مترجم: زهرا هدایت منش
منبع: راسخون





 

سخت‌کوشی، پایداری، و بردباری درراه کسب دانش، بنا به سرشت خود مقدس است و ارزش قاطع عبرت آموزی، سرمشق گیری والگو سازی دارد.
نیلس هنریک داوید بور در هفتم اکتبر 1885 برابر با 15 مهر 1264 خورشیدی در کوپنهاگن (دانمارک) دیده به جهان گشود. خانواده‌ای که بور دومین فرزند از سه فرزند آن بود به حلقه‌های فکری مرفه کوپنهاکن تعلق داشت. پدرش، کریستیان بور، از استادان زبردست فیزیولوژی در دانشگاه کوپنهاگن بود؛ مادرش آلن آدلر، از خانواده یهودی ثروتمندی بود که در فعالیت‌هایی گوناگون چون بانکداری، سیاست، زبان‌شناسی قدیم، و فن تعلیم و تربیت پیشرفته برجستگی داشت. موهبت‌های ذاتی فرزندان کاملاً پرورش می‌یافت، و آموزش ‌و پرورش رسمی آنان در هر مرحله با سرمشق‌ها و تشویق‌ها در خانه کامل می‌شد. نیل به‌اندازه برادر کهترش هارال که ریاضیدان برجسته‌ای شد، شاگرد درخشانی نبود؛ ولی هر دو علاقه‌هایی در زمینه ای دیگر، ازجمله ورزش، نشان می‌دادند. نیلس در دانشگاه کوپنهاگن به‌صورت پژوهنده‌ای نمایان شد که به مشاهده تکیه می‌کرد. نخستین طرح پژوهشی او اندازه‌گیری دقیقی از کشش سطحی آب بود از راه مشاهده فواره‌ای که منظما مرتعش می‌شد. این پژوهش در 1906 هنگامی‌که نیلس هنوز دانشجو بود، کامل شد، و جایزه مدال طلای فرهنگستان علوم را نصیب او کرد. این پژوهش نمونه‌ای بود از یک کار پخته، و از حیث مراقبت و تعمقی که در بخش‌های تجربی و نظری مسئله به‌کاررفته بود جلب‌ توجه می‌کرد.
رساله دکتری بور، کاری صرفاً نظری بود که بازهم استادی وی را در موضوعی که برگزیده بود جلوه‌گر ساخت. این نظریه که حالت فلزی را همچون گازی از الکترون‌ها مصور می‌سازد که در پتانسیلی که به‌وسیله اتم‌های حامل بار برقی مثبت واقع در یک شبکه منظم به وجود آمده است کمابیش آزادانه حرکت می‌کنند، ازلحاظ کیفی جوابگوی متنوع‌ترین خواص فلزات است.
مطالعه عمیق بور در فیزیک، همه نیروی او را جذب نکرد؛ کنجکاوی فکری او حد و مرزی نمی‌شناخت. با شور و علاقه مشخص و موشکافی خاص خود به این نتیجه رسید که اوضاع ‌و احوال به‌منزله نقطه‌های شروعی برای اندیشه‌های بسیار بدیع فلسفی محسوب می‌شوند.
در دوره نوجوانی نیلس، روند فلسفی در محفل‌های علمی واکنشی در مقابل ماده‌گرایی مکانیکی نسل قبل بود. ولی در جو آزادی‌ خواهانه‌ای که دوستان کریستیان (پدر نیلس) را فراگرفته بود، در گروهی که هارال هوفدینگ فیلسوف به آن وابسته بود، این واکنش شکل معتدل و فکورانه‌ای به خود گرفت. کریستیان که استاد تحقیق در اساس فیزیکی فرایندهای فیزیولوژیک بود، بر لزوم عملی مشاهده این فرآیندها از دیدگاه غایت شناختی نیز اصرار می‌ورزید تا بتوان به توصیفی کامل رسید. نیلس و هارال بور به‌عنوان مستمع آزاد در مذاکرات فلسفی پدر و دوستانش رویارویی با مسئله شناخت شناسانه زیست شناسی که در آن نظرهای ظاهراً متعارض برای فهم کامل پدیده‌ها به یک اندازه ضروری شمرده می‌شدند، تأثیر دیر پایی بر ذهن نیلس گذاشت.
بور، پس از فراغ از تحصیل در کوپنهاگن به کمبریج رفت، با این امید که کار خود را در نظریه الکترونی زیر نظر و راهنمایی ج.ج. تامسون ادامه دهد. بدبختانه تامسون علاقه به این موضوع را ازدست‌داده بود، ونمی توانست به اهمیت رساله بور پی ببرد، بور ترجمه انگلیسی آن را که با دشواری فراوان تهیه‌کرده بود به وی نشان داد. انجمن فلسفی کیمبریج این متن انگلیسی را، به علت آنکه زیاد مفصل و مخارج چاپ آن بسیار گزاف بود، به وی بازگرداند، و تلاش‌های بعدی او برای منتشر ساختن آن بازهم عقیم ماند.
این ناکامی دردناک مانع آن نشد که بور قسمت عمده مدت اقامت خود در انگلستان را در کمبریج بگذراند. ولی به‌محض آنکه امکان آن دست داد، به منچستر که در آنجا ارنست رادرفورد آزمایشگاه در حال پیشرفتی تأسیس کرده بود، انتقال یافت. در آنجا، از مارس تا اوت 1912، با منتهای تمرکز فکری کارکرد و شالوده بزرگ‌ترین موفقیت خود در فیزیک را که نظریه ساختمان اتمی بود، افکند. مشکل است دو خلق‌ و خو متفاوت‌تر از خلق‌ و خوی بور و رادرفورد را تصور کرد. ولی این نخستین تماس بین آنان، گذشته از شروع یک دوران نو در علم، آغاز یک دوستی مادام‌العمر شد که مرکب از رأفت و مهربانی فرزندان از سوی بور و صمیمیتی گرم، توأم با احترام، از سوی دانشمند نیوزلندی شاد و سرخوش بود. رادرفورد، با شم داوری زیرکانه‌ای که درباره افراد داشت، زود به وجود نبوغ در این مرد جوان خجول و فروتن پی برد، و قدرت شدید بینش تخیلی و رهیابی مستقیم او الهام‌بخش بور شد... تنها فردی که در آزمایشگاه باعلاقه وافر و ادراک واقعی از اندیشه‌های بور پیروی کرد و توانست وی را در بحث اطلاعات تجربی یاری دهد، شیمیدان جوان مجارستانی، دیوری هوشی، بود که خودش در آستانه کشف کاربرد همجاها (ایزوتوپ‌ها) به‌عنوان ردیاب قرار داشت که برای وی شهرت به همراه آورد.
مطالعه بور درباره آنچه از مدل اتمی رادرفورد برمی‌آمد به شناخت رابطه‌ای میان عدد اتمی و تعداد الکترون‌های اتم متوقف نشد. وی با عزمی راسخ کمر به حل مسئله خیلی دشوارتری بست، و آن تعیین اهمیت دقیق این رابطه بود که باکاری که برابر بود با تحلیل پویای ساختاری اتمی که با مدل هسته‌ای نشان داده‌شده بود. بور، به پیروی از ج. ج. تامسون، فرض کرد که الکترون‌ها باید به‌صورت متقارن در حلقه‌های مستدیر متحدالمرکز گرد هسته توزیع‌شده باشند، آنگاه ناچار با این مسئله که در مدل تامسون موردتوجه واقع نشده بود. مواجه شد که موجب پایداری چنین آرایش حلقه‌ای که به‌وسیله فقط نیروهای برق ساکن تأمین نشدنی نبود، چیست.
بور وقتی‌که در اوت 1912 منچستر را ترک کرد، سرشار بود از اندیشه‌ها و طرح‌هایی برای کاوش بیشتر در این دنیای اتم‌ها که چنین چشم‌اندازهایی پهناور در برابر چشم‌ها می‌گسترد؛ اما وی برای این‌گونه سرزندگی و شادابی دلیل دیگری داشت. از 1911، اندکی پیش از عزیمت به انگلستان، با مارگرته نورلوند، بانویی جوان با جاذبه و حساسیت زیاد، پیمان بسته بود. ازدواج آن‌ها در اول اوت 1911 در کوپنهاگن انجام پذیرفت که وصلتی نیک‌فرجام و مناسب بود. نقش مارگرته نقش ساده و آسانی نبود. بور دارای طبعی حساس بود، ونیازی دائمی به انگیزه رأفت و تفاهم داشت. وقتی بچه‌ها وارد زندگی شدند شش پسر که دوتای آن‌ها در خردسالی درگذشتند بور وظایف پدر خانواده بسیار جدی گرفت. همسرش، بی‌آنکه به‌ظاهر کوششی کند، خود را با نقش میزبانی تطبیق داد و شب‌ها خانه بور به صمیمیتی گرم و صحبت‌هایی نشاط‌انگیز، ممتاز بود.
بور، در پاییز 1912 وظایف دستیار در دانشگاه کوپنهاگن را بر عهده گرفت؛ وی وظایف خود را از سر وجدان انجام می‌داد، و از امتیازی که به دارندگان درجه دکتری برای ایراد یک دوره سخنرانی آزاد داده می‌شد کمال استفاده را کرد. در ضمن، نگاشتن گزارش اندیشه‌هایی را که در منچستر داشت آغاز کرد. سپس، در زمستان 1913 ناگهان جهت فکر او به مسئله تشعشع اتمی که سریعاً به مرحله قطعی واردکردن کوانتوم عمل در نظریه ساختمان اتمی انجامید، معطوف گردید. بقیه سال تحصیلی به بازسازی نظریه کامل بر شالوده جدید، وبیان تفصیلی آن در رساله‌ای مفصل، صرف شد که بی‌درنگ در سه بخش در مجله فلسفی انتشار یافت...
هیچ‌کس زیرکانه‌تر از خود بور سرشت موقت بودن نخستین نتایج کار را درک نکرده بود، وبرتر از هر چیز نیاز به تجزیه‌وتحلیل عمیق‌تر ارتباط منطقی میان جنبه‌های کلاسیک و کوانتمی پدیده‌های اتمی را که در متن دو اصل موضوع قرار داشت درنیافته بود. درعین‌حال، وی با برنامه کوبنده تعمیم بخشیدن نظریه وب از نمودن جمیع نتایج آن مواجه بود. او به‌طور طبیعی بیش‌ازپیش از کار خود در دانشگاه احساس ناخشنودی می‌کرد، زیرا که این کار (چون با دانشجویان پزشکی سروکار داشت) برایش وقتی بسیار کم برای تحقیق می‌گذاشت و امیدی بسیار اندک به یافتن شاگردانی می‌بخشید که بتواند در کارش دستیارش باشند.
