامه ها و کتاب هايي همچون کتاب التاج " " جاحظ بصري " انژاس يافته است که بعدها برخي از خلفاي عباسي نيز تحت تاثير آثار ايراني به قداست اين جشن توجه داشته ومراسمي را نيز به پاس آن برگزار مي کرده اند و فلسفه و رمز اين که چرا در روايات شيعه اين اندازه به اين عيد توجه شده است ريشه در اعتقادات ديني و باور به " اهل الکتاب " بودن زرتشتيان و دريافت ارزش و اهميت اين عيد ديني بوده که از پيش از اسلام بر جاي مانده است. اگر اين عيد صبغه ديني آن غلبه نداشت ( همچون عيد فطر و عيد قربان ) و قداستي به عنوان يکي از اعياد دين زرتشت مورد توجه نبود هيچگاه اين احاديث با اين صراحت در مورد آن روايت نمي شد، لذا جاي بسي تامل دارد که اين روايات را مورد بررسي قرار داد و حداقل فهرستي از آنها تهيه نمود تا بتوان بعدها به تحليل علمي آنها پرداخت . و اگر حضرت امام صادق( ع ) به يکي از ياران خود فرموده اند: نوروز روزي است که خداوند از بندگانش پيمان گرفت که او را بپرستند و او را شريک و انبازي نگيرند به پيامبران و راهنمايان او بگروند و به پيشوايان دين ايمان بياورند و همان روزي است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزيدن گرفت. زمين در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزي است که کشتي نوح در کوه آرام گرفت. همان روزي است که پيامبر خدا امير المومنين علي ( ع ) را بر دوش گرفت تا بت هاي قريش را در کعبه به زير افکند و بتان را خرد کنند. چنانکه ابراهيم نيز اين کار را کرد.
تمام اين ويژگي ها نشان مي دهد که نوروز محتواي ديني به خصوصي داشته است. اينک جا دارد رواياتي که پيش از علامه مجلسي در کتب معتبر روايي شيعه آمده نقل کينم . همه مي دانند که کتب اربعه شيعه از نظر اعتبار و ارزش همچون صحاح سته نزد اهل سنت است و لذا روايات مندرج در کتب چهار گانه شيعه يعني : کافي شيخ کليني، من لايحضره الفقيه شيخ صدوق، تهذيب الاحکام و الاستبصار شيخ طوسي، از حيث وارد شدن در اين منابع اهميت ويژه دارند و پس از جرح و تعديل آنها مي تواند مصدر فتوا و احکام و باورها باشد . رواياتي که در سه کتاب از کتب چهار گانه حديث شيعه آمده چنين است:
1- با لفظ نوروز يکبار اين روايات آمده است:
اين روايت در تهذيب الاحکام طوسي جلد 6 ( ص 378، سطر 11 ) ثبت و ضبط شده است.
2- با لفظ الءيروز چهار بار روايات زير نقل شده است
فاذا کان يوم المهرجان اوالنيروز... ( الکافي شيخ کليني ، ج 5، ص141، سطر 6 )
يوم المهرجان و النيروز اهدوااليه الشيء( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 13 )
اتي علي بهديه النيروز فقال ما هذا؟( من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص300، سطر 3 )
3- با لفظ " نيروزا " يک بار در روايت منقول است:
4- با لفظ نيروزنا يک بار در روايت منقول است:
نکته قابل توجه در اين است که بيشتر اين روايات در کتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق آمده که روايات اين کتاب نسبت به ساير کتب اربعه از اعتبار وارزش بيشترين برخوردار است به ويژه که شيخ صدوق در آن کتاب بيشتر به روايات فقهي و علمي عنايت داشته است و علاوه بر آن روايات اين با منابع حديث اهل سنت از نظر مضمون و محتوا و حتي الفاظ اشتراک چشمگيري نسبت به ساير کتابهاي حديث شيعه دارد.
