نویسنده: آیت الله جوادی آملی
 
 
 

 
شعار اسلام، با شعار حکومت های بشری و به ویژه غربی، متفاوت است. شعاردین و حکومت اسلامی، پیروی ازحق است وشعار حکومت های بشری و دموکراسی، پیروی از(( اکثریت)). محور و معیار نظام اسلامی حق است و در این نظام، هرحقی از ذات اقدس اله که حقِّ محض است سرچشمه می گیرد: ﴿الحقّ من ربّک﴾1 ؛هرگونه حقی که درطبیعت یا نظام جامعه محقّق می شود، ازاونشأت می گیرد وحتی آن کس که پیام آور وحی الهی است، اونیز منشای حق نیست، بلکه خود او، پیرو حق است و حقِّ هیچ دخل و تصرّفی در وحی و قانون الهی را ندارد.
خدای سبحان درباره ی قرآن کریم و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید:﴿ إنّه لقول رسولٍ کریم وماهو بقول شاعرٍ قلیلاً ما تؤمنون ولا بقول کاهن قلیلاً ما تذکرون تنزیل من رب العالمین ولو تقول علینا بعض الاقاویل لأخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین ﴾ 2 ؛ فرمود این قرآن، قول رسول کریم است ونه گفته ی شاعر ونه گفته ی کاهن؛ بلکه ازسوی ربُّ العالمین نازل گشته واگر او (رسول کریم) سخنی را به دروغ برما می بست، او را با قدرت می گرفتیم ورگ قلب وحیاتش را قطع می کردیم. خدای سبحان درسوره ی مبارکه ی(( نجم)) براین نکته تصریح می کند که نطق و گویش و کلام پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) ،نطق و کلام خداست و هرآن چه که می گوید، عین وحی و واقعیت است وهیچ گاه از روی هوا وهوس سخن نمی گوید: ﴿ وما ینطق عن الهوی  إن هو إلاّ وحی یوحی ﴾3.
البته درنظام اسلامی، دربعضی موارد و مراحل، ((اکثریت)) معتبر است و جایگاه خاص خود را دارد که همان مقام ((تشخیص حق)) است نه ((تثبیت حق))؛ یعنی حق را وحی الهی تبیین و تثبیت می کند ودرمقام اجرای حق، ر‌أی اکثریت کارساز است و گاهی درمواردی که تشخیص حق دشوار باشد و صاحب نظران با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند، رأی اکثریت معیار است.
منکران وحی و نبوت، با رأی اکثریت، اصل حق را ثابت می کنند؛ زیرا در نظر آنان، حق همان چیزی است که اکثر مردم به آن رای بدهند، امّا اسلام می گوید((حق)) آن است که ازراه وحی ثابت شده است، ولی درهنگام روشن نبودن آن، اگر اکثر اندیشمندان و عالمان دین گفتند که این مطلب سخن دین است، تشخیص آنان بر تشخیص اقلیّت مقدّم است.
تفاوت اساسی اکثریت درنظام دموکراسی با اکثریت در نظام اسلامی در این است که درحکومت اسلامی، حق و قانون، پیش ازاکثریت و مقدّم برآن است واکثریت، ((کاشف حق )) است نه مُوِلّد و به وجودآورنده ی آن؛ ولی در نظام دموکراسی و غیر دینی، اکثریت ، پیش ازحق و قانون، وبه وجود آورنده ی آن است. اکنون در نظام جمهوری اسلامی، رأی اکثریت مجلس شورای اسلامی و اکثریت شورای نگهبان و اکثریت مجلس خبرگان معتبر است و درهرجایی که کار با شورا انجام گیرد ، همین گونه است.
جایگاه دوم اکثریت دراسلام،مقام عمل و اجراست؛ به این معنا که رأی اکثریت مردم، درکارهای اجرایی خودشان معتبر است. مردمی که دربخش قانونگذاری و در حوزه ی نبوّت و امامت معصوم ودربخش حاکمیت و ولایت ورهبری پذیرای حق می باشند4 ، درمسایل اجرایی،تشخیص شان حجّت است و با حضور و رأی آزادانه و اندیشمندانه، درسرنوشت خود سهیم هستند و برای رفع مشکلات و تأمین نیازهای خود، افرادی را به عنوان وکیل انتخاب می نمایند و به مجلس شورای اسلامی یا به مجلس خبرگان و مانند آن می فرستند.
بنابراین ، درنظام دینی و اسلامی، دو نوع رأی اکثریت محترم و معتبر است؛ یکی درمقام اجرای و عمل، ودیگری درمقام تشخیص قانون الهی که توسط وحی و دین ارایه گردیده است؛ کسانی که خود توانایی تشخیص قانون دینی را ندارند، قانون شناسان را با رأی اکثریت تعیین می کنند و قانون شناسان ، با رأی اکثریت خود، قانون الهی را می شناسند.

نظام دموکراسی غرب

به جنایت ها و فجایعی که در درون نظام غربی صورت می گیرد کاری نداریم؛ با صرف نظر ازآن، خوبی یک نظام، دراین نیست که به مردم خود ستم نکند، ولی تمام توان خود را برضد کشورهای جهان سوم به کار برد. کدام درنده ای از این نظام غربی درنده تر است؟ اکنون تمام کشورهای جهان سوّم، به سفره ی ارتزاق آنان تبدیل شده است.جنگ جهانی اوّل و دوم و کشتار بی رحمانه ی میلیون ها انسان، ثمره ی نظام های سلطه ی غربی است . ممکن است یک حاکم غربی، در داخل کشور خود به شهروندانش تهاجم نکند یایک سارق حرفه ای ، کالای مغازه ی غربی دیگر را به سرقت نبرد، امّا همه ی تهاجم هایی که به منابع جهان سوم شده، به دست آنان صورت گرفته است.
دنیای غرب، اکنون به این باور ناروا رسیده که ((آقای مردم دنیا)) ست. این باور، درنتیجه ی چند اصل است:
1- رشد جمعیت ازحد گذشته است.
2- منابع طبیعی زمین و مواد غذایی و پوشاکی و دیگر ارزاق روی زمین برای همه کافی نیست.
3- براساس تنازع بقای داروینی، قدرتمندان باید بمانند و بهره برند.
4- چون ما از دیگر مردم دنیا بهتر و قدرتمندتریم، پس ما باید حق خود را بگیریم؛ اگر چه همه ی مردم کشورهای دیگر ازگرسنگی بمیرند.
غربی ها سنگین ترین پدیده های خونین را صلح می نامند؛ جنگ خلیج فارس را به عنوان صلح جهانی، به خاورمیانه و بخشی ازجهان سوم تحمیل کردند. اگر کسی به مغازه ی یک شهروند آمریکایی تهاجم نکرد، ولی جهان سوم را به کام خود کشید، اگر یک چاقو به شهروند خود نزد (که می زند)، امّا به وسیله ی بمب و موشک،هزاران انسان دیگر را به خاک و خون کشید، آیا چنین تهاجمی تمدن است؟ آیا معیار تمدن این است که درداخل یک نظام، باهم بسازند ، ولی هرگونه جنایتی را درمورد دیگران روا دارند؟ آیا جاهلیت عصر رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) خطرناک تر بود یا جاهلیت قرن بیستم؟
امروز تمام جهان درضعف و فقر و گرسنگی به سر می برد و غربی ها با ثروت های همین گرسنگان ، مرفه شده اند و این عمل را پیشرفت می دانند. این فکر و عمل، براساس همان قانون جاهلی و قانون زورمدار جنگل که قرآن کریم آن را نقل می کند:﴿ قد أفلح الیوم من استعلی ﴾5 می باشد نه براساس تمدن. اگر معیار تمدن، قسط و عدل و حق شناسی جامعه انسانی و حقوق بشراست،داخل و خارج کشور نباید فرقی داشته باشد؛ امّا غربی های خون ریز،به عنوان حفظ منافع و صنعت و تمدن، جهان سوم را بلعیده اند.
سرلشکرهای انگلیسی ، تا همین اواخر نیز به گاو یک گاو پرست هندی سلام نظامی می دادند و احترام می کردند تا هندو و بودایی و گاو پرست را در همان مرام باطل و درهمان گمراهی و بی خبری نگه دارند و منافع و منابع آنان را همچنان چپاول کنند و اگر دستشان از درآمدهای ملّی دیگران کوتاه نشد، برای براندازی نظام آنان از کودتا و مانند آن بهره می گیرند.

پی نوشت:

1. سوره ی هود (علیه السّلام) ، آیه ی 17. 2. سوره ی حاقه، آیات40 – 46.
3. سوره ی نجم، آیات 3و4.
4. درفصل چهارم کتاب به تفصیل خواهد آمد که حاکم اسلامی درعصر غیبت ، به سبب رأی اکثریت مردم ، وکیل آنان نمی گردد ، بلکه ولایت دینی او مورد پذیرش مردم قرار می گیرد.
5.سوره طه،آیه ی 64.


منبع: کتاب «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت»