حزب رستاخيز، انجمن فرصتطلبان
حزب رستاخيز، انجمن فرصتطلبان
حكومت پهلوي كه قدرت سياسي خود را از ثروت سرشار حاصل از نفت و حمايت بيگانگان ميگرفت، در دهه 1350 با توسل به دستگيري، شكنجه، اعدام و سركوبگري، چنان از مردم بينياز شد كه درصدد تشكيل حزبي فراگير برآمد. از اين رو فرمان تشكيل حزب رستاخيز بيش از هر چيز نشان از بياعتنائي مطلق حكومت به مردم به عنوان قدرت اصلي در كشور و به حساب نياوردن آنان داشت.
در واقع محمدرضا پهلوي كه در اوج خودكامگي و حكومت استبدادي تلاش ميكرد با استفاده از ابزار فوق، به سازماندهي مشاركت مردم در امور سياسي بپردازد و از اين راه براي رژيم شاهنشاهي ايجاد مشروعيت كند، به يك باره متوجه گرديد كه تمام كوششهايش بر ضد خود نتيجه داده است. از اين رو در ادامه به چگونگي تأسيس، عملكرد و فرجام حزب رستاخيز خواهيم پرداخت.
تأسيس حزب رستاخيز
شاه كه پس از كودتاي 28 مرداد 1332 در راستاي متمركز ساختن قدرت، بارها ضمن حمايت از احزاب، به اهميت و نفش آنان در جامعه پرداخته بود، اعتقاد داشت كه «من چون شاه كشور مشروطه هستم، دليلي نميبينم كه مشوق تشكيل احزاب نباشم و مانند ديكتاتورها از يك حزب دستنشانده خود پشتيباني كنم.» 1
از اين رو شاه طي سالهاي 1336 و 1337 به تأسيس احزاب فرمايشي مردم و مليون (كه به ترتيب نقش اقليت و اكثريت را بر عهده داشتند) پرداخت و البته پس از جايگزين شدن حزب ايران نوين به جاي حزب مليون سعي داشت نظام سياسي خود را از لحاظ ظاهري شبيه نظامهاي پارلماني دو حزبي كند. در واقع وجه قانوني ـ عقلاني مشروعيت رژيم پهلوي هيچگاه بنيان استواري نيافت و همواره در سطح اشكال نمادين و تظاهر به وجود مشروعيتي قانوني باقي ماند.
حزب مردم در ارديبهشت 1336 به دستور شاه و توسط اسدالله علم تأسيس گشت. سران اين حزب غالباً چهرههاي علمي و دانشگاهي و شخصيتهاي سياسي وحكومتي بودند. رهبر عملي اين حزب تا پايان حيات سياسي آن اسدالله علم بود. از ديگر بنيانگذاران اين حزب ميتوان از پروفسور يحيي عدل، دكتر پرويز ناتل خانلري، دكتر موسي عميد، دكتر حسن ستوده تهراني و دكتر احمد فرهاد نام برد.
حزب مليون در سال 1337 توسط نخستوزير وقت منوچهر اقبال تأسيس شد. اعضاي اين حزب بيشتر از ميان وزرا، نمايندگان مجلس، مقامات وقت و رجال سياسي اداري رژيم بودند. هيئت مؤسس حزب از افرادي نظير محمودجم، عزالممالك اردلان، حاج سيداسدالله موسوي، دكتر محمدعليهدايتي، حسام دولتآبادي، محمد حجازي و دكتر شاهكار تشكيل ميشد. اين هيئت رياست و دبير كلي حزب مليون را به نخستوزير وقت و مؤسس حزب دكتر منوچهر اقبال واگذار كردند.