مقامات دانشگاهی بسیار بکندی درک می‌کردند که موقعیت استثنایی پیش‌آمده است و وقتی‌که رادرفورد یک مقام معلمی در منچستر به بور پیشنهاد کرد که او شاد شد از اینکه فرصت ادامه کار در مساعدترین شرایط را به دست خواهد آورد. دو سال در منچستر ماند. دراین‌بین مقامات دانمارکی تکانی به خود دادند و یک کرسی استادی به وی پیشنهاد کردند که او پذیرفت. سه سال بعد، به مرحمت دخالت فعالانه گروهی از دوستان که زمین اهدا کردند، سرانجام مقامات دانمارکی مصمم شدند آزمایشگاهی برای بور بسازند: این آزمایشگاه موسسه کپ معروف فیزیک نظری بود که وی برای بقیه عمرش ریاست آن را بر عهده داشت. تأسیس موسسه برای آنکه بور را در میهنش نگاه دارد کاملاً به‌موقع بود. چه رادرفورد که درست همان زمان به مدیریت آزمایشگاه کوندیش در کمبریج منصوب شد قبلاً از بور دعوت کرده بود که به او بپیوندند.
موسسه جدید به این منظور تأسیس شده بود که قبل از هر چیز آزمایشگاه فیزیک باشد، آنچه سابقاً «فیزیک نظری» خوانده می‌شد اینک می‌بایست «فیزیک بنیادین» خوانده می‌شد؛ اما بور به هیچ فرق بارزی میان پژوهش را پشتیبان و الهام‌بخش یکدیگر می‌دانست و خواستار آن بود که آزمایشگاه چنان مجهز شود که آزمودن پیشرفت‌های نظری یا حدس‌های جدید را به‌وسیله آزمایش‌های مناسب ممکن سازد. وی ترتیبی داد که به این مقصود جامه عمل بپوشاند. پژوهش‌های تجربی که در موسسه صورت پذیرفت متعدد نبود، ولی پیوسته کیفیتی عالی داشت و به‌راستی بعضی از آن‌ها بااهمیتی پیش گاما نه و جملگی مربوط به مسائل نظری موردتوجه بود. تجهیزات آزمایشی، برای آنکه همواره با دیدگاه نظریه جاری هم‌سطح باشد، می‌بایست گسترش می‌یافت، یا حتی تجدید می‌شد تا با این کار بور با دوراندیشی قابل‌ملاحظه و سماجت مجاب کننده برای تأمین اعتبارات مالی موردنیاز انجام داد.
نظریه اتمی بور در دو دهه از پرماجراترین دهه‌های تاریخ علم را گشود، دوره‌ای که در آن نخبه نسل جوان‌تر فیزیکدانان کوشش خود را بر مسائل متعددی متمرکز ساخت که از نظریه برخاسته بود ونیز بر تحقیقات تجربی که بعداً پیشرفت‌های نظری بیشتر را برانگیخت یا دلیل لازم برای پیش‌بینی‌های نظری را فراهم آورد. سه پیشرفت آزمایشی که در سال‌های 1913 و 1914 انجام پذیرفت به پیشرفت بیشتر نظریه انجامید. قلمرو طیف نمایی پرتوهای مجهول باکار درخشان ه. گ. چ. موزلی در منچستر گشوده شده و اهمیت آن برای نظریه اتمی بر مبنای اندیشه‌های بور را والتر کوسل آشکار کرده بود. آزمایش‌های جیمز فرانک و گوستاف هرتس در مورد تحریک پرتوافشانی اتم‌ها به‌وسیله تصادم الکترون‌ها، و آزمایش‌های یوهانس اشتارک در مورد تغییر یافتن طیف‌های اتمی به‌وسیله رفتار میدان‌های نیرومند برقی، رهیافت تازه‌ای را برای مطالعه رفتار پویایی منظومه‌های اتمی عرضه کرد. طولی نکشید که تعبیر آن‌ها توسط خود بور مطرح شد.
از جنبه نظری، نیز صحنه سریعاً در تغییر بود. انزوایی که تا آن زمان بور خود را در آن یافته بود جایش را به همکاری نشاط‌انگیزی با تعداد زیادی از کسانی داد که جملگی برای رسیدن به هدف مشترک تلاش می‌کردند با تبادل آزادانه نظرها، و بحث درباره نتایج تحقیقات و حدس‌ها، و سهیم بودن در احساس لذت موفقیت و انتظار پیشرفت بیشتر. بور رهبری بود که همه، با نوعی هماهنگی ضمنی، برای راهنمایی مکاتب بزرگ فیزیک نظری دیگری وجود داشت که اهم آن‌ها مکاتب نوبنیادی بود که زومرفلت در مونیخ و ماکس بورن در توبینگن تأسیس کرده بودند. این مکاتب خطوط پژوهشی خود را دنبال می‌کردند، و پیوسته با گروه کوپنهاگن در تماس نزدیک بودند. نخستین کسی که در 1916 در کوپنهاگن به بور پیوست جوانی دانمارکی به نام ه. ا. کراموس بود که در طی ده سال بعد دستیار خستگی‌ناپذیر و همکار مستعد و باهنر بور شد. طی این دوره، کسان دیگری هم به موسسه بور آمدند، در این میان اینان دو ست وفادارش هوشی، ونیز جوان‌ترین آن‌ها اوسکار کلاین و ولفگانگ پاولی و ورنر هایزنبرگ بودند...
نظریه دستگاه‌های تناوبی چندگانه امکان پرداخت مستدل‌تر به موضوعی را فراهم آورد که بور در همان نخستین اندیشه‌هایش درباره مدل اتمی خود با آن دست‌وپنجه نرم کرده بود، و آن ساختمان تدریجی اتم‌ها بود که روزبه‌روز پیچیده‌تر می‌شد ونیز مبدأ تناوب‌ها در ساختارهای اتمی که جدول مندلیف آن را نمایان می‌ساخت. نقطه عزیمت همانا توجه به مدارهای مانای منفرد هر الکترون در میدان برق ایستای (الکترواستاتیک) هسته بود که به‌وسیله میدان متوسط الکترون‌های دیگر «پرده‌پوش» شده بود؛ آنگاه می‌شد به برهمکنش مانده الکترون‌ها با روش‌های اختلال که در اصل برای استفاده منجمان ابداع‌شده بودند، پرداخت. در مورد طیف‌هایی که منشأ آن‌ها گذارهای کوانتومی یک الکترون منفرد معمولاً با سست‌ترین پیوند بود، شرایط کوانتومی نوعی وسیله مشخص‌سازی فراهم می‌آورند که مستقیماً شبیه است به مشخص ساختن اصطلاحات طیفی با اعداد کوانتومی.
رویارویی نظریه با قوانین طیفی مناسب به توفیقی جزئی انجامید: خصوصیات عمده دنباله‌های آزمایشی به‌خوبی به‌وسیله نظریه تجدید شد، و اعداد کوانتومی طیفی که این خصوصیات به آن‌ها بستگی داشتند دارای یک تعبی مکانیکی ساده شدند؛ ولی ساختار ظریف‌تر دنباله جمله‌ها پیچیدگی خاصی نمایان می‌ساختند که مدل اتمی همتاب مکانیکی برای آن عرضه نمی‌کرد.
به‌رغم این نقض، جای این انتظار بود که مدل اتمی، دست‌کم در پژوهش درراه دست یافتن به طرح گسترده‌تری از ساختارهای اتمی، دست‌کم در پژوهش درراه دست یافتن به طرح گسترده‌تری از ساختارهای اتمی، راهنمای درخور اعتمادی باشد. صورت‌بندی‌های حلقوی که بور در مساعی پیشین خود بدان پی برده بود اکنون جای خود را به گروهی از مدارهای الکترونی در «لایه‌ها» یی داده بود که به‌وسیله مجموعه‌هایی از اعداد کوانتمی، بر پایه قواعد ناشی از داده‌های طیفی، مشخص می‌شدند. این مفهوم ساختمان لایه‌ای منظومه‌های اتمی، فقط پاسخگوی طبقه‌بندی اصلی حالات مانا نبود، بلکه دامنه آن می‌توانست چنان گسترش یابد که شامل تعبیر قواعدی تجربی شود که طیف‌نما گران برای شدت‌های گذارهای کوانتومی مقرر داشته بودند. این مسئله‌ای بود بسیار دشوارتر از مسئله بیان شرایط کوانتومی برای حالات مانا. فروریختن کامل بر پویایی کلاسیک، از در اصل موضوع‌های کوانتومی بور منعکس بود، نخست چنین می‌نمود که درست همان شالوده‌ای را که یک نظریه جامع تشعشع اتمی می‌توانست بر آن مبتنی باشد، از میان بردارد. با پذیرفتن این زجر خوانی بود که بور را به یکی از نیرومندترین درک‌هایش نائل شد: درک تناظری کلی میان توصیف کلاسیک و توصیف کوانتومی پدیده‌های اتمی.
بور، در سال 1918 تمامی نظریه پدیده‌های اتمی را دست‌کم به‌صورت طرح، مجسم ساخته بود. البته وی متوجه بود که هنوز خیلی از قالبی دور بود که از جنبه منطقی سازگار ونیز آن‌قدر وسیع باشد که هم اصل موضوع‌های کوانتومی را در برگیرد وهم آن وجوه مکانیک کلاسیک و برق پویایی را که ظاهراً هنوز اعتباری داشتند شامل شود. بااین‌همه او فوراً شروع به نوشتن موضوعی کرد که ترکیبی بود از استدلال‌های خودش و از جمیع مدارکی که ممکن بود استدلال‌هایش بر آن‌ها متکی باشند؛ با آزمودن اینکه از عهده خلاصه کردن آنچه شناخته ‌شده بود چگونه به‌خوبی برمی‌آید، این فرصت را یافت که صحت نظریه‌های خود را بیازماید و نحوه بیان آن‌ها را بهتر کند. ولی با وضعی که در آن زمان بود، او نمی‌توانست پا به‌پای رشد موضوع پیش برود؛ مقاله‌ای که در آغاز در ذهن داشت به‌صورت رساله‌ای چهر بخشی با عنوان «درباره نظریه طیف‌های خطی» درآمد که انتشارش، بی‌آنکه کامل شود، چهار سال به درازا کشید. سه بخش اول میان‌سال‌های 1918 و 1922 منتشر شد، و بخش چهارم، متأسفانه، هرگز انتشار نیافت. بدین ترتیب، تمامی قدرت تأثیر نظرهای بور در حلقه کوچک ولی درخشان محصور شاگردانش محدود ماند که در حقیقت با انتشار سریع‌تر نتایجی که خود گرفته بودند توانستند نظرهای استاد را بهتر از خود او و به نحوی گسترده‌تر بشناسانند.
