نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی




 
پروردگاری که سراسر جهان امکان را آفرید، نشانه‌ی جمال خویش را در پهنه‌ی آفرینش ارائه داد که هم به خلقت فراگیر اشاره کرد «اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ» (1)، و هم به زیبائی گسترده‌ی جهان امکان «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (2)، ولی درباره‌ی خصوص انسان که می‌تواند کون جامع شود، عنایت خاصی مبذول داشت که در آفرینش وی، هر دو دست جمال و جلال خود را بدر آورد و او را مظهر همه‌ی اسماء جمالیه و جلالیه قرار داد، و با رمز گویای «خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» (3) وی را به جمع بین تنزیه محض و تشبیه صرف دعوت نمود که با آفریدن موجودی اینچنین در مقال خویش یادآور شد که «تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (4).
بنابراین برای پرورش او بهترین علم و برجسته‌ترین مکتب لازم است. لذا وی را با کریمه‌ی «فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (5) به جستجوی بهترین سخن تشویق کرد. سپس بهترین سخن را کلام سخنوری دانست که در عقیده و خلق و عمل موحد باشد «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (6).
سخنی که به خداوند دعوت نکند، یا سخنور آن معتقد به گفتارش نباشد و رفتار و منطقش موافق با دعوتش نباشد، شایسته‌ی پیروی نیست، چون از حسن فاعلی تهی است، گرچه صورتی از حسن فعلی دارد. و سخن اگر از جان موحد مایه نگیرد در دل شنونده پایه پیدا نمی‌کند، و قهراً با جمال ویژه‌ی انسانی سازگار نبوده و رخت برمی‌بندد.
آنگاه به بهترین سخن یعنی قرآن کریم اشاره کرد که «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ» (7) چه اینکه به برجسته‌ترین سخنور یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخت و او را به جهانیان معرفی کرد، «أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی» (8) و حضرتش را نه تنها به عنوان مسلمان راستین شناساند، بلکه به عنوان اولین مسلمان جهان امکان معرفی کرد که درباره‌ی هیچ دعوت کننده‌ای چنین تعبیر نشده است «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُكِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لاَ شَرِیكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» (9) «وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» (10) و منظور از اولین، همان تقدم وجودی آن حضرت در جهان آفرینش در سبقت مقام توحیدی و در نتیجه سبق ظهور ولایت ولی می‌باشد که علی‌بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: «صدقته و آدم بین الروح و الجسد» (11).
و اگر بهترین سخن که خصوصیت‌های آن و خصائص گوینده آن در زبان وحی الهی به خوبی تبیین شد، پیروی شود، انسان، حکیمی فرزانه می‌شود، و از هدایت تکوینی مخصوص سهمی می‌برد که ثمره‌ی آن پیمودن راه سلامت و رسیدن به مقصدی است که از گزند اندوه و هراس درون و آسیب بیرون مصون است «قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (12) و نیز درمان هرگونه دردهای فکری و الحادهای مادی و تردیدهای اعتقادی و همچنین دردهای اخلاقی خواهد بود «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ» (13).
و چون گفتار الهی بهترین سخن‌ها است رهنمود آن نیز محکم‌ترین رهبری‌ها است «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» (14).
و از آن جهت که وحی خداوندی، هم از لحاظ مبدأ فاعلی حق است و هم از لحاظ مبدأ قابلی همراه با حقیقت، و هم از لحاظ علل وسطیه که پیک امین می‌باشند دور از حق نخواهد بود، لذا در تمام اطوار وجودی خود حق محور بوده و باطل را به حرم امن او راه نیست «وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ» (15)، «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ» (16).
و چون، هم حکمت نظری را دربر دارد و هم حکمت عملی را به خوبی جامع است، به عنوان ایحاء حکمت معرفی شده است که «ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (17).