اينک در پايان مقاله به روايت مشهور معلي بن خنيس پرداخته و از قول حاج شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان ( فصل 11 ) اعمال عيد توروز را بنابر تعليم امام جعفر صادق ( ع ) به معلي بن خنيس نقل مي کنيم :
1- چون روز نوروز شود غسل کن،
2- و پاکيزه ترين جامه هاي خود را بپوش،
3- و به بهترين بوهاي خوش خود را خوشبو گردان،
4- و در آن روز روزه بدار،
5- پس چون از نماز پيشين و پسين و نافله هاي آن فارغ شوي چهار رکعت نماز بگذار يعني دو رکعت به يک سلام، و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزالناه بخوان، و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه " قل يا ايهاالکافرون " و در رکعت سيم بعد از حمد ده مرتبه سوره " قل خو الله احد " و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه " قل اعوذ برب الفلق " و " قل اعوذ برب الناس " بخوان و بعد از نماز به سجده شکر برو و اين دعا بخوان:
اللهم صل علي محمد و آل محمد آلا وصياء المرضيين و علي جميع انبياءک و رسلک با فضل صلواتک و بارک عليهم با فضل برکاتک و صل علي ارواحهم و اجسادهم، اللهم بارک علي محمد و آل محمد و بارک لنا في يومنا هذاالذي فضلته و کرمته و شرفته و عظمت خطره ، اللهم بارک لي فيما انعمت به علي حتي لا اشکر احدا
غيرک و وسع علي في رزقي يا ذاالجلال و الا کرام، اللهم ما غاب عني فلا يعيبن عني عونک و حفظک و ما فقدت من شي فلاتفقد ني عونک عليه حتي لا اتکلف ما لا احتاج اليه يا ذا الجلال و الا کرام :
بار خداي بر محمد و آل محمد اوصياء پسنديده رحمت فرست و هم بر همه پيامبران و فرستادگانت به بهترين رحمت هايت و برکت ده برايشان به بهترين برکاتت و بر جسم و جانشان رحمت فرست، بارخدايا برمحمد و آل محمد برکت ده و به ما در اين روزي که بر تريش دادي و گراميش نمودي و شرافت و بزرگيش بخشيدي برکت ده، بار خدايا مرا در آنچه بر من انعام کردي برکت ببخش تا به غير از تو ديگري را سپاس نکنم و در روزيم گشايش و وسعت ده اي صاحب جلال و بزرگواري، بار خدايا هر چه از من نهان باشد. پس کمک و نگهداري تو از من نهان مباد و هر چيز را گم کنم پس مبادا گمم کني ياريت را تا به رنج و زحمت نيفتم براي آنچه محتاج آن نيستم اي صاحب جلالت و بزرگواري سپس حاج شيخ عباس قمي مي نويسد: چون چنين کني گناهان پنجاه ساله تو آمرزيده شود و بسيار بگو يا ذالجلال و الاکرام .
ب: در کتاب التاج جا حظ بصري
جاحظ ابو عثمان عمر و بن بحرين محبوب کناني در فاصله سال هاي بين 150 تا 160 ق در بصره متولد شد و مرگش را در 255 ق نوشته اند. تولد وي مصادف با اوايل جلوس مهدي عباسي بوده و دوران کودکي و نوجواني و بلوغ عقلي و فکري و پرورش علمي و ادبيش را همزمان با خلافت مهدي ( 158 - 169 ) هادي ( 169 - 170 ) هارون الرشيد ( 17093) امين ( 193-298 ) گذرانده است. در اين دوران، خلافت عباسيان تحکيم مي يابد و عناصر نژادي مختلف از مسلمانان اين امکان را به دست مي آورند که شخصيت خود بنمايانند و نقش هاي برجسته در سياست، جنگ ، دانش و مديريت ايفا نمايند. در اين دوران شاهد رشد و توسعه شهر نشيني، فرهنگي ، سياسي هستيم . عوامل گوناگوني در اين تحول بخشيدن فرهنگ جديد موثر افتاد که از جمله يکي اختلاط فرهنگ هاي گوناگون وتعاطي و تقابل افکار و ايجاد وسعت انديشگي و تموج فکري در انديشمندان، دو ديگر پيدايش و مطرح شدن مضامين و موضوعات نوين زندگي شهري در شعر ونثر، سه ديگر ارتقاي شيوه تاليف و تصنيف بر اثر آشنايي مسلمانان با آثار
ترجمه
جاحظ در حدود 360 تاليف از خود باقي گذاشته که سبط ابن جوزي تقريبا" تمام آنها را در بغداد در آرامگاه امام ابوحنيفه نعمان ديده است. از آثاري که جاحظ در آن به انژاس فرهنگ و آداب ايرانيان پرداخته " کتاب التاج " يا " کتاب التاج في اخلاق الملوک " است. اين کتاب به " اخلاق الملوک " نيز شهرت دارد. جاحظ کتاب را در دوران و روزگاري که بغداد مرکز خلافت و دارالسلام و قبه الاسلام بود تاليف نمود. برخي در انتساب اين کتاب به جاحظ ترديد کرده اند همچنان که رشر(Rescher) و ريختر ( Richter) و سندوبي نظر داده اند: ( آن کتاب به غلط به جاحظ بسته شد، و در واقع اثر يکي از معاصران جاحظ است که به فتح بن خاقان ولي نعمت جاحظ تقديم کرده و از نظر سبک نوشتار و انديشگي باکار جاحظ سازگاري ندارد"
اينک ما در صدد اثبات اين کتاب به جاحظ و رد اين نظريات نيستيم زيرا در خود کتاب با کمال و وضوح ثابت مي کند که تاليف جاحظ است و دهها دليل بر اين امر گواهي مي دهند.
جاحظ بصري قسمت مهمي از قوانين و نظامات و روسم خلافت عباسي را که با آن معاصر بود و خود در آنها تحقيق و رسيدگي کرده و يا در آن دوره که مي زيسته متعارف و معمول بوده است، در اين کتاب ذکر کرده است. اين کتاب را جاحظ آيينه اي قرار داده که مجالس و منظره ها و جشن هاي رسمي و باورهاي عمومي خلفا وشاهان و بزرگان در آن با کمال و وضوح نمايان است. علاوه بر اين ، در اين کتاب بسياري از روش ها و عادات شاهانه و تزيينات و اوضاع سياسي گنجانيده شده که پس از شروع دوران حکمفرمايي اسلام و مسلم شدن و قدرت سياسي و ديني براي مسلمين، اعراب قسمتي از آنها را از ايرانيان اقتباس کرده اند. ما به وسيله اين کتاب مي توانيم به اندازه تاثير مهمي که تمدن ايراني در دوره عباسيان در تمدن دوره اسلامي داشته است پي ببريم. اين تاثير به حدي بوده که خود جاحظ در اين کتاب بيشتر اوقات مقصود و روش خود را فراموش کرده و به شرح بعضي از عادات ايرانيان و رسوم و آيين هاي پيشين آنها پرداخته و به طوري از آنها ياد کرده که گويي در آن دوران معمول و متداول بوده در صورتي که برخي از آنها رسوم و عاداتي بودند که ممکن نبوده تحت حکم اسلام در آيند و يا با آن موافقت داشته باشند. عبارات ومطالب اين کتاب به ما مي فهماند بر اينکه جاحظ از بعضي کتابهاي فارسي که در اين موضوع تدوين شده بود استفاده کرده، علاوه بر اين مشاهده مي شود غالبا" بنابر اقتضاء مطلب و استمرار آن در هنگام نقل و استفاده از آن کتب به ذکر بعضي از رسوم و عادات و آيينها از ايرانيان پرداخته است، به همين جهت ظن قوي مي رود که مولف از کتابهاي پهلوي و فارسي ( ايراني ) که در ايام ابوجعفر منصور و خلفاي بني مروان که پيش از او بوده اند و خلفاي هاشمي که پس از او به نام انوشيروان تاليف شده و به وسيله اين مقفع
ترجمه
اما نوروز در کتاب التاج که موضوع مقاله است، جاحظ در دنباله بحث " روش پادشاهان ساساني در دادن جايزه و مقرري بابي را تحت عنوان " هداياي نوروز و مهرگان باز کرده و به تفصيل از آن سخن رانده است. جاحظ در شرح و معرفي دو جشن مهرگان و نوروز و آداب و رسوم مربوط بدان از جمله هديه دادن شاهان و هديه گرفتن شاهان اينگونه مي نگارد : " يکي از حقوق پادشاه اين است که نوروز و مهرگان هدايايي تقديمش شود، و علت اين است که دو فصل سال هستند.