حزب ايران نوين در وهله نخست با عنوان «كانون مترقي» به صورت يك جمعيت در سال 1340، توسط گروهي از جوانان طرفدار اصلاحات امريكايي و پارهاي از نمايندگان مجلس، وزرا و رجال دولتي چون حسنعلي منصور و اميرعباس هويدا تأسيس شد. يك سال و اندي بعد و پس از انحلال حزب مليون، حزب ايران نوين در نقش حزبي در مقابل حزب مردم ظاهر شد و در انتخابات بيست و يكم مجلس شوراي ملي در سال 1342 شركت جست. اين حزب كه بزرگترين و ماندگارترين حزب دولتي در عصر پهلوي به شمار ميآيد، همواره با تأسيس نظام تك حزبي، اكثريت را در مجلس در دست داشت. نخستين دبير كل اين حزب حسنعلي منصور بود كه پس از ترور وي اميرعباس هويدا نخستوزير و دبير كل حزب شد.
در حاليكه به نظر ميرسد در نظام دو حزبي،مخالفان رژيم شاهنشاهي امكاني براي تحرك نخواهند يافت و ثبات سياسي حاكميت بيش از هر زمان ديگري تضمين شده است، شاه در اقدامي بيسابقه در دههي 50 و با توجه به وضع اقتصادي جديد (افزايش بهاي نفت)، از اعتقاد ديرينه خود مبني بر اينكه سيستم تك حزبي معمولاً به ديكتاتوري منجر خواهد شد، دست برداشت و تلاش خود را جهت تأسيس حزبي نوين به كار بست. در واقع شاه تصميم گرفت سياست فعالتري براي پشتيباني از رژيم اتخاذ كند و نقش سياسي دولت را نه فقط به صورتي غير مستقيم، بلكه به شكل فعال در جامعه ايران تقويت كند. از اين رو ادغام حزب ايران نوين به رهبري اميرعباس هويدا و حزب مردم به رياست اسدالله علم را در حزب واحد رستاخيز اعلام داشت.
با توجه به آنكه خود شاه دو حزب مليون و مردم را بوجود آورده بود و بارها آن دو حزب را بهترين نمود مشاركت مردم در امور سياسي و اجتماعي خوانده بود، از يك سو نميتوانست منكر قابليتهاي دو حزب فوق شود و از سوي ديگر بر اين اعتقاد پاي ميفشرد كه اين احزاب ديگر كارايي لازم را ندارند. بنابراين شاه اين تضاد را چنين توجيه ميكرد: «تمام احزابي كه در اين اواخر فعاليت داشتهاند، صد درصد نسبت به كشور وفادار بودهاند. و احزاب وفادار نيازي به منحل شدن ندارند منتها شكل و فرم آنها ديگر كارايي نداشت زيرا حزبي كه به قدرت ميرسيد، از ثمرات پيشرفت برخوردار ميشد و احزاب اقليت صد در صد بازنده بودند، اما اكنون با ايجاد حزب جديد سياستمداران اقليت نيز امكان آن را دارند كه با دولت به همكاري بپردازند.» 2
بر اين مبنا وي به طور ناگهاني در روز يكشنبه 11 اسفند 1353 ضمن انحلال تمام احزاب قانوني و غير قانوني (احزاب مخالفي كه از سوي رژيم پهلوي، غير قانوني خوانده ميشدند)، عضوگيري اجباري در حزب جديد رستاخيز ملت ايران را نيز اعلام نمود. به اين معنا كه مردم يا ميبايد به عضويت حزب درميآمدند، يا در رديف خائنان به كشور روانه زندان ميشدند و يا با اخذ ويزا و گذرنامه، كشور را ترك ميكردند. 3
شاه در كنفرانس بزرگ مطبوعاتي اعلام موجوديت حزب رستاخيز، مردم ايران را چنين خطاب كرد: «به هر حال كسي كه وارد اين تشكيلات سياسي (حزب رستاخيز نشود، دو راه در پيش دارد يا فردي است متعلق به يك تشكيلات غيرقانوني يعني به اصطلاح خودمان تودهاي و يك فرد بيوطن است. يا اگر بخواهد، فردا با كمال ميل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش ميگذاريم و به هر جايي كه دلش خواست، ميتواند برود؛ چون ايراني نيست. وطن ندارد.» 4
