به عنوان کسی که هنوز به طور دائم و مرتب تلویزیون تماشا می‌کند خوشحالم قبول کنم که بخشی از یک جامعه‌ی در حال کوچک شدن هستم. دوران شبکه‌های تلویزیونی کلاسیک مرده، دفن شده و به احتمال زیاد به یک آخرالزمان زامبی‌وار پیوسته است.
با تغییر بسیار عظیم رفتارهای بینندگان از زمانی که اینترنت باند پهن در تمامی خانه‌ها فراگیر شد، تحول و تأثیر بزرگی در تکنولوژی که برای مشاهده‌ی محتوا به کار می‌گیریم ایجاد شد و ما شاهد تغییری قابل توجه از تکنولوژی CRT به سمت LCD بودیم و سازنده‌های تلویزیون‌ها از آن زمان به بعد با آرزوی این که فروش خود را حفظ کنند به سوی تلویزیون‌های هوشمند روی آورده‌اند. مشکل در این‌جا است که تلاش‌های آنان به شدت شکست خورده است بنابراین آیا عصر تلویزیون به سر آمده است؟

موفقیت و سپس شکست

اولین نمایش‌گر LCD که دیدم توسط کمپانی سونی ساخته شده بود. این نمایش‌گر به یکی از همکارانم که بیش از 1000 دلار برای پانلی پرداخته بود که رزولوشن x 1024 1280 ارائه می‌کرد و 11 اینچ بود تعلق داشت. در آن زمان من کنجکاو بودم بدانم این‌ها کی بزرگ‌تر و خریدشان امکان‌پذیرتر می‌شود و در نهایت این اتفاقات رخ داد اما سپس مشکل واقعی آغاز گشت. حالا به راحتی می‌توانیم فراموش کنیم سازنده‌های LCD در روزهای اول ظهور این تکنولوژی با چه مشکلاتی دست به گریبان بودند و بالاخره و با پشت سر گذاردن مشکلات 95 درصد از محصولاتی که تولید می‌کردند یا به فروش می‌رسانند مشکلات بصری اندکی داشتند. این مسائل نهایتاً از بین رفت زیرا سازنده‌ها فرآیندهای خود را بهبود بخشیدند و روش‌هایی برای تحویل نمایش‌گرهای قابل قبول و خوب که بدون پیکسل‌های مرده ارائه می‌شد پیدا کردند. در مسیر این مشکلات آن‌ها به زودی به این نتیجه رسیدند که با تولید انبوه این محصولات توسط همه‌ی برندها، قیمت‌ها افت خواهد کرد و این اتفاق رخ داد. در حالی که بازار مانیتورهای جدید صفحه تخت و تلویزیون‌ها شکوفا می‌شد، حاشیه‌ی سود به شدت کاهش پیدا می‌کرد و باعث ضررهای عظیمی برای کمپانی‌هایی مثل سونی می‌شد، ضرری که برخی از کمپانی‌ها هنوز هم تلاش می‌کنند از آن رهایی پیدا نمایند. در این بین، قیمت تقریباً تنها عامل فروش محسوب می‌شد. بدین ترتیب، در تلاش برای ایجاد یک بازار سطح بالا، و همچنین خلق سودی بیش‌تر، سازنده‌ها شروع به معرفی ویژگی‌های جدیدی کردند که شاید بتواند نمایش‌گرهای ساخت آن‌ها را در نظر عموم مردم سودآورتر و مفیدتر جلوه دهد. یکی از اولین تلاش‌ها در این زمینه معرفی 3D بود اما آخرین آن‌ها نبود. همگام با ارائه‌ی فصلی جدید در امکانات و عملکردها که توسط محصولات جدید به روی مشتریان و مصرف کنندگان باز می‌شد قیمت‌ها کماکان افت پیدا می‌کرد زیرا خریداران هر چیزی به غیر از قیمت را نادیده می‌گرفتند. به رغم وجود این واقعیت که به نظر می‌رسید مشتریان هیچ توجهی به توصیه‌ها و تلاش‌های سازنده‌ها نشان نمی‌دهند سازنده‌های تلویزیون با ساخت 3D و سایر تکنولوژی‌ها به راه خود ادامه دادند و حتی این گرایش‌ها هم هیچ نشانه‌ای از افزایش توجه عموم مردم را در خود نداشت.

3D

هر کسی که در صنعت فیلم کار می‌کند می‌تواند تاریخچه‌ی طولانی و بدفرجام وارد کردن این بُعد اضافی را به پرده‌ی بزرگ برای شما تعریف کند. نسل فعلی آن حداقل چهارمین تلاش برای تبدیل سینما از دو بعدی به سه بعدی است. هر چند که هر بار، عموم مردم از آن استقبال نکردند. در حالی که در سال‌های اخیر به نظر می‌رسید استفاده از آن برای افزایش قیمت بلیت بوده است حتی این سیاست هم تا حالا نتیجه‌ای نداده و مردم کماکان تکنولوژی دو بعدی را ترجیح می‌دهند.
برای فراگیر نشدن تکنولوژی 3D می‌توان دلایل متعددی ذکر کرد اما اصلی‌ترین دلیل این است که تعداد کمی از فیلم‌ها با تبدیل به این فرمت از مزایای بصری بیش‌تر برخوردار می‌شوند و برای آن دسته از فیلم‌هایی که نمی‌توانند از این مزایا بهره‌مند شوند این تکنولوژی به هیچ وجه جواب نمی‌دهد. با توجه به تأثیر افزایش قیمت بلیت این نوع فیلم‌ها و تبدیل فیلم‌هایی که در اصل به روش 2D تهیه شده بودند اما از فرآیند پس از تولید ضعیفی برخودار بودند استودیوها و سینماها خود را در موقعیتی یافتند که این مفهوم به اسم بدی تبدیل شده بود.
مردم هم شروع به تماشای فیلم‌ها بدون استفاده از عینک یا سردرد حاصل از دیدن فیلم‌های 3D نمودند. در ترجمان این موضوع برای جهان تلویزیون باید اشاره کنیم این تکنولوژی کاملاً در این حوزه نیز مشابه، اگر نه اندکی بهتر است اما مشکلات آن کاملاً شبیه دنیای فیلم و سینما است.
برای آن دسته از کسانی که به تبلیغ 3D بر روی تلویزیون علاقه‌مند هستند این گرایش را روشی برای مجبور کردن مردم به پرداخت پول بیش‌تر برای سرویس‌های فعلی در نظر می‌گیرند اما آن‌ها (مخاطبان) آمادگی انجام این کار را نداشتند. مقدار محتوای 3D که در ابتدا برای مسابقات ورزشی و اجرای زنده و سپس برای توزیع محتوای سینمایی در نظر گرفته شده بود با گذشت زمان به شکل قابل توجهی کاهش یافت.
برخلاف HDTV، که تعداد کانال‌ها و مقدار محتوای آن به سرعت افزایش پیدا کرد، تعداد کانال‌های 3D تنها در طی چند سال چنان افت نمود که تقریباً هیچ فضایی برای آن باقی نماند.
ESPN یکی از بزرگ‌ترین حامیان پخش 3D مسابقات ورزشی در اوایل سال 2013 سپر انداخت و از این کار صرف‌نظر نمود. در ماه ژوئن همان سال Sky نیز در نهایت آخرین کانال اختصاصی 3D خود را تعطیل کرد و به سمت محتوایی که می‌توانست از طریق سرویس‌های ondemand خود ارائه نماید روی آورد.
عکس‌العمل کسانی که به بازاریابی تلویزیون مشغول بودند عجیب بود. در یک سال 3D در صدر ویژگی‌های محصولات جدید قرار داشت و سال بعد حتی اشاره‌ای هم به آن نمی‌شد. این روزها اغلب تلویزیون‌های بزرگ‌تر از 40 اینچ به نوعی از 3D پشتیبانی می‌کنند اما عینک‌های 3D که به همراه آن‌ها ارائه می‌شود به جای این‌که توسط صاحب آن مورد استفاده قرار گیرد فقط گرد و غبار را روی خود جمع می‌کند. در کنار علاقه به تکنولوژی و محتوایی که در اختیار داشتن آن را ارزشمند می‌سازد، قیمت زیادی که برای برخورداری از قابلیت 3D پرداخت می‌شد نیز بخار شده و به هوا رفته است. من اطمینان دارم 3D به زودی باز می‌گردد حتی اگر لایق این بازگشت نباشد.

تلویزیون‌های هوشمند

براساس موفقیت دیوایس Apple TV و سخت افزارهایی مثل Roku، سازنده‌های تلویزیون موقعیتی برای سوار شدن بر موج یک انقلاب streaming در تماشای محتوا را در پیش گرفتند. مشکلی که در این گرایش وجود داشت این بود که هر کمپانی از سخت افزار ویژه‌ی خودش استفاده می‌کرد و در نتیجه در برنامه‌های کاربردی یا سرویس‌ها هیچ نوع یکپارچگی وجود نداشت.
سامسونگ تلویزیون هوشمند خود را تولید می‌کرد که براساس سیستم عامل Tizen بنا شده بود در حالی که LG از WebOS و پاناسونیک از Veira Cast خود و حتی Firefox OS بهره می‌گرفت. کاربرانی که یک تلویزیون جدید خریداری می‌کردند مجبور بودند هر بار با یک اینترفیس جدید آشنا شوند و امیدوار باشند سرویس‌های استریمینگی که استفاده می‌کردند بر روی پلتفرم جدیدی که تهیه می‌کنند پشتیبانی شود. بنابراین در حالی که اغلب مردم از مزایای در اختیار داشتن این سرویس‌های جدید ویدئویی در اتاق نشیمن خود آگاهی داشتند، مجبور بودند از سخت افزار اختصاصی که آن را ارائه می‌کرد استفاده نمایند، چیزهایی مثل Roku و Apple TV, Amazon Fire TV, Google Chromecast یا Android TV box.
این‌ها به کاربران اجازه می‌داد تماشای محتوا بر روی هر نمایش‌گری را با استفاده از یک درگاه HDMI، به جای تعویض کل تلویزیون تجربه کنند و به آن دست یابند. چیزی که به آن‌ها کمک نمی‌کرد ریویوهای متعددی درباره‌ی تلویزیون‌هایی با کارآیی ضعیف سیستم‌های مبتنی بر تلویزیون و این که چطور در وسط تماشای یک اپیزود crash می‌کردند یا از بین رفتن تمام تنظیمات بعد از یک روآمدسازی بود.
با در اختیار داشتن یک تلویزیون هوشمند سامسونگ می‌توانم بگویم که این مشکلات هنوز کاملاً برطرف نشده‌اند حتی اگر برخی از عملکردهای آن به شکل قابل قبولی جواب دهد. چیزی که سازنده‌های تلویزیون در نظر نگرفته بودند این بود که همه‌ی مردمی که پای تلویزیون می‌نشینند دوست ندارند در وسط یک شو شاهد روزآمدسازی‌های فیس بوک یا هر نوع رسانه‌ی اجتماعی دیگر باشند. در نهایت، ورود تبلت‌های اندرویدی ارزان قیمت به معنای این بود که کسانی که در حال تماشای تلویزیون بودند می‌توانستند تعامل‌های اجتماعی خود را بدون در اختیار داشتن یک تلویزیون چک نمایند.

نمایش‌گرهای منحنی

تعدادی از برندها که از شگفت‌زده نمودن کاربران با 3D یا تلویزیون‌های هوشمند شکست خورده بودند تصمیم گرفتند چیز جدیدی عرضه نمایند. کل مفهوم نمایش‌گرهای منحنی چیز عجیبی به نظر می‌رسید. در واقع وقتی ما به چیزها نگاه می‌کنیم دو نوع تحریف و اعوجاج ایجاد می‌شود که فقط یکی از آن‌ها توسط پرسپکتیو به وجود می‌آید.
دیگری، همان‌گونه که توسط Hermann von Hemholtz در سال 1867 مورد تحقیق قرار گرفته، این است که اپتیک‌های چشم مقدار اندکی از چیزی که pincushion نام دارد معرفی می‌کنند. این پدیده توسط بزرگ‌نمایی تصویر که به سمت لبه‌ی فریم بصری افزایش پیدا می‌کند و باعث می‌شود مرکز آن کمی برآمده شود ایجاد می‌گردد. مشکلی که در برطرف کردن آن وجود دارد این است که چه مقدار از آن در هر فرد خاص (یا حتی بر روی هر چشم) ایجاد می‌شود بنابراین ساخت یک نمایش‌گر منحنی برای مقابله با این افکت از نظر عملی غیرممکن است.
کاری که سازنده‌های تلویزیون به جای آن انجام دادند این بود که فکر کنند بیننده در یک focal apex نشسته و سپس نمایش‌گرهای خود را منحنی کردند تا آن لبه‌ها از مخاطب، به عنوان مرکز، فاصله‌ی مشابهی پیدا کنند. برای این‌که مخاطب بتواند از مزایای این تکنولوژی بهره‌مند شود باید از نمایش‌گر فاصله‌ی بسیار دقیقی داشته باشد و تعداد افرادی که بتوانند در این نقطه‌ی دقیق بنشینند بسیار اندک هستند.
اگر قصد داشته باشید مثل من هر نوع تحلیلی را در مخالفت با این گرایش به سازنده‌های تلویزیون ارائه کنید دلایل آن‌ها مبنی بر این که چرا این روش بهتر است واقعاً خنده‌دار است. یکی از دلایل این است که یک "تجربه‌ی سینمایی‌تر" در اختیار شما قرار می‌دهد حتی اگر بخش اعظمی از سالن‌های سینما فاقد نمایش‌گرهای منحنی باشند و اکثر مخاطبان هم در مرکز افقی یا عمودی نمایش‌گر ننشینند.
هرچند، اگر تنها زندگی می‌کنید سه فوت دورتر از تلویزیون بنشینید و یک تجربه‌ی سینمایی که هیچ کسی که در 50 سال گذشته در این مملکت به دنیا آمده باشد به خاطر ندارد تجربه کنید تا در این صورت یک تلویزیون منحنی به خوبی برای شما عمل کند. تلویزیون‌های منحنی برای بسیاری از برندها یک محصول عمده و قابل توجه در سال 2014 محسوب می‌شد اما آن‌ها هنوز هم فروش کمی دارند. یک نگاه کوتاه به بخش تلویزیون یک فروشنده عمده و بزرگ نشان داده که در بین 160 تلویزیونی که آن‌ها به فروش رسانده‌اند فقط 32 یونیت منحنی بوده و در بیان این‌ها 21 یونیت ساخت سونی، 5 یونیت ساخت پاناسونیک، و فقط 4 یونیت ساخت LG بوده است.
اگر سامسونگ قانع نشده که مردم در نهایت یک دنیای فارغ از پرسپکتیو می‌خواهند این مفهوم می‌تواند سرنوشتی مثل 3D پیدا کند. نمایش‌گرهای منحنی چیزهایی با تکنولوژی بالا به نظر می‌رسند اما به کسانی که تلویزیون خریداری می‌کنند چیزهای بسیار اندکی ارائه می‌نمایند.

4K

من چند مانیتور 4k را بررسی کرده‌ام و باید اشاره کنم آن‌ها می‌توانند برای کار بر روی گرافیک‌های پر جزئیات یا عکس‌هایی با رزولوشن بالا واقعاً عالی باشند. در عین حال آخرین حرکت سازنده‌های تلویزیون برای قانع ساختن خریداران به ارتقای تلویزیون‌های‌شان به چیزی خوب و کاربردی محسوب می‌شوند.
در این‌جا هم سامسونگ با 28 محصول جریان اصلی پیشرو است و به دنبال آن در حدود نصف این تعداد ساخت پاناسونیک، سونی و LG است. هر چند، 4K با مشکلات متعددی دست به گریبان است که از بسیاری جهات شبیه روزهای اولیه HDTV است که قرار بود این تلویزیون‌ها راه حلی برای این مشکل باشند. دشواری‌های اصلی در این مورد تقریباً فقدان محتوای 4K برای پخش بر روی یونیت‌های جدید شما و مسائل مربوط به پهنای باند است که این مشکل را دو چندان می‌کند. منابعی مثل Amazon برای استریم‌های 4K وجود دارد اما انتخاب‌ها بسیار محدود است و به یک اتصال باند پهن بسیار عالی برای حفظ نرخ فریم مناسب نیاز دارد.
مشکلاتی هم از نظر تکنیکی و در عین حال دیدگاه عمومی از این تکنولوژی وجود دارد: تمایز آن از HDTV در بسیاری از موقعیت‌ها نسبتاً دشوار است. مشکلی که سازنده‌های تلویزیون و مانیتور با آن روبرو هستند محدودیت‌های مشتریان‌شان در توانایی درک تفاوت بین تماشای یک 4K و یک HDTV است. بهترین چیزی که چشم انسان به طور کلی می‌تواند ببیند یک arc minute 0.5 (یک arc minute معادل یک شصتم یک درجه یا 1/21,600 یک دایره است: tinyurl.com/oetjucy) است.
بر روی یک HDTV برای این که به این افکت کامل دست پیدا کنید باید در حدود یک و نیم برابر دورتر از اندازه‌ی قطری یا 63 اینچ از یک یونیت 42 اینچی بنشینید. با 4K شما باید دو برابر نزدیک‌تر، و یا کم‌تر از 3 فوت، بنشینید تا بر روی نمایش‌گری با اندازه‌ی مشابه جزئیات را به درستی مشاهده کنید. پاسخ این مشکل، نمایش‌گرهایی "بسیار" بزرگ‌تر خواهد بود. هر چند تعداد خانه‌ها که می‌توانند یک تلویزیون 70 اینچی (یا بزرگ‌تر) را در خود جای دهند و یا شهروندانی که قادر باشند هزینه‌ی سرسام‌آور تهیه‌ی این تلویزیون‌ها را تحمل کنند بسیار محدود است.
وقتی تلویزیون HDTV از راه رسید بسیاری از مردم به این نکته اعتراض داشتند که نمی‌توانند تفاوت بین آن و یک روزولشن استاندارد را متوجه شوند بنابراین به نظر می‌رسید این تکنولوژی جدید قادر نیست چیز بی‌سابقه‌ای ارائه نماید. یکی از دوستان من در بین این افراد بود و من به یاد دارم که او یک تلویزیون 42 اینچی خرید و در اتاق خود، در جایی که حداقل 15 فوت با آن فاصله داشت قرار داده بود.
در این فاصله شما قادر نیستید تفاوت کیفیت را بیان کنید مگر این که یک پرنده باشید. به علت وجود این مسائل و عوامل، تلویزیون‌های 4K که کم‌تر از 55 اینچ هستند تقریباً بلااستفاده و بی‌معنی خواهند بود و تا زمانی که آن‌ها از محتوای لازم برخوردار نشوند سایزشان در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد. سایر نقاط ضعف بالقوه‌ی آن‌ها در ماه‌های اخیر و برای کسانی که زودتر از موعد سوار واگن 4K شده‌اند رخ داده است که مهم‌ترین این مشکلات نرخ فریمی که این نمایش‌گرها می‌توانند اداره کنند بوده است.
واقعیت این است که تا وقتی سازنده‌های تلویزیون ساخت پانل‌های 1080P را متوقف نکنند و مردم مجبور به ارتقا به 4K نشوند این تکنولوژی قادر نیست به موفقیت واقعی دست پیدا کند.
منبع مقاله :
ماهنامه کامپیوتری بزرگراه رایانه شماره‌ی 188، سال هجدهم، شهریور 1394