نظریه بور درباره منظومه تناوبی عناصر که اساساً بر تجزیه ‌و تحلیل دلایل طیف‌ها بناشده بود، با قرار دادن روش‌های استدلالی طیفی که بسیار ظریف‌تر از روش سنتی بود، در اختیار شیمیدانان، علم شیمی را نو ساخت. این کار، به نحوی هیجان‌انگیز، در 1922 با شناختن عنصری به عدد اتمی 72 در موسسه بور صورت عمل پذیرفت و این کشف توسط دیراک، کوستر وهوشی، با هدایت مستقیم پیش‌بینی‌های نظری بور درباره خواص عنصر یادشده، انجام‌گرفته بود؛ به این عنصر نام «هافنیوم»، از روی نام لاتینی شده کوپنهاگن، داده شد. نتایج قطعی درست به‌موقع به دست آمد تا بور بتواند در خطابه‌ای که هنگام دریافت جایزه نوبل فیزیک آن سال ایراد می‌کرد آن را اعلام کند.
در اینکه بور به افتخارهایی که به‌حق به دست آورده بود متکی بود تردیدی نیست. وی به پیروزی ظاهری نظریه کوانتومی منظومه‌های اتمی فرصت نداد گمراهش کند و به این باور بکشاندش که مدلی که برای توصیف این منظومه‌ها به‌کاررفته بود (نقطه‌های ساده دارای بار برقی که به‌وسیله نیروهای برق ایستا بنا بر قوانین مکانیک کلاسیک برهمکنش دارند) شباهت نزدیکی با واقعیت دارد. درواقع، ساختار ظریف طبقه‌بندی طیفی، در این مدل که ماهیت آن هنوز روشن نشده بود، یک نارسایی اساسی جلوه گری می‌ساخت؛ ولی بالاتر از همه، سرشت خاص تناظر میان فرایندهای تشعشع کوانتومی وهمتای کلاسیک آن‌ها این فکر را جدا پیش می‌آورد که مدل کلاسیک چیزی نیست جز چارچوبی کمکی در کاربرد شرایط کوانتومی و ملاحظات تناظر بین آن‌ها...
بحرانی که تلاش برای پرداختن به اتم به‌عنوان یک دستگاه کلاسیک پویا به آن انجامید دیری نپایید. در تابستان 1925 هایزنبرگ راهی برای ساختن یک الگوی ریاضی سازگار که اصل موضوع‌های کوانتومی را دربرمی گرفت پیداکرده بود. این پیشرفت بسیار مهم نتیجه مستقیم تحقیق در نظریه پراکندگی نور بود که کراموس آغاز کرده بود. هایزنبرگ فعالانه در این کار شرکت کرده و از موضعی که بور، کراموس، واسلیتر اختیار کرده بودند تأثیر فراوان پذیرفته بود...
برای برقرار کردن پیوندی میان مفاهیم و رفتار منظومه‌های اتمی، به اسباب‌هایی برای اندازه‌گیری‌هایی نیازمندیم که مثل خودمان از تعداد فراوانی‌اتم تشکیل‌شده باشند، و این ناگزیر به رابطه‌هایی متمم (مکمل) و نمونه‌ای آماری از علیت می‌انجامد. این‌ها خطوط اصلی ساختار جدید اندیشه عملی است که درحالی‌که بور، باثباتی سازش‌ناپذیر، تجزیه‌وتحلیل معرفت‌شناختی خود را تا آخرین حد ادامه می‌داد، به‌تدریج شکفته و باز می‌شد. اینکه بعضی از نمایندگان برجسته و نمونه طرز تفکر فیزیکی که بور قاطعانه از آنان برید، از پیروی وی امتناع ورزیدند قابل‌درک است. این‌که آینشتاین باید میان این دسته باشد همیشه موجب شگفتی و تأسف بور بود. از سوی دیگر، پیشرفت کار او بیشتر مدیون مخالفت آینشتاین بود؛ در حقیقت مراحل پیاپی کار او با رد ایرادهای زیرکانه آینشتاین مشخص‌اند. خود او سیر هیجان‌انگیز این جدل طولانی را در 1949 در مقاله‌ای یادکرد که در آن از هر زمان دیگر به عرضه کردن نظم و اصولی دلایل خود نزدیک شده بود.
نقش «متممی»(مکمل بودن) نظریه بور در مکانیک کوانتمی، بالاتر از هر چیز، فراهم ساختن یک قالب منطقی، به‌اندازه کافی گسترده برای تأمین کاربرد سازگار و منسجم مفاهیم کلاسیک است که استفاده نامحدود از آن‌ها به تناقضات متعدد می‌انجامد. چنین وظیفه‌ای، آشکارا، گسترده‌ای جهانی دارد، و دیری نکشید که فرصتی پیش آمد که سودمندی آن را به محک آزمودن گذارد. در سال‌های اول دهه 1930 سرایت دادن روش‌های ریاضی مکانیک کوانتومی به برق پویایی با اشکالات صوری قابل‌ملاحظه‌ای احاطه شد که در مورد امکان حفظ مفهوم میدان برق مغناطیسی در نظریه کوانتومی تردیدهایی به وجود آورد...
در اواسط دهه 1930 در کوپنهاگن و جاهای دیگر، توجه اصلی به میدان فیزیک هسته‌ای، به‌سرعت در حال گسترش بود، معطوف شد. از جنبه نظری، نتایج آزمایش‌هایی که در مورد واکنش‌های منبعث از تصادم نوترون‌های کندرو با هسته‌ها، به‌توسط انریکو فرمی و مکتب او در رم به عمل آمد، وضعی بحرانی به وجود آورد. در بحث درباره فرایندهای مربوط به تصادم ذرات باردار، ذرات آلفا یا پروتون، با هسته، کافی دانسته شده بود که برای تأثیر نیروهایی که بین هسته و ذره مؤثر در تصادم عمل می‌کنند با یک طرح تصویری به‌وسیله پتانسیل جذب‌کننده که کاملاً بر حجم هسته گسترده باشد نمایش داده شود؛
به این پتانسیل، پتانسیل دفع‌کننده برق ایستایی که سدی از کولونی برگرد هسته تشکیل می‌دهد افزوده می‌شد. پس طبیعی بود که واکنش‌های نوترون به کمک همان پتانسیل تجزیه‌وتحلیل شود بی‌آنکه شد کولونی موردنظر قرار گیرد؛ و عجب آنکه این مدل توجیهی کیفی برای آثار مشاهده‌شده فراهم نیاورد. بالأخص، ممکن نبود که بر این اساس احتمالات بسیار زیادی را درک کرد که برای ربوده شدن نوترون به‌وسیله یک سلسله کارمایه‌های تشدید وقع می‌یافت.
بور که با این مسئله پیچیده روبه‌رو شد، درصدد توجه به حالاتی از فرآیند نوترون ربایی برآمد که به صورتی روی می‌دادند ساده‌تر ازآنچه دربرد کارمایه‌های پست وقوع می‌یافت، و به نظر می‌رسید که آن حالت‌ها در این کارمایه‌ها به شرایط تشدید وابسته بودند. برحسب اتفاق فقط لازم آمد که او به آزمایش‌های قبلی جیمز چدویک که با نوترون‌های پرانرژی‌تر انجام‌شده بود، بازگردد. بور متوجه شد که همه واکنش‌های مختلفی که به‌وسیله این نوترون‌ها القا شوند، با هر انرژی یا کارمایه‌ای، با تقریباً یک احتمال رخ می‌دهند. حدود مقدار آن نشان داد که تقریباً هر نوترون که با هسته تصادم کرده بود تسخیر آن شده است. این نتیجه که به نحوی چشمگیر ساده بود، یک سازوکار واکنشی را به وی القا کرد که اساساً با فرا پیچش امواج نوترونی به‌وسیله یک چاه پتانسیل تفاوت داشت؛ در حقیقت تمثیل پیشنهادی بور مغایر سرنوشت کوانتومی مدل اخیر و کاملاً کلاسیک بود. او هسته را مانند مجتمعی از هسته‌ها تجسم می‌کرد که به‌وسیله نیروهای کوتاه برد در کنار یکدیگر نگاه داشته شده‌اند... درنتیجه، بر یکدیگر مانند مجتمع مولکول‌هایی تأثیر می‌بخشند که قطره کوچکی از مایعی را تشکیل می‌دهند...
«مدل قطره‌ای» بور از واکنش‌های هسته‌ای که از زمانی که در 1936 عرضه شد به راه‌های گوناگون تعریف گردید، هنوز همچنان مدلی مناسب در توصیف یکی از مهم‌ترین نمونه‌های فرایندهای هسته‌ای معتبر است. البته این مدل خیالی است؛ و فرض‌های اساسی آن همیشه به‌اندازه کافی تحقق نمی‌پذیرد تا معتبر ودن آن را تأمین کنند...
مهم‌ترین کاربرد نظریه بور تعبیر شکافت هسته بود. این شکافت نوعی واکنش است که ممکن است با تصادم یک نوترون با یک هسته بسیار سنگین آغاز شود: پایداری هسته مرکب که براثر ربودن نوترون تشکیل می‌شود آن‌قدر کم است که ممکن است این هسته به دو قطعه، با جرم و بار برقی تقریباً متساوی، تقسیم شود. تشخیص شیمیایی این‌گونه قطعه‌ها به‌عنوان نتایج فروپاشی اورانیوم براثر بمباران نوترونی به‌وسیله اوتو هان وفریتس اشتراسمان بود که ا. ر. فریش ولیزه مایتنر را به این نکته رهنمون شد که سازوکار شکافت هسته‌ای تنها تفسیر قابل‌تصور است.
نخستین آزمایش‌هایی که گسیل پاره‌های هسته را عملاً نشان دادند در دی‌ماه 1938 به‌وسیله فریش در کوپنهاگن انجام پذیرفت. در آن زمان بور که برای گذراندن چند ماهی در پرینتس دعوت‌شده بود، اروپا را به‌قصد امریکا ترک گفته بود. به هنگام عزیمت بود که از فکر و طرح فریش آگاه شد؛ در ضمن سفر و اندکی پس از ورود به امریکا نظریه کامل این فرایند را طرح‌ریزی کرد. در ماه‌های بعد، این نظریه، با تفضیل زیاد با همکاری ج. ا. ویلر تظریف تنقیح شد...