استدلال شاه در مورد اين عمل چنين بود كه «تمام اقشار مردم ايران حق دارند در يك حزب واحد حضور داشته باشند و از مزاياي آن به طور يكسان برخودار شوند. ما بايد صفوف ايرانيان را به خوبي بشناسيم و صفوف را از هم جدا كنيم. كساني كه به قانون اساسي و نظام شاهنشاهي و انقلاب ششم بهمن عقيده دارندو كساني كه ندارند. به آنهايي كه دارند من امروز پيشنهاد ميكنم كه براي اين كه رودربايستي در بين نباشد... ما امروز يك تشكيلات جديد سياسي را پايهگذاري كنيم و اسمش را هم بد نيست بگذاريم رستاخيز ايران.» 5
«به هر حال ملت بايد رشد سياسي پيدا كند، چون ما اجازه نميدهيم هيچ گروهي خارج از ضوابط نظام شاهنشاهي تشكلي داشته باشد، لذا خودمان چيزي را به وجود ميآوريم تا همه نيروها زير چتري كه درست ميكنيم، جمع شوند و فعاليت نمايند.» 6
«مامعتقد هستيم همه مردم ايران بايد براي رسيدن به هدفهاي ملي كه سعادت و آسايش فرد فرد ما را تأمين خواهد كرد، متحد باشند و در يك جهت حركت كنند، همه كوششها بايد در راه پيشرفت كشور باشد. نه خنثي كردن تلاشهاي يكديگر. در نظام چند حزبي امكان تفرقه و تشتت بسيار است. هر گروه كه در حزبي هستند با ديگران بر سر كسب قدرت و به دست گرفتن حكومت ستيز و دعوا دارند. هر گروه ميخواهد حرفهاي خودش را به كرسي بنشاند و در نتيجه اختلافات به وجود ميآيد. در حالي كه در حزب رستاخيز از جنگ گروهي خبري نيست»؛ «بلكه در اين حزب راه براي نضج گرفتن سليقهها و انديشههاي مختلف و تشكيل آنها در جناحهاي مختلف باز است و همه ميتوانند تحت لواي سه ركن بنيادي و تغيير ناپذير حزب يعني نظام شاهنشاهي، قانون اساسي و انقلاب شاه و ملت به ابراز سليقه و عقيده خود بپردازند.» 7
اگر چه شاه شخصاً معتقد است كه انديشهي تأسيس حزب واحد رستاخيز را از جايي الهام نگرفته، با اين حال سيستم تكحزبي او وامدار دو الگوي شرقي و غربي بود. منظور از الگوي شرقي، سيستم تكحزبي شوروي است كه به اقتدار هيئت حاكمه ميافزايد و منظور از الگوي غربي، ايجاد حزبي توسعهگرا در راستاي برنامهها و جداول تعيين شدهي مدلهاي غربي توسعه بود. زيرا در آن ايام بسياري از انديشمندان غربي اعتقاد داشتند كه توسعه در كشورهاي جهان سوم بايد توسط حزبي توسعه محور صورت گيرد. 8 از اين رو شاه از يك سو درصدد افزايش قدرت بود، و از سوي ديگر در پي جلب رضايت غربيها به ويژه امريكاييها بود از اين رو درصدد تشكيل حزبي فراگير برآمد تا در واقع با يك تير دو نشانه را هدف گرفته باشد.
عملكرد حزب رستاخيز
از اين رو حزب رستاخيز به لطف درآمدهاي روز افزون نفتي در طول بيش از سه سال و شش ماه فعاليت خود، تشكيلات و سازمانهاي اداري و اجرايي گستردهاي در سراسر كشور به وجود آورد. زيرا حزب طبق دستور موظف بود به حزبي فراگير تبديل شود و تمام ايرانيان را به عضويت خود درآورد.
شاه در نخستين گام، اميرعباس هويدا را كه در تملقگويي و چاپلوسي بيهمتا بود به سمت دبير كل حزب فراگير رستاخيز انتصاب نمود. اميرعباس هويدا نيز بلافاصله پس از انتخاب به سمت دبير كلي حزب رستاخيز، طي تلگرافي به استانداريها و فرمانداريها، دستور دائر نمودن دفاتري جهت تسهيل در ثبت عضويت همه طبقات مردم در حزب رستاخيز را صادر نمود. 10
رژيم شاهنشاهي در قدم بعدي تمام كارمندان دولت را مجبور به عضويت در حزب نمود و براي تبليغات بيشتر در خصوص شناساندن حزب به مردم، پنج روزنامهي رستاخيز يوميه، رستاخيز كارگران، رستاخيز كشاورزان، رستاخيز جوانان و انديشه رستاخيز را به عنوان ارگانهاي خبري حزب تأسيس نمود.
همچنين هوشنگ نهاوندي و جمشيد آموزگار به عنوان رهبران دو جناح محافظهكار و ترقيخواه منصوب شدند تا پوششي براي فرمايشي بودن حزب باشند و با ظاهر سازيهاي خود توجه مردم را از اينكه حزب از بالا تشكيل شده است منحرف سازند.
حزب كه هدف خود را افزايش كميت اعضا قرار داده بود در سال 1354 دو ميليون و چهارصد هزار نفر و در سال 1355 پنج ميليون و چهارصد هزار نفر را به عضويت كانونهاي گوناگون خود پذيرفته بود. 11 با اين حال افرادي كه عضو حزب بودند، تنها نام خود را در دفاتر حزب وارد كرده بودند و عملاً گامي در جهت اهداف واقعي حزب بر نميداشتند.
اين مسئله را آخرين سفير شاه در انگليس در خاطرات خود چنين شرح ميدهد: «گرچه فقط در عرض چند ماه، عده زيادي ظاهراً به عضويت حزب رستاخيز درآمدند، اما گفتني است كه رستاخيز، عليرغم تعداد كثير اعضايش از كمترين حمايت مردمي برخوردار بود. در حقيقت حالت انجمن فرصتطلبان سياسي را داشت كه در آن، عدهاي دور هم مينشستند و كاري جز تدوين وظايف حزب و ستايش از اعمال شاه انجام نميدادند.» 12
در واقع ميتوان چنين تصريح كرد كه نقش حزب به شكلي طراحي شده بود كه عملاً هيچ نقشي در تصميمگيريها نداشته باشد و فقط دستورات را از مراجع بالا (شخص شاه) بگيرد و به اعضاي خود ديكته نمايد. حزب ميبايست تصميمهايي كه از پيش گرفته شد ه بود را تأييد ميكرد و به تعريف و تمجيد از آنها ميپرداخت.
هر چند در مورد صحت ادعاي فوق اسناد و مدارك بسياري موجود ميباشد، اما در ادامه تنها به ذكر خاطرهاي از پرويز راجي كه خود را خدمتكار تخت طاووس ميناميد، ميپردازيم: «امروز با سرگرد بهرامي ناهار خورديم، او گفت: در كنگره اخير حزب رستاخيز نمايندگاني از سراسر كشور در تهران گرد آمدند و به همه آنها نيز اطمينان داده شد كه با برخورداري از آزادي كامل ميتوانند فرد ديگري را به جاي جمشيد آموزگار، به عنوان دبير كل حزب انتخاب نمايند. ولي هنوز 3 روز به پايان كنگره و انجام انتخابات براي گزينش دبير كلي باقي نمانده بود كه شاهشناه طي نطقي اعلام داشت: دو مقام دبير كلي حزب رستاخيز و نخستوزيري از هم قابل تفكيك نيست. و حالا شما بياعتنايي و سرخوردگي 1500 نفر را مجسم كنيد كه پس از 3 روز بحث و تبادل نظر براي انتخاب دبير كل جديد چگونه كوشش خود را به كلي بيفايده ديده و موظف به اجراي تصميمي شدند كه اصلاً در آغاز آن دخالتي نداشتهاند.» 13
نگاهي به آمار و ارقام بودجهي حزب نيز خالي از لطف نيست، زيرا چشمانداز و كانون توجه حزب نسبت به مسائل گوناگون را مشخص ميسازد. از اين رو با نگاهي به بودجه حزب رستاخيز در سالهاي 1356 و 1357 در مييابيم كه اين بودجه از تفاوتي دو ميليارد و سي و دو ميليون ريالي برخوردار است. در حالي كه كل بودجه حزب در سال 1356 معادل 3645454 ريال است، در سال 1357 به ميزان 2036000000 ريال افزايش يافته است. اين افزايش در حالي صورت گرفته است كه بودجه اختصاص يافته به خدمات عمومي از 357890 ريال در سال به 257749 ريال در سال 57 كاهش يافته است. همچنين در شرايطي كه برنامه براي مكانيزه نمودن از 40000 ريال در سال 56 به صفر در سال 57 كاهش يافته است، برنامه سازمانهاي حزبي از 161716 ريال در سال 56 به 123970000 ريال افزايش يافته است. در ساير موارد نيز بودجه بيشتر به مسائلي نظير تكميل و تجهيز ساختمانها و ادارات حزب تخصيص يافته است. به عنوان نمونه بودجه برنامه تكميل و تجهيز ساختمانهاي حزب از 800000 ريال در سال 56 به 100000000 ريال در سال 57 افزايش يافته كه حكايت از 125 برابر شدن آن دارد. 14
در اين بين فعاليتهاي فرهنگي حزب به مسائل ايدئولوژيك و فرهنگي مربوط ميشد. حزب رستاخيز تلاشهاي زيادي براي ترويج ايدئولوژي شاهنشاهي كرد و با توسل به سياستهاي اسلام زدايانهاي نظير تغيير تاريخ هجري، اهداف خود را پيش برد. حزب تلاش ميكرد شاه را همچون رهبري معنوي و سياسي معرفي نمايد كه راهبر ايران به سوي «دروازههاي تمدن بزرگ» به حساب آيد. حزب كه علما و روحانيون را مورد حمله تبليغاتي شديد قرار داده بود، بازرسان ويژهاي براي بررسي و سركشي به موقوفههاي مذهبي ميفرستاد. اداره اوقاف را تنها مرجع مجاز انتشار كتابهاي مذهبي قرارداده بود و دانشكده الهيات دانشگاه تهران را به گسترش سپاه دين تشويق كرده بود تا از اين طريق براي آموزش «اسلام راستين» به دهقانان نيروي كافي در اختيار داشته باشند. حزب در ديگر اقدامات خود، زنان را به نپوشيدن چادر در اماكن عمومي تشويق ميكرد و بدون توجه به شريعت، سن ازدواج دختران را از 15 به 18 و پسران را از 18 به 20 تغيير داد. 15
فرجام حزب رستاخيز
محمدرضا پهلوي به جاي آنكه امكان رشد و تعالي حزب را فراهم سازد، با دخالتهاي پي در پي خود در امور گوناگون، عملاً حزب را همانند ساير اركان حكومت، به شخص خود وابسته كرد. بدين ترتيب اعضاي حزب رستاخيز به مثابه افراد بياختياري شدند كه تحت اوامر ملوكانه شاهنشاه آريامهر قرار داشتند. اين امر از يك سو وابستگي حزب به شاه را دامن ميزد و از سوي ديگر به رشد و افزايش نفوذ افراد بله قربان گو و اشخاص فاسد در ساختار حزب ميانجاميد. اين امر موجب ميشد كه به رغم وجود تشكيلات عريض و طويل، حزب از مديريت ناسالمي بهرهمند گردد كه تمام توان خود را جهت افزايش نفوذ و نزديكي به شاه صرف نمايند. در حالي كه از يك سو مسائل فوق گريبانگير حزب شده بود، در سوي ديگر آتش مخالفت گستردهتر ميشد و تمام اقشار جامعه را در بر ميگرفت. زيرا مردم و مخالفان مشاهده ميكردند كه شاه با تأسيس حزب رستاخيز، درصدد ادامه رويههاي سابق برآمده است. از اين رو نه تنها تغييري در اوضاع كشور حاصل نخواهد شد، بلكه عمل شاه در تأسيس حزب رستاخيز از سوي مخالفان به مثابه مبارزه طلبي شاه نيز تلقي گرديد. زيرا ضمن آنكه به گسترش بيش از پيش نقش شاه در كشور كمك ميكرد، مردم را نيز از ايفاي نقش فعال در عرصهي سياسي كشور محروم ميساخت.
اين مسئله را سفارت ايالات متحده در تهران طي گزارشي در تاريخ 19 تير 1354 به وزارت خارجه امريكا چنين شرح داده است: « مهمترين جنبه ايجاد حزب رستاخيز اين است كه نشانه تغيير سياست شاه است،يعني ميخواهد بيش از پيش در سياستهاي روزمره مردم ايران دخيل و فعال باشد.» 16
از اين رو هيچ يك از مخالفان جدي رژيم پهلوي حتي به ظاهر هم درصدد تأييد حزب رستاخيز و عضويت در آن برنيامدند. امام خميني (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامي كه در آن هنگام در خارج از كشور و در تبعيد به سر ميبردند، در مهمترين موضعگيري نسبت به تشكيل حزب رستاخيز فرمودند: « نظر به مخالفت اين حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران شركت در آن بر عموم حرام و كمك به ظلم ... و مخلافت با آن از روشنترين موارد نهي از منكر است.» 17 بدين ترتيب امام خميني (ره) از اولين روزهاي تشكيل حزب رستاخيز،آن را خلاف شرع و قانون اعلام كرد و با روشنبيني خاص خود به مخالفت با آن پرداخت. به عقيده امام، حزب رستاخيز نه تنها ناقض حقوق فردي و آزاديهاي مصرح در قانون اساسي و حقوق بينالمللي بود، بلكه قصد نابودي اسلام، از ميان بردن كشاورزي، مصرف منابع ملي در جهت خريد سلاحهاي بيمصرف و تاراج كشور به نفع امريكا را نيز در سر ميپروراند.
از اين رو مخالفت امام خميني (ره)، موج گستردهاي را در ميان علما و مراجع حوزههاي علميه برانگيخت. به طوري كه حوزه علميه قم در اعتراض به اين حزب تعطيل شد و عمليات تعقيب و آزار علما و روحانيون توسط حكومت شاه تشديد گرديد. در نتيجهي چنين اقداماتي از سوي امام خميني(ره) و روحانيت، مردم مذهبي ايران نيز كه اسلام را سرلوحه زندگي خود قرار داده بودند،با توجه به پيام امام خميني (ره) مبني بر تحريم عضويت و شركت در حزب رستاخيز، وقعي به كنگرهها، سمينارها و اقدامات سياسي ـ اجتماعي حزب ننهادند. اما بيتوجهي به حزب، تنها به مردم عادي و مخالفان رژيم پهلوي ختم نميشد، بلكه بسياري از صاحبمنصبان، مقامات عالي رژيم و نزديكان شخص شاه نيز حزب را هرگز جدي نميگرفتند و با ديده ترديد به آن مينگريستند. يكي از اين افراد با نفوذ، اسدالله علم است كه در خاطرات خود در روز 10 ارديبهشت 1354، به شرح نخستين كنگرهي حزب رستاخيز پرداخته است: «به دستور شاه در نخستين كنگرهي حزب جديد به نام رستاخيز، حضور يافتم. در حدود 400 نماينده از سراسر كشور شركت كرده و آماده بحث دربارهي اساسنامه موقت حزب بودند. همه مراسم،خوب كارگرداني شده بود، اما توخالي بود. به كلي تو خالي و ساختگي.» 18
