دین در آیینه جامعه شناسی(1)

دنیای امروز با پدیده های جوامع چند فرهنگی آشنایی کامل دارد ، ملیت ها ، فرهنگ و ادیان متفاوتی که وجود دارند که هر کدام در آستانه ی ورود به جهانی شدن به سوی ادغام و یکپارچگی پیش می روند ، دین فرهنگ ملیت و هویت در جهان آینده چه جایگاهی دارند و تا کنون چه جایگاهی داشته است ؟عمده بحث ما بر سر دین و جامعه شناسی است که در این مقاله سعی در پرداختن به این موضوع و انعکاس نظر صاحبنظران در این زمینه می شود،طی سال های متمادی که از عمر بشر و جامعه انسانی می گذرد دین تنها گزینه ایی است که تقریبا تمام انسان ها را در اختیار خود داشته است.

●تعریف مفاهیم اساسی:

▪ایدئولوژی: اندیشه ها یا باورهای مشترکی که به توجیه منافع گروههای مسلط خدمت می کند با آگاهی دروغین و تحریف شده است که دارای جهت گیری به سمت منافع طبعاتی هستند.
▪جادو: مناسکی که درآن کوشش می شود که ارواح یا موجودات فوق طبیعی را برای دست یابی به اهداف انسانی تحت تاثیر قرار دهند.
▪دین : مجموعه ای از اعتقادات که اعضای یک اجتماع از آن پیروی می کنند.
▪شعائر : شیوه های رسمیت یافته ی رفتار که اعضای یک گروه یا اجتماع به طور منظم به آن می پردازند.
▪دنیوی شدن : فرایند کاهش نفوذ دین در زندگی اجتماعی انسان .
▪همزادآئینی: اعتقاد به اینکه فعالیت ارواح وقایع را در جهان به جریان می اندازند.
▪مذهب : فرقه ای دینی که پویایی احیاگرانه ی خود را از دست داده و تعداد قابل توجهی از انسان ها از آن پیروی می کنند.
▪توتمیسم : نام اعتقادی دینی که به نوعی خاص از حیوان یا گیاه ویژگی های مقدسی را نسبت می دهند،
▪سکولاریسم : دنیا گرایی مفهومی است که هم ارتباط خویش را با ماورای طبیعت و هم حیات پس از مرگ می گسلد و نیز توجه خویش را منحصرا" معطوف به این جهان می دارد.
دنیای امروز با پدیده های جوامع چند فرهنگی آشنایی کامل دارد ، ملیت ها ، فرهنگ و ادیان متفاوتی که وجود دارند که هر کدام در آستانه ی ورود به جهانی شدن به سوی ادغام و یکپارچگی پیش می روند ، دین فرهنگ ملیت و هویت در جهان آینده چه جایگاهی دارند و تا کنون چه جایگاهی داشته است ؟
عمده بحث ما بر سر دین و جامعه شناسی است که در این مقاله سعی در پرداختن به این موضوع و انعکاس نظر صاحبنظران در این زمینه می شود،طی سال های متمادی که از عمر بشر و جامعه انسانی می گذرد دین تنها گزینه ایی است که تقریبا تمام انسان ها را در اختیار خود داشته است ، جدا از ماهیت های متنوع و مختلفی که دین در جهان داشته ، تمامی مردم در ارتباط خود با جهان طبیعت و نیرو های موجود در آن اندیشه ای را برگزیده اند، دین در عرصه ی اجتماع سال های متمادی حضوری چشمگیری داشته است ، روحانیون در کلیساها و مسلمانان در مساجد تمام عرصه های زندگی بشری را در اختیار خود داشته اند ، آموزش و پرورش ، اقتصاد ، سیاست ، تولید ، علم و اخلاق ، همگی در اختیار دین و شارعان آن بوده است ، در جریان پیشرفت علوم مفاهیم دینی در معرض وا کاوی بیشتر قرار گرفته اند و علم و دین جبهه هایی علیه هم داشته اند که طی چند سال اخیر جایگاه دین در جامعه دچار تحولات بحران آمیزی شده است و حتی برخی برآنند که دین محکوم به فناست و همواره در این مورد دیدگاه های مخالف و متضادی در رد و تایید این مساله وجود دارند، کسانی که دین را محکوم به فنا می پندارند در اثبات مدعای خود به فرایند سکولار شدن زندگی اجتماعی اشاره می کنند،از دیدگاهی دیگر ، این روند در حقیقت به معنی نابودشدن دین و مذهب نیست بلکه حکایت ازتغییر آن دارد ، به هر حال چنین روندی در مناطق مختلف دنیا به یک میزان پیش نرفته است ، بی شک نقش مذهب در جوامع غربی در مقایسه با قرون گذشته رو به کاهش گذاشته است و در کشورهای دیگر سنتی، دین همچنان نیرومند و پایدار مانده و حتی در مواردی در برابر سکولارشدن واکنش نشان داده و تقویت شده اند.
علم و دین در مذاهب وادیان مختلف متفاوت تعریف می شوند و با تعاریفی که در متون اسلامی از علم می شود نمی توان معتقد بود که دین و علم در مقابل هم هستند اما علم جدید امروزی با تفکرات دینی بعضی جوامع همخوانی ندارد، در اروپا با انقلاب صنعتی موج جدیدی از تفکرات و حرکت غیر دینی بوجود آمد که دین را هر چه بیشتر از دخالت در امور مادی و طبیعی بر حذر داشته است و آنرا محدود به عرصه خصوصی هر فرد نموده است.
چگونه دین مسیحت مشروعیت خودرا در بین مسیحیان از دست داده و اروپاییان را در هر چه آسمانی کردن دین و مفهوم آن کشانده است ؟ این سوال را می توان در نوع تفکرات اروپاییان و عمل کلیسا و شرایط فکری ، اقتصادی و فرهنگی اروپاییان جستجو نمود، ولی در حال حاضر اکثریت عظیمی از جوامع بشری دارای دین می باشند و خود را ملزم به دستورات دینی می دانند ، در خاورمیانه که مهد و محل تولد بزرگترین ادیان الهی می باشد ، در اعصار مختلفی از تاریخ ، چه در عرصه ی سیاست و چه در عرصه ی اقتصاد و همچنین در تولید علم بزرگترین و اکنش بشری را در برابر دین می توان مشاهده نمود.
●تعریف دین : انواع اعتقادات و سازمانهای دینی آنقدر فراوان است که محققان رسیدن به یک تعریف عموما پذیرفته شده از دین را بسیار دشوار یافته اند ، در غرب اکثر مردم دین را با مسیحیت یکی می دانند، اعتقاد به وجودی متعالی که به ما فرمان می دهد تا در دنیا به شیوه ایی اخلاقی رفتار کنیم و وعده ی فرارسیدن زندگی پس از مرگ را می دهد، با این وجود نمی توانیم دین را به صورت کلی با این اصطلاحات تعریف کنیم ، این اعتقادات و بسیاری دیگر از جنبه های مسیحیت در بیشتر ادیان جهان وجود ندارد ، در جوامع سنتی دین معمولا نقشی اساسی در زندگی اجتماعی دارد ، نمادها و شعایر دینی غالبا با فرهنگ مادی و هنری جامعه ، موسیقی، نقاشی یا کنده کاری ، رقص، قصه گویی وادبیات در هم آمیخته است ، در فرهنگ های کوچک هیچ گونه روحانیت حرفه ای وجود ندارد، اما همیشه افراد معینی هستند که در دانش اعمال دینی (اغلب جادویی) متخصص می شوند.
●نظریه های دین : رویکرد جامعه شناسی نسبت به دین هنوز و شدیدا تحت تاثیر اندیشه های سه نظریه پرداز کلاسیک جامعه شناسی یعنی مارکس ، دورکیم و وبراست ، هیچ یک از این سه جامعه شناس خود مسیحی نبودندو همگی فکر می کردند که اهمیت دین در دوران امروزی کاهش خواهد یافت ، آنها بر این باور بودند که اساسا مذهب یک توهم است، طرفداران مذاهب مختلف ممکن است به طور کلی در مورد اعتقاداتی که دارند و شعایری که در آن مشارکت می کنند متقاعد شده باشند، البته جامعه شناسان اسلامی هم دارای نظریات متنوع و مهمی در حیطه جامعه شناسی دینی می باشند که از جمله ی آن می توان به دکتر علی شریعتی و استاد مطهری اشاره نمود ، در میان فلاسفه اسلامی همه ی آنها تقریبا نظریات قابل توجهی ارائه کرده اند ، خلاصه نظریات مسلمانان را در این حیطه می توان اینگونه خلاصه نمود که آنان دین و فرایندهای آن را جدای از زندگی مادی در نظر نمی گیرند ، بلکه آنرا در طول همدیگر می دانند،
مارکس و دین : کارل مارکس با وجود اینکه در این زمینه تاثیر زیادی بر جای گذاشته است اما هرگز مذهب را به تفصیل مطالعه نکرده است ، اندیشه های او اکثرا از نوشته های تعدادی ازمولفان علوم الهی و فلسفی از جمله فویر باخ در قرن ۱۹ سر چشمه می گرفت ،فویر باخ می گوید : مادام که ماهیت نمادهای دینی ایی که خودمان ایجاد کرده ایم درک نمی کنیم ، محکوم هستیم که اسیر نیروهای تاریخ که توانایی کنترل آنها را نداریم باشیم ، فویر باخ اصطلاح بیگانگی را برای اشاره به وجود آوردن خدایان یا نیروهای الهی متمایز از انسانها به کار می برد، مارکس این نظررا می پذیرد که دین نشان دهنده ی از خود بیگانگی انسان است ، اغلب تصور می شده که مارکس دین را رد کرده است اما به هیچ وجه حقیقت ندارد ، او می نویسد "دین قلب یک دنیای بی قلب است "-پناهگاهی در برابرخشونت و واقعیت های روزانه –از نظر مارکس دین به صورت سنتی آن ناپدید خواهد خواهد شد و باید بشود، اما دین از آن روست که ارزش های مثبتی که در دین تجسم یافته می تواند به صورت آرمانهای راهنمای بهبود سرنوشت بشریت در این جهان در آید نه به این علت که خود آرمانها و ارزش ها اشتباه هستند، ما نباید از خدایانی که خودمان آفریده ایم بترسیم و بایدازبخشیدن ارزش هایی به آنها که خودمان می توانیم تحقق دهیم خودداری کنیم ، مارکش در عبارت مشهوری اعلام کردکه دین تریاک خلق بوده است ، دین سعادت و پاداش ها را به زندگی پس از مرگ موکول می کند و پذیرش تسلیم طلبانه شرایط موجود را در این زندگی می آموزد ، بدین سان با وعده های آنچه در جهان خواهد آمد توجهه از نابرابری ها و بی عدالتی ها در این جهان منحرف می شود.