کشف آنکه پاره های بسیار ناپایدارحاصل از شکاف فوراً نوترونهایی گسیل میدارند مسئله امکان یک واکنش زنجیری را به میان می آورد که به آزاد کردن مقدار عظیمی کار مایه هسته ای می انجامید. پاسخ این پرسش زود پیدا شد. و چون در لحظه‌ای بحرانی در تحول اجتماعی و سیاسی جهان روی می‌داد، آشکار شدن نتایج آن با شدت بی‌سابقه‌ای تسریع شد. اگر این امر تحول سرنوشت سازی در تاریخ بشر بود، سرنوشت شخصی بور را نیز عمیقاً متأثر ساخت.
کاری تحقیقی که بور پس از بازگشت به کوپنهاگن، و در سه سال اول جنگ جهانی دوم، درباره شکافت هسته ادامه داد، آخرین بخش از پژوهشی بود که خودش در به وجود آوردنش آن کار بسیار کرده بود. فقط چندی بعد، در طی در آخرین تابستان عمرش، بار دیگر دقت خود را بر پدید ه ای متمرکز ساخت که بسیار نزدیک به پدیده‌هایی بود که در آغاز کار عملی خود به آن‌ها پرداخته بود: و آن ابررسانایی فلزات بود که کوانتوم عمل به‌وسیله آثار به‌اصطلاح کلان (مایکروسکوپی) متجلی می‌شود. بیهوده کوشید که نظریه تا حدی انتزاعی آن آثار را بر شالوده های عینی و فیزیکی استوار سازد. ولی در 1943 به غوغای جنگ کشانیده شد و وقتی‌که بعد به کوپنهاگن بازگشت، به‌ناچار با وضعی از کار علمی روبه‌رو شد که صمیمیت سال‌های گذشته را از موسسه او بیرون رانده بود.
بور در میان سیاستمداران جای مساعدی نداشت. صافی‌ضمیر و راستی او در نظر آنان عجیب و مشکوک، و روشن‌بینی او از حیز درک آنان بیرون بود. فیزیکدانانی که نومیدانه باتحمل تنش فکری و اخلاقی شدید، درراه هدف تاریک سلاح هسته‌ای دست‌وپا می‌زدند، احساس کردند نیاز به آن دارند که بور را به پشتیبانی بطلبند. بور در 1943 با قبول خطر جانی، از کوپنهاگن، از راه سوئد، به انگلستان انتقال یافت و ناگهان با حیرت و دهشت با مرحله پیشرفته طرحی مواجه شد که آن را خارج از قلمرو انجام تحقق فنی انگاشته بود. باآنکه، هم در انگلستان وهم در امریکا، در مباحثات مربوط به ساختن سلاح‌های هسته‌ای شرکت جسته بود، علاقه اصلی او این بود که سیاستمداران ونیز فیزیکدانان را به عواقب سیاسی و انسانی منبع جدید نیرو آگاه سازد.
نمونه‌ای بارز از خوش‌بینی او این است که وی، علاوه بر خطرات مسلم، بر مزایای بالقوه وضع نیز تأکید می‌کرد: بنا به استدلال بور، وجود سلاحی هرگز به‌کاربرده نشود، و این خود ممکن بود که بنیان عصر صلحی پایدار شود، و با منطق عادی خود، می‌افروزد که شرط استقرار چنین توافقی آگاهی جهانی از عاقبت کار است. به‌گونه‌ای واقعی‌تر، وی اصرارمی ورزید که رهبران غرب در تماس با روس‌ها، به‌منظور ایجاد جوی که به استقرار روابط صلح‌جویانه و اعتماد مشترک مسان غرب و شرق انجامید، پیش‌قدم شوند. اگرچه این نظرهای اندیشمندانه مورد استقبال برخی از مردانی که در مواقع حساس سیاسی قرار داشتند واقع شد، تلاش‌های وی برای آنکه در محضر روزولت و چرچیل مطرح شوند به نتیجه نرسید. تحقق پیش‌بینی‌های تاریکش در سال‌های بعد مانع آن نشد که از پافشاری دست بکشد، و در 1950 مصمم شد که در نامه سرگشاده‌ای به سازمان ملل متحد درخواست خود را برای یک «جهان باز» به‌عنوان پیش‌شرط صلح تکرار کند. برای طرح چنین درخواستی زمانی بدتر از آنکه وجود داشت ممکن نبود؛ ولی اکنون موضوع به همان اندازه مناسب است، و شاید روزی به پاسخی دست یابد.
بور، غیر از سیر و سیاحت بدفرجامش در قلمرو سیاست جهانی، وقت و نیروی بیشتری را صرف وظایف عاجل‌تری می‌کرد که بیشتر بر عهده خود می‌دانست. در دانمارک گستر ش موسسه خودش وی را تا آخر مشغول داشت، ونیز در 1955 در بنیاد نهادن و سازمان بخشیدن موسسه‌ای دانمارکی برای کاربرد سازنده کارمایه هسته‌ای نقشی رهبرانه داشت. هنگامی‌که «شورای اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای» در 1952 تأسیس گردید، بخش نظری آن در موسسه بور دایر شد تا وقتی‌که در 1957 توانست به مکانی نزدیک‌تر به بخش‌های تجربی به ژنو انتقال یابد. سپس موسسه مشابهی با دامنه عملی محدود با شرکت بور به‌وسیله پنج کشور شمالی اروپا در کوپنهاگن، به نام «انستیتوی شمالی برای فیزیک نظری اتمی» تأسیس شد تا فیزیکدانان جوان این کشورها را در خود جای دهد. در این سال‌های گسترش بی‌سابقه پژوهش علمی در سراسر جهان، نظر مشورتی و پشتیبانی بور در بسیاری موارد خواسته می‌شد، هرگز هم تلاشی بی‌ثمر نبود. بیشتر از هر زمان مهره‌ای بود موردتوجه همگان، و افتخارات و امتیازات از هر سو به وی اهدا می‌شد.
بور، بی‌آنکه از این قهرمان شدن تأثیر پذیرد، به بهترین وجه از آن استفاده می‌کرد. هر دعوت به ایراد خطابه فرصتی به وی می‌بخشند که فکر خود را متوجه سیمایی از علم بسازد که برای شنوندگانش آشنا باشد واو بتواند مفهوم‌هایی از شناخت‌شناسی نوینی را که در نظریه کوانتومی پروریده بود در آن سخنرانی منعکس سازد. بدین نحو، در دهه 1931 خطابه‌ای با عنوان «نور وزندگی» در برابر کنگره نوردرمانی ایراد کرد، و از خصوصیات متمم فرهنگ‌های بشری در جمعی از مردم شناسان سخن گفت. در دوران بعد از جنگ در این را ه پیش رفت و اندیشه‌هایی درباره وضع آدمی که در نظر وی از درک خاص هدف و مفهوم علم جدایی‌ناپذیر بود، بیان کرد، نوشته‌های او در این‌گونه مباحث در سه کتاب گرداوری شد که در سال‌های 1934، 1958 و 1963 انتشار یافت.
این کتاب‌ها به چند زبان ترجمه شد، و باید امید داشت که، به‌رغم دشواری سبک بیان، بر نگرش فلسفی نسل‌های
آینده همان اثری را بخشد که بر ذهن کسانی که خود سخنان بور را شنیده‌اند بخشیده بود.
رساله‌های بور به نحوی چشمگیر تداوم اندیشه او را نمایان می‌کند. او پیوسته می‌کوشید تا بیانه‌ای دقیق‌تری پیدا کند و سیماهای جدیدی از روابط «متمم» را که در آن‌ها کاوش می‌کرد نمایان سازد، ولی مفهوم اساسی، از هنگام جوانی تا روزهای آخر زندگانی، یکسان باقی ماند. منتقدانی که کوشیده‌اند تا در رد تأثیرهای خارجی را در افکار وی بیابد یکسره به بیراهه رفته‌اند. وی بی‌تردید به مقایسه‌هایی که میان تفاهم او و مفهوم دیگران می‌شد علاقه‌مند بود، ولی این قیاس‌ها هرگز تغییری در طرز استدلال وی پدید نمی‌آورد این استدلال، برخلاف استدلال دیگران، چنان محکم بر تجزیه‌وتحلیل وضع روشن و دقیقی که پرداختن نظریه کوانتومی فراهم آورده بود پایه‌گذاری شده بود که نیازی به هیچ‌گونه پیه گذاری محکم‌تر نداشت. بور کراراً بر وضع مساعدی تأکید می‌کرد که سادگی نتیجه فیزیکی به وی امکان داده بود که به بیان دقیق روابط متممی (مکمل بودن) که وی در همه وجوه دانش بشری می دی، دست یابد.
قلم رویی که در آن موقعیت‌های متمم به صورتی بیشتر بی‌واسطه جلوه گری می‌کنند سخت پدیده‌های روانی است که آغازگر اولین مشاهدات بور بود. اکنون وی قادر بود رابطه خاص بین توصیف عواطف ما را، به صورتی که از رفتارمان آشکار می‌شود، و آگاهی ما از آن عواطف را بر اساس «اصل متممی» بیان کند. در این‌گونه ملاحظات، او دوست داشت تصور کند که گفته‌های فیلسوفان قدیم، بیان‌های کورکورانه‌ای بود برای جنبه‌های متمم وجود آدمی.
در بسط جوامع بشری، و در تعیین اجزای آنچه ما فرهنگ می‌نامیم، بور بر غلبه سنت بر متمم آن، یعنی انتقال به‌وسیله وراثت، تأکید می‌کرد. به عقیده او این موضوع مغایر نظریه‌های نژادی بود که در آن زمان در آلمان تبلیغ می‌شد. نکته‌ای نزدیک‌تر به علم فیزیک: وی خاطرنشان می‌ساخت که دو گونه توصیف از پدیده‌های زیستی را که معمولاً نقطه مقابل یکدیگر انگاشته می‌شوند (تجربه فیزیکی و شیمیایی ازیک‌طرف، و تجزیه کارکردی از طرف دیگر) باید متمم یکدیگر دانست. بر روی‌هم وی در اصل متممی وسیله‌ای معقول می‌دید برای اجتناب از نی هرگونه خط تفکری که معلوم بود به نحوی ثمربخش است، و نگاهداری ذهنی باز برای امکانات تازه پیشرفت.