پس از آنكه رويدادهاي اصفهان، آتشسوزي سينما ركس آبادان و تظاهرات گستردهي 21 رمضان (5 شهريور 1357)، سقوط دولت آموزگار را قطعي كرد، شاه و مشاوران نزديكش تصميم گرفتند تا با استعفاي آموزگار يك رشته اقدامات واصلاحات به ظاهر دموكراتيك انجام دهند و بدين وسيله پشتيباني ملي را براي رژيم فراهم آورند. از اين رو در نخستين گام، جعفر شريف امامي با طرح شعار «دولت آشتيملي» به عنوان نخستوزير جديد منصوب شد. شريفامامي نيز پس از تشكيل كابينه، سياستها و برنامههاي ضربتي گوناگوني براي آرام نمودن مخالفان در پيش گرفت. افزايش حقوق كارمندان، تغيير مبدأ تقويم به هجري شمسي، بركناري برخي از مقامهاي بالاي سياسي از جمله منسوبين به فرقه بهائيت،آزادي صدها زنداني سياسي، حذف وزارت مشاور در امور زنان از كابينه، تعطيلي قمارخانهها و بسياري از اماكن فساد كه همواره مورد تعرض انقلابيون قرار ميگرفت و ... از جمله اقدامات شريفامامي براي آرام ساختن اوضاع بود.
همراه با اقدامات فوق شريف امامي اعلام نمود كه حزب رستاخيز تنها حزب ايران نيست و آن فقط حزبي در ميان احزاب ديگر است.
اگر چه با اعلام اين خبر تمام مسئولان حزب از مسئوليتهاي خود كنارهگيري كردند، اما هيچ يك از تدابير فوق به دگرگوني اوضاع نيانجاميد و مخالفتهاي مسالمتآميزي كه از 21 رمضان به شكلي فزاينده سراسر كشور را در برگرفته بود، با شعارها و برنامههاي شريفامامي شتاب بيشتري گرفت. در اين بين كشتار 17 شهريور و انتساب اين كشتار از سوي شريفامامي به ماركسيستها موجب وخيمتر شدن اوضاع نيز گشت. در چنين ايام و تحت چنين شرايطي بود كه شريفامامي ضمن بازداشت تعدادي از سران رژيم، انحلال رسمي حزب رستاخيز ملي را نيز اعلام نمود؛ تا بدين ترتيب از يك سو شاه در كتاب «پاسخ به تاريخ» به «غلط بودن فكر ايجاد اين حزب» اعتراف كند و از سوي ديگر حزب رستاخيز ملت ايران از رستاخيز واقعي مردم ايران (انقلاب اسلامي) باز بماند.
نتيجهگيري
به هر روي آغاز و فرجام حزب رستاخيز ملت ايران بيانگر اين نكته ظريف است كه رستاخيز بزرگ ملت ايران را نه حزب رستاخيز، محمدرضا پهلوي، بلكه انقلاب اسلامي با رهبري امام خميني (ره) رقم زد. زيرا عليرغم تمام تلاشهايي كه رژيم پهلوي در جهت ايجاد هژموني ايدئولوژيك انجام داد، موفق به نتيجهگيري درست نشد. چرا كه ايدئولوژي رژيم پهلوي دقيقاً برخلاف اعتقادات مردم ايران بود و همين امر علت ناتواني شاه در كسب وجهه عمومي نيز به حساب ميآيد.
پانوشتها:
1. محمدرضا پهلوي، مأمويت براي وطنم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 336.