مهرگان عبارت از فراز رسيدن فصل زمستان و سرما است، و نوروز نشانه فرارسيدن فصل گرما است، اما در نوروز مزايايي است که در مهرگان نيست. از جمله فرا رسيدن سال نو و آغاز موسم باج و خراج و کاشتن و عوض کردن عاملان و متصديان و سکه زدن درم و دينار و پاک کردن آتشکده ها و آبريزان و قرباني نمودن و آبادي و عمارت و غيره است. پس برتري نوروز و بر مهرگان همين مزايا مي باشد. و در چنين مواقعي از حقوق پادشاه اين است که خاصان و افراد خاندان شاه هدايايي تقديم کنند.
جاحظ پس از اين مقدمه به نحوه هديه دادن طبقات گوناگون جامعه به شاه مي پردازد و مي نويسد: " رسم و آيين ايرانيان اين بود که هر کس آنچه را دوست دارد به شاه هديه کند. مثلا" اگر از طبقه عالي کشور و دربار باشد و مشک را دوست بدارد بايد هديه او به شاه جز مشک چيز ديگري نباشد، و اگر عنبر را دوست داشته باشد بايد همان را هديه کند، و اگر به جامه و لباس توجه داشته باشد هديه اش بايد جامه و پارچه باشد. و اگر از دليران و جنگجويان و سوارکاران باشد، عادت و رسم اين است که اسبي يا نيزه اي يا شمشيري هديه کند، و اگر ازتيراندازان باشد رسم آن بود که تيره هديه بفرستد و اگر توانگر و مالدار باشد رسم چنانست که زر و سيم پيشکش نمايد، و اگر از عاملان و متصديان باشد و ماليات يا خراج مانده اي از سال پيش بر او باشد بايد ماليات گرد آورد و در کيسه هاي ابريشم بافته چين گذارد و با نوارهاي سيمين و نخ هاي ابريشمين ببندد و با عنبر آنها را مهر کنند و سپس به درگاه شاه فرستد.
و هر کس از عاملان و متصديان که مايل بودند از پس انداز خود و يا باقيمانده از حق العمل خود پيشکشي دهد و امانت و درستکاري خود را نمايان سازد چنين مي کردند.
اما شاعران شعر، خطيبان خطبه هديه مي کردند، و نديمان تحفه يا چيز طرفه زيبا و کميابي و يا نوبري هديه مي نمودند
اما بر زنان و بردگيان و کنيزکان خاص شاه لازم است هر چه را عزيز و گرامي مي دارند و به چيزهاي ديگر ترجيح مي دهند يعني همان طور که دوباره مردان گفته شد، به شاه هديه کنند، و بر هر يک از زنان و همسران شاه لازم است که اگر کنيزکي داشته باشد بداند که شاه او را دوست دارد و از ديدارش خرسند مي شود بايد او را با بهترين وضع و آرايش هديه کند، پس اگر يکي از همسران شاه چنين کند، بر شاه حق دارد که بر سايز زنان او را برتر دارد وبر قرب و منزلتش بيفزايد و بداند که آن زن شاه را بر خود ترجيح داده و مقدم داشته و به او هديه اي نموده که دادنش براي او فداکاري بوده و چيزي را مخصوص او گردانيده که کمتر زني مي تواند اقدام به آن کند و چنين هديه اي تقديم نمايد.
و از حقوق خواص و ملازمان اين است که هداياي آنها بر شاه عرضه شود و به طور عادلانه ارزيابي شود. هرگاه هديه ده هزار ( ارزش داشته باشد در ديوان خواص ثبت مي شود، و هرگاه صاحب آن هديه از کساني باشد که طالب فزوني و سود باشد، و بر اثر پيش آمدي گرفتار مصيبتي شود، و يا بخواهد عمارتي بسازد و يا براي مهمانان خواني بگسترده و يا سور عروسي داشته باشد که پسر خود را داماد کند و يا به دختر خود جهيزي دهد و روانه خانه شوي کند،و به هر حال نيازي به مساعدت داشته باشد، در اين صورت به آنچه در ديوان دارد مي نگريستند ، و شخصي را برگماشته بودند که متصدي اينگونه کارها بود و به آنهارسيدگي مي نمود. پس به هديه آن شخص رسيدگي مي کرد و هرگاه ارزش آن به ده هزار مي رسيد دو برابر بهاي آن را به او مي دادند تا در نيازي که دارد به کار برد.
و اگر آن شخص از کساني باشد که تير يا درم يا سيب يا ترنجي هديه کرده اند، به هر حال براي آن هديه شده است که در ديوان ثبت شود و اگر گزندي يا پيش آمدي برايش بشود بايد به شاه اطلاع دهند، و بر شاه است که به او کمک نمايد، خصوصا" اگر از سوارکاران و ملازمان و هم صحبتان شاه باشد، پس چون به شاه اطلاع داده مي شد که آن مرد در ديوان تيري يا درمي يا ترنجي يا سيبي دارد، شاه دستور مي داد سيبي يا ترنجي برگيرند و آن را با نظم و ترتيب از دينار زر آکنده نمايند و براي آن شخص بفرستند، اما رفتار آنها نسبت به کسي که تيري هديه کرده بود اين بود که تير را از خزانه بيرون مي آوردند و در حالي که نام آن شخص بر آن نوشته شده بود در جايي نصب مي نمودند و در برابر آن از جامه هاي خاص شاهي و ساير جامه ها به قدري مي نهادند که با ارتفاع تير برابر شود، و چون برابر مي شد صاحب تير را مي خواستند و آن جامه ها را به او مي دادند ( تا هر طور که خواهد در حوايج خود به کار برد ) .
و هر گاه کسي در نوروز و مهرگان هديه اي حقير يا گرانبها کم يا زيادتقديم کرده باشد و آنگاه در هنگام گرفتاري و پيش آمدي به او صله يا انعامي از طرف شاه داده نشده باشد بر او لازم است که به ديوان شاهي برود و خود را يادآوري کند، و بر او است که احياء سنن و عادات و پيروي از قوانين غفلت نور زد، مگر اينکه غفلت او بر اثر پيش آمد يا مانعي باشد اما اگر از روي عمد يعني دانسته غفلت کند و از يادآوري خودداري نمايد، پس آيين کشور داري به شاه حق مي دهد که او را شش ماه از مواجب و مقرري محروم سازد، و اگر آن شخص دشمني داشته باشد مقرري او را به دشمنش بدهد، زيرا رفتاري کرده است که براي مقام شاهي ناپسند و موجب خفت و خواري کشور بوده است. جاحظ سپس از تقسيم " جامه و پيراهن " در ايام نوروز سخن مي گويد و مي نويسد : " اردشير پسر بابک بهرام گور و انوشيروان فرمان مي دادند که در نوروز و مهرگان آنچه در خزانه جامه و پيراهن بود در آورند و بر ملازمان و خواص شاه و بعد از آنها بر ملازمان و نزديکان آن گروه، سپس بر ساير طبقات مردم بر حسب مرتبه و مقام و درجه و اهميت قسمت کنند، اين پادشاهان مي گفتند، شاه در زمستان از جامه هاي تابستاني و همچنين در تابستان از جامه هاي زمستاني بي نياز است، و از خوي و عادت پادشاهان نيست و به آنها نمي سزد که جامه هاي خود را در خزانه پنهان دارند، و در اين روش و کردار خود را با افراد ملت مساوي کنند. پس عادتشان بر اين بود که در مهرگان جامه هاي نو از خز و جامههاي با نگار و ملحم مي پوشيدند و مي فرمودند تا جامه هاي تابستاني آن طور که گفته شد به مردم داده شود. و چون عيد نوروز فرامي رسيد جامه هاي سبک و نازک بر تن مي کردند و دستور مي دادند تا جامه هاي زمستاني قسمت شود.
جاحظ در پايان اين مبحث مي افزايد: " پس از آنها اردشير و بهرام و انوشيروان کسي را نمي شناسيم که از آنها پيروي کرده باشد، جز عبدالله بن طاهر که من از محمد بن حسن بن مصعب شنيدم که گفت : عبدالله در نوروز و مهرگان چنان مي کرد و هر چه جامه در خزانه داشت مي بخشيد ويک جامه به جاي نمي گذاشت، و اين صفت از مهمترين صفات فضايلي است که از او براي ما حکايت شده است.
جاحظ پس از آن گاه از بار عام شاهان ايراني در عيد نوروز سخن گفته و مي گويد : " ازعادات و اخلاق پادشاه يکي اين است که يک روز در مهرگان و يک روز در نوروز بار عام دهد، و در اين دو روز هيچکش را از خرد و بزرگ و دانا و نادان و پست و شريف از بار يافتن باز ندارد. و عادت هر يک از پادشاهان بر اين بود که چند روز پيش از بار عام فرمان مي داد تا مناديان و جارچيان مردم را آگاه سازند و براي آن روز آماده شوند، پس هر کس عرضي داشت آماده مي شد، يکي نامه خود را آماده مي نمود و يکي دليل و برهان بر مظلوميت خود را تهيه مي کرد و آن ديگري چون آگاه مي شد که طرف دعوي به شاه شکايت خواهد برد با او به کنار مي آمد و آشتي مي کرد . پس در آن روز شاه موبد را فرمان مي داد که مردان مورد اعتمادي از همراهان خود را مامور کند که بر در سراي شاهي که براي ورود افراد ملت باز است بايستند، تا هيچکس از بار يافتن به حضور شاه باز داشته نشود، و منادي از طرف شاه بانگ مي زند : " هر کس شخصي را از تظلم به شاه باز دارد نسبت به خدا و آيين کشور و رسم پادشاهي نافرماني کرده و هر کس نسبت به خدا نافرماني کند، خدا و شاه دشمن اويند و با او در جنگ مي باشند.
جاحظ پس از آن در خصوص " دادخواهي از شاه به داوران " در روز نوروز را اين گونه تشريح مي کند: " پس به مردم اجازه بار يافتن داده مي شود و نامه ها و داد خواست هاي آنها گرفته مي شود و به آنها رسيدگي مي شود و اگر در ميان آنها تظلمي از خود شاه شد باشد نخست از او شروع مي کنند و آن قضيه را بر هر مظلمه اي مقدم مي دارند، و در آن وقت شاه موبدان موبد و دبيربد و هيربد را حاضر مي ساخت آن گاه منادي بانگ مي داد: هر کس از شاه دادخواست داده و بر او ادعاءي دارد به يک سو شود و چون آنها يک سو شدند شاه با مدعيان خود بر مي خاست و در برابر موبد به زانو مي نشست و به او مي گفت : " اي موبد هيچ گناهي به درگاه خداوند بزرگتر از گناه پادشاهان نيست، زيرا خداوند آن را بر رعيت چيره کرده تا ستم را از آنها دور کنند و مرزهاي کشور و خاک آن را از تعدي نگاهدارند و دست اندازي به اموال و ناموس را براندازند. پس اگر پادشاهان، ستمگري و دست درازي کنند، ديگران که پي آنها هستند حق دارند آتشکده ها را ويران کنند و کفن مردگان را از گورها بربايند و اين وضع که اکنون من در برابر تو دارم و مانند برده وبنده خواري هستم مانند همان مجلسي است که تو هرگاه شاه را برتر و مقدم داري خداوند ترا شکنجه و عقوبت فرمايد.
آن گاه موبد به او مي گفت: هر گاه خداوند خوشبختي بندگان خود را طالب باشد بهترين مخلوق روي زمين را بر آنها مي گمارد، و چون بخواهد که مردم بدانند آن پادشاه چه قدرو منزلتي نزد ذات پروردگاري دارد همين سخنان را که بر زبان شاه جاري شد بر زبان او جاري فرمايد.
سپس از روي حق و داد به دعوي او و خصم رسيدگي مي کرد و اگر بر شاه حقي ثابت مي شد او را به دادن آن ملزم مي ساخت و اگر ثابت نمي شد مدعي را که دروغ گفته بود به زندان مي انداخت و او را به سختي مجازات مي نمود و منادي مي کرد که ادعاي باطل کرده و اين سزاي کسي است که بدان شاه سر شکستگي کشور را بخواهد .
بعد از اين دادرسي و دادخواهي به گفته جاحظ : " و چون شاه از دادرسي نسبت به خود فارغ مي شد بر مي خاست و سپاس و ستايش خداوند را به جاي مي آورد و سپس تاج را بر سر مي نهاد و بر تخت مي نشست، و روي به خويشان و فرزندان و افراد خاندان خود و خواص و مقربان مي کرد و مي گفت: من براي اين از خود شروع کردم وحق ديگران را دادم تا هيچ کس طمع در حق کسي نکند، پس هر کس از شما را حقي بر گردن باشد بايد خصم خود را با سازش يا هر راهي که بداند و نيرومندترين آنها ضعيف تر و ناتوانتر بود. مردم از دوران اردشير پسر بابک تا هنگام پادشاهي يزدگرد بزهکار بر همين روش بودند، پس چون او بر اورنگ شاهي نشست آيين خاندان ساساني را تغيير داد و در کشور تباهکاري نمود و به رعايا ستم کرد و فساد و زورگويي را رواج داد گفت: رعايا حق ندارند کهاز شاه تاوان بخواهند، و بازاري ها را آن حق نيست که از پادشاهان تظلم کنند، و هيچ پستي را حق نيست که با مردم پايه و عظيم در حق يا باطل برابري کند.
اين گزارشي بود که جاحظ در خصوص نوروز و اتفاقاتي که در اين روز رخ مي دهد صادقانه در کتابش ثبت و ضبط کرده که بسيار با ارزش و با اهميت مي باشد و ما اصل آن را نقل و به خوانندگان اراءه نموديم. درباره گزارش اخير جاحظ راجع به نحوه " دادخواهي از شاه" در سياست نامه خواجه نظام الملک هم مطلبي به همين مضمون آمده است و بسيار شبيه نوشته جاحظ مي باشد و چون تاريخ تدوين سياست نامه موخر از زمان جاحظ و کتاب التاج وي است احتمال دارد خواجه نظري به " التاج " داشته يا منبع هر دو کتاب يکي بوده و براي مزيد اطلاع گزارش سياست نامه را نيز نقل مي کنيم :
دادرسي پادشاهان عجم: چنين گويند که رسم ملکان عالم عجم چنان بوده است که روز مهرگان و روز نوروز پادشاه مر عامه را بار دادي، و هيچ کس را باز داشت نبودي: و پيش به چند روز، منادي فرمودي که بسازيد فلان روز را ، تا هر کسي شغل خويش بساختي و قصه خويش بنوشي و حجت به دست آوردي، و خصمان کار خويش را بساختند و چون آن روز بودي، منادي ملک از بيرون در بايستادي و بانگ کردي
اگر کسي مر کسي را باز دارد از حاجت بر داشتن دادخواهي در اين روز، ملک از خون او بيزار است. پس ملک قصه هاي مردمان بستدي و همه پيش بنهادي و يک يک مي نگريدي. اگر انجا قصه اي بودي که از ملک بناليده بودي، موبد را بر دست راست نشانده بودي و موبد موبدان قاضي القضاه باشد به زبان ايشان پس ملک برخاستي و از تخت به زير آمدي و پيش موبد به دو زانو بنشستي گفتي : نخست از همه داوري ها، داد اين مرد از من بده و هيچ ميل و محابا مکن" . آن گاه، منادي فرمودي کردن که " هر که را با ملک خصومتي هست، همه به يک سو بايستند تا نخست کار شما بگزارد. پس ملک موبد را گفتي" هيچ گناهي نيست نزديک ايزد، تعالي، بزرگتر از گناه پادشاهان،و حق گزاردن پادشاهان نعمت ايزد، تعالي ، را نگاهداشتن رعيت است داد و ايشان دادن ودست ستمکاران از ايشان کوتاه کردن، پس چون ملک بيدادگر باشد، لشکر همه بيدادگر شوند و خداي را و بس روزگار بر نيايد که جهان ويران شود و ايشان به سبب شومي گناهان همه کشته شوندو ملک از خاندان تحويل کند . اکنون اي موبد، خداي را بين، و نگر تا مرا بر خويشتن نگزيني، زيرا هر چه ايزد تعالي فردا از من پرسد، از تو پرسم و اندر گردن تو کنم پس موبد بنگريستي: اگر ميان وي و ميان خصم وي حقي درست شدي، داد آن کس به تمامي بدادي و اگر کسي بر ملک باطل دعوي کردي و حجتي نداشتي، عقوبتي بزرگ فرمودي و منادي فرمودي کردن که " اين سزاي آن کس است که بر ملک و مملکت وي عيب جويد و اين دليري کند . چون ملک از داوري بپرداختي باز بر تخت آمدي و تاج بر سر نهادي، و روي سوي بزرگان و کسان خود کردي و گفتي من آغاز از خويشتن بدان کردم، تا شما را طمع بريده شود از ستم کردن بر کسي، اکنون هر که از شما خصمي دارد خشنود کنيد و هر که به وي نزديکتر بودي، آن روز روز نوروز دورتر بودي و هر که قويتر، ضعيفتر بودي، از وقت اردشير تا به روزگار يزدگرد بزه گر، هم بر اين جمله بودند. يزدگرد روش هاي پدران را بگردانيد، و اندر جهان بيداد کردن آيين آورد: و سنت هاي بد نهاد، و مردمان در رنج افتادند به او نفرين و دعاي بد متواتر شد .
به هر روي گزارش خواجه طوسي با جاحظ بصري بسيار شبيه و همانند بود. از اينها که بگذريم. هنر تصوير گري جاحظ در انتقال فرهنگ و ادب و تمدن پيش از اسلام ايران بسيار جالب و حانز اهميت است به ويژه که در آداب حکومت و مملکت و کشور داري مايه تاسي برخي از خلفاي دوره اسلامي نيز بوده است. پيداست که براي بازنگري و باز خواني تمدن ديرينه ايران زمين راهي جز شناسايي و رگه هاي اين فرهنگ ( در گذشته تاريخي ) در فرهنگ هاي همجوار به خصوص فرهنگ و تمدن عرب پس از اسلام نخواهد بود. اميد است اين مقاله توانسته باشد گوشه اي از اداب وارزش نوروز را در يکي از کهن ترين متون دوره اسلامي نمايانده باشد.
پانوشت ها :
1- الملاحم و الفتن، سيد طاووس،
ترجمه
محمد جواد نجفي، ص 197
2- جهت تفصيل اسناد اين روايات به کتاب و ثايق تاليف پروفسور دکتر محمد حميد الله، مهدوي دامغاني، ص 376-374 مراجعه شود.
3- کليات مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، ص 605-604، چاپ محمد حسن علمي ، 1345 ش
4- همان، ص 605
5- زندگي و آثار جاح1 عليرضا ذکاوتي قراگوزلو، ( تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي 1367)، ص11
6- همان ص15
7- الجاح1 حياته و آثار طه الحاجري ( چاپ دوم ، دارالمعارف مصر) ص 100
8- تاج ابوعثمان جاح1
ترجمه
محمد علي خليلي، ص 11 ( چاپ کتابخانه ابن سينا، تهران 1343 ش)
9- همان ص 200-206
10- همان ص201
11- همان ص 202
12- همان ص 202-204
13- جامه هايي را ملحم مي گفتند که تارشان از نخ و پودشان از ابريشم بافته شده بود.
14- تاج ابوعثمان جاح1
ترجمه
ص 204
15- محمد بن حسن بن مصعب از خاندان طاهري است و او همان کسي است که از طرف طاهر ذواليمينين سرامين خليفه عباسي را براي مامون به خراسان برد، پس نبايد جد او مصعب را با مصعب زبيري اشتباه کرد
16- تاج ابوعثمان جاحظ
ترجمه
ص 204
17- همان ص 216
18- همان ص216-219
19- همان ص 220-222
20- سياستنامه ( سيرالملوک) تصحيح دکتر جعفر شعار ، ص 60-62 تصحيح عباس اقبال، ص 49-50
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}