منشأ معرفت‌شناختی اندیشه‌های بور در هر موضع علمی ناب، سرشت صحت و قطعیت علمی به آن اندیشه‌ها می‌بخشد. بور پیوسته مراقب بود که در پژوهش‌های شناخت‌شناسی بر دو ضرورت تأکید کند: یکی ضرورت دست شستن از هر عقیده‌ای که از پیش پذیرفته‌شده باشد و توسل مطلق به معلوماتی که از آزمایش به دست آیند؛ و دیگر این ضرورت مبرم که در هر مورد، محدود بودن مفهوم‌هایی که در خبر دادن از پدیده‌ای به کار می‌روند در نظر گرفته شود. برای آنکه اهمیت منحصربه‌فرد کمکی را که او به شناخت‌شناسی کرد درک کنیم، باید متوجه باشیم که «متممی» رابطه‌ای منطقی است که هم به توصیف اشاره دارد وهم به انتقال و القای تجربه ما از جهان توجه می‌کند، جهانی که دران در موضع استثنایی نشسته‌ایم و در این موضع درعین‌حال، و به نحوی جدایی‌ناپذیر، هم تماشاگریم وهم بازیگر، اصل متممی، بدون اینکه هیچ سیمایی از جهان را از دسترس ما دور کند، ما را قادر می‌سازد که تا جایی که می‌توانیم قضاوت کنیم، موجبات همه خصوصیات پدیده‌ها (جامعیت، عقلانیت، و عینیت آن‌ها) را توضیح دهیم. بور باقدرت تفکر استدلالی و جامعیت نظر و مردم‌دوستی عمیق خود، در صف نیکبختانی قرار دارد که وظیفه کمک کردن به ذهن آدمی را بر عهده داشته‌اند تا گامی قطعی به‌سوی یک هماهنگی کامل با طبیعت بردارند. ی‌شوند.
در دوره نوجوانی نیلس، روند فلسفی در محفل‌های علمی واکنشی در مقابل ماده‌گرایی مکانیکی نسل قبل بود. ولی در جو آزادی‌ خواهانه‌ای که دوستان کریستیان (پدر نیلس) را فراگرفته بود، در گروهی که هارال هوفدینگ فیلسوف به آن وابسته بود، این واکنش شکل معتدل و فکورانه‌ای به خود گرفت. کریستیان که استاد تحقیق در اساس فیزیکی فرایندهای فیزیولوژیک بود، بر لزوم عملی مشاهده این فرآیندها از دیدگاه غایت شناختی نیز اصرار می‌ورزید تا بتوان به توصیفی کامل رسید. نیلس و هارال بور به‌عنوان مستمع آزاد در مذاکرات فلسفی پدر و دوستانش رویارویی با مسئله شناخت شناسانه زیست شناسی که در آن نظرهای ظاهراً متعارض برای فهم کامل پدیده‌ها به یک اندازه ضروری شمرده می‌شدند، تأثیر دیر پایی بر ذهن نیلس گذاشت.
بور، پس از فراغ از تحصیل در کوپنهاگن به کمبریج رفت، با این امید که کار خود را در نظریه الکترونی زیر نظر و راهنمایی ج.ج. تامسون ادامه دهد. بدبختانه تامسون علاقه به این موضوع را ازدست‌داده بود، ونمی توانست به اهمیت رساله بور پی ببرد، بور ترجمه انگلیسی آن را که با دشواری فراوان تهیه‌کرده بود به وی نشان داد. انجمن فلسفی کیمبریج این متن انگلیسی را، به علت آنکه زیاد مفصل و مخارج چاپ آن بسیار گزاف بود، به وی بازگرداند، و تلاش‌های بعدی او برای منتشر ساختن آن بازهم عقیم ماند.
این ناکامی دردناک مانع آن نشد که بور قسمت عمده مدت اقامت خود در انگلستان را در کمبریج بگذراند. ولی به‌محض آنکه امکان آن دست داد، به منچستر که در آنجا ارنست رادرفورد آزمایشگاه در حال پیشرفتی تأسیس کرده بود، انتقال یافت. در آنجا، از مارس تا اوت 1912، با منتهای تمرکز فکری کارکرد و شالوده بزرگ‌ترین موفقیت خود در فیزیک را که نظریه ساختمان اتمی بود، افکند. مشکل است دو خلق‌ و خو متفاوت‌تر از خلق‌ و خوی بور و رادرفورد را تصور کرد. ولی این نخستین تماس بین آنان، گذشته از شروع یک دوران نو در علم، آغاز یک دوستی مادام‌العمر شد که مرکب از رأفت و مهربانی فرزندان از سوی بور و صمیمیتی گرم، توأم با احترام، از سوی دانشمند نیوزلندی شاد و سرخوش بود. رادرفورد، با شم داوری زیرکانه‌ای که درباره افراد داشت، زود به وجود نبوغ در این مرد جوان خجول و فروتن پی برد، و قدرت شدید بینش تخیلی و رهیابی مستقیم او الهام‌بخش بور شد... تنها فردی که در آزمایشگاه باعلاقه وافر و ادراک واقعی از اندیشه‌های بور پیروی کرد و توانست وی را در بحث اطلاعات تجربی یاری دهد، شیمیدان جوان مجارستانی، دیوری هوشی، بود که خودش در آستانه کشف کاربرد همجاها (ایزوتوپ‌ها) به‌عنوان ردیاب قرار داشت که برای وی شهرت به همراه آورد.
مطالعه بور درباره آنچه از مدل اتمی رادرفورد برمی‌آمد به شناخت رابطه‌ای میان عدد اتمی و تعداد الکترون‌های اتم متوقف نشد. وی با عزمی راسخ کمر به حل مسئله خیلی دشوارتری بست، و آن تعیین اهمیت دقیق این رابطه بود که باکاری که برابر بود با تحلیل پویای ساختاری اتمی که با مدل هسته‌ای نشان داده‌شده بود. بور، به پیروی از ج. ج. تامسون، فرض کرد که الکترون‌ها باید به‌صورت متقارن در حلقه‌های مستدیر متحدالمرکز گرد هسته توزیع‌شده باشند، آنگاه ناچار با این مسئله که در مدل تامسون موردتوجه واقع نشده بود. مواجه شد که موجب پایداری چنین آرایش حلقه‌ای که به‌وسیله فقط نیروهای برق ساکن تأمین نشدنی نبود، چیست.
بور وقتی‌که در اوت 1912 منچستر را ترک کرد، سرشار بود از اندیشه‌ها و طرح‌هایی برای کاوش بیشتر در این دنیای اتم‌ها که چنین چشم‌اندازهایی پهناور در برابر چشم‌ها می‌گسترد؛ اما وی برای این‌گونه سرزندگی و شادابی دلیل دیگری داشت. از 1911، اندکی پیش از عزیمت به انگلستان، با مارگرته نورلوند، بانویی جوان با جاذبه و حساسیت زیاد، پیمان بسته بود. ازدواج آن‌ها در اول اوت 1911 در کوپنهاگن انجام پذیرفت که وصلتی نیک‌فرجام و مناسب بود. نقش مارگرته نقش ساده و آسانی نبود. بور دارای طبعی حساس بود، ونیازی دائمی به انگیزه رأفت و تفاهم داشت. وقتی بچه‌ها وارد زندگی شدند شش پسر که دوتای آن‌ها در خردسالی درگذشتند بور وظایف پدر خانواده بسیار جدی گرفت. همسرش، بی‌آنکه به‌ظاهر کوششی کند، خود را با نقش میزبانی تطبیق داد و شب‌ها خانه بور به صمیمیتی گرم و صحبت‌هایی نشاط‌انگیز، ممتاز بود.
بور، در پاییز 1912 وظایف دستیار در دانشگاه کوپنهاگن را بر عهده گرفت؛ وی وظایف خود را از سر وجدان انجام می‌داد، و از امتیازی که به دارندگان درجه دکتری برای ایراد یک دوره سخنرانی آزاد داده می‌شد کمال استفاده را کرد. در ضمن، نگاشتن گزارش اندیشه‌هایی را که در منچستر داشت آغاز کرد. سپس، در زمستان 1913 ناگهان جهت فکر او به مسئله تشعشع اتمی که سریعاً به مرحله قطعی واردکردن کوانتوم عمل در نظریه ساختمان اتمی انجامید، معطوف گردید. بقیه سال تحصیلی به بازسازی نظریه کامل بر شالوده جدید، وبیان تفصیلی آن در رساله‌ای مفصل، صرف شد که بی‌درنگ در سه بخش در مجله فلسفی انتشار یافت...
هیچ‌کس زیرکانه‌تر از خود بور سرشت موقت بودن نخستین نتایج کار را درک نکرده بود، وبرتر از هر چیز نیاز به تجزیه‌وتحلیل عمیق‌تر ارتباط منطقی میان جنبه‌های کلاسیک و کوانتمی پدیده‌های اتمی را که در متن دو اصل موضوع قرار داشت درنیافته بود. درعین‌حال، وی با برنامه کوبنده تعمیم بخشیدن نظریه وب از نمودن جمیع نتایج آن مواجه بود. او به‌طور طبیعی بیش‌ازپیش از کار خود در دانشگاه احساس ناخشنودی می‌کرد، زیرا که این کار (چون با دانشجویان پزشکی سروکار داشت) برایش وقتی بسیار کم برای تحقیق می‌گذاشت و امیدی بسیار اندک به یافتن شاگردانی می‌بخشید که بتواند در کارش دستیارش باشند.
مقامات دانشگاهی بسیار بکندی درک می‌کردند که موقعیت استثنایی پیش‌آمده است و وقتی‌که رادرفورد یک مقام معلمی در منچستر به بور پیشنهاد کرد که او شاد شد از اینکه فرصت ادامه کار در مساعدترین شرایط را به دست خواهد آورد. دو سال در منچستر ماند. دراین‌بین مقامات دانمارکی تکانی به خود دادند و یک کرسی استادی به وی پیشنهاد کردند که او پذیرفت. سه سال بعد، به مرحمت دخالت فعالانه گروهی از دوستان که زمین اهدا کردند، سرانجام مقامات دانمارکی مصمم شدند آزمایشگاهی برای بور بسازند: این آزمایشگاه موسسه کپ معروف فیزیک نظری بود که وی برای بقیه عمرش ریاست آن را بر عهده داشت. تأسیس موسسه برای آنکه بور را در میهنش نگاه دارد کاملاً به‌موقع بود. چه رادرفورد که درست همان زمان به مدیریت آزمایشگاه کوندیش در کمبریج منصوب شد قبلاً از بور دعوت کرده بود که به او بپیوندند.
موسسه جدید به این منظور تأسیس شده بود که قبل از هر چیز آزمایشگاه فیزیک باشد، آنچه سابقاً «فیزیک نظری» خوانده می‌شد اینک می‌بایست «فیزیک بنیادین» خوانده می‌شد؛ اما بور به هیچ فرق بارزی میان پژوهش را پشتیبان و الهام‌بخش یکدیگر می‌دانست و خواستار آن بود که آزمایشگاه چنان مجهز شود که آزمودن پیشرفت‌های نظری یا حدس‌های جدید را به‌وسیله آزمایش‌های مناسب ممکن سازد. وی ترتیبی داد که به این مقصود جامه عمل بپوشاند. پژوهش‌های تجربی که در موسسه صورت پذیرفت متعدد نبود، ولی پیوسته کیفیتی عالی داشت و به‌راستی بعضی از آن‌ها بااهمیتی پیش گاما نه و جملگی مربوط به مسائل نظری موردتوجه بود. تجهیزات آزمایشی، برای آنکه همواره با دیدگاه نظریه جاری هم‌سطح باشد، می‌بایست گسترش می‌یافت، یا حتی تجدید می‌شد تا با این کار بور با دوراندیشی قابل‌ملاحظه و سماجت مجاب کننده برای تأمین اعتبارات مالی موردنیاز انجام داد.
نظریه اتمی بور در دو دهه از پرماجراترین دهه‌های تاریخ علم را گشود، دوره‌ای که در آن نخبه نسل جوان‌تر فیزیکدانان کوشش خود را بر مسائل متعددی متمرکز ساخت که از نظریه برخاسته بود ونیز بر تحقیقات تجربی که بعداً پیشرفت‌های نظری بیشتر را برانگیخت یا دلیل لازم برای پیش‌بینی‌های نظری را فراهم آورد. سه پیشرفت آزمایشی که در سال‌های 1913 و 1914 انجام پذیرفت به پیشرفت بیشتر نظریه انجامید. قلمرو طیف نمایی پرتوهای مجهول باکار درخشان ه. گ. چ. موزلی در منچستر گشوده شده و اهمیت آن برای نظریه اتمی بر مبنای اندیشه‌های بور را والتر کوسل آشکار کرده بود. آزمایش‌های جیمز فرانک و گوستاف هرتس در مورد تحریک پرتوافشانی اتم‌ها به‌وسیله تصادم الکترون‌ها، و آزمایش‌های یوهانس اشتارک در مورد تغییر یافتن طیف‌های اتمی به‌وسیله رفتار میدان‌های نیرومند برقی، رهیافت تازه‌ای را برای مطالعه رفتار پویایی منظومه‌های اتمی عرضه کرد. طولی نکشید که تعبیر آن‌ها توسط خود بور مطرح شد.
از جنبه نظری، نیز صحنه سریعاً در تغییر بود. انزوایی که تا آن زمان بور خود را در آن یافته بود جایش را به همکاری نشاط‌انگیزی با تعداد زیادی از کسانی داد که جملگی برای رسیدن به هدف مشترک تلاش می‌کردند با تبادل آزادانه نظرها، و بحث درباره نتایج تحقیقات و حدس‌ها، و سهیم بودن در احساس لذت موفقیت و انتظار پیشرفت بیشتر. بور رهبری بود که همه، با نوعی هماهنگی ضمنی، برای راهنمایی مکاتب بزرگ فیزیک نظری دیگری وجود داشت که اهم آن‌ها مکاتب نوبنیادی بود که زومرفلت در مونیخ و ماکس بورن در توبینگن تأسیس کرده بودند. این مکاتب خطوط پژوهشی خود را دنبال می‌کردند، و پیوسته با گروه کوپنهاگن در تماس نزدیک بودند. نخستین کسی که در 1916 در کوپنهاگن به بور پیوست جوانی دانمارکی به نام ه. ا. کراموس بود که در طی ده سال بعد دستیار خستگی‌ناپذیر و همکار مستعد و باهنر بور شد. طی این دوره، کسان دیگری هم به موسسه بور آمدند، در این میان اینان دو ست وفادارش هوشی، ونیز جوان‌ترین آن‌ها اوسکار کلاین و ولفگانگ پاولی و ورنر هایزنبرگ بودند...
نظریه دستگاه‌های تناوبی چندگانه امکان پرداخت مستدل‌تر به موضوعی را فراهم آورد که بور در همان نخستین اندیشه‌هایش درباره مدل اتمی خود با آن دست‌وپنجه نرم کرده بود، و آن ساختمان تدریجی اتم‌ها بود که روزبه‌روز پیچیده‌تر می‌شد ونیز مبدأ تناوب‌ها در ساختارهای اتمی که جدول مندلیف آن را نمایان می‌ساخت. نقطه عزیمت همانا توجه به مدارهای مانای منفرد هر الکترون در میدان برق ایستای (الکترواستاتیک) هسته بود که به‌وسیله میدان متوسط الکترون‌های دیگر «پرده‌پوش» شده بود؛ آنگاه می‌شد به برهمکنش مانده الکترون‌ها با روش‌های اختلال که در اصل برای استفاده منجمان ابداع‌شده بودند، پرداخت. در مورد طیف‌هایی که منشأ آن‌ها گذارهای کوانتومی یک الکترون منفرد معمولاً با سست‌ترین پیوند بود، شرایط کوانتومی نوعی وسیله مشخص‌سازی فراهم می‌آورند که مستقیماً شبیه است به مشخص ساختن اصطلاحات طیفی با اعداد کوانتومی.
رویارویی نظریه با قوانین طیفی مناسب به توفیقی جزئی انجامید: خصوصیات عمده دنباله‌های آزمایشی به‌خوبی به‌وسیله نظریه تجدید شد، و اعداد کوانتومی طیفی که این خصوصیات به آن‌ها بستگی داشتند دارای یک تعبی مکانیکی ساده شدند؛ ولی ساختار ظریف‌تر دنباله جمله‌ها پیچیدگی خاصی نمایان می‌ساختند که مدل اتمی همتاب مکانیکی برای آن عرضه نمی‌کرد.
به‌رغم این نقض، جای این انتظار بود که مدل اتمی، دست‌کم در پژوهش درراه دست یافتن به طرح گسترده‌تری از ساختارهای اتمی، دست‌کم در پژوهش درراه دست یافتن به طرح گسترده‌تری از ساختارهای اتمی، راهنمای درخور اعتمادی باشد. صورت‌بندی‌های حلقوی که بور در مساعی پیشین خود بدان پی برده بود اکنون جای خود را به گروهی از مدارهای الکترونی در «لایه‌ها» یی داده بود که به‌وسیله مجموعه‌هایی از اعداد کوانتمی، بر پایه قواعد ناشی از داده‌های طیفی، مشخص می‌شدند. این مفهوم ساختمان لایه‌ای منظومه‌های اتمی، فقط پاسخگوی طبقه‌بندی اصلی حالات مانا نبود، بلکه دامنه آن می‌توانست چنان گسترش یابد که شامل تعبیر قواعدی تجربی شود که طیف‌نما گران برای شدت‌های گذارهای کوانتومی مقرر داشته بودند. این مسئله‌ای بود بسیار دشوارتر از مسئله بیان شرایط کوانتومی برای حالات مانا. فروریختن کامل بر پویایی کلاسیک، از در اصل موضوع‌های کوانتومی بور منعکس بود، نخست چنین می‌نمود که درست همان شالوده‌ای را که یک نظریه جامع تشعشع اتمی می‌توانست بر آن مبتنی باشد، از میان بردارد. با پذیرفتن این زجر خوانی بود که بور را به یکی از نیرومندترین درک‌هایش نائل شد: درک تناظری کلی میان توصیف کلاسیک و توصیف کوانتومی پدیده‌های اتمی.
بور، در سال 1918 تمامی نظریه پدیده‌های اتمی را دست‌کم به‌صورت طرح، مجسم ساخته بود. البته وی متوجه بود که هنوز خیلی از قالبی دور بود که از جنبه منطقی سازگار ونیز آن‌قدر وسیع باشد که هم اصل موضوع‌های کوانتومی را در برگیرد وهم آن وجوه مکانیک کلاسیک و برق پویایی را که ظاهراً هنوز اعتباری داشتند شامل شود. بااین‌همه او فوراً شروع به نوشتن موضوعی کرد که ترکیبی بود از استدلال‌های خودش و از جمیع مدارکی که ممکن بود استدلال‌هایش بر آن‌ها متکی باشند؛ با آزمودن اینکه از عهده خلاصه کردن آنچه شناخته ‌شده بود چگونه به‌خوبی برمی‌آید، این فرصت را یافت که صحت نظریه‌های خود را بیازماید و نحوه بیان آن‌ها را بهتر کند. ولی با وضعی که در آن زمان بود، او نمی‌توانست پا به‌پای رشد موضوع پیش برود؛ مقاله‌ای که در آغاز در ذهن داشت به‌صورت رساله‌ای چهر بخشی با عنوان «درباره نظریه طیف‌های خطی» درآمد که انتشارش، بی‌آنکه کامل شود، چهار سال به درازا کشید. سه بخش اول میان‌سال‌های 1918 و 1922 منتشر شد، و بخش چهارم، متأسفانه، هرگز انتشار نیافت. بدین ترتیب، تمامی قدرت تأثیر نظرهای بور در حلقه کوچک ولی درخشان محصور شاگردانش محدود ماند که در حقیقت با انتشار سریع‌تر نتایجی که خود گرفته بودند توانستند نظرهای استاد را بهتر از خود او و به نحوی گسترده‌تر بشناسانند.
نظریه بور درباره منظومه تناوبی عناصر که اساساً بر تجزیه ‌و تحلیل دلایل طیف‌ها بناشده بود، با قرار دادن روش‌های استدلالی طیفی که بسیار ظریف‌تر از روش سنتی بود، در اختیار شیمیدانان، علم شیمی را نو ساخت. این کار، به نحوی هیجان‌انگیز، در 1922 با شناختن عنصری به عدد اتمی 72 در موسسه بور صورت عمل پذیرفت و این کشف توسط دیراک، کوستر وهوشی، با هدایت مستقیم پیش‌بینی‌های نظری بور درباره خواص عنصر یادشده، انجام‌گرفته بود؛ به این عنصر نام «هافنیوم»، از روی نام لاتینی شده کوپنهاگن، داده شد. نتایج قطعی درست به‌موقع به دست آمد تا بور بتواند در خطابه‌ای که هنگام دریافت جایزه نوبل فیزیک آن سال ایراد می‌کرد آن را اعلام کند.