2. عليرضا اميني، تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دوران پهلوي، تهران: صداي معاصر، 1381، ص 322.
3. يراوند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، تهران: نشر ني، 1375، ص 541.
4. روزنامه كيهان،شماره 9506، 12/12/1353.
5. همان.
6. پيشين، تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دوران پهلوي، ص 322.
7. محمدرضا پهلوي، به سوي تمدن بزرگ، تهران: مركز پژوهش و نشر فرهنگ سياسي دوران پهلوي، ص 2 ـ 4.
8. انديشه تأسيس حزب واحد و فراگير در دوران گذار از جامعه سنتي به جامعه مدرن از سوي ساموئل هانتينگتون استاد علوم سياسي دانشگاه هاروارد طرح و حمايت ميشد.
9. محمدرضا پهلوي در نامهاي مورخ 5 خرداد 1354 به امير عباس هويدا دبير كل حزب رستاخيز ملت ايران خط مشي و اصول اساسي حزب را مشخص ساخته است: «پيرو بياناتي كه در جلسة مورخ يكم آذرماه يك هزار و سيصد و پنجاه و دو شمسي درباره تعيين تكليف آينده مملكت و همچنين وظايف احزاب ايراد كرديم اكنون كه حزب رستاخيز ملت ايران تشكيل گرديده نظر خود را دربارة وظايف اين حزب ابراز و ابلاغ مينمائيم كه انتظار ما از حزب رستاخيز ملت ايران اين است كه مردم را ارشاد كند كه مسئوليتها و وظايف ملي خود را در قبال نظام شاهنشاهي ـ قانون اساسي ـ انقلاب شاه و ملت به بهترين وجهي به عهده بگيرند و انجام دهند.»
10. تلگراف اميرعباس هويدا دبير كل حزب رستاخيز به استانداريها و فرمانداريها مبني بر دستور دائر نمودن دفاتري جهت تسهيل در ثبت عضويت همه طبقات مردم در حزب رستاخيز، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند [561ـ 244ـ 7].
11. دانشجويان پيرو خط امام، از ظهور تا سقوط، تهران: مركز نشر اسناد لانه جاسوسي امريكا، 1366، ج 1، ص 227.
12. پرويز راجي، خدمتگذار تخت طاووس، ترجه: ح.ا. مهران، تهران: انتشارات اطلاعات، ص 205.
13. همان، ص 159.
دبير كلي حزب رستاخيز در ابتدا به عهده اميرعباس هويدا نخستوزير وقت و رئيس حزب ايران نوين نهاده شد و البته قصد شاه اين بودكه فعاليتهاي سياسي نخستوزيرش را نيز تحت اختيار خود بگيرد. بعدها رهبري اين حزب به عهده جمشيد آموزگار گذارده شد و اندكي بعد به نخستوزيري برگزيده شد. اما عملكرد جمشيد آموزگار در حزب كه به ايجاد جناح پيشرو انجاميد خود از موانع ضعف حزب گشت و به جاي آنكه حزب باعث اتحاد و يكرنگي و ثبات در جامه گردد، خود از عوامل اصلي تشتت آرا و ايجاد اختلاف بين رجال دولتي و دولتمردان سياسي گشت. در اين بين درگيري جناحهاي پيشرو، سازنده و ليبرال بر شدت اين جريان افزود. اشارهي پرويز راجي نيز به مسائل فوق ميباشد.
14. بودجه حزب رستاخيز در سال 1356 و 1357، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. سند [3 ـ 52 ـ 7374 الف].
15. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم: دفتر نشر معارف، 1382، ص 108.
16. پيشين، از ظهور تا سقوط، ج 1، ص 242.
17. صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني(ره)، ج 1، ص 358.
18. اسدالله علم، گفتگوهاي محرمانه من با شاه (خاطرات اميراسدالله علم)، تهران: انتشارات طرح نو، ج 2، ص 130.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}