و چون به منظور هدایت جهانیان نازل شده، تنها به زبان گروه خاصی سخن نمی‌گوید، بلکه با لسان مشترک همه انسان‌ها، که همان طبان فطرت است سخن می‌گوید «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (18) و از این جهت معارف والا را با تمثیل تنزل می‌دهد که همگان بهره‌مند گردند «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُون» (19) و نکته‌ای که در کلمه‌ی «غَیْرَ ذِی عِوَجٍ» نهفته است آنست که قرآن کریم نه تنها اعوجاجی ندارد، بلکه هرگز انحراف‌پذیر نبوده و هرگونه کجی و ناراستی از حریم او به دور است همانند تعبیر «غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» که درباره‌ی سرزمین مکه شده است.
باری، و چون معلم حقیقی این کتاب، خداوند رحمان است «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (20) و رحمت او همراه با پرهیز از تباهی است، و قلب گناهکار از رحمت خداوندی دور است، و توان فهم معارف قرآن را که همان رحمت خاصه می‌باشد، ندارد، در وحی الهی به هر دو نکته؛ که تقوای قلبی، شرط یافتن معانی قرآن است، و انحراف فکری، مانع دریافت آن می‌باشد اشاره شد، که «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً» (21)، «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُكُمُ اللّهُ» (22)، «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (23).
و چون مطالب قرآن کریم با برهان همراه است وزین می‌باشد و چون با فطرت هماهنگ است آسان خواهد بود بنابراین نه تهی مغز و خفیف است، و نه بر فطرت تحمیل و دشوار لذا به هر دو نکته اشاره شد که «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلًا ثَقِیلًا» (24)، «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» (25).
و چون تنزل قرآن به صورت تجلی است نه تجافی، لذا در عین حال که نازل شد و در دست همگان قرار گرفت، اصل او در نزد متکلم آن، یعنی خداوند سبحان به همان وجود بسیط و تجرد کامل، موجود است که آن مرحله‌ی اصلی به منزله‌ی «أُمُّ الْكِتَابِ» بوده و این مرحله‌ی فرعی به آن اصل است، مرتبط و متکی است. و همگان را به آن مقام محجوب راه نیست. زیرا «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (26).
و رسول گرامی همانطوری که در مرحله‌ی تنزل، ظرف وجود قرآن نازل است در مقام مکنون نیز او را ملاقات کرده و به لقاء آن نائل آمده است «وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِیمٍ عَلِیمٍ» (27) لذا وجود مبارک آن حضرت، در عالم عقل، قرآن معقول، و در عالم مثال، قرآن ممثل است و در مرحله‌ی طبیعت قرآن ناطق، و همینطور اهل بیت آن حضرت (علیهم السلام) که نور واحد می‌باشند، و همه‌ی آنها چون امیرالمؤمنین (علیه السلام) به منزله‌ی جان رسول خدا هستند.
و چون وحی الهی با میزان حق و عقل همراه است، خردمندان که از آن میزان سهمی دارند به حقیقت قرآن پی برده و جاهلان، آن را اسطوره می‌پندارند «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (28).
و چون تمام آیات قرآن کریم، هماهنگ و متحدند، و هر کدام به دیگری گرایش داشته و زمینه ظهور آن را فراهم می‌نماید، لذا متشابه و مثانی بوده و در اثر انثناء و انعطاف مخصوصی که بین آنها یافت می‌شود هیچکدام را جدای از مجموع، نمی‌توان مورد تحقیق قرار داد «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ».
و به منظور آشنائی به بلندای قرآن کریم، تمثیلی در سطح متوسط بیان شد که اگر بر کوه نازل شود، کوه توان حمل آن را نداشته و از هراس خداوندی که، گوینده‌ی این کلام آسمانی است متلاشی می‌شود «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» (29) اگرچه قرآن را مقامی است مکنون، که نه تنها کوه توان تحمل آن را ندارد، بلکه آسمان‌ها و زمین و تمام سلسله‌ی افراشته‌ی جبال نیز از حمل آن ناتوانند، «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (30) و روزی که حقیقت قرآن ظهور کند، بساط گسترده‌ی سماوات برچیده خواهد شد، و مجموعه‌ی نظام موجود، به نظام دیگری تبدیل می‌شود. زیرا به تعبیر قرآن ناطق امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ قرآن دریایی است که به قعر آن نمی‌توان رسید «وَبَحْراً لاَ یُدْرَکُ قَعْرُهُ» (31).