در اینکه بور به افتخارهایی که به‌حق به دست آورده بود متکی بود تردیدی نیست. وی به پیروزی ظاهری نظریه کوانتومی منظومه‌های اتمی فرصت نداد گمراهش کند و به این باور بکشاندش که مدلی که برای توصیف این منظومه‌ها به‌کاررفته بود (نقطه‌های ساده دارای بار برقی که به‌وسیله نیروهای برق ایستا بنا بر قوانین مکانیک کلاسیک برهمکنش دارند) شباهت نزدیکی با واقعیت دارد. درواقع، ساختار ظریف طبقه‌بندی طیفی، در این مدل که ماهیت آن هنوز روشن نشده بود، یک نارسایی اساسی جلوه گری می‌ساخت؛ ولی بالاتر از همه، سرشت خاص تناظر میان فرایندهای تشعشع کوانتومی وهمتای کلاسیک آن‌ها این فکر را جدا پیش می‌آورد که مدل کلاسیک چیزی نیست جز چارچوبی کمکی در کاربرد شرایط کوانتومی و ملاحظات تناظر بین آن‌ها...
بحرانی که تلاش برای پرداختن به اتم به‌عنوان یک دستگاه کلاسیک پویا به آن انجامید دیری نپایید. در تابستان 1925 هایزنبرگ راهی برای ساختن یک الگوی ریاضی سازگار که اصل موضوع‌های کوانتومی را دربرمی گرفت پیداکرده بود. این پیشرفت بسیار مهم نتیجه مستقیم تحقیق در نظریه پراکندگی نور بود که کراموس آغاز کرده بود. هایزنبرگ فعالانه در این کار شرکت کرده و از موضعی که بور، کراموس، واسلیتر اختیار کرده بودند تأثیر فراوان پذیرفته بود...
برای برقرار کردن پیوندی میان مفاهیم و رفتار منظومه‌های اتمی، به اسباب‌هایی برای اندازه‌گیری‌هایی نیازمندیم که مثل خودمان از تعداد فراوانی‌اتم تشکیل‌شده باشند، و این ناگزیر به رابطه‌هایی متمم (مکمل) و نمونه‌ای آماری از علیت می‌انجامد. این‌ها خطوط اصلی ساختار جدید اندیشه عملی است که درحالی‌که بور، باثباتی سازش‌ناپذیر، تجزیه‌وتحلیل معرفت‌شناختی خود را تا آخرین حد ادامه می‌داد، به‌تدریج شکفته و باز می‌شد. اینکه بعضی از نمایندگان برجسته و نمونه طرز تفکر فیزیکی که بور قاطعانه از آنان برید، از پیروی وی امتناع ورزیدند قابل‌درک است. این‌که آینشتاین باید میان این دسته باشد همیشه موجب شگفتی و تأسف بور بود. از سوی دیگر، پیشرفت کار او بیشتر مدیون مخالفت آینشتاین بود؛ در حقیقت مراحل پیاپی کار او با رد ایرادهای زیرکانه آینشتاین مشخص‌اند. خود او سیر هیجان‌انگیز این جدل طولانی را در 1949 در مقاله‌ای یادکرد که در آن از هر زمان دیگر به عرضه کردن نظم و اصولی دلایل خود نزدیک شده بود.
نقش «متممی»(مکمل بودن) نظریه بور در مکانیک کوانتمی، بالاتر از هر چیز، فراهم ساختن یک قالب منطقی، به‌اندازه کافی گسترده برای تأمین کاربرد سازگار و منسجم مفاهیم کلاسیک است که استفاده نامحدود از آن‌ها به تناقضات متعدد می‌انجامد. چنین وظیفه‌ای، آشکارا، گسترده‌ای جهانی دارد، و دیری نکشید که فرصتی پیش آمد که سودمندی آن را به محک آزمودن گذارد. در سال‌های اول دهه 1930 سرایت دادن روش‌های ریاضی مکانیک کوانتومی به برق پویایی با اشکالات صوری قابل‌ملاحظه‌ای احاطه شد که در مورد امکان حفظ مفهوم میدان برق مغناطیسی در نظریه کوانتومی تردیدهایی به وجود آورد...
در اواسط دهه 1930 در کوپنهاگن و جاهای دیگر، توجه اصلی به میدان فیزیک هسته‌ای، به‌سرعت در حال گسترش بود، معطوف شد. از جنبه نظری، نتایج آزمایش‌هایی که در مورد واکنش‌های منبعث از تصادم نوترون‌های کندرو با هسته‌ها، به‌توسط انریکو فرمی و مکتب او در رم به عمل آمد، وضعی بحرانی به وجود آورد. در بحث درباره فرایندهای مربوط به تصادم ذرات باردار، ذرات آلفا یا پروتون، با هسته، کافی دانسته شده بود که برای تأثیر نیروهایی که بین هسته و ذره مؤثر در تصادم عمل می‌کنند با یک طرح تصویری به‌وسیله پتانسیل جذب‌کننده که کاملاً بر حجم هسته گسترده باشد نمایش داده شود؛
به این پتانسیل، پتانسیل دفع‌کننده برق ایستایی که سدی از کولونی برگرد هسته تشکیل می‌دهد افزوده می‌شد. پس طبیعی بود که واکنش‌های نوترون به کمک همان پتانسیل تجزیه‌وتحلیل شود بی‌آنکه شد کولونی موردنظر قرار گیرد؛ و عجب آنکه این مدل توجیهی کیفی برای آثار مشاهده‌شده فراهم نیاورد. بالأخص، ممکن نبود که بر این اساس احتمالات بسیار زیادی را درک کرد که برای ربوده شدن نوترون به‌وسیله یک سلسله کارمایه‌های تشدید وقع می‌یافت.
بور که با این مسئله پیچیده روبه‌رو شد، درصدد توجه به حالاتی از فرآیند نوترون ربایی برآمد که به صورتی روی می‌دادند ساده‌تر ازآنچه دربرد کارمایه‌های پست وقوع می‌یافت، و به نظر می‌رسید که آن حالت‌ها در این کارمایه‌ها به شرایط تشدید وابسته بودند. برحسب اتفاق فقط لازم آمد که او به آزمایش‌های قبلی جیمز چدویک که با نوترون‌های پرانرژی‌تر انجام‌شده بود، بازگردد. بور متوجه شد که همه واکنش‌های مختلفی که به‌وسیله این نوترون‌ها القا شوند، با هر انرژی یا کارمایه‌ای، با تقریباً یک احتمال رخ می‌دهند. حدود مقدار آن نشان داد که تقریباً هر نوترون که با هسته تصادم کرده بود تسخیر آن شده است. این نتیجه که به نحوی چشمگیر ساده بود، یک سازوکار واکنشی را به وی القا کرد که اساساً با فرا پیچش امواج نوترونی به‌وسیله یک چاه پتانسیل تفاوت داشت؛ در حقیقت تمثیل پیشنهادی بور مغایر سرنوشت کوانتومی مدل اخیر و کاملاً کلاسیک بود. او هسته را مانند مجتمعی از هسته‌ها تجسم می‌کرد که به‌وسیله نیروهای کوتاه برد در کنار یکدیگر نگاه داشته شده‌اند... درنتیجه، بر یکدیگر مانند مجتمع مولکول‌هایی تأثیر می‌بخشند که قطره کوچکی از مایعی را تشکیل می‌دهند...
«مدل قطره‌ای» بور از واکنش‌های هسته‌ای که از زمانی که در 1936 عرضه شد به راه‌های گوناگون تعریف گردید، هنوز همچنان مدلی مناسب در توصیف یکی از مهم‌ترین نمونه‌های فرایندهای هسته‌ای معتبر است. البته این مدل خیالی است؛ و فرض‌های اساسی آن همیشه به‌اندازه کافی تحقق نمی‌پذیرد تا معتبر ودن آن را تأمین کنند...
مهم‌ترین کاربرد نظریه بور تعبیر شکافت هسته بود. این شکافت نوعی واکنش است که ممکن است با تصادم یک نوترون با یک هسته بسیار سنگین آغاز شود: پایداری هسته مرکب که براثر ربودن نوترون تشکیل می‌شود آن‌قدر کم است که ممکن است این هسته به دو قطعه، با جرم و بار برقی تقریباً متساوی، تقسیم شود. تشخیص شیمیایی این‌گونه قطعه‌ها به‌عنوان نتایج فروپاشی اورانیوم براثر بمباران نوترونی به‌وسیله اوتو هان وفریتس اشتراسمان بود که ا. ر. فریش ولیزه مایتنر را به این نکته رهنمون شد که سازوکار شکافت هسته‌ای تنها تفسیر قابل‌تصور است.
نخستین آزمایش‌هایی که گسیل پاره‌های هسته را عملاً نشان دادند در دی‌ماه 1938 به‌وسیله فریش در کوپنهاگن انجام پذیرفت. در آن زمان بور که برای گذراندن چند ماهی در پرینتس دعوت‌شده بود، اروپا را به‌قصد امریکا ترک گفته بود. به هنگام عزیمت بود که از فکر و طرح فریش آگاه شد؛ در ضمن سفر و اندکی پس از ورود به امریکا نظریه کامل این فرایند را طرح‌ریزی کرد. در ماه‌های بعد، این نظریه، با تفضیل زیاد با همکاری ج. ا. ویلر تظریف تنقیح شد...
کشف آنکه پاره های بسیار ناپایدارحاصل از شکاف فوراً نوترونهایی گسیل میدارند مسئله امکان یک واکنش زنجیری را به میان می آورد که به آزاد کردن مقدار عظیمی کار مایه هسته ای می انجامید. پاسخ این پرسش زود پیدا شد. و چون در لحظه‌ای بحرانی در تحول اجتماعی و سیاسی جهان روی می‌داد، آشکار شدن نتایج آن با شدت بی‌سابقه‌ای تسریع شد. اگر این امر تحول سرنوشت سازی در تاریخ بشر بود، سرنوشت شخصی بور را نیز عمیقاً متأثر ساخت.
کاری تحقیقی که بور پس از بازگشت به کوپنهاگن، و در سه سال اول جنگ جهانی دوم، درباره شکافت هسته ادامه داد، آخرین بخش از پژوهشی بود که خودش در به وجود آوردنش آن کار بسیار کرده بود. فقط چندی بعد، در طی در آخرین تابستان عمرش، بار دیگر دقت خود را بر پدید ه ای متمرکز ساخت که بسیار نزدیک به پدیده‌هایی بود که در آغاز کار عملی خود به آن‌ها پرداخته بود: و آن ابررسانایی فلزات بود که کوانتوم عمل به‌وسیله آثار به‌اصطلاح کلان (مایکروسکوپی) متجلی می‌شود. بیهوده کوشید که نظریه تا حدی انتزاعی آن آثار را بر شالوده های عینی و فیزیکی استوار سازد. ولی در 1943 به غوغای جنگ کشانیده شد و وقتی‌که بعد به کوپنهاگن بازگشت، به‌ناچار با وضعی از کار علمی روبه‌رو شد که صمیمیت سال‌های گذشته را از موسسه او بیرون رانده بود.
بور در میان سیاستمداران جای مساعدی نداشت. صافی‌ضمیر و راستی او در نظر آنان عجیب و مشکوک، و روشن‌بینی او از حیز درک آنان بیرون بود. فیزیکدانانی که نومیدانه باتحمل تنش فکری و اخلاقی شدید، درراه هدف تاریک سلاح هسته‌ای دست‌وپا می‌زدند، احساس کردند نیاز به آن دارند که بور را به پشتیبانی بطلبند. بور در 1943 با قبول خطر جانی، از کوپنهاگن، از راه سوئد، به انگلستان انتقال یافت و ناگهان با حیرت و دهشت با مرحله پیشرفته طرحی مواجه شد که آن را خارج از قلمرو انجام تحقق فنی انگاشته بود. باآنکه، هم در انگلستان وهم در امریکا، در مباحثات مربوط به ساختن سلاح‌های هسته‌ای شرکت جسته بود، علاقه اصلی او این بود که سیاستمداران ونیز فیزیکدانان را به عواقب سیاسی و انسانی منبع جدید نیرو آگاه سازد.
نمونه‌ای بارز از خوش‌بینی او این است که وی، علاوه بر خطرات مسلم، بر مزایای بالقوه وضع نیز تأکید می‌کرد: بنا به استدلال بور، وجود سلاحی هرگز به‌کاربرده نشود، و این خود ممکن بود که بنیان عصر صلحی پایدار شود، و با منطق عادی خود، می‌افروزد که شرط استقرار چنین توافقی آگاهی جهانی از عاقبت کار است. به‌گونه‌ای واقعی‌تر، وی اصرارمی ورزید که رهبران غرب در تماس با روس‌ها، به‌منظور ایجاد جوی که به استقرار روابط صلح‌جویانه و اعتماد مشترک مسان غرب و شرق انجامید، پیش‌قدم شوند. اگرچه این نظرهای اندیشمندانه مورد استقبال برخی از مردانی که در مواقع حساس سیاسی قرار داشتند واقع شد، تلاش‌های وی برای آنکه در محضر روزولت و چرچیل مطرح شوند به نتیجه نرسید. تحقق پیش‌بینی‌های تاریکش در سال‌های بعد مانع آن نشد که از پافشاری دست بکشد، و در 1950 مصمم شد که در نامه سرگشاده‌ای به سازمان ملل متحد درخواست خود را برای یک «جهان باز» به‌عنوان پیش‌شرط صلح تکرار کند. برای طرح چنین درخواستی زمانی بدتر از آنکه وجود داشت ممکن نبود؛ ولی اکنون موضوع به همان اندازه مناسب است، و شاید روزی به پاسخی دست یابد.
بور، غیر از سیر و سیاحت بدفرجامش در قلمرو سیاست جهانی، وقت و نیروی بیشتری را صرف وظایف عاجل‌تری می‌کرد که بیشتر بر عهده خود می‌دانست. در دانمارک گستر ش موسسه خودش وی را تا آخر مشغول داشت، ونیز در 1955 در بنیاد نهادن و سازمان بخشیدن موسسه‌ای دانمارکی برای کاربرد سازنده کارمایه هسته‌ای نقشی رهبرانه داشت. هنگامی‌که «شورای اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای» در 1952 تأسیس گردید، بخش نظری آن در موسسه بور دایر شد تا وقتی‌که در 1957 توانست به مکانی نزدیک‌تر به بخش‌های تجربی به ژنو انتقال یابد. سپس موسسه مشابهی با دامنه عملی محدود با شرکت بور به‌وسیله پنج کشور شمالی اروپا در کوپنهاگن، به نام «انستیتوی شمالی برای فیزیک نظری اتمی» تأسیس شد تا فیزیکدانان جوان این کشورها را در خود جای دهد. در این سال‌های گسترش بی‌سابقه پژوهش علمی در سراسر جهان، نظر مشورتی و پشتیبانی بور در بسیاری موارد خواسته می‌شد، هرگز هم تلاشی بی‌ثمر نبود. بیشتر از هر زمان مهره‌ای بود موردتوجه همگان، و افتخارات و امتیازات از هر سو به وی اهدا می‌شد.
بور، بی‌آنکه از این قهرمان شدن تأثیر پذیرد، به بهترین وجه از آن استفاده می‌کرد. هر دعوت به ایراد خطابه فرصتی به وی می‌بخشند که فکر خود را متوجه سیمایی از علم بسازد که برای شنوندگانش آشنا باشد واو بتواند مفهوم‌هایی از شناخت‌شناسی نوینی را که در نظریه کوانتومی پروریده بود در آن سخنرانی منعکس سازد. بدین نحو، در دهه 1931 خطابه‌ای با عنوان «نور وزندگی» در برابر کنگره نوردرمانی ایراد کرد، و از خصوصیات متمم فرهنگ‌های بشری در جمعی از مردم شناسان سخن گفت. در دوران بعد از جنگ در این را ه پیش رفت و اندیشه‌هایی درباره وضع آدمی که در نظر وی از درک خاص هدف و مفهوم علم جدایی‌ناپذیر بود، بیان کرد، نوشته‌های او در این‌گونه مباحث در سه کتاب گرداوری شد که در سال‌های 1934، 1958 و 1963 انتشار یافت.
این کتاب‌ها به چند زبان ترجمه شد، و باید امید داشت که، به‌رغم دشواری سبک بیان، بر نگرش فلسفی نسل‌های
آینده همان اثری را بخشد که بر ذهن کسانی که خود سخنان بور را شنیده‌اند بخشیده بود.
رساله‌های بور به نحوی چشمگیر تداوم اندیشه او را نمایان می‌کند. او پیوسته می‌کوشید تا بیانه‌ای دقیق‌تری پیدا کند و سیماهای جدیدی از روابط «متمم» را که در آن‌ها کاوش می‌کرد نمایان سازد، ولی مفهوم اساسی، از هنگام جوانی تا روزهای آخر زندگانی، یکسان باقی ماند. منتقدانی که کوشیده‌اند تا در رد تأثیرهای خارجی را در افکار وی بیابد یکسره به بیراهه رفته‌اند. وی بی‌تردید به مقایسه‌هایی که میان تفاهم او و مفهوم دیگران می‌شد علاقه‌مند بود، ولی این قیاس‌ها هرگز تغییری در طرز استدلال وی پدید نمی‌آورد این استدلال، برخلاف استدلال دیگران، چنان محکم بر تجزیه‌وتحلیل وضع روشن و دقیقی که پرداختن نظریه کوانتومی فراهم آورده بود پایه‌گذاری شده بود که نیازی به هیچ‌گونه پیه گذاری محکم‌تر نداشت. بور کراراً بر وضع مساعدی تأکید می‌کرد که سادگی نتیجه فیزیکی به وی امکان داده بود که به بیان دقیق روابط متممی (مکمل بودن) که وی در همه وجوه دانش بشری می دی، دست یابد.
قلم رویی که در آن موقعیت‌های متمم به صورتی بیشتر بی‌واسطه جلوه گری می‌کنند سخت پدیده‌های روانی است که آغازگر اولین مشاهدات بور بود. اکنون وی قادر بود رابطه خاص بین توصیف عواطف ما را، به صورتی که از رفتارمان آشکار می‌شود، و آگاهی ما از آن عواطف را بر اساس «اصل متممی» بیان کند. در این‌گونه ملاحظات، او دوست داشت تصور کند که گفته‌های فیلسوفان قدیم، بیان‌های کورکورانه‌ای بود برای جنبه‌های متمم وجود آدمی.
در بسط جوامع بشری، و در تعیین اجزای آنچه ما فرهنگ می‌نامیم، بور بر غلبه سنت بر متمم آن، یعنی انتقال به‌وسیله وراثت، تأکید می‌کرد. به عقیده او این موضوع مغایر نظریه‌های نژادی بود که در آن زمان در آلمان تبلیغ می‌شد. نکته‌ای نزدیک‌تر به علم فیزیک: وی خاطرنشان می‌ساخت که دو گونه توصیف از پدیده‌های زیستی را که معمولاً نقطه مقابل یکدیگر انگاشته می‌شوند (تجربه فیزیکی و شیمیایی ازیک‌طرف، و تجزیه کارکردی از طرف دیگر) باید متمم یکدیگر دانست. بر روی‌هم وی در اصل متممی وسیله‌ای معقول می‌دید برای اجتناب از نی هرگونه خط تفکری که معلوم بود به نحوی ثمربخش است، و نگاهداری ذهنی باز برای امکانات تازه پیشرفت.
منشأ معرفت‌شناختی اندیشه‌های بور در هر موضع علمی ناب، سرشت صحت و قطعیت علمی به آن اندیشه‌ها می‌بخشد. بور پیوسته مراقب بود که در پژوهش‌های شناخت‌شناسی بر دو ضرورت تأکید کند: یکی ضرورت دست شستن از هر عقیده‌ای که از پیش پذیرفته‌شده باشد و توسل مطلق به معلوماتی که از آزمایش به دست آیند؛ و دیگر این ضرورت مبرم که در هر مورد، محدود بودن مفهوم‌هایی که در خبر دادن از پدیده‌ای به کار می‌روند در نظر گرفته شود. برای آنکه اهمیت منحصربه‌فرد کمکی را که او به شناخت‌شناسی کرد درک کنیم، باید متوجه باشیم که «متممی» رابطه‌ای منطقی است که هم به توصیف اشاره دارد وهم به انتقال و القای تجربه ما از جهان توجه می‌کند، جهانی که دران در موضع استثنایی نشسته‌ایم و در این موضع درعین‌حال، و به نحوی جدایی‌ناپذیر، هم تماشاگریم وهم بازیگر، اصل متممی، بدون اینکه هیچ سیمایی از جهان را از دسترس ما دور کند، ما را قادر می‌سازد که تا جایی که می‌توانیم قضاوت کنیم، موجبات همه خصوصیات پدیده‌ها (جامعیت، عقلانیت، و عینیت آن‌ها) را توضیح دهیم. بور باقدرت تفکر استدلالی و جامعیت نظر و مردم‌دوستی عمیق خود، در صف نیکبختانی قرار دارد که وظیفه کمک کردن به ذهن آدمی را بر عهده داشته‌اند تا گامی قطعی به‌سوی یک هماهنگی کامل با طبیعت بردارند.