نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

كنایه از لجاجت و سرسختی نسبت به كارهای ناشایست
روزی همسایه‌های ملانصرالدین به سراغش رفتند و از او خواهش كردند، نزد حاكم جدید شهر برود و به او خوش آمد بگوید. ملانصرالدین گفت: مرا با حاكم كاری نیست هركس می‌خواهد خودش برود.
همسایه‌ها گفتند: ‌ای شیخ! این را كه ما خود هم می‌دانستیم. ولی تو چون سخنور خوبی هستی و بهتر می‌توانی صحبت كنی ما می‌خواهیم تو این خوشامدگویی را انجام دهی. ملانصرالدین گفت: ممنون ولی من دست خالی نمی‌توانم بروم. همسایه‌ها گفتند: ما فكر این قضیه را هم كردیم. ما دو مرغ بریان آماده كردیم، یكی برای اینكه به حاكم جدید تقدیم كنی و یكی برای خودت و خانواده‌ات تا از تو هم تشكری كرده باشیم. ملا از این كار خیلی خوشش آمد، با این كار هم خودی به حاكم جدید شهر نشان می‌داد و هم اینكه خودش و خانواده‌اش یك شكم سیر مرغ بریان شده می‌خورند.
فردای آن روز حوالی ظهر همسایه‌های شیخ دو مرغ را آماده كردند رویش را با ظرفی پوشاندند و به شیخ دادند او یكی از دو مرغ را به خانه‌اش برد و به زنش گفت: شاید كار من در قصر طول بكشد آن را نگه دار تا شب كه به خانه بازگشتم با هم آن را بخوریم و مرغ دیگر را برداشت و به طرف قصر حاكم به راه افتاد.
در میانه راه گرسنه شد بوی مرغ بریان بدجوری ملا را وسوسه می‌كرد تا تكه‌ای از مرغ را بخورد. ملا در ظرفی كه با آن روی مرغ را پوشانده بودند برداشت تا نگاهی به آن بیندازد. پس طاقت نیاورد و دست دراز كرد و یك ران مرغ را كند و خورد. سپس روی مرغ را مرتب كرد، در ظرف را روی آن گذاشت و دوباره به راه افتاد.
وارد قصر كه شد گفت: پیش كشی برای حاكم جدید آورده و سریع اجازه‌ی ورود پیدا كرد. خدمت حاكم رسید. تعظیم كرد و ظرف مرغ را مقابل حاكم گذاشت.
حاكم به گرمی با ملا برخورد كرد و برای اینكه از هدیه او بخورد، ظرف روی مرغ را برداشت و دید كه مرغ یك پا دارد. رو كرد به ملا گفت: ‌ای دوست، چرا این مرغ پیش كشی شما یك پا دارد.
ملا دست پاچه شد كه چه جواب بدهد، همین طور كه دنبال بهانه‌ای بود ناگهان از پنجره‌ی پشت سر حاكم دید كه غازهای قصر روی یك پا ایستاده‌اند و در حال چرت زدن هستند. سریع گفت: مرغ ما هم مثل غازهای باغ قصر یك پا هستند و با دست به غازهای پشت سر حاكم اشاره كرد. حاكم تا برگشت پشت سرش غازهای یك پا را ببیند غلامان قصر برای غازها غذا ریختند و با چوب آنها را به حركت درآوردند.
حاكم گفت: این غازها كه روی دو پا راه می‌روند، معلوم نیست كه چرا مرغ ما یك پا دارد؟
ملانصرالدین كه خیلی حاضر جواب بود سریع گفت: مرغ ما هم مثل غازهای شما است فقط وقتی روی یك پا در حال چرت زدن بود شكار شده. مرغ بیچاره زود شكار شد، اگر مثل غازهای حیاط قصر در حال چرت زدن چنین ضربه‌ی چوبی می‌خورد به جای دو پا احتمالاً چهار تا پا درمی‌آورد. حاكم از حاضرجوابی و تیزهوشی ملانصرالدین خوشش آمد و از او دعوت كرد تا در دربار بماند و به عنوان یكی از مشاورین حاكم به او كمك كند.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران: انتشارات سما، چاپ اول