و چون مبدأ تنزل قرآن، خداوند اکرم است، مجاری تجلی آن نیز، کرامت بوده و ره‌آورد آن نیز، پرورش کریمان است. زیرا مبدأ آغازین آن را چنین بیان فرمود که: «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» (32) و درباره‌ی علل وسطیه و مجاری تجلی آن چنین بیان فرمود: «فِی صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ كِرَامٍ بَرَرَةٍ» (33)، «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِیمٍ» (34) قهراً پرورش‌یافتگان او انسان‌های کریم خواهند بود.
و چون کلامی است قاطع هرگونه شبهه و شک، و سخنی است جد و منزه از مزاح و طنز و مانند آن، چنین فرمود: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ» (35).
و از آن جهت که در برابر هر مکتبی ایستادگی کامل داشته، و پیروان راستین خود را از هر اعوجاجی نجات می‌دهد، و انسان‌ها را به قیام به قسط فرا می‌خواند، قیم جوامع بشری می‌باشد «رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ یَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً فِیهَا كُتُبٌ قَیِّمَةٌ» (36).
و از آن حیث که مظهر جمال حق است و عالم با عمل را یارای مشاهده‌ی متکلم آن به چشم جان بوده، و توان دیدار قلبی را به او می‌بخشد، گرچه ناآگاهان یا عالمان بی‌عمل را از آن شهود بهره‌ای نخواهد بود، تجلی گاه خداوند شمرده شد. چنانکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» (37) و همچنین امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لایبصرون» (38).
و چون نزول قرآن به نحو تجلی است نه تجافی در عین حالیکه مرتبه نازله‌ی او در دسترس انسان‌ها است، مرتبه‌ی عالیه‌ی آن در نزد خداوند سبحان می‌باشد، و پیوند بین مراتب نیز ناگسستنی است و هرکس مرتبه‌ای از آن را فراگرفت می‌تواند آن را نردبان مرتبه‌ی بالاتر قرار دهد.

لذا هم به نکته‌ی اول که مراتب قرآن به هم ارتباط دارند اشاره شد: «انی تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الاخر کتاب الله تبارک و تعالی حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی» (39) زیرا طنابی که از آسمان غیب، به زمین شهادت آویزان و ممتد باشد حتماً بین مراتب آن، پیوند زوال‌ناپذیر است، و هم به نکته‌ی دوم که هر مرتبه برای گروه خاصی است و همگان را به همه‌ی معارف آن راه نیست اشاره شد. زیرا از حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) و همچنین از حضرت امام صادق (علیه السلام) رسیده است که: «کتاب الله عزوجل علی أربعة اشیاء علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء» (40) و هر انسانی به مقدار تحملش بار امانت قرآن را حمل می‌نماید، و عترت طاهره که عدل دائمی قرآن کریم می‌باشند هر کس را به مقدار توان علمی او تعلیم می‌دادند.

وقتی تفسیر «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» (41) از امام صادق (علیه السلام) پرسیده شد، حضرت، برای عبدالله‌بن سنان طوری معنی کرد، و برای ذریح محاربی طور دیگر، سپس سر این تفاوت از امام ششم (علیه السلام) سؤال شد. حضرت فرمود: هر دو راست است ولی «و من یحتمل ما یحتمل ذریح» (42) یعنی چه کسی چون ذریح، تحمل اسرار قرآن را دارد. بنابراین برخی بار امانت عبارت قرآن را حمل می‌نمایند، و گروهی بار امانت اشارات قرآن را، و بعضی بار امانت لطائف آن را، و عده‌ی کمی بار امانت حقایق آن را.
وقتی جابر از حضرت امام باقر (علیه السلام) تفسیر آیه‌ای را پرسید، حضرت طوری جواب داد، بار دیگر از همان آیه پرسید امام (علیه السلام) طور دیگر جواب فرمود: جابر گرفت؛ قبلاً جواب دیگر داده بودید حضرت فرمود: «یا جابر ان للقرآن بطناً و للبطن بطن و له ظهر و للظهر ظهر یا جابر لیس شیء أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، ان الایة یکون أولها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه» (43).
و اگر با استمداد از مراتب نازله، توفیق بالارفتن نصیب کسی شد، او با فرشتگان کریم و نیک، که پیک وحی خداوندند محشور خواهد بود. چه اینکه امام صادق (علیه السلام) فرمود: «الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الکرام البررة» (44) و نیز برجسته‌ترین فرد از امت پیامبر محسوب می‌شود، زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أشراف امتی حملة القرآن و أصحاب اللیل» (45).
و منظور از حفظ قرآن، حفظ قلبی آنست که بدون شناخت صحیح و عمل درست به استناد آن معرفت، میسور نخواهد بود، و اگر قلبی اینچنین حافظ قرآن بود به نوبه‌ی خود ظرف قرآن می‌باشد، و دلی که ظرف قرآن باشد هرگز عذاب نمی‌شود. چه اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لا یعذب الله قلباً وعی القرآن» (46).
و چون برای معارف قرآن کریم، درجات فراوان است، شایسته است که انسان با همت والا به خدمت قرآن باشد تا به مخازن آن یکی پس از دیگری آشنا شود؛ که حضرت امام سجاد (علیه السلام) چنین فرمود: «آیات القرآن خزائن العلم فکلما فتحت خزانة فینبغی لک أن تنظر فیها» (47).
و چون قرآن کریم به منظور پرورش فطرت انسان‌ها نازل شده، و این فطرت نیز دگرگون نمی‌شود، و خداوند سبحان نیز که متکلم این کلام آسمانی است، آگاه به حقیقت فطرت و صیانت او از هرگونه تبدل است؛ محتوای آن را طوری تنظیم کرده است که همواره تازه و قابل عرضه باشد، و از طرف دیگر معارف عقلی و کلی که به صورت آیات الهی تجلی نموده است، از گزند کهنه شدن و فرسایش مصون است. چه اینکه از حضرت امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که چرا قرآن با تکرار و نشر و درس جز تازگی اثر دیگری نمی‌پذیرد؟ آن حضرت فرمود: «لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیامة» (48).
و گاهی از باب تشبیه معقول به محسوس، همیشگی بودن قرآن، به هماره بودن دو اختر پرفروغ آفتاب و ماه تبیین می‌شود چه اینکه حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: «یجری کما یجری الشمس والقمر» (49) یعنی قرآن همانند دو اختر فروزان آسمان، صحنه‌ی زندگی انسان‌ها را روشن می‌نماید.
و چون قرآن کریم مایه‌ی تکامل نهان انسانی می‌باشد نیازی به عامل دیگر ندارد، زیرا کمال هر عامل دیگری در پرتو وحی الهی تأمین می‌گردد.
بنابراین قرآن سفره‌ای نیست که در برابر جوامع بشری گسترده شده باشد تا هر انسانی غذای دست پخت خود را در کنار سفره‌ی قرآن مصرف کند و آن را بحساب قرآن بیاورد، بلکه قرآن، خود غذای پخته و آماده است نه سفره. لذا پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) از قرآن به عنوان مأدبه یاد کرده است: «القرآن مأدبة الله فتعلموا مأدبته ما استطعتم» (50) لذا نمی‌شود آراء و اندیشه‌های از پیش ساخته را به حساب قرآن آورد، و بر او تحمیل کرد که این همان تفسیر به رأی بوده و از بدترین روش‌های شناخت قرآن کریم می‌باشد. چه اینکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود؛ که خداوند سبحان فرموده: «ما آمن بی من فسر برأیه کلامی» (51) و نیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من تکلم فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ و من قال فی القرآن بغیر ما علم جاء یوم القیامة ملجماً بلجام من نار» (52) و همچنین از امام صادق (علیه السلام) رسیده است که اگر کسی قرآن را به رأی خود تفسیر کند در صورت صواب، اجری ندارد و در صورت خطا، مسئول گناه خود خواهد بود (53). و این در حقیقت عدول از قرآن است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «و ما عدل أحد عن القرآن الا الی النار» (54).
و چون قرآن نور است هیچگونه ابهامی در آن راه ندارد تا کسی به بهانه‌ی ابهام و تیره بودن محتوای آن از محصول اندیشه‌ی خویش استمداد کند و قرآن را از تاریکی و ابهام رهایی بخشد زیرا که حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمود: «فمن زعم أن کتاب الله مبهم فقد هلک و أهلک» (55)، بلکه همه‌ی حقایق، در قرآن کریم آمده، و فقط تیرگی افکار انسان‌های عادی، مانع شناخت کامل آن می‌باشد، چنانکه حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ما من أمر یختلف فیه اثنان الاوله أصل فی کتاب الله لکن لاتبلغه عقول الرجال» (56) زیرا قرآن کریم به عنوان «جوامع الکلم» یاد شده است. و ممکن نیست چیزی در زبان وحی به عنوان «جامع» یاد شده باشد و آنگاه مشتمل بر همه‌ی اصول و معارف سعادت بخش بشری نباشد، یا با ابهام آنها را مطرح کرده باشد زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «و اعطیت جوامع الکلم» سپس از حضرت امام باقر (علیه السلام) پرسیده شد که: «ما جوامع الکلم؟ » حضرت فرمود: «القرآن» (57).
و از طرفی خداوند سبحان، قرآن را به عنوان «نور» توصیف کرد «وَأَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ نُورًا مُّبِینًا» (58) و بهترین راه فهم قرآن، تهذیب نفس از تعلقات غیر خدایی، و پرهیز از هرگونه تبهکاری و انجام هر دستوری که وحی الهی صادر نموده است می‌باشد، زیرا مشاهده‌ی جمال نورانی با دیده‌ی ضعیف و بسته میسور نخواهد بود، لذا پیشنیان که توفیق تدبر قرآن، نصیب آنها می‌شد، سیره‌ی آنان در فراگیری قرآن این بود که، ده آیه را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت می‌کردند و تا آنچه مربوط به آن ده آیه بود از معارف علمی و دستورات عملی فرا نمی‌گرفتند وارد آیات دیگر نمی‌شدند، «انهم کانوا یأخذون من رسول الله صلی الله علیه و آله عشر آیات فلا یأخذون فی العشر الاخر حتی یعلموا ما فی هذه من العلم و العمل» (59).
و گاهی بارقه‌ی برخی از آیات آنچنان اثر می‌کرد که آن آیه‌ی مخصوص به عنوان اصل کلی و فراگیر تلقی می‌شد. مثلاً مردی به حضور نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید تا قرآن بیاموزد، وقتی به آیه‌ی «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (60) رسید گفت این کلام، مرا کفایت می‌کند و برگشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انصرف الرجل و هو فقیه» (61). و در اینجا نکته‌ی دیگری روشن می‌شود که فقه تنها دانستن احکام نیست.
و چون قرآن تنبه الهی است، اگر کسی واجد شرایط علمی یا عملی فراگیری قرآن کریم نبود، و مطلبی را که جزء محکمات آن است نارسا دید، فکر خود را متهم کند نه قرآن مجید را، که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «واتهموا علیه آراء کم» (62).
و چون قرآن کریم راهنمای بهشت است هر کس آن را پیشوای خود قرار داد به بهشت می‌رسد، و هرکس آن را پشت سر قرار داد وارد دوزخ می‌گردد. چه اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من جعله أمامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل» (63).
و از این جهت درجات بهشت به عدد آیات قرآن می‌باشد زیرا هر مطلبی از مطالب آن به مقامی از مقام‌های بهشت مرتبط است، و تنها کسی به همه‌ی درجات بهشت راه پیدا می‌کند و از «جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» (64) تا «وَادْخُلِی جَنَّتِی» (65) بهره مند می‌گردد که به همه‌ی معارف قرآن آگاه و به تمام دستورهای آن عمل کرده باشد، زیرا در برابر هر آیه، درجه‌ای در بهشت ظهور می‌کند چه اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «عدد درج الجنة عدد آی القرآن فاذا دخل صاحب القرآن الجنة قیل له اقرء وارق لکل آیة درجة فلا تکون فوق حافظ القرآن درجة» (66).
و رسیدن به همه‌ی معارف قرآن، میسور انسان کاملی است که اگر نشآت وجودی او، مقدم بر قرآن نباشد لااقل همسان آن باشد، تا بتواند جامع و حافظ همه‌ی مطالب آن باشد، و این لباس رسا، تنها بر قامت بلند اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) راست خواهد آمد، زیرا اگرچه دیگر اولیاء و انبیاء از حقیقت قرآن سهمی دارند لیکن اکتناه به همه‌ی حقایق آن، نصیب کسی است که هیچگونه تأخر وجودی از حقیقت قرآن نداشته باشد، زیرا همه‌ی حقایق آن جزء ظهورات خداوند سبحان است و بیرون از حیطه ظهور و تجلی نیست.
و اگر انسان کاملی، اولین ظهور حق بوده و مظهر اسم اعظم ذات باری تعالی بود به همه‌ی حقایق احاطه پیدا می‌کند، و همچنین انسان کاملی که به منزله‌ی جان آن اولین تجلی، تلقی شده است حتماً به معارف قرآن راه دارد، و خود، قرآن معقول و متمثل و مجسم است. و چیزی در قرآن نیست که آن انسان کامل بکنه آن راه نداشته باشد.
لذا در جوامع روائی به طور گسترده آمده که آگاهی به همه‌ی قرآن نزد اهل بیت (علیهم السلام) هست و بدون استمداد از آن ذوات مقدسه، بهره برداری از قرآن به طور صحیح و کامل مقدور کسی نیست، و اگر قرآن، منهای اهل بیت (علیهم السلام) تلقی شود همانند تلقی قرآن، منهای قرآن است.
از حضرت امام باقر (علیه السلام) رسیده است که «ان رسول صلی الله علیه و آله أفضل الراسخین فی العلم فقد علم جمیع ما أنزل الله علیه من التأویل و التنزیل و ما کان الله ینزل علیه شیئاً لم یعلمه التأویل و أوصیاؤه من بعد یعلمونه کله» (67).
و منظور از همراهی اهل بیت با قرآن کریم، تنها معیت طبیعی نیست، بلکه مراد آنست که در تمام نشآت وجودی، همراه و همسان یکدیگرند، و هرگز از هم جدایی نخواهند داشت؛ زیرا هر دو بریک پایه استوارند و بر یک اساس تکیه دارند. زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین فرمود: «هما حبل الله ممدود بینکم و بین الله عزوجل ما ان تمسکتم به لم تضلوا سبب منه بیدالله و سبب بأیدیکم ... ان اللطیف الخبیر قد نبأنی أنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض کاصبعی‌هاتین- و جمع بین سبابتیه- و لا أقول کهاتین- و جمع بین سبابته و الوسطی- فتفضل هذه علی هذه» (68) یعنی در تفهیم معیت قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)، انگشت سبابه دست راست و انگشت سبابه دست چپ را کنار هم جمع کرد و فرمود؛ قرآن و عترت اینطورند، نه آنکه بین انگشت سبابه و انگشت وسطی جمع کرده باشد که یکی بر دیگری افزونی داشته باشد.
و مراد از معیت قرآن و عترت، همانطوریکه اشاره شد و بعضی از بزرگان نیز فرموده‌اند، معیت حقیقت قرآن در هر موطن از مواطن وجودی خود، با حقیقت امام (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد، «ان القرآن معهم فی قلوبهم فی الدنیا فاذا صاروا الی عندالله عزوجل کان معهم و یوم القیامة یردون الحوض و هو معهم» (69).
عبدالله جوادی آملی
قم- 19 شهریور 1363

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره‌ی رعد، آیه‌ی 16.
2- سوره‌ی سجده، آیه‌ی 7.
3- سوره‌ی ص، آیه‌ی 75.
4- سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 14.
5- سوره‌ی زمر، آیات 17 و 18.
6- سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 33.
7- سوره‌ی زمر، آیه‌ی 23.
8- سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 108.
9- سوره‌ی انعام، آیات 162 و 163.
10- سوره‌ی زمر، آیه‌ی 12.
11- امالی مفید مجلس اول و مناسب با آن مجلس سیزدهم.
12- سوره‌ی مائده، آیات 15 و 16.
13- سوره‌ی یونس، آیه‌ی 57.
14- سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 9.
15- سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 105.
16- سوره‌ی فصلت،آیه‌ی 42.
17- سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 39.
18- سوره‌ی روم، آیه‌ی 30.
19- سوره‌ی زمر، آیات 27 و 28.
20- سوره‌ی رحمان، آیات 1 و 2.
21- سوره‌ی انفال، آیه‌ی 29.
22- سوره‌ی بقره، آیه‌ی 282.
23- سوره‌ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، آیه‌ی 24.
24- سوره‌ی مزمل، آیه‌ی 5.
25- سوره‌ی قمر، آیه‌ی 17.
26- سوره‌ی واقعه، آیات 77 تا 79.
27- سوره‌ی نمل، آیه‌ی 6.
28- سوره‌ی سبأ، آیه‌ی 6.
29- سوره‌ی حشر، آیه‌ی 21.
30- سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 72.
31- نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 315.
32- سوره‌ی علق، آیات 3 تا 5.
33- سوره‌ی عبس، آیه‌ی 16.
34- سوره‌ی تکویر، آیه‌ی 19.
35- سوره‌ی طارق، آیات 13 و 14.
36- سوره‌ی بینه، آیات 2 و 3.
37- نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 204.
38- بحار جلد 92، صفحه 107.
39- بحار جلد 92، صفحه 13.
40- بحار جلد 92، صفحات 20 و 103.
41- سوره‌ی حج، آیه‌ی 29.
42- بحار جلد 92، صفحات 83 و 84.
43- بحار جلد 92، صفحات 91 و 94 و 95 و 110 و 111.
44 و 45- بحار جلد 92، صفحه 177.
46- بحار جلد 92، صفحه 178.
47- بحار جلد 92، صفحه 216.
48- بحار جلد 92، صفحه 15.
49- بحار جلد 92، صفحات 94 و 97.
50- بحار جلد 92، صفحه 19.
51- بحار جلد 92، صفحه 107.
52- بحار جلد 92، صفحه 111.
53- بحار جلد 92، صفحه 110.
54- بحار جلد 92، صفحه 26.
55- بحار جلد 92، صفحه 90.
56- بحار جلد 92، صفحه 100.
57- بحار جلد 92، صفحات 14 و 15.
58- سوره‌ی نساء، آیه‌ی 174.
59- بحار جلد 92، صفحه 106.
60- سوره‌ی زلزله، آیات 7 و 8.
61- بحار جلد 92، صفحه 107.
62- نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 252.
63- بحار جلد 92، صفحه 17.
64- سوره‌ی بروج، آیه‌ی 11.
65- سوره‌ی فجر، آیه‌ی 30.
66- بحار جلد 92، صفحه 22.
67- بحار جلد 92، صفحات 80 و 85 و 86 و 88 و 89.
68- بحار جلد 92، صفحات 102 و 103.
69- بحار جلد 92، صفحه 106.

منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1375)، تفسیر موضوعی قرآن کریم (جلد 1)، تